پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

من خیال می کنم، پس هستم! – خسرو باقرپور

بر تپه هایِ رو به رو:

من و مه و خستگی همراه می رویم

این بهمنِ گرفته ی بی پیر،

همخوانِ بغضِ بی تحملِ من؛

تمامِ شهریور های زخمی را گریه می کند.

بر تپه هایِ رو به رو:

بر درختِ انتظار آونگ مانده ام

و انبوهی از مرغانِ دریایی؛

از طوفانِ سرخِ سینه ام؛

برایِ دریای رام پیغام می برند.

بر تپه های رو به رو:

کودکی ام سوت می زند

می تازد بر اسبِ چوبی اش

موج بر می دارد دوباره گیسویت؛

تو شادمانه می خندی،

و دهانم بویِ شعر می دهد.

https://akhbar-rooz.com/?p=22273 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x