جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

واقعه ۲۳ تیر۱۳۵۸ مریوان؛ کوچ تاریخی مردم از شهر و زمینه‌ها – مجید حسینی

آنها عده ای از زنان کمونیست و انقلابی بودند که علیه قیاده موقت و مکتب قران و در همراهی با ستاد حفاظت دست به تظاهرات زده بودند. در آن ساعات انتظار چنین حرکتی در تصور هیچکسی از ما مردان در ستاد نمی گنجید. زنان با این ابتکار خود در آن شرایط حساس محدودیت‌ها بر سر راه دخالت خود در ان مقاومت را در هم شکستند و پایه‌های گوناگون مقاومت انقلابی در این شهر را بهم جوش دادند
دو گفتگو از رفیق امیر حسن پور درباره کوچ تاریخی مردم مریوان | حزب کمونیست  ایران

این نوشته را در اوایل سال ۲۰۲۱ ( ۸ بهمن۱۳۹۹ ) برای نشریه ادبی هنری و اجتماعی هانا به سردبیری سلیمان قاسمیانی نوشتم. متن فارسی آن را رفیق سلیمان به کُردی ترجمه نمود و در شماره ۶ هانا منتشر کرده است. این متن فارسی به مناسبت سالروز واقعه ۲۳ تیر۱۳۵۸ مریوان برای اولین بار منتشر می شود. مجید حسینی ۲۰ تیر ۱۴۰۰

 آنها عده ای از زنان کمونیست و انقلابی بودند که علیه قیاده موقت و مکتب قران و در همراهی با ستاد حفاظت دست به تظاهرات زده بودند. در آن ساعات انتظار چنین حرکتی در تصور هیچکسی از ما مردان در ستاد نمی گنجید. زنان با این ابتکار خود در آن شرایط حساس محدودیت‌ها بر سر راه دخالت خود در ان مقاومت را در هم شکستند و پایه‌های گوناگون مقاومت انقلابی در این شهر را بهم جوش دادند

کوچ تاریخی مردم از مریوان و زمینه‌ها

۲۳ تیر ۱۳۵۸، زنگ آماده باش انقلاب در کردستان

بعد از پیروزی قیام ۲۲ بهمن شهر مریوان توسط کمونیست‌ها و نیروهای انقلابی اداره می شد. انقلابیون در این شهر از طریق تشکل‌های توده‌ای مانند “شورای شهر”، “ستاد حفاظت” مریوان، “شورای کارگران شهرداری”، “اتحادیه کارگران بیکار”، “اتحادیه دهقانان”، “جامعه معلمان”، “جامعه زنان” بعد از آن “اتحادیه زنان”، “کانون محصلین” و محافل کمونیست و انقلابی و سازمانهای سیاسی مانند پیکار و چریکهای فدائی خلق و … اداره می شد.

 در مخالفت با این تشکل‌های انقلابی، مذهبی‌ها تشکلی بنام مکتب قرآن داشتند. رهبر اینها فردی مذهبی بنام احمد مفتی‌زاده ساکن شهر سنندج بود. تعداد افراد مکتب قرآن در مریوان آن قدر کم بود که مردم در شهر همه آنها را می‌شناختند. مفتی‌زاده قبل از شروع انقلاب در ارتباط با ساواک در چند شهر کردستان مکتب قرآن دایر کرد. اینها تا ماه‌های آخر رژیم پهلوی در همکاری با سازمان اطلاعاتی مخوف شاه بنام ساواک تبلیغات وسیع مذهبی علیه کمونیست‌ها در شهرهای سنندج، پاوه، نوسود و  مریوان براه انداختند. دارودسته‌ مفتی‌زاده سنی مذهب از نوع مذهبی سیاسی میلیتانت، پدیده جدیدی در کردستان بودند. اینها از جمله اولین همکاران خمینی و دولت اسلامی او در این منطقه بودند. زمینه‌های سیاسی سر برآوردن مذهبی‌های میلیتانت در جهان از جمله خاورمیانه و ایران و کردستان یکی بود. تشکیل دولت اسلامی در ایران و مکتب قرآن در کردستان ظهور جنبش سیاسی دیگری از نظام سرمایه داری مانند نژاد پرستی و فاشیسم و ناسیونالیسم است برای به بند کشیدن و محروم کردن مردم از هر گونه حق و حقوق ابتدائی. به دلیل خصلت ضد انقلابی و ارتجاعی مشترک مذهبی‌های شیعه در ایران و این گروه کوچک سنی‌ در کردستان و دشمنی هر دو با مدرنیسم و رفاه و آزادی مردم، جماعت مفتی زاده با سرعت زیادی تبدیل به عوامل مزدور دولت تازه سر کار آمده اسلامی در ایران شدند.

نیروهای مذهبی قبل از به قدرت رسیدن و بعدا با گذاشتن قدرت به دست آنها همواره سرگرم حمله به انقلاب و دستاوردهای آن بودند. در شرایطی که جمهوری اسلامی سرگرم تدارک حمله سراسری به نیروهای چپ و انقلابی و یکسره کردن قدرت خود در ایران بود، مقر پاسداران انقلاب اسلامی یعنی نیروی قابل اتکای رژیم برای خفه کردن انقلاب در ۲۳ تیر توسط مردم در مریوان بر چیده شد.

 تسخیر مقر سپاه پاسداران در ۲۳ تیر ۱۳۵۸توسط نیروهای انقلابی و مردم تاثیرگذارترین واقعه آن دوره در کردستان بود. تسخیر این مقر زنگ آماده‌باش مقاومت انقلاب در تقابل با دولت ضد انقلاب اسلامی را به صدا درآورد. صف انقلاب در کردستان را برای مقابله با یورش ضد انقلاب اسلامی آرایش داد. بدنبال این واقعه سازمان‌ها و نیروهای انقلابی در ایران و محافل کمونیست و انقلابی همراه با توده‌های مردم در کردستان مقدمات آمادگی سیاسی و نظامی خود را شروع کردند. این آمادگی طی سلسله وقایع پشت سرهمی بدنبال واقعه ۲۳ تیر تحت رهبری و هدایت کمونیست‌ها در کردستان شروع شد. در نتیجه آنها شهر کوچک مریوان به مرکز تحولات انقلابی و کردستان به سنگر دفاع از انقلاب تبدیل گردید. وقایعی چون جریان ۲۳ تیر، کوچ مردم از شهر مریوان و راهپیمائی‌های مردم از دیگر شهرهای کردستان به حمایت از این کوچ مجموعه‌ رویدادهائی بودند که سد مقاومت سیاسی و نظامی انقلاب مردم در تقابل با یورش نظامی ۲۸ مرداد دولت اسلامی به کردستان را آماده نمود.

انقلاب پنجاه و هفت در این دوره حول آن رویدادهای بزرگ تاریخی به دفاع از خود پرداخت و فضای عمومی جامعه ایران و حتی رسانه‌های فارسی زبان بین‌المللی را متوجه خود کرد. دستاورد دیگر واقعه ۲۳ تیر جلوگیری از حمله نظامی غافلگیر کننده و سریع به کردستان و ایجاد مانع در مقابل فشار بر نیروهای چپ و انقلابی و دستگیری‌ها در دیگر شهرهای ایران بود. پاک کردن مقر پاسداران در مریوان فرصتی به نیروهای انقلابی داد تا با آمادگی بیشتری با دوره جدید سرکوب و استبداد اسلامی در ایران روبرو شوند.

در اینجا فقط به یکی از این وقایع، کوچ تاریخی مردم از شهر مریوان و زمینه‌های آن بطور مختصر خواهیم پرداخت.

از مزاحمت و توطئه تا اقدامات تروریستی

افراد مکتب از نظر پوشیدن لباس و انجام فرایض دینی و حتی مراوده اجتماعی با نرم‌های مردم تفاوت‌هائی داشتند. برنامه آنها برای مراجعه کنندگان محدود به آموزش مذهبی و قرآن نبود بلکه کلیه مسایل زندگی اجتماعی و شخصی مردم موضوع آنها بود. بچه‌های خردسال و نوجوانان را در کلاس‌های خود با ایجاد تنفر نسبت به زنان و مردانی که طرز زندگیش با معیارهای آنها جور در نمی آمد شستشوی مغزی میدادند. به علت اینکه در مریوان اکثریت اداره کنندگان مکتب قرآن از خانواده‌های کهنه فئودال و ساواکی و مرتجعین بودند  و طرز نشست و برخاست و دین‌داری آنها غیر معمول بود و شخصیت‌های خوش نام کمونیست مخالفشان بودند، مردم از آنها فاصله می‌گرفتند. رهبر آنها مفتی زاده قبل از انقلاب چند بار به مریوان آمد و در مسجد محله دارسیران علیه کمونیست‌های بی دین و شهروندان بهائی در شهر آزادانه سخنرانی کرد.

این عده با شروع انقلاب پا را از محدوده آموزش امور دینی در تجمع‌های خود بیرون گذاشتند و کم‌کم در خیابان و معابر عمومی تذکر دادن به زنانی را که لباس مدرن به تن داشتند شروع کردند. مردم در شهر از این کار و نصایح ظاهرا اخلاقی آنها به همسر و فرزندان خود به شدت عصبانی بودند. در چند ماه اول شروع انقلاب در ایران هنوز همکار ساواک بودند و از رژیم سلطنتی دفاع می کردند. با قدرت گیری‌ جریان ضد انقلاب اسلامی در ایران سریعا مدافع سرسخت خمینی و نظام اسلامی شدند. شعار اصلی آنها “خمینی و کاک احمد صلی علا محمد” بود. با برنامه‌ریزی حمله به شهروندان بهائی مذهب در شهر و غارت مغازه‌های آنها قصد کنار زدن فضای رادیکال و انقلابی در شهر و تسلط فضای مذهبی به جای آن داشتند. این توطئه آنها با آمادگی فعالین چپ و کمونیست و مردم در دفاع از شهروندان بهائی مذهب خنثی گردید. آنها تقلا می کردند منطبق با سیاست و برنامه‌های ضد انقلاب اسلامی در شهرهای ایران عمل کنند. اما حمایت آشکار آنها از خمینی و دارودسته‌هایش در ایران منجر به منزوی شدن بیشتر آنها در میان مردم گردید. به شدت مخالف شعار‌های انقلابی و سازمان‌های سیاسی و محافل چپ بودند. با قدرت گیری جریان مذهبی در ایران و اسلامی شدن ارتش با حمایت دولت‌های غربی و متحدان سیاسی آنها مانند جبهه ملی، حزب توده، سازمان مجاهدین خلق، مذهبی‌های مکتب قرآن در مریوان متحدان جدیدی پیدا کرد. اینها با پادگان شهر در ارتباط بودند و اطلاعات شهر را به آنها میدادند و اسلحه و مهمات و دیگر امکانات خود را از این طریق تهیه می کردند. دارودسته مسلح باقی‌مانده از جنبش بارزانی وابسته به حزب دمکرات کردستان عراق مستقر در روستای “دزلی” بنام “قیاده موقت” مانند مکتب قرآن گوش بفرمانی خود از دولت سلطنتی را به دولت اسلامی انتقال داد. به این ترتیب انقلاب مردم در مریوان با مکتب قرآن و قیاده موقت و پادگان و همکاران مرتجع دیگر آنها در این شهر روبرو بود.

نظام اسلامی در ایران با کمک رسانه‌های خود و رسانه‌های فارسی زبان بین المللی با شعارهای “ارتش برادر ماست خمینی رهبر ماست”، “به پادگان‌ها حمله نکنید”، “به مراکز نظامی نزدیک نشوید”، “تا امام خمینی دستور ندهد دست نگهدارید”، بمباران تبلیغاتی خود علیه انقلاب و ادامه‌ آن را شروع کردند. همزمان با اینها در داخل ایران خیل آخوند و قمه کشان متعصب اسلامی با حمله به زنان و سازمانهای سیاسی چپ و نشریات آنها برای به خون کشیدن انقلاب به خط شده بودند. علیرغم اینها مردم انقلاب کرده و سازمانهای چپ با قیام خود در ۲۲ بهمن موانع اسلامی سرراه انقلاب را کنار زدند و به شیوه انقلابی به دولت سلطنتی پایان دادند. چند پادگان‌ و مراکز زیاد نظامی و اطلاعاتی دولت شاه توسط مردم خلع سلاح شدند و برنامه‌های ضد انقلاب مذهبی‌ را برای کنترل بر اوضاع به تاخیر انداخت. 

با اعلام نظام جمهوری اسلامی و تشکیل دولت آن در تهران، جست و خیز مکتب قرآن در سنندج و پاوه و مریوان شدت گرفت. هر روز به بهانه‌ای در محلات و خیابان‌های شهر مریوان با تیراندازی‌های بی مورد امنیت عمومی شهر و اداره آن را توسط شورا و ستاد حفاظت دچار مشکل میکردند. مکتب قرآن پیشمرگان قیاده موقت را از روستای دزلی برای کسب اطلاعات و اجرای برنامه‌های مشترک علیه نیروهای چپ و انقلابی مخفیانه به شهر می آورد. ستاد حفاظت را که کمونیست‌ها و نیروهای انقلابی در آن متمرکز بودند و اداره شهر را در دست داشتند مانع و دشمن خود به حساب می‌آوردند. در مدت کوتاهی مزاحمت و ایجاد ناامنی در شهر را به سطح عملیات تروریستی رساندند و دست به اسلحه بردند. شروع به نارنجک اندازی به منازل مردم کردند. در فواصل چند روز و یک هفته از هم شبانه به منازل سعید آشنا، ابو کریمی، صدیق امجدی، رشید فتاحی (رشه هورامی) و امین رستمی نارنجک دستی پرتاب کردند. بدنگونه امنیت را از شهر و زندگی مردم گرفته بودند. بسیاری از اهالی شهر پنجره منازل خود را برای جلوگیری از افتادن نارنجک به میان خانواده‌اشان تورفلزی گرفتند. بسیاری از خانواده‌ها ناچار به نگهبانی شبانه از منازل خود شدند. تیم‌های مسلح گشت ستاد حفاظت در سطح شهر و استقرار نگهبانی در نقاط حساس آن به اضافه هوشیاری مردم توانست به نارنجک پراکنی مکتب قرآن پایان داد. همه می دانستند عملیات تروریستی کار مشترک مکتب قرآن و قیاده موقت است. تلاش ما در ستاد حفاظت و مردم این بود که یکی از آنها را در حین انجام عملیات گیر بیندازیم.

مدت زیادی از قطع نارنجک اندازی آنها نگذشته بود که برنامه تروریستی دیگری را شروع کردند. آنها عمدتا شبانه و گاها در روز از پشت بام‌ها و منازل خود تیراندازی به طرف ستاد حفاظت و یا پنجره منازل افراد فعال و مخالف خود را شروع کردند. بسیاری از خانواده‌ها مجبور به قرار دادن گونی خاک پشت پنجره منازل خود شدند. تمام پنجره‌های ساختمان ستاد حفاظت را که از محلات شهر در تیررس بودند با گونی پر از خاک گرفتیم. به پنجره منزل عطا رستمی مسئول و رهبر ستاد حفاظت در لحظه‌ای برق اطاق او روشن میشود تیراندازی کردند و خوشبختانه به کسی آسیب نرسید. دارودسته مکتب قرآن و قیاده موقت هر بار با شیلک یک تا دو تیر برای اینکه رد گم کنند و محل تیراندازی آنها شناسائی نشود تیراندازی را قطع می کردند. قیاده موقت هم درو پنجره منزل حاجی حسن نادری را به بهانه رفت و آمد چند نفر خویشاوند آنها از افراد اتحادیه میهنی کردستان عراق به رگبار گلوله بست و درهم شکستند. در این دوره شورای شهر هر گونه تیراندازی در داخل شهر و رفت و آمد مسلحانه در معابر عمومی را ممنوع کرد. تردد مسلحانه فقط برای نگهبان‌ها و واحدهای ماموریتی ستاد حفاظت آزاد بود. طبق قرار شورا، محل خرید و فروش اسلحه را از داخل شهر به محلی خارج از آن انتقال داده شد.

جنایت دارودسته مکتب قرآن

در آن روزها مکتب قرآن و احمد مفتی زاده در کردستان علنا در تقابل با نیروهای چپ و انقلابی بودند و سرسختانه از جمهوری اسلامی دفاع می کردند. اینها حمایت مالی و تسلیحاتی دولت را پشت سر داشتند و مطابق با توصیه‌های آنها دست به ترور می زدند. یکی از آنها بنام عبه حبیب قلدری علیه فعالین کمونیست و اعضا ستاد را برای مرعوب کردن مردم شروع کرد. در خیابان شهر امین بالکی عضو ستاد و مدتی بعد از آن فعال کمونیست محمدمراد امینی را بدون هیچ دلیلی زیر رگبار گلوله گرفت. در این ماجرا محمد مراد او را خلع سلاح کرد. این دارودسته سعی داشتند در مسائل و امورات مختلف در شهر، حتی در مسائل کارگری به سبک خود دخالت کنند. از تنگدستی و بیکاری مردم برای جلب آنها به مکتب قران با دادن پول بلاعوض استفاده می کردند. در این جریان کارت عضویت سپاه پاسداران دولت اسلامی که برای اعضا خود صادر می کردند بدست ستاد حفاظت افتاد و از آن فتوکپی گرفتیم و پخش کردیم. روند انقلاب در شهرهای جنوبی کردستان عملا با ضد انقلاب محلی و شاخه‌‌ای از پشتیبانان جمهوری اسلامی روبرو بود.

عاقبت در یکی از روزهای اول فرودین ۱۳۵۸ با تیراندازی مکتب قرآن به طرف جمعی از اعضا و فعالین ستاد حفاظت که در پشت بام آن بدور هم جمع شده بودند رفیق محمود سلیمانی کمونیست دیرینه در شهر و فعال ستاد جان باخت. کسی نمیدانست تیراندازی از کدام ساختمان در شهر توسط کدام شخص انجام گرفته است. اما عموم مردم در شهر میدانستند که این جنایت را دارودسته مذهبی احمد مفتی زاده و قیاده موقت انجام داده‌اند. بدنبال این جنایت تنفر مردم در شهر از مکتب قرآن و قیاده موقت ابعاد و شدت بیشتری گرفت. اما آنها بعد از ترور محمود سلیمانی در تقابل و مخالفت با کمونیست‌ها و مشخصا ستاد حفاظت و دفاع علنی از جمهوری اسلامی گستاخ‌تر شده بودند. اگرچه این دو دارودسته هر بار بعد از هر اقدام تروریستی برای آرام کردن فضا مدتی آرام می گرفتند تا در فرصت دیگری اعمال تروریستی خود را از سر گیرند، بعد از این جنایت زودتر از آنچه انتظار میرفت علیه مردم دست به اسلحه بردند.

اینبار مکتب قرآن و همکاران مرتجع آنها نه مخفیانه بلکه بطور علنی و مسلحانه در مقابل مردم در شهر ایستادند. آنها به تظاهرات اعتراضی بزرگ و توده‌ای همزمان مردم در مریوان با دیگر شهرهای کردستان به دروغگوئی و اهانت‌های مقامات جمهوری اسلامی بطور مسلحانه حمله کردند. در نیمه اول فروردین ماه وقتی تظاهرات ما ادامه داشت شخصی بنام سید شمس‌الدین تکیه خواه از مرتجعین شهر به مسجد جامع رفته بود و از طریق بلند گوی مسجد با پرخاشگری به کمونیست‌ها میگوید که آنها قرآن را آتش زده و زیر پا انداخته‌اند. هنگامیکه تظاهرات ما وارد خیابان اورامی ها شد، ظاهرا تحت تاثیر تبلیغات سید شمس الدین تعدادی از افراد مسلح مکتب قران در دو طرف خیابان سنگر گرفته بودند و ضمن تیراندازی هوایی بر سر مردم برای بر هم زدن این تظاهرات “شعار لای ایلاهه ایللا” و “خمینی و کاک احمد صلی علا محمد” و غیره را سر میدادند و به کمونیست‌ها ناسزا می گفتند. در جواب به این تعرض علنی و بی‌سابقه مکتب قرآن، برای اولین بار مردم و کمونیست‌ها به افراد مکتب قرآن حمله کردند و هر کسی از آنها را گیر آوردند حسابی تنبیه کردند. جواب به موقع عملی و تعرضی مردم به مکتب قرآن بسیار بیشتر از هر اقدام دیگر تا آن موقع در تغییر تناسب نیرو به نفع ما موئثر افتاد. بطوریکه بعد از این واقعه در فروردین ۵۸ تا اواسط اردیبهشت جلو تروریسم دارودسته‌های ضد انقلاب محلی وابسته به جمهوری اسلامی در مریوان گرفته شد و شهر و زندگی مردم در آن امن‌تر گردید. مکتب قرآن مانند هر نیروی ارتجاعی دیگری بر حرکت‌های قلدر مابانه برای مرعوب کردن مردم و بسیج نیرو از این طریق و اشغال کردن میدان سیاسی عمل میکردند. این شیوه را با نارنجک پراکنی به منازل، تیر اندازی به ستاد و پنجره ساختمان‌های مردم، با جنایات و کشتن محمود سلیمانی و تیراندازی علنی بر روی تظاهرات مردم به پیش می بردند. با وجود اینها هنوز تقابل میان ما و آنها به سرانجام نهائی خود نرسیده بود. در اینجا کشمکش میان انقلاب و ضد انقلاب محلی در مریوان را تا چگونگی کوچ مردم از شهر دنبال می کنیم.

طرح مشترک قیاده موقت و مکتب قرآن

در نیمه دوم اردیبهشت خبر حضور چند نفر از افراد مسلح قیاده موقت در شهر به ستاد حفاظت رسید. واحدی از نیروهای ستاد برای روشن کردن این موضوع فرستاده شد. قبل از رسیدن این واحد به محل مورد نظر یکی از افراد قیاده موقت نیروهای فرستاده شده ستاد را که در حال عبور از خیابان بودند زیر رگبار گلوله می گیرد. درگیری میان آنها شروع میشود و در نتیجه آن فرد تیرانداز قیاده موقت کشته شد. متاسفانه در این ماجرا یکی از رهگذران بنام رشید درخشان مشهور به (رشید حه مه‌رضا بیگ) بر اثر اصابت گلوله میان دو طرف جانش را از دست داد. سران قیاده موقت برای تلافی پیشمرگ کشته شده‌، اما در واقع برای خدمت گذاری به جمهوری اسلامی اطلاعیه تهدید آمیزی خطاب به کمونیست‌ها پخش کردند. در این اطلاعیه ۴۸ساعت به ستاد حفاظت برای خلع سلاح خود و تحویل ساختمان ستاد و شهر به آنها مهلت داده بودند. در اطلاعیه آمده بود اگر کمونیست‌ها طی این مدت شهر را تحویل ما ندهند برای بیرون کردنشان از شهر حمله را شروع خواهند کرد. اطلاعیه قیاده موقت توسط اعضا مکتب قرآن به در ورودی مسجد جامعه شهر و چند نقط دیگر چسپانده شده بود. مکتب قرآن در داخل شهر آماده بود و در هماهنگی با پیشمرگان قیاده موقت و برای حمایت از آنها تبلیغات وسیع روانی علیه کمونیست‌ها براه انداختند.

در جواب به اولتیماتوم ۴۸ساعته مکتب قرآن کلیه محافل کمونیست در شهر و نیروهای انقلابی در آن تصمیم به مقاومت گرفتند. سنگرهای دوروبر ساختمان بزرگ ستاد حفاظت را مستحکم کردیم. برای نقاط حساس و با اهمیت در داخل شهر و اطراف آن واحدهای جداگانه در نظر گرفته شد. دوستان مسلح در محلات شهر را آماده کردیم که در صورت حمله در پشت بام‌های خود بدفاع از شهر بپردازند. روز اول از اولتیماتوم قیاده موقت، شهر روال معمولی خود را نداشت. جلو مغازه‌های فروش مواد غذائی و نانوائی‌ها شلوغ بود و مردم زودتر دکان‌ها را بستند. آن شب بیشترین نیروی ما در ستاد تا صبح بیدار و آماده بود. عطا رستمی مسئول ستاد با نیروهای مستقر در داخل شهر و اطراف آن و واحدهای گشت شبانه ستاد با فرستادن پیک مرتبا در تماس بود. صبح روز دوم مقاومت روز پایان اولتیماتوم بود. ساعت ۶ بعد از ظهر آن روز مهلت قیاده موقت برای حمله به شهر به پایان میرسید. آن روز چهره شهر تماما غریب بود. مغازه‌ها و ادارات تعطیل بودند. خبری از رفت و آمد و جنب جوش مردم در آن به چشم نمی خورد. سکوت سنگین و غم انگیزی که شهر را غرق خود کرده بود با عزم راسخ مدافعین انقلاب در ستاد درگیر بود. آن روز همه ما آماده مقابله با هر گونه حمله‌ای به شهر بودیم. گوش‌ها و چشم‌های ما هر صدا و هر جنبنده‌ای را در شهر به دقت زیر نظر داشت. حدود ساعت ۳ بعد از ظهر صدای همهمه گنگ و محکمی در قسمت غربی شهر توجه‌ها را جلب کرد. انتظار حمله قیاده از طرف جنوب یا  شرق شهر را داشتیم، فکر می کردیم قیاده موقت برای غافلگیر کردن ما حمله را از طرف غرب شهر شروع کرده است. همه ما آماده مقابله با آنها شدیم. سکوت حاکم بر شهر پژواک آن صدای گنگ و محکم را که مرتبا رساتر و گویاتر میشد بر فراز شهر به پرواز در می آورد. کمی که نزدیک شدند نوای حمایت و همراهی با ستاد حفاظت از آن به گوش میرسید. شعارهای آنها شهر را تکان میداد. آنها تعدادی از زنان کمونیست و انقلابی بودند که علیه قیاده موقت و مکتب قران و در همراهی با ستاد حفاظت دست به تظاهرات زده بودند. در آن ساعات انتظار چنین حرکتی در تصور هیچکسی از ما مردان در ستاد نمی گنجید. زنان با این ابتکار خود در آن شرایط حساس محدودیت‌ها بر سر راه دخالت خود در ان مقاومت را در هم شکستند و پایه‌های گوناگون مقاومت انقلابی در این شهر را بهم جوش دادند. زنان تظاهر کننده با تکرار شعارهای انقلابی علیه مرتجعین و مکتب قرآن و قیاده موقت که توسط شرافت قاسم‌نژاد سر داده میشد و بقیه تکرارش می کردند با عبور از جلو ساختمان ستاد و خیابان‌های خلوت شهر مردم را به دخالت فعالانه‌تری از نیروهای انقلابی ترغیب میکردند. زنان تظاهر کننده به پست تلگراف شهر رفتند و چند تلگراف اعتراض آمیز خطاب به خمینی و دولت جدید آنها مخابره کردند. بعد از این تظاهرات چند دسته از مردم در شهر برای اعلام حمایت و تشویق ما به ادامه مقاومت به ستاد آمدند.

آن روز ساعت از ۶ بعد از ظهر گذشت و حمله‌ای صورت نگرفت. شب آن روز بیشتر از روز و شب‌های دیگر آماده بودیم. به صبح روز سوم رسیدیم خبری از حمله‌ قیاده موقت و مکتب قرآن نبود. دیگر مسلم بود که اگر چه جنگی صورت نگرفت این بمعنای شکست و رسوایی برای قیاده موقت و پیروزی برای ما به حساب می آمد. هنوز ساعتی از روشنائی هوا نگذشته بود که مردم در شهر با بیرون آمدن از خانه‌های خود در محلات و گوشه و کنار شهر به خیابان‌های ریختند و جشن پیروزی بر قیاده موقت را به یک حرکت سیاسی انقلابی تبدیل کردند. آن روز شهر بسان بمب انسانی منفجر شد. گوئی مردم تظاهرات روز گذشته زنان را در ابعاد توده‌ای و ده‌ها هزار نفره تکرار میکنند. مقاومت سه روزه ستاد انقلاب در تقابل با ضد انقلاب محلی فاز سیاسی جدیدی را در این شهر کوچک به نفع جبهه انقلاب ایجاد کرد. در این ماجرا قدرت توده‌ای ستاد حفاظت و اعتماد مردم بدان بیشتر شد و کمونیسم با مبارزات مردم در شهر و آزادی و امنیت آنها پیوند محکم تر و ملموس تری پیدا کرده بود. روز بعد از پایان این رودرروئی تعداد ۱۲ تا ۱۵ نفر از زنان مکتب قرآن با سر دادن شعار علیه کمونیست‌های بی دین و در حمایت از خمینی و احمد مفتی‌زاده تظاهرات کردند و بعد از عبور از جلو مقر ستاد حفاظت در چهار راه شبرنگ پراکنده شدند.

ادامه تقابل‌ها و چند رویداد مهم 

در نتیجه سه روز مقاومت ستاد حفاظت، اعمال تروریستی مکتب قرآن و قیاده موقت از اواسط اردیبهشت تا اواسط تیر در داخل شهر قطع گردید. در این دوره آرامش نسبی در شهر برقرار گردید. کار و زندگی مردم روال عادی داشت و نهادهای انقلابی مختلف در شهر و سازمانهای سیاسی سرگرم فعالیت خود بودند. در بطن این دوره ظاهرا آرام تقابل‌های شدیدتر و سرنوشت سازی میان انقلاب و ضد انقلاب شکل می گرفت که منشاء اصلی آنها سراسری بود و به استقرار دولت اسلامی و تعیین تکلیف آن با انقلاب در ایران بر می گشت. به چند رویداد این دوره از هر دو طرف اشاره می کنم. اگر شهر آرام‌تر شده بود در عوض آن قیاده موقت در خارج از آن مزاحمت و توطئه گریش را شدت  داد و دست به جنایت و قلدری علیه مردم زد. 

آنها در روستای دزلی که مقر آنها آن جا بود اقدام به کنترل جاده‌ مریوان به پاوه که از داخل این روستا می گذشت کردند. مردم از این اقدام آنها که نیروئی ظاهرا “پناهنده” و مهمان” از کشور دیگری بودند بشدت عصبانی بودند. در جریان این بازدیدها به طرف اتومبیل سواری پر از مسافر که از مریوان به پاوه میرفت آتش گشودند و در نتیجه آن دو دختر خردسال بنام اختر و معذر رضائی از یک خانواده اهل شهرک نودشه جان باختند. این جنایت آنها مردم در مریوان و پاوه و نوسود را بشدت خشمگین کرد. مردم قصد حمله به مقر آنها را داشتند. سران این دارودسته متوجه خشم مردم شدند و با تحویل پیشمرگی که دست به این جنایت زده بود به خانواده‌ایکه دو فرزند خود را از دست داده بود توانستند جلو این ماجرا را بگیرند. اما روز بعد از پایان این جنایت باز هم دست بردار نبودند.

 مردم در مریوان مبلغ ۳۰ هزار تومان که آن موقع پول زیادی بود با مقدار آذوقه بعنوان همدردی با خانواده رضائی جمع کردند. پول و مواد غذائی بوسیله چند نفر از اعضای ستاد و شورا و معتمدینی از شهر، رشید فتاحی، فایق رستمی، سردار فتاحی، امین رستمی  و چند نفر دیگر برای آنها فرستاده شد. قیاده موقت در روستای دزلی پول را از فایق رستمی می گیرد و او را زندانی و مواد غذائی جمع آوری شده را غارت می کنند. خبر این اقدام قیاده موقت موج جدیدی از تنفر نسبت به این دارودسته را در مریوان بوجود آورد. عطا رستمی مسئول ستاد حفاظت و نماینده شورای شهر در اعتراض به این اقدام “قیاده موقت برای آزادی فایق و بازگرداندن بقیه به روستای دزلی رفت. با وارد شدن اتومبیل حامل آنها به روستا افراد قیاده موقت اتومبیل حامل آنها را زیر رگبار گلوله میگیرند و شانس آوردند جان سالم بدر بردند. عاقیبت عطا رستمی توانست هیئت دستگیر شده را همراه خود به مریوان بر گردند اما پول و مواد غذائی را پس ندادند. دارو دسته قیاده موقت پا را از این فراتر گذشتند و برای مدت چند روزی در مسیر جاده مریوان ـ سنندج محلی بنام سه راهی “بیه‌که‌ره” اتومبیل‌های شخصی و مسافر بری را کنترل می کردند. آنها دنبال کمونیست‌ها بودند و لیستی از آنها را همراه خود داشتند. مسافرانی را که سر وضع مرتبی داشتند و کلاه و پیچک محلی بر سر نداشتند مورد اذیت و آزار قرار می داند. چند بار در محل های دیگر مانند اطراف روستای “قه‌لاجی” و “نژمار” و … اقدام به کنترل جاده کردند و بسیار از مردم را مورد اهانت و ضرب وشتم قرار دادند. به روستاهای “ننه” و “چور” رفتند و شورای مسلح آبادی چور را خلع سلاح کردند. قیاده موقت بعنوان نیروی ناسیونالیست مانند رسمی دولت اسلامی عمل میکرد از هیچ جنایات و اعمالی علیه مردم رویگردان نبود.

از طرف دیگر چندی بعد از پایان محاصره شهر توسط قیاده موقت رویدادهای قابل توجهی در جبهه نیروهای انقلاب در مریوان اتفاق افتاد. آن زمان دو محفل فعال کمونیست در مریوان فعالیت داشتند. یکی محفلی بود که فواد مصطفی‌سلطانی در اواسط مهره ۱۳۵۷ در جریان انقلاب تشکیل داد. مرتجعین عنوان گروه “چپه” را بر آن گذاشته بودند. دیگر جمعی بودند بنام “کانون شهر” که فاتح شیخ در اواخر سال ۱۳۴۸ آن را تشکیل داد. مرتجعین در شهر با عنوان گروه “شیرین بهاره” از آن اسم می بردند.  در هفته‌های آخر اردیبهشت فواد مصطفی و محفل همراهش تصمیم به تشکیل نیروی مسلح متحرک برای اتحادیه دهقانان و گشت سیاسی آن در روستاهای منطقه گرفتند. کانون شهر با تشکیل نیروی مسلح متحرک خارج از شهر برای گشت زنی در روستاها موافق نبود و اما بر ضرورت مسلح کردن دهقانان و شوراهای آنها و تمرکز نیرو در شهر تاکید می کرد. چند جلسه مشترک بر سر این موضوع گرفتیم و به توافق نرسیدیم. این اختلاف نظر شکافی در میان فعالان کمونیست در مریوان بوجود آورد. نیروی ما را در شهر عملا تقسیم کرد و اما اکثریت فعالین انقلابی و کمونیست همراه کانون و در روابط پیرامونی آن در شهر فعالیت داشتند. توضیح چگونگی این ماجرا اینجا ضرورتی ندارد و شرح مفصل و دقیق آن را در کتاب “شهری کوچ و مبارزاتی بزرگ” که بزودی منتشر خواهد شد آورده‌ام. رفقای موافق تشکیل نیروی متحرک در هفته آخر اردیبهشت از شهر خارج شدند و در اوایل خرداد جوله علنی و مسلحانه خود را در روستاها شروع کردند. در نتیجه آن اختلاف نظر نزدیک به دو ماه فعالین اتحادیه دهقانان در شهر و خارج از آن دخالت قابل توجهی در اداره شهر نداشتند و در عوض آن کانون شهر و فعالین همراهش در ستاد هم شهر را اداره می کردند و هم اینکه همکار و یاری دهنده اتحادیه دهقانان در خارج از شهر در مواقع ضروری بودند.

در اواسط تیر ماه خبر دایر شدن مقری بنام “ستاد پاسداران انقلاب اسلامی” توسط مکتب قرآن تمام رویدادهای شهر را تحت شعاع خود قرار داد و موضوع و مشکلی جدی برای عموم مردم شد.

۲۳ تیر مریوان سرآغاز تحولات سرنوشت ساز در کردستان

دایر شدن مقر سپاه پاسداران شهر را غرق نگرانی کرد. مردم در معابر عمومی و خانواده و قهوه خانه و تجمع‌های خود و در جلسات نهادهای مختلف انقلابی از خطراتی که این مقر برای زندگی و امنیت آنها بوجود می آورد صحبت می کردند. فعالین تشکلهای انقلابی و اقشار گوناگون مردم برای حل این مشکل در دسته و گروه‌های چند نفره مرتبا به ستاد حفاظت می آمدند و می رفتند. هر فرد و جمعی پیشهاداتی برای حل آن میدادند. جلسات گوناگون زیادی بر سر آن و چگونگی برخورد به آن گرفته شد. همه مردم از تعیین تکلیف هر چه  سریع‌تر ستاد حفاظت با مقر پاسداران صحبت می کردند. تنها موردی که هیچگاه طرح نشد کوتاه آمدن و تعطیل کردن ستاد و تحویل دادن شهر به آنها بود. مردم می گفتند زمانیکه در قالب مکتب قرآن فعالیت داشتند و هنوز دولت رسما و علنا از آنها دفاع نمی کرد، دست به اسلحه بردند و از ما کشتند. حالا که مورد حمایت رسمی دولت‌اند، پول و اسلحه و امکانات دارند و شاخه‌ای از سپاه پاسداران هستند امکانات دارند از تنگدستی و ناآگاهی مردم برای جمع کردن نیرو علیه مردم استفاده میکنند. اگر هر چه زودتر دست بکار نشویم بطور یقین جنگ خونینی را به مردم در شهر تحمیل می کنند. دایر شدن مقر پاسداران توسط دارودسته مکتب قرآن به معنی تائید تروریسم و جنایات تا آن موقع مکتب قرآن و قیاده موقت بود. دولت اسلامی با بکار گرفتن دارودسته‌های اوباش و مردم ناآگاه و متوهم تروریسیم و جنایت آدمکشی را در تمام شهرهای ایران به حد یک نرم رفتاری  و قانونی و سیاست رسمی دولت رواج و ارتقاء داده بود.

پاسداران انقلاب اسلامی در مریوان از همان روز اول دایر کردن مقر بازدید بدون دلیل خودروها را جلو مقر خود که در ورودی جاده سنندج  به مریوان قرار داشت شروع کردند. اخطار کردن به زنان برای رعایت حجاب و اذیت و آزار و سوال و جواب از هر کسی که وارد شهر میشد و یا در حال عبور از آن حوالی بود آغاز نمودند. آنها ستاد حفاظت را علنا تهدید می کردند. می گفتند بزودی کمونیست را که لیست ۹۵ نفره آنها را داریم خلع سلاح و دستگیر خواهیم کرد. جلو مقر و بالای پشت بام آن سنگرهای محکمی ساخته بودند.

مریوان اولین شهری در کردستان بود که بعد از پیروزی قیام مقر سپاه پاسداران در آن دایر گرید.  بنابراین سرنوشت این مقر و چگونگی سیاست جبهه انقلاب در برخورد به آن می توانست الگوئی جلو دست سازمانها و تشکلهای انقلابی در این منطقه قرار دهد. در آن روزها تمام تهدیدها و خط و نشان کشیدن‌های سپاه پاسداران متوجه ستاد حفظت شهر بود. مردم و تمام تشکلهای انقلابی در شهر به ستاد و امید بسته بودند. خطر تحمیل جنگ به مردم در شهر همه را بشدت نگران کرده بود.

نزدیک به ده روز مسئول ستاد عطا رستمی و اعضا اصلی آن سر گرم بررسی طرح‌های گوناگونی بودند که از طرف مردم پیشنهاد می شدند. نتیجه این شد که با سازماندادن تظاهرات بزرگی با بسیج مردم در شهر و روستا در اعتراض به توهین دولت بازرگان به مردم در کردستان و سانسور و دروغگوئی رادیو تلویزیون از پاسداران بخواهیم که مقر خود را تعطیل کنند. ساختمان رادیو شهر نزدیک و تقریبا روبروی مقر پاسداران بود. قطعنامه‌ای که بندهای اعتراضی و خواست مردم خطاب به دولت و مسئولین پاسدارها در آن مقر آمده بود شب قبل از ۲۳ تیر توسط کانون شهر تهیه گردید. روز ۲۳ تیر برای این تظاهرات در نظر گرفته شد. این تصمیم به اطلاع شورای شهر و نهادهای انقلابی برای شرکت فعالانه در آن رسانده شد و همه با آن توافق داشتند. به شوراها و معتمدین و اتحادیه‌های جوانان در روستاها با فرستادن فعالین کمونیست یا اینکه با فرستادن نامه برای شرکت در این حرکت دعوت شد. یک تا دو روز قبل از ۲۳ تیر رفقا عطا رستمی و موسی شیخ‌الاسلامی برای جلب توافق نیروی متحرک اتحادیه دهقانان به شرکت در این تظاهرات که در خارج از شهر در روستاها گشت می زدند رفتند. آنها به شرکت در این تظاهرات جواب مثبت دادند. به این ترتیب ستاد حفاظت در شهر و روستا‌های منطقه و اتحادیه دهقانان را آماده شرکت در این تظاهرات نمود.

مردم در مریوان روز ۲۳ تیر را با دلهره شروع کردند. همه می دانستند که تظاهرات آن روز با موارد قبلی تفاوت دارد. همه با جنایات و اعمال تا آن موقع مکتب قرآن آشنائی داشتند. مردم با سیاست مسئولانه کمونیست‌ها در ستاد حفاظت و شورای شهر آشنا بودند و به تصمیمات آن اعتماد داشتند. از روز اول شروع انقلاب تا آن موقع ستاد حفاظت و شورای شهر نهایت تلاش خود را برای جلو‌گیری از توطئه‌‌ها و تروریسم مکتب قران بکار برده و به جائی نرسیده بودند. دایر شدن مقر پاسداران توسط آنها، مردم در شهر را بر سر دو راهی تسلیم و گردن نهادن به  ادامه جنایت و قصاوت آنها یا ادامه مقاومت و دفاع از انقلاب قرار داده بود. ستاد حفاظت شهر آن قدر قدرتمند بود و نیروی مسلح داشت که با انجام طرح نظامی مقر پاسداران را تسخیر کند. اما این کار را نکرد و تمام طرح‌های نظامی پیشنهادی را برای پیدا کردن راه حل مناسبت‌تری کنار گذاشت. برای جلوگیری از جنگ و درگیری نظامی، طرح صلح طلبانه تظاهرات توده‌ای بزرگ با شرکت مردم در شهر و روستا با درخواست تعطیل کردن آن مقر را در پیش گرفت. با وجود اینها روز ۲۳ تیر نگرانی و بیقراری چهره فعالین کمونیست و انقلابی در شهر را فرا گرفته بود. همه نگران بودیم که اگر مردم در سطح وسیعی در تظاهرات شرکت نکنند احتمال شکست طرح ما قبل از شروع آن زیاد خواهد بود. نگرانی دیگر ما عکس العمل پاسداران در طرف مقابل ما بودند. اختیار آنها دست ما نبود. در آن دوره چند ماهه ظرفیت آمکشی و تروریسم اسلامی دارودسته احمد مفتی زاده را آنهم در شرایطی که قدرت چندانی نداشتند تجربه کرده بودیم. امید ما شرکت وسیع مردم در تظاهرات برای جلوگیری از هر گونه درگیری نظامی از طرف آنها بود.

از صبح زود آن روز مردم از روستاهای منطقه با پای پیاده و ماشین سواری و تراکتور در دسته و گروه‌های کوچک و بزرگ وارد شهر شدند. تعداد قابل توجهی از مردم خود را با انواع سلاح‌های کهنه و جدید و حتی با چوبدستی مسلح کرده بودند. جولان مردم از روستاها در خیابان‌ها چهره آن روز شهر را عوض و متنوع کرده بود. مردم در شهر، بخصوص جوانان انقلابی از محلات بطرف خیابان‌ها و اطراف ساختمان ستاد حفاظت سرازیر شدند. فعالین تشکلهای انقلابی با پلاکادر و باندرولهای خود که بر روی آنها شعار نوشته  بودند در گوشه و کنار ایستاده بودند. با وارد شدن نیروی مسلح اتحادیه دهقانان به شهر و پیوستن آنها به مردم که هر دم بر تعداد آنها اضافه میشد زمان برای شروع تظاهرات رسیده بود. در این هنگام گروهی از جوانان با خواندن سرودهای انقلابی و سر دادن شعار علیه دولت بازرگان و سانسور شروع تظاهرات را اعلام کردند. در عرض چند دقیقه مردم زیادی بدور آنها جمع شدند. هر دم بر تعداد آنها افزوده میشد. وقتی زمان شروع تظاهرات رسید چنان موجی از مردم به حرکت در آمد که در تاریخ تا آن موقع مریوان و در دوره انقلاب شهر چنین حرکت متحدانه بزرگی با ترکیبی از شرکت کنندگان شهر و روستا را به خود ندیده بود. میزان مردم شرکت کننده از حد انتظار ما بسیار بیشتر بود. قبلا نگران بودیم که خطرات و سرنوشت ساز بودن این حرکت در آن روز برای دو جبهه انقلاب و ضد انقلاب و عواقبی که ممکن است بدنیال خود داشته باشد مانعی برای شرکت وسیع مردم در آن شود. اما حالا متوجه میشدیم که درک اهمیت سیاسی این رودر روئی و ربط آن به امنیت و آزادی مردم و حفظ دستاوردهای انقلاب مردم را به ضرورت شرکت وسیع در آن و مقابله با خطرات احتمالی فراخوانده است.

صف تظاهرات مردم بعد از پیمودن چند خیابان به طرف ساختمان رادیو تلویزیون و سپاه پاسداران که در ابتدای جنوب شهر قرار داشت حرکت کرد. تظاهر کنندگان در محوطه میدان مانندی  که ساختمان رادیو و مقر پاسداران را از هم جدا میکرد جمع شدند و با سر دادن شعار خواهان تعطیل کردن آن مقر شدند. قرار بود قطعنامه حاوی خواست‌های مردم خطاب به رادیو و پاسداران در آن مقر خوانده شود. اما قبل از اینکه فرصت خواندن آن را پیدا کنیم  پاسداران سنگر گرفته در جلو مقر و بالای پشت بام آن مردم را زیر رگبار گلوله گرفتند. در اثر این تیراندازی رئوف کهنه‌پوشی کمونیست فعال و سرشناس در منطقه و کارگر کمونیست محمد درسید رئیس شورای کارگران شهرداری و دهقان مبارز محمود بالکی جانباختند و تعداد زیادی زخمی شدند. باز هم مکتب قرآنی‌های دیروز و پاسداران آن روز پیشدستی کردند آن جمعیت عظیم را زیر گلوله گرفتند و دست به جنایت زدند. تیراندازی آنها ادامه پیدا کرد و تعداد زخمی ها از مردم بیشتر میشد. مردم هم دست به مقاومت و تیراندازی متقابل زدند. سنگرهای جلو در و بالای پشت بام را گرفتند سپس به حیاط بزرگ ساختمان و داخل مقر پاسدارها حمله نمودند و آن را تسخیر کردند. در این ماجرا ۹ نفر از آنها کشته شدند. بعدا معلوم شد که با شروع درگیری سران پاسدارها از در پشتی ساختمان فرار کرده و تعدادی به پادگان رفته بودند و تعداد دیگری به مقر قیاده موقت در روستای دزلی پناه برده بودند.

واقعه ۲۳ تیر آن روز در مریوان و رویدادهای نوروز خونین همین سال در سنندج مهم‌ترین و تاثیرگذارترین رویدادهای سیاسی و اجتماعی دوره انقلاب در کردستان بودند. رویدادهای نوروز سنندج به رهبری صدیق کمانگر صف چپ و راست در کردستان را از نظر اجتماعی از هم جدا کرد و جامعه را در رابطه با نیروهای راست محلی و ایستادگی در مقابل جمهوری اسلامی قطبی کرد. اما واقعه ۲۳ تیر به رهبری عطا رستمی و رویدادهائی که بدنبال آن تحت رهبری فواد مصطفی سلطانی و عطا رستمی اتفاق افتادند صف مردم و قطب چپ را در کردستان متحدتر کرد و برای مقابله با یورش نظامی ۲۸ مرداد جمهوری اسلامی به کردستان آماده نمود.

روزهای بعد  از ۲۳ تیر

بعد از ظهر روز ۲۳ تیر یا ۲۴، شورای جدیدی بنام “شورای انقلاب” توسط عطا رستمی با شرکت تعدادی از اعضای داوطلب ‍شورای قبلی تشکیل شد. تعداد اعضا این شورا و ترکیب آن از نظر سیاسی متناست با دوره جدید و جوابگوئی به حاکمیت کمونیست‌ها و فعالین انقلابی و سکولار در شهر بود. شورای انقلاب سومین شورای دوره انقلاب در این شهر بود که هر یک آنها جوابگو دوره خاصی از انقلاب و ضروریات آن بودند. این شورا نماینده و مدافع انقلاب و آزادیخواهی و صلح طلبی مردم در شهر در تقابل با ضد انقلاب اسلامی بود. خود شورا و واقعه ۲۳ تیر برآیند تقابل حرکت دو جنبش سیاسی انقلاب و ضد انقلاب اسلامی در ایران بودند. از آن پس این شورا با تکیه بر قدرت انقلاب و نیروهای مسلح آن طرف حساب اسلام سیاسی و دولت آن بود.

روز ۲۴ تیر فرمانده پادگان مریوان بنام سرهنگ آذرفر و استاندار کردستان بنام شکیبا به ملاقات شورا آمدند و اعلام کردند فردا ارتش وارد شهر میشود و باید تا أن موقع تمام افراد مسلح در شهر سلاح‌های خود را تحویل دهند.  به این ترتیب ارتش میخواست کاری را که از عهده مکتب قرآن و بعدآ سپاه پاسداران بر نیامده بود در عرض یک ساعت بر مردم تحمیل نمایند. شورا زیر بار هر دو خواست آنها نرفت. روز بعد ۲۵ شهریور، بار دیگر آن دو نفر به همراه نماینده فرستاد شده طالقانی از تهران برای ادامه مذاکره با شورا به شهر آمدند. در دور دوم مذاکرات صحبت‌های آنها با شورا تندتر از روز قبل بود. نماینده طالقانی با امام امام گفتن و اینکه خمینی خواسته که مردم فورا خلع سلاح شوند و ارتش وارد شهر گردد حاضر به شنیدن صحبت‌ها و استدلالها از طرف شورا نبود. با تکرار مرتب این جمله که ما نمی خواهیم برخورد نظامی پیش نیاد عملا شورا و مردم در شهر را به حمله نظامی تهدید می کرد. این مذاکرات به نتیجه مشخصی نرسید و نماینده طالقانی به پادگان رفت و از آنجا با هلی کوپتر به تهران بازگشت. از روز ۲۳ تیر به بعد هر روز یک تا چند هلی‌کوپتر با نیروی نظامی  و تسلیحات وارد پادگان مریوان می شد. مردم در شهر از تمرکز پاسداران متعصب اسلامی در پادگان به فرماندهی شخصی بنام احمد متوسلیان برای به حمله به شهر نگران بودند. 

روز ۳۱ تیر دور سوم و آخرین این دوره از مذاکرات با فرمانده پادگان و فرد نظامی دیگر همراهش در شهر گرفته شد. در مذاکرات این روز فواد مصطفی سلطانی شرکت داشت. فواد در جریان واقعه ۲۳ تیر و دو دور قبلی مذاکرات شرکت نداشت و در سفر بود. تا جائی که به یاد دارم در این دور از مذاکرات از اعضا شورا حسن ایزدی، حسن نادری، عثمان خالدی، سعید دارابی، ابو کریمی، عطا رستمی، فواد مصطفی‌سلطانی و فاتح شیخ و … شرکت داشتند. فرمانده پادگان خواست خلع سلاح  ستاد حفاظت و مردم مسلح در شهر را به خارج شدن مردم مسلح از شهر تغییر داده بود. مذاکرات مانند موارد قبلی به جائی نرسید. فرمانده پادگان اعلام کرد از این لحظه به بعد هر ساعتی از شبانه روز که لازم بدانیم با توافق و بدون توافق شما وارد شهر میشویم. این دستور است و باید اجرا کنیم. در هنگام مذاکرات تعداد زیادی از مردم جلو در و پنجره‌های اطاق مذاکرات شاهد این گفتگوها میان دو طرف بودند. به این ترتیب مذاکرات کوتاه و سریع بود، در واقع به بن بست رسید. شرکت کنندگان در مذاکرات جلسه را ترک کردند و به حیاط ساختمان آمدند. مردم زیادی آنجا بودند. فرمانده پادگان هنگام خداحافظی و دست دادن با اعضا شورا بار دیگر تکرار کرد که هر لحظه باید منتظر ورود ارتش به شهر باشید. یکی از حاضرین گفت:  شما دارید از موضع قدرت با ما صحبت می کنید. او جواب داد: ارتش همیشه از موضع قدرت  صحبت می کند. سعید دارابی در گفتگوی آنها دخالت کرد و جواب داد “در این صورت اگر بخواهید با زور وارد شهر شوید ما چاره‌ای جزء کوچ از این شهر نداریم!”. با شنیدین کلمه کوچ بسیاری از کسانیکه آنجا بودند نگاهی با هم رد و بدل کردند و انگار که کلید حل معضلی را که شهر گرفتارش بود پیدا کرده‌اند.

شروع کوچ تاریخی مردم از شهر

بعد از رفتن فرمانده پادگان همانجا در حیاط ساختمان بحث کوچ از شهر در میان اعضا شورا و دیگر کسانی که آنجا بودند شروع شد. تبادل نظرها کمتر از نیم ساعت طول کشید. همه کسانیکه آنجا بودند، از شورا و غیر شورا کوچ را تنها راه جلوگیری از تحمیل جنگ به شهر میدانستند. بحث این بود که مردم توان مقابله با ارتش و پاسدارانی که در پادگان دست به ماشه‌اند ندارند. باید از این جنگ جلوگیری کرد. باید در صورت حمله آنها با شهری خالی از مردم روبرو شوند وبه این ترتیب جلو سرکوب و قتل عام مردم را گرفت. بر سر کوچ به نزدیکی روستای “برده‌رشه” در محلی بنام “پیرسلیمان”توافق شد. این محل توسط موسی شیخ و نسان نودینیان که معلم در آن روستا بودند پیشنهاد گردید. چون شرایط حساس بود و هر لحظه امکان حمله به شهر می رفت قرار شد همان روز و ساعات تصمیم شورا به اطلاع مردم رسانده شود و از مردم بخواهند کوچ از شهر را شروع کنند.

فورا ماشینی با بلند گو آماده گردید. زنده یاد حسین زینتی با چند بار دور زدن در خیابان‌ها تصمیم شورا به کوچ و درخواست خارج شدن از شهر را به اطلاع مردم رساند. مردم با شنیدن این خبر و پیدا شدن راهی برای جلوگیری از جنگ خوشحال بودند. این تنها امکان و راه مناسب و ممکن در آن شرایط بود. تصمیم شورا با چنین کلمات و محتوائی به اطلاع مردم رسانده شد. “مردم، اهالی شهر مریوان، توجه توجه! دولت نیروی زیادی را در پادگان متمرکز کرده است. ارتش و پاسداران دست به ماشه آماده حمله به شهراند. هر لحظه امکان دارد حمله را شروع کنند . تنها راه چاره ما برای جلوگیری از جنگ، برای جلوگیری از کشتار خودمان کوچ کردن به خارج از شهر است. ما شهر را ترک می‌کنیم تا مانع این جنگ بشویم. مردم باید از همین الان کوچ را شروع کنیم تا خبر آن پادگان را از حمله به شهر باز دارد. ارتش و پاسداراها شهر خالی نمی را خواهند. آنها برای زهرچشم گرفتن و کشتار ما وارد شهر میشوند. باید در صورت حمله با شهری خالی از سکنه روبرو گردند. میخواهیم با کوچ خود از این جنگ جلوگیری کنیم. ما به محلی بنام “پیرسلیمان” در فاصله دو روستای ” کانی میران” و “برده رشه” خواهیم رفت. همین الان دست بکار شوید. و …. .” 

با پخش این فراخوان جنب جوش متفاوتی در شهر شروع گردید. مردم خرید وسایل مورد نیاز را شروع کردند. خانواده‌ها سر گرم بسته بندی وسایل و آماده شدن خود برای خارج شدن از شهر شدند. رفت و آمد خودروهای پر از وسایل و مسافر از شهر به محل اردوگاه شروع شد و تا تاریکی هوا ادامه داشت. همان روز اردوگاه پیرسلیمان توسط صدها خانواده و هزاران نفر آباد شد. شروع کوچ از شهر مانند گرفتن تصمیم به انجامش سریعا آغاز شد. آن تصمیات سریع و به موقع ریشه در صلح طلبی مردم و دفاع آنها از حاکمیت خود و نفوذ کلام فعالین کمونیست را داشت.

لحظات حساسی بود. نمی بایست تامل کرد و حتی یک ساعت از وقت را از دست داد. شهر برای رفتن به اردوگاه بیقرار بود. شب به روز نرسیده بود که  مردم از خواب بیدار شدند. کم کم صدای مردم  و موتور ماشین‌ها از گوشه کنار شهر بلند شد و هر دم بر آنها افزوده میشد. در اندک مدتی ولوله عجیبی همه جا را در بر گرفت. آن روز بیشتر از ۷۰ درصد از مردم نهار را در اردوگاه  پیرسلیمان صرف کردند. بخشی از مردم به اردوگاه نیامدند و به نزد فامیل و دوستان و آشنایان خود در شهرها و روستاهای اطراف رفتند. مردان و زنان کهنسال در شهر باقی ماندند. فقط نانوائی‌ها و آن مغازه‌هائی که لوازم ضروری مردم را می فروختند باز بودند. در اول هر خیابانی تا انتهای آن تعداد نفرات در آن را میشد شمرد. تاریکی شبانه چهره شهر را بطرز عجیبی غمناک و ماتم زده‌ کرده بود. مریوان بخاطر زنده ماندن، زندگی را از خود گرفت. محلات و خیابان‌های شهر زیر بار سنگینی سکوت از نفس افتاده بودند.

با وجود اینها اگر با اندک دقتی شهر را نگاه می کردید، غرور بی سابقه‌ای همه جای آن را گرفته بود. غرور به خاطر اقدام بزرگ و بی نظیر ساکنینش برای جلوگیری از حمله لشکریان تشنه به خون اسلامی به شهر بود. دو اقدام بزرگ تاریخی ۲۳ تیر و کوچ از شهر به فاصله کمی از هم این شهر کوچک را مشهور کرد و به همه شناساند. این دو اقدام فراخوان انقلاب برای آمادگی مقابله با حمله سراسری دولت اسلامی بود. در آن روزها گوئی قلب انقلاب و آرمان آزادیخواهی مردم در ایران در این شهر کوچک می تپید. سرنوشت مریوان به سرنوشت انقلاب گره خورده بود. دولت مقدمات انتقام گیری و تنبه اسلامی مردم در شهر را با تبلیغات دروغین و عوام فریبی در مساجد و رادیو و تلویزیون و رزنامه‌هایش و با نیروی نظامی آماده‌اش در پادگان شهر کامل کرده بودند. کوچ از شهر آنها را غافلگیر کرد و برنامه‌هایشان را مختل نمود.

آرایش نیروی‌های انقلابی در شهر

کوچ از شهر بخشی از مقاومت مردم بود. بخش‌های دیگر آن آمادگی نیروی مسلح توده‌ای برای دفاع از شهر و شورای انقلاب برای مذاکره با دولت بود. بدین سان کمونیست‌ها مقاومت مردم را در سه جبهه، کوچ از شهر و سازمان دادن نیروی مسلح دفاعی از شهر و امکان مذاکره با دولت را از طریق شورا به رهبری فواد مصطفی سلطانی و عطا رستمی سازماندهی کردند. اما کاری را که کوچ مردم برای جلوگیری از حمله به شهر کرد نه از عهده نیروی مسلح ما و نه شورا بر نمی آمد. قبلا اینها را داشتیم و دولت میخواست حمله را شروع کند. کوچ از شهر موضع شورا در مذاکرات و دفاع نیروی مسلح از شهر را تقویت می کرد.

صبح روزیکه مردم سرگرم کوچ به اردوگاه بودند در حیاط مقر شورا (ساختمان فرمانداری) فاتح شیخ و فود مصطفی سلطانی و عطا رستمی با تعداد دیگری سر گرم صحبت بودند. قرار بر این شد فاتح به اردوگا برود و سرپرستی و اداره آن را بدست بگیرد. فواد و عطا گفتند: کاک فاتح امید ما به شما است و اگر بتوانید برای مدت سه روز مردم را در اردوگاه نگهدارید خطر تحمیل جنگ را از خود دور کرده‌ایم. فاتح به اردوگاه رفت و فواد و عطا به همراه دیگر اعضا شورا در آن ساختمان مستقر شدند.

بعد از واقعه ۲۳ تیر آرایش سیاسی و نظامی نیروهای انقلابی در شهر تغییرات زیادی کرد. دسته بندی‌ها قبلی میان آنها از بین رفتند. جایگاه گذشته نیروی مسلح اتحادیه دهقانان و ستاد حفاظت به پایان رسید. کلیه نیروهای مسلح در شهر برای دفاع از شهر در سه واحد بزرگ نظامی در هم ادغام شدند. شرایط جدید آرایش جدید و سنگر بندی‌های جدید را طلب میکرد. شورای شهر و این نیروی مسلح به اضافه تیم پزشکی امداد که زنان انقلابی به ابتکار خود سازمان داده بودند، تنها جمعیت قابل توجه آن روزها در شهر بودند. شهرچنان ساکت بود که در قسمت شمالی آن میان دو کوه اطرافش، انعکاس برخورد امواج  صدای خود را خود می شنیدیم.

 با استقرار نیروهای ما در بلندیهای اطراف شهر که مشرف بر پادگان بودند، کم‌کم پادگان عملیات ایذائی علیه ما را شروع کرد. اما خمپاره باران و توپ باران سنگرهای ما اکثر اوقات ادامه داشت. با شروع توپ باران محل استقرار ما در بلندی‌های اطراف شهر و یا هنگام درگیری با پاسدارها تیم داوطلبی از جوانان انقلابی برای رساندن خبر از شهر و ارتباط میان سنگرها و آوردن غذا و مهمات دست بکار میشدند. پاسداران بومی فراری در پادگان از تاخیر حمله نظامی به شهر عصبانی بودند. آنها هر روز بنام مردم در مریوان و مسلمان شهر اطلاعیه‌های خطاب به خمینی و برادران پاسدارشان برای نجات مردم از دست کمونیست‌ها صادر می کردند. دولت این اطلاعیه‌ها را در رسانه‌های محلی و سراسری خود پخش می کرد. دولت در زمان کوچ با استفاده از هلی‌‌کوپتر مرتبا نیروی نظامی به پادگان می‌ آورد.

اردوگاه پیرسلیمان

قبل از کوچ کسی در فکر چگونگی خارج شدن مردم از شهر و نحوه استقرار و اداره زندگی ده‌ها هزار نفر در اردوگاه نبود. ضرورت و فوریت کوچ و جلوگیری از تراژدی که جان مردم را تهدید می کرد فرصتی برای چنین بحث‌هائی باقی نگذاشت. فاتح شیخ با رسیدن به اردوگاه علی کهنه‌پوشی مشهور به (علی فایق) را بعنوان همکار خود انتخاب کرد. آنها با کمک بسیاری از مردم مبتکر و خلاق در اردوگاه و سازمان اتحادیه کمونیست‌ها بعنوان فعال ترین سازمان سیاسی در اردوگاه، تیم‌های مختلف کاری مورد نیاز را سازماندهی کردند.

در عرض دو روز تیم حفاظت مسلحانه از اردوگاه،  تامین آب، غذا و آشپزی، بهداشتی و پزشکی،  و درمان، تبلیغات و خبر رسانی، ایاب و ذهاب، درست کردن سرپناه و نصب چادر و …  شروع بکار کردند. اداره مناسب اُردوگاه و طولانی شدن کوچ تا هر اندازه‌ای که امکانش بود ضامن جلوگیری از جنگ و جلب حمایت مردم و قوی کردن موضع شورای شهر در مذاکره با هیئت‌های دولت بود.

تمام کارها در اردوگاه توسط انبوهی از داوطلبین ساکن در آن انجام می‌شد. محل استقرار بسیاری از واحدهای اداره کنننده اردوگاه بوسیله پلاکارد نصب شده بر روی درختان و یا چوبی مشخص شده بودند. مردم میدانستند برای نیازهای مختلف خود به کجا و کدام واحد مراجعه کنند.  امور بهداشتی و  پزشکی را رفقای جانباخته هوشنگ مجاوری، عثمان حقیقت، سعید یزدیان، و دکتربهمن اخضری و سه دکتر داوطلب دیگر که بتازگی از شهرهای دیگر ایران آمده بودند اداره می‌کردند. کار این تیم پزشکی چنان عالی بود که مردم در روستاهاتی منطقه و حتی از بیمارستان شهر به آن مراجعه می کردند. واحد سیاسی و تدارکاتی به مسئولیت فعال کمونیست جلال نسیمی برای تماس با مردم در روستاهای منطقه و جلب آنها به همکاری با اردوگاه سازماندهی شد. مردم در روستاهای منطقه با فرستادن نان و مواد خوراکی همکاری با اردوگاه را شروع کردند. زن مبارزی که آوردن اسمش را بدلایل امنیتی لازم نمی‌دانم در تیم تدارکاتی اردوگاه نقش بسیار فعالی داشت. فاتح و علی کهنه‌پوشی ضمن اداره اردوگاه مسئولیت تیم خبررسانی را هم به عهده داشتند. آنها هر روز عصر به هنگامیکه هوا کمی خنک میشد ضمن اعلام برنامه روزانه اردوگاه خبرات و مطالبی را که لازم میدانستند به اطلاع عموم میرساندند. خبر کوچ در رسانه‌های مختلف در ایران و حتی بین المللی پخش شده بود. پلاکاردهای ها و چند باندرول پارچه‌ای بزرگ در محوطه اُردوگاه نصب شده بودند. بر روی آنها مطالبی مانند: “تا باز گشت پاسداران اعزامی از پادگان به شهرهایشان، به شهر بر نمی‌گردیم” ما “نه با دولت سر جنگ داریم، نه تسلیم پاسداران می‌شویم” و “زنده باد اتحاد مردم” نوشته شده بودند. روز بعد از روز کارها در اردوگاه منظم‌تر می‌شدند. زندگی اردوگاهی با امکانات محدود و مشکلاتش در تمام آن مدت باعث کم شدن جمعیت در آن نگردید. انعکاس آوازه کوچ چند خانواده را که در ابتدا به شهر و روستاهای منطقه رفته بودند به اردوگاه بر گرداند.

از روز دوم کوچ سیل کمکهای داروئی و غذائی و پولی مردم از شهرهای تهران، سنندج، کامیاران، خرمشهر، تبریز، همدان، زاهدان، چاه بهار، بانه، شیراز، بوکان، سقز، سردشت، مهاباد و … به اردوگاه میرسید. همراه این کاروانهای کمکی نمایندگان فرستاده شده از آن شهرها و از نهادهای مختلف انقلابی و سازمانهای سیاسی چپ پیام‌های همبستگی شفاهی یا کتبی خود را در جلسات روزانه اردوگاه به اطلاع مردم میرساندند. روز دوم کوچ، یکم مرداد ۸ نفر از همراهان کاروان کمکی مردم و تشکل انقلابی سنندج بنام “جمعیت دفاع از آزادی و انقلاب” در بازگشت به آن شهر توسط پست بازرسی پادگان مریوان دستگیر و زندانی شدند. در عرض چند روز تعداد دستگیرشدگان زندانی به ۱۶ نفر رسید. این دستگیر‌ها مردم در اردوگاه و شهر سنندج را بشدت نگران کرد. خواست آزادی آنها به موضوعات دیگر و مشترک آن وقت مردم در سنندج و مریوان اضافه شدند.

جمهوری اسلامی در رسانه‌هایش مرتبا اعلام می‌کرد که حزب “منحله دمکرات کردستان ایران برادران پاسدار ما را در مریوان شهید کردند و مردم را با زور از شهر خارج کرده اند”. رهبران حزب دمکرات و از جمله عبدالرحمان قاسملو دبیر کل آن اینها را تکذیب می‌کردند. حقیقت هم همین بود. حزب دمکرات اگر چه نیروی قابل توجهی در مریوان نداشت، با تظاهرات مردم در ۲۳ تیر برای بر چیدن مقر پاسداران و هم چنین با کوچ مردم از شهر مخالفت کرد. پیشمرگان حزب دمکرات در زمان کوچ حدود ۱۰ تا ۱۲ نفر بودند. این افراد شب‌ها که احتمال حمله پادگان به شهر بود به اُردوگاه می‌رفتند و روزها به شهر بر می‌گشتند و این کار آنها مایه تمسخر مردم بود.

آغاز دور جدید مذاکرات شورای انقلاب مریوان با هیئت‌های اعزامی دولت

قبل از کوچ مذاکرات میان شورا و فرماندهان پادگان و استاندار کردستان به بن بست رسید بود. با شروع کوچ دور جدید و متفاوتی از مذاکرات شورا اینبار با نمایندگان سطح بالای از مقامات حکومتی آغاز شد. کوچ از شهر و حضور نیروی مسلح مدافع در شهر و گسترده تر شدن حمایت‌های انقلابی مردم در ایران از وقایع ۲۳ تیر و کوچ مردم در مریوان موضع شورا در مذاکرات را قوی‌تر کرده بود. خبرنگارها و عکاسان و نمایندگان و فعالین احزاب سیاسی چپ از شهر‌های ایران به مریوان آمده بودند. به دور کوچ جنب و جوش سیاسی در کردستان و بسیاری از شهرهای ایران در حمایت از آن به حرکت افتاده بود. رسانه‌های فارسی زبان دولت‌های اروپائی اخبار این رویدادها را پخش میکردند. تعداد قابل توجهی از مردم مبارز در شهر و فعالین سیاسی از شهر‌های دیگر همیشه در دورو بر شورا بودند. بسیاری از اینها با وجود اینکه عضو شورا نبودند در جلسات شورا بعنوان ناظر و حتی شرکت کننده در جلسات مذاکره با هیئت‌های مختلف دولتی شرکت میکردند.

علیرغم اینها دولت نمی خواست به مذاکره رسمی با شورا تن دهد. استاندار و فرماندهان پادگان به شهر می آمدند به ساختمانی که شورا در آن بود سر می زدند وانمود می کردند برای مذاکره نیامده‌اند. اما در صحبت‌های سرپائی می گفتند: قبلا تصمیم خود را به شما اعلام کرده‌ایم، نیروی نظامی ما هر زمانی لازم بداند وارد شهر میشود. با این وجود یک دور مذاکره با شورا کردند و ضمن اینکه بر خواست‌های قبلی خود تاکید می کردند. خواست “حمله به شهر” را به “پایان دادن به کوچ و بازگشت مردم به شهر” تغییر داده بودند و بند جدیدی با عنوان “بدست گرفتن شهر توسط پاسداران” به آن اضافه شده بود. شورا به رهبری فواد مصطفی‌سلطانی و عطا رستمی به گونه‌ای اینها را رد کرد که مذاکرات به بن بست نرسد و ادامه پیدا کند. 

روز چهار مرداد خبر رسیدن هیئت بالائی از نمایندگان دولت به پادگان شهر از جمله آیت‌الله ‌لاهوتی، آیت‌الله‌ اشراقی، سرهنگ دست‌ غیبیان از لشکر ۲۸ سنندج و فرد دیگری بنام گلستانی از طرف استاندار کردستان به مریوان رسید. هر هیئتی که برای مذاکره می‌آمد قبل از آمدن به شهر با دارو دسته احمد مفتی‌زاده و پاسداران محلی فراری در پادگان دیدار می‌کرد. تمام هیئت‌های دولتی از پاسداران فراری مکتب قرآنی در پادگان به شدت دفاع می‌کردند و بخشی از درخواست آنها محور مذاکرات با شورا بود. این هیئت یک دور مذاکره طولانی با شورا داشتند. برخورد این سری ازفرستادگان دولت بسیار خشن‌تر از فرماندهان پادگان و نماینده استاندار بودند. آنها مذاکراه و بحث و گفتگو را لازم نمی دانستند. انتظار داشتند با بله قربان بله قربان فرمایشاتشان اجرا گردد. خواهان بازگشت فوری مردم به شهر بودند. آن دو آخوند تصورشان این بود مردم گول خورده‌اند. توضیحات شورا تا اندازه‌ای آنها را متقاعد کرد که موضوع به این سادگی نیست. جلسه مذاکره را پایان بردند و روز بعد از مذاکرات این هیئت دولت با حدود ۴۰ خودرو نظامی از پادگان برای بازگرداندن مردم به شهر به اردوگاه رفت.

لاهوتی و اشراقی با تعدادی از ساکنین در اردوگاه صحبت کردند و از آنها خواستند همراه آنها به شهر بر گردند و گفتند این از فرمایشات امام خمینی است. مردم در جواب گفتند خمینی امام شما است، میخواهید ما را به شهر برگردانید و بدون هیچ دفاعی و سپس پاسدارهای آماده در پادگان را بر سرمان بریزید. آن دو آخوند وقتی نتوانستند معتمدین در اردوگاه را قانع کنند به میان مردم در اردوگاه رفتند. با عوام فریبی آخوندی دلسوزی برای زنان و مردان کهنسال و بچه‌ها در اردوگاه را که غذا کافی و محل خواب مناسبی ندارند شروع کردند. یکی از زنان زحمتکش بنام حاجی‌طلا در جواب به آنها چند برگ از درخت را می‌کند و در دهان می‌گذارد و می‌گوید: ما از برگ درختان میخوریم اما زیر بار زور نمی رویم! آخوندها و همراهانشان با کاروانی بزرگ از خودروهای خالی به پادگان برگشتند.

روز بعد، پنجم مرداد این هیئت دولتی در پادگان برای گفتگو با شورا به شهر آمدند. آنها اگر چه صحبت‌های روز گذشته خود را تکرار کردند اما برو بیای روز گذشته را نداشتند. علت آن جواب قاطعانه مردم به آنها در اردوگاه و خبر شروع راهپیمائی حمایتی مردم در سنندج بود که همه وقایع و افکار مردم را تحت تاثیر خود قرار داده بود. این هیئت دولت بدون اینکه به نتیجه‌ای برسند به پادگان و از آنجا به تهران برگشتند.

کوچ و راهیپمائی‌های حمایتی، شورا و مذاکرات

با پخش خبر شروع راهپیمائی حمایتی مردم در سنندج خوشخالی و امید مردم در اردوگاه را فراگرفت. 

فواد مصطفی‌سلطانی برای دادن گزارش چگونگی مذاکرات به اُردوگاه پیرسلمیان که مردم آن را با عنوان  اردوگاه “کانی میران” هم می‌‌خواندند رفت. او مردم را بطور دقیقی در جریان روال مذاکرات و تغییراتی که از روز اول تا آن موقع در نحوه برخورد نمایندگان دولت در مذاکره با شورا پیش آمده بود قرار داد. فواد هر بار بعد از هر دوره مذاکره با هیئت‌های دولتی گزارش آن را به اطلاع مردم میرساند.  او عملا  سخنگوی شورای شهر در جریان آن مذاکرات بود. هر بار در این گزارش‌ها از اهمیت ادامه کوچ برای جلب حمایت بیشتر مردم در ایران و آن فشاری که کوچ بر دولت آورده بود صحبت می کرد. شروع راهپیمائی از سنندج تضمین سیاسی و زمانی شد برای ادامه کوچ حداقل تا ۵ روز دیگر. مردم در اردوگاه آماده پذیرائی از راهپیمایان بودند.

روز ششم مرداد خبر آغاز راهپیمائی دوم مردم از شهر بانه و شهرهای اطراف آن به مریوان رسید. این خبر شور و هیجان انقلابی در میان مردم در اردوگاه و نیروهای مسلح در شهر را به نهایت خود رساند. با این دو اقدام مبارزاتی توده‌ای توجه‌ افکار عمومی مردم در ایران و رسانه‌های داخلی و خارجی به وقایع در کردستان  بیشتر گردید. حرکت امواج انسانی از دو جهت و هر کدام با فاصله بیش از ۱۰۰ کیلومتر به طرف مریوان، دامنه تاثیرات سیاسی آنها را از محدوده اقدامی صرفا حمایتی از کوچ فراتر برد. این راهپیمائی‌ها جایگاه مهمی در بسیج مردم برای دفاع از انقلاب و حاکمیت انقلابی خودشان در دل تحولات آن روزها در ایران داشتند. در روزهائی که دولت سرگرم تدارک حمله سراسری به انقلاب بود، واقعه ۲۳ تیر و بعدا کوچ مردم از شهر و حالا این دو راهپیمائی بمثابه چهار رویداد بهم پیوسته اجرای این برنامه نظام اسلامی را به تاخیر انداختند. این چهار واقعه به اضافه رویداد نوروزخونین سنندج پایه‌های اصلی تبدیل کردستان به سنگر انقلاب در آن دوران و در جریان یورش نظامی  ۲۸ مرداد بودند.

با شروع راهپیمائی‌ها دولت هیئت دیگر و بالاتری را برای مذاکره به مریوان فرستاد. دولت قصد  داشت ماجرای مریوان را هر چه زودتر حل کند تا از گسترش اعتراضات انقلابی به دیگر شهرها جلوگیری کند. اینبار چمران معاون نخست وزیر و از فرماندهان اصلی سپاه پاسداران در راس هیئت جدید همراه با دو نفر از فرماندهان لشکر ۲۸ سنندج و مقامات استانداری، فردی بنام گلستانی و سرهنگ دست‌ غیبیان و شکیبا به مریوان آمدند. هیئت فرستاده شده اختیار داشتند که بهر طریقی لازم بدانند به این وضعیت پایان دهند. تا آنجائی که بخاطر دارم شورا سه دور مذاکره با هیئت همراه چمران داشت. صحبت‌های چمران و بقیه با شورای شهر تحکم آمیزتر از هیئت‌های قبلی بود. ‌خواست اصلی آنها پایان دادن به کوچ بدون هیچ قید و شرطی بود. همراه این خواست خواهان انحلال شورای انقلاب شهر و وارد شدن پاسداران به شهر و خلع سلاح تمام کسانی بودند که مسلح‌اند.

البته چمران و بقیه متوجه شدند که موضوع به آن سادگیها نیست. شورا با ورود سپاه پاسداران به شهر مخالف بود و به آنها گفتند که خلع سلاح مردم که در دوره انقلاب قبل از سقوط نظام سلطنتی خود را مسلح کرده اند در دست آنها نیست، مردم داوطلبانه دست به کوچ زده‌اند و باید داوطلبانه پایانش دهند. شورا تاکید کردند که در صورت ورود پاسدارن به شهر نه مردم به شهر بر می گردند و نه سلاح‌های خود را تحویل میدهند. در ادامه مذاکرات هیئت همراه چمران مجبور شدند تا حدودی از خواست‌های خود کوتاه بیایند. آنها پذیرفتند ارتش به جای سپاه پاسداران وارد شهر شود و خروج نیروی مسلح توده‌ای از شهر را به جای خلع سلاح آنها قرار دادند. چمران در این مذاکرات چند بار گفت: با این حال ما می‌دانیم که ۷۵ نفر صهیونیست و کمونیست مسلح در مریوان هستند. در پس صهیونیست نامیدن مردم از طرف دولت اسلامی برنامه قتل عام اهالی شهر قرار گرفته بود.

رسیدن به توافق و پایان کوچ

با ادامه راهپیمائی‌ها و نزدیک شدن آنها به مریوان از دو طرف چمران و هیئت همراهش برای رسیدن به توافق با شورا و پایان دادن کوچ مردم عجله داشتند. روز ۱۱ مرداد، یک روز قبل از رسیدن توده راهپیمایان از سنندج به مریوان زندانیان در پادگان مریوان را آزاد کردند.

روز ۱۲ مرداد ماه ۱۳۵۸ در حالیکه چمران و همراهانشان در ساختمان شورا سرگرم مذاکره بودند راهپیمایان از شهر سنندج به شهر تقریبا خالی از سکنه مریوان رسیدند. شورا و هیئت دولت برای دیدن راهپیمایان جلو در ساختمان آمدند. صف زنان و مردان با نشانه‌هائی از سوختگی آفتاب بر گونه‌ها و لب‌ها، با سرو صورت خاکی و کوله پشتی بر دوش تحت حفاظت نیروی مسلح خودشان با سر دادن شعارهای انقلابی شهر و خیابان‌های آن را به لرزه در آوردند. آن روز مریوان را باران شور و هیجان مبارزاتی انقلابی و متحدانه سیراب کرد و در آغوش گرفت. راهپیمایان بعد از پیمودن خیابانها با سردادن شعار از شهر خارج شدند و به طرف محل کوچ رفتند. با رسیدن آن جمعیت بزرگ به اردوگاه اشک شوق و شادی سر به فلک می‌زد. مردم کوچ کرده و راهپیمایان اوج همبستگی و مبارزات خود را جشن می گرفتند.

در همان ساعات از روز، ۱۲ مرداد، چمران، یکی از فرماندهان آدمکش جمهوری اسلامی ناچار شد از مواضع قبلی خود کوتاه بیاید. شورای شهر در مذاکره با هیئت دولت به حد نهائی توافقی که در تناسب قوای میان انقلاب و ضد انقلاب در آن روزها ممکن بود دست یافت. مفاد و محتوای این توافقنامه شامل چهار بند زیر بودند:

۱ خاتمه کوچ اعلام شود و مردم با بازگشت به شهر، زندگی عادی خود را از سر گیرند

۲ نیروهای مسلح رژیم مانند سپاه پاسداران و ارتش نظامیان وابسته به آنها (یعنی مرتجعین محلی همکار دولت و مکتب قرآن و قیاده موقت) و همچنین اعضای اتحادیەی دهقانان و سایر تشکل‌ها به صورت مسلح در شهر تردد نکنند. توضیح: داخل پرانتز از من است.

۳ کنترل امنیت و آسایش شهر مریوان به مدت یک ماه به ارتش محول شود.

۴ در طول این یک ماه شورای شهر اقدام بە تشکیل شهربانی نموده و ادارەی امور انتظامی مریوان به این ارگان واگذار شود.

روز بعد از رسیدن به توافق یعنی ۱۳ مرداد، رفیق فواد برای دادن گزارش نشست آخر و ارزیابی از کوچ و دستاوردهای آن به اُردوگاه کانی میران رفت. او ارزیابی واقع بینانه‌ای از کوچ و حمایت‌های مردم در دیگر شهرها از آن و دستاوردهای مشترک آن مجموعه مبارزات بزرگ تاریخی را ارائه داد. از جمله جلوگیری از حمله به شهر و قتل عام مردم، ایجاد اتحاد بیشتر میان مردم در ایران، همبستگی میان مردم در شهر روستا، خنثی کردن تبلیغات رژیم علیه مردم و جلب توجه رسانه‌های بین المللی به وقایع در ایران و مریوان و … از جمله این دستاوردها بودند.  فواد بعد از پایان گزارش خود متن توافق شورا با هیئت دولت را خواند. سپس از مردم خواست که مواد مورد توافق را رعایت کنند و به کوچ خود پایان دهند و به شهر برگردند. نه در شهر و نه در اردوگاه مخالفتی با پایان کوچ نشد.

اما راهپیمایان از شهر بانه همان روز به مریوان میرسیدند. چگونگی استقبال و قدردانی از آنها موضع بحث جدی در اردوگاه شد. مردم به این نتیجه رسیدند که کوچ را پایان دهند و به شهر بر گردند و تعدای را به استقبال آنها به فرستند و در شهر از آنها پذیرائی کنند. ان روز با رسیدن هزا ران نفر به شهر مراسم خوش آمد گوئی و استقبال از آنها در پارک چهار باغ انجام گرفت. در این مراسم هلاله طاهری فعال کمونیست از طرف راهپیمیان شهر بانه سخنرانی کرد. به این ترتیب کوچ تاریخی مردم در مریوان از اول مرداد ۱۳۵۸ شروع شد و روز۱۳ همین ماه پایان یافت. 

بعد از پایان کوچ، شهر مریوان ظاهرا وارد دوره رعایت مفاد مورد توافق شده بود. خطر حمله پاسداران  به شهر موقتا رفع شده بود. قرار بود ارتش وارد شهر شود، انتخابات برای تشکیل شورای جدید و اجرای دیگر موارد توافق شده از طریق شورای انتخابی شروع گردد. اما اوضاع عمومی  جامعه ایران و اقدامات گسترده و تبلیغات دولت اسلامی برای سرکوب انقلابیون و سازمان‌های سیاسی فضای جامعه را به شدت ملتهب کرده بود. تنها بندی که کم و بیش رعایت شد ظاهر نشدن علنی مسلحانه مردم و تردد در معابر عمومی بود. آن فضا و شرایط عمومی در جامعه اجرای مواد اصلی توافق شده از طرف دولت و از طرف شورای شهر را عملا به حالت تعلیق در آورد. برای مدتی شهر نه تحت کنترل دولت اسلامی بود و نه چون گذشته توسط کمونیست‌ها و انقلابین اداره میشد. در این مدت شهر در حالت بلاتکلیفی و انتظار بود. مبارزات متحدانه آن دوره مردم حمله نظامی دولت به کردستان از طریق مریوان را دفع کرده بود. این وضعیت تا زمان حمله نظامی پاسداران اسلامی به شهر پاوه در ۲۳ مرداد و آغاز یورش سراسری به انقلاب و حمله نظامی به کردستان در ۲۸ مرداد ادامه داشت.

مجید حسینی

https://akhbar-rooz.com/?p=119286 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی آهی
علی آهی
2 سال قبل

خیلی خاطره انگیز و زیبا بود – آری ز اتفاق جهان میتوان گرفت… اگر در ادامه و پی آمد این حرکت پرشور و حماسی مردم سایر نقاط ایران به چنین اتحاد و اتفاقی میرسیدند و از مردم مریوان حمایت و پشیبانی و.دفاع میکردند ، جنایت پاوه و جنایت های دیگر سر بر نمیکرد و بجای سنگلاخ و سرکوب ، اکنون در بهشتی مثال زدنی و نمونه در کره.زمین بجای این ویرانسرا و لجنزاری که هستیم زندگی میکردیم… حیف و صد حیف ! بقول حافظ : گداخت جان که شود کار دل به کام و نشد- دریغ و درد…

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x