جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

پیشروان اندیشه ی چپ در ایران (از آغاز تا برآمدن رضا شاه) – رحیم اکبری

پیدایش اندیشه های چپ در ایران با "تجدد" و "مدرنیته" همراه است و این دو را نمی توان از هم جدا نمود و نهضت تجدد خواهی ایرانیان پس از شکست های سنگین از روسیه شروع می شود
پیشروان اندیشه ی چپ در ایران

رحیم اکبری
نگاهی نو به کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
 ۵- پیشروان اندیشه چپ در ایران
از آغاز تا برآمدن رضا شاه)
قطعاتی برای تفکر”

چپ ایران  در گذر زمان

مفهوم “چپ” از لحاظ  مضمون و شکل  و دامنه آن در ایران  تغییرات زیادی کرده است امروزه  اغلب کلمه “چپ” با مضمون “طبقاتی” و ” مارکسیستی ” مترادف شده است در حالیکه این دو در واقع یکی از “گرایشات” موجود در درون جنبش روشنفکری و  چپ  ایران محسوب می شوند که در ابتدا بصورت  گرایش ضعیف ظاهر شده و در مرحله ای در نقش یک  گرایش فکری اقلیت فعال بوده  و در دوره ای نیز هژمونی را بر عهده داشته است.

اما  پرسش اصلی  این است که چپ چیست؟ چپ طبقاتی و سوسیالیستی و کمونیستی چه زمانی وارد طیف چپ ایران گردید؟ ودر چه زمانی به گفتمان اصلی چپ ایران تبدیل گردید؟ و چه تاثیراتی در فرهنگ و ادبیات و تحلیل های سیاسی و اجتماعی سایر گرایشات چپ و غیر چپ ایران باقی گذاشت؟

پیدایش اندیشه های چپ در ایران با “تجدد” و”مدرنیته” همراه است و این دو را نمی توان از هم جدا نمود و نهضت تجدد خواهی ایرانیان در واقع پس از شکست های سنگین ایران از روسیه شروع می شود. جنگ هایی که با تصمیم فتحلیشاه قاجار  و با تحریکات مراجع بزرگ مذهبی شیعه و صدور فتوای جهاد توسط آنها و علیرغم میل عباس میرزا ولیعهد و برخی از رجال خوشفکر و اصلاحگر نظیر قائم مقام فراهانی شروع شده و منجر به از دست رفتن شهرهای بزرگ شمالی ایران و پذیرش معاهدات خفت باری می شود.

در جامعه کاملا عقب مانده ایران در ابتدای عصر قاجار و  در شرائط  وجود  حاکمیت استبداد دوگانه (سلطنت- روحانیت مذهبی ) که راه برای هرگونه آزاد اندیشی و اصلاحات هم در عرصه سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و هم در عرصه فرهنگی و کسب آموزش ها و علوم جدید و گسترش علمی  و هم در زمینه اندیشه های فکری نو   کاملا بسته است  طبیعی است که راه هر گونه تجدد خواهی و نوسازی جامعه تنها با در هم شکستن مقاومت این دو مانع بزرگ تاریخی میسر خواهد بود . نفوذ اندیشه های جدید که بویژه از اروپا شروع شده بود هرچند که مورد پسند شاه و درباریان نبود ولی بیش از همه دشمنی روحانیت و مراجع مذهبی را برانگیخت که در واقع سپر ایدئولوژیک دفاعی نظام استبدادی بودند. روشن بود که بدون تضعیف این نهاد سنتی نیرومند  امکان رشد افکار نو و ترقی خواهانه در جامعه بسته  ایران ممکن نبود.

بدین علت است که نخستین حرکت های تجدد خواهانه ایران در ابتدا بشکل تجدد خواهی مذهبی-سیاسی   بروز میکند

  ( جنبش بابیان/بهاییان و شیخیه ) که پایه های نظری و عقیدتی مذهب سنتی بمثابه بزرگترین تکیه گاه نظام استبدادی و سنتی و  عقب مانده ایران را به پرسش می کشد و   با مذهب سنتی و استبداد مذهبی و سپس با حکومت هم درگیر میشود که اوج آن در سوئ قصد به ناصرالدین شاه(پس از کشته شدن امیرکبیر) است که منجر به کشتار خشونت بار  بابیان در کشور و قتل و “شمع آجین “کردن و تبعید سران آنها منجر میشود  

مذهب سنتی ایران برای نخستین بار در یک چالش بزرگی قرار میگیرد که این بار  موجودیت آنرا نشانه رفته است.

هرچند که این مبارزه در ابتدا علاوه بر رنگ وبوی مذهبی جدید خود حاوی نوعی مبارزه سیاسی و آزاد اندیشانه است ولی خیلی زود روحانیت  در اتحاد با شاه موفق میشود آنرا در چارچوب یک مبارزه ایدئولوژیکی مذهب با مذهب قرار داده و با صدور حکم ارتداد و نجس خواندن و مهدورالدم دانستن با خشونت آنها را سرکوب کند بگونه ای که پس ار آن و در آستانه انقلاب مشروطیت دیگر جنبش بابیه که بشدت سرکوب شده است دیگر  رنگ و بوی سیاسی خود را از دست داده و در چارچوب یک آیین  مذهبی جدید باقی می ماند و تنها بخش انشعابی  کوچکی از  آن ها همچنان بر مبارزات سیاسی با حاکمیت استبدادی تکیه میکند ودر انقلاب مشروطیت فعالانه وارد میشوند(ازلی ها).

اما تاثیر نیرومند این جنبش  در شکستن دیوار حاکمیت استبدادی مذهب و روحانیت و سلطنت  در جامعه ایران  را هرگز نمی توان نادیده گرفت .بی جهت نبود که بسیاری از آزادیخواهان و روشنفکران ایرانی در دوره ای از زندگی خود  در  این جنبش بوده و یا با آن همدردی کرده اند.   فعال

در این میان گروهی دیگر از روشنفکران ایران که اغلب در اروپا و روسیه و عثمانی با مظاهر تمدن غرب و اندیشه های ترقی خواهانه آشنا شده اند شروع به نشر این افکار و اندیشه ها در ایران می کنند .  (ملکم خان و آخوند زاده..) این گروه “مدرنیته” را هدف اصلی خود دانسته و بر اصلاحات اجتماعی و سیاسی و “حاکمیت قانون” تکیه  میکنند

کمی بعد تحول فکری بزرگی در دنیای اسلام ظاهر میگردد. این بار جریان نیرومندی در درون مذهب شکل میگیرد و آنر ا دوشقه میکند . جریان نواندیش اسلامی جدید مخالف  تفکر سنتی بوده و خواستار آشتی اسلام با مدرنیته است. سید جمال الدین اسد آبادی چهره سرشناس این حرکت یبداری اسلامی است.

حرکت آنان تنها محدود به توده های روشنفکر مذهبی نیست بلکه برخی از نامداران مراجع مذهبی شیعه و نیز برخی از سران حکومت های اسلامی  با آنان همراهی می کنند.

بدین ترتیب  مبارزه “سنت-تجدد”  را میتوان مضمون اصلی تحولات و کشمکش های سیاسی و اجتماعی و ایدئولوژیکی در دوران قاجاریه دانست  که در یک طرف آن  ” روحانیت سنتی ” قرار دارد ( که اغلب از حمایت سلطنت استبدادی نیز برخوردار بوده است)  و در طرف دیگر همه تجدد خواهان  اعم از تجدد خواهان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی  با گرایشات سکولار  گرفته تا تجید نظر طلبان مذهبی نظیر بابیان و بهاییان و همچنین  نو اندیشان مذهبی ( همفکران سید جمال الدین اسد آبادی) قرار دارند.

می توان گفت برای نخستین بار است که جامعه سنتی ایران  دو پاره شده و “سنت” و “تجدد” رو در روی هم قرار میگیرند و  دو جناح زیر در کشور ظاهر می شوند:

جناح راست سنتی : که با حمایت سلطنت استبدادی و حاکمیت مراجع سنتی مذهبی و روحانیت بر حفظ “سنت” های دیرین و دشمنی با تمدن جدید پافشاری میکند.

جناح چپ تجدد گرا : که بر وجود تغییرات و اصلاحات هم در حوزه سیاسی و اداری مملکت و  حاکمیت قانون و هم در دور کردن “مذهب از دخالت در سیاست ” و آزاد اندیشی تکیه میکند.

بنابراین تعریف می توان “چپ گرایی” را با ” تجدد خواهی” و “روشنفکری” کم و بیش مترادف  و همسودانسته و مفاهیم “چپ” و “متجدد” و “روشنفکر” را در آغاز یکی دانست.

البته باید گفته شود که در هردو جناح چپ وراست جامعه گرایشات  افراط و تفریط وجوددارد:

رادیکال ترین بخش تجدد خواهان(چپ گرایان) بر این باورند که برای نجات مملکت  ازعقب ماندگی و رسیدن به تمدن اروپایی “لازم است سراپا فرنگی شویم” ویا  «ضرورتِ اخذ تمدن فرنگی بدون تصرف ایرانی»

و رادیکال  ترین بخش سنت گرایان (راست گرایان) معتقدند که” هر چه از فرنگ می آید حرام میباشد”

گرایشات مختلف در چپ ایران

هر چند هنوز روشنفکری ایران در میان خود به مرز بندی های متفاوت نرسیده است ولی میتوان تفکر نسل اولیه “روشنفکران ایران” را آمیزه ای از لیبرالیسم و سکولاریسم و ناسیونالیسم  و سوسیالیسم  دانست و پایه گذاران نامدار آنرا میرزا ملکم خان و میرزا فتحعلی آخوند زاده را نام برد که عمدتا تحت تاثیر فرهنگ غرب و بویژه فرانسه بودند و پلاتفرم مشترک آنها برقراری حاکمیت قانون و تاسیس نهاد های سیاسی جدید و تشکیل دولت مدرن و عدم دخالت روحانیون در سیاست و رفع سلطه خارجی بر کشور بود.

در این میان برخی از روشنفکران نامدار دیگری نظیر میرز ا اقا خان کرمانی و طالب اوف بر مفاهیم دیگری نظیر عدالت اجتماعی و رفع  تبعیض های طبقاتی و برخی آرمان های  متمایل به چپ سوسیالیستی  نیز تکیه میکردند

از این رو اولین اندیشه های چپ غربی  را می توان در افکار میرزا آقا خان کرمانی پیدا کرد و افکار سوسیالیست روسی را در طالبوف که سالها در قفقاز اقامت داشت. طالبوف به همان اندازه که بر آزادی تکیه میکند بر مساوات اجتماعی نیز تاکید دارد. او بر این باور است که “آزادی باید متحد با مساوات” باشد ودر امور اقتصادی خواهان محدود کردن حق مالکیت و لغو نظام ملاکی و تقسیم اراضی است.

همین تحول روشنفکری همزمان در میان نیروهای مذهبی توسط سید جمال الدین اسد آبادی و جنبش اتحاد اسلامی  نیز اتفاق می افتد و با روحانیت نیرومند سنتی مرز بندی میکند.

در مجموع می توان گفت که چپ ا یران در این مرحله   و تا آغاز انقلاب مشروطیت  شامل تجد د خواهان و روشنفکرانی است که از سه گرایش اصلی  ( چپ لیبرال-چپ دموکرات –چپ سوسیال دموکرات   ) تشکیل شده و نیروی محرک عمده و رهبری کننده آن را چپ لیبرال تشکیل میدهدو پلاتفرم مشترک آنها تبدیل سلطنت استبدادی به سلطنت مشروطه و برقراری حاکمیت قانون و آزادی و عدم دخالت دین در حکومت و مخالفت با استعمار خارجی و تکیه بر ملی گرایی ایرانی است.

جنبش روشنفکری ایران (چپ ایران)   در این مرحله اولیه از تاریخ خود اندیشه ورزان برجسته ای را معرفی میکند هر کدام حامل گرایشات متفاوتی هستند از جمله:

گرایش لیبرالیستی  :                       میرزا ملکم خان

گرایش دموکراتیک :                      فتحعلی آخوند زاده

گرایش سوسیال-دموکراسی:       طالبوف و میرزا آقا خان کرمانی 

روشن است که در این مرحله هنوز از اندیشه های کمونیستی و کارگری در چپ ایران خبری نیست . هنوز سرمایه داری ایران رشد نکرده و پرولتاریا بوجود نیامده است. طبقه متوسط بعنوان محرک دموکراتیسم  تازه  در حال شکل گیری است بعلاوه مرز های مابین لیبرایسم-دموکراتیسم- سوسیالیسم کاملا مشخص نیست. تنها لیبرالیسم است که تا حدودی  نیروهای محرکه اصلی و طبقاتی  خود را در وجود  سرمایه داران و تجارو برخی خان ها و مالکان پیدا کرده است .

بنابراین طبیعی است که در این مرحله هژمونی در میان طیف چپ ایران   با لیبرال ها بوده که  آنان نیز روش

“اصلاحات از بالا” را برای پیشبرد اهداف خود در پیش میگیرند که اوج آن  اصلاحات امیر کبیر و سپهسالار است

ولی با کشته شدن امیرکبیر و عقب نشینی ناصرالدین شاه روند  اصلاحات از بالا به بن بست میرسد.

این نوع نگرش به اصلاحات از بالا نه تنها در میان تجدد گرایان  بلکه در میان اسلام گرایان اصلاح طلب نیز وجود داشته است. نمونه بارز آن سید جمال الدین اسد آبادی است که تمرکز خود را بر روابط با سران و بزرگان و آگاه کردن آنها گذاشته و به قول کسروی در کتاب “تاریخ مشروطه ایران” بجای کوشش برای “بیدار ساختن مردم و پیراستن اندیشه ها” از این دربار به آن دربار می رفته است.

سید جمال الدین اسد آیادی خود در پایان عمر به این نتیجه میرسد:

“افسوس می خورم از اینکه کشته های خودرا ندرویدم… ای کاش من تمام افکار خود را در مزرعه مستعد افکار ملت کاشته بودم. چه خوش بود تخم های بارور و مفید خود را در زمین شوره زار سلطنت فاسد نمی نمودم. آنچه در آن مزرعه(مردم) کاشتم به ثمر رسید و هرچه در این کویر(سلاطین و نخبگان حکومتی) غرس نموده بودم فاسد گردید.”

در اینجا برخی از  روشنفکران و پیشتازان چپ ایران و تجدد گرایان بدین نتیجه میرسند که باید برای تداوم اصلاحات به درون توده های مردم رفت و با “فشار از پایین” مجددا روند اصلاحات در بالا را قدرت بخشید.

این بار اندیشه های دموکراتیسم در بین چپ ایرانی  و تجدد گرایان در مقایسه با اندیشه های لیبرالی کم کم  وزن بیشتری می گیرد .روشنفکران طبقه متوسط نوظهور (بخش مدرن و غیر سنتی آن) نیروی محرکه اصلی دموکراتیسم در این زمان  است

البته نیاز بیک نیروی محرکه اجتماعی جدید است  که بتواند با” فشار از پایین” مجددا کشور را در مسیر اصلاحات قرار دهد. گرایشات  لیبرال که بیشتر   به مالکان و سرمایه داران و تجار و شاه و دربار  برای پیشبرد اصلاحات از بالا دلبسته بودند اینک خود را در بن بست میدیدند. اما پیدایش “طبقه متوسط جدید” و رشد سریع آن  منجر به ایجاد روشنفکران خاص خود گردید که معادلات را بر هم زد و بن بست ها را شکست.چپ ایران مجددا نیرو گرفت و این بار در انقلاب مشروطیت به لایه های پایین جامعه نزدیک تر گردید.

چپ ایران تا قبل از انقلاب مشروطیت

یکی از اقدامات بزرگ امیرکبیر در دوران ناصرالدین شاه که نقش بسیار مهمی در رشد جنبش روشنفکری  و تجدد گرایانه ایران داشت  تاسیس مدرسه دارلفنون است

این مدرسه در آنزمان تنها یک مدرسه ساده برای یاد گرفتن علوم روز نبود بلکه در حکم “دانشگاهی” بود که در آن

رشته های مختلف تدریس می گردید: رشته های اصلی تعلیمات دارالفنون عبارت بودند از: پیاده نظام و فرماندهی، توپخانه، سواره نظام، مهندسی، ریاضیات، نقشه کشی، معدن شناسی، فیزیک و کیمیای فرنگی و داروسازی، طب و تشریح و جراحی، تاریخ و جغرافیا، و زبان های خارجی. مدرسه هفت شعبه داشت، و پاره ای مواد مزبور مشترک بود. در ضمن باید دانسته شود که برای فنون نظامی دستگاه تعلیماتی جداگانه ای در خود تشکیلات لشکری تعبیه نهاد، و شعبه علوم جنگی دارالفنون مکمل آن بشمار می رفت.
بدون شک مدرسه دارالفنون قلب تپنده جننبش اصلاحی در ایران بود و اغلب نخبگان سیاسی و فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی آن دوره از این مدرسه بیرون آمدند.این مدرسه مکان کادر سازی برای ساختن  ایران نو و مدرن آینده بود .

گروه چپ دارالفنون

در آستانه انقلاب مشروطه و تشدید شور انقلابی  و اصلاحاتی در میان جوانان و روشنفکران در  همین  مدرسه دارالفنون است که   اولین هسته گروه چپ  سوسیال- دموکرات  ایران  تشکیل می شود.

گروهی از جوانان تهرانی و شهرستانی که در مدرسه دارالفنون مشغول به تحصیل بودند با افکار سوسیالیستی آشنا می شوند و  این گروه هسته اصلی چپ رادیکال  ایران را در سال های بعدی تشکیل میدهند.

سلیمان میرزا اسکندری در راس این گروه قرار داشته و نخستین اعتصاب دانش آموزی را در این مدرسه رهبری میکند.  نفرات شاخص دیگر این گروه عبارت بودند از:

میرزا جعفر ناطق حسین زاده ( در انقلاب مشروطه به قتل رسید)

عظیم زاده ( در انقلاب مشروطه به دار آویخته شد)

میرزا اسدالله غفار زاده – ( در انقلاب مشروطه تحت تعقیب قرار گرفته و به باکو میرود. در سال ۱۹۰۵ عضو حزب سوسیال دموکرات روسیه می شود .او در قاچاق روزنامه ایسکر ا و رساندن آن از آلمان به ایران و روسیه نقش دارد.  در سال ۱۹۱۷ حزب عدالت را درباکو تاسیس میکند و بعنوان رهبر حزب انتخاب میشود و چند ماه  قبل از ورود ارتش سرخ به انزلی در   راس گروهی برای انتقال حزب عدالت به داخل ایران وارد رشت می شود و در آنجا شناسایی شده و به قتل میرسد.) حزب عدالت در تیرماه ۱۲۹۹ در بندر انزلی “حزب کمونیست ایران” را تاسیس میکند.)

نکته مهمی را که در تعریف”چپ ” در این  زمان باید در نظر داشت این است که در این دوره گرایش نیرومندی در  چپ ایران ظاهر می شود که  علاوه بر تکیه به آرمان های دموکراتیک و ملی  بر مفاهیم “عدالت اجتماعی” و پشتیبانی از ” توده های مردم” تکیه میکند  که این موارد  وجه تمایز آنها از سایر روشنفکران لیبرال و ملی گرایان به شمار میرفت  . بعلاوه در مبارزات سیاسی و اجتماعی از روش های رادیکال و قهر آمیز پشتیبانی می کرد  ولی باید توجه داشت  که بسیاری از این چپ گرایان اولیه  در عین آنکه از سکولاریسم دفاع میکردند ولی خود مسلمان بوده و فرائض مذهبی را بجا می آوردند. در واقع این گرایش  چپ هیچگونه نسبتی با ماتریالیسم فلسفی نداشت .

 تنها چپ های ارمنی ایرانی بودند که در آستانه انقلاب مشروطیت ظاهر می شوند  و نگاهی به ماتریالیسم فلسفی در میان آنها دیده می شود.

اینان پیشروان چپ کمونیستی و کارگری و طبقاتی ایران هستند  که نوع تحلیل آنها از جامعه ایران و تاکتیک و استراتژی مبارزاتی آنها بشدت جنبش کمونیستی و کارگری ایران را در سال های بعد آن تحت تاثیر خود قرار میدهد که آثار آن  را حتی می توان در میان گروه های چپ گرای ایران در انقلاب ۱۳۵۷ نیز مشاهده نمود.

اما ورود  تفکر سوسیال دموکراسی  به ایران در قالب یک جریان نیرومند و تاثیر گذار  بدون شک با انقلاب ۱۹۰۵ روسیه همراه است.

با شروع انقلاب ۱۹۰۵ در روسیه که جنبش های کارگری و اعتراضات و اعتصابات سراسر  مناطق قفقاز و باکو را در بر گرفته بود  و حزب مخفی  سوسیال دموکراسی کارگری روسیه نقش مهمی در انها داشت کارگران ایرانی مهاجر و بخصوص اندسته از ایرانیانی که عضو حزب مخفی سوسیال دموکراسی کارگری بوده  و در انقلاب ۱۹۰۵ روسیه شرکت کرده بودند اندیشه های سوسیال دموکراسی را وارد ایران کردند که بسرعت بسیاری از  روشنفکران چپ ایران را بخود جلب نمود

. از این پس شاهد تغییرات جدید در صف بندی ها و ادبیات و گفتمان چپ ایرا ن می شویم که در جریان انقلاب مشروطه به اوج خود میرسد و موازنه نیروها را در جنبش روشنفکری ایران که از طیف های گوناگون  اعم از لیبرال ها و ملی گرایان و سوسیالیست ها و همچنین اسلام گرایان نو اندیش و اصلاحگر  است بهم میزند.

گروه همت (پایه گذار  سوسیال دموکراسی ایران)

بدون شک نخستین تشکل های سوسیال دموکراسی ایران در میان ایرانیان مهاجر در مناطق قفقاز و باکو شکل می گیرد .در میان انیوه ایرانیان مهاجر چهار گروه متمایز وجود داشتند:

  • مهاجرین اقتصادی: اغلب دهقانان و پیشه وران ورشکسته ای بودند که در اثر فقر اقتصادی و یا ظلم و ستم خوانین و بیکاری و خشکسالی و قحطی  برای پیدا کردن کار به مناطق قفقاز و باکو مهاجرت می کردند و تعداد آنها به صد ها هزار نفر میرسید. اغلب آنها از مناطق شمالی کشور نظیر آذربایجان و گیلان و خراسان بودند که در شرائط سخت مهاجرت و در کارهای شاق کار می کردند.اکثریت مهاجرین ایرانی از این گروه بودند.
  • مهاجرین سیاسی : اغلب مبارزین و فعالان سیاسی بودند که یا توسط دولت استبدادی ایران به خارج تبعید شده بودند و یا کسانی که بخاطر فرار از دستگیری و زندان و یا کشته شدن مجبور به خروج از ایران شده بودند.
  • تجار : گروهی بودند که با رونق فعالیت های بازرگانی و واردات و صادرات کالا مرتبا مابین روسیه و ایران  رفت و آمد داشتند و تجارت می کردند و اغلب در باکو دفتر و مغازه و منزل داشتند.
  • دانش آموزان و محصلان : تعدادی که برای آموزش و تحصیل از ایران مهاجرت کرده بودند 

تخمین زده شده است که تنها در سال های ۱۹۱۱-۱۲ هر سال حدود سیصد هزار ایرانی به مناطق قفقاز رفته بودند و حدود ۵% کل کارگران مناطق قفقاز و بیش از ۵۰ درصد کارگران مناطق نفت خیز باکو را ایرانیان مهاجر تشکیل میدادند.

در طی سال های ۱۹۰۱-۱۹۰۵ در ایران نیز در اثر قحطی و گرسنگی و بیماری های واگیر و بیکاری موج عظیم مهاجرت از مناطق شمالی کشور بسمت مناطق قفقاز و باکو براه می افتد که در سال ۱۹۰۴ به اوج خود میرسد.

در همین دوره است که اعتصابات کارگری برهبری حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه مناطق قفقاز و باکو را در برمیگیرد .

در انزمان از برخی از توده های نا آگاه کارگران مهاجر ایرانی در شکستن اعتصابات استفاده می شد ولی تعدادی نیز عضو حزب سوسیال دموکزات کارگری روسیه شده و در اعتصابات و تظاهرات فعالانه شرکت میکردند که  برخی از انها توسط نیروهای تزاری زندانی و تحت آزار قرار گرفتند.. در آنزمان روس ها و گرجی ها و ارمنی ها بیشتر در تظاهرات شرکت داشته و مسلمانان منطقه و بویژه کارگران ایرانی مهاجر و آذربایجانی  کمتر تمایل به شرکت در آن تظاهرات داشتند.

حزب سوسیال دموکراسی کارگری روسیه پس از تشکیل آن در مناطق مسلمان نشین قفقاز و باکو با مسئله جذب کارگران و انقلابیونی مواجه میشود که اکثریت آنها مسلمان و ترک زبان بوده بوده و تمایل به کار با ارمنی هاو روس های حزب  سوسیال دموکرات کارگری که در این مناطق فعالیت دارند را ندارند.

این مسئله در حزب سوسیال دموکراسی کارگری  و در میان مسلمانان سوسیالیست مورد بحث قرار میگیرد که چگونه میتوانند مسلمانان این مناطق (آذربایجانی ها و ایرانیان مهاجر )را به صفوف جنبش بکشانند .

بدین منظور  برخی رهبران محلی حزب سوسیال دموکرات روسیه چون استالین و عزیز بیگوف در سال ۱۹۰۵  تصمیم می گیرند سازمان مستقل و جداگانه تحت نام  «سازمان سوسیال دموکرات مسلمان همت” را برای جذب کارگران و انقلابیون مسلمان قفقاز تاسیس کنند که رهبری آنرا نریمان نریمانوف  و مشهدی عزیز بیگوف بعهده داشته و ایرانیان فعال و سرشناس دیگری همچون اسدالله غفارزاده و آخوند زاده و بهرام آقایف وکربلایی علی موسیو  وعظیم زاده زنجانی  که از اعضای حزب سوسیال دموکرات روسیه بودند و برخی همچون محمد امین رسول زاده که ارتباطی با حزب نداشتند وارد آن می شوند..

گروه همت بعنوان یک حزب مارکسیستی تشکیل نشده بود و در صفوف آن هم کمونیست ها و هم مسلمانان شرکت داشتند  هر چند که با حزب سوسیال دموکرات روسیه پیوند داشت و بگفته ایوانف در جلسات آنها از حزب روسی نیز شرکت میکردند.

در این گروه انواع اندیشه های سوسیال دموکرات و ملی گرایانه و مذهبی وجود داشت.

گروه همت بسرعت شعبات خود را در مناطق قفقاز گسترش میدهد که دو شعبه مهم آن باکو-تفلیس بزرگ تر بوده و نقش مهمی در یاری رسانی به انقلاب مشروطه ایران بازی می کنند.

این گروه بمحض تشکیل با استقبال کارگران و مسلمانان انقلابی قفقاز روبرو می شود و همچنین بسیاری از ایرانیان مهاجر نیز از تشکیل “گروه همت” استقبال کرده و به آن می پیوندند.

 با شروع جنبش مشروطه در میان ایرانیان مهاجر تمایل به تشکیل یک گروه جداگانه ایرانی  با محوریت و تمرکز بر مسائل ایران و ایرانیان شکل میگیرد. برخی از رهبران گروه همت که اصالت ایرانی دارند همچون نریمان نریمانوف با همراهی تعدادی دیگر از ایرانیان فعال گروه “اجتماعیون-عامیون”  که ترجمان ایرانی “سوسیال-دموکرات” است را تاسیس میکنند . نریمانوف همزمان عضو حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه و عضو گروه همت نیز بود و هماهنگی مابین این سه گروه را فراهم می ساخت.

سوسیال دموکراسی ایرانی

(گروه اجتماعیون-عامیون)

“گروه همت” از سال ۱۹۰۴  اقدام به تشکیل شعب و محفل های “اجتماعیون-عامیون “در ایران می کند  که شاخص ترین آنها گروه اجتماعیون –عامیون تهران برهبری حیدر خان عمو اوغلی است و در آن چهره ای انقلابی سرشناس مشروطه  همچون ملک المتکلمین و سید جمال الدین واعظ و صور اسرافیل و سلیمان میرزا اسکندری  شرکت دارند.

. شعبه های اجتماعیون-عامیون نقش مهمی در رادیکالیزه کردن انقلاب مشروطه در شهرهای تهران و تبریز و مشهد و شمال ایران بازی میکنند. شعبه های اجتماعیون-عامیون ایران تحت نظر اجتماعیون-عامیون باکو تشکیل و هدایت می شود

چهره شاخص و نامدار اجتماعیون –عامیون ایرانی در این زمان حیدر خان عمو اوغلی است که نخستین شعبه های این حزب را در مشهد و تهران و تبریز دایر میکند . حیدرخان عمواوغلی هم در ارتباط با حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه بود و هم از پایه گذاران اجتماعیون عامیون ایران.

(حیدر خان عمواوغلی فرزند یک پزشک ایرانی بود که در کودکی به ارمنستان میرود و در آنجا مدرسه پلی تکنیک تفلیس مهندس برق می شود و در باکو مشغول یکار میگردد. او در ضمن تحصیل با برخی سوسیال دموکرات های قفقاز آشنا شده و وارد فعالیت های انقلابی میگردد. در سال ۱۲۸۲  مظفرالدین شاه در سفر به باکو در خواست آوردن کارخانه برق به ایران(مشهد) میکند و برای اینکار خواهان آمدن یک مهندس مسلمان میشود که حیدرخان عمواوغلی معرفی شده و وارد مشهد می شود.)

از همان ابتدای تشکیل “گروه همت”  و “اجتماعیون-عامیون ”  در باکو  و سپس شعب آن در ایران اعضای آن  در دو جنبش بزرگ انقلابی فعالانه در گیر می شوند:

  •  مشارکت در انفلاب ۱۹۰۵ روسیه همراه با سوسیال دموکرات های روسیه
  •  مشارکت در انقلاب مشروطه ایران

درواقع سوسیال دموکراسی ایرانی از همان آغاز پیدایش خود در کوران دو انقلاب بزرگ دوران خود متولد می شود که آثار خود را در سیر تاریخی آن باقی می گذارد.

اجتماعیون عامیون برای تبلیغ نظرات خود اقدام به انتشار روزنامه میکنند. سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) و و سید محمد شیرازی( مساوات) و میرزا جهانگیر خان شیرازی و دهخدا(صور اسرافیل) و روزنامه ملا نصرالدین از مهمترین آنها محسوب می شدند.

“اجتماعیون-عامیون” در جریان انقلاب مشروطه اقدام به اعزام داوطلبان مسلح ایرانی و همچنین انقلابیون گرجی و ارمنی و روسی به ایران میکنند سلاح و تجهیرات جمع آوری و ارسال میکنند که نقش آنها در انقلاب مشروطه و بویژه پس از بمباران مجلس چشمگیر است.و در ایران بنام “مجاهدین قفقاز” شناخته می شدند.

چالش های سوسیال دموکراسی ایران در دوران انقلاب مشروطیت

در این مقطع طیف  فعالین و انقلابیون سوسیال دموکراسی ایران از  چهار تیپ مختلف هستند:

  • اعضای اجتماعیون –عامیون ایرانی که بتازگی شعبه ها و کمیته های خود را تشکیل داده اند
  • اعضای اجتماعیون-عامیون باکو که وارد ایران شده و در انقلاب مشارکت دارند.
  • انقلابیون گرجی و ارمنی که عضو حزب سوسیال دموکراسی کارگری روسیه بوده و بصورت داوطلب برای کمک به مشروطه خواهان ایران وارد کشور شده بودند .
  • گروه ارمنی تبریز (مارکسیست )

روشن است که ورود انقلابیون گرجی  و همچنین اجتماعیون-عامیون باکو به ایران در کوران انقلاب مشروطه که از فرهنگ و ادبیات متفاوتی برخوردار بوده و بویژه بیشتر آنان  دارای ایدئولوژی مارکسیستی بوده و در نتیجه سکولار و نا آشنا با سنت ها و مبانی مذهبی هستند خود می تواند زمینه برخی چالش ها را در اردوی مشروطه طلبان و انقلابیون ایرانی دامن زند که مهم ترین آنها عبارت بود:

  • چالش ایدئولوژیکی :

این چالش تنها مابین انقلابیون گرجی و مجاهدین ایرانی نبود بلکه حتی مابین اجتماعیون –عامیون باکو و اجتماعیون-عامیون ایران نیز ظاهر می شود.. یکی از اختلافات مهم آنها به چگونگی نگرش آنها به مذهب بود. در حالیکه مجاهدین قفقازی و اجتماعیون-عامیون باکو  نسبت به مراسم مذهبی توجه کمتری داشته و حتی در معرض اتهام بیدینی قرار گرفته بودند اجتماعیون –عامیون تبریزی یکی از شرائط عضویت در سازمان خود را “تدین به دین اسلام” قرار داده بودند .

هرچند در برنامه اجتماعیون عامیون باکو بر “آزادی های مذهبی” تاکید شده بود ولی اجتماعیون عامیون ایرانی بادرک حساسیت جامعه ایرانی و باتوجه آنکه بسیاری از داوطلبان عضویت مسلمان بودند از ذکر این عبارت خودداری کرده و از کلمات مسلمان پسند همچون  “مجاهد” استفاده میکردند.

اجتماعیون عامیون ایران تلاش داشتند تا برنامه های خود را مطابق با آموزش های اسلام نشان دهند و حتی اصول سوسیالیستی را نیز با اسلام سازگار نملیند.

در حالیکه اجتماعیون –عامیون ایران باکو از بر قراری “جمهوری” به جای “نظام سلطنتی ” دفاع می کنند ولی در مرام نامه اجتماعیون-عامیون ایران  این مسئله با سکوت  همراه می شود.

در مرام نامه اجتماعیون عامیون  ایران بر آزادی های هفت گانه( آزادی قلم و مطبوعات و آزادی نطق و آزادی مجامع و آزادی بیان و آزادی شخصیت و آزدای جمعیت ها و آزادی اعتصابات  ) تکیه می شود. بر تعلیمات اجباری و رایگان بدون فرق از حیث طبقه و موقعیت توسط دولت سخن گفته میشود. در برنامه ارضی از تقسیم اراضی و زمین های کشاورزی مابین دهقانان و تاسیس “دارالمساکین –فقیر خانه) و “مریض خانه” و اخذ مالیات به نسبت دارایی و سرمایه پشتیبانی می شود. همچنین در برنامه آنها از تشکیل قشون منظم و انجام خدمات سربازی اجباری برای همه افراد هجده ساله بدون فرق از حیث طبقه آنها  گفته می شود. در بخش کارگری از ۸ ساعت کار روزانه و حق اعتصاب و آزادی تشکیل اتحادیه های صنفی و تامین حقوق کارگران  تاکید می شود

البته در میان اجتماعیون عامیون انزلی و رشت آستارا تفاوت های قابل توجهی با مجاهدین تبریزی داشتند. آنان بیشتر به اندیشه های سوسیال دموکراسی تمایل داشته و نقش شعائر مذهبی آنها کمتر بود.

  • چالش سازمانی :

چالش مهم دیگر چالش سازمانی و فرماندهی بود. در ایتدا انقلابیون گرجی از فرماندهی خود تبعیت می کردند و اجتماعیون-عامیون ایرانی نیز از مرکز باکو در حالیکه شعبه های اجتماعیون- عامیون ایران در تبریز کمیته های فرماندهی خود را تشکیل داده بودند که این مسئله چندین بار باعث بروز اختلافات و ناهمانگی و شکست هایی در تبریز  شد که سرانجام با هدایت علی موسیو که در راس” مرکز غیبی تبریز” قرا رداشت همه آنان تحت فرماندهی وی عمل متحد شدند.

این مسئله بیانگر آن بود که هنوز مرز های ایدئولوژیکی و اعتقادی در میان روشنفکران و مبارزین چپ ایران کاملا مشخص نشده بود و “سوسیال دموکراسی “نوع ایرانی یعنی “اجتماعیون –عامیون” آمیزه ای از اندیشه های مختلف و بعضا متضاد بود که هنوز برای تحول و تثبیت خود به زمان نیاز داشت.

بعد ها با توجه به بروز اختلافات مابین اجتماعیون عامیون باکو و شعب آن در  ایران سرانجام کمیته باکو دستور تعطیلی شعب اجتماعیون عامیون ایران را صادر نمود و اعضای ایرانی آن با همکاری سید حسن  تقی زاده حزب دموکرات ایران را تشکیل دادند.

چپ ایران در انقلاب مشروطیت

انقلاب مشروطیت که از بزرگترین اتقلابات تاریخی عصر خود بود میدان عمل مناسب برای چپ ایران فراهم ساخت تا فعالانه وارد مبارزات شده و آنرا در جهت عمیق تر کردن و رادیکالیزه آن به پیش برند .

انقلاب مشروطیت دوفاز کاملا متفاوت  را پشت سر گذراند:

فاز اول: در این مرحله جنبش اعتراضی مردم برهبری روحانیون بزرگ و لیبرال ها و تجار وبازاریان وروشنفکران طبقه متوسط شهری با  بست نشینی و تحصن و بستن بازار ها و راه پیمایی های آرام در جریان مراسم عزاداری ماه محرم  در شهرهای بزرگ ایران شروع میشود و خواست اصلی مردم تشکیل “عدالت خانه” است که کمی بعد با گسترش آن و رادیکال شدن آن به خواست های عالی تر  همچون “قانون اساسی” و تشکیل مجلس شورا” و برقراری  نظام “سلطنت مشروطه” ارتقا می یابد و سرانجام با پذیرش آنها توسط شاه  در سال ۱۹۰۶ به پیروزی می رسد.هرچند که در این انتخابات شرط شرکت و رای دادن در آن بر مبنای سن و دارایی بود و در نتیجه علاوه بر زنان دهقانان و کارگران و پیشه وران فقیر از حقوق انتخاباتی عملا محروم می شدند ولی در مقایسه با دوران استبداد این ها همه دستاورد بزرگی برای ملت بود.

میخاییل پاولوویچ در مقاله”انقلاب ایران”  که در سال ۱۹۱۰ در دوران انقلاب مشروطه  نوشته  شده نیروهای شرکت کننده در انقلاب را چنین معرفی میکند:

” علاوه بر روحانیت جوانان ایرانی هم پر انرژی تر از همه در این جنبش شرکت کردند. دانشجویان مدارس عالی فنی در تهران و همچنین دانشجویان کشاورزی و علوم اجتماعی بهنگام تظاهرات خونین خیابانی در سال ۱۹۰۶ در پیشاپیش همه بودند. همچنین عده زیادی از طلاب شجاعانه به مبارزه پیوستند. جوانان دانشجو آنچنان به این جنبش جذب شدند که بسیاری از دانشجویان ایرانی که در مدارس عالی فرانسه و انگلستان و بلژیک و غیره تحصیل می کردند غربت را ترک گفتند و به میهن بازگشتند تا در مبارزه ملی و همگانی بر علیه رژیم کهن شرکت جویند. کارگران کارخانه و همچنین پیشه وران نیز با تمام قوا در این جنبش شرکت جستند. ..تنها طبقه ای که کمتر از همه در جنبش شرکت جست دهقانان بودند هرچند که وضع آنها از همه ناامید کننده تر است.”

( جنبش کمونیستی و کارگری ایران       خسرو شاکری-دستمالچی    ص ۳۰)

هر چند در مرحله اولیه شروع انقلاب مشروطه رهبری آن در دست روحانیون بود ولی با پذیرش “عدالت خانه” آنان تصور میکردند که به خواست های اصلی رسیده اند بخصوص آنکه روحانیت با پذیرش دخالت های قضایی آنان به اختیارات بیشتری دست یافته بود بنابراین بخش نیرومندی از آنان انقلاب را پایان یافته تلقی کرده و از گسترش افکار جدید و تجدد گرایانه همچون ” حاکمیت قانون” و یا “قانون اساسی” بشدت نگران شده بودند. آنان بر این باور بودند که اسلام و قوانین اسلامی کفایت دارد و نیازی به قوانین جدید اروپایی نیست و از طرف دیگر از رشد سریع “انجمن های مردمی” در کشور وحشت زده شده بودند  زیرا آنها با با استفاده از آزادی های بوجود آمده دست به انتشار روزنامه ها و مقالات و شبنامه زده  و دیگر از روحانیت خط نمی گرفتند و مستقل عمل میکردند.

روحانیت سنتی در راس آن شیخ فضل الله نوری در مقابل “مشروطه”  جنبش  “مشروعه” را علم کرده و سعی کرد جنبش انقلابی مشروطه را که تا آنزمان یکپارچه بود دوقطبی کند . مشروعه خواهان بسرعت هواداران خود را متشکل کرده و با شاه و دربار و خوانین و بخشی از سرمایه داران و تجار سنتی علیه مشروطه خواهان متحد می شوند.

از طرف دیگ دراردوی مشروطه خواهان نیز تحولات گسترده ای رخ میدهد. بخش عمده آنان که از تحرکات راست گرایان اسلامی و اتحاد آنان با مستبدین و شاه و دربار نگران بوده و آنها را بمثابه ترمز سد راه تعمیق انقلاب می بینند بسرعت اقدام به تشکیل انواع “انجمن های مخفی و علنی” می زنند.  و در فقدان قدرت متمرکز دولتی و امنیت و تهاجمات مستبدین از درون این انجمن ها گروههای حفاظتی  در محلات تشکیل میشود . گروهها برحسب وضعیت انقلابی در آن زمان و برای حفظ جان خود بسرعت مسلح می شوند. این نوع”کمیته های داوطلب و مسلح  مردمی” نقش مهم و تعیین کننده در انقلاب مشروطیت بر عهده دارند(میلیشیای انقلاب مشروطه).

مهمترین گروه های  سیاسی    مشروطه خواهان و استبداد گرایان در فاز اول عبارت بودند از:

۱-” جامعه آدمیت” گروهی از لیبرال های سرشناس که خود را طرفدار افکار ملکم خان میدانستند و از تجدد گرایی و حاکمیت قانون و  تشکیل مجلس شورا و محدود کردن قدرت شاه طرفداری میکردند.این انجمن با فراماسونری نیز در ارتباط بود.

آنان حکومت انتخابی را در جامعه ای که اکثریت آن مفهوم صحیحی از آن اصول نداشتند منوط به هوشیاری ملی و آگاهی جمهور مردم به حقوق اساسی و مسئولیت مدنی خود میدانستند و معتقد بودند که کارهای تند وافراطی به زیان نهضت مشروطه خواهی است و مردم هم هنوز برای تغییرات بنیادی آماده نیستند. این گروه نوسازی و اصلاحات را تنها از “بالا” ممکن می دانست و در جریان تشدید اختلافات مجلس و شاه بر سر اختیارات قانونی به محمد علی شاه نزدیک شد. اما بخشی از آنها یعنی مشروطه خواهان   ” لیبرال-دموکرات”  از گروه جدا شده و با دموکرات ها و اجتماعیون عامیون وارد همکاری می شوند . در نتیجه اولین تقسیم بندی در جناح چپ ایران در این زمان صورت میگیرد. لیبرال ها نخستین گروهی هستند که از جریان چپ خارج می شوند هر چند که  در طیف کلی تجدد خواهان  بهمراه با چپ گرایان قرار دارند. این بدان معنی است که دیگر دو مفهوم “تجدد-چپ” از یکدیگر فاصله گرفته اند.بدان معنی که هر چپی تجدد گرا نیز هست اما هر تجدد گرایی میتواند چپ نباشد. 

۲-“انجمن خدمت” گروهی بود که طرفداران استبداد تشکیل داده بودند و شروع به جمع آوری نیروها و مبارزه با مشروطه خواهان گرفتند و با محمد علی شاه در ارتباط بودند.

۳-“کلوپ بیداری ایرانیان” که وابسته به فراماسونری بود

۳- فرقه اجتماعیون-عامیون : پس از صدور فرمان مشروطیت و آزادی های نسبی جدید و انتشار روزنامه ها و سخنرانی ها و آشنایی مردم با افکار نو حیدرخان زمینه را برای تشکیل احزاب سیاسی مناسب دیده و فرقه اجتماعیون -عامیون تهران را تاسیس میکند

اولین حوزه شامل هفت نقر است که بطور منظم و مخفی تشکیل می شود

علاوه برای حوزه حزبی حیدرخان اقدام به تشکیل یک حوزه عمومی میکند که تعداد زیادتری در آنها شرکت میکنند و بگفته خودش  اغلب از “خوبان اهل بازار” بوده اند . همین که انجمن های مختلف در تهران شروع به فعالیت میکنند حوزه عمومی تعطیل شده و اعضای آن در انجمن های مختلف وارد می شوند و فعالیت حزبی حیدرخان عمدتا در فرقه اجتماعیون –عامیون متکی می گردد.

حوزه اولیه  و مخفی اجتماعیون –عامیون خیلی زود یک جمع شانزده نفره بنام  به ” کمیته سری انقلاب ملی ” تبدیل می شود و خود را حافظ اهداف انقلاب مشروطه در نظر میگیرد.

تحلیل این گروه از شرائط انقلاب مشروطه چنین بود:

  • آنها یقین داشتند که شاه و دربار با اتکا به روسها هرگز از مشروطیت و حاکمیت قانون تمکین نخواهند کرد و بهر وسیله ممکن کلک مشروطیت را خواهند کند. شاه مکرر گفته بود که اجدادش سلطنت مستبده را با شمشیر به دست آورده اند و او با شمشیر حفظ خواهد کرد.
  • مجلس ضعیف و نمایندگان نا آگاه قادر به ایفای نمایندگی ملت در مقابل شاه مستبد نیستند و این مجلس یا بخودی خود ضعیف شده و منحل می شود و یا آلت دست شاه و مستبدین خواهد شد.
  • شاه(محمد علی شاه) ملت را بنده خود میداند و آنها را لایق مشورت و مداخله در امور کشور نمی داند.
  • گروه براین عقیده است که خطرات زیادی انقلاب مشروطیت را تهدی میکند و آینده تیره و تار بنظر میرسد و چاره کار رهبری ملت برای برپایی یک قیام اجتماعی است.

کمیته انقلاب از شانزده نفر از آزادیخواهان بنام ایران تشکیل می شود: ملک امتکلمین و سید جمال الدین واعظ و محمد رضا مساوات و سید حسن تقی زاده و حکیم الملک و دهخدا و میرزا سلیمان خان اسکندری و..

در دوران مشروطه یگانه حزب متشکل همان اجتماعیون-عامیون است که برای  نخستین  بار کارکرد حزبی را در  مبارزات سیاسی ایران وارد می سازد.

تقابل شاه-مجلس

در مرحله آغازین انقلاب مشروطه میتوان گفت که عملا حاکمیت دوگانه شاه-مجلس  در کشور شکل گرفته است:

  • حاکمیت شاه و دربار (که از حمایت  روحانیون مشروعه خواه برخوردار است)
  • حاکمیت انجمن ها و کمیته های مردمی در شهر ها ( که از حمایت مشروطه خواهان بر خوردار است و تنها از مجلس شورا دستور میگیرند)

در فاز اول که با انقلاب مشروطیت نظام سلطنت استبدادی سرنگون شده و به جای آن  نظام سلطنت مشروطه و حاکمیت دو گانه (شاه-مجلس) جایگزین می شودمجلس از قدرت و حقوق بسیار بالایی در مقایسه با قدرت شاه برخوردار شده بود بطوریکه شاه قدرت هیچگونه تصمیم گیری بدون تایید مجلس و یا  امضای وزرا را نداشت و مجلس اکثر قریب باتفاق حقوق قبلی شاه را در باب اداره امورداخلی و حتی روابط خارجی به خود اختصاص داده بود.

روشن بود که ادامه چنین روندی ممکن نیست . یا شاه باید بیک مقام کاملا تشریفاتی تبدیل شود و تنها  نماد کشور باقی بماند (که چنین چیزی برای محمد علی شاه جوان  و دربار که سودای قدرت استبدادی گذشته را داشتند قابل تصور نبود) و یا آنکه نظام سلطنتی با نظام جمهوری جایگزین شود( که در آن زمان این بحث چندان مطرح نبود) و یا آنکه مجلس عقب نشینی کرده و بخشی از اختیارات خود را به شاه واگذار کند  ( که آنهم در اکثریت مجلس طرفداری نداشت)

در نظام جدید  و جوان مشروطه سلطنتی که اهداف و راهکارهای اجرایی آن تبیین نشده و تفکیک قوا هنوز موضوعیت نیافته بود  در مدتی کوتاه رابطه  مجلس-شاه بر هم می خورد و به بحران میرسد که البته وجود گرایشات افراطی در هر دو طرف مشروطه خواهان و مستبدین این بحران را تشدید کرده و سطح منازعات و اختلافات را به  به اردوکشی خیابانی و ترور و و به توپ بستن مجلس و  حذف فیزیکی یکدیگر میرساند.

برای آنکه عمق این بحران  و نحوه رویارویی این دو نهاد نظام سلطنت مشروطه (شاه-مجلس) بهتر دیده شود کافی است فقط نوع برخورد مجلس و شاه را در مورد ترور  امین السلطان اتابک و همچنین حادثه ترور شاه  موشکافی شود:

محمد علی شاه که  در  فکر بستن مجلس و جمع کردن بساط مشروطه است از اتابک که آنزمان در پاریس بسر می برد دعوت نمود برای بعهده گرفتن نخست وزیری به ایران بیاید. اتا بک در گذشته وابستگی کامل به رو س ها داشت. البته در هنگام اقامت در اروپا با انگلیسی ها نیز مراوداتی بر پا کردو به عضویت فراماسونری در آمد.بنظر میرسید اتابک همان کسی است که میتواند هم حمایت روس و انگلیس را داشته باشد و هم مورد حمایت شاه و دربار است و تنها کسی خواهد بو د که قادر است مشروطه را جمع کند.

اتابک عازم ایران می شود اجتماعیون عامیون قفقاز که این خبر را می شنوند هنگام ورود او به قفقاز قصد ترور او را میکنند که فرد دیگری اشتباهی به جای او کشته می شود.

در انزلی وقتی او میخواهد از کشتی روس ها پیاده شود مجاهدین انزلی از ورود  جلو گیری میکنند و  و میگویند که  تنها مجلس شورا باید اجازه ورود دهد.

شاه با ایت الله طباطبایی و بهبهانی و شیخ فضل الله نوری جلسه میگذارد . علما از مجاهدین انزلی می خواهند که مانع آمدن اتابک  نشوند ولی آنها گوش نکردند و منتظر دستور مجلس شدند. سپهدار میخواهد از رشت به انزلی برود تا با اتابک ملاقات کرده اورا به تهران ببرد  که پنج هزار نفر مجاهد راه را بسته و نمی گذارند بدانجا برود.

چهار نفر از وکلای انجمن بداخل کشتی روس رفته و با اتابک گفتگو میکنند. او دم از وطن پرستی میزند و از مشروطه شدن ایران شکر ها میکند و میگوید که ملت حق دارند زیرا از بس ظلم از حکام دیده اند دیگر به جان آمده اند

در مجلس بحث در میگیرد برخی نمایتدگان میگوید:

” اگر بخواهیم تمام این اشخاص را به خیانت سابق از مملکت خارج نماییم ده نفر دیگر برای ما باقی نخواهد ماند.”

” ملت از آمدن این یکنفر نخواهد ترسید.”

سرانجام  مجلس شورا به مجاهدین انزلی دستور داد که مانع ورود اتابک نشوند.

اتابک به تهران می آید و با شاه ملاقات کرده و کابینه خود را معرفی میکند.

. حیدرخان عمواوغلی میگوید:

” اتابک که محمد علی میرزا (شاه) اورا مخصوصا برای انهدام اساس مشروطیت از فرنگ به ایران آورده بود هفتاد نفر از وکلای پارلمان را به دادن پول ووعده و غیره طرفدار و حامی خود قرار داده و آنچه که میل داشت به اکثریت آرا از پیش می برد….شیخ فضل الله مجتهد را نیز پول داده تحریک کرده به جمعی هوا خواهانش به حضرت عبدالعظیم فرستاد و آن غائله را بر پا نمود.”

سرانجام نمایندگان بیش از ۳۱ انجمن در مجلس جمع میشوند یجیی میرزا و سلیمان میرزا اسکندری نطق های تندی علیه اتابک ایراد میکنند .  در مجلس شکاف می افتد.تعدادی از نمایندگان از اتابک طرفداری میکنند . و برخی نمایندگان خواهان جلب آنها برای بازپرسی میشوند.

کم کم مخالفت با اتا بک به شهر ها کشیده میشود تبریز و خوی و…و خواستار خلع اتابک میگردند.

حزب اجتماعیون عامیون تصمیم میگیرد یکی از اعضای خود را به ملاقات اتابک فرستاده و برای آخرین بار با او اتمام حجت کنند. نماینده حزب  در ملاقات با او خواستار استعفای وی میشود و اتابک جواب های تندی به او میدهد.

کمیته سری اجتماعیون عامیون پس از بررسی ملاقات تصمیم به اعدام اتابک می گیرد.و کمیته مجری تصمیم را برای اجرا به “هیئت مدهشه” ابلاغ میکند در هیئت قرعه کشی می شود و قرعه بنام عباس آقا (صراف اهل تبریز  مقیم تهران) می افتد.

عباس آقا قبل از ترور نامه ای برای اتابک می فرستد و مجددا از او می خواهد که به تعهداتی که در مجلس داده بود وفادار بماند  که اتابک به آن توجه نمیکند .عباس آقا دومین نامه تهدید آمیز را برای اتابک می فرستد و باو اخطار میکند که فتوای مرگ او به جرم خیانت به ملت در انجمن مخفی مجاهدین بتصویب رسیده و از وی خواستار توبه و بازگشت به ملت می شود  و ده روز بوی فرصت میدهد که تاثیری ندارد.

در این زمان قانون اساسی هنوز توسط مجلس  نوشته نشده است .در آنموقع مرکز ملت انجمن آذربایجان بود و رییس آن هم تقی زاده .

اتابک در شرائط بغرنج و پیچیده ای قرار دارد .اوکه پس از آمدن به ایران و مشاهده جنش مشروطه خواهی نسبت به گذشته تغییراتی میکند اینک  تلاش دارد  که مابین مشروطه خواهان و مستبدین و شاه نوعی هماهنگی و سازش بوجود آورد. شرائط پیچیده ای بوجود آمده است . شاه و دربار نگران بی اختیارشدن خود و پیشروی مشروطه خواهان اند که تقریبا همه حقوق شاه را سلب کرده اند. از طرف دیگر ظل السلطان برادر شاه در فکر خلع محمد علی شاه و شاه شدن خودش بوده و  با کمک عوامل و افراد خود در صحنه حضور دارد. و سرانجام شیخ فضل الله و بهبهانی که نیز حرکات اعتراضی را با پرچم “مشروعه خواهی” تشدید کرده اند. 

مخبرالسلطنه هدایت که خود ناظر وقایع است جو آنزمان را چنین تصویر میکند:

” معنی مشروطه را صد نود نمی دانستند.  تجربه معلوم کرد آنکه بیشتر بر خلاف دولت در نطق ها حرارت بخرج میدهد شبها درباریان را ملاقات کرده است یا ظل السلطان را . هریک بدول اجنبی بیشتر حمله می آورند سرسپرده سفارتی هستند. تدبیر این بود که مجلس را در انظار از صورت معقولیت بیندازند و مضر به حال مملکت جلوه بدهند.

جوانان بی تجربه هر کدام رساله ای از انقلاب فرانسه در بغل دارند و میخواهند رل روبسپیر و دانتن را بازی کنند و آخر کار آنها را ندانسته اند.گرم کلمات آتشینند .از برودت آخر کار اطلاع ندارند… آنچه کردیم اعتماد بین دولت و ملت حاصل نشده   .طرف مجلس را آرام میکنم از دربار دم خروس پیدا میشود .شاه را بر سر موافقت در می آورم  بمب بطرف کالسگه شاه پرتاب می شود. شاه نسبت را به تند روان مجلس و ملت میدهد و از اینطرف گفته می شود که تحریک  دربار است “

( خاطرات و خطرات    مخبر السلطنه     ص ۱۴۸-۱۵۰)

  اتابک از هر طرف در معرض اتهام است . بگفته مخبرالسلطنه (وزیر کابینه اتابک) ” اتابک بین شاه و مجلس و سید عبدالله(بهبهانی) و شیخ فضل الله(نوری) چهار میخ است.” اتابک در بن بست کامل قرار میگیرد و پس از یک قهر بیست روزه به حضور محمد علی شاه میرود و میگوید:

“من در یک وضعیت ناگواری هستم. شما از من مظنون هستید که با مشروطه طلب ها همراهی میکنم.آنها از من مظنونند که میخواهم اساس مشروطیت را برهم زنم. بواسطه این سوئ ظن اصلاح به هیچوجه ممکن نیست.و نمی توان کاری از پیش برد و این نقار و اختلاف مابین دولت و ملت را خاتمه داد .نه آنها حقیقت آنچه را که میخواهند بمن میگویند و نه شما. در این میانه متحیر مانده ام.اگر حقیقتا شما میل به اصلاح دارید باید عملا مساعدت خودتان را به آنها ابراز کنید تا آنها مطمئن شوند و الا مرا از خدمت معاف فرموده اجازه فرمایید به اروپا مراجعت کنم.”

شاه بوی اطمینان میدهد و اتابک از وی میخواهد که کتبا آنرا امضا کند و با خوشحالی دستخط شاه را به مجلس می برد

از در مجلس که بیرون می آید ترور میشود.

در تهران هفته عباس آقا قاتل اتابک  برگزار میشود. پنجاه هزارتن با دسته های گل و شاگردان مدارس با پرچم های رنگارنگ و شعارهای “زنده باد مشروطه” .و “زنده باد آزادی ” بر سر مزار او جمع میشوند.

بازار  و دکان ها بسته میشوند. ملک المتکلمین نطق آتشین میکند.

همایون کاتوزیان نوشته است:
“اتابک می‌کوشید با کمک مشروطه‌خواهان معتدل، بویژه سیّد عبدالله بهبهانی، نوعی همزیستی و سازگاری بین مشروطه خواهان و دولتی‌ها بوجود آورد. امّا این را نه دموکرات‌ها و تندروان می‌خواستند نه دولتی‌ها و شاه، چون هر یک از این دو گروه می‌خواست دیگری را به کلّی براندازد نه اینکه به نوعی سازش و مصالحه و توافق برسد و به همین دلیل هم هردو خواستار از میان بردن اتابک بودند. چنانکه در شبی که او در صحن مجلس ترور شد هم آدمکشانِ شاه (به سرکردگی موقّر السلطنه) در آنجا بودند هم عباس آقا، صّراف جوان تبریزی که به او تیراندازی کرد. به همین دلایل از آن زمان به بعد درباره هویّت واقعی کشنده یا کشندگان امین السلطان بحث و اختلاف بوده است.”

ندارد و میتواند با او متحد گردد.

روز بعد از کشته شدن اتابک مامورین نظمیه عباسقلی خان رییس “جامع ادمیت” را توقیف کرده و اسناد و مدارک او را می برند.او چند روز بعد آزاد میشود اما محمد علی شاه با بررسی مرام نامه آنها پی میبرد که این گروه خطری برای آنها ندارد و میتواند با او متحد گردد.

محمد علی شاه که در هراس است با “جامع آدمیت” که از پیروان ملکم خان بوده و مسلک غیر انقلابی داشتند و مخالف کارهای تند وافراطی بودند نزدیک می شود.(ملکم خان خود هیچگونه ارتباطی با آن نداشت)

بخصوص که گروهی از شاهزادگان نیز در آن عضویت داشتند.

میرزا عباسقلی خان  رییس “جامعه آدمیت” که چند روزپس از قتل اتابک بعنوان مظنون دستگیر می شود در یادداشت هایش مینویسد:

” پس از خلاصی از محبس هر کس طالب ملاقات من شد. اکثر رجال و بزرگان منتخب ایران به دایره آدمیت با شرائط حفظ و حمایت مشروطیت و بیزاری از استبداد وارد شدند.”

حتی محمد علی شاه نیز وارد شده و عباس قلیخان طی دستوری از همه اعضای خود می خواهد که از محمد علی شاه حمایت کنند و به آنها هشدار میدهد که مبادا تحت وسوسه برخی بیخبران از عرصه پلیتیک وقت قرار گیرند.

فرقه اجتماعیون عامیون عضویت محمد علی شاه و درخواست حمایت از او را یک خدعه بر ضد مشروطیت ارزیابی میکند .

قتل اتابک تضاد های مابین مشروطه خواهان و شاه و دربار ومستبدین را تشدید کرد.

بگفته مخبر السلطنه ” هر کسی را که مجلس معین کند شاه باو ظنین است و به رییسی که شاه معین کند مجلس “

برای انتخاب نخست وزیر مجلس منتظر شاه نمی ماند .ناصرالملک ( شاگرد مدرسه آکسفورد و مورد حمایت انگلیس ) را با اصرار بعنوان نخست وزیر انتخاب میکند و او اعضای کابینه اش را انتخاب ممینماید.

روزنامه مساوات می نویسد:

“اول حیله ای که نمودند شاه را از ناصرالملک رییس الوزرا بیمناک ساختند و همچی وانمود کردند که مسلک آنارشیستی در ملت ایران شایع شده به لفظ مشروطیت میگویند و در معنی چیز های دیگر می طلبند و می خواهند یک

مرتبه این طفل رضیع مشروطیت را بمقام منیع جمهوریت رسانند. ..ناصر الملک مردم را بر ضد سلطنت ترغیب

میکند…ارباب جراید را آزاد و اصحاب نطق از وی دستورالعمل میگیرند.

شاه نظر خوبی به این کابینه نداشته و وقتی آنها برای معارفه احضار می نماید بگفته مخبرالسلطنه که یکی از وزرای حاضر است شاه با عتاب میگوید:

” حالا من خوابیده ام برای من وزرا معین میکنند و صورتا هم حق داشت…جمله آخرش این بود که بروید پی کارتان . مرخص شدیم  .ناصرالملک  همانجا حبس شد و وزرا توقیف می شوند…روز بعد  شاه شکایت میکند که “مشروطه به جای خود اما مراتب باید محفوظ باشد.”

جو تهران سنگین می شود مشروطه خواهان و مستبدین جبهه علنی میگیرند. شیخ فضل الله بساط مشروعه خواهیش را در میدان توپخانه بر پا میکند و شعار میدهند:

 “ما دین نبی خواهیم    مشروطه نمی خواهیم” و مخالفین به طعنه جواب میدهند “ما دیگ پلو خواهیم     مشروطه نمی خواهیم”

گروههای مردمی برای حفاظت از مجلس میروند .فرقه اجتماعیون-عامیون اعلام خطر میکند:

” طقل مشروطیت ایران که به مجاهدات حریت پرورانه فداییان تازه قدم به عرصه وجود گذاشته به واسطه حرکات وحشیانه مستبدین ایران در هلاکت و خطر است . گرچه حکومت مستبده ایران در مقابل فرقه مجاهدین ناچیز و ضعیف است …ولی آنان با حکومت های ظالمه همجوار همدست شده و از آنان معاونت و کمک می خواهند.”

( اعلامیه اجتماعیون عامیون   ص ۱۱۱)

سر انجام محمد علی شاه به مجلس آمده و سوگند یاد میکند که با اساس مشروطیت و اسلام مخالفت نورزد و قانون اساسی را که ضامن حیات ملت است حفظ کند.

این بار فرقه اجتماعیون عامیون خود محمد علی شاه را خطاب قرار داده و اورا تهدید میکند.

حیدرخان عمو اوغلی خود مسئولیت اجرای برنامه ترساندن شاه را  بر عهده میگیرد.چندین بمب در میان همراهان شاه و کالسگه سلطنتی منفجر می شود ولی به شاه آسیبی نمی رسد.

پس از ناکامی عملیات ترور محمد علی  شاه  این بار آزادیخواهان به شیوه همیشگی خود ناخرسندی از آن نمودند و مردم به نام آنکه شاه بسلامت ازیک چنان گزندی در گذشته به شادی پرداخته چراغان کردند.روز بعد مجلس گروهی را نزد شاه فرستاده و این پیشامد ابراز تاسف کردند.

دستور جشن و چراغانی در شهر های ایران بخاطر سلامتی شاه صادر می شود.

شهر بانی در صدد شناسایی  ضاربین بر میاید وعده ای دستگیر شدند و مجلس خواست که باز پرسی ها علنی باشد

شاه اصرار داشت که بمب اندازان دستگیر شوند. تااینکه شهر بانی اقدام به دستگیری حیدر خان عمواوغلی و چند نقر از دوستان وی میکند.و در شهر بانی آنها را به زنجیر می کشند.روز بعد آنها را برای باز پرسی به نزد محمد علی شاه می برند.

انجمن های تهران به تکاپو می افتند و میگویند چندین اصل از قانون اساسی شکسته شده است. زیرا به خانه مردم ریخته و دیگر آنکه در کاخ گلستان به باز پرسی پرداخته بودند و نه در شهربانی   . روز بعد در مجلس  لایحه ارسالی انجمن ها خوانده میشود.وقتی معلوم می شود وزیران از دستور دستگیری خبر دار نبوده اند و وزیر عدلیه و یا داخله خبر نداشته اند مجلس آنرا ایراد میگیرد که شاه قانون اساسی را نقض کرده است.

روز بعد دستگیر شدگان را به عدلیه آورده و در حضور نمایندگان از آنها باز پرسی میشود.

محمد علی شاه با وزیران درشتی کرده و میگوید من خودم با مجلس کنار خواهم آمد

” اکنون که “ملت” نمی خواهد کسانی را که آهنگ کشتن من میداشتند دنبال کنم من نیز چشم می پوشم ”

پیداست که این سخن را از روی رنجیدگی می گفت.سرانجام چون از باز پرسیها چیزی بدست نیامد  شاه دستور داد که حیدرخان عمواوغلی و دوستانش آزاد شوند و در عوض حکمران تهران و رییس شهر بانی را به گناه قانون شکنی و اقدام “خود سرانه” (دستگیری مظنونین ) کیفر دهند.

( حیدر خان عمواوغلی: چکیده انقلاب      رحیم رضا زاده ملک  )  

این حادثه قدرت نمایی بزرگ  مجلس شورا در برابر شاه بود. شاه آن قدر بی اختیار شده بود  که حتی اجازه تعقیب

ضاربین خود را نداشت  روشن یود که دیگر تقابل مجلس-شاه درنظام مشروطه جوان دارد به نقطه بحرانی خود میرسد

استبداد طلبان و مشروعه خواهان و گروههای ناراضی و جداشده  مشروطه خواهان همگی به تکاپو می افتند که هر چه زودتر بساط مشروطه جمع شود . حمایت روس و انگلیس نیز بدست آمده است.

فاز دوم انقلاب مشروطه( ۲ تیر ۱۲۸۷ تا فتح مجدد تهران در ۲۵ تیر ۱۲۸۸) :

سرانجام محمد علی شاه در ائتلاف با برخی روحانیون (شیخ فضل الله نوری-بهبهانی ) و لیبرال هایی که از اوج گیری انقلاب و دموکراتیک شدن آن وحشت زده شده بودند و  خوانین و  با پشتیبانی روس و انگلیس  تصمیم می گیرد توسط لیاخوف مجلس را به توپ به بندد و بساط مشروطه را جمع کند. کشتار و تعقیب مشروطه خواهان شروع می شود .سران سرشناس آن مللک المتکلمین و صور اسرافیل و بسیاری دیگر را اعدام میکند.

در آغاز این مرحله برای مقابله با کودتای ضد انقلابی شاه-قزاق ها مشروطه خواهان ناچار می شوند از تهران خارج شده و ستاد خود را به تبریز منتقل کنند. تبریز قیام خود را تحت رهبری ستار خان و باقر خان  آغاز میکند و بزودی مشروطه خواهان ایران در دیگر شهر ها و برخی ایلات و عشایر مسلح در دفاع از مشروطه به حرکت در می آیند.

کودتای  محمد علی شاه و سرکوب مشروطه طلبان دستاورد های اولیه مشروطه خواهان (مجلس-حاکمیت قانون) را از میان برده و دوباره استبداد آمد و البته  این بار به سرکوب خشن آزادی خواهان پرداخت  که  راهی به جز انتخاب مقاومت مسلحانه برای آنان باقی نگذاشت . انقلاب بسرعت وارد مرحله جدیدی می شود که هم اهداف آن و هم نیروهای محرکه آن و هم روش های مبارزاتی آن با مرحله اول تفاوت های آشکار دارد. این بار انقلاب بدرون توده های مردمی میرود. رهبران انقلاب  از دل مبارزات مسلحانه ظاهر می شوند. ایلات و عشایر نیز به حرکت در می آیند . انجمن های مخفی و سازمان های مسلح مردمی پدیدار میگردند. انقلابیون خارجی (گرجی ها-ارمنی ها) برای دفاع از مشروطه خواهان وارد ایران می شوند و نوعی هماهنگی در عملیات انقلابی در شهر های مختلف تبریز و رشت و تهران و مشهد و اصفهان و.. برقرار می شود

در این دوره   لیبرال ها که نقش رهبری را در جبهه چپ ایران  در فاز اول انقلاب مشروطیت بعهده داشتند از  آن  خارج شده و  دموکرات ها رهبری چپ ایران را در دست می گیرند . لیبرال ها خواستار پایان جنبش انقلابی و سازش باکسب حداقل امتیازات بودند . بعد ها همین لیبرال ها بودند که در قدرت دولتی شرکت کردند و کسروی آنان را “میوه چین ” می نامیدو در واقع همین سازش لیبرال ها با اشرافیت فئودال سبب شکست انقلاب مشروطه گردید.

البته جناح رادیکال آنها یعنی لیبرال-دموکرات ها همچنان از انقلاب مشروطه حمایت کرده و از لیبرال ها جدا می شوند.

اجتماعیون-عامیون ایران که در طیف نیروهای آزادی خواه  از همه متشکل تر و جسورتر بودند توانستند در مرحله دوم که بسیاری از لیبرال ها و محافظه کاران و روحانیون عقب نشینی کرده و مجددا استبداد حاکم شده بود با مبارزات شدید و فداکاری های زیاد و در اتحاد با ملی گرایان و دموکرات ها   و لیبرال-دموکرات ها دوباره مقاومت را زنده نگهداشته و به پیروزی های ارزنده ای دست یابند.

بدون تردید پیروزی مجدد مشروطه خواهان رشت و آزاد کردن این شهر از دست مستبدین با رهبری اجتماعیون-عامیون گیلان صورت گرفت . همچنین در مقاومت مسلحانه تبریز برهبری ستارخان و باقرخان نقش مهم اجتماعیون-عامیون تبریز برهبری علی موسیو مثال زدنی است)

بی جهت نیست که در پیام حزب سوسیال دموکرات ایران گفته می شود:

” سوسیال دموکراسی ایران بود که مشروطیت را گرفت .دفاع تبریز را سازمان داد و در آن هنگام که استبداد خود را در همه جا پیروزمند میدانست و در صفوف آزادی خواهان ایران یاس و ناامیدی حکمفرما بود لشگرکشی به تهران را تهیه دید.”

( پاولوویچ ایرانسکی     ایران در مبارزه برای استقلال )

حتی اگر چنین برداشتی غلو آمیز جلوه کند ولی هرگز نمی توان نقش مهم و سرنوشت ساز سوسیال دموکراسی ایران را در مرحله دوم انقلاب مشروطه نادیده گرفت.

ورود انقلابیون قفقازی به ایران

پس از به توپ بستن مجلس و کشتار آزادیخواهان حیدر خان  که بخاطر حادثه ترور شاه تحت تعقیب است به باکو میرود و کمی بعد ۷۰۰ نفر داوطلب گرجی را برای پشتیبانی از قیام تبریز به آنجا می فرستد.او در آنجا با تقی زاده برای جلب کمک های مالی و تسلیحات نظامی و  اعزام داوطلبان همکاری میکند.

با وجود آنکه پس از شکست انقلاب روسیه سوسیال دموکرت های روسی شرائط دشواری داشتند هنگامیکه می بینند اتحاد شاه ایران و حکومت تزاری روسیه برای سرکوبی مشروطه خواهان ایران برقرار شده و لیاخوف روسی مجلس ایران را به توپ می بندد و سرکوب مشروطه خواهان آغاز می شود با احساسات انقلابی انترناسیونالیستی و بنا به دعوت  انقلابیون ایرانی   داوطلب ورود به ایران می شوند.

 ورود این انقلابیون که با انواع تسلیحات جنگی و بمب و مهمات و نشریات و اعلامیه انقلابی و در شرائط سخت تعقیب نیروهای تزاری در خاک روسیه و نیروهای استبدادی در خاک ایران انجام می گرفت در مدت اندک توازن قوا را به نفع مشروطه خواهان تغییر می دهد.

انقلابیون قفقازی  که آموزش دیده بوده و درمبارزات مسلحانه و عملیات بمب گذاری و تخریب در انقلاب روسیه تجربه دارند و از روحیه بالای  جسارت و شجاعت برخوردارند خیلی زود فضای ترس و رعبی را  که مستبدین براه انداخته بودند  در هم می شکنند.

انقلابیون قفقازی برای اولین بار از “بمب” در ایران استفاده میکنند که که باعث ایجاد وحشت در اردوگاه مستبدین میگردد. (استالین نیز بخاطر همین نوع بمب گذاری ها تحت تعقیب پلیس تزاری بود .)

لنین در باره اهمیت بمب در مبارزات انقلابی ۱۹۰۵ روسیه میگوید:

” بمب دیگر سلاح بمب اندازان منفرد نیست بلکه بمب به قسمت لازمی از سلاح خلق تبدیل می گردد.”

( لنین  مجموعه آثار    ص۲۸)

در نتیجه اولین کار گاههای بمب سازی توسط حیدرخان عمو اوغلی که به “حیدر بمبی” معروف شده بود در تبریز و تهران و رشت دایر میشود.

سرگئی اورژنیکیدزه فرمانده انقلابیون گرجی و همرزم لنین در راس  که یک گروه ۵۰۰ نفری مسلح وارد رشت میشود. او در آنزمان نفر دوم انقلابیون حزب سوسیال دموکراسی کارگری روسیه در مناطق قفقاز است (نفر دوم پس از استالین)  واز محبوبیت عمیقی در میان مبارزین ایرانی برخوردار میگردد و او را لقب ” مجاهد” (مجتهد) میدهند.عکس او با ستار خان در تبریز موجود است.

وی در آزاد سازی شهر رشت از دست مستبدین نقش مهمی داشت . ( اورژنیکیدزه بعد ها نیز هنگام ورود قوای ارتش سرخ به بندر انزلی در سال ۱۲۹۹ با میرزا کوچک خان ملاقات کرده و از او بعنوان رهبر انقلاب گیلان حمایت میکرد)

۲۲ نفر از انقلابیون قفقازی در جنگ های تبریز کشته می شوند و در جنگ های رشت انقلابی برجسته گرجی –شالاکوف و پاشاخان به قتل می رسند و تعداد زیادی نیز مجروح میشوند.

پس از بازگشت انقلابیون گرجی به روسیه پلیس تزاری نیز هر کدام را که دستگیر میکرد به سیبری می فرستد.

گروه های سوسیال دموکرات ارمنی ایرانی

همزمان با آغاز فعالیت های اجتماعیون –عامیون در ایران  گروه دیگری از ارمنی ها فعالیت های خود را در ایران آغاز نمودند. آنها وابسته به دو گروه هنچاک و داشناک بوده و مرکز آنها در تبریز و ارومیه  بود.

هدف اصلی این دو گروه ایجاد ارمنستان مستقل و رهایی از دست ترک های عثمانی و برقرای جامعه سوسیالیستی از طریق انقلاب قهر آمیز بود .

از چهره های سرشناس ارمنی ها عبارت بودند از: چلنگریان و تر هاکوپیان و پیلوسیان و واسو خاچاطوریان

میتوان گفت اندیشه های سوسیال دموکراسی با ویژگی مار کسیستی نخستین بار توسط این فعالان ارمنی وارد فرهنگ سیاسی ایرانیان می شود . مکاتبات دو گروه از ارمنی های تبریز با پلخانف و کائوتسکی  فضای فکری ارمنی های چپ را در آنزمان بخوبی نشان میدهد.

چلنگریان در سال ۱۲۸۷(۱۹۰۸) در نامه به کائوتسکی تاکید میکند که ترویج مارکسیسم هدف اولیه این گروه می باشد.

(چلنگریان به کائوتسکی    اسناد تاریخی    جلد ۶  ص ۳۶)

و واسو خاچاطوریان که از فعالان سوسیال دموکرات در قفقاز بوده و پس از واقعه به توپ بستن مجلس برای پشتیبانی از مشروطه خواهان به تبریز آمده بود در نامه خود به پلخانف یاد آور می شود که قبل از ورود وی گروه کوچکی از روشنفکران سوسیال دموکرات ارمنی در تبریز  بود که در میان کارگران فعالیت نموده و چندین اعتصاب را سازمان داده بودند. سوسیال دموکرات های ارمنی در گیلان نیز فعال بودند

از نکات  قابل توجه در فعالین این گروه های چپ ارمنی مربوط به نحوه تحلیل آنها از قیام مشروطه خواهان علیه استبداد صغیر و موضع گیری آنها است.که آنها  را درگیر مناقشات تئوریک می نماید :

” بحث سوسیال دموکرات های ارمنی بر سر شرکت در جنبش مشروطه بود که ریشه در برداشت آنها از ماهیت انقلاب ایران داشت.گروه همچنین بر سر شیوه مبارزاتی اختلاف نظر داشت…عده ای معتقد بودند که ایران به مرحله تولید سرمایه داری رسیده و طبقه پرولتاریایی وجود دارد که زمینه لازم را برای فعالیت سوسیالیستی فراهم میکند .این عده بر فعالیت سوسیالیستی تاکید داشتند و معتقد بودند که باید یک گروه خالص سوسیال دموکرات تشکیل شود و کارگران را سازماندهی کند و به تبلیغ سوسیالیسم مبادرت ورزد .در مقابل تعدادی بر این نظر بودند که ایران بدین جهت که هنوز صنعتی نشده و پرولتاریای مدرن در آن شکل نگرفته است هنوز مهیای فعالیت سوسیالیستی نیست .از این رو در شرائط حاضر باید به فعالیت دموکراتیک پرداخت.و با فعالان دموکرات همکاری کرد.این عده اعتقاد داشتند به جای ترویج و تبلیغ اصول سوسیال دموکرات اعضا باید آنرا بصورت تئوریک در بین خود مورد بحث و بررسی قرار دهند…رای گیری در مجمع عمومی نشان داد که دیدگاه اول در اکثریت قرار دارد.”

(نشست سوسیال دموکرات های تبریز   1908    اسناد تاریخی… جلد ۶  )

(نقل از گفتمان چپ در ایران    محمد علی احمدی   ص ۱۰۲)

در مورد انقلاب مشروطه نیز دو نوع تحلیل وجودداشت. یکی انقلاب را جنبشی ارتجاعی  و دیگری مترقی میداند.

” گروهی از “چپ” ها در آن زمان مدعی بودند که چون انقلاب مشروطه انقلاب بورژوازی ایران و برای پیشرفت سرمایه داری است پس نباید در انقلاب مشروطه شرکت کرد. آنان طرفدار “فعالیت سوسیال دموکراسی خالص” بودند. به عقیده آنها طبقه کارگر نمی بایست از بورژوازی و انقلاب او پشتیبانی کند.”

( تاریخ احزاب در ایران    عبدالحسین آگاهی    ص ۳۳)

البته گرایش میانه ای نیز وجود داشت که بر این باور بود که همزمان با شرکت در جنبش انقلابی و دموکراتیک  باید سیاست کارگری را نیز  دنبال نمود و اینکه کارگران نباید فقط برای منافع سرمایه داران مبارزه کنند بلکه باید از حقوق طبقاتی خودشان نیز آگاه شوند.

یکی از برجسته ترین نظریه پردازان ارمنی تیگران درویش است که میزان اطلاعات و شناخت وی از جامعه عقب مانده آنزمان در ایران و نوع نگرش وی به مبارزات سیاسی و اجتماعی در ایران و تحلیل آنها کم نظیر است.

تیگران درویش انقلاب ایران را  چنین تحلیل میکند:

” ما در آستانه یک انقلاب بزرگ قرار داریم. بیش از سه سال است که ایران بر ضد قدرت بسته استبداد و فئودالیسم و آخوند گری می رزمد. سه سال است بسوی شهر های بپا خاسته ما تیراندازی می شود. انسان ها را در همه جا به قتل میرسانند و در دخمه های زندان های تاریک بهترین فرزندان ملت ایران به دار آویخته میشوند……هنگامیکه ما به روند انقلاب ایران می نگریم می توانیم دومرحله پی در پی در آن تشخیص دهیم .نخستین ایندو از آغاز انقلاب شروع شده تا برکناری روسای روحانی به طول انجامید (مارس تا ژوئن ۱۹۰۶) . دومین از آن زمان تا امروز دوام آورده است. در نخستین دوره اغتشاش کامل حاکم بود. مبارزه طبقاتی که هنوز بروشنی شکل نگرفته بود . همه عناصر که از دولت ناراضی بودند و باور داشتند که به توافق خواهند رسید کنار به کنار هم در انقلاب حضور داشتند. ما در کنار بورژوازی روحانیت را می دیدیم.در کنار پرولتاریا و دهقانان  لومپن پرولتاریا و فئودال ها را ملاحظه میکنیم .هر کدام از سمت خود فشار می آورند. هرکدام می خواه۹ند از این روابط سود خود را تامین کنند. روحانیت و فئودال ها به یاد در آمد ها و نفوذی که در این دوران اخیر از ایشان سلب شده بود  براین تصور بودند که می توانستند چرخ تاریخ را به عقب باز گردانند.

روحانیون  همچون دماغیون کشور (روشنفکران) در راس جنبش اند  و جنبش سخت تحت تاثیر نظر های آنان قرار دارد. اما به زودی آب انقلاب شفاف می شود . صف بندی های طبقاتی به سرعت اتجام می پذیرد و ما بزودی به مرحله جدیدی گام می نهیم.  انقلاب خود را از سران روحانی و بدین سان از رهبر دروغینی رها میکند  و رهبران خود را در میان صفوف غیر مذهبی می یابد. کشش غریزی جنبش هر روز آگاه تر از پیش می شود. مردم چشم خود را باز میکنند و خواست های خود را طرح می سازند. و بدین سان انقلاب هر روز دموکراتیک تر می شود.عناصر ارتجاعی که تا اینجا همراه نهضت کشانده می شوند هر چه بیشتر مایوس می شوند .از این رو به اصطلاح انقلابیون دیروز سرسخت ترین مدافعان ارتجاع می شوند و به سرعت “گروه های سیاه” را ایجاد میکنند .روحانیت که تا دیروز رهبری انقلاب را در دست داشت حال قرآن بدست جنبش را چون امری ضد اسلامی و بابیانه محکوم میکند . انقلاب چون امری مخالف محمد شناسانده می شود.”

تیگران درویش یاد آور می شود در تبریز عملا  صف بندی انقلاب-ارتجاع شکل گرفته است و دو حزب وجوددارند:

حزب انقلابی انجمن ملی آذزبایجان  که حکومت انقلابی مردم است و در طرف دیگر حزب ارتجاعی “انجمن اسلامی ” که ستاد ملاکان و روحانیون واشرافیت خونی و پولی و زمینداران بزرگ است.

چلنگریان  یکی دیگر از نظریه پردازان برجسته ارمنی است که در مقاله ای که در سال ۱۹۰۹ نوشته است چنین تحلیل میکند:

” انقلاب ایران بطور ناگهانی شروع شد و نیروهای اجتماعی اعم از توده های استثمار شده کارگران و دهقانان و بورژوازی خرده پا را در کنار مالکان بزرگ و کارمندان دولت در مبارزه با حکومت شاه قرار داد.این انبوه گرد آمده ناهمگون علیه شاه و برای مشروطیت مبارزه میکرد .. توده های مبارز تصوری روشن از آن نداشتند …پس از ایجاد مشروطیت باید اعلام می شد که ایران باید ارتش خود را سازماندهی و تکنیک و دیسیپلین را وارد آن کند.”

البته چلنگریان فعالیت های حزب دموکرات را در مجلس دوم تایید میکرد

ارمنی های ایرانی شعبه انزلی حزب هنچاک نیز گرایش به سوسیال دموکراسی داشته و با انتشار جزوه” سوسیال دموکرات ها چه می خواهند” اقدام به نشر افکار سوسیالیستی میکنند. در برنامه آنها نفوذ اندیشه های مارکسیستی و کمونیستی  کاملا محسوس است. و گریگور یقیکیان بروشنی مباحث تئوریکی مارکسیستی را مطرح میکند. و از نفی سرمایداری و استقرار سوسیالیسم سخن میگوید.

روشن است که این دوگانگی در دو تحلیل متضاد  از جامعه ایران و دو روش و تاکتیک مختلف مبارزاتی بعد ها در تشکیل حزب کمونیست ایران و حتی سرتاسر تاریخ جنبش کمونیستی ایران در مقاطع مختلف تاریخی خود را نشان میدهد.که نخستین بار توسط سوسیال دموکرات های ارمنی ایرانی وارد فرهنگ چپ ایران میگردد.

آغار مبارزات صنفی کارگران

یکی از نتایج انقلاب مشروطه و فعالیت سازمان های سوسیال دموکرات ایرانی تحرک بخشیدن به مبارزات کارگری بود . کارگران ایرانی علاوه یر شرکت عمومی در انقلاب مشروطه برای نخستین بار اقدام به تشکیل هسته های اولیه  ” اتحادیه های کارگری” می نمایند و خود را بصورت یک “صنف طبقاتی جدید”  با خواستهای طبقاتی مشخص مطرح میکنند.کم کم صدای پای کارگران نیز در مبارزات ملت ایران به گوش میرسد.  

شعار جهانی مانیفست کمونیستی” همه رنجبران جهان متحد شوید” در سال ۱۹۰۶ در تبریز توسط سوسیال دموکرات ها  پخش می شود و نخستین روزنامه کارگری بنام “اتفاق کارگران ”  نیز در همین دوره چاپ می شود.

اعتصاب تلگرافچی های تبریز در سال ۱۹۰۷ و همچنین اعتصابان قایق رانان انزلی و کارگران چرمسازی تبریز و کارگران شیلات  از نخستین حرکت های صنفی کارگاران است که در آن خواست تقلیل کار روزانه از ۱۴ ساعت به ۹ ساعت نیز مطرح میگردد. که سرانجام در سال ۱۹۱۰ به نخستین اعتصاب متشکل کارگران چاپخانه های تهران منجر می شود

https://akhbar-rooz.com/?p=10865 لينک کوتاه

1 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
الف باران
الف باران
4 سال قبل

نهایت تشکر از نویسنده . امیدوارم روزی تاریخ مبارزاتی مردم ایران دانسته و دنبال شود

Minna
Minna
4 سال قبل

لطفا اگر نویسنده ها مایلند بیوگرافی کوتاهی از آنها بنویسید البته اگر نظریات مرا طبق معمول حذف نکنید.

peerooz
peerooz
4 سال قبل
پاسخ به  Minna

نویسنده سایت های ایرانی بیوگرافی نداشته و سر بوته سبز شده اند. قبول ندارید, جستجوگر گوگل در اکثر قریب به اتفاق موارد, فقط لیست مقالات را ارایه میدهد. ظاهرا نویسندگان یا “ماخوذ به حیا” شده و یا از سازمان های امنیتی وحشت دارند!

رضا
رضا
4 سال قبل
پاسخ به  peerooz

دوستان عزیز، حالا شما چه اسراری دارید که نویسنده کیست؟ مطلاب مهم است یا نویسنده مطلب؟

peerooz
peerooz
4 سال قبل
پاسخ به  رضا

جناب رضا,
مهم اینست که بدانیم نویسنده مثلا شاه است و یا خمینی؟ مسلما دید این دو از زمین تا آسمان تفاوت دارد. بنا بر این بسیار مهم است که بدانیم حرف از دهان کی بیرون میآید.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x