پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پیرامون گشایش فضای باز سیاسی و مسئله انتخابات – احمد هاشمی

• انتخابات ریاست جمهوری در راه است. می توان گفت که اپوزیسون خارج از کشور فاقد خطوط راهبردی عملی در شرایط کنونی می باشد. در این مقاله تلاش شده است که تنها مشخصه های گشایش فضای باز سیاسی مربط به دوره اول گذار به کمک رهیافت های نظری – تجربی توضیح داده شود …

اخبار روز: www.akhbar-rooz.com
آدینه  ۲۴ آذر ۱٣۹۱ –  ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲

مقدمه
کشور ما ایران در شرایط بسار حساسی بسر می برد. بحران های متعدد داخلی و خارجی، انسداد کامل سیاسی، بی کفایتی مطلق حکومتگران در کنار شکاف های درونی مداوم و نارضایتی عامه مردم ویژگی های فعلی اوضاع سیاسی در ایران است.
انتخابات ریاست جمهوری در راه است. با وجود کنفرانس ها و همایش های متعدد در مجموع می توان گفت که اپوزیسون خارج از کشور فاقد خطوط راهبردی عملی در شرایط کنونی می باشد.
در این مقاله تلاش شده است که تنها مشخصه های گشایش فضای باز سیاسی مربط به دوره اول گذار به کمک رهیافت های نظری – تجربی توضیح داده شود. برای اجتناب از طولانی شدن مقاله از تاثیر مسائل سیستمی و مسائل پیوسته عمومی (شرایط خاص هر جامعه و فرهنگ و تاریخ و مذهب و غیره) صرف نظر شده است.
قصد این است که در پرتو این رهیافت های نظری – تجربی موضوع چگونکی گشایش فضای باز سیاسی در ایران مورد بحث قرار گیرد. و در این رابطه به سئوال های متعددی باید پاسخ داد.
۱. آیا انتخابات کنونی یک فرصت سیاسی برای اپوزیسیون است؟ اگر آری چگونه می توان از این انتخابات برای گشایش فضای سیاسی استفاده نمود؟
۲. ولی فقیه و حامیان نظامی او به میل خود تن به حداقل های دموکراتیک نخواهند داد. آیا اپوزیسیون با فشار از پایین می تواند روی نیروهای مصلحت گرا حسابی باز کند؟
٣. منابع بسیج سیاسی در شرایط کنونی کدامند:
• کارزار سیاسی برای آزادی زندانیان سیاسی و در راس آنان زهرا رهنورد و کروبی و موسوی؟
• آنتخابات آزاد؟
• برنامه مطالباتی حداقلی؟
• با چه نوع سازمان یابی و ارتباطات می توان از فضای گفتمانی به فضای مادی مبارزاتی وارد شد؟
۴. ….

امید این است که این سئوال ها موضوع بحث کانون های رسانه ای- سیاسی شود و رهیافت نظری – تجربی زیر به تواند به این بحث های احتمالی کمک کند.

رهیافت های نظری – تجربی
از گستره ملزمات نظری و ایده الی گذار به دموکراسی پروسه ای از سه فاز:
“گشایش فضای باز سیاسی”، “انتقال قدرت از طریق انتخابات آزاد به نیروهای مدافع حداقل های دموکراتیک” و “تثبیت و اسقرار دموکراسی (دموکراسی نهادینه شده)” است.
اما تجربیات عملی گذار به دموکراسی نشانگر این موضوع است که اولا مرزی میان این فازها وجود ندارد و ثانیا می تواند دو فاز اول و دوم تقریبا همزمان باشند. اما یک نکته قطعی است که در تمام مدت فضای باز سیاسی دامنه و میدان عمل و تصمیم گیری های تمام کنشکران سیاسی و اجتماعی در شرایط عدم اطمینان و عدم قطعیت قرار دارد. عبور از فضای باز سیاسی به انتخابات ازاد تنها زمانی عملی است که اقتدارگرایان دیگر تصمیم گیرنده اصلی نباشند و دوره شرایط عدم اطمینان در میان طرفداران دموکراسی نیز سپری شده باشد.

الف- گشایش فضای باز سیاسی
تجربه نشان می دهد که زمینه های گشایش فضای باز سیاسی نه محصول توسعه اقتصادی و یا موجودیت یک اپوزیسیون قدرتمند است. فضای باز سیاسی می تواند بدون وجود اپوزیسیون و اپوزیسیون ضعیف نیز اتفاق افتد. اما وجود اپوزیسیون قدرتمند و متحد نقش مهم و تعیین کننده ای در جهت تکامل این مرحله به دوره گذار ایفا می کند.
گشایش فضای باز سیاسی اغلب با بروز شکاف در نیروهای حاکم آغاز می شود، جرقه این اختلاف بطور عمده بحران اقتصادی یا بحران در سیاست خارجی می باشد، در مواردی نیز موفقیت های اقتصادی باعث می شود که بخشی از نیروهای حاکم برای مشروعیت بخشیدن به قدرت خود در جامعه، تلاش هائی را برای دموکراتیزه کردن حکومت آغاز نمایند.
محتوای گشایش فضای باز سیاسی، پذیرش و گسترش حقوق شهروندان، و گرو ههای سیاسی و فعالین حوزه های مدنی می باشد، در این مرحله آزادی های لیبرالی مانند آزادی بیان، تجمع، و فعالیت های سیاسی مجاز شناخته می شود اما حق مشارکت در قدرت سیاسی که مشخصه یک سیستم دموکرات می باشد در این دوره پذیرفته نمی شود.

شروع فضای باز سیاسی می تواند از دو سو از “بالا” و یا از “پایین” باشد.
گشایش فضای باز سیاسی از “پایین” تنها با بسیج همگانی نیروهای سیاسی و حنبش های مدنی و اجتماعی عملی است این در حالی است که رژیم اقتدارگرا مایل به کمترین مصالحه با این نیروها می باشد.
گشایش فضای باز سیاسی از “بالا” – اقتدارگرایان حاکم تلاش می کنند که با حفظ کنترل کامل اوضاع و قدرت خویش، فضای سیاسی محدود و کنترل شده ای ایجاد کنند.
هانینگتون گشایش فضای باز سیاسی را در سه فرم تعریف میکند: انتقال، جابجایی، جابجایی و انتقال.
پروسه “انتقال” به این معنی است که حاکمان اقتدارگرا تلاش می ورزند که شرایط گذار از یک سیستم اقتدارگرا به سیستمی با حداقل های دموکراتیک را فراهم آورند اما آنها انتظار دارند که بخشی از قدرت خود را حفظ نمایند.
پروسه “جابجایی” در حقیقت تلاش اپوزیسون برای گشایش فضای باز سیاسی از پایین می باشد که معمولا به جابجایی قدرت منجر می شود اما نتایج خروجی این فرم نامعلوم است.
پروسه “جابجایی و انتقال”:
با گسترش دامنه فعالیت گروه های حوزه مدنی که در واقع موتور فعالیت سیاسی در این دوره محسوب می شوند، دامنه انتقادات و اعتراضات اوج بیشتری می گیرد. این گروه ها معمولا متعلق به قشر متوسط جامعه هستند. در موارد ی نیز نقش تعیین کننده را نیرو های کارگری در جامعه که در اتحادیه ها و سندیکاها متشکل هستند بعهده دارند. بطور معمول سازمان های زنان و روشنفکران و دانشجویان و هنرمندان در اغاز این دوره فعالیت بیشتری نشان می دهند.

نتیجه خروجی پروسه “جابجایی و انتقال” بستگی به استحکام و برنامه و ائتلاف و هماهنگی طرفداران دموکراسی دارد که به توانند بر سر اولویت های معینی به توافق برسند، هر چند روشن است که هر کدام از این گروه ها باید از بخشی از مطالبات ویژه خود در مقابل یکدیگر صرفنظر نمایند.

با گسترش فعالیت گروه های فعال جدید، و وابسته به درجه و توانائی بسیج آنها، تنش های سیاسی در جامعه اوج میگیرد و در اثر این مبارزات چارچوب های حقوقی بسط می یابد و به تناسب آن فشار های بیشتری همراه با مطالبات جدید به گروه های حاکم وارد می شود.
تصمیم تعیین کننده توسط نیروهای حاکم این خواهد بود که “آیا اپوزیسیون همچنان سرکوب شود یا اینکه فعالیت آن ها مجاز تلقی می شود؟” در حقیقت مبنای تصمیم گیری دراین رابطه فرمول “سود و زیان” برای آکتورهای سیاسی متفاوت می باشد.
گروه های مصلحت گرا و رفرمیست حاکم تلاش می ورزندکه تندروهای در قدرت را مجاب نمایند که آنها توانائی کنترل فضای باز سیاسی را دارند و از این طریق تندرو ها را وادار به پذیرش فعا لیت اپوزیسیون می نمایند.
با ایجاد فضای باز سیاسی در رژیم اقتدارگرا، “پرزورسکی” شکل گیری دو بلوک سیاسی را محتمل میداند و ائتلاف ها هم در چارچوب این دو بلوک شکل می گیرد. در سمت حاکمان تندروها و رفرمیستها قرار دارند و در مقابل یعنی در اپوزیسیون میانه روها ورادیکال ها صف آرائی می کنند. تنها با ائتلاف بین نیروهای رفرمیست و میانه رو امکان انتقال قدرت از طریق انتخابات آزاد به نیرو های مدافع حداقل های دموکراتیک ممکن است.

O’Donnell و Schmitter معتقدند که هر چه آغاز گشایش فضای باز سیاسی غیر مترقبه تر باشد احتمال بروز اعتراضات همگانی که منجر به یک دوره پایدار گذار گردد بیشتر است، زیرا اهداف کلی گروه ها در واقع تفاوت ها و علائق ویژ ه آن ها را می پوشاند، اما بر عکس پروسه گشایش فضای باز سیاسی که در یک مدت طولانی از بالا طراحی شده و کنترل می شود، در بهترین حالت به یک دموکراسی محدود منجر می شود.
تجربه اما ثابت می کند که گشایش فضای باز سیاسی یا به دوره گذار منتهی می شود و یا منجر به شکست شده که دیگر از فضای باز سیاسی خبری نیست، زیرا دینامیسم گسترش آزادی های لیبرالی در یک سیستم خودکامه، چنان است که نمی تواند در چارچوب مرزهای سیستم باقی بماند.
در سالهای اخیر فرم قدیمی از گشایش فضای باز سیاسی و در نهایت ایجاد دموکراسی که از بالا و توسط قدرت های پیروز جنگ جهانی دوم در آلمان و ژاپن و اتریش اتفاق افتاده بود مورد توجه تازه ای قرارگرفته است.
این فرم در سالهای ۹۰-۷۰ هیچگونه کاربردی نداشته است زیرا با ملزمات گذار به دموکراسی در قرن بیست یکم منافاتی نداشته است.
با توجه به اینکه هدف راهبردی جنگ با طالبان در افغانستان که عمدتا بر محور مبارزه با تروریسم و حفظ امینیت آمریکا و اروپای غربی بود از طرف جرج بوش تحت عنوان گشایش فضای باز سیاسی و ایجاد دموکراسی قلمداد شد، نیوکان های آمریکا این فرم قدیمی را تئوریزه نموده و با حمله به عراق و سرنگونی صدام حسین دست به اجرای ان در عمل زدند
دخالت قدرت های غربی در پروسه جابجایی حکومت در لیبی را نیز می توان در چهارچوب این فرم تلقی نمود.

ب- ویژگی های فرآیندی دوره اول گذار
پیشامد ها، توسعه ویژه، و یا بن بست های تاریخی برای نیل به دموکراسی اهمیت ویژه ای در دوره اول گذار دارند. این امکان که در مواردی کمترین تفاوت ها در شرایط سیاسی- اجتماعی می تواند تاثیر قابل ملاحظه ای در نتایج داشته باشد، را باید جدی گرفت.
در این دوره می توان با ارائه گفتمان های تازه و طرح ایده های نو و در پی آن یافتن تصمیم های جدید سیاسی همراه با افزایش بسیج توده ای برمسیر گذار تاثیر قابل توجهی اعمال نمود. هر چند تعیین کننده در اینجا توازن نسبی قوا می باشد، اما بدون شک با استفاه از استراتژی مناسب، و بهره مندی از امکانات موجود و تدبیر های لازم، می توان در روند مبارزه، توازن قوا را برهم زد. از مجموعه این گفتار می توان این نتیجه را گرفت که کنشگران سیاسی در مواردی قادر هستند تاثیر قابل توجهی بر مسیر گذار به دمکراسی اعمال نمایند و یا اینکه آنرا به مسیر دیگری هدایت نمایند.

(۲۰۰۴) Pierson روند دوره اول گذار را وابسته به پیامدها می داند و آن را در چهار مشخصه زیر توضیح می دهد:
۱- پیش بینی ناپذیری: پیامدهای قبلی تاثیر بسزای در روندهای جاری دارند و بخشی از آنها بدون مقدمه آغاز می شوند و نتایج متعددی می توانند داشته باشند، و بهمین دلیل تقریبا غیرممکن است که بتوان چشم اندازها را دقیقا ارزیابی نمود و مطمئن بود که کدام حالت اتفاق خواهد افتاد.
۲- انعطاف ناپذیری: هر چه پروسه حوادث گسترده تر و پیچیده تر می شود، امکان تغییر مسیر دشوارتر میگردد.
٣- پیش فرض های گذشته مدام در اتقاقات جدید جاری می شوند، به این دلیل حتی از اتفاقات کوچک هم نباید غافل بود. آنها همیشه در خاطره می مانند.
۴ – در گذشته آلترناییو موثری ممکن بود، اما عملیاتی نگردید و در نتیجه در طولانی مدت توسعه سیاسی را دچار بن بست نمود.

ج- فرصت یابی سیاسی
تز “فرصت یابی سیاسی” بر این فرض استوار است که با وجود تمامی عوامل مساعد، چنانچه کنشکران سیاسی و اجتماعی از فرصت های سیاسی بدست آمده حداکثر بهره لازم را نبرند و یا آنها بوجود نیاورند، جنبش به پیروزی نمی رسد. مسلم است که فرصت های ساختاری در کنترل کنشگران سیاسی و اجتماعی نیستد اما برخی از آنها توسط همین کنشگران ساخته و یا آماده می شوند.
اولین گام فرصت یابی سیاسی تغییراتی است که می تواند گشایش فضای باز سیاسی را محتمل کند. به بیان مک آدام: “هر واقعه یا فرایند اجتماعی گسترده ای که محاسبات و فرض های سامان بخش یک نظام سیاسی را تضعیف نماید، تغییری را در فرصت های سیاسی ایجاد می کند.” مثلا بروز شکاف در میان اقتدارگرایان، اعمال فشارهای جهانی، افزایش وزن اجتماعی گروه های معین می تواند فرصت ها و فضاهای مربوط به عمل را گسترش دهد.

د- منابع بسیج سیاسی در دوره اول گذار
استفاده مطلوب از منابع بسیج می تواند اولا امکان بسیچ پذیری را گسترش دهد و ثانیا موجب فرصت یابی سیاسی شود این منابع عبارتند از: رهبری، برنامه، سازماندهی و شیوه عمل جمعی
رهبری: یکی از تفاوت های عمده جنبش های جدید اجتماعی با جنبش های کلاسیک فقدان رهبری یا رهبران کاریزماتیک در راس جنبش می باشد. در این جنبش ها رهبری صفتی جمعی و غیرمتعین در شخصیت خاصی می باشد. در جنبش های جدید اجتماعی پیش ازاینکه حول یک فرد جمع شوند حول ایده ای خاص مثلا دموکراسی خواهی جمع می شوند. بدون شک عدم وجود رهبری یا رهبران باکفایت در تحلیل نهایی نقطه قوت این جنبش ها نیست بلکه آنها را آسیب پذیرتر می کند.
برنامه حداقلی: برنامه پل بسیار حساسی میان نارضایتی ها و اقدامات برقرار می کند. و از این رو یکی از مهمترین منابع بسیج در جنبش های اجتماعی است. برنامه نقش تعیین کننده ای در ایجاد ائتلاف های گسترده میان طرفداران دموکراسی دارد.
سازماندهی: شبکه های کوچک و بزرگ، کم و بیش، همواره و همه جا حضور دارند اما مهم این است که چگونه و در چه زمانی و به چه شکلی گسترش می یابند، سازماندهی می کنند و دست به بسیج می زنند. ارتباطات و تشکیلات دو عنصر مهم در فرایند فعالیت های جنبش های اجتماعی هستند. بدون ارتباطات، هیچ جنبشی نمی تواند از فضای گفتمانی به فضای مادی وارد گردد.
یکی دیکر از مهمترین تفاوت های جنبش های جدید اجتماعی با جنبش های کلاسیک استفاده از بسترها و قابلیت های اینترنت در عرصه اطلاعات و ارتباطات است. شتاب روز افزون تولید و انباشت اطلاعات در عصر حاضر، سهولت و دسترسی آسان به این اطلاعات و در پی آن شبکه های وسیعی که مبادی این داده ها را بهم مرتبط می کنند و ارتباطات را سازمان می دهند رل بسیار ویژه ای در تهییج افکار عمومی دارند.
شیوه عمل جمعی: شیوه عمل جمعی، متغییری است که در فرآیند مبارزات نقش بسیار تاثیرگذار و تعیین کننده دارد و می تواند در فراگیر شدن بسیج و یا محدود کردن آن موثر باشد.
شیوه عمل مسالمت جو و خشونت پرهیز در زندگی عادی مردم اخلال ایجاد نمی کند و جامعه می تواند در متن اعتراضات جمعی به زندگی خود ادامه دهد و کمک می کند که بسیج سیاسی به امری همگانی و فراگیر تبدیل شود . فراگیر شدن جنبش اعتراضی تا حدودی امکان و مشروعیت سرکوب را محدود می کند.

ه- انقلابات انتخاباتی
در دو دهه اخیر در اثر گسترش موج دموکراسی خواهی مواردی از خیزش های اعتراضی فراگیر و گسترده انتخاباتی به وقوع پیوسته که به “انقلاب های انتخاباتی” معروف شده اند.
این خیزش ها معمولا در کشورهایی اتفاق افتاده است که در آنها رژیم ها برای حفظ ظاهر دست به گشایش قضای ساسی کوچک و محدود و کنترل شده ای در زمان انتخابات زده اند.
وجه مشخصه برگذاری چنین انتخاباتی، شرایط نابرابر و امکان دستکاری در روند و نتایج انتخابات بوده ولی روزنه و ظرفیت اندکی هم برای معترضین به انتخابات وجود داشته است.
مواردی چند از این “انقلاب های انتخاباتی” منجر به تغییرات سیاسی شده اند و در بعضی از آنها تاکنون چندین بار انتقال مسالمت آمیز قدرت مشاهده می شود صربستان، فیلیپین، قرقیزستان، گرجستان و اوکراین از این جمله می باشند. در موارد ناموفق، حکومت ها توانسته اند با سرکوب اعتراضات انتخاباتی موفق به بستن کامل فضای سیاسی گردند. آذربایجان، ارمنستان، الجزایر و توگو و ایران نیز در این گروه قرار دارند.
نتایج این “انقلاب های انتخاباتی” برای طرفداران دموکراسی را می توان در موارد زیر خلاصه نمود:
۱. در روند انتخابات کنش جمعی شکل می گیرد و در سایه این کنش ها هزینه شرکت در اعتراضات کاهش می یابد. پلی میان نارضایتی و اقدام اعتراضی برقرار می شود و هویت جمعی شکل می گیرد و در نتیجه شهروندان به نتیجه اعتراض امیدوارتر می شوند.
۲. دستکاری در نتایج انتخابات، باعث نارضایتی های تازه می گردد.
٣. فرصت مناسبی برای اپوزیسون در جهت گسترش تشگیلات و پیوند با شهروندان هرچند موقت فراهم می شود.
۴. روند انتخابات باعث ارایه ایده های جدید، نهاد های جدید، و احیانا گفتمان های تازه می گردد.

تیپولوژی دوران گذار و تغییر سیستم
تیپولوژی تغییر سیستم در جدول زیر طبقه بندی شده است و برای این مقصود چهار مشخصه که تاثیر تعیین کننده ای در ایجاد این تیپ ها دارند درنظر گرفته شده است. “شروع جنبش”، “نوع کنش جمعی”، “کنشگران سیاسی – اجتماعی”، “نقش شهروندان”.
در چارچوب مشخصه های نامبرده می توان تیپ های مختلف را از هم تفکیک نمود که عبارتند از “کودتا”، “رفرم”، “استحاله”، “جابجائی قدرت”، “برکناری”، “انقلاب”. گذار به دموکراسی تنها در سه حالت: “استحاله”، “جابجائی قدرت”، “برکناری” ممکن می باشد.


https://akhbar-rooz.com/?p=37851 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x