شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

ویرگول – اکبر ایل بیگی

ویرگول

در شهر آمستردام  قدم می زنم، کنار کانال آبی می نشینم

به روی روشن آب می نگرم، تصویری آشنا پیدا می شود

حس می کنم آنچه شهر عاشق حس می کند، برج مارتینی 

آنچه موزه شهر، آنچه کلیساهای خلوت شهر حس می کنند

فکر می کنم، من حس آمستردام هستم، حس آب، شراب

 

قایق های گل در کانال آب شناورند، من بلند می شوم 

تصویر در آب بلند می شود، و با من به خانه می رسد


 ویرگول

به آینه که نگاه می کنم، به نگاه زن می اندیشم، چگونه

مرا می بیند، عریانتر از آنچه من اینک می بینم، و بعد 

شانه های او را، اینجا اگر بگویم زیر بار رنج می بینم

چرخاندن زبان به بیهودگی، فسوس است، زیرا بیشتر

سیاحت تن در زبان است، و حتا  چیزی بیشتر از آن

این است فریب، فسون شاعری که زن را عریان کند

و بگوید که به تماشای شانه ها زیر بار رنج نشسته ام

 

به آینه که نگاه می کنم، به نگاه مرد می اندیشم، چگونه

مرا می بیند، عریانتر از آنچه من اینک می بینم، و بعد


ویرگول

اینجا باید در تن راه شویم، مست در خویش برگردیم
هر چند در خیال، سبک چون ابر، با پوست بر پوست

 

دیگر راهی نیست، آنچه هست، چشم به مرداب دارد

 

***

اکبر ایل بیگی

https://akhbar-rooz.com/?p=39165 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x