تردیدی نیست که اقتصاد ایران باید از امکانهایی نظیر انتقال تکنولوژی و یا رفع برخی موانع ناشی از کمبود سرمایه که سرمایهگذاری خارجی فراهم میکند بهرهمند بشود. اما به فعل رساندن این امکان بالقوه قبل از هر چیز مستلزم حل همان مسایلی است که اقتصاد ایران، جامعهی ایران و سیاست ایران را گرفتار انسداد ساختاری کرده است
اخبارروز: بعد از چند سال گفتگو بین جمهوری اسلامی و دولت چین، سند همکاری های جامع و بلند مدت بین دو کشور رسما امضا شد. نمایندگان مجلس هم روز یکشنبه بعد از برگزاری جلسه غیر علنی با انتشار بیانیه ای با سلب مسئولیت از خود اعلام کردند که به بررسی این سند نمی پردازند. متن سند رسمی هنوز منتشر نشده اما از تابستان گذشته که خبر آن رسانه ای شده عموم مردم نگران پی آمد این توافق هستند. جمهوری اسلامی امضای سند همکاری با چین را افتخار آمیز و به نفع دو کشور می داند و منتقدان آن این اقدام را سند خیانت آشکار حکومت به ایران و آینده آن. اعتراض هایی که در روزهای اخیر شکل گرفته، نشانه حساسیت افکار عمومی نسبت به این سند و اقدام جمهوری اسلامی است.
با طرح چند پرسش از زوایای مختلف با پرویز صداقت و چند تن از اقتصاددانان سرشناس به گفتگو در باره ی سند همکاری جمهوری اسلامی و چین پرداختیم. اینجا نظر پرویز صداقت پژوهشگر و اقتصاددان را می خوانید:
اخبارروز: به نظر شما علت عدم انتشار متن کامل سند همکاری چین و ایران چیست؟ مقامات جمهوری اسلامی از یک طرف در رد نگرانی مردم نسبت به پی آمد زیانبار سند می گویند اعتراضات مخالفان بی پایه است چون آنچه امضا شده سند تعهدآوری نیست از سوی دیگر می گویند چین با انتشار سند مخالف است و آنها به خواست پکن پنهانکاری می کنند. این تناقض را چگونه باید فهمید، اگر سند تعهد آوری نیست چرا مقامات جمهوری اسلامی خود را متعهد به عدم انتشار سند و ضمائم آن می دانند؟
چند فرضیه را میتوان در این زمینه طرح کرد. فرضیهی نخست که به نظر میرسد افکار عمومی بیشتر به آن گرایش دارد این است که در این سند امتیازات غیرمتعارفی برای طرف چینی در نظر گرفته شده و از همین رو متن کامل آن منتشر نشده است. اگر اخباری که نشریهی پترولیوم اکونومیست منتشر کرده بود راست باشد، آنگاه این فرضیه هم درست به نظر میرسد. این نشریه در گزارشی که نخستین بار دربارهی این سند همکاری نوشته بود مدعی اعطای امتیازاتی بسیار غیرمتعارف برای طرف چینی در قرارداد شده بود. مثلاً این که چینیها نیازی به حضور در تشریفات مناقصه برای حضور در پروژههای اقتصادی ایران ندارند، یا این که تا پنج هزار نیروی امنیتی چین برای حفاظت از پروژههای این کشور در ایران مستقر میشوند، یا نفت ایران با تخفیف، و با ارزهای غیراز دلار به چین فروخته میشود و مواردی از این دست. اگر این ادعاها درست باشد قاعدتاً برای این که افکار عمومی حساسیتی بیش از این روی موضوع پیدا نکند در مورد انعقاد این سند پنهانکاری صورت گرفته است.
فرضیهی دیگری میتوان طرح کرد که ایران میخواهد یا پنهان نگهداشتن جزئیات این سند همکاری در مذاکرات احتمالی برسر برجام با طرفهای اروپایی و امریکا در مورد آن بزرگنمایی کند و بدین ترتیب قدرت چانهزنی بالاتری داشته باشد و خود را برخوردار از موقعیت ارتباط استراتژیک با چین نشان بدهد. البته چین نیز در مذاکرات احتمالی برسر موارد اختلاف با امریکا یا انعقاد قرارداد با رقبای منطقهای ایران میتواند با بزرگنمایی در مورد ابعاد این قرارداد امتیازات بیشتری از طرفهای مقابل بگیرد و یا رقبای منطقهای ایران را هم به انعقاد اسناد همکاری مشابه جذب کند. شاید هم ترکیبی از این فرضیهها درست باشد. به هر حال، تا زمان انتشار سند همکاری صرفاً میتوان گمانزنی کرد.
اما هر دلیلی داشته باشد در این مورد تردیدی نداریم که در کشوری مثل ایران که رشد اقتصادی یک دههی گذشته نزدیک به صفر بوده است، و ارقام تشکیل سرمایه ثابت از سال ۱۳۹۰ به قیمتهای ثابت رو به کاهش بوده و در تمام سالهای بعد از انقلاب کارنامهای قابلاعتنا در جذب سرمایهی خارجی نداشته، در اسناد همکاری از این دست برای جذب مشارکت طرف مقابل ناگزیر به اعطای امتیازاتی غیرمتعارف خواهد بود.
آیا ایران اولین کشوری است که چین با آن سند همکاری جامع و بلند مدت امضا می کند و یا این که پیش از این با کشورهای دیگری هم چنین قرادادی را امضا کرده است. تجربه ی عملی سایرین در این زمینه چیست؟
ایران نخستین کشوری نیست که با چین سند همکاری جامع و بلندمدت امضا کرده است، در همین منطقهی ما در سالهای اخیر امارات متحده عربی و عربستان هم اسناد همکاریهای استراتژیک با چین انعقاد کردهاند. اما ما کشوری هستیم که با کمترین قدرت مانور و چانهزنی وارد مذاکره و انعقاد چنین قراردادی با یک ابرقدرت اقتصادی شدهایم. در شرایطی که ایران گرفتار تحریمهای بینالمللی است و رابطهی پرتنشی با امریکا و کشورهای اروپایی (یعنی دیگر قدرتهای اقتصادی امروز در جهان) و قدرتهای رقیب در منطقهی خاورمیانه دارد در مذاکره برای جلب و جذب همکاریهای استراتژیک سرمایهگذار خارجی موقعیت ضعیفی خواهد داشت و طبعاً ناگزیر از واگذاری امتیازات بیشتر به طرف مقابل خواهد بود. در چنین شرایطی، چه در مذاکره با چین، چه با روسیه و چه حتی با گرجستان و آذربایجان و کشورهای کوچکتر همسایه، ایران برای همکاریهای مشترک اقتصادی نیازمند است شرایط سهلگیرانهای داشته باشد و امتیازات بیشتری به طرف مقابل بدهد.
بنابراین، امضای این سند همکاری توسط ایران در شرایطی انجام شده که ایران قدرت چانهزنی چندانی در برابر طرفهای خارجی ندارد پس میتواند با اعطای امتیازات غیرمتعارف به طرف مذاکره همراه بوده باشد.
برای مقایسه، شرکت نفتی آرامکو عربستان سعودی را در نظر بگیرید که هماکنون قراردادها و پروژههای مشترکی با شرکتهای چینی، مالزیایی، کرهای، ژاپنی، اروپایی و امریکایی دارد. آیا این کشور هم برای جلب سرمایههای چینی و کرهای و مالزیایی نیاز به اعطای امتیازات بیشتر دارد یا نه برعکس میتواند از رقابت این سرمایهها با یکدیگر بهره ببرد؟ به نظر میرسد پاسخ مشخص است.
چین و هر کشور دیگری در نظم اقتصادی و حقوقی جهانی تابع قواعد بازی این نظام جهانی هستند. هرکدام از این قدرتهای اقتصادی سرمایهداری، براساس منطق سودآوری و انباشت سرمایه عمل میکنند و ملاحظات ژئوپلتیک هم در نهایت و در افق تاریخی با چنین منطقی شکل میگیرد. سودآوری سرمایههای چینی و حل مشکل سرمایههای مازاد و کار مازاد این کشور را همچون هر کشور سرمایهداری دیگر به سرمایهگذاری در بازارهای خارج میکشند و از هر فرصت سودآوری برای بهرهبردن از فرصتهای انباشت سرمایه استفاده میکند.
وزیر خارجه ی آمریکا بلینکن اخیرا گفته است که مناسبات آمریکا با چین رقابتی است ولی در مهار جمهوری اسلامی، واشنگتن و پکن اشتراک منافع دارند. رقابت “شرق” و “غرب” چه سهمی در امضای سند همکاری جامع چین و جمهوری اسلامی دارد؟ جمهوری اسلامی چه جایگاهی می تواند در رقابت آمریکا و چین داشته باشد؟
گمان میکنم اگر فرض کنیم منافع امریکا را نیز در گرو حفظ و استمرار رژیمهای سیاسی منطقه بدانیم که دوستان امریکا محسوب میشوند اشتراک منافع ژئوپلتیک امریکا و چین در منطقهی خاورمیانه بیش از اختلافشان است. چین قراردادهای تجاری درازمدت با عربستان و امارات و اسراییل دارد و به همین دلیل منطقاً با سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی نمیتواند توافق داشته باشد. این مهمترین اشتراک طرف امریکایی و چینی است و به نظر میرسد وزیر خارجهی امریکا در این مورد خاص تأکید درستی کرده است.
خاورمیانه از سویی منبع مهم تأمین انرژی برای اقتصاد چین است و از سوی دیگر بزرگراه ارتباطی با اروپا در ابتکار «یک کمربند – یک راه»، چین امروز احتمالاً بیش از هر کشور دیگری از بحران و تنش در خاورمیانه آسیب میبیند چراکه به طور مستقیم این امر منافع اقتصادی و ژئوپلتیک چین را متأثر میکند. به همین دلیل است که چین همکاریهای استراتژیکی با کشورهایی مثل عربستان و امارات دارد. روابطش با مصر در دوران سیسی و دیگر کشورهای عربی در سالهای اخیر به سطوح جدیدی رسیده و با اسراییل همکاریهای تجاری استراتژیک دارد. پس در رقابت استراتژیک چین و امریکا، چین هم مدافع نظم سیاسی موجود در خاورمیانه، بهویژه در کشورهای نفتی حاشیهی جنوبی خلیج فارس است. استقبال چین از توافق ابراهیم میان برخی کشورهای عربی و اسراییل مثال دیگری در تأیید این ادعاست.
آیا سندی که منتشر شده، می تواند در جریان عمل و یا با تغییر نگرش مجریان، به سیاست برد- برد منجر شود یا علیرغم تفاوت نگاه ها، باخت ایران در آن از هم اکنون قطعی است؟
واقعبینانه اگر به مسایل نگاه کنیم تا زمانی که انسدادهای ساختاری موجود در ایران باقی است اسناد همکاری از این دست به پیمانهای پایدار اقتصادی منتهی نخواهد شد. باید دید مسائل اصلی کجاست؟ گرههای کور ساختاری کجاست؟ ایران به سبب مجموعهای از عوامل و منابع، مانند برخورداری از منابع انرژی، موقعیت جغرافیایی مناسب در پیوند دادن شرق و غرب جهان و مسایلی از این دست، جایگاه بالقوه مناسبی برای جذب سرمایهگذاری خارجی دارد. اما همان مسایلی که باعث شده تشکیل سرمایهی ثابت ناخالص داخلی در سالهای اخیر منفی باشد، مانع تحقق سرمایهگذاری خارجی هم میشود. تردیدی نیست که اقتصاد ایران باید از امکانهایی نظیر انتقال تکنولوژی و یا رفع برخی موانع ناشی از کمبود سرمایه که سرمایهگذاری خارجی فراهم میکند بهرهمند بشود. اما به فعل رساندن این امکان بالقوه قبل از هر چیز مستلزم حل همان مسایلی است که اقتصاد ایران، جامعهی ایران و سیاست ایران را گرفتار انسداد ساختاری کرده است.
همزمان، ما الان در اقتصاد جهانی سرمایهداری یک بحران ساختاری داریم که ابعاد متعددی دارد. از سوی نظام تنظیم نولیبرالی به بنبست رسیده و امکانات برونرفت اقتصاد جهانی از بنبست فعلی بسیار محدود است و از سوی دیگر با بحران ناشی از افول جایگاه هژمونیک امریکا مواجهایم. در موارد قبلی افول هژمونیها با صعود قدرتهای هژمون جدید و به تبع آن جایگزینی یک قدرت هژمون به جای قدرت هژمون قبلی همراه بود. اگر قرنهای پانزدهم تا هجدهم را هم در نظر بگیریم بنا به دیدگاه طرفداران تحلیل سیستمی – جهانی شاهد جایگزینی هژمونیهای دولتشهرهای ایتالیایی، با هژمونی هلند و در ادامه هژمونی انگلستان و در نهایت امریکا بودهایم. اما آیا استمرار روند فعلی یعنی جایگزینی هژمونی چین با امریکا؟ والرشتاین که برجستهترین نظریهپرداز این گرایش فکری است در یکی از آخرین نوشتههایش پیش از مرگ نوشت که چین و امریکا ناگزیرند که در نهایت با یکدیگر مشارکت کنند. چین به اتکای نیروی تولیدیاش و امریکا هم به اتکای قدرت مالی و نظامیاش. پس بهتر است پیچیدگیهای تحلیلی وضع موجود جهانی را در نظر بگیریم و از تحلیلهای سادهانگارانه دست برداریم.
متأسفانه گرایشی در برخی مدعیان چپ در ایران وجود دارد که تمامی تضادهای طبقاتی و غیرطبقاتی و زیستمحیطی را کنار گذاشته و صرفاً چسبیدهاند به تضاد بین قدرتهای جهانی. و بر این اساس به سبب ذهنیت تکبعدی و روششناسی نادرست در طرح مسائل که ناشی از همان دیدگاههای چپ اردوگاهی زمان جنگ سرد است، در مورد تضادهای چین و امریکا و سرشت و ماهیت اقتصاد چین اغراقهای شگفتانگیزی میکند. برای ایران امروز که قبل از هرچیز و مهمتر از هرچیز نیازمند صدایی از چپ است که همزمان بر دموکراسی و عدالت اجتماعی و ارزشهای زیستمحیطی پای فشارد این گرایش همچون سمّی عمل میکند که مهلکتر از هر سرکوبی امکان برآمد دوبارهی دیدگاههای چپ مترقی در افکار عمومی ایرانیان را از بین میبرد.
در میان مدافعان سند این نظر مطرح است که بخشی از مخالفان نه بخاطر محتوی سند بلکه طرفین امضا کننده ی آن با این سند مخالف هستند. یعنی این که اگر جمهوری اسلامی همین سند را با آمریکا و یا یکی از کشورهای اروپایی امضا می کرد مخالفان ارزیابی دیگری در باره آن داشتند؟ نظر شما چیست؟
کاملاً درست است ممکن است برخی که شیفتهی غرب هستند به همین دلیل با این قرارداد مخالفت کنند. اما اگر بدون تعصب به موضوع نگاه کنیم در شرایطی که ایران در نازلترین شرایط چانهزنی بینالمللی برای جذب سرمایهی خارجی است انعقاد این همکاری با هر کشوری در جهان مستلزم اعطای امتیازات بسیار است و نمیتواند مورد پذیرش هر انسان منصفی قرار بگیرد.
البته ناگفته نگذارم که این سند علاوه بر جناحهای اصولگرا و اصلاحطلب حاکمیت، مدافعانی هم در میان برخی چپگرایان سنتی دارد که در زمان سوسیالیسم واقعاً موجود تعلقات جدی به اتحاد شوروی داشتند. براساس مختصات فکری این جریان گویا مسألهی اصلی جهان امروز تضاد چین و امریکا است و در تحلیل هر مسألهای نه از منظر منافع طبقات مردم و فرودستان بلکه از منظر نزدیکی و دوری با منافع این دو ابرقدرت به موضعگیری میپردازند. آنان مثلاً در محکوم ساختن قتل فجیع جمال خاشقچی توسط دستگاههای امنیتی بن سلمان تردیدی ندارند چراکه بن سلمان را متحد امریکا میدانند. اما اگر جنایات مشابه و یا بهمراتب وحشتناکتری را بشار اسد و پوتین و امثال آنها انجام دهند در برابرش سکوت میکنند و یا آن را تبلیغات مدیای امپریالیستی میدانند! شاید عجیب به نظر برسد اما واقعیت دارد. این افراد به صورت نظاممندی در سالهای اخیر به تبلیغ دیدگاههای خود پرداختهاند. آنان در میان فعالان دانشجویی به چپ «محور مقاومتی» معروفاند چراکه قائل به وجود یک محور مقاومت در منطقهی خاورمیانه در برابر امریکا هستند. در عرصهی عمومی نیز اینان اغلب افرادی هستند که همچنان به خط فکری چپ پیرو شوروی سابق در تحلیل مسایل سیاسی باور دارند. یعنی اگر در آن مقطع موضعشان را در مورد حکومتها و احزاب و افراد و برمبنای میزان دوری و نزدیکیشان با اتحاد شوروی تعیین میکردند و به این ترتیب گاهی مدافع مرتجعترین و خودکامهترین و سرکوبگرترین رهبران سیاسی به دلیل نزدیکیشان به اتحاد شوروی میشدند، اکنون در حوزهی مسایل خارجی برمبنای نوعی دیدگاه خام ضدامریکایی موضع میگیرند و چون چین رقیب استراتژیک امریکاست و روسیهی پوتین هم تنشهای حادی با کشورهای سرمایهداری غرب دارد مدافع سینهچاک این دو دولت شدهاند. آنان مدافع سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی در عراق و لبنان و سوریه و یمن هستند و آن را یک خط مقاومت منطقهای در برابر امپریالیسم امریکا میدانند. البته هنوز از نتیجهی منطقی تحلیلهایشان که ضرورت همراهی با حاکمیت در یک جبهه ضدامپریالیسی است رونمایی نکردهاند! شاید برخی گمان کنند با توجه به تحولات چهار دههی اخیر چنین پدیدهای باورنکردنی باشد اما متأسفانه واقعیت دارد.
در این گرایش شاهد برآمد خامترین عناصر فکری چپ سنتی و البته همراه با برخی سنتهای شرمآور در ترور شخصیت مخالفان فکری خود هستیم. آنان در شبکههای اجتماعی و صفحات مجازی بهراحتی مخالفان خود را مزدور امریکا و دستنشاندهی غرب میخوانند. البته در جامعهی امروز ایران، شاید جدی گرفتن آنها منطقی نباشد، اما از آنجا که از دیدگاههایی طرفداری میکنند که میتواند با صدای بلند و با آزادی کامل در داخل ایران مطرح شود، بهترین ضدتبلیغ برای چپ نزد نسلهای جدید کارگران و جوانان و زنان به شمار میروند و از همینرو به آنها و فرجام سیاسی منطقی دیدگاههایشان هم اشاره کردم.
آیا از پی آمد اجرای این سند همکاری، اقشار متفاوت جامعه یکسان متاثر می شوند و یا این که کارگران، مزدبگیران، کشاورزان، زنان و جوانان بیشتر و شدیدتر لطمه خواهند خورد؟
اگر واقعبین باشیم راهی بسیار طولانی برای تبدیل این سندهای همکاری به قراردادهای مشخص باید طی شود و برای این که چنین امری محقق شود باید قبل از هر چیز تحریمهای امریکا لغو شود که امکان نقلوانتقال مالی با ایران از مجاری بانکی و مالی رسمی فراهم باشد. این امر هم پیشنیازهایی دارد که احتمال تحقق آن فعلاً چندان زیاد نیست.
بنابراین با تأکید بر این نکته که تا زمان حذف تحریمها و تخفیف مشکلات ژئوپلتیک منطقهای امکان فرارفتن از یک سند همکاری به قراردادهای پایدار اقتصادی خیلی بعید است باید توجه داشت که بهطور کلی ابتدا باید پروژههای مشخص تعریف شود و قراردادها شکل بگیرد و سپس پیآمدهای اجرای هر پروژهی مشخص را بر روی پارامترهای اقتصادی و اجتماعی و زیستمحیطی در نظر بگیریم.
به عنوان یک مثال، طرح بزرگراه تهران – چالوس یک پروژهی راهسازی بسیار پرهزینه است که یکی از فازهای آن هم برعهدهی چینیها بود که البته در میانهی کار آن را رها کردند. در بدو امر اجرای این پروژه تأثیرات اشتغالزایی مستقیم و غیرمستقیم دارد. اما بعد از تکمیل آن مجموعهای از پیآمدهای اقتصادی و اجتماعی و زیستمحیطی خواهد داشت که باید جداگانه و به تفکیک بررسی کنیم. مثلاً دسترسی آسانتر ساکنان تهران و مناطق مرکزی ایران به سواحل دریای خزر میتواند به افزایش قیمت زمین و مستغلات در شمال منجر شود و روی اقتصاد مسکن در آن منطقه تأثیر مستقیم بگذارد. و در اقتصادی با مختصات ایران تقاضای سوداگرانهی بسیاری برای این بخش ایجاد کند. در عین حال، دسترسی به بازارهای محلی نیز تسهیل میشود و همین امر پیآمدهایی روی قیمت کالاها و عوامل خواهد داشت. به موازات آن این طرح یک فاجعهی زیستمحیطی است که پیآمدهای ویرانگری روی محیط زیست شمال ایران میگذارد. پس مسأله ابعاد متعدد و متنوعی دارد که باید جداگانه و براساس هر پروژه یا قرارداد خاص بررسی کرد. آنچه پیشاپیش میتوان گفت این است که با توجه به ضعف جامعهی مدنی و فقدان نهادهای ناظر دموکراتیک، فساد نظاممند دستگاه دولتی، ناکارآمدی نهادهای نظارتی بخش عمومی بهویژه در حوزههای حقوق مصرفکنندگان و نیروهای کار، نداشتن اتحادیههای مستقل کارگری و یا امکان تشکلیابی مستقل مردمی، چنین قراردادهایی بیشتر نگرانکننده است تا مسرتبخش.
یا بهعنوان مثالی دیگر، قراردادی که برای بهرهبرداری از ذخایر آبزیان ایران در منطقهی خلیج فارس در سالهای پیش با چینیها بسته شد پیآمدهای مهلکی روی معیشت و اشتغال مردم بومی و نیز زیستبوم منطقه گذاشته است.
بنابراین میتوان بهاختصار پاسخ داد که گروههای مختلف به شیوهها و اشکال مختلف از قراردادهایی از این دست منتفع میشوند و یا آسیب میبینند. طبعاً در اقتصادی با مختصات ایران، برندگان اصلی دلالان و واسطههای انعقاد این قراردادها هستند که مبالغ کلانی به صورت پورسانتهای مستقیم و غیرمستقیم دریافت میکنند. در عین حال، طبقات مردم کمتر از مزایای چنین قراردادهایی به صورت مستقیم بهره میبرند، چراکه چین به سبب نیروی کار مازاد معمولاً از نیروی کار چینی در قراردادهای خارجیاش بهره میبرد احتمالاً میزان اشتغالزایی مستقیم پروژههای مشارکت اقتصادی با چین بسیار نازل خواهد بود. اما میران اشتغالزایی غیرمستقیم هم اهمیت دارد و این میتواند برای گروههایی درآمدزایی داشته باشد. مثلاً ممکن است بخش بزرگی از نیروی کار فلان پروژهی راهسازی چینیها ایرانی نباشند، اما ایرانیانی خواهند بود که به سبب ارائهی خدمات به همین گروهها از مزایایی اقتصادی بهرهمند شوند.
در مجموع به نظرم حساسیتهایی که در افکار عمومی نسبت به این سند همکاری شاهد بودیم منطقی است اما راهی طولانی برای تبدیل این سند همکاری به قراردادهای مشخص وجود دارد که طی کردن مسیر آن مستلزم تغییرات جدی در وضعیت کنونی خواهد بود.
این مقاله یکی از نادر تربن دیدگاه های درست را در جوانب مخلف موضوع طرح و تحلیل کرده یکی از جنبه های بسیار با اهمیت مقاله نقد دیدگاه چپ هایی است که در همان دوران اردوگاه گیر کرده اند و با طرح نظراتشان قصد دارند هنوز به حیثیت چپ لطمه وارد کنند .مقاله اقای صداقت بسیار درخشان است . با درود و دستمریزاد به ایشان.
تردیدی نیست که اقتصاد ایران باید از امکانهایی نظیر انتقال تکنولوژی و یا رفع برخی موانع ناشی از کمبود سرمایه که سرمایهگذاری خارجی فراهم میکند بهرهمند بشود. اما به فعل رساندن این امکان بالقوه قبل از هر تردیدی نیست که اقتصاد ایران باید از امکانهایی نظیر انتقال تکنولوژی و یا رفع برخی موانع ناشی از کمبود سرمایه که سرمایهگذاری خارجی فراهم میکند بهرهمند بشود. اما به فعل رساندن این امکان بالقوه قبل از هر چیز مستلزم حل همان مسایلی است که اقتصاد ایران، جامعهی ایران و سیاست ایران را گرفتار انسداد ساختاری کرده است
صداقت
با مفاهیم اقتصادی ـ سیاسی نمیت وان جامعه را درک کرد و توضیح داد.
برای درک و توضح جامعه به ماتریالیسم تاریخی (فلسفه) نیاز مبرم است.
جمهوری خلق چین
تحت رهبری حزب کمونیست آن کشور است.
جنقوری عهد بوقی تحت رهبری اشارفیت بورژوا شده عجق ـ وجق است.
به بالا رو کار ایرانیان
لنینی کند چون در ایران ظهور
چاره رنجبران احیای حزب توده خفته در خاوران است و بس
آقای دیدار گرامی برای دیدن این «چپ سنتی» با «بینش اردوگاهی» در وضعیت انضمامی آن و نه انتزاعیاش میتوان سری زد به سایتهای گوناگونی که بازتاب دهندهی نظرات این چپ است، از قبیل سایت امید که مدافع آن است یا سایت مجله هفته که بازتاب دهنده نظرات آنها ست.البته این چپ از آن وزنی که آقای صداقت برایش قایل است هنوز برخوردار نیست، اما با تکیه بر حاکمیت این پتانسیل وجود دارد که بتواند بر پیکر چپ آبرومند بین تودهها ضربه به زند.
قرلرداد بیست وپنج ساله باچین شاید بمنزله پایان یک سرگردانی چهل ودوساله حاکمیت در انتخاب یک الگوی رشد و رهایی از ساختار ایدیولوژیک باشد علت اولا الزامات یک تعهد برای مناسبات اقتصادی درازمدت با هرج ومرج و انارشی سیاست صدور انقلاب و نابودی اسراییل منافات دارد چرا که دولت تاجر مسلکی چون چین که با تمام دشمنان منطقه ای حاکمیت بهترین روابط رادارد وبامنیت سرمایه خود علاقمند میبایست بر یاغی گری های جمهوری افسار زند وازطرف دیگر الگوی سیاسی چین که اقتدار گرایی متمرکز است با علائق حکومت نزدیکتر نسبت به لیبرالیسم غربی وبرجام است وشاید باشاخ وبال زدن ایدئولوژی مانندمائواز الگوی اقتصادی چین هم پیروی است کند و البته این فقط میتواند یک احتمال باشد
اکنون, از چهره ی خود, شب را باید شست… هنگامه ی بالاآیی خورشید است!
هم میهن گرامی, آقای پرویز صداقت, با آوردن یک نمونه (با اندکی ویراستاری) میگوید: “طرح بزرگراه تهران – چالوس یک پروژهی راهسازی بسیار پرهزینه است که بخشی از آن برعهدهی چینیها بود که در میانهی کار آن را رها کردند. در آغاز, این پروژه تأثیرات اشتغالزایی مستقیم و غیرمستقیم دارد (که مثبت است). اما بعد از تکمیل آن مجموعهای از پیآمدهای اقتصادی و اجتماعی و زیستمحیطی مانند دسترسی آسانتر تهرانیها و دیگر ایرانیان به سواحل دریای خزر که میتواند به افزایش قیمت زمین, خانه و کالاها در شمال بیانجامد (که منفی است). از سوی دیگر این طرح یک فاجعهی زیستمحیطی است که پیآمدهای ویرانگری روی محیط زیست شمال ایران میگذارد (که بسیار منفی است).”
میبینیم که جدا از اینکه کدام کشور (از آمریکا و چین گرفته تا جیبوتی) روی چه طرح با حکومت اسلامی همکاری کند, آن طرح پیامدهای مثبت و منفی گوناگونی خواهد داشت. از اینرو, پیش از هر چیز, نه کشور خارجی که خود طرح و طراحان آن را باید زیر ذره بین بگذاریم. و از آنجا که کشور ما زیر استیلای حکومتی تبهکار و ضد مردمی قرار دارد, پیشتر و بیشتر از هر چیز باید این حکومت را پاسخگو بیانگاریم. بنابراین, نیروهای سیاسی کشور بجای بیراهه رفتن و پرداختن به جزییات, باید در یک جبهه ی میهنی, همه ی تلاش خود را برای از میان برداشتن حکومت اسلامی بکار گیرند.
آقای صداقت میگوید: “با توجه به ضعف جامعهی مدنی و فقدان نهادهای ناظر دموکراتیک، فساد نظاممند دستگاه دولتی، ناکارآمدی نهادهای نظارتی بخش عمومی بهویژه در حوزههای حقوق مصرفکنندگان و نیروهای کار، نداشتن اتحادیههای مستقل کارگری و یا امکان تشکلیابی مستقل مردمی، چنین قراردادهایی بیشتر نگرانکننده است تا مسرتبخش.”
آیا زمان و زندگی را بدلبل “ضعف جامعهی مدنی … ناکارآمدی این و نداشتن آن” میتوان از حرکت باز داشت تا قراردادها نگرانکننده نبوده و مسرتبخش باشند؟
آیا در گذار از پست و بلندیهای زندگی اجتماعی نیست که مردم می آموزند, دوست و دشمن خود را بهتر می شناسند و تصمیمات آگاهانه تر میگیرند؟
آیا زمان آن نرسیده است که, بگفته آقای صداقت, ببینیم “مسائل اصلی کجاست؟ گره های کور ساختاری کجاست؟”
براستی, تا کی میخواهیم لاشه ی بدبوی این حکومت تبهکار ضد مردمی را از این ایستگاه “انتخابات” تا ایستگاه بعدی بر شانه های خویش بکشانیم؟
با تشکر از آقای صداقت
یک موضوع که برای من مبهم است این است که ایشان در رابطه با برخورد چپی که سنتی نامیده می شود،می گویند::« … این سند علاوه بر جناح های اصولگرا و اصلاح طلب حاکمیت، مدافعانی هم در میان برخی چپ گرایان سنتی دارد که در زمان سوسیالیسم واقعا موجود تعلقات جدی به اتحاد شوروی داشتند.،»
اگر منظور ایشان از شخصی معین است باید اذعان کرد در این مورد صحبت ایشان می تواند مورد پذیرش باشد اما اگر منظور ایشان گروه و یا حزبی معین است خوب می بود با ذکر منبع خوانندگان را روشن می کردند. چنین ادعایی از طرف ایشان بدون ذکر منبع مشخص نمی تواند قابل پذیرش باشد. اینکه ما برای تحلیل یک چنین موضوعی برداشت انتزاعی داشته باشیم کمکی به روشن کردن این بحث نخواهد کرد. ایشان در عمده صحبت های خودشان راجع به این قرارداد جمع بندی کاملی ارایه داده اند اما مشخص نیست چرا در رابطه با برخورد چپی که آن را سنتی می نامند برداشتی را ارایه می دهند که نیازمند توضیح بیشتر است. تا آنجا که بنده اطلاع دارم در بهترین حالت تمامی نیروهای چپ لااقل از این قرارداد دفاع نکرده اند.
حرف ندارد ،واقعبینانه و با روشنگری و استدلال.