جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

معجزه های انتخاباتی؛ «نان، مسکن، آزادی، با عشق به چگوارا»

فصل انتخابات نزدیک می شود و هر دو دسته ی اصولگرا و اصلاح طلب برای جلب رای مردم مشغول نقشه کشیدن و طرح شعارهای جذاب هستند. شعارهایی که از انبان آن ها بیرون می آید، یک واقعیت را آشکار می کند. مردم می خواهند حرفی بشنوند که «چپ» باشد، می خواهند حرفی بشنوند که یادآور مبارزات آن ها در قیام آبان ماه ۹۸ باشد. شعارهای عوامفریبان روی همین خواسته های مردم نوسازی می شود: «اصول گرا، اصلاح طلب، دیگه تمومه ماجرا»… «نان، مسکن، آزادی»!

تحلیل زیر در سایت «فرارو» پیرامون شعارهای انتخاباتی اصولگرایان منتشر شده است:

«نان، مسکن، آزادی، با عشق به چگوارا». این‌ها مانیفست انتخاباتی عزت‌الله ضرغامی است که در مصاحبه‌اش با فارس بیان کرده. مانیفستی بسیار شبیه به چریک‌های فدایی خلق. شعار آن‌ها در پنج دهه قبل، «نان، کار، آزادی» بود. رئیس اسبق صداوسیما که مدتی است می‌گوید اصولگرا نیست و این تقسیم‌بندی اصلاح‌طلب و اصولگرا را قبول ندارد، تقریبا همان مسیری را می‌رود که سلف او پیش‌تر طی کرده بود.

به گزارش شرق، احمدی‌نژاد هم اواسط دهه ۸۰ با شعار عدالت‌خواهی روی کار آمد و در مسیرش سری هم به آمریکای لاتین زد. فرزندان چگوارا را به ایران دعوت کرد و بعد هم گفت که چاوز یک موحد معتقد به امام زمان بود. به نظر می‌رسد بخشی از اصولگرایان روی شعار معترضان دی‌ماه ۹۶ یعنی «اصلاح‌طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا» مانور می‌دهند و آن را مصادره به مطلوب می‌کنند، به شکلی که حتی هویت و شناسنامه سیاسی خود را هم نفی می‌کنند، درحالی‌که همچنان آبشخور آن‌اند. مشابه این رفتار را می‌توان در محسن رضایی و بادامچیان، دبیر کل مؤتلفه و حتی جبهه پایداری هم دید.

جریان سومی درکار نیست

زمانی تصور می‌شد که ممکن است جریان سومی در سیاست ایران روی کار بیاید که داعیه اصلاح‌طلب و اصولگرا بودن نداشته باشد. طیف احمدی‌نژاد مدتی داعیه‌دار این ادعا بود؛ اما کم‌کم دیگرانی هم از همان جناح اصولگرا با چنین ادعا‌هایی پیدا شدند؛ قالیباف با نواصولگرایی، جبهه پایداری هم با رد پدرخواندگی در اصولگرایی گفت دیگر با آن‌ها کاری نداریم. محسن رضایی هم گفته با بحث اصولگرایی و اصلاح‌طلبی، مشکلات کشور به صورت ریشه‌ای قابل حل نیست.این بازی پایان یافته است.

سایت تابناک نزدیک به محسن رضایی در مطلبی با اشاره به اینکه مردم خواهان چیزی غیر از اصلاح‌طلب و اصولگرا هستند، نوشته بود: «اینکه مردم از اصولگرایی و اصلاح‌طلبی، اعتدالیون و اعتدالی‌ها، تندرو‌ها و تندروی‌ها، سنتی‌ها و «تکرارها» خسته شده‌اند را باید تنها در عملکرد به‌جای‌مانده از آن‌ها جست‌و‌جو کرد…».

مدیرمسئول روزنامه جوان اصولگرا هم به‌تازگی در مصاحبه‌ای گفته بود: «من مطلقا هیچ وابستگی تشکیلاتی و ارتباطی با اصولگرایان ندارم، تنها اصولگرایی که با او سلام و علیک دارم، آقای زاکانی است که آن هم در دوران دانشجویی با هم دوست بودیم؛ اما نه در جلسه اصولگرایان شرکت می‌کنم نه با آن‌ها مراوده یا مذاکره‌ای دارم. ما گرفتار این دوگانه اصولگرا و اصلاح‌طلب نیستیم، بلکه اصولی را برای انقلاب و نظام داریم که ممکن است این اصول به یک جناح نزدیک یا دور باشد».

ضرغامی پیش‌تر هم گفته بود: «اصلا من اصولگرا نیستم. اشکال بزرگ ما این است که یک پوست خربزه از ابتدا زیر پای ما انداخته اند که موضع می‌خواهی بگیری، یا اصلاح‌طلبی یا اصولگرا. من تقسیم‌بندی‌های خودم را دارم. من در سیاست آدم‌ها را به مرد و نامرد تقسیم کردم. تا دلتان بخواهد در اصولگرایان آدم نامرد داریم. سیاست‌مداران به مرد و نامرد تقسیم می‌شوند که در هر دو دسته اصولگرا و اصلاح‌طلب وجود دارند».

اسدالله بادامچیان، دبیر کل مؤتلفه هم در حساب توییتری خود با هشتگ اصولگرایی، اصلاح‌طلبی، مردم و طرحی نو نوشته بود: «در آغاز دهه پنجم جناح‌بندی‌ها شکل دیگری می‌گیرد. اصولگرایی با تعریف فعلی فاقد انسجام‌بخشی و امیدواری برای مردم است. اصلاح‌طلبی هم که به ناامیدی‌ها انجامیده است. پس طرحی نو باید…».

به نظر می‌رسد که در شرایط فعلی افراد یا جریان‌هایی از درون دو جریان اصلی می‌توانند با موج‌سواری روی مطالبات و نارضایتی‌های عمومی داعیه جریان سوم را تلویحا یا صراحتا مطرح کرده و در فضای انتخاباتی با نفی جریان اصولگرایی و اصلاح‌طلبی و انتقاد از این دو جریان نامزد‌های خود را به رقیب جدی انتخاباتی تبدیل کنند؛ اما این نفی هویت سیاسی این سال‌ها در میان اصولگرایان دیده شده تا اصلاح‌طلبان. گویا بخشی از اصولگرایان هم متوجه شده‌اند که گفتمان‌شان دیگر چنگی به دل نمی‌زند یا حرف تازه‌ای برای جذب مخاطب در چنته گفتمانی‌شان وجود ندارد. هرچه بوده خرج شده و انبان خالی است.

از سویی دیگر رقابت درون‌گروهی هم شدید است، پس در یک جنگ درون‌گفتمانی می‌توان با ایجاد یک دوگانه کاذب یا ایجاد یک قطب به‌ظاهر جدید گوی سبقت را از رقیب دیگر ربود. اما «حسین شریعتمداری»، مدیر مسئول روزنامه «کیهان»، آب پاکی را روی دست هم‌جناحی‌هایش ریخته و صراحتا ادعاهایشان را بازی سیاسی خوانده است. او با اشاره به اینکه از ابتدای انقلاب همیشه صحبت از یک نیرو یا جریان سوم بوده، در یک گفتگو گفته است: «نیروی سوم واقعیت بیرونی ندارد. بعضی اوقات تابلو‌هایی به اسم نیروی سوم برمی‌خیزد، اما پس از مدتی متوجه می‌شویم که این تابلوها، همان تابلو‌های قدیمی‌اند، منتها رنگ و لعابشان فرق کرده است». مرتضی مبلغ، معاون سیاسی وزیر کشور دولت اصلاحات هم قبلا درباره شکل‌گیری جریان سوم گفته بود: «جریان‌های سیاسی یک پشتوانه اجتماعی، فرهنگی و تاریخی دارند و به‌تدریج شکل می‌گیرند و به این صورت نیست که یک گروه بیایند و روی یک جریان، اسمی بگذارد یا مثلا ائتلاف‌های فصلی و مقطعی بخواهد اسمش بشود جریان جدید! به نظرم این موضوع، ساده‌نگری در سیاست است. بالاخره جناح‌های سیاسی در کشور، جریانات ریشه‌داری هستند که دارای پایگاه اجتماعی‌اند».

بحران در گفتمان اصولگرایی

«امیر محبیان»، فعال سیاسی اصولگرا، پیش‌تر گفته بود که جریان سوم پایدار و واقعی تنها زمانی شکل خواهد گرفت که در گذر زمان گفتمانی مستقل و متفاوت از آنچه موجود است، در فضای سیاسی کشور شکل بگیرد و جریان مبتنی بر این گفتمان با ارائه برنامه‌ای مشخص و بدیلی متفاوت راه‌حلی برای غلبه بر چالش‌ها و اداره کشور مطرح کند.

با توجه به شرایط کنونی کشور، ضعف گفتمانی جریان‌های عمده سیاسی و نبود تفکر و ایده سیاسی متفاوت و مبتنی بر مؤلفه‌های ایجابی و مستقل هویتی، شکل‌گیری جریان سوم قوی و کارآمد در فاصله زمانی چند ماه تا انتخابات بعید به نظر می‌رسد.

مهم‌ترین آسیب‌های یک گفتمان «دردسترس‌نبودن و ازاعتبار‌افتادن» آن است. باید ابتدا به دال‌های اصلی گفتمان اصولگرایی نگاهی انداخت و دید چرا این دال‌ها به زعم برخی چهره‌های اصولگرایی دیگر از جذابیت لازم برخوردار نیستند که حاملانشان برای هویت‌یابی، دست به سوی گفتمان‌های چپ و راست دراز می‌کنند.

«کار؛ مسکن، آزادی، عدالت…» هیچ وقت جزء دال‌های اصلی گفتمان اصولگرایی نبوده‌اند. دال‌های اساسی این گفتمان روی هویت دینی و بعد انقلابی تأکید بیشتری دارند، اما در مانیفست ضرغامی که عامدانه اصولگرابودن خودش را نفی می‌کند جایی ندارند. به نظر می‌رسد مشکل بعدی که گفتمان اصولگرایی با آن روبه‌روست، بحران مشارکت است.

اصولگرایان نگران میزان مشارکت مردم هستند و می‌دانند گفتمانی که حامل آن هستند، برای بخش زیادی از مردم جذابیت ندارد. آن‌ها با نفی هویت اصولگرایانه خود درصدد جذب مشارکت مردم‌اند.

https://akhbar-rooz.com/?p=109350 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
2 سال قبل

باز نزدیک انتصابات است و جرندیات و مِهملات را شروع کرده اند! ولی باید دانست که تنها انقلاب کمونیستی زیباست!

یا انقلاب قهری کمونیستی را به پیروزی می رسانیم و یا همین وضعیت ادامه می یابد تا مرگ انسان و انسانیت به وقوع بپیوندد! رفقا، شعار مرگ یا کمونیسم! شعار واقعی روز است!

طبقه کارگر در ایران بعنوان طبقه در مقابل طبقه حاکم – طبقه سرمایه دار باید قرار گیرد. تا روزی که این اتفاق که فقط با موجودیت یافتن یک حزب سیاسی اساسا متشکل از کارگران آگاه- حزب مخفی با بازوی مسلح _ قابل رُخ دادن، قرار نگیرد، هر نوع شعار قابل دزدیدن و دستبرد جناح های مختلف سرمایه داران است که در ایران بعنوان جریانات عمده اصولگرا و اصلاح طلب شناخته شده اند، می گیرد. در جامعه طبقاتی سرمایه داری، صحبت از مرد نا مرد، کار آمد کارنیامد، از خبیث و فرشته، از جهنمی بهشتی یست، صحبت دو طبقه است که یکی بعلت مالکیت بر ابزار تولید و محصول تولید شده صاحب همه چیز از نان و مسکن و آزادی گرفته تا دولت، متولیان مذهب، مدیا، دادگستری، ارتش و ژاندارم و پلیس های گوناگون، زندان و زندان بان و جلاد است که در جامعه طبقاتی حاضر آن طبقه سرمایه دار است و طبقه دیگری موجود است که مالکیت بر ابزار تولید را ندارد و مجبور است که خود را یعنی نیروی کار و حتا جسم خد را هر روزه بفروشد تا زنده بماند و این امروزه در جامعه ای همچون ایران به روشن ترین و آشکارترین وضعی جاری است. کس، جریان و سازمان و حزبی می تواند، در جامعه کنونی ایران مدعی همراهی با طبقه کارگر باشد که اعلام نماید: دولت کنونی با تمامی نیروهای مسلح و غیر مسلح باید درهم کوبید و دولت کارگران و زحمتکشان مسلح را جانشین آن نمود تا بتوان نظام موجود اجتماعی یعنی اساس تمامی بدبختی ها را لغو نمود، واژگون کرد و نظامی کاملا جدید، نظام با مالکیت اشتراکی بر وسائل تولید جانشین نمود تا آم موقع است که شعازرهائی مانند نان مسکن و آزادی از حالت کفتار به کردار، از حالت تخیل به حالت واقعی، از حالت شعار به پراتیک تبدیل میشوند و آحاد جامعه از آنها برخوردار میشوند. تولیدات جامعه به مصرف پرورش و بروز استعدادهای نهفته در درون آحاد جامعه خواهد و تضاد و تناقضات موجود حل میشوند، بقیه همه چرندیات است و برای فریب کارگران و زحمتکشان گفته می شوند! افرادی که به این توجه نکنند که حرفی زده نمی شود، مگر منافع طبقه ای را بیان کند، همواره قربانی حماقت خویش می شوند. ما باید بدانیم که این دولت را باید درهم شکنیم، راه دیگری نیست!

بر این مبنا، رفقای کارگر ما ناعلاج به آموزش تئوری مبارزه طبقاتی هستیم. ما ناعلاج هستیم که به آموزگاران خود رجوع کنیم و از آثار آنها نه بعنوان آیه آسمانی، ولی بعنوان راهنما استفاده کنیم. به این عبارات توجه کنید : بورژواها و پرولتارها

تاریخ کلیه جامعه هائی که تا کنون وجود داشته اند تاریخ مبارزه طبقاتی است.

… جامعه نوین بورژوازی، که از درون جامعه زوال یافته فئودال برون آمده، تضاد طبقاتی را از میان نبرده است، بلکه تنها طبقات نوین، شرایط نوین جور و ستم و اشکال نوین مبارزه را جانشین آنچه که کهنه بوده ساخته است.

ولی دوران ما، یعنی دوران بورژوازی، دارای صفت مشخصه است که تضاد طبقاتی را ساده کرده است. سراسر جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقیما در برابر یکدیگر ایستاده اند تقسیم می شوند : بورژوازی و پرولتاریا. مانیفست کمونیست – کارل مارکس فردریش انگلس – ۱۸۴۸. کتاب جیبی- از آلمانی – مترجم نامعلوم.

*۳- ۲- پرولتارها و کمونیستها

 قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را از طریق اعمال جبر ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.

بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. »، تأکید از من است. مانیفست حزب کمونیست. 

۴* – دوﻟﺖ و اﻧﻘﻼب، نوشتۀ لنین

(۱)   ﺁﻣﻮزش ﻣﺎرﮐﺴﻴﺴﻢ درﺑﺎرۀ دوﻟﺖ و وﻇﺎﯾﻒ ﭘﺮوﻟﺘﺎرﯾﺎ در اﻧﻘﻼب

(۲)   ﭘﻴﺸﮕﻔﺘﺎر ﺑﺮاﯼ ﭼﺎپ اول

(۳)    ﻣﺴﺌﻠۀ دوﻟﺖ اﮐﻨﻮن ﺧﻮاﻩ ازﻧﻈﺮﺗﺌﻮرﯼ وﺧﻮاﻩ ازﻧﻈر ﻋﻤﻠﯽ و ﺳﻴﺎﺳﯽ اهمیت وﻳﮋﻩ اﯼ ﮐﺴﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ. ﺟﻨﮓ اﻣﭙﺮﯾﺎﻟﻴﺴﺘﯽ، ﭘﺮوﺳۀ ﺗﺒﺪﯾﻞﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ انحصاری ﺑﻪ ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ دارﯼ اﻧﺤﺼﺎرﯼ دولتی را ﺑه ﻣﻨﺘﻬﺎ درﺟه ﺳﺮﻋﺖ و ﺷﺪت ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ اﺳﺖ. ﺳﺘﻤﮕﺮﯼ ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺗﻮدﻩ هاﯼ زﺣﻤﺘﮑﺶ ﮐﻪ از ﻃﺮف دوﻟﺘﯽ اﻋﻤﺎل ﻣﯽ ﮔﺮدد ﮐﻪ روز ﺑﻪ روز ﺑﺎ اﺗﺤﺎدهاﯼ پر توان ﺳﺮﻣﺎﯾﻪ داران ﺑﻴﺸﺘﺮ در هم ﻣﯽ ﺁﻣﻴﺰد، دم ﺑﻪ دم ﺳﻬﻤﮕﻴﻦ ﺗﺮ ﻣﯽشود. ﮐﺸﻮرهاﯼ ﭘﻴﺸﺮﻓﺘﻪ ــﻣﻨﻈﻮر ﻣﺎ “جبهۀ ﭘﺸﺖ” ﺁﻧﻬﺎﺳﺖــ ﺑﺮاﯼ ﮐﺎرﮔﺮان ﺑﻪ زﻧﺪان هاﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺗﻮأم ﺑﺎ اﻋﻤﺎل ﺷﺎﻗﻪ ﻣﺒﺪل ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ.» و .اﯼ .ﻟﻨﻴﻦ

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x