جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

نمایش – احمد زاهدی لنگرودی

دورتر از فاصله‌ای که انگشتان بر پیشانی نشان می‌دهند

پرده گشوده می‌شود.

درون سینه‌ام، جای قلبی نشسته‌ای که می‌خواست

دلتنگ جای خالی‌ات شود.

تو بازگشت به گذشته‌ای

تیری که قلب مرا شکافت

افسوس، کاغذی نبود، افسانه‌ای بسرایم

بازیگری نبود، پرده که گشوده شد

رفته بودی و مرده بودم

از تیری که رها کردی

به کار دیگری نمی‌آمد

تا نمایش شروع نشده

من مرده باشم و تماشاچیان کف بزنند و بروند

و هیچ‌کس نبیند خونی که روی صحنه ریخته واقعی است.

مثل تاریخ خورشیدی این تیر

نمی‌توانست مال هملت باشد

نگفته بودم، زهر برای گفتن کم بود

با چشم‌های باز هم اما اسفندیاری نبود

نشانه‌ای که دیده ندیده پیشتر.

تنها شبیهی سایه وار و سنگین

پیش از آن‌که پرده گشوده شود

به افق نمایش نماز می‌خواند

و انگشتانم بر پیشانی، تو را می‌جستند.

https://akhbar-rooz.com/?p=29830 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
مخاطب
مخاطب
3 سال قبل

شعر خوبی‌ست اما
اما “شبیهی سایه وار و سنگین” خیلی دور از ذهن است

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x