چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

وسوسه نور و آتشِ روزهای خیزش مردم – ایرج فرزاد

شک ندارم که در بستر تحولات انقلابی و در عین اعتراضات و تظاهرات، این محافل و منبع انرژی انقلابی بسرعت اذهان مردم را مسلح و تسخیر میکنند و برآیند آن، در قامت شکل گیری و رشد برق آسای یک حزب واقعی سوسیالیستی در صحنه جدال های اجتماعی سر بر خواهد آورد
ایرج فرزاد

صحنه هائی که مردم ایران از خیزش میلیونی تهران در سال ۱۳۸۸ تاکنون، خلق کرده اند، حتی در روزهای انقلاب ۵۷ بدیل و پیشینه ای ندارند. رژیم اسلامی با دست بردن به تحریک احساسات ارتجاعی و نوحه خوانی در ماجرای قتل قاسم سلیمانی به این توهم دچار شد که به آمریکا، اروپا و جهانیان نشان بدهند که “انقلاب اسلامی زنده است” و کماکان هل من مبارز میطلبد! اما فقط یک بهانه و اتفاق، ساقط کردن هواپیمای اوکراینی توسط سپاه پاسداران، کافی بود که مردم ایران همراه با دانشگاه و دانشجویان به همان جهانیان بفهمانند که نظام اسلام سیاسی با “رهبر الدنگ”اش در سرازیری سقوط است. سیر رویدادها چنان سریع پیش میروند و این ظرفیت چنان در ابعاد غیرقابل تصور به صحنه آمده اند، که “تحلیل” اوضاع به جای روشن کردن سیر آتی، از خود تحولات عقب تر است. رادیکال ترین رویکرد، در مسابقه برای بدست آوردن رتبه اول در “دنباله روی” از سیر حرکت جامعه خودنمائی کرد.

شجاعت کم نظیر در برابر رژیمی چون اسلام سیاسی در ایران، هیچ تردیدی باقی نگذاشته است که این رژیم از عهده نسلهائی که کمترین خاطره از شکست انقلاب ۵۷ و سرکوبها و قتل عامها ندارند، بر نمی آید.

اما همین انرژی قدرتمند و شور و حرارت است که چنانچه هوشیاری سیاسی را با هیجان احساسات انقلابی از دست بدهیم و دورنمای تحولات را برای خود مشخص نکنیم، میتواند به کابوس دیگری تبدیل شود.

برای همه ما و یا به عبارت دقیقتر، هم نسل های من که روزهای انقلاب ۵۷ را تجربه کرده ایم، در مواجهه با شور و غلیان جامعه، خاطرات فعال شدن روحیه “وحدت طلبی” و همه چیز در راه ساقط کردن رژیم شاه در حافظه ها زنده میشوند. فرصت طلب ها، جماعات قدیم جبهه ملی، شاگردان مکتب شریعتی در سخنرانی های حسینیه ارشاد و خیل آخوند و طلبه ها و مراسم عزای اسلامی و “چهل شهیدان” فضا را قُرُق کرده بودند.

در اوضاع و احوال فعلی و تا آنجا که به کردستان ایران مربوط است، ناسیونالیسم کرد، نه فقط در هیات احزاب سنتی، که در حرکت های “کانتون” ها و “گردانهای مسلح خلق” در “روژآوا” و نیروهای مسلح زیر مجموعه پ. ک. ک ( پژاک و کودار)، کردایه تی چپ را بر “کومه له” فعلی نیز مسلط کرده است. این ریسمان جدید وحدت و ائتلاف بین ناسیونالیستهای سنتی و کردایه تی چپ، در صورتی که شور و هیجان ناشی از برخاستن و خیزش مردم، چشم بصیرت سیاسی ما را کم سو و حتی کور کند، یک تهدید بالقوه و بالفعل بسیار جدی است.

 در کردستان که من در آن روزهای شور و هیجان از اعضاء رهبری “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران” بودم، از آنسوی مرز و از کوههای “قندیل” نیروهای مسلح جلال طالبانی به شهرهای ایران سرازیر شدند. آنها در کردستان عراق در آستانه یک “آش بتال” (پایان کار و تسلیم) دیگر بسر میبردند. برای جلال طالبانی، انقلاب ایران “مائده آسمانی” بود. یک خواست را با همراهی ساده لوحانه رهبری کومه له و به دلیل رسوبات ناسیونالیستی در سازمان ما، به زبان مردم انداختند. “ماده ۸” یعنی “اخراج سران “قیاده موقت” (بارزانی ها) از ایران و برسمیت شناختن اتحادیه میهنی به جای آنها توسط اسلامیون که قدرت را گرفته بودند. اینها از هرگونه معامله و بند و بسط با جماعت مکتب قرآن مفتی زاده و حزب دمکرات کردستان ایران در راستای آن لاشخوری از انقلاب ایران، ابا نداشتند. اتحادیه میهنی، در پس آن ناهوشیاری سیاسی ما کمونیستهای آن دوره، به یک قدرت بازدارنده و گروه فشار ناسیونالیسم کرد با تمامی کیش اسلحه و پیشمرگایه تی در راه خاک و “نیشتمان” (وطن) تبدیل شدند. جامعه سرمست از غلیان شهر و شور و شوق ایام انقلاب، ناسیونالیسم کرد و سنتهای آن را در اعماق فکر و ذهن مردمی که با فراخوان و تحت فرمان رهبران کمونیست خود با تصرف پادگانهای رژیم شاه به اسلحه دست یافته بودند، بدون اینکه خود متوجه شود و با “چشم”، و “عاطفه قلبی” و نه با “اندیشه” در مغز، سنت کیش اسلحه و همه کاره شدن پیشمرگ مسلح را در راستای آرمانهای ناسیونالیسم کرد، در قیام خود و شیوه های بعدی “مقاومت” در برابر جمهوری اسلامی، وارد کرد. ادبا و شعرای مدعی کمونیسم در وصف اسطوره های حزب دمکرات شعر گفتند و سیاسیون کهنه کارتر، در بزرگداشت همان اسطوره ها، در سنندج، قلب انقلاب در کردستان، بنای یادبود ساختند. “کرد در همه جا سربلند” شد!

من راستی چرا اینها را مینویسم؟ چرا این خاطرات پس از گذشت چهال سال بر ذهن من هنوز سنگینی میکنند؟ در جریان گشت و گذار آن خاطرات، من با موج جدیدی از تکرار دگرباره روحیات برآمده از جنب و جوش مردم ایران روبرو هستم. “خطر” از خود بیخود شدن، بیتفاوتی نسبت به لاشخورهای انقلاب مردم، از دست دادن اختیار و آگاهی با مشاهده حضور حماسی مردم شجاع در برابر رژیم هار اسلامی، انواع توطئه ها و دسیسه های پشت پرده که مبارزه مردم را در سناریوهای خود بنویسند و هدایت کنند و در یک کلام مواجهه با اوضاع ملتهب جامعه، و تکرار این صحنه که خود شاهد عینی اش بودم، نگرانم کرد:

یادم هست که من روز ۲۱ اردیبهشت سال ۱۳۵۸ در مهاباد بودم. قرار بود که شیخ عزالدین حسینی طی روزهای ۲۲ تا ۲۸ همان ماه برای دیدار با بازرگان و خمینی به قم و تهران سفر کند. تا آنوقت جلال طالبانی توانسته بود با خط و انشاء دو نفر از کادر رهبری کومه له، دکتر جعفر شفیعی و ساعد وطندوست، که هنوز در «قندیل» و در جوار چادر «سرکردایه تی شورش نو»( اصطلاحی که پس از آش بتال بارزانی در جنبش ناسیونالیسم کرد رایج شده بود) نامه ای نوشته بود در جهت «بیعت با امام خمینی» و قرار دادن همه نیروهای پیشمرگ خود در اختیار «ایشان». هنگام بدرقه شیخ عزالدین از مهاباد، جمعیت به فراخوان «صلاح الدین مهتدی» شعار دادند: «ماموستا خوشه ویسته  ماده ی ۸ زور پیویسته» ( ماموستا محبوب ماست، ماده ۸ خیلی ضروری و حیاتی است)

جنگ دیرین بین «جلالی و ملائی» بر سر هژمونی بر جنبش کردایه تی و «شورش کرد»، در سایه شور و شوق روزهای انقلاب به داخل جامعه ایران کشانده شد. اتحادیه میهنی و جلال طالبانی از وزن و نفوذ خود بر کسانی چون «داریوش فروهر» به عنوان اهرم فشار به کومه له که دست از مانع تراشی برای رژیم «نوپا» بردارد، بهره میبرد. امثال «ملا بختیار» و جلال طالبانی در جریان مذاکرات «هیات های مذاکره» رژیم اسلامی با کومه له و «هیات نمایندگی خلق کرد»، دیگر به عامل فشار در کفه ترازوی «خودی» جمهوری اسلامی تبدیل شده بودند. «کومه له»، به عنوان جریانی که در کمک مالی به «شورش نو» و اعزام کادرهای خود به کردستان عراق و کشته شدن «سعید معینی» در میان پیشمرگان اتحادیه میهنی، برادری و هم پیمانی اش را در «طبق اخلاص» گذاشته بود، بیشتر تحت فشار نمایندگان هیات اعزامی بود و خود طالبانی و ملابختیار حرص و جوش بیشتری از امثال داریوش فروهر برای سرنوشت جمهوری اسلامی میخوردند.

 تاثیرات مُخًرب آن رویکرد چنان دامنه دار بود که جلال طالبانی، ملابختیار، و فریدون عبدالقادر، هر سه از اعضای وقت رهبری اتحادیه میهنی و خود جلال طالبانی سرکرده «کومه له رنجدران» نیز، در کنگره سوم کومه له که به منظور تصویب برنامه حزب کمونیست، تشکیل شد، از موضع «پدرخوانده» تسخیری، فشار سنگینی آوردند که مبادا کومه له «رگ و ریشه کردستانی» خود و تولد خود در دامن «جنبش کردستان» را به معامله بگذارد. کومه له ای که در کارخانه ها و در میان کارگران ایران، دقیقا به خاطر موضع سیاسی کارگری آن در مبارزه مردم کردستان، و تصویب یک برنامه کارگری و سوسیالیستی، محبوب شده بود!

برگردم به امروز

همانطور که گفتم ابعاد حضور مردم انقلابی در مواجهه با اسلام سیاسی قابل مقایسه با دوران انقلاب ۵۷ نیست. مردم، جوانان، کارگران سوسیالیست، فعالان میدان مبارزه حقوق زنان، مدافعان حقوق کودک و کودکان کار و خیابان، به این شکل روشن و شفاف در روزهای انقلاب ۵ِ۷  غایب اند. زنان و کودکان در انقلاب ۵۷ نمایندگی نشدند، ما در سیر مبارزات نسلهای بعد از انقلاب، میبینیم که صفحه فعالیت سیاسی و مطالبات و شعارهای خیزش، زیر و رو شده اند.

با وجود این، خطر رسوب و نفوذ گرایشات عقب مانده و فرصت طلبان در لابلای شور و شوقی که اختیار از کف انسان میبرد، وجود دارد. خلاء یک نیروی هوشیار که در پس فوران نور و آتش خیزش مردم، اختیار خود را به احساسات نسپارد. خلاء یک نیروی جاذبه سیاسی که خونسرد و با اعتماد به نفس، دورنمای خیزش و قیام مردم را گم نکند. نیروئی که جامعه، حتی در اوج احساسات و انفجار حماسه های انقلابی، آن را چون سخره ای محکم ببیند که چنان سد بتون آرمه ای ایجاد کرده است که از شیفتگی و تسلیم مردم بپاخاسته به فضای عواطف انقلابی به جوش آمده جلوگیری کند و مدام آنان را از سرمستی و شیفتگی بخود، بهوش آورد.

به باور من ماتریال انسانی ایجاد چنین سنگر و منبع انرژی سیاسی حتی بیش از حد کافی وجود دارد. مهمترین نکته این درس بیادماندنی لنین است که: «بدون تئوری انقلابی، هیچ انقلابی قابل تصور نیست».

خوشبختانه این تئوری، مکتوب و منسجم در دسترس است.

«هوشیاری» جامعه میتواند با بدست گرفتن این منبع انرژی سیاسی و نظری  و متدولوژیک، تضمین و برگشت ناپذیر بشود. و با سلطه عقل و درایت سیاسی بر حرکت مردم، از تکرار سرمستی با امواج احساسات انقلابی و باز کردن روزنه های دیگر که اختاپوس خیل فرصت طلبان و امثال مدیران «دوره گذار» رنگ و لعاب انقلابی به چهره خود بزنند تا بار دیگر انقلاب دیگری را به معامله بگذارند، جلوگیری کند. 

این بار در متن مبارزات جامعه، هیچ آخوند فُکل کراواتی از جنس «مسعود بهنود» ها و «علیرضا نوریزاده» ها و دیگر چهره «ایران شناسان» خودخوانده و «ماموریتی» و بورژواهای خوش خط و خال و «پورشه سواران» طبقه سرمایه دار، نباید از ما و در صف اعتراضات ما بشنوند که آن ها «محبوب» ما هستند. ما نباید اجازه بدهیم که هیچ «ماده ۸» میوه چینان انقلاب مردم، میدان ابراز وجود پیدا کند و شخصیتهای حاشیه ای و طفیلی ها و انگل های سیاسی در دل انقلاب ما، بار دیگر سرنوشت مبارزه و جانفشانی های ما را از آنِ خود کنند.

یک همت و یک اراده قاطع و بدون تزلزل از جانب فعالان انقلابی و  مبارزان سوسیالیست در راستای بلند کردن پرچم تئوری انقلابی بر راس مبارزات جاری، همه سناریوها و توطئه و دسیسه های جانشین سازی و شخصیت سازی از بی شخصیت ترینها و عناصر طفیلی را دود میکند و به هوا میبرد.

درست در این روزهاست که باید این ادبیات را وسیعا به میان مردم، به صف کارگران و به دانشگاهها و مدارس و محلات زندگی مردم بُرد. بر روی کاغذ و یا به شکل نوار که در تجمعات و محافل شنیده شوند، خوانده شوند، به بحث گذاشته شوند و حول آنها مراکز رهبری و هدایت سیاسی جامعه شکل بگیرند. شک ندارم که در بستر تحولات انقلابی و در عین اعتراضات و تظاهرات، این محافل و منبع انرژی انقلابی بسرعت اذهان مردم را مسلح و تسخیر میکنند و برآیند آن، در قامت شکل گیری و رشد برق آسای یک حزب واقعی سوسیالیستی در صحنه جدال های اجتماعی سر بر خواهد آورد.

آستین ها را بالا بزنیم!

نیمه دوم ژانویه ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=18234 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
بهرام خراسانی
بهرام خراسانی
4 سال قبل

جناب فرزاد
درود بر شما.
با اینکه هنوز رگه‌های تند گرایش به دیکتاتوری پرولتاریا و ناسازگاری با هرکسی جز باورمندان به سوسیالیسم در گفتارنامه شما دیده میشود و گمان نمیکنم این به سود جامعه باشد، اما از نوشته شما در بارۀ رویدادهای کردستان و حساسیت درست شما به ناسیونالیسم کرد، بسیار آموختم. بالا زدن آستینها بسیار بجا و خوبست. اما از آموزه‌های خود شما در گفتارنامه‌تان یاد میگیرم و یادآوری میکنم که همه باید بهوش باشند که دوباره جوگیر نشوند. هنوز راه دراز و سختی درپیش است. اگر در سال ۱۳۵۷ دست کم یک مرجع رسمی یعنی حزب کمونیست شوروی و برخی حزبهای کمونست اروپایی برای تعریف سوسیالیسم و واشناسی آن از ناسوسیالیسم و بورژوازی وجود داشت، اکنون دیگر چنین چیزی هم وجود ندارد. اگر شما جایی یا کسی را می‌شناسید که امروز من و شما به یکسان از او یاد بگیریم که سوسیالیسم چیست، مهربانی کنید و او را به من بشناسانید. من اینها را نه همچون یک دشمن طبقاتی شما، که در جایگاه یک ایرانی که به ویژه این روزها ایرانی بودن برایم مهمتر از هوادار فلان طبقۀ اجتماعی است با شما در میان میگذارم و دست شما را برای گذار از نظام سیاسی موجود میفشارم.
شاد باشید
بهرام خراسانی
۲۹ دیماه ۱۳۹۸

مسعود
مسعود
4 سال قبل

رهبرانی بودند که از هیاهوی انقلاب چیزی جز صندلی صدارت و زعامت خود نمی خواستند، اما با تیپایی که از رهبران جمهوری اسلامی خوردند، اشک ندامتشان از انقلاب جاری شد و از روح آریامهر به خاطر “انقلاب” و “سرنگونی ایشان” طلب آمرزش کردند. جالب است که در تفکر این رهبران، جز خود و قدرتمداران، انسان یا انسان های دیگری وجود ندارند، به این جهت بعدها نه از مردم که از شاه طلب مغفرت نموده اند. هم اکنون نیزبا تجمع در “شورای گذار” مشکل گذار را فقدان عنصر رهبری می دانند، تا اندک اندک راه اقتدار خود را هموار سازند. اما انسان‌هایی چون آقای فرزاد پیدا می شوند که اگر چه در رهبری یک سازمان بودند، اما نگاهشان به انقلاب نه در روزن تنگ زعامت خود که در فراخ پر پیچ و تاب تاریخ و تجارب آن می جرخد. این نگاه انتقاد آمیز ایشان به گذشته، دره ایی با ندامت های موهنی فاصله دارد که در انقلاب، افسوس سقوط شاه را دارندو دور نیست که در چرخش بعدی تاریخ، اینبار از روح خامنه ایی نیزاستدعا ی عفو کنند.در این کلمات آقای فرزاد، روح مسئولیت، دلسوزی، پختگی و دلهره از تکرار اشتباهات احساسی برای پرهیز از خسران مردمی نهفته است : [ اتحادیه میهنی، در پس آن ناهوشیاری سیاسی ما کمونیستهای آن دوره، به یک قدرت بازدارنده و گروه فشارناسیونالیسم کرد با تمامی کیش اسلحه و پیشمرگایه تی در راه خاک و “نیشتمان” (وطن) تبدیل شدند. جامعه سرمست از غلیان شهر وشوروشوق ایام انقلاب ناسیونالیسم کرد و سنتهای آن را در اعماق فکر و ذهن مردمی که با فراخوان و تحت فرمان رهبران کمونیست خود با تصرف پادگانهای رژیم شاه به اسلحه دست یافته بودند، بدون اینکه خود متوجه شود و با “چشم”، و “عاطفه قلبی” و نه با “اندیشه” در مغز، سنت کیش اسلحه و همه کاره شدن پیشمرگ مسلح را در راستای آرمانهای ناسیونالیسم کرد، در قیام خود و شیوه های بعدی “مقاومت” در برابر جمهوری اسلامی، وارد کرد.]
این هشیاری و صداقت را باید به ایشان تهنیت گفت.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x