آیا ناسیونالیسم در هنگام بحران اقتصادی ظهور میکند؟
هم آدورنو و هم فوکویاما برخلاف آن نتیجهگیری مینمایند
راست پوپولیستی کاملا توسط چیز دیگری تغذیه میگردد: «هوس عزت و جاه»
یادداشت مترجم: مقاله حاضر نگاه دیگری است در توضیح برآمد پوپولیسم راست به مثابه ایدئولوژی نئولیبرالیستی سرمایهداری حاکم بر جهان که با شرارت تام و عریان بشریت را به سمت بردگی مدرن کشانده و میکشاند. لازم به یادآوری است که مطالب مطرح شده الزاما با دیدگاههای مترجم همخوان و همراستا نمیباشد. به عنوان مثال ظهور و غلبه پوپولیسم راست نه ناشی از رونق اقتصادی که حاصل بحران ساختاری سرمایه و ناکارآمدی آن در قرن بیست و یکم است. گرایش ناسیونال- پوپولیسم در واقع رویای بازگشت ناممکن از اقتصاد گلوبال و ورشکستگی اقتصاد «بازار آزاد» است که پس از رکود تورمی و مالی ۲۰۰۸ اکنون با موج سهمگینتری در راه است. گرایش عوام گرایانه و فریبکارانه راست افراطی تکرار آوای شوم ناسیونال-سوسیالیستهایی است که در اقتصاد پر رونق آلمان و ژاپن طی بحران عمومی دهه ۳۰ میلادی در شیپور فاشیسم به صدا در آمد.
پنجاه سال پیش فیلسوف و جامعهشناس آلمانی تئودور آدورنو درگذشت. بدین مناسبت اخیرا متن مکتوب یک سخنرانی توسط این متفکر در ۶ آوریل ۱۹۶۷ در وین با عنوان جنبه های رادیکالیسم راستگرایانه جدید منتشر شد. در این میان متن مذکور به چاپ چهارم رسید، که در مورد این نویسنده به سختی قابل دسترس استثنایی است. و نه برای هیچ و پوچ. پیشرفتهای سیاسی، اجتماعی، که آدورنو به آنها اشاره میکند، دوباره در جریان هستند؛ رادیکالیسم راست، ناسیونالیسم، ترس و نفرت از بیگانه، و گسترش تبلیغات و پروپاگاندا به هر حال توسط آدورنو تحلیل شدهاند. به طوری که آدورنو توانست شرایط سالهای شصت میلادی را با برآمد نازیسم در دهه سی میلادی مقایسه نماید، خواننده کنونی متن میتواند توازیهای چشمگیری را در آن با رخدادهای جاری پیدا کند. موضوع اصلی برای آدورنو ترس مداومی است که مردم به خاطر از دست دادن هویت ملی خود دارند.
به حدی چشمگیر که فیلسوف فرانسیس فوکویاما در اثر اخیرش هویت به همان مشاهدات میرسد: پوپولیستهایی چون ترامپ، همچنین بائودت و جانسون به احساس هویت قیصر(امپراطور) متوسل میشوند.
دلیل بلافصل سخنرانی آدورنو در ۱۹۶۷ پیشرفت سریع ان.دی.پیN. D. P یعنی حزب دموکراتیک ملی آلمان بود. این حزب ماوراء راست در ۱۹۶۴ تاسیس شد و موفق گردید کرسی های پارلمانی را در هفت ایالت از یازده ایالت(بوندسلاندر) آلمان غربی طی چهار سال اشغال کند. پیشرفتی که شدیدا شباهت به حزب راست پوپولیستی آلترناتیو برای آلمان(AfD) طی چهار سال گذشته دارد. البته یک تفاوت مهم وجود دارد: ان. دی. پیNDP هرگز نتوانسته است جایگاهی در پارلمان ملی داشته باشد- لیکن آدورنو در ۱۹۶۴ هنوز نمیتوانست از آن باخبر باشد.
از لحاظ محتوایی نیز توازیهایی وجود دارند. این چنین است که هردو حزب به روی هویت ملی تاکید کرده و مهاجرین را پس میزنند. آدورنو طی سخنرانی ۱۹۶۷ به ندرت ان. دی. پیNDP را به نام صدا میکند. وی میخواهد به مخاطبان خود، اعضای یک انجمن دانشجویی سوسیالیستی، تئوری وسیعتری از رادیکالیسم راستگرایانه را ارائه کند. لذا متفکر به دلیلی سخنرانی را از سال ۱۹۵۹ پایهریزی مینماید، که در آن آدورنو تحلیل میکند چگونه آلمان میتواند به جنگگذشته اداره کرده باشد. در این گفتار وی نظریه جاری رادیکالیسم راستگرایانه را مطرح نمود که میتوان آن را چنین توضیح داد: «شرایطی که حیات فاشیسم را کماکان امکانپذیر میسازد».
آدورنو به طور دقیق از نا امنی مردم پیرامون موقعیتشان در آینده و ضرورت هویت ملی روشن یاد میکند. سیاستمداران با پیام درست میتوانند احساسات ناآرام را بسیج کنند، مسلما اگر، همچون آدورنو آن را بیان نمایند، یعنی بدانند که چگونه از «منابع غیرعادی عالی و فوقالعاده سود ببرند. در وهله اول از تبلیغات، لیکن همیشه با ترکیبی از کوری برای اهدافی که دنبال میشوند».
نبوغ
بنا به نظر نویسنده تبلیغات است که «بالاخص نبوغی که در آن تفاوت میان منافع واقعی قیصر و اهداف از پیش تعیین شده پاک میشوند». کسی که وعدههای بوریس جانسون در باره آینده طلایی بریتانیا را مقابل پیشبینیهای اقتصاددانان در باره عواقب برگزیت میگذارد، این مشاهدات را تشخیص میدهد. آدورنو خود هیملر را مثال میزند و «وحدت چشمگیر سیستم هذیان و کمال تکنولوژیکی» را تبلیغات نازی مینامد.
بنابر این تبلیغات برای خود تجارت امری مرکزی است. آدورنو میگوید که در حقیقت به گسترش ایدئولوژی خدمت نمیکند، به علاوه «برای این کار خیلی ضعیف است». «تبلیغات به ویژه یک تکنیک روانشناختی تودهای است».
پوپولیستها در واقع ترفندهایی را به کار میبندند که « فقیر و نحیف هستند، اما با تکرار دائم عملا ارزش پیدا میکنند». به ترامپ فکر کنید چنانچه اجازه دهد هوادارانش مکررا شعار دهند که هیلاری کلینتون باید دستگیر شود-«او را دستبند بزنید».
آدورنو مطرح میکند که احزاب راست افراطی، یا حداقل شدیدا ناسیونالیستی، از ترس یک فاجعه رونق مییابند. آنها تنها این پرسش را که «اگر یک بحران بزرگ رخ دهد چگونه باید ادامه داد؟» مطرح نمیکنند بلکه به نظر میرسد که آگاهانه نیز آن فاجعه را انتخاب میکنند، مانند رهروان برگزیت یا اردوغان و ترامپ.
یکی از تعصبات پیرامون احزاب پوپولیستی یا ناسیونالیستی که آدورنو میخواهد آن را در اینجا از میان بردارد، این باور است که ناسیونالیسم یا فاشیسم از شرایط بد اقتصادی تغذیه میکند. به عنوان مثال، ان. دی. پی NDP وقتی در آلمان اشتغال کامل حاصل شد، این موفقیتها را جشن گرفت. آ. اف. د AfD ، و همچنین فورتاین و بائودت در دوره رونق پدیدار شدند، درست مثل ترامپ. فوکویاما نیز در هویت(۲۰۱۸) و در مقاله علیه سیاست هویت(در مجله امور خارجه) به این واقعیت اشاره دارد که ناسیونالیسم– و همان طور که وی آن را سیاست هویت خطاب میکند- میتواند در یک اقتصاد زنده قوی و توانا شود.
این تحول در تخالف با سنت دیرینه از زمان مارکس است، که مطرح نمود بحث سیاسی باید به مثابه بازتاب درگیریهای اقتصادی تلقی شود. کسی که به تئوری میچسبد، به قول فوکویاما فراموش میکند که افراد «هوس عزت» دارند و از سقراط نقل میکند:«عزت در کنار بخش محاسبه و بخش اشتیاق(میل)، سومین بخش روح است». خلاصه، مردم تنها انگیزه اقتصادی ندارند. اتفاقا به نظر میرسد که همیشه اینگونه نیست؛ بیل کلینتون در جمله معروفش«اقتصاد احمقانه است» به هنگام انتخابات ریاست جمهوری ۱۹۹۲ برای پیروزی بر جرج بوش این مطلب را میدانست. اما فوکویاما با نگاهی به برگزیت و پیشرفت رهبرانی چون ترامپ و اردوغان چنین نتیجهگیری میکند: «در حال حاضر پرسشهایی پیرامون هویت(ملی) بر بحث حاکم است».
دقیقا در شرایط اقتصادی خوب ایجاد ناآرامی آسان است. آدورنو در باره تهدیدی که اکنون بیش از همیشه جریان دارد چنین اشاره میکند: اتوماسیون، یا رباطی کردن چنان که در سال ۲۰۱۹ «هیولای تکنولوژیکی بیکاری که مردم را به اسارت میکشد» نامیده میشود، وی قبلا در سال ۱۹۶۴ از آن آگاه بود. «مردمی که در فرآیند تولید مشغول کارند، خطر بیکاری بالقوه را احساس میکنند».
به علاوه «ترس از شرقیها» که حقوقهای بسیار پایین به آنها پرداخت میشود نیز وجود دارد – که به موجب آن در این میان میتوانیم تحت نام «شرقیها» در زمره اروپای شرقیها و همچنین ببرهای آسیا به حساب بیاییم.
به اعتقاد آدورنو این احزاب سوسیالیستی هستند که ترس از فقر و بینوایی را در میان مردم تقویت میکنند. «آنها خود را به یک لیبرالیسم کینزی پیوند زدهاند»-به قول آدورنو به یک الگوی سیاسی- اقتصادی که همراه با تورم است.
فوکویاما نیز نظری را اضافه میکند: علیرغم رشد اقتصادی، نابرابری اجتماعی در بسیاری از کشورهای غربی افزایش میآید.
به گفته وی طبقه کارگر در وضعیت بدی قرار دارد. نه تنها بواسطه صنعتی کردن، بلکه همچنین به خاطر توجهی که دموکراتها و (در اروپا) سوسیالیستها به اقلیتها میکنند، حال آن که ساکنان سفید پوست فراموش را کردهاند. «آنان دقیقا به خاطر از دست دادن طبقه متوسط خود هراس دارند».
نیاز اقتصادی بیش از از دست دادن درآمد، به عنوان از دست دادن هویت درک می شود
بلوکهای قدرت
آدورنو مطرح مینماید، به ویژه همکاری فشرده کشورها در روابط فراملی موجب عدم اطمینان هستند. «ناسیونالیسم در این بلوکهای قدرت زندگی میکند(…). شکی نیست که ترس گستردهای(به عنوان ملت) از امکان جذب کامل در چنین بلوکی وجود دارد و این که از این طریق نیز در وجود مادی به یک نقطه ضعف شدید تبدیل شود».
بلوکهای قدرت مختلف باعث میشوند که«ملتها و دولتها کماکان تنها نقشی جزیی بازی کنند، چیزی تخیلی. هیچکس واقعا هنوز بدان باور ندارد». دولت منفرد و جداگانه در آزادی حرکت خود محدود است.
به قول آدورنو «با این حال نتیجهگیری نکنید که ناسیونالیسم دیگر نمیتواند هیچ نقشی بازی کند. برعکس، اغلب چنان است که اعتقادات و ایدئولوژیها درست پس از آن، هنگامی که واقعا بواسطه شرایط عینی نمیتوانند دیگر قابل توجه باشند، ماهیت مخرب آنها امری مفروض است».
فوکویاما این را تشخیص میدهد و بیهوده به این واقعیت اشاره نمیکند که ترامپ از اولین روزی که دوره کاریاش را شروع کرد سیاست اول آمریکا را اجراء و همچنین توافقنامه تجاری اتحاد نافو(ناتو) و توافقنامه اقلیمی پاریس را به زیر سوال برد.
در حالی که طی سالهای سی میلادی این یهودیان بودند که توسط جنبش راست افراطی به آنها برچسب گوسفند سیاه زده شد، در سالهای شصت میلادی هم چنین بود، و حتما حال نیز، روشنفکران چپ هستند که ایجاد خطر میکنند. آدورنو: «حال که دیگر نمیتوانید آزادانه و آشکار یهودی ستیز باشید(…)، به طور خاص روشنفکران منفورند». هر کسی که سخنان شدیداللحن ویلدرز (رهبر حزب راست افراطی آزادی در پارلمان هلند) به آدرس محفل کانال چپ را به خاطر میآورد، این ارتباط را تشخیص میدهد.
به علاوه بخشی از جمعیت مشکلاتی با اعتراف به گناه جمعی دارند. در سالهای پس از جنگ این امر عمدتا مربوط به گناه آلمان به واسطه آغاز جنگ و هولوکاست است-در حالی که آ.اف.د. AfD حتی هم اکنون نیز پیرامون بنای هولوکاست در برلین صحبت از «شرم ملی» میکند – ولی بحث کنونی در باره گذشته بردهداری کشورهای مختلف اروپایی، یا در کشور خودمان (هلند) پیرامون کاکا سیاه* zwarte piet است، نگرانی همچنان که آدورنو ابراز میکند، درگیری دائم بین «اجازه ندارید بگویید» و «آنچه که مخاطبین را به جوش میآورد» است.
به اعتقاد آدورنو ناسیونالیسم در تبلیغات به نحوی فوقالعاده بر این گونه«نقاط حساس» تکیه و تمرکز مینماید. « به این دیدگاه فکر کن که اقتصاد به سرمایه خارجی و نفوذ کارگران مهمان خارجی فروخته می شود».
کارتل حزب
سخنانی آدورنو در وین به موضوعاتی اشاره میکند که ما از سخنان ترامپ یا بائودت در مییابیم. هرکس ابراز نظر نماید احزاب پوپولیستی ضد دموکراتیک هستند، بلافاصله پاسخ میشنود که جنبشهای آنها به درستی «دموکراسی واقعی را نمایندگی میکنند». احزاب سنتی دقیقا به عنوان ضد دموکراتیک و نخبهگرا به تصویر کشیده می شوند. آنها «احزاب سیستم» را گوبلز خطاب کردند، بائودت همواره صفت «کارتل حزب» را انتخاب میکند. پوپولیستها فورا راه حل ارائه میکنند، زیرا آنها میگویند «سرانجام چیزی برای شهروند انتخاب کنید». به قول آدورنو سپس جماعت به گرگ در لباس میش رای میدهد: «جنبشهایی که خواهان نابودی آزادی هستند، میگویند که آنها دقیقا آزادی را اعطاء خواهند کرد». بدین طریق مفهوم هویت به کار گرفته میشود تا اعتماد به نفس و آزادی را پیشنهاد نماید .
فوکویاما در این مورد به درستی انتقاد میکند. «این سیاست- هویت موجب تهدید آزادی بیان و بحثی عقلانی برای توسعه بیشتر دموکراسی است. بر هویت خود پافشاری میکند که بر سر راه بحث آزاد قرار میگیرد». کسی که پیشرفت سریع و مواضع احزاب را به عنوان تفکر! و محکمه دموکراسی با هم مقایسه میکند، میتواند تنها نتیجه بگیرد که فوکویاما درست میگوید: هویت قادر است یک جامعه را (به لحاظ سیاسی) تقسیم و دچار انشعاب نماید.
جمعبندی
آیا آدورنو راه حلی دارد؟ روشی برای مبارزه با راست افراطی وجود دارد؟ واقعا نه. «تنها کاری که فکر کنم میتوانید علیه آن انجام دهید» به نظر آدورنو «آن است که میتوانید به حامیان بالقوه جنبشهای راست افراطی به خاطر عواقب آن هشدار دهید». از این گذشته، سیاست این احزاب حامیانش را بدون استثناء به لبه پرتگاه میکشاند، همان طور که در مورد برگزیت، یا الغاء یورو اتفاق خواهد افتاد». آدورنو میداند «راه حل آن نیست که برای مرگ دست تکان داد».
نباید اخلاقی برخورد کنیم، بلکه باید به منافع واقعی شهروندان توسل جوییم. «هیچکس نمیخواهد احمق باشد». در زمانی که رئیس دولت قدرتمندترین کشور جهان به طور جدی رسانهها را محکوم به انتشار اخبار جعلی مینماید و ایالتها سعی دارند با پیامهای رسانههای اجتماعی به روی جمعیت یکدیگر تاثیر بگذارند، آن استراتژی دیگر شانس زیادی برای موفقیت ندارد.
فوکویاما نیز تلاش دارد تا راه حلی ارائه کند: البته سیاست- هویت میتواند جامعه را به گروههای کوچکتری تقسیم نماید، اما وی اضافه میکند که دقیقا ممکن است هویت گستردهتری، که «ادغام شدهتر» میباشد نیز بنیان شود.
جدا از ارزشهای خودی و هویت افراد، پس ارزش مشترکی هم وجود دارد و در یک کشور آرزوهای مشترکی نیز وجود دارند. فوکویاما مطرح میکند: «لذا این تجربه مشترک است و میتواند گروهها را به هم پیوند دهد».
بدین منظور، به هر حال لازم است از ادغام گروههای کوچک در واحدهای بزرگتر اطمینان حاصل شود. این واحدها سپس پیرامون ارزشها و باورهای اصلی برپا میشوند. یا، آن طور که نویسنده هویت مطرح مینماید: «هویت میتواند برای تقسیم کردن به کار کرفته شود، لیکن برای یکی شدن نیز. این است راه حلی برای یورشهای پوپولیستی».
ماخذ: مجله فلسفه- هلند