چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

معضلی بنام “تغییر”
مارال سعید

این قلم خوشبینانه تمامی این صف رنگارنگ را خیرخواه ایران وایرانی می بیند. اما کار درمحدوده یک نگاه رمانتیک باقی نمی ماند. درغایی ترین نگاه؛ این صف مطوّل رامیتوان چنین ترسیم نمود؛ آنان که "تغییر" را درگرو عبور ازجمهوری اسلامی می بینند؛ آنان که "تغییر" را میلیمتری و بنا به وسع فکری-عملی آحاد جامعه ایران می بینند. آنان که هم اینند و هم آن و نه اینند و نه آن

هوشی سرشار نمی خواهد تا بدانیم شرایط بین المللی همانی نیست که طرفداران دمکراسی و عدالت اجتماعی انتظار آنرا می کشند. شرایط منطقه نیز همچون کاکتوسی پُر خار، در دست و دل هر بیننده ی مشتاقی می خُلد. کشورها یا درگیر جنگ و نابسامانی داخلی اند و یا درگیر جنگ نیابتی. در داخل نیز حاکمان جمهوری اسلامی شرایط را به گونه ای مدیریت کرده و می کنند که صدای شکستن استخوان اکثریت بزرگی از مردم در زیر فشار روز افزون زندگی که مدتهاست دیگر هیچ شباهتی به زندگی ندارد به گوش میرسد.

آنها که دل در گرو بهروزی این مردم و آبادانی جغرافیای ایران دارند و با خواست کم یا بیش “تغییر”، در صف مطوّل اپوزسیون جاگیر شده اند مدتهاست درگیر سوآلی جانسوزند (چگونگی تغییر) که پاسخی برای آن نمی یابند. این قلم خوشبینانه تمامی این صف رنگارنگ را خیرخواه ایران و ایرانی می بیند. اما کار در محدوده ی یک نگاه رمانتیک باقی نمی ماند. در غایی ترین نگاه؛ این صف مطوّل را میتوان چنین ترسیم نمود؛ ۱- آنان که “تغییر” را در گرو عبور از جمهوری اسلامی می بینند ۲- آنان که “تغییر” را میلیمتری و بنا به وسع فکری-عملی آحاد جامعه ایران می بینند. ۳- آنان که هم اینند و هم آن و نه اینند و نه آن.

هر سه گروه نگاه خود را مجهز و استوار بر واقعیات موجود جهان، منطقه و ایران نموده اند. گروه اول شرایط را به گونه ای تحلیل می نماید که نشان میدهد تأخیر در عبور از جمهوری اسلامی، وضعیت ایران و ایرانی را هر روز بیش از پیش رقّت انگیز و فاجعه بار می سازد. این گروه با عنایت به عدم امکان مبارزات توده ای در داخل کشور، هر روز بیش از گذشته به سمت استفاده از نیروهای بین الملل برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی سوق می یابد. آنها استدلال می کنند یا نباید صحبت از عبور از جمهوری اسلامی نمود و یا اگر می نمائیم باید در راستای موفقیت در این امر، بکارگیری “نیرو”ی بین الملل را نتنها مد نظر قرار دهیم بل باید روی کاربُرد عملی آن نیز صحبت کنیم. این گروه “نیرو”ی بین الملل را تنها گزینه ی مناسب در فراهم آوردن شرایط برای به میدان آمدن مردم عنوان می کند.

گروه دوم “تغییر” را بر پایه ی میزان برآمد فکری-عملی جامعه استوار می سازد. این گروه علیرغم تمامی فشاری که بر مردم وارد آمده و می آید، جامعه را از لحاظ فکری-عملی در حالت فطرت می بیند، که آمادگی هیچگونه تغییر رادیکالی را ندارد. در چنین حالتی تنها راه باقیمانده را؛ تغییرات میلیمتری می بیند، آنهم با روش های کدخدامنشی. و بالاخره در صورت امکان فعالیت برای برپاسازی تشکل های مردم نهاد.  

و بالاخره گروه سوم را شاهدیم که باقیمانده هایی از دوران جنگ سردند و همچنان عاشقانه بدنبال شعارهای بی پشتوانه، بر سر و صورت خود میزنند و ناتوان از خدمت به “خلق”، هم خود را منفعل ساخته اند و هم سد راه هرگونه اتحادی گشته اند. این گروه، سرگشته در میدان سیاست، گاه به چپ میزند و گاه به راست، و راه نمی جوید. اینان با دو گروه پیش گفته موافقت دارند ولی نمی توانند به هیچکدام از سیاست های اجرائی آنها تن در دهند، و خود نیز هیچ سیاست عملی را عنوان نمی نمایند، لذا کاملاً در حالت انفعال به سر می بَرند.   

هر سه گروه، در پایه های تحلیلی از شرایط حاکم بر ایران تفاوت ماهوی چندانی با یکدیگر ندارند لیک آنجا که پای چگونگی ی “تغییر” به میان می آید هر کدام به راه دیگری میروند.

دو گروه یک و دو، در چشم انداز، شرایط را به هیچوجه امیدوارکننده ارزیابی نمی نمایند. به نظر می آید هر دو آماده گی آن را دارند که از وحشت مرگ که ادامه ی حیات جمهوری اسلامیست دست به خودکشی بزنند. اولی در تشبث به نیروی خارجی و دومی در فشردن فعالیتهای اجتماعی تا حد “هیج”. و بالاخره گروه سوم که در یک انفعال کامل بسر میبرد، هم گروه یک را سرزنش می کند که در مقابل امپریالیسم کرنش کرده و می کند و هم گروه دو را که سبب ساز ادامه ی حیات جمهوری اسلامی گردیده و می گردد.   

برای به نتیجه رسیدن تاکتیک های گروه یک و دو، هیچ تضمینی موجود نیست. تجربه ی کشورهای منطقه که در آنها نیروهای بین الملل بر خواست “تغییر” مردم سوار گشتند، عیان در نظر ماست. از پس سالها نابسامانی و عدم امنیت، چیزی در راستای دمکراسی و عدالت اجتماعی به منصه ی ظهور نرسیده و در چشم انداز نیز موجود نیست. در دیگر سو، اگر دست هایمان را از روی گوش ها پس بکشیم، شکستن استخوان های مردم و فقر و فاقه و ویرانی کشور پیش چشم ماست، و در چشم انداز، آنچه روزافزون موج می زند؛ خشم است و تنفر عمومی. انبوهه ی فجایع دستگاه حکومتی و مطالبات بجا مانده بر زمین، جایی برای سیاست “به دنبال تغییرات میلیمتری” باقی نگذاشته تا بتواند دلگرمی ایجاد کند و پتانسیل پاسخگوئی خود به نیازهای مردم را به نمایش گذارد. پیروان این سیاست به نیکی می دانند؛ نمی توان از این مردم جان به لب رسیده انتظار داشت؛ شکم امروزشان را با نان فردائی که هیچگونه تضمینی برای آن نیست، سیر کنند. اما همچنان معتقدند؛ هر سیاستی جز این، ایران و ایرانی را یکبار دیگر به بیراهه خواهد بُرد.   

همانگونه که در این نوشته بصورت فشرده بیان شد، خواست دمکراسی و عدالت اجتماعی در دهانه ی گازانبری قرار گرفته است که مطالبه ی آن در حال تبدیل شدن به یک چیز لوکس است، و از مضمون گفته ها و نوشته ها چنین مستفاد می شود که گویا عملاً توافق ضمنی شده است؛ فعلاً به کناری نهاده شود. ورای تمامی قیل و قالی که احزاب، سازمان ها و گروه های سیاسی اپوزسیون، موسمی و هر از چند برپا می کنند، آنچه از فحوای گفتارهای عموم در تاکسی و آرایشگاه و… می توان استنباط نمود؛ آن ها به کمتر چیزی باور دارند. مهم هم نیست “حرف” را که گفته یا می گوید. آن ها از این همه فشار و رنج بیهوده ای که میبرند، خسته و ناتوانند. از آنجا که هیچ چیز در جامعه سر جای خود نیست لاجرم عموماً کسی علاقه مند به فرا گیری چگونه و به چه تدبیر باید پیگیر مطالبات خویش بود، نیست. تو گوئی همه در یک خلاء سرگردانیم و جاذبه ای نیست تا بسویش کشیده شویم. تنها کار منظم مان تماشای برنامه های بی بی سی، ایران اینترنشنال، من و تو و صدای آمریکا و غیره و ذالک است. جملگی بادکنکی گشته ایم مملو از اخبار ریز و درشت. انباری از اخبار و تحلیل که به هیچ کارمان نیز نمی آید، جز افزودن بر رنجمان.

در این خلاء بُر هیاهو آنچه بازار پر رونقی دارد؛ پاسخ های ساده به سوآلات سخت است که آبشخور پوپولیسم داخل و خارج است، و این امیدواری کاذب که شاید این چهارشنبه بعدازظهر بلیط بخت آزمائی ملت برنده شود و تغییرات بنیادین بر شاخ زندگی به شکوفه بنشیند.  

مارال سعید   

https://akhbar-rooz.com/?p=51763 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

15 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
لطیف
لطیف
3 سال قبل

باید عادت کنی که حرف مخالف را بشنوی و از تک صدایی بگریزی اسماعیل.

آنهایی که از ۴ دهه قتل و غارت و تجاوز آشکار و پنهان نظام قاتلین چیزی نیاموخته اند،باید در خلاء پر هیاهو سرگردان باشند و افسوس بخورند که چرا جاذبه ای نیست تا آنها همچون مهره ای بی ارزش بسویش کشیده شوند.

غده سرطانی نظام قاتلین کجا و تغییرکجا اسماعیل.

آنهایی که تنها کار منظمشان تماشای مزخرفات بی بی سکینه،ایران انترنشنال،من و تو و صدای آمریکا و غیره و ذالک است،باید مغلطه‌ بکنند و غده سرطانی نظام قاتلین را به معضل تغییر تقلیل بدهند و سادلوحانه خودزنی بکنند که چرا بادکنک سبز و بنفش و قهوه ای و زیتونی شده اند،بادکنکی مملو از اخبار ریز و درشت!؟

زیر ابرو بردار،موهات و گوجه و دُم اسبی و سیبیلت و آنکارد کن اسماعیل.

آنهایی که ۴دهه تمام بدیهیات عینی را نادیده گرفتند و سرگرم توهمات کاذب خویش شدند،باید به سوالات سخت،پاسخ های ساده بدهند و امیدوار باشند که از ستون بایدن تا بی ستون ترامپ حتما فرجی خواهد شد و مقام مسلح لنگریشان بالاخره برای گریز از ترافیک اتوبان امام حسین،دستور بازگشایی اتوبان امام حسن را می دهد و با صدور فرمان ده ماده ای اعلام می کند که امت شهید پرور و ملت قهرمان خوش باشید که باغ عرفان «حجاب» تعطیل شد واکثریت برادران و خواهران و‌ خانمها و آقایونی که شریک ۴دهه قتل و غارت و تجاوز نظام بوده اند،از فردا می توانند به همراه خواهرمری و طیبه سیاوشی و ملادادی و سلحشوری و نسرین و نرگس و شیرین و مهرانگیز و انگشت جوهری های سبز و بنفش و قهوه ای زیتونی شده ها و امثالهم…سوار دوچرخه و سه چرخه و موتورسیکلت بشوند و زلف برباد بدهند و دل به ندای ملکوتی ربنا بسپارند و با بوق و کرنا به استادیوم بروند و سرود یار دبستانی بخوانند و آبجوی تگری با چیپس و ماست موسیر بخورند و لب تو لب بشوند و هورا بکشند و عکس سلفی بگیرند و سرخوش و مست در کوچه و خیابان و بام تهران و برج میلاد و میدان آزادی پایکوبی بکنند و خسته و کوفته بی رمق به خانه برگردند و به تماشای برنامه دوربینی ها و تربیونی های درون مرزی و برون مرزی بنشینند و فردا صبح سرحال و قبراق به سرکار بروند و برای پیشرفت و ارتقای کشورشان کار و تلاش بکنند؛خانواده هایی هم که عزیزانشان در کشتار سال ۵٨ و ۵٩ و ۶٠ و ۶٧ و ٧٨ و ٨٠ و ٨۴ و ٨٨ و ٩٢ و ٩۴ قتلعام شدند و براندازان دیماه ٩۶ و ١۵٠٠ کشته آبان ٩٨ اگر دلشان خواست ببخشند،وگرنه می توانند با کمک شیرین عبادی و نسرین ستوده و مهرانگیز کار و امثالهم به آیت اله بی شیله پیله مراجعه و کتبا اقامه دعوا بکنند و از او بخواهند که مقامات کشوری و لشگری ومتهمین و مجرمین شناخته شده ۴دهه قتل و غارت و تجاوز را به دادگاه فرا بخواند و آنها را محاکمه نماید.

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

گفته هایی که اسفناک اند و همزمان هم خنده دار, نماد انحطاط فرهنگی حاکم شده بر کشور ماست…

خانمِ سوسن, گفتگوی جدی چه ربطی به دندان درد مادرتان دارد که یادش میکنید؟!
چرا بجای گفتگوی ارج بنیاد و متمدنانه, به داوریهای بیهوده و ناشایست روی آور میشوید؟
شما با گفته های خود ندانسته (شاید هم برون از کنترل) فرهنگ عامیانه ای را (که نیازمند فهمِ ژرف و برهانِ نیرومند نیست) بنمایش میگذارید!
چرا بجای پرداختن به نکاتی که در گفتگوها آمده اند, ناسزاگویی میکنید؟ شما دست و دلبازانِه چشم-بسته اما دهان-گشاده مرا “لفاض انقلابی-رمانتیک” میخوانید که نقاب بر چهره بنهاده “با چرب زبانی سعی در تحمیق جوانان ایران فلکزده” دارد!
راست اینست که جوانانِ دوراندیش ایران جایگاه و هدف خود را خوب میشناسند و آنرا با دلاوری بیمانندی دست کم در دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ بنمایش نهاده اند. آنان هیچ نیازی به دلسوزی بزرگانی چون شما ندارند.
در پایان, من با نامِ حقیقی خویش می نویسم. نقاب را از چهره کسانی باید برگرفت که پشت یک نامِ خالی از هر ویژگی پنهان شده اند و بی مسئولیتانه هر چه را که از منشور اندیشه گذر نکرده بر زبان می آرند…

سوسن
سوسن
3 سال قبل

آقای شیرازی خوشحال باشید مدیریت “اخبارروز” به دادتان رسید.

مادرم میگفت: بعضی را که می بینم دندانم درد می گیرد و من وقتی آدمهایی مثل شما را، که پشت لفاضیهای انقلابی-رمانتیک قایم می شوند.  

از مدیریت “اخبارروز” معذرت می خواهم که بر کارشان افزودم. ولی باور بفرمائید باید نقاب از چهره-ی کسانی که با چرب زبانی سعی در تحمیق جوانان ایران فلکزده دارند، برداشت. 

ساسان
ساسان
3 سال قبل

من وکیل مدافع نویسنده نیستم ولی کامنت جمشید برومند چنان مشمئز کننده بود که واجب دانستم چند کلامی بنویسم.

فکر نمی کنید از یک مقاله نویس شما در حد شورای مرکزیتان توقع دارید؟

اصلاً شما رویه کار نشریه-ی “اخبارروز” را نمی دانید. این نشریه اقدام به درج مقالاتی که مشخص و با اسم و آدرس به  جریانات سیاسی بپردازد اقدام نمی کند.

دیر متوجه این مقاله شدید و علاقه-ی مفرطی دارید “اخبارروز” را به محل جدلهای خیابانی بدل کنید. چرای آن برای خودتان محترم، اما پیشتهاد میکنم به گروه خود مراجعه فرمائید که این روزها در آن غوغایی برپاست.

در آخر بایست بگویم: دوست گرامی ٣٠ سال است دیوار برلین فرو ریخته اما شما هنوز با همان روشهای دوران “جنگ سرد” به دنیا نگاه می کنید. توقع میرود همچون نامتان درختی “برومند” باشید. نه آنکه هر که زیر شاخه تان نشست، “ضدانقلاب” و از “گولاک” سر درآورد.  

جمشید برومند
جمشید برومند
3 سال قبل
پاسخ به  ساسان

اگر حرفی در باره ی متن یادداشت من دارید بفرمائید.
باقی حرفات بی پایه ست .
از وقتی اخبار روز بوده «ما » هم بوده ایم. به آرشیو قدیمی و جدید نگاه کن.
دیر آمدی و زود خواهی رفت .

جمشید برومند
جمشید برومند
3 سال قبل

سرکار خانم مارال سعید گرامی ،
مقاله شما را چند بار خواندم و به باور نویسنده ی این کامنت ، شما مشخص نکردید که سه گروه مورد نظر بر چه اساس شناسائی شدند ؟ مقاله ها ، رسانه ها ، سابقه سیاسی یا دلیل دیگری ؟ این سه گروه بطور تقریبی چه پایگاهی در بین مردم ایران دارند کدام بزرگتر یا گوچکتر اند ؟ چه اهداف و برنامه ای برای آینده دارند؟ نسال های جوان بعداز انقلاب در کدام گروه ها قرار می گیرند؟ و سئوالات دیگر :
۱- آنان که “تغییر” را در گرو عبور از جمهوری اسلامی می بینند ( گزینه یا گرینه ها یشان برای آلترناتیو کدامند؟ )
۲- آنان که “تغییر” را میلیمتری و بنا به وسع فکری-عملی آحاد جامعه ایران می بینند. (آیا خواهان استمرار جمهوری اسلامی اند یا دگردیسی ی آن ؟)
۳- آنان که هم اینند و هم آن و نه اینند و نه آن. ( یعنی چه ؟ )

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

در پهنه ی مهر باد که دیوانه بپا میخیزد از گذرکوری آن خشک و تر باغ فرو میریزد…

خانم سوسن گرامی, آنگاه که از بلندای “فرهنگ و فضیلت” سخن میگویید انتظار چگونه پاسخی دارید؟

آیا اینکه نیروهای رنگارنگ سیاسی ایرانی تا کنون نتوانسته اند با ارج بیکدیگر و با گفتگوی سازنده و متمدنانه به همگرایی برسند جای شگفتی دارد؟
کدامین ذهنیت اجتماعی در سال ۵۷ پل پیروزی را برای پست ترین نیروهای اجتماعی برساخت تا تاریخ و فرهنگ کشورمان را سالها به پس بکشانند؟
براستی از سال ۵۷ به این سو چه شرنگی, از قرون کمدانی و بی فرهنگی, فضای کشورمان را آنچنان آلوده است که “پندار/گفتار/کردار نیک” را کیمیا کرده ست؟

پاسخهای این پرسشها کمابیش روشن اند. اما نمیدانم آیا شما نیز باور دارید که با سخنان آسان و ارزان بیگمان هرگز نمیتوان یک سنگ ریزه را نیز از راه دراز همگرایی بکناری زد. درد اینست که سنگهای صخره سان اکنون راه ما را بسته اند…

هرمز سوادکوهی
هرمز سوادکوهی
3 سال قبل

خانم مارال سعید در این نوشته ،نیروهای اپوزیسیون به سه «دسته » تقسیم کرده ست:
۱- آنان که “تغییر” را در گرو عبور از جمهوری اسلامی می بینند
 ۲- آنان که “تغییر” را میلیمتری و بنا به وسع فکری-عملی آحاد جامعه ایران می بینند. 
۳- آنان که هم اینند و هم آن و نه اینند و نه آن.
نگارنده نمی خواهد در باره ی این سه «دسته» نقدی بنویسد و این احتمال نیز وجود دارد که دیگران نیز سلیقه ی دیگری داشته باشند.
بحث نگارنده تاکید بر جامعه ی بلا کشیده ایران ست.
چرا شرائط ایران چنین سخت و نا امبد کننده شده ست؟
اول ـ نداشتن حداقل امکانات پارلمانی بعداز ۱۱۵ سال از تدوین اولین قانون اساسی مشروطه بخاطر دشمنی حکومت اسلامی با مشروطه و سکولاریسم.
دوم ـ بی توجهی ، بی اطلاعی و بی مهری در مورد دستاورد های مشروطه پیش از انقلاب در بین نیروهای ملی ، دموکرات ، لیبرال و چپ کار خمینی و نیروهای مذهبی را برای شخم زدن سکولاریسم آسان کرد. بهمین دلیل اثری از قانون و مشروطه و قواعد پارلمانی در ایران وجود ندارد.
در هیچ کشوری چنین شزائط ضد مردمی و ضد قانون وجود ندارد.
سوم ـ نیروهای اپوزیسیون ایران در مورد دموکراسی پارلمانی به عنوان تنها روش موجود امروز در جهان برای اداره کشور اتفاق نظر ندارند. این مهمترین نقطه ضعف ما و نداشتن تفاهم و همکاری در فعالیت های سیاسی بوده و هست.
در شیلی روز گدشته ۲۵ اکتبر ۲۰۲۰ همه پرسی برگزار شد. تا قانون ظالمانه ۴۰ سال پیش دوران کودتای نظامی پینوشه را تغییر دهند.
سال پیش تظاهرات مردم شیلی را دیدیم که همزمان در ایران ، عراق ، لبنان و…. نیز وجود داشت . وقتی از نئو لیبرالیسم صحبت شد بحث های زیادی دامن زده شد و به نتیجه ای هم نرسیدیم. 
فقط در شیلی و به یمن وجود پارلمان و قانون این امکان وجود داشت که مردم یک گام به جلو بردارند.
در سال ۱۹۸۹ نیز مردم شیلی از همین امکان پارلمانی و همه پرسی بهره بردند و توانستند به حکومت نظامی پینوشه بگویند نه ! 
در تمام دوران حکومت ژنرال ها در شیلی از ۱۹۷۳ تا ۱۹۸۹ نیز پارلمان و قانون اساسی وجود داشت و چند بار همه پرسی بر گزار شد.
این ها را نوشتم که بار دیگر نشان دهم که حکومت های تمامیت خواه ایران چه بلائی بر سر ایران آوردند که ما محروم از همه چیز هستیم. نه قانون و نه پارلمان !
در ضمن و با وجود تمام این کمبودها در ایران ما می توانیم ذهن خود را جلا دهیم  مسئله این ست !
تمام نیروهای اپوریسیون و ۳ دسته ای که خانم مارال سعید توضیح داده ست تا زمانیکه مشکل بینشی یا ایدئولوژیک خود را با دموکراسی پارلمانی حل نکنند .در بر همین پاشنه خواهد چرخید .
ما نمی توانیم برای راهکارهای مناسب علیه حکومت مرتجع ولایت فقیه به همگرائی نسبی برسیم.

سوسن
سوسن
3 سال قبل

عجب!؟

جناب شیرازی هوایی در نکن. مثنویت هفتاد من شد. این گوی و این میدان، بستان بزن.  

گوشمان پُر است، اینها که شما فرمودید بر طاقچه-ی هر خانه که بنگری مثل وزغ به تو زل زده.

حتماً مدعی نیستید کشف تازه ای فرموده اید و اکسیر “امید” یافته اید.

کار آدم تحلیل گر آنالیز میدان پیش روست نه دادن شعارهای صد من یک غاز

خیلی خوشبین باشم با خود میگویم: آقای شیرازی دارد برای خوابی خوش آنهم برای خودش لالائی می خواند. 

آرمان شیرازی
آرمان شیرازی
3 سال قبل

نوشتار هم میهن گرامی, خانم مارال سعید, همه راهها را با نومیدی میپیماید و به بن بست می رسد. او بدرستی میگوید که ما چشم در راه اعجازی عظیم که رخدادش در چنگ احتمالی بس ناچیزست نشسته ایم تا از برآمدش شب بسر آید و روزی نو رسد.
درین میان, گروهی از ما خوش نشین اند و, ذهن از سرنگونی رها کرده, “گذار/عبور مُجاز”ی را (که پیدا نیست اجازه اش را چه کس در چه هنگام خواهد داد) بانتظار نشسته اند. گروه دیگر از “مایی که بی مایند” آگاهانه مَرکبِ گرانِ تغییر را برای پیمایش چندین سال نوری به حلزونی بسته اند. گروه سوم از ما هم, اسیر کمبودها و محدودیت های خود, از نفس افتاده, گام زمان را بتماشا نشسته اند. نابخشودنی ست اما اگر از نگر دور بداریم که حکومت تبهکار اسلامی در حال دامن زدن به این گمگشتگی فعالانه, هر کجا که توانسته, در کار بوده و هست.
پیداست که اینچنین گیجی و گمگشتگی هیچ سامانی نمی زاید… برماست که برخیزیم و امید به اعجاز آسمانی را برای باورمندانش بگذاریم چرا که اعجاز میوه کار و گام ماست. جویندگان راستین راه بهروزی مردم میتوانند و باید پیرامون چند اصل همه-پذیر مربوط به زمان کنونی گرد هم آیند و, بدون هیچ پیش-انگاشته, همه ی تلاش خود را در راه رسیدن به آنها بکار گیرند. در میان این راه است که حقیقت را دیدار میکنیم, خطاهایمان کاهش می یابند و همراهی هایمان فزونی میگیرند. چند نمونه از اینگونه اصول چنین اند:
۱ – جدایی دین از حکومت, ۲ – برابر حقوقی مردم از هر رنگ و باور, ۳- آزادی زندانیان سیاسی, ۴ – حق اشتغال با حقوقی که پاسخگوی نیازهای زندگی باشد, ۵ – انتخابات آزاد, ۶- آبادی زیست بوم و ۷ – عدالت اجتماعی 

نگاه و درنگی سنجشگرایانه بر دو جمله ی هم میهن گرامی, ساسان نیز درینجا لازم است. او میگوید:
جمله یکم – “فهمیده ایم که دیگر نمی خواهیم ‘سرباز’ باشیم و از ما برای انقلاب استفاده شود.”
مفاهیم پنهان در پشت این جمله چنینند:
الف – تو گویی کسی یا نیرویی برای خودش میخواهد “انقلاب” کند و در این راه میتواند “ما” را چون “سرباز”ی خالی از هرگونه فهم بکار بگیرد! این جمله “ما” را به افزار های (یا از نگاه دیگر, مزدوران بی هدف و) جدا از گیر و دارهای طبقاتی-اجتماعی فرو میکاهد.
ب _ آنچه یک نیرو یا فرد (در صورت موفقیت) انجام میدهد “انقلاب” است و نه کودتا.
پ – انقلاب یک فرآیند پیوسته ی تغییرات سیاسی, اقتصادی, اجتماعی و فرهنگی نیست!

جمله دوم – “چرا که ‘انقلاب’ یعنی افتادن دوباره در سیکل معیوب خشونت.”
مفاهیمی که ازین جمله دریافته میشوند چنینند:
لف – انقلاب, همیشه و بی برو برگرد, با خشونت همراه است. ازینرو “بد” است و باید از آن پرهیز کرد. (آیا در باره انقلاب های آمریکا و فرانسه نیز همین داوری را میتوان کرد یا اینکه آنها انقلاب های “خوب” بودند؟)
ب – باید به تغییرات میلیمتری (اصلاح طلبانه در چهارچوب حکومت اسلامی کنونی) روی آورد, بی پروا از کنار درد و رنج هر روزه میلیونها تن از مردم گذشت و فرصت های بیشمار برای اقلیتی چپاولگر و جنایتکار فراهم آورد تا به هدف والای خود یعنی پرهیز از “خشونت” (به مفهوم انقلاب) دست یابیم. 
پ – آنچه حکومت اسلامی تا کنون بر سر مردم آورده ست (بخوان فراتر از خشونت) را میتوان و باید تحمل کرد تا به چرخه “معیوب خشونت” در نیفتیم.
ت – انقلاب راهکار اصلی و ناگزیر برای پدید آوردن تغییرات اجتماعی بویژه در کشورهای بی قانون و استبدادی نیست! 

راست اینست که هیچ انسان خردمندی دنبال خشونت نیست. تا آنجا که شدنی ست بکمک قانون باید تغییرات را پدید آورد. خشونت از سوی حکومت ها به مردمان تحمیل میشود. شایسته نیست که تلاش مردمان برای رسیدن به حقوق خود و در این گذار دفاع از خود در برابر خشونت حکومت ها را “خشونت” بخوانیم!

ساسان
ساسان
3 سال قبل

سال ١٣۶٢ همه جا بوی خون می داد، ما زنده ماندیم تا ذرّه ذرّه بمیریم.

سال ١٣۶۵ ژنرالها گشاد دادند (اصطلاح بازی تخته) همه جا بوی خون گرفت، ما زنده ماندیم تا ذرّه ذرّه بمیریم.

سال ١٣۶٧ اینبار خون از زندانها به بیرون شتک کرد، باز ما ماندیم تا ذرّه ذرّه بمیریم.

در این ۴٢ سال آنقدر ذرّه ذرّه مرده ایم که روئین تن شده ایم. در این سالها اینقدر فهمیده ایم که دیگر نمی خواهیم “سرباز” باشیم و از ما برای انقلاب استفاده شود. چرا که “انقلاب” یعنی افتادن دوباره در سیکل معیوب خشونت.

اندک اندک فهمیده ایم اشکال در خود ماست نه در حکومتها! پس تغییر حکومتها بدون آنکه خود تغییر کنیم، تعویض استبداد است با استبدادی دیگر.

بایست اپوزسیون ملت ساخت، تا با کار فرهنگی به رفع عیوب باورهای ما بپردازد.  

بله باورش سخت است، اما با نگاه به خود و دور و برمان، نیک خواهیم فهمید ما با فهم آزادی، دمکراسی و عدالت اجتماعی فاصله بسیار داریم. ما فقط با شعارهای دل خوش کنک همدیگر را می فریبیم.  

Parsi
Parsi
3 سال قبل

من می خواستم پنج ستاره به مقاله شما بدهم، ولی اشتباهی یک ستاره شد. ببخشید

گيتي سلامي
گيتي سلامي
3 سال قبل

خانم مارال سعید، نکات مهمی را برجسته و جمعبندی کردید، با تشکر .

سوسن
سوسن
3 سال قبل

مارال آرایش اپوزسیون، وضعیت جهان و منطقه را خوب ترسیم کرده. کیا نیز خوب ادامه داده حکومت جمهوری اسلامی پایبندی چندانی به ایران و ایرانی ندارد. همانطور که خمینی گفته بود: اسلام مرز نمی شناسد.

این آنالیز ما را در مقابل واقعیتی تلخ قرار میدهد؛ ابزار ادامه-ی حیات جمهوری اسلامی تاراج منابع زیرزمینی ایران و به خدمت گیری بیش از پیش نیروی سرکوب و قهر در مقابله با مردم عاصی است. در مقابل اپوزسیون آه در بساط ندارد. نه شرایط ذهنی توده ها فراهم است، نه نیروی سازمان یافته ای داریم و نه شبه نظامیانی آمده در مرزهای کشور.

سناریوی کمک از دول خارجی در مرزهای شرقی ایران، بیست سال است به صحنه آمده، با هزاران کشته و زخمی و آواره، بی هیچ چشم انداز روشنی.

نیروهایی که کم و بیش ۳۹ سال است در خارج از ایران زیسته اند بکار فعالیت و سازماندهی عملی در داخل کشور نمی خورند. این نیروی اندک پیر و فرتوت بایست به انتظار شرایط بنشیند و کار را به خود مردم محوّل کند و فقط نقش حمایتی در پشت جبهه را بعهده گیرد.

من نمی دانم تا کی و چگونه؟ ولی بایست منتظر مردم ماند. اپوزسیون در خارج از ایران نمی تواند هدایتگر مبارزات مردم در داخل ایران باشد. باورکردنش سخت است ولی بایست صادقانه باورکرد.    

کیا
کیا
3 سال قبل

دقیقا حق داری!
عدم موفقیت اپوزیسیون و ناتواناییش دلایل مادی دارد.
۱.عدم همگرایی ، عدم ارتباط در داخل و خودبرتر بینی و منتظر برد در بخت آزمایی!
۲. عدم تشخیص قدرت و توانایی حاکمیت و ارزیابی اشتباه که حاکمیت رفتنی است، باز بخت آزمایی ایست!
این حاکمیت بیش از هزار سال در این مملکت سازمان داشته است و همیشه در قدرت سهیم بوده است.
این حاکمیت اپوزیسیون خطرناکی را در مقابل خود نمی بیند و توانایی خود را در سرکوب میشناسد و بسادگی عقب نشینی نخواهد کرد ،بلکه کارت های سوخته اش را بارها دوباره می آزماید!
در صورتیکه اپوزیسیون قوی و خطرناکی را در مقابل خود بیاید، انچنان تغییر مواضع خواهد داد که همه شاخ در بیاورند!
این حاکمیت تا تجزیه کشور هم ریسک خواهد کرد!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


15
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x