جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

چرا “انتخابات” برای جمهوری اسلامی مهم و در عین حال “کابوس” است؟ – ایرج فرزاد

اگر جبهه سوسیالیسم و آزادیخواهی، نتواند یک نیروی قابل رویت و قابل لمس، یک صف قابل پیوستن را به جامعه نشاند بدهد، هر شعار تحریم و یا بایکوت انتخابات به جیب نیروهای راست میرود که "تجربه حکومت داری" را در مقابل مردم می گیرند
ایرج فرزاد

به ظاهر مساله که نگاه میکنیم، انتخابات در جمهوری اسلامی “بی معنی” است. هر چهارسال یکبار که رئیس جمهور اسلامی انتخاب میشود، چه وقتی واقعا رای ها را بشمارند، مثل دوره اول انتخاب خاتمی در سال ۱۳۷۶ و یا دست بردن به صندوق های رای، مثل انتخابات سال ۱۳۸۸، تایید رسمی بر عهده “مقام معظم” است. هر بار ولی فقیه پس از انتخاب یک رئیس جمهور، با هر سناریو  و مهندسی در سیر رای گیری ها، این جمله را میگوید: [“من شما را به عنوان رئیس جمهور “منصوب”، می نمایم]. معنی آن این است که “انتخابات” در رژیم اسلام سیاسی، از قوانین و مقررات نظام پارلمانی و “دمکراسی” آن تبعیت نمیکند. شاید، همین خصلت غیرمُتعارف رژیم اسلامی است که شمار ی از اپوزیسیون را وادار کرده است که مطالبه “انتخابات آزاد”، با “نظارت مجامع بین المللی” را به عنوان یک حربه کارآ علیه جمهوری اسلامی، هر از چند گاه یکبار، روی میز بگذارند تا مردم ایران را با آن طرح ظاهرا منطبق بر موازین جهانی، به دور آلترناتیو سیاسی خویش گرد آورند.

به باور من، “انتخابات” در جمهوری اسلامی بدون شناخت ماهیت حاکمیت اسلامی در ایران؛ و بدون در نظر گرفتن بستر تاریخی قدرت گیری اسلام سیاسی، در خود و چون پدیده ای مجرد و  مقوله ای عام در مقام مقایسه با نظام پارلمانی و رای گیری طبق موازین “دمکراسی”، ممکن نیست.

پس، اگر “رای” در جمهوری اسلامی “بی معنی” است، اگر مردم زیر پوشش و بهانه “رای من کو؟” در ابعاد میلیونی به خیابانها ریختند( مثل سال ۱۳۸۸)، اگر با وجود “من منتصب میکنم” های مقام “معظم”، پروسه انتخابات، چه برای ریاست جمهوری اسلامی، یا مجلس اسلامی، و شوراهای شهر و استان ها و مناطق، مداوما برگزار میشوند، پس لابد حتی علیرغم اینکه در اکثر موارد به “کابوس” سران اسلام سیاسی تغییر یافتند، “فرمال”، کاغذی و “غیرآزاد” نبوده اند و نیستند. واقعی بودن درجه نفوذ رای، تحت حاکمیت اسلام سیاسی را باید نه در ایام انتخابات و در جار و جنجال ها بر سر “نظارت استصوابی شورای نگهبان”، که در متن به قدرت رسیدن اسلام سیاسی در ایران، جستجو کرد.

اسلام سیاسی با به قدرت رسیدن در ایران، اقشار وسیعی از لایه های اجتماعی در حاشیه سیاست و اقتصاد را در قدرت “سهیم” کرد. طیفهای وسیعی که در دوره سیطره سرمایه داری بر جامعه ایران، بویژه پس از جنگ دوم جهانی و پس از پروژه های “توسعه” و “اصلاحات ارضی” در اقمار کشورهای بلوک غرب، “مستضعف” شدند و یا در حاشیه تولید سرمایه داری در حال انقراض و استیصال بودند، به قدرت رساند. نهادهای متعدد سیاسی و نظامی “اسلامی” برپا شدند: سپاه پاسداران، بسیج، شوراهای اسلامی شهرها و استانها و روستاها و مناطق “عشایری”، جهاد سازندگی، بنیاد شهید، گسترش مراکز مختلف “حوزه” های علمیه و انواع مراکز “پژوهش اسلامی”، مسابقات و فستیوالهای”فرهنگی” چون قرائت قرآن و “دهه فجر” و …

مساله مهم، منزلت “سیاسی و اجتماعی” اعضاء این ارگانهای سرطانی است، نه میزان دارائی و یا فقط ثروت در سلسله مراتب اقتصادی. هر عضو این ارگانهای متعدد، خود را دارای موقعیت “دولتی” به حساب می آورد. اسلام سیاسی با به قدرت رسیدن در ایران، این خیل وسیع را از موقعیت در حال زوال و فروپاشی به “آقا ” و یا “خواهر” خود، ارتقاء داد. این نظر من این فلسفه “انتخابات”ها در جمهوری اسلامی، و همزمان “کابوس” از کف رفتن آن موقعیت ها و سهم گرفتنها ها در قدرت سیاسی و اداری و نظامی و سپاهی را توضیح میدهد.

در جریان انتخابات در پیش رو، موضع روحانی و طیف “اصلاح طلبان” و نیز موضع خامنه ای خیلی گویا بود.

روحانی، در یک موقعیت مستاصل، به مهندسی “انتصابات” هشدار داد، اما بلافاصله حرف خود را پس گرفت. گفت همینکه من مردم را به شرکت در انتخابات فراخوانده ام، معنی اش این است که به آن باور دارم. خامنه ای هم گفت: “هر کسی به ایران علاقه‌مند است [باید رأی بدهد]. ..ممکن است یکی، از شخص این حقیر خوشش نیاید، خب نیاید عیبی ندارد، البتّه بنده مطمئنّم که افراد مؤمن و انقلابی و علاقه‌مند به سرنوشت انقلاب، با انگیزه بیشتری شرکت می‌کنند، امّا آن کسانی هم که انگیزه انقلابی ندارند، انگیزه دینی ندارند، خب کشورشان را که دوست دارند؛ این‌ها هم باید در انتخابات شرکت کنند” (حروف پر رنگ از من است)

۸۰ نفر از “چهره”های اصلاح طلب پس از رد صلاحیت “فله”ای جمع ها و دستحات و فراکسیون های وابسته به خود، بیانیه ای صادر کردند که در آن، مردم را به حضور در پای صندوقهای رای دعوت کردند.

هر دوره در هر انتخابات، یک “کابوس”، اضطراب و “دلواپسی” را در مقابل همه آن طیفهائی که با به قدرت رسیدن اسلام سیاسی، “صاحب منصب” شدند، قرار می دهد. در این ایام پس از خیزش آبان ماه، ارکان حاکمیت اسلام سیاسی به لرزه در آمد. موقعیت جمهوری اسلامی در رابطه با “برجام” و مخالفت شورای نگهبان و تعلل “شورای مصلحت” در مورد لایحه مبارزه با پولشوئی فتف (FATF)، و ابعاد وسیع فقر و گرانی و کمبود مایحتاج مردم، رژیم اسلام سیاسی را با تهدید بسیار جدی تری مواجه کرده است. نکته این است که در صفوف همان به “منصب رسیده”ها، تردید و تزلزل و ریزش آغاز شده است. این مساله موجب شده است که اسلام سیاسی در قدرت، پس از چهل سال به ضرب به کشت دادن هزاران نفر از همان پایه خود در جنگ ایران و عراق، ارعاب جامعه و قتل و کشتار، چشم انداز سقوط خود را با وحشت و هراس رویت کرده است.

تصور میکنم، اعلامیه شورای اصلاح طلبان، عجز و لابه خامنه ای و توبه کردن روحانی، وجوه مختلف این سیر در سرنوشت اسلام سیاسی است. وقتی همان پایه های سنتی رژیم اسلامی به گفته آنها، از “صندوق های رای قهر می کنند”، نشانی از این است که هیچ جناح جمهوری اسلامی در آینده پس از سقوط اسلام سیاسی در ایران، جایگاهی برای خود نمی بیند؛ و در مقابل برای به حساب آمدن در سناریوهای دوران پسااسلام سیاسی، ثبت نام می کنند. به این معنی، بسیاری از پایه اجتماعی اسلام سیاسی چشم به سقوط و سرنگونی رژیم دارند. موضع دوگانه و دو پهلوگوئی و ابراز ندامت های روحانی، “فراکسیون امید”، “سازندگی”های پیرو  پراگماتیسم رفسنجانی، شاخه های مختلف “اصلاح طلب”، و حتی برخی لایه های رهبری در سپاه پاسداران و “اصولگرایان معتدل”، نشان دادن ظرفیت ها برای پیوستن به “سرنگونی”، “استحاله” و یا فروپاشی رژیم اسلامی است.

اگر در جریان انتخابات و پس از آن، وضع آشفته رژیم اسلامی آشکارتر شود، آنگاه دوباره خواهند گفت: “ما از افزایش قیمت بنزین بی خبر بودیم”، “شورای نگهبان دست و پای ما را در ماجرای “فتف” توی پوست گردو گذاشت، خود “آقا” هم  در یک حجره ای و یا در دیدار با مثلا “عزاداران سردار سلیمانی” و مراسم دفن پیکر “مطهر” شهدای “گردان فاطمیه” گفته بود که رد صلاحیتها، “ایراد شرعی” داشتند و…

سوال این است که پس “بطور مشخص” در مورد این انتخابات پیش رو، چه باید گفت؟

من، طبعا نظر شخصی ام را میگویم. به نظر من، هر تاکتیک و شعار در این مورد بستگی دارد که کدام گرایش سیاسی و نقطه اتکاء کدام آلترناتیو “جانشین” را  تقویت میکند؟ من تصور میکنم که هر گرایش سیاسی شعارها را بخاطر خود شعارها مطرح نمیکند. اگر “تحریم” و نرفتن پای صندوق های رای یک موضع است، باید دید که کدامین نیروی سیاسی واقعی در نتیجه پذیرش آن شعارها توسط مردم، حضور “فیزیکی و مادی” خود را در جامعه و در اذهان مردم، تقویت و تحکیم میکند؟

اگر جبهه سوسیالیسم و آزادیخواهی، نتواند یک نیروی قابل رویت و  قابل لمس، یک صف قابل پیوستن را به جامعه نشاند بدهد، هر شعار تحریم و یا بایکوت انتخابات به جیب نیروهای راست میرود که “تجربه حکومت داری” را در مقابل مردم می گیرند. سوسیالیست ها باید به “قدرت سیاسی” چشم داشته باشند، اگر نه خیلی ساده، مردم عادی که می خواهند “در مملکتی که حساب و کتاب دارد”، کار و زندگی کنند، به آنان “باور” نخواهند آورد، هر چند آرمان هایشان بسیار زیبا و والا و انسانی؛ و یا پس از “آموختن”ها از فروپاشی دیوار برلین، “حقوق بشری”، “چند صدائی” و “غیر توتالیتر” باشد.

من اگر چنین نیروئی را سراغ داشتم، پشت سر هر شعار و تاکتیک که از جانب آنان مطرح میشد، بخاطر تقویت بدیل اجتماعی مورد نظرم و منطبق بر آرمانهای سیاسی ام، قرار میگرفتم.

من وارد تحلیل چرائی، بی تفاوتی سوسیالیسم در ایران به مساله “قدرت سیاسی”، نمی شوم. تصور میکنم آن رگه از سوسیالیسم پراتیک و انقلابی که من خود را متعلق به آن می دانم، خیلی ساده، حزب سیاسی ندارد. در تجربه سیاسی ام طی ۵ دهه، می دانم که پیروان دیگر رگه های سوسیالیسم، “ایستاده” مرگ را بجان خریدند، فدائی “خلق” شدند، قهرمانان سر افراز و مقاوم زیر شکنجه های ساواک بودند و برای حفظ امنیت رفقا و یاران خود، همیشه “سیانور” در دهان داشتند. اما نه من و نه جامعه، آنوقت ها که بحث بدست گرفتن سرنوشت کشور و “میهن” بود، میل و رغبت به “اداره” و رهبری جامعه در آنان ندیدیم؛ بلکه برعکس،  پرت ترین و حاشیه ای ترین عناصر گرایش ملی – اسلامی را بر خود ارجح تر؛ و صالح تر در “مملکت داری” تشخیص دادند. برای من که مدافع رگه متفاوتی از سوسیالیسم شدم، همین بس که با تلخی باید اذعان کنم که نفوذ کلام گرایشات دیگر چنان ریشه دار بود، که به محض طرح “حزب و قدرت سیاسی”، شماری نه چندان کم از حزبی که من عضو رهبری آن بودم، “استعفا” دادند. حرف رک و پوست کنده آنها هم همان بود: مارکس “قرن نوزدهمی” از توضیح رسالت تاریخی “دوخردای ها” عاجز است! گفتمان جامعه مدینته النبی،”چشم انداز و تکالیف سوسیالیسم قرن ۲۱” را از بنیان تغییر داد! خط “منشویسم” ایرانی که مبادا آن “از ما بهتران”ها و هفت خط های سیاسی، بار دیگر از رهبری و اداره جامعه و سازماندهی زندگی مردم،”رَم” کنند، متاسفانه قوی است.

در شرایط فقدان چنین حزب و نیروئی، من از هیچ شعار، هر اندازه در ظاهر رادیکال و “سرنگونی طلب”، و یا هر توجیه مردم پسند دیگر، حمایت نمیکنم.

۱۸ فوریه ۲۰۱۸

https://akhbar-rooz.com/?p=20535 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x