پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

نئولیبرالیسم (۳): وحشت سرخ، سرکوب کمونیست ها و اتحادیه های کارگری- رضا فانی یزدی

پس از مرگ روزولت و پایان جنگ جهانی دوم و گسترش سوسیالیسم در اروپای شرقی، و همچنین سرد شدن مناسبات سیاسی میان دو کشور امریکا و شوروی، موج جدیدی از اقدامات ضد کمونیستی در آمریکا آغاز شد. این دوره را خیلی ها دوره دوم وحشت سرخ نامیده اند که دور جدیدی از ایجاد وحشت ضد کمونیستی و آماده کردن فضای لازم برای سرکوب کمونیست هاست

در بخش اول این مطلب با عنوان «بن بست نئولیبرالیسم (۱): پایان تاریخ یا آغازی دیگر» به زمینه این گفتگو در میان دوستان ایرانی اشاره رفت و بیشتر به پیامدهای این اندیشه در عرصه بهداشت و درمان در آمریکا توجه شد.*

Bildergebnis für ‫عکس رضا فانی یزدی‬‎

در بخش دوم تحت عنوان«نئولیبرالیسم (۲): عصرطلایی لیبرال دمکراسی » و برای شناخت نئولیبرالیسم دوران جدید و پروژه آنها در آمریکا نگاهی به دوران ریاست جمهوری روزولت انداختم که دوران طلایی لیبرال دمکراسی در آمریکاست و بدون درک آن دوران نمی توان تغیرات بعدی را به ویژه در دوران ریگان درک کرد. **

اگر دوران روزولت را عصر طلایی لیبرال دمکراسی بدانیم، دهه هشتاد دوران قدرت نمایی نئولیبرالیسم در آمریکا به شمار می رود که با به قدرت رسیدن ریگان و حلقه پیرامون او، دست سرمایه داران در همه عرصه ها باز شد و دولت سعی کرد تا همه ابزارهای کنترل بر اقتصاد بازار را برداشته   Deregulation که این سرآغاز دوران جدیدی از تاریخ در کشورهای سرمایه داری بود، دورانی که مشخصه اصلی آن حذف قوانین و مقررات دولتی است که به شکلی مانع از اختیار تام و تمام سرمایه داران بر اقتصاد بازار و رقابت آزاد است. برای ادامه این مطلب به دوران پس از روزولت تا روی کار آمدن ریگان پرداخته شده است که لازمه فهم دوران اوست.

دوران روزولت چنانکه در مطلب پیش توضیح دادم  دورانی است که دولت به شکل موثری در همه زمینه های زندگی اقتصادی  و سیاسی کشور وارد شده و با تصویب مقررات و قوانین جدیدی که وضع می کند سرمایه داران را وادار می کند که به نفع نیروی کار و تعادل اجتماعی به قوانین جدیدی تن دهند که در گذشته وجود نداشت. مهمترین قوانین در این زمینه مربوط به بخش خدمات تامین اجتماعی و مناسبات کار بود.

برای اولین بار قانون جدیدی در آمریکا به تصویب کنگره رسید National Industrial Recovery Act of1933 که به رئیس جمهور اجازه می داد که مقررات جدیدی را در رابطه با دستمزد عادلانه و قیمت گذاری وضع کند. این قانون اولین قانونی بود که پایه قوانین بعدی در زمنیه قانون کار و قوانین مربوط به حقوق مصرف کنندگان در آمریکا شد. دو سال بعد اولین قانون کار در آمریکا به تصویب رسید که در این قانون  برای اولین بار برای کارگران در بخش های خصوصی حق شرکت در اتحادیه ها، عقد قراردادهای دسته جمعی و حق اعتصاب به رسمیت شناخته می شد. در این قانون که به قانون ملی کار سال ۱۹۳۵ یا قانون واگنر معروف شد The National Labor Relations Act of 1935 کارفرمایان می بایست با کارگران قراداد دسته جمعی ببندند و کارگران حق داشتند برای دستیابی به دستمزد عادلانه به اقدام دسته جمعی دست زده و اگر مناسب دانستند دست از کار بکشند. در این قانون به کارگران اجازه داده می شد که برای حمایت از دیگر کارگران در واحدهای تولیدی دیگر نیز دست به اعتصاب بزنند.

همین اقدامات بود که به رشد اتحادیه ها ی کارگری در ابعاد میلیونی کمک کرد و کارگران و اتحادیه های آنها را  به نیرویی جدی در مناسبات میان کار و سرمایه تبدیل کرد. حمایت روزولت در آن دوران نقش تعین کننده ای در فراگیر شدن قدرت اتحادیه های کارگری داشت. چنانکه در نمودار می بینید درصد کارگران عضو اتحادیه ها نسبت به کل کارگران از سال ۱۹۳۰ از ۷.۵ % به بیش از ۲۷% در سال ۱۹۴۵ افزایش می یابد. این تشکل های کارگری نقش بسیار موثرتری در روند تحولات در این دوره به نفع پیشبرد اهداف اتحادیه ها و تنظیم مناسبات کار و سرمایه در این دوره ایفا نمودند. در عین حال تشکل و سازماندهی این دوران به کارگران و اتحادیه های آنها توان بیشتری را برای مقابله دربرابرهجوم جریانات افراطی  و محافظه کار ضد کارگری بعدی  داد.

در این دوره نه فقط اتحادیه های کارگری که احزاب کارگری نیز رشد بی سابقه ای داشتند. حزب سوسیالیست و حزب کمونیست دو حزب قدرتمندی بودند که هم در عرصه سیاسی حضور فعالانه پیدا کردند و هم در اتحادیه های کارگری نقش رهبری کننده داشتند.

حزب سوسیالیست امریکا

حزب سوسیالیست امریکا The Socialist Party نقش مهمی در جنبش کارگری و همچنین سازماندهی اتحادیه های کارگری  در آمریکا بازی کرده است. این حزب درسال  ۱۹۰۴ تاسیس شد و در همان سالهای اول رشد چشمگیری داشت. این حزب در سال ۱۹۱۲ بیشتر از ۱۱۳ هزار نفر عضو رسمی داشت. پس از شکل گیری حزب کمونیست و دوران اولیه وحشت ضد کمونیستی معروف به Red Scare  First  پس از پایان جنگ جهانی اول و شکل گیری اولین حکومت کارگری در روسیه تعداد اعضای حزب سوسیالیست رو به کاهش رفت و این حزب نقش و اهمیت اولیه خود را از دست داد.  در زیر تعداد اعضای حزب روی نقشه امریکا را در سال ۱۹۱۲مشاهده می کنید.

نمودار زیر نشاندهنده میزان رشد حزب سوسیالیست امریکا پس از شکل گیری آن تا تاریخ ۱۹۱۹ است که حزب کمونیست آمریکا پایه گزاری می شود و بسیاری از اعضای رادیکال این حزب پس از بنیانگزاری حزب کمونیست به این حزب ملحق شدند.

نمودار بعدی که در زیر می بینید از این جهت قابل توجه است که نشاندهنده کاهش تعداد اعضای حزب سوسیالیست است ولی دوباره می توان دید که در دوره اولیه ریاست جمهوری روزولت این حزب نیز همچون دیگر تشکل های کارگری دوباره رشد کرده و به تعداد اعضای آن بتیور قبل ملاحظه ای اضافه می شود. ولی نهایتا این حزب در مقایسه با حزب کمونیست که در ۱۹۴۹ بیش از ۶۰ هزار نفر عضو دارد ضعیف تر شده و توان خود را کم کم از دست می دهد چنانکه در سال ۱۹۴۰ تعداد اعضایش به ۲ هزار نفر کاهش پیدا می کند.(۱)

حزب کمونیست آمریکا

حزب کمونیست امریکا نیز در دوره ریاست جمهوری روزولت ۱۹۳۳-۱۹۴۵ به یک حزب بزرگ سیاسی تبدیل شد که نفوذ قابل ملاحظه ای در اتحادیه های کارگری پیدا کرد و بسیاری از رهبران اتحادیه های کارگری از اعضای این حزب بودند.

حزب کمونیست آمریکا که در سال ۱۹۱۹ پایه گذاری شده بود در دوران ریاست جمهوری روزولت و با به رسمیت شناختن اتحاد شوروی توسط آمریکا و بهبود مناسبات میان دو کشور در آن دوران در عرصه سیاست داخلی و خارجی بسیار فعال شده و نقش موثری به ویژه در اتحادیه های کارگری بازی کرد. حزب کمونیست در سراسر آمریکا شعبه های سازمانی خود را باز کرد و به فعالیت مشغول شدند. بیشتر فعالیت کمونیست ها در شهرهای بزرگ و مراکز کارگری متمرکز شده بود و تعداد زیادی از اعضای این حزب را مهاجرین تشکیل می دادند.

مرکز اصلی فعالیت حزب کمونیست امریکا شهر نیویورک بود. حزب کمونیست در نیویورک یکی از احزاب بسیار موثر در سیاست محلی بود و در انتخابات شورای شهر نیویورک موفق شد که دو نماینده از این حزب را به شورای شهر بفرستد. در نیویورک تعداد زیادی از یهودیان ساکن این شهر در آن زمان از  اعضای حزب کمونیست بودند.

تعداد اعضای حزب کمونیست در طول اوجگیری اولیه آن در سال ۱۹۲۴ به ۱۷۳۶۳ نفر رسید، اما با خراب شدن اوضاع اقتصادی و آغاز بحران اقتصادی  رو به کاهش رفته و در ۱۹۳۰ به کمترین تعداد خود به زیر ۷ هزار نفر رسید.

دوره رونق بعدی فعالیت حزب کمونیست پس از روی کار آمدن روزولت بود که در فاصله کوتاهی تعداد اعضای آن به بیش از ده برابر افزایش یافت. تعداد اعضای حزب در سال ۱۳۳۹ به ۶۶ هزار نفر افزایش پیدا کرد. نمودار زیر نشاندهنده دو دوره از تغییرات جمعیتی در حزب کمونیست آمریکا از نظر تعداد اعضای آن است. دوره اول سالهای ۱۹۲۲ تا ۱۹۳۲ و دوره دوم سالهای ۱۹۳۴ تا ۱۹۵۰ که دوره رونق فعالیت حزب است.


نمودارهای بالا از سایت تحقیقاتی دانشگاه واشنگتن در بخش مطالعات جنبش های اجتماعی برداشته شده که برای همگان  قابل دسترسی است.

در دوران روزولت کمونیست ها فعالانه در امریکا در همه جا حضور داشتند. اول ماه مه روز جهانی کارگران در بیشتر شهرهای بزرگ در آمریکا جشن گرفته می شد و کمونیست ها با آوردن عکس های رهبران حزب کمونیست آمریکا، شخصیت های برجسته جنبش کارگری و سمبل های جهانی کمونیستی چون لنین و استالین در خیابانها قدرت نمایی می کردند.

پس از مرگ روزولت و پایان جنگ جهانی دوم و گسترش سوسیالیسم در اروپای شرقی، و همچنین سرد شدن مناسبات سیاسی میان دو کشور امریکا و شوروی، موج جدیدی از اقدامات ضد کمونیستی در آمریکا آغاز شد. این دوره را خیلی ها دوره دوم وحشت سرخ نامیده اند The Second Red Scare  که دور جدیدی از ایجاد وحشت ضد کمونیستی و آماده کردن فضای لازم برای سرکوب کمونیست هاست.

یک سال پس از مرگ روزولت در ۱۹۴۶ جمهوریخواهان در انتخابات میان دوره ای کنگره موفق شدند که پس از ۱۵ سال بار دیگر اکثریت را در کنگره از آن خود کنند. با تسخیر کنگره توسط جمهوری خواهان، سیاستمداران دست راستی و محافظه کار مترصد فرصتی بودند که در فضای جدید ضد کمونیستی تا آنجا که ممکن است همه دست آوردهای دوران روزولت را ملغی کرده و بخصوص آنچه را که کارگران بدست آورده بودند باز پس بگیرند.  

برای این کار باید ابتدا از سرکوب اتحادیه های کارگری شروع می کردند. اتحادیه های کارگری در دوران روزولت رشد زیادی کرده و بسیار قدرتمند شده بودند. در نمودار زیر می بینید که تعداد اعضای اتحادیه ها چگونه افزایش پیدا می کند. این تعداد در بعضی از ایالت ها و در شهرهای بزرگ گاه تا بیشتر از ۵۰ درصد از نیرو کار را شامل می شد.

محافظه کاران دست راستی جمهوریخواه به اتفاق گروهی از دمکرات های راست و میانه موفق شدند که با تصویب قوانین جدید هجوم موفق خود را به دست آوردهای گذشته آغاز کنند.

اولین قانون در سال ۱۹۴۷ به تصویب کنگره رسید که به قانون تفت-هارتلی The Taft–Hartley Act  نیز معروف شد که محدودیت های زیادی برای فعالیت های اتحادیه ها بوجود می آورد. هری ترومن رئیس جمهور وقت مخالف سر سخت این قانون بود و آن را وتو کرد اما این قانون The Labor Management Relations Act of 1947 چون با اکثریت قاطع نمایندگان کنگره به تصویب رسیده بود رئیس جمهور نیز علیرغم مخالفت اش مجبور به پذیرش آن شد. در این قانون بسیاری از حقوق کارگران از جمله حق اعتصاب در برخی موارد، مثل همبستگی با دیگر کارگران اعتصابی و یا اعتصاب با انگیزه های فشار سیاسی، تظاهرات در محل کار و بسیاری دیگر از حقوق شناخته شده آنها در قانون کار زمان روزولت محدود، مشروط و یا کلا لغو شد. بدتر از همه مجبور کردن مسوولین و رهبران اتحادیه ها به امضای سوگند نامه ای بود که در آن به کمونیست نبودن خود اذعان می کردند و باید از حزب کمونیست دوری می کردند.

این قانون نه تنها حقوق شناخته شده قبلی را از کارگران سلب نمود که موجبات اخراج بسیاری از آنها را به بهانه عضویت در حزب کمونیست فراهم کرد. کارفرمایان حق داشتند کارگران را اخراج کنند و شورای حل اختلاف در بیشتر موارد بر خلاف گذشته طرف کارفرمایان را گرفته و به اخراج کارگران از کار رای می داد.

این قانون به همان اندازه به سرمایه داران قدرت داد که قانون کار زمان روزولت به کارگران قدرت داده بود. حالا موازنه بار دیگر به نفع جریانات راست محافظه کار و محافل ضد کارگری و ضد کمونیستی و به نفع کارفرمایان بهم خورد و آنها خر مراد را سوار شده بودند. در این دوران برخلاف دوران روزولت که از سرکوب کارگران اعتصابی خودداری می کرد و به گونه مسالمت آمیز به دنبال حل اختلاف می رفت، دولت با تمام قوا وارد می شد و به سرکوب کارگران و تهدید آنها اقدام می کرد. هری ترومن که به جای روزولت در مسند ریاست جمهوری نشسته بود در رودررویی با اولین سلسله از اعتصابات کارگری در کارخانجات ماشین سازی، معادن، صنایع فولاد و خطوط راه آهن با تعیین مهلت پایان اعتصاب، به تهدید کارگران پرداخت و از فرستادن نظامیان به کارخانه ها برای سرکوب کارگران اعتصابی و پایان دادن به اعتصابات خبر داد. وی با پیام های رادیویی و سخنرانی در کنگره برای کارگران اعتصابی پیام های تهدید آمیز می فرستاد. https://www.youtube.com/watch?v=kHG821bDNZw

ویژگی دوران جدید که تا زمان ریاست جمهوری جان اف کندی ادامه داشت، سرکوب اتحادیه های کارگری، اخراج کارگران معترض از کارخانه ها و تعقیب و آزار و اذیت کمونیست ها بود. در این دوران در کنگره امریکا کمیسیونی که قبلا تحت عنوان کمیته بررسی فعالیت های غیرامریکایی The House Committee on Un-American Activities  تشکیل شده بود تحت ریاست یکی از نمایندگان حزب دمکرات ادوارد هارت Edward J. Hart   به یک کمیسیون دائمی تبدیل شد که افراد مظنون به عضویت در حزب کمونیست را مورد بازجویی قرار می داد و پرونده آنها را در صورتی که عضو حزب تشخیص می داد به دادگاه می فرستاد و این افراد در دادگاه ها محاکمه و محکوم به زندان می شدند. در این دوران بسیاری از کارگران، کارمندان ، معلم ها، استادان دانشگاه ها و هنرمندان زیادی بازجویی شده و بسیاری از آنان از کار بیکار شده و برخی به زندان افتادند.

یکی از معروف ترین موارد این بازجویی ها پرونده هنرمندان هالیوود است که به ۱۰ نفر هالیوود Hollywood 10  معروف شد. ده تن از هنرمندان به اتهام کمونیست بودن تحت بازجویی کمیسیون کنگره قرار گرفتند و پس از ارسال پرونده آنها به دادگاه به محکومیت هایی از شش ماه تا یک سال محکوم شدند و پس از آزادی نیز مورد آزار و اذیت فراوان قرار گرفتند.(۲)

گوشه ای از آنچه که بر آنها رفته است را در فیلمی تحت عنوان Trumbo  می توانید ببینید. ترامبو فیلم نامه نویس معروف هالیوود است که یکی از اعضای این گروه ده نفره بوده و از جمله فیلم نامه اسپارتاکوس را نوشته و بعدها برنده چند جایزه اسکار نیز شد. این فیلم داستان محاکمه او به خاطر کمونیست بودن است که به زیبایی به تصویر در آمده است.

مک کارتیسم  McCarthyism نیز حاصل همین دوران است. دوره پس از روزولت تا مدتی دوران جولان دادن جریانات دست راستی مخالف اصلاحات است که سیاست ضد کمونیستی و ضد کارگری حلقه اتصال آنها به یکدیگر بود. گرچه در دوران ترومن و آیزنهاور تلاش هایی در جهت ادامه طرح های روزولت و حفظ آنها انجام گرفت ولی متاسفانه در تمام این دوران دست بالا را جریانات محافظه کار و افراطی راست در اختیار داشتند و آنها بودند که با در دست گرفتن پرچم ضد کمونیستی سیاست های خود را به پیش می بردند. دوران مک کارتیسم که به نام مک کارتی سناتور دست راستی امریکا معروف شده نیز یکی از بدترین دوران از این نظر است. مک کارتی با این ادعا که لیستی از همه کمونیست های نفوذی در وزارت خارجه دارد، به ترور شخصیت های سیاسی مخالف خود می پرداخت. او با شیوه های تهدید و ارعآب و تحریک مردم و رسانه ها آنها را سرکوب کرده و با تهدید و آزار، آنها را به حاشیه جامعه رانده و بسیاری از آنها را برای دوران طولانی وادار به سکوت می کرد. این سیاست های رذیلانه به ایجاد جو رعب و وحشت هر چه بیشتر در کشور منجر شد. در پی آن، فضای جدیدی در امریکا بوجود آمد که برای چندین دهه متوالی ادامه پیدا کرد. گرچه در دوران کندی شدت آن در داخل کشور کمی کاهش یافت ولی وحشت ضد کمونیستی همچنان باقی ماند و کمونیسم به یک تابو در جامعه آمریکا تبدیل شد. در تمام این دوران تا فروپاشی کامل سوسیالیسم در اتحاد شوروی، آمریکا این سیاست ضد کمونیستی را در سیاست خارجی خود به شدت بیشتری در ابعاد جهانی ادامه داد تا آنجا که در دوران کندی خود را برای جنگ اتمی نیز آماده کرده و حتی تا چند قدمی آن پیش رفت. امریکا در این دوران بیشتر از هر زمان دیگر برای پیشگیری از توسعه کمونیسم در جهان به گسترش و توسعه نیروی نظامی خود در سراسر دنیا  پرداخت.

با روی کار آمدن کندی بار دیگر توجه به مسائل مربوط به تامین اجتماعی مطرح شد و او نقش موثری در پیشبرد این پروژه اجتماعی انجام داد. در این دوران و پس از ترور او در دوره جانسون مهمترین بخش از برنامه روزولت در بخش تامین اجتماعی که مربوط به خدمات درمانی بود و انجام نیافته بود، تحت عنوان Medicare به تصویب کنگره رسید و کمک های نقدی برای خوراک خانواده های کم درآمد تحت عنوان Food Stamp Act of 1964 نیز در این دوران تحقق پیدا کرد. کندی گرچه به مسله تامین اجتماعی و جنبش مدنی بر علیه نژادپرستی در آمریکا توجه داشت و در زمان او اقداماتی مثبتی در این زمینه انجام گرفت اما درعین حال توجه جدی به کم کردن مالیات ها به نفع سرمایه داران و قشر ثروتمند در آمریکا داشت. او مشوق کاهش مالیات بر درآمد به نفع در آمدهای بالا و همچنین کاهش مالیات بر درآمد کمپانی ها بود. او پیشنهاد کرد که مالیات بر درآمد که در گذشته بین ۲۰ تا ۹۰ درصد بود به ۱۴ تا ۶۵ درصد کاهش پیدا کند و در مورد کمپانی ها از ۵۲% به ۴۷% کاهش یابد. این اتفاق البته پس از مرگ او و در دوران جانسون توسط کنگره و با تصویب لایحه مالیاتی جدید عملی شد که در نتیجه آن سقف مالیات را که در گذشته تا ۹۰% می رسید به ۷۰% کاهش داد و سقف مالیات برای شرکت ها را به ۴۸% کاهش داد.

در آن دوران گرچه جنبش کارگری و کمونیستی سرکوب شد اما جنبش مدنی ضد نژادپرستی سر بر گرفت و فصل جدیدی را در تاریخ مبارزات ضد نژادپرستی در آمریکا و جهان گشود.

این روزها در امریکا ما هرروزه شاهد گزارش های خبری درباره تظاهرات ضدنژادپرستی هستیم. از این رو بد نیست که در این بررسی اشاره ای به جریان این مبارزه در آن سال ها نیز داشته باشیم به ویژه که تاریخ این مبارزه با اقداماتی در دوران روزولت گره می خورد. روزولت در فرمان اجرایی خود در ژوئن ۱۹۴۱   Executive Order 8802 برای اولین بار اقدام به استخدام کارمندان در بخش های نظامی و غیر نظامی دولتی بدون در نظر گرفتن رنگ پوست و یا وابستگی های تباری و نژادی آنها کرد. البته باید به خاطر داشت که با این وجود، جداسازی در تقریبا همه واحدهای نظامی در این دوره برقرار بود و همیشه فرماندهی دسته ها به افراد سفیدپوست واگذار می شد. این اقدام او موجب شد که در بخش های نظامی و غیر نظامی هزاران سیاه پوست به استخدام دولت در آیند. این اقدامات تاثیر مهمی در شکل گیری جنبش ضد نژادپرستی در سال های پس از جنگ داشت. حالا با پایان جنگ و بازگشت سربازان سیاه پوست دیگر کسی نمی توانست حضور سربازان از جنگ برگشته را که در کنار سایر نظامیان برای منافع کشور جنگیده بودند نادیده بگیرد. ترومن به عنوان رئیس جمهور نیز مخالف تبعیض در مورد سیاهپوستان بود. او از رفتارتبعیض گرایانه و اذیت و آزار سربازان سیاهپوست از جنگ برگشته ناراضی بود و به همین دلیل در فرمانی Executive Order 9981 در ژوئیه ۱۹۴۸ دستور لغو همه اشکال تبعیض بر اساس نژاد و رنگ و مذهب را در موارد استخدامی در نیروهای مسلح صادر کرد. این اقدام رسما به تبعیض و جداسازی افراد بر اساس نژاد در نیروهای مسلح در آمریکا پایان داد. او با یک سری اقدامات در این زمینه موفق شد که اقدامات تبعیض آمیز در این زمینه را غیر قانونی اعلام کند و حداقل بطور رسمی از اعمال تبعیض در رابطه با استخدام سیاهپوستان در بخش دولتی جلوگیری کند.

اما با این وجود، تبعیض نژادی در همه اشکال آن و بطور خاص بر علیه سیاهپوستان در تمام ابعاد زندگی و همه نهادهای جامعه در جریان بود. سیاهپوستان نه فقط در محله های خاص و بطور جداگانه زندگی می کردند که جدایی سازی نژادی در همه جا جریان داشت. از اتوبوس و قطار گرفته تا رستوران ها  و حتی فروشگاه های مواد غذایی و از کلاس های درس گرفته تا مستراح عمومی و آبخوری، جدایی سازی در همه جا بر اساس رنگ پوست اعمال می شد. گرچه مردان سفید پوست زنان سیاهپوست را مورد تجاوز جنسی قرار می دادند ولی رابطه ازدواج بین دو رنگ پوست غیر قانونی بود. این جدایی سازی ها همه بر اساس همان قانونی انجام می گرفت که به آن دوران جیم کرو Jim Crow  می گفتند. دورانی که طبق قانون در بیشتر ایالت های جنوبی جدایی سازی و تبعیض علیه سیاهان در همه زمینه ها رسما و بطور قانونی انجام می شد.

کمتر کسی در آن زمان جرات داشت که خلاف این عادت زشت و غیر انسانی تبعیض گرایانه عمل کند. اگر کسی جرات می کرد که از مرزهای جداسازی عبور کند و یا به رعایت آنها تن ندهد نه تنها توسط مردم سفید پوست و نژادپرست مورد تعرض قرار می گرفت که توسط پلیس نیز مورد تعقیب قانونی قرار می گرفت. برای اولین بار در دسامبر ۱۹۵۵ زنی سیاه پوست به نام روزا پارکس Rosa Parks  رسما حاضر نشد در راه بازگشت به خانه خود در اتوبوس جای خود را به سفید پوستی داده و به بخش عقب اتوبوس که برای سیاهان در نظر گرفته شده بود برود. این اقدام او جرقه ای بود که به جنبش بزرگی در بایکوت کردن اتوبوس ها در شهر مونتگمری Montgomery  انجامید. این جنبش کم کم به یک جنبش فراگیر مدنی تبدیل شد که توسط رهبرانی چون مارتین لوتر کینگ موفق شد میلیون ها نفراز سیاهپوستان را در مبارزه ای غیرخشونت آمیز و به شکل نافرمانی مدنی سازماندهی کند. جنبش مدنی در طی این سال ها موفق شد بخش قابل توجهی از سفید پوستان و رنگین پوستان را نیز در حمایت از خواسته های خود همراه کرده و نهایتا در مبارزه ای سرسختانه و صبورانه و با شهامتی بی نظیر بر نژادپرستی غلبه کرده و رهبری سیاسی در امریکا را وادار به عقب نشینی نماید. با تصویب قانون مدنی در سال ۱۹۶۴ The Civil Rights Act of 1964  در کنگره که به امضای رئیس جمهور وقت جانسون رسید به این جداسازی های نژادی برای همیشه در تاریخ آمریکا به لحاظ قانونی پایان داده شد. جداسازی نژادی که یکی از  بدترین اشکال بروز نژادپرستی در امریکا بود گرچه بطور قانونی در سال ۱۹۶۴ ملغی اعلام شد اما نژادپرستی به هزار شکل دیگر به زندگی خود در آمریکا ادامه داده است  و هنوز هم یکی از مشکلات اصلی بشری در کشور آمریکاست که هر روزه به اشکال گوناگون شاهد بروز آن هستیم. هر روزه تعدادی از مردم سیاهپوست صرفا به دلیل رنگ پوست خود مورد آزار و اذیت پلیس قرار می گیرند و سالانه صدها نفر از آنها به دست پلیس کشته می شوند که یکی از آخرین موارد آن را چند روز پیش در گزارش های خبری دیدید که پلیس سفید پوست در کمال خونسردی و به عمد جورج فلوید George Floyd مرد سیاه پوستی را در مقابل دوربین به قتل می رساند. پلیس سفید پوست در حالیکه زانوی خود را روی گردن فلوید  گذاشته بود شرورانه او را تا دم مرگ شکنجه کرد و حتی پس از خفه کردن او هنوز حاضر نبود که زانوی خود را از روی گردن جورج بردارد. جورج فلوید آخرین قربانی این جنگ کثیف نژادی نیست و کشتار سیاهپوستان به دست پلیس در خیابان ها نیز تنها شکل از رفتار نژادپرستانه ای نیست که روزانه به میلیون ها زن و مرد آفریقایی تبار آمریکایی اعمال می شود.

بررسی این بخش از تاریخ امریکا و جنبش های مدنی در آن دوران و پس از آن خود موضوع مطالعه دیگری است که در مطلب جداگانه دیگری به آن خواهم پرداخت. اینجا فقط اشاره کوتاهی بود به آنچه در این دوران گذشت.

نگاهی به رئیس جمهورهای امریکا در چند دهه گذشته و تعلق حزبی آنها نشان می دهد که هر کدام از آنها تعلق حزبی متفاوتی با هم داشتند:

فرانکلین روزولت از حزب دمکرات (مارس ۱۹۳۳ تا آوریل ۱۹۴۵ )

هری ترومن از حزب دمکرات (آوریل ۱۹۴۵ تا ژانویه ۱۹۵۳)

دوایت  آیزنهاور از حزب جمهوریخواه (ژانویه ۱۹۵۳ تا ژانویه ۱۹۶۱)

جان کندی از حزب دمکرات ( ژانویه ۱۹۶۱ تا نوامبر ۱۹۶۳)

لیندون جانسون از حزب دمکرات ( دسامبر ۱۹۶۳ تا ژانویه ۱۹۶۹)

ریچارد نیکسون از حزب جمهوریخواه ( ژانویه ۱۹۶۹ تا آگوست ۱۹۷۴)

جرالد فورد از حزب جمهوریخواه (آگوست ۱۹۷۴ تا ژانویه ۱۹۷۷)

جیمی کارتر از حزب دمکرات دمکرات (ژانویه ۱۹۷۷ تا ژانویه ۱۹۸۱)

اما راه حل مقابله همه آنها علیرغم وابستگی حزبی آنها با بحران های اقتصادی تا زمان کارتر همچنان همان شیوه کینزی بود که فرانکلین روزولت در دوران بحران کبیر بکار برد.

تا پیش از کارتر، همه کسانی که در مقام ریاست جمهوری نشستند با تقویت بخش دولتی و سرمایه گذآری در بخش دولتی و ایجاد اشتغال و توسعه سیستم های خدمات اجتماعی بحران ها را کنترل کرده و دور می زدند. نیکسون و فورد آخرین روسای جمهوری بودند که در رودررویی با بحران های  دوره ای باز هم علیرغم میل جمهوریخواهان مجبور شدند به همان روش گذشته و به قول معروف مدل کینزی اقتصاد به مقابله با بحران بروند.

فورد در ابتدای دوره ریاست جمهوری خود با یکی از بدترین بحران های اقتصادی پس ازرکود کبیر ۱۹۲۹ مواجه شد. تورم به بیشتر از ۱۲.۳ % افزایش پیدا کرد و بیکاری نیز به ۷.۸ % افزایش یافت. او سعی کرد که با سیاست های مالیاتی و پولی واعتباری که فریدمن و اقتصاد دان های مکتب او توصیه می کردند اوضاع را کنترل کند. ولی از آنجا که کنگره و سنا تماما در آن دوران در اختیار دمکرات ها بود به پذیرش سیاست های آنها عمل نمود. فورد اولین رئیس جمهوری است که تلاش می کند با توصیه آلن گرین سپن Alan Greenspan  که در تمام دوران ریاست جمهوری فورد ریس شورای مشاوران اقتصادی او بود به روش فریدمن عمل کند. آلن گرین سپن همان فردی است که در زمان کارتر به ریاست بانک مرکزی امریکا گمارده شد و برای چند دهه ریاست این بانک را که مهمترین ارگان تصمیم گیری در سیاست های پولی و بانکی و مالی آمریکاست در اختیار می گیرد و در حقیقت دوران نئولیبرالیسم با توصیه های او از زمان کارتر و سپس در دوران ریگان آغاز می شود.

اول ژوئن ۲۰۲۰

۱. برای اطلاع بیشتر در مورد این احزاب و جنبش کارگری امریکا می توانید به لینک زیر مراجعه کنید که کار تحقیقی بسیار با ارزشی انجام گرفته و می تواند برای جنبش چپ و کارگری در ایران نیز به عنوان مدلی از یک پروژه موفق قبل استفاده باشد. http://depts.washington.edu/labhist/

۲. گوشه ای از آنچه که بر آنها رفته است را در فیلمی تحت عنوان Trumbo  می توانید ببینید.

* بن بست نئولیبرالیسم (۱): پایان تاریخ یا آغازی دیگر- رضا فانی یزدی

**نئولیبرالیسم (۲): عصرطلایی لیبرال دمکراسی- رضا فانی یزدی

https://akhbar-rooz.com/?p=32045 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

انقلاب یک نیاز فوری و ضروری است! انقلاب دارد می آید – مغزها و دست ها را مسلح کنید!
تظاهرات و اعتراضات به کشتار در جامعه امپریالیست و فاشیست شده ی آمریکا و بویژه نسبت به سیاه پوستان و رنگین پوستان – آفریقای تبار ها و لاتین تبارها- که نشانه تازه آن قتل جورج فلوید بوسیله پلیس فاشیست و مجری قانون سرمایه و سود آن که از گرده طبقه کارگر این جامعه کشیده شد و رویهم در دست سرمایه داران انباشته میشود تا فقر را در طرف ۹۹% انباشته نماید و در اساس قانون اساسی جامعه آمریکای کنونی است که زابوی خود را بر گردن او نهاد و تا حتا ۴ دقیقه بعد از خفه شدن او بر نداشت، در حالی دو نفر دیگر ، دو پلیس فاشیست دیگر، پا بر کمر و پشت او نهاده بودند، ترامپ بعنوان فاشیست ترین رئیس جمهور را به غلط کردن و اعلام شنیدن صدای انقلاب وا داشته است.
اما، این اعتراضات بدون یک جنبش طبقاتی سازمان یافته، متحزب کمونیستی انقلابی، آگاه و متحد و هم بسته و مسلح پرولتارها به اهداف خویش نخواهد رسید. دولت نژاد پرست آمریکا که سالانه هزاران سیاه پوست و غیره را در همین آمریکای آزاد به قتل می رساند ، بگذرین که سالانه دهها میلیون را در اقصا نقاط جهان به قتل می رساند، با فدا کردن یک مأمور خود، در نهایت، اگر جنبش بدون رهبر طبقاتی و انقلابی بماند، به انحراف برده و به سکوت می کشاند. ولی در هر حال سال ۲۰۲۰ بعنوان سالی که برای اولین در این چند ین دهه یک جنبش توانست، رئیس جمهوری مغرور و کله شقی که سرمایه نیاز دارد را، از منم منم به شکر خوردن وا داشت، می ماند و چه بسا در آینده خیلی نزدیکی قوی تر و سازمان یافته تر و برای پیروزی به میدان بیاید، زیرا که تناقضات و تضادهای طبقاتی و نزدیک به ۴۰ میلیون و یا بیشتر بیکار و به همین اندازه فقیر در جامعه ای که نعم مادی آن به وفور است، سر جایشان باقی مانده و روز بروز، بدون خواست و آرزوی شخصی فردی و حتا کل طبقه دارا بر شدت و حدت شان افزوده میشود، زیرا که این تناقضات و تضاد ها ذاتی نظام سرمایه داری هستند، زمانی حل شدنی به نفع انسان و طبیعت هستند که پرولتارهای آگاه بتوانند همه افراد، نیروهای سیاسی و اجتماعی مخالف مانند هواداران برابری جنسیتی و نژادی و بوم زیست دوستان و امثالهم را زیر پرچم انقلاب قهری کمونیستی طبقه کارگر گرد هم آورد. این همان چیزی است که مارکس و انگلس در بخش دوم مانیفست بعنوان جمع بندی این بخش، از این برنامه که بخش اعظم آن تا کنون، درستی خود را نشان داده است و می تواند راهنما برای یک جامعه کمونیستی باشد، بعد از بیان دولت – قدرت سیاسی – بعنوان زور سازمان یافته طبقه حاکم، آورده اند. پرولتارها همه ستم دیدگان را زیر شعار : انقلاب مداوم – انقلاب قهری کمونیستی گرد هم آورید و مسلح کنید! که سلاح نقد هرگز جانشین نقد سلام نمی شود! حتما شما، درز نهایت جامعه موجودیت می دهید و می توانید موجودیت دهید که در آن حل تضادها و ایجاد رفورم های لازم و ضروری بدون کار برد قهر و خشونت و بدون دست بردن به سلام مرگبار قابل حل هستند و اما تا رسیدن بدان، قهر بعنوان مامای هر جامعه ی نوینی که جنین آن در زهدان جامعه کهنه پرورش یافته خواهد ماند! این هم تجربه و هم درس جامعه طبقاتی و مبارزات و نبردها طبقاتی تا کنون است! البته، شما یک دوره دیکتاتوری پرولتاریای مسلح را که هم قهری است و هم آموزشی خواهید داشت! و اما، نوشته ی مانیفست حرب کمونیست :
“پرولتارها و کمونیستها
قدرت حاکمه سیاسی بمعنای خاص کلمه عبارت است از اعمال زور متشکل ( دیکتاتوری – من) یک طبقه برای سرکوب طبقه دیگر، هنگامیکه پرولتاریا بر ضد بورژوازی ناگزیر بصورت طبقه ای متحد گردد، و از راه یک انقلاب ( انقلاب مسلحانه – من) ، خویش را به طبقه حاکمه مبدل کند و بعنوان طبقه حاکمه مناسبات کهن تولید را ( استثمار گرانه که بر مالکیت خصوصی و کار مزدوری پرولتاریا متکی است – من) از طریق اعمال جبر ( دیکتاتوری طبقاتی – انقلابی پرولتاریای مسلح- من) ملغی سازد، آنگاه همراه این مناسبات تولیدی شرایط وجود تضاد طبقاتی را نابود کرده و نیز شرایط وجود طبقات بطور کلی* و در عین حال سیادت خود را هم بعنوان یک طبقه از بین میبرد.
بجای جامعه کهن بورژوازی، با طبقات و تناقضات طبقاتیش، اجتماعی از افراد پدید میآید که در آن تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان است. “، تأکید از من است. مانیفست حزب کمونیست،۱۸۴۸.

رضا فانی یزدی
3 سال قبل

بهزاد عزیز، سلام و امید که در این دوران کرونایی سالم و تندرست باشی و ممنون از نظرت و خیلی هم خوشحال می شوم که دوستان نقد کنند نظر همدیگر را که هر نقدی می تواند پنجره جدیدی به دنیایی جدید گشوده و نوری دیگر بر تاریکی بیندازد. به نظرم ما نمی توانیم راه زندگی آینده را پیدا کنیم مگر به تجربه گذشته که انهم نتیجه تلاش و دستاورد انسانها و آفرینش بشر است بدور از هر پیشداوری نگاه کنیم. پیشداوری مانع دیدن حقیقت است و ما را در یک دور بسته در دنیای محدود ذهنی خودمان زندانی می کند. مواظب خودت باش و به امید دیدار شما رفیق و دوست گرامی

بهزاد کریمی
بهزاد کریمی
3 سال قبل

سلام رضا فانی عزیز. همت بلند دیرآشنا. تماس با واقعیت روز، الزاماً باید از بررسی‌های تاریخی بگذرد. امروز ادامه دیروز است و پرسش اینکه، چرا نباید آن را از فهم درست دیروز عبور داد؟ به باور من، موضوع را درست و به موقع برگزیده‌ای و در سلسله نوشته‌ات داده های تاریخی و استنتاجات عموماً درست ارائه داده‌ای. ما را نیاز، به برخوردهای خلاق و مشخص است و نه برخورد از یکسو “امریکا ستیز” کلاسیک و از سوی دیگر پیش کسانی پرو امریکای به اصطلاح نواندیش! ادامه بده عزیز، ولو که من و یا هر منتقد دلسوز چپ دیگر به نقد و پرسشگری دیدگاهت برخیزد که باید هم برخیزد. زیرا که همانا از برخوردهای جسورانه از هر جهت است که به حقیقت توان نزدیک شد. زنده باشی.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x