جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

نفس همین بازی است – نسیم خاکسار

(نقد و نگاهی بر کتاب شعر شدت از پگاه احمدی)[۱]

اسم کتاب شدت است. این اسم به تنهایی خیلی حرف دارد.  شدت، انتها درجه‌ی هر اتفاقی است. چه فکر باشد و چه حس و چه حادثه. می‌تواند شدت روشنایی باشد و شدت ظلمت و تاریکی. شدت درد و رنج هست. و شدت فریاد. تندی و تیزی دارد این لغت با خود. تنگی معیشت و بیچارگی و سختی و عذاب هم معنا می‌دهد. در کتاب لغت نگاهی بیاندازید چه بسا معناهای دیگری هم بیابید. شاعر در شعری می‌نویسد:

“شدت/ شکافتن از سینه بود/ در این حد/( از شعر آیندگی. ص ۱۹)

می‌ترساند این اسم تو را. مثل ترس دست زدن به پوست ورآمده‌ی زخمی بر تن. می‌ترسی دست بزنی و چیزی کنده شود و زخم و درد شدت بیشتری یابد. شدت همین است. بیرون زده است از ورقهای کتاب و روی جلد هم آمده است.

هنگام که، جریان، نخستین شعر این دفتر را می‌خواندم، روی همان سطر اول یکباره ایستادم. مثل ماشینی که چرخهایش در شن فرو رود.

/ با ظلمت جریان بساز/ ( از شعر جریان. ص ۱۱)

این شعر را باید خواند. مدام خواند و فکر کرد تا به حس تلخ و سیاه ته آن برسی یا نرسی. اشتباه نوشتم نه به ته آن حس تلخ و سیاه، به زبان خود شعر به “فاجعه‌ای لخته از نشانی‌ها” و به “سرد خانه‌ی تشخیص خون”  که “تختهای فلزی” شفا دهنده‌شان می‌شود.

شعرها زبانی قرص و محکم دارند. زبانی که نه تنها به خود آن چه منظورشان است نزدیک شده، بلکه شکل همان فکر و ایده‌ی منظور شده را پیدا کرده است. چه سرمایی دارد تختهای فلزی و آن وقت شفا دهنده هم باشد. جایی خواندم از هگل که ایده‌ها فقط در ذهن ما نیستند، بلکه در خود زندگی و در همین جسمهای پیرامونمان هستند.

نسیم خاکسار

زبان، بریدگی وحشت است

ببین که مچ به خون، نمی‌افتد

جریان، نمی‌برد

و من که چشم‌ام، تاریخ باز شدت بود

تیغی در پرتگاه، فرو می‌کنم.

بکش مرا به خیابان

که قلعه‌ای تاریک، از زندگی‌ست. ( از شعر شدت. ص ۱۴)

برای رسیدن به معنا و مفهومی از این گزاره‌ها، آن هم برای خودت که نردبانی بسازی برای ساختن یک خیالِ درست یا نزدیک به درست از شعر،  باید وصل ‌کنی، “تیغ” و “مچ خونی” و “بُریدن” و “قلعه‌ای از زندگی” را در گزاره‌ای برساخته تا برسی برای نمونه به این فکر: بریدن مچ دست از فرط نومیدی، خودکشی برای رهایی از یک زندگی که قلعه‌ای است تاریک. وقتی پیش می‌روی در این فکر و گزاره برساخته‌ات،  فکر می‌کنی بهتر است رها کنی این راه را و  برگردانی زبان را باز به همان به حال اولیه خودش در شعر، چرا که زبان اینجا در حال کشف است.

/ “به سایه ‌ات برگرد، که از طناب نیفتد”/ ( شدت. ص ۱۴)

 طناب، طناب دار را در ذهن‌ات می‌نشاند. و اینها نشانه‌های مرگ‌اند. اما مرگی تحمیل شده بر تو. در این زبان مدلولهای زبانی پرتاب می‌شوند در جهانی از واقعیت و تخیل و کابوس تا در فکر کردن به آن‌ها،  خود نظمی پیدا کنند در ذهن. کار شعر در واقع به فعالیت درآوردن زبان است.

شعرهای شدت لبریز از ایماژهای نیرومند شعری‌اند با واژه‌هایی که مدلول آنها می‌بُرند، می‌کشند، قیچی می‌کنند، تکه تکه می‌کنند: با قیچی، دنبال بوئینگی شکسته می‌گردد/ (ص ۱۲از شعر جریان.)

و از همین شعر: پرنده‌های ذغالی که پای‌شان با ریل مفقود می‌شود/ (ص ۱۳)

ایماژها گاه تجسم یک تابلوی نقاشی سوررئالیستی‌اند:  شقیقه‌ای متلاشی/ که نیزه‌ای در آن مخفی است/ (از شعر شدت. ص ۱۵)

همین مصداقهای روشن و ناروشن صورهای خیال، گاه به مفهومهایی سیاسی و اجتماعی یا فلسفی می‌رسند یا مفهومهایی وجودی از هستی انسان می‌سازند که در شعر به صورتی انفجاری از تاریکیهای ذهن فراخوانده شده‌اند:  / به تسمه‌های پاره بگو! عشق/ از شعر (جریان ص ۱۱)

انقلاب زمین خورده است/ و عشق که نیم قرن هیولاست./( از  شعر (شدت) ص ۱۶) یا، انسان که انفجار  دائم شوخی است/ (از شعر یادداشت الکساندر، ص۲۰)

واژه‌هایی چند در شعرها با بسامد بالایی آمده و تکرار شده است که معناهایی متفاوت دارند. خون که یک جا خون است: ببین که مچ به خون نمی‌افتد./ (از شعر شدت. ص ۱۴) و در جایی دیگر خون کلمه است، شعر است. خط نگاره است که از رگ بیرون آمده: دوباره خون، شبیه خط خطی از رگ گرفت. خاک را متلاشی نوشت/ (از شعر آیندگی. ص ۱۷)

در شعرهای پگاه در این کتاب گاه می‌توان ردی، سایه‌ای از شعر فروغ دید. فروغی اما در موقعیتی دیگر، موقعیتی بس دهشتناک‌تر از هاویه‌ای که فروغ از آن می‌نوشت. وقتی در شعر فروغ تلخی و درد از بودن و هویت داشتن در جامعه یا دنیایی که تلخ است زبانی طنز می‌یابد برای نمونه فاتح شدن از گرفتن شناسنامه در تهران در شعر “ای مرز پُرگهر” از  فروغ ، در شعر پگاه احمدی می‌شود: /با تعطیلی نوشتن‌ام از رگ هم دست بود/ با فرعی دهم/ در قلب یک ولنجک مسدود، هم دست بود/ آینده مست بود/ مست ها با دودمان خالی یک پانتومیم/ به آینه تبعید می‌شوند/ (آیندگی . ص ۱۸) یا در شعر  ظلمت(۱): / سبک شدم شبیه یک کرکس  که هیچ چیز/ جز لاشه، پشت سرش نیست/سبک شدم مثل پلی که لاشه اش از ته شکست/ ص ۳۲

که ختم می شود با این بندها: / زیرا بعد از تو هرچه رفت/ بر من هرچه رفت/ نحیف است/ ص ۳۳ ، یاد آور این بند از شعر ” بعد از تو” از فروغ: / بعد از تو هرچه رفت ، در انبوهی از جنون و جهالت رفت.

گاهی هم نزدیک می‌شود به فرمهای زبانی شعر رضا براهنی برای نمونه در شعر” دف” و با اشاره هایی نزدیک به هم: به خیزران بنویس؛/ زنی همیشه خیره به فولاد/ به برج گیج سماوات زد/ دمیده‌ایم اینجا/ که چاله هایش به نور می‌تابد/ (از شعر دمیدن ص ۲۶ و ۲۷). و “دف را بزن، بزن! که دفیدن به زیر ماه در این نیمه شب، شب شب دفماهها/ …… یک زن که در سواحل پولاد می‌دوید/ فریاد زد: خدا، خدا، خدا تو چرا آسمان تهران را از یاد برده‌ای/ (بریده‌هایی از شعر دف براهنی).

شعرهای دفتر شدت گاهی لحنی پیامبرانه دارند و با بکارگیری کلمات همان آیات پیامبران، مانند”به آن قلم بنویس” و ” زیتون،” در قران و “درتنگ “[۲] در انجیل، بیانی خطابی پیدا می‌کنند.

/ به سینه‌ای که دیگر زیتون  نداشت/ و / لته های در تنگ را غرق نی لبک کرده‌ای/( از شعر ظلمت۲، ص ۳۴ و ۳۵)

شاعر انگار خود آگاه است به این لحن و بیان  که می‌گوید: انگار آمده‌ام به دیواره‌های غار نبوت کنم/ و با کمانچه‌ای بر الواح مرگ فرود بیایم/ (از شعر ظلمت ۲ص ۳۵)

در شعرهای شدت، رجعت همواره به موقعیتی است که شاعر در آن افتاده و برای رهایی از آن فریاد می‌زند، هم کوششی است برای کشف چگونه بودن خود در همان موقعیت ها و هاویه‌های روح که در آن اسیر شده و هر بار تقلایی از نو برای رهایی از آن در اجرائی دیگر در زبان. وقتی که شاعر احساس می‌کند: /وطن ندارد ولی زبان‌اش، دوبار، از حلقش/ بیرون پریده است/ و در ادامه: ” یک روز ِ فارسی/ خواهم نوشت/  شدت با گوشهای کر هم دست بود/  (از شعر آیندگی ص ۱۸)

در شعرهای شدت، شاعر از همان وحشتکده‌ی جان، نمادهایی را جانشین آنچه‌هایی می‌کند که به عنوان واقعیت و البته کاذب به خوردمان داده‌اند. و این خود یک پیروزی است و راه باز می‌کند برای روزهای روشن تر و جستجو برای کاویدن بیشتر همان‌ها در جهانی که در شعر تصادف با زبانی دیگر سراغ آن رفته است.

نفس همین بازی است

همین تصادف که هرچه می‌بازی…

کسی مواظب ما نیست

مواظب ما کجاست؟ کجا بود؟

وقتی از نخاع فلج می‌شدیم.

ببین، مواظب رفته است

قتل را  بخنداند

گوشت را بخنداند

مرگ را بخنداند

بایست.[۳]

اوترخت. فوریه ۲۰۲۰

[۱] – شدت. پگاه احمدی. نشر سوژه. نشر ناکجا. سال انتشار. ۲۰۱۷

[۲]– بکوشید ار در تنگ داخل شوید. انجیل لوقا. باب سیزدهم. آیه ۲۴

[۳] –  شدت. عنوان شعر: تصادف. ص ۴۶و ۴۷

https://akhbar-rooz.com/?p=21394 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x