پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

نامه سرگشاده به مجامع حقوق بشر جهانی – کانون کنشگران دموکرات و سوسیالیست شهر هانوفر-آلمان

و به صدر اعظم آلمان فدرال و رئیس کمیسیون اتحادیه اروپا
و به زنان هیئت مدیره پارلمان آلمان حزب سبزها، حزب سوسیال دموکرات، حزب چپ و هم‌چنین کمیسیون حقوق بشر تشکیل شده از احزاب مختلف در پارلمان آلمان

برای نجات جان زینب جلالیان از زندان جمهوری اسلامی کوشش کنید!

مأمورین وزارت اطلاعات ایران، با جلوگیری از دسترسی زینب جلالیان، به خدمات پزشکی، او را تحت شکنجه قرار داده‌اند تا وادار به «اعتراف» علیه خود در مقابل دوربین فیلم‌برداری کنند. این اقدام موجب تشدید درد و رنج شدید شده است، به ویژه از آن جا که او از شرایط وخیم سلامتی، از جمله مشکلات تنفسی ناشی از کووید-۱۹ رنج می‌برد.

زینب جلالیان متولد سال ١٩٨٢ در ماکو، در تابستان ٢٠٠٨ در کرمانشاه دستگیر شد. او پس از دستگیری توام با خشونت، بدون دسترسی به هر گونه مشاوره‌ی حقوقی، هشت ماه در سلول انفرادی به سر برد، و در این مدت بر اساس گفته او به طور دائم توسط نیروهای امنیتی مورد شکنجه قرار داشته است. از جمله زدن شلاق به کف پاها و وارد کردن ضربات بر ناحیه شکم و کوباندن سرش به دیوار و تهدید به تجاوز جنسی. در ژانویه ٢٠٠٩ زینب جلالیان توسط دادگاه انقلاب به جرم دشمنی با خدا به اعدام محکوم شد. در طول این محاکمه چند دقیقه‌ای او از داشتن وکیل محروم بود. و در نوامبر ٢٠١١ حکم اعدام زینب جلالیان به حبس ابد تغییر یافت. او در حال حاضر تنها زندانی زنی است که در حبس ابد محکوم شده است. در آپریل ٢٠١۶ کارگروه حقوق بشر سازمان ملل متحد «در اعتراض به دستگیری خشونت‌آمیز زینب جلالیان» خواستار آزادی فوری او شد، و بر این امر تاکید داشت که زینب فقط از حق خود مبنی بر آزادی عقیده و آزادی انجمن‌ها استفاده کرده، وهیچ گونه شرکتی در عملیات شاخه نظامی پژاک نداشته است. این کارگروه به این نتیجه رسید که زینب جلالیان از یک محاکمه عادلانه محروم بوده و رفتار با وی غیرانسانی و همراه با اهانت، خشونت بوده، و اصل ممنوعیت شکنجه در مورد وی نقض گردیده است. در ماه مه ٢٠١٩ وکیل وی امیرسالار داوودی به عنوان مدافع حقوق بشر به زندان طولانی مدت محکوم شد و از آن به بعد زینب جلالیان هیچ وکیلی ندارد.

سال گذشته، مأموران سازمان اطلاعات، زینب جلالیان را در مدت کوتاه به چهار زندان مختلف انتقال دادند که وی آن را شکنجه روحی توصیف می‌کند. در طی این مدت او به کووید ١٩و بیماری آسم دچار شده است و در نتیجه در معرض آسیب دیدن دائمی ریه قرار دارد. وی هم چنین توسط نیروهای امنیتی مورد آزارهای جسمی قرار گرفته که به علت درمان نشدن، منجر به مشکلات جسمی دراز مدت شده است. علاوه بر این، او به دلیل شرایط بد زندان و بدرفتاری مأموران زندان از مشکلات دیگری مانند بیماری‌های قلبی، روده، کلیه، و عفونت فک و دندان رنج می برد و علائم فلج شدن دیده می‌شود، و در اثر ضربات مکرر به سر او بینایی‌اش نیز به شدت مختل شده است. در تاریخ ٢٠ ژوئن سال ٢٠٢٠ زینب جلالیان در اعتراض به بازداشت خود در زندان شهر ری اعتصاب غذا کرده و خواهان انتقال به زندان خوی یا زندان اوین شد.

وزارت اطلاعات، دسترسی به مراقبت‌های پزشکی مناسب، انتقال به زندانی نزدیک‌تر به خانواده در استان آذربایجان غربی و قطع اقدامات انتقام‌جویانه علیه وی را مشروط به این کرده است که زینب جلالیان در مقابل دوربین فیلمبرداری علیه خود «اعتراف» کرده، از فعالیت‌های سیاسی سابقش اعلام پشیمانی کند، و با وزارت اطلاعات وارد همکاری شود.  و او طی این مدت عمدا از انتقال به درمانگاه‌های خارج از زندان برای دریافت مراقبت‌های پزشکی غیرقابل دسترس در زندان محروم بوده است.

در یک نامه سرگشاده به تاریخ ٢٣ ژوئن٢٠٢٠ زینب جلالیان همراه با سهیلا حجاب از زندان قرچک ورامین با کلماتی بسیار متاثرکننده توصیف می‌کنند که چگونه حقوق اولیه بشر در زندان ها لگدمال می‌شود. و او برای احقاق این حقوق به همراه تعداد دیگری از زندانیان زن مجبور به اعتصاب غذا شده است.

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم،             موجیم که آسودگی ما، عدم ماست»

ما زندانیان سال‌هاست که در زندان‌های جمهوری وحشت، جمهوری ترور، جمهوری فقر که از حقوق انسانی برخوردار نبوده و در بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی و بدون داشتن وکیل به طور ناعادلانه محاکمه شده‌ایم. انواع شکنجه‌های جسمی و روحی را متحمل شدیم. از ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود هرگز برخوردار نبودیم. حکومت ستم‌گر، بارها و بارها تحت عناوین مختلف، با توسل به دروغ و فریب و ریا، تحت عنوان جلسه بازپرسی، جلسه دادگاهی، ما را از زندان خارج و ماه‌های متوالی در خانه‌های امن، مورد بازجویی‌های خشن (همراه با شکنجه، توهین و اهانت) قرار داد.

بازرسی‌های وحشتناک بدنی و غیرانسانی و استفاده از دستبند و پابند، به شیوه‌های قرون وسطایی و مطابق اصول برده‌داری، بخشی از رنجنامه‌های ماست. یعنی جنسیت زنانه ما، آنقدر برای جمهوری ضد زن وحشت به همراه دارد که برای جا به جایی ما از محافظان متعدد، و با غل و زنجیر کردن دست و پاهایمان باید استفاده شود؟

علیرغم این که در سیاه‌چاله های قرون وسطایی این افراد نگهداری می‌شویم، حتی برای رفتن به درمانگاه یا جابه‌جایی بین زندان‌ها یا حضور در بیدادگاه‌ها و حضور در سالن ملاقات که البته در بیشتر موارد ما در محرومیت از ملاقات به سر برده‌ایم، ما را مورد بازرسی‌های بی‌شرمانه خود قرار می‌دهند. مگر در سیاه چال ‌ها توسط دوربین‌ها و ماموران سرکوبگر رصد نمی‌شویم؟

ما زینب جلالیان و سهیلا حجاب، جمهوری اسلامی را به رسمیت نمی‌شناسیم و هرگز از آن‌ها تقاضای مرخصی، آزادی و عفو نکرده‌ایم و نخواهیم کرد. چرا که فردی طلب بخشش و عفو می‌کند که مرتکب اشتباهی شده باشد. ما پژواک خواست‌ها، آرزوها، حقوق مدنی و شهروندی از دست رفته مردمان کشورمان بوده‌ایم.

رژیم دیکتاتوری‌ای که ۴۱ سال است مردم کشور ما و سرمایه‌های ملی و منابع طبیعی را به اشکال مختلف به نابودی کشانده، باید در پیشگاه مردم هم عذرخواهی کند و هم پاسخگوی تمام جنایات خود در دهه‌های مختلف باشد و هم در دادگاه‌های ملی محاکمه شود.

بعد از تحمل تمام رنج‌ها و دردهایی که در سطور بالا به آن اشاره شد به زندان شهر ری منتقل شدیم تا به خیال خام خود ما را تنبیه کنند؛ چرا که زندان قرچک ورامین دارای بدترین وضعیّت در میان زندان‌های سراسر کشور است.

اما ای دیکتاتور آیا نمی‌دانی که دردها و رنج‌ها انسان‌ها را بزرگ‌تر، متعالی‌تر، خودساخته‌تر و قوی‌تر می‌کند؟! ما از این که در این زندان حبس می‌کشیم ، اصلاً آزرده خاطر نبوده و نیستیم. ما در این زندان با زن‌هایی آشنا شدیم که با اَشکال مختلف از سوء مدیریت جمهوری اسلامی در امور متفاوت رنج کشیده بودند. حضور ما در این مکان باعث شد ما پای صحبت کسانی بنشینیم که بتوانیم در جهت احقاق حقوق از دست رفته زنان، کوشاتر باشیم. ما باید پاسخگوی تاریخ باشیم. اگر می‌بینید که ما دست به اعتصاب غذا زده‌ایم (برای انتقال از این زندان)، فقط برای مطالبه حقوق انسانی ماست. این که به نسل حاضر و نسل‌های آینده بگوییم در هر وضعیتی که هستید، مطالبه‌گر حقوق خود باشند. به گفته یکی از بزرگان: «اگر در جامعه‌ای زنی روزنامه خواند و از سیاست حرف زد، به آینده آن کشور خوش‌بین باشید».

جالب این‌جاست که رئیس قوه قضائیه در سخنرانی مفصلی که از صداوسیمای ملی پخش شد اعلام کرد که محل نگهداری زندانیان سیاسی باید جدا از جرایم عمومی باشد و با زندانیان سیاسی با احترام برخورد شود. اما این سخنان فقط تبلیغات رسانه‌ای اند. چرا که در عمل به هیچ شکل به آنچه که گفتند عمل نکرده‌اند.

محلی که در آن نگهداری می‌شویم، عملا تبدیل به کمپ معتادان شده! زنان آسیب‌دیده از اجتماع که ابتدا باید درمان شوند، سپس آموزش ببینند و در نهایت به آغوش اجتماع برگردند. تأسف‌بارتر این که اکثریت زندانیانی که به اینجا وارد می‌شوند، تحت عنوان جرایم فساد و فحشا و روابط خارج از ازدواج هستند. این زنان به دلیل روابط متعدد، ناقل بیماری‌های عفونی، هپاتیت، زگیل تناسلی و بسیاری بیماری‌های دیگر هستند و متاسفانه سطح بهداشت زندان بسیار ضعیف و همچنین عدم رعایت حداقل بهداشت از سوی زندانیان، رنج مضاعفی به همراه دارد. ضرب و شتم… معضل تجاوز در میان زنان زندانی و ضرب و شتم متعدد میان آنان با وسایل متعدد که برای زد و خوردها استفاده می‌کنند، احساس امنیت جسمی و آرامش روحی ما را به مخاطره انداخته! است

در اوج بیماری کرونا، اینجانب زینب جلالیان را از زندان خوی به زندان شهر ری منتقل کردند و نگهداری در میان بیماران مبتلا به کرونا موجب شد که من زینب جلالیان به کرونا مبتلا شوم و بدون هیچگونه رسیدگی، ریه‌ام دچار آسیب شدید شود. هم اکنون هم در اتاقی نگهداری می‌شوم که تست کرونای افراد آن مثبت اعلام شده و بدون هیچگونه فاصله‌گذاری، بدون ماسک و مایع ضدعفونی و الکل، نفس و نفس با آن‌ها زندگی می‌کنیم.

با توجّه به این که اینجانب سهیلا حجاب در اعتصاب غذا هستم، سیستم ایمنی بدنم ضعیف شده و مطابق گفته‌های دکتر، خطر ابتلا به کرونا پیکرم را تهدید می‌کند.

شرم بر جمهوری اسلامی که ما به خاطر ابتدایی‌ترین حقوق انسانی خود (یعنی بهداشت و مراقبت جسمانی) دست به اعتصاب غذا زده‌ایم که از سیاه‌چال قرچک ورامین به سیاه‌چال اوین منتقل شویم.

این اعتصاب باید برای خواسته‌های بزرگ‌تری مانند آزادی اتفاق می‌افتاد، اما علیرغم تمام دردها و رنج‌ها و شکنجه‌ها، ما برای احقاق حقوق انسانی و مدنی مردمان خود، و همچنان برای احقاق حقوق انسانی و مدنی خود، همچون سرو ایستاده‌ایم و باز هم خواهیم ایستاد. به قولی:

«سیصد گل سرخ یک گل نصرانی،                    ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟
      ما گر ز سر بریده می‌ترسیدیم،                         در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم».

پشت این میله‌ها، امید برای یک زندگی آزاد در وجود ما زبانه می‌کشد.

 «ما نباید بمیریم، رویاها بی مادر می‌شوند»

 (سیدعلی صالحی).

سهیلا حجاب و زینب جلالیان
۳ تیرماه ۹۹ – زندان قرچک ورامین

کوتاه مدت بعد از انتشار این نامه، زینب جلالیان توسط نیروهای امنیتی به محل نامعلوم انتقال داده شد. در این حمله چندین زندانی معترض، از جمله خانم سهیلا حجاب، به طرز وحشیانه‌ای مورد حمله، ضرب و شتم قرار گرفتند. بعد از چند روز بی‌خبری اطلاع یافته شد که در حال حاضر زینب جلالیان در شهر یزد زندانی است..

بنا به گفته زینب جلالیان انتقال به زندان‌های مختلف را نوعی “شکنجه روانی” توصیف کرد.

در تاریخ ٢٩ نوامبر سال ٢٠٢٠، علی جلالیان، پدر زینب، به دلیل گفتگو با وسایل ارتباط جمعی و حقوق بشری در خارج از کشور درباره وضعیت زینب توسط نیروهای امنیتی بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت و با پرداخت وثیقه آزاد شد.

سازمان عفو بین الملل عدم رسیدگی پزشکی به زینب جلالیان را نوع دیگری از شکنجه ارزیابی می کند و بارها خواستار آزادی زینب شده است.

ما از شما تقاضا می‌کنیم که برای آزادی فوری زینب جلالیان و خواسته‌های زیر هر چه سریع تر اقدام نمایید:

با توجه به رای «کارگروه سازمان ملل در زمینه بازداشت خودسرانه»، زینب جلالیان را فورا آزاد کرده

تا زمان آزادی وی، زینب جلالیان باید از مراقبت‌های پزشکی مناسب، شامل انتقال به مراکز خارج از زندان برای درمان‌های غیرقابل دسترسی در داخل زندان، بهره‌مند شود؛

در مقابل شکنجه و سایر بدرفتاری‌های دیگر محافظت شود؛ و به زندانی نزدیک‌تر به خانه و خانواده‌اش انتقال داده شود.

اعزام یک هیئت بین‌المللی مستقل برای بررسی زمینه های قانونی بازداشت‌ها.

زندانیان سیاسی فورا آزاد شوند.

کانون کنشگران دموکرات و سوسیالیست شهر هانوفر-آلمان

٢۴فوریه ٢٠٢١

https://akhbar-rooz.com/?p=105261 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x