پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پاسخی به مقاله “مارکس خوانی در قرنطینه کرونا”؛ نوشته ی جمشید طاهری پور- پولاد رزمجو

چرا در پاسخ به طاهری پور باید از امپریالیسم آغاز کرد؟ زیرا از نظر وی امپرياليسم پدیده ای غیر تاریخی و زائیده ذهن عجول و غیر منطقی لنین بوده و باعث انحراف صد ساله ی کمونیست ها، نه تنها در ایران بلکه در جهان نیز شده ...

 

مسئله امپریالیسم را باید در بستر دیالکتیک تاریخی مشاهده کرد که علاوه بر تغییر، استمرار را نیز در بر می گیرد. امپریالیسم به همان اندازه مقوله ای  تاریخیست که  مقوله ای نظری.”جان بلامی فاستر”.

چرا در پاسخ به طاهری پور باید از امپریالیسم آغاز کرد؟ زیرا از نظر وی امپریالیسم پدیده ای غیر تاریخی و زائیده ذهن عجول و غیر منطقی لنین بوده و باعث انحراف صد ساله ی کمونیست ها، نه تنها در ایران بلکه در جهان نیز شده است.
از دید طاهری پور، لنین و امپریالیسم مورد ادعای او  عناصر مزاحمی هستند که از تغییر دموکراتیک و آرام سیستم سرمایه داری به سوسیالیسم جلوگیری کرده و کشاکشی خونین و بیهوده را به بشریت تحمیل نموده اند.
چه عواملی باعث می شود که گروهی از مبارزین سابق به چنین نتیجه گیریهای ” درخشانی” برسند.
طاهری پور تغییرات نظام سرمایه داری در طول حیاتش را زائیده مکانیزم درونی و ظرفیت جوهری این سیستم می داند، هرچند  برای آسودگی وجدان نا آرامش اشاره کوتاهی به مبارزات کارگران برای کسب حقوق انسانیشان هم می کند.
درپی چنین دیدگاهی به سیستم سرمایه داری، نوعی پیشداوری برای او پیش می آید که توان نگاه تاریخی را از او می گیرد، هرچند طاهری پور در طول نوشته اش بارها  ادعا کرده که نگاهش کاملا تاریخی و متکی به دانش نظری و عاری از تعصب است و جهت اثبات این ادعا، خود را پژوهشگر روشن بین اندیشه ی “مارکس “معرفی می کند، و در روایتی رمانتیک، دوران قرنطینه کرونایی را فرصتی برای مطالعه دوباره ی آثار *مارکس* و کشفیات بی نظیرش از این آثار می داند، هرچند ایشان ده ها سال است که در مواضع امروزیش  استوار ایستاده است.
در پی فروپاشی یا تخریب اردوگاه سوسیالیستی (قبلا موجود) طبیعی بود که باورمندان به سوسیالیسم، به کنکاش در علل این دگرگونی بزرگ بپردازند و در پی این کنکاش، گروهی مواضع سابق را ترک کرده، یا با امر سیاست ورزی برای همیشه خداحافظی کردند، یا دست به کار استقرار در مواضع جدید شدند. (هرچند بسیاری از این مواضع، عمری صد ساله دارند، حتی اگر با واژگانی نو آرایش شده باشند)
گروهی هم به نقد گذشته پرداختند اما دلایل  مخالفت با نظام سرمایه داری که ناشی از ماهیت این نظام بود را فراموش نکردند، چرا که استمرار بربریت این سیستم را به چشم دیده و با جان لمس می کردند.
طاهری پور از آن گروه اول است که تلاش خستگی ناپذیری برای اثبات حقانیت خود دارند، چون گذشته ی مبارزاتیشان مانند وجدان بیدار بر شانه ی چپشان سنگینی  می کند و ایشان می کوشند از دستش خلاص شوند و در این راستا چه راهی بهتر از نقل قول از مارکس و جدا کردن لنینیسم از مارکسیسم و معرفی لنین و لنینیسم به مثابه عناصری انحرافی و مخرب.
طاهری پور با نگاه به تاریخ صد ساله ی اخیر ایران آغاز می کند و چپ مارکسیست-لنینست ایران را با  برچسب هایی متلک گونه چون ایزوله، بی آینده، تک افتاده، کناره نشین، در حاشیه جامعه و…. می نوازد و جنبش چپ ایران را فاقد نگاه تاریخی ارزیابی کرده، و در عوض دارای دیدی غیر واقع بینانه و فرقه ای  می داند.
جالب اینجاست که اغلب کسانی که از مارکسیسم-لنینیسم رویگردان  می شوند تو گویی حافظه تاریخی خود را از دست می دهند، از حضور کم تعداد  ولی موثر سوسیال دموکرات هایی با گرایش بلشویکی  در انقلاب مشروطیت  تا تاثیر مستقیم انقلاب کبیر اکتبر بر حرکات  انقلابی و ترقیخواهانه ی پس از جنگ جهانی اول  در ایران، حتی همان فعالیت انجمن سوسیالیست های تهران به رهبری سلیمان میرزا اسکندری را هم بدون بازگویی دلایل ناکامی اش در حد یک اشاره وا می گذارد، فراموش می کند که حزب توده ایران  با برنامه ی اصلاحات شروع به فعالیت کرد و در برنامه اش قانون اساسی مشروطه را پذیرفته  و در همان چهار چوب فعالیت می کرد اما حکومت پهلوی تحمل  نه تنها کوشش مسالمت آمیز این حزب که گام های لرزان عناصر و گروه های ملی و میانه رو راهم نداشت، ایضا حاکمیت فعلی هم در سال های اول استقرارش تمامی گروه های سیاسی غیر خودی را از هر گرایشی، با قدرت تمام سرکوب کرد تا مانند حکومت پهلوی جز خودش هیچ جریانی در سپهر سیاسی ایران حضور نداشته باشد. از قضا این نابینایی نتیجه نداشتن شناخت درست از امپریالیسم و سرمایه داری وابسته مستقر در ایران می باشد.
همان اتهامی که طاهری پور به مارکسیست-لنینست ها می زند به خودش وارد است، این اوست که سرمایه داری را آنطور که می خواهد می بیند نه آنطور که هست، خوشبختانه در جایی از نوشته اش اعتراف می کند که حاکمیت فعلی با تمام ویژگیهای ظاهری اش وابسته به طبقه سرمایه دار داخلی است  و در انتهای نوشته اش  به یاد گذشته، فرمان مقاومت، مبارزه و داشتن جایگاه ویژه طبقه کارگر را ندا می دهد، اما این هیچ از نقص جدی دیدگاه او کم نمی کند.
اولا تقلیل اندیشه ی “مارکس “به پژوهش نظام سرمایه داری و تقدیر کننده از این سیستم، از بیخ بن بی اساس است، مارکس هیچ باوری به تغییر بنیادین نظام سرمایه داری به صورت تدریجی و گام به گام نداشت، چرا که تا آخر عمر پر بارش اقدام انقلابی را تنها امکان ممکن برای سرنگونی کاپیتالیسم می دانست، تجلیلش “کمون پاریس” و پیگیری مسئولانه اش در این باب و “نقد برنامه گوتا “هم نشان دهنده باورش به ضرورت اقدام انقلابی طبقه کارگر برای به دست گرفتن قدرت می باشد.

مگر شرکت در پارلمان بورژوایی در دوران فطرت تنها از طرف مارکس تایید شده؟ آیا لنین هم بعد از شکست انقلاب۱۹۰۵ شرکت در پارلمان را لازم نمی دانست، چطور این رهنمود اگر از طرف “مارکس”باشد به معنی تایید گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم است اما اگر از جانب لنین مطرح شده باشد باید به فراموشی سپرده شود و بازگو نشود؟
همکاری با سازمانهای غیر پرولتری به معنی اتحاد با بورژوازی نیست بلکه به معنی همکاری در شرایط ویژه با احزاب و سازمان های ترقیخواه خرده بورژوایی برای رسیدن به اهداف مشترک است و این در تمام طول مبارزات کمونیست ها  جزو برنامه عملشان بوده، تفاوت در اینجاست که این همکاری در دوران امپریالیسم  تنها در صورتی نتیجه می دهد که حزب پرولتاریا  بتواند اعمال هژمونی کند، در غیر اینصورت راهی به دهی نخواهد برد. این است آموزه ی “مارکس”و لنین درباره ی اتحاد عمل جهت رسیدن به اهداف مشخص، نه روش طاهری پور که چیزی نیست  جز ترویج آشتی طبقاتی.
طاهری پور فاصله ی زمانی بین انتشار کتاب دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک و انقلاب اکتبر را عمدا نادیده می گیرد و شرایط جهان در کشاکش جنگ امپریالیستی را با وضعیت پس از شکست انقلاب ۱۹۰۵ مشابه می داند. لنین هیچگاه نسبت به همکاری با نیروهای غیر پرولتری ترقیخواه بی توجه نبود، امر اتحاد کارگران و دهقانان در جریان انقلاب اکتبر و پس از آن خود موید این مسئله است.
با نگاهی واقع بینانه به جنبش کمونیستی ایران ،می بینیم که در اکثر بزنگاه های تاریخی، این جریانات غیر چپ بوده اند که خلاف جهت اتحاد عمل، رفتار کرده اند، احزاب و سازمان های ملی و مذهبی (نمایندگان بورژوازی و خرده بورژوازی) در دوران ضعف، یا سکوت اختیار کرده اند یا رفتاری مزورانه در پیش گرفته اند (در ظاهر همراه  ولی در باطن منتظر فرصت برای قربانی کردن چپ). تمامی تلاش کمونیستها برای پیش برد اقدامی جمعی با کارشکنی این گروه ها روبرو شده است، اگر طاهری پور نگاهی به گذشته مبارزاتی خودش بیاندازد، هم در دوران زندان هم در دوران حضورش در رهبری سازمان فدائی، به موارد متعددی از این مهم برخواهد خورد. جریانات غیر چپ، هنگامی هم که در قدرت قرار گرفته اند چیزی جز داغ و درفش و زندان و اعدام برای مارکسیست- لنینست ها به ارمغان نیاورده اند. این رویکرد نه تنها در ایران که در کشورهای دیگر هم بارها در میدان عمل خودنمایی کرده است . نمونه مورد علاقه طاهری پور و تمامی سوسیال دموکرات ها، وقایعی است که  در دوران بین انقلاب فوریه تا اکتبر ۱۹۱۷ در روسیه اتفاق افتاد است. سوسیال دموکرات ها بدون در نظرگرفتن واقعیت های تاریخی که نتیجه جنگ امپریالیستی  و حضور خشن ترین جریانات  ضد دموکراتیک در حاکمیت روسیه در این دوران بوده، این دوران و میوه گندیده اش (دولت موقت کرنسکی) را نمونه ای عالی برای به کرسی نشستن دموکراسی دانسته و بلشویک ها را قصابان این بره ی زیبا و تازه رس اعلا می کنند، در حالی که دولت کرنسکی ملغمه ای از عناصر  مذبذب، غیر دموکرات و وابسته به راست ترین  جریانات داخلی و جهانی بوده که هدفی جز ادامه ی جنگ امپریالیستی و نهایتا استقرار یک دیکتاتوری راست افراطی، نداشته اما هیچ کس ناشنواتر از کسی نیست که نمی خواهد بشنود و اگر قرار بر این است که چنین معجونی  به عنوان طلایه دار دموکراسی و بورژوازی مدرن معرفی شود، تمام محققین باید دست به کار  آرایش این عجوزه شوند  تا مردم آن را چون بهترین گزینه بپذیرند و سرنگون کنندگانش را مشتی عناصر خشن و بی منطق بدانند. پس  با این دیدگاه، لنینیسم نه یک پدیده تاریخی که تجاوزی متعصبانه به سیر منطقی تاریخ است و کمونیست ها در کشورهای دیگر هم همین سناریو را کما بیش به عنوان برنامه عمل خود داشته اند. تمام مبارزات پر درد و رنج و خون کمونیست ها در طی صد ساله اخیر و دستاورد های بزرگ این نبرد بی امان، چیزی جز کپی برداری از این اقدام “غیر دموکراتیک” و ویرانگر نبوده، این است برداشت سراسر تاریخی و دقیق سوسیال دموکرات ها  و پیرو صادق ایرانی شان آقای جمشید طاهری پور.
اینکه کمونیست ها در زیر ضربات سهمگین سرکوب جهانی و داخلی در ضعیف ترین موقعیت خود هستند به معنی ضعف ساختاری مارکسیسم-لنینیسم نیست، کمونیست ها نشان داده اند هر زمان که فرصت فعالیت علنی به دست آورده اند با اقبال عمومی روبرو شده اند، دهه بیست شمسی و چهار ساله بعد از انقلاب ۵۷ گواه این ادعاست، حاکمیت با تمام قدرت هر گونه فعالیت چپ را سرکوب می کند. در چنین شرایطی طرفداران نظام سرمایه داری، یکه تاز میدان اند و گوشی برای شنیدن توصیه های دموکراتیک ندارند و آقای طاهری پور  وقت خود را جهت سرعقل آوردن سرمایه داری تلف می کند. 
امپریالیسم هیچ تحول دموکراتیک واقعی را برنمی تابد. البته این به معنی  تبلیغ بی عملی نیست، هر جریان باورمندی به اندازه ی توانش باید در جهت اعتقادش تلاش کند، کمونیست، سوسیال دموکرات،  آنارشیست، ملی و …
اما طنز تاریخ در این است که اکثر جریانات سیاسی، بعد از به میدان آمدن کمونیسم، تلاش وافری داشته اند که کمونیست ها را به راه “راست” هدایت کنند. کوشش آقای طاهری پور هم، خارج از این راستا نیست.

 

https://akhbar-rooz.com/?p=105100 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی آهی
3 سال قبل

مارکس و مارکسیسم اگر پیچیدگیها و ابعاد مختلف نهاد بشری را بدرستی با اقتصاد در آمیخته و این همانی دیده و آینده بشر را در نظام کمونیستی نسخه پیچی کرده اند، مختصات و ویژگیهائی را برای رسیدن به آن جامعه آرمانی پیش بینی کرده اند که به محاق بردن و نادیده گرفتن آن نفهمیدن مارکسیسم است. اگر قرار باشد در دنیا حکومتی کمونیستی بشود، باید در آلمان و انگلستان این اتفاق بیافتد!چون فلسفه و تئوری مارکس به زبان انها است و هر شهروند متوسطی بدون انحراف و هشو و زواید آنرا میفهمد و به خوبی در خواهد یافت!!! چون در پیشرفت تکنولوژی و صنعت به درجه ای رسیده بودند که فرهنگ کارگری در آن شکل گرفته بود و اتحادیه و سندیکا و حزب بسیط و جا افتاده بود و هست… کپی کردن سست بنیاد و ساده سازی و هل دادن از قیف ضعف تئوری و بینش و نگاه سطحی بی ارتباط ارگانیک با ساختار فکری و فرهنگی یک جامعه تا کی؟ تا بکجا؟ برداشت پاره ای از چیزی سبب میشود که تمامی و کل آنچیز دیده نشود به شاخ و برگ یک درخت اگر نزدیک شوید تمامی و کل آن درخت را نمی بینید! بیش از نیمی از شاکله و ساختار یک نظریه و تفکر را ندیدن و ساده سازی رمانتیک و رویا گونه کردن نادیده انگاشتن اساس آن تفکر است… آنقدر بی ارتباط و تا روا زور بزنید تا آخر از شدت آسیب و صدمه ای که رهروان این پنداشت ناقص متحمل شده اند مردم از شدت مظلوم نمائی یک دوران پنجاه ساله قدرت و حکومت را به شما بسپارند!تا در عمل فقط با خفه کردن سرخوردگان و بیراه رفتگان مدتی زور بزنید و ایران و ایرانی را از این رمانتیزم انقلابیی نجات دهید… راه رفته دیگران را چند بار دیگر باید امتحان کرد؟ حداقل باید پنجاه سال کشور به روش سوسیال دموکراسی اداره شود ، صنعت نهادینه شود طبقه کارگر ایجاد شود ،فرهنگ کثیف و لجن تشیع و گول و خرافات و خودزنی ریشه کن شود تا به آن مدینه فاضله ای که هفتاد سال زودتر تره اش را هورد میکنید پیاده شدد..

جلال
جلال
3 سال قبل

با سپاس از مقاله خوبتان! هر چند که معتقدم که بریدگان از سوسیالیزم، نه با نقد صادقانه ما وشما به راه چپ بر می گردند و نه واقعیات موجود خللی در اراده شان در انتخاب راهی که در نهایت همچون دیگر سوسیال دمکرات ها،آستان بوسی سرمایه است،ایجاد میکند.
با تشکر

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x