پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

چرا سرمایه داری در کشمکش مستمر با دموکراسی است؟- ریچارد وولف، ترجمه: پروین اشرفی

ترس از حق رأی همگانی در میان کسانی که متعهد به حفظ سرمایه داری هستند، عمیق است. ترامپ و جمهوریخواهان با نزدیک شدن انتخابات، این ترس را عیان ساخته و برپایه آن عمل می کنند. ترقیخواهان داخل و خارج از حزب دموکرات با رشد خود وسوسه می شوند تا از جایگزینی متناوب دو حزبی که تسلط سرمایه داری را همچنان حفظ می کند، گسست نمایند. آنها زمانی می توانند آزادانه در مورد سیاست های آمریکا صحبت کنند که مردم آزادی انتخاب بیشتری داشته باشند: یک حزب ضد سرمایه داری و طرفدار حزب سوسیالیست که با دو حزب سنتا طرفدار سرمایه داری رقابت می کند
کرسی ریاست جمهوری و قیام ترامپ علیه رای پُستی که تا به حال در سیستم قانونی بوده

سیستم اقتصادی سرمایه داری همواره با سیاست های جوامعی که دارای حق رأی عمومی هستند ، مشکل بزرگی داشته است. در نظر داشته باشیم که اکثر سرمایه داران با گسترش حق رأی فراتر از ثروتمندان مالک سرمایه، مخالف بوده و در برابر آن مقاومت کرده اند. فقط فشارهای وسیع از پائین بود که گسترش مکرر حق رأی را تا زمان دستیابی به حق رأی عمومی تحمیل کرد – حداقل از نظر قانونی. سرمایه داران تا به امروز انواع و اقسام سازوکارهای قانونی و غیرقانونی را به کار گرفته اند تا حق رأی را کنترل و محدود نمایند. ترس از حق رأی همگانی در میان کسانی که متعهد به حفظ سرمایه داری هستند، عمیق است. ترامپ و جمهوریخواهان وی با نزدیک شدن انتخابات ۲۰۲۰، این ترس را عیان ساخته و برپایه آن عمل می کنند.

این مشکل ناشی از ماهیت بنیادی سرمایه داری است. سرمایه دارانی که صاحبان مشاغل تجاری بوده و آن را اداره می کنند – کارفرمایان به عنوان یک گروه – اقلیت اجتماعی کوچکی را تشکیل می دهند. در مقابل، کارگران و خانواده های آنها اکثریت اجتماعی جامعه هستند. اقلیت کارفرما به وضوح بر اقتصاد خرد (micro-economy) در درون هر شرکتی حاکم است. سهامدارن عمده و هیئت مدیره هایی که آنها بر می گزینند، کلیه تصمیمات را در شرکت های سرمایه داری اتخاذ می نمایند، از جمله تصمیم در مورد توزیع درآمدخالص.  

تصمیمات آنها بخش بزرگی از این درآمدهای خالص را به عنوان سود سهام ، به سهامداران و مدیران ارشد اختصاص می دهد. بنابراین درآمد و ثروت آنها، سریع تر از میانگین اجتماعی، انباشت می شود. صاحبان و مدیران ارشد در بنگاه های سرمایه داری خصوصی، به طور مشابه رفتار می کنند و از یک مجموعه امتیازات مشابهی نیز برخوردار می گردند. درآمد و ثروتی که بطور نابرابر در جوامع مدرن توزیع می شود، عمدتاً از سازمان درونی بنگاه های سرمایه داری سرچشمه می گیرد. سپس صاحبان و مدیران ارشد آنها، ثروت بی تناسب خود را بکار می گیرند تا اقتصاد کلان (macro-economy) و سیاست های درآمیخته با آن را شکل داده و کنترل نمایند.

با این وجود، حق رأی عمومی، برای کارگران این امر را می سر می سازد که بتوانند نابرابری های اقتصادی زیربنایی سرمایه داری را از طریق ابزار سیاسی خنثی نمایند، مثلا اکثریت در انتخابات پیروز می شود. کارگران می توانند سیاستمدارانی را انتخاب کنند که تصمیمات قانونی، اجرایی و قضایی آنها، پیامدهای حاصل از اقتصاد سرمایه داری را بطور مؤثری معکوس نماید. مالیات، حداقل دستمزد و قوانین مربوط به هزینه های دولت، می تواند درآمد و ثروت را از طرق مختلف مجددا توزیع کند. چنانچه توزیع مجدد، همان چیزی نباشد که اکثریت برای پایان بخشیدن به سطوح غیرقابل پذیرش نابرابری انتخاب می کنند، آنها می توانند گام های دیگری بردارند. بطور مثال اکثریت می تواند به تغییر سازمان های درونی بنگاه ها، از سلسله مراتبی سرمایه داری به تعاونی های دموکراتیک، رأی بدهند. آنگاه درآمد خالص بنگاه ها، نه توسط اقلیت های صدر سلسله مراتب، بلکه برعکس، از طریق تصمیمات دموکراتیک همه کارگران، هر یک با یک رأی، توزیع خواهد شد. سطوح چندگانه نابرابری که در سرمایه داری معمول است، ناپدید می شوند.

مشکل سیاسی سرمایه داری همیشه این است که چگونه به بهترین نحو جلوی کارگران را از تشکیل این چنین اکثریت سیاسی ای بگیرد. این مشکل در دوره های مکرر دشواری های ویژه، تشدید گردیده و وسیع تر می شود (در فروپاشی های دوره ای، حنگ، درگیری میان صنایع انحصاری و رقابتی، پاندامی) و به این امر تبدیل میگردد که چگونه جلوی اکثریت سیاسی کارگران را از یکسره پایان بخشیدن به سرمایه داری و سوق جامعه به یک سیستم اقتصادی جایگزین، به بهترین وجه بگیرد.    

سرمایه داران به عنوان یک اقلیت اجتماعی، برای حل مشکل سیاسی خود باید با گروه های اجتماعی دیگر اتحادهایی را تشکیل بدهند که آنچنان قدرتمند باشند تا بتوانند ظهور هر اکثریتی از کارگران را که ممکن است منافع سرمایه داران و یا بقای آنها را تهدید کند، خنثی کرده، مانع گشته و نابود نمایند.  هرچه اقلیت های سرمایه داری کوچکتر و ضعیف تر باشند، اتحادهای کلیدی بیشتری را با اتکاء بر ارتش تشکیل می دهند. سرمایه داری در بسیاری از نقاط جهان، توسط دیکتاتوری نظامی ای حفاظت می شود که جنبش های نوظهور ضد سرمایه داری در میان کارگران یا در میان بخش های غیر سرمایه داری را مورد هدف قرار داده و نابود می کند. حتی اگر سرمایه داران در جایی اقلیت نسبتا بزرگ و تثبیت شده ای هم باشند، چنانچه تسلط اجتماعی آنها مثلا توسط یک جنبش عظیم ضد سرمایه داری نشأت گرفته از پائین جامعه، در معرض تهدید باشد، اتحاد با یک دیکتاتوری نظامی ممکن است آخرین مکانیسم بقای آنها باشد. هنگامیکه چنین اتحادهایی از طریق ادغام سرمایه داران و دستگاه های حکومتی به اوج خود می رسد، آنگاه فاشیسم فرا رسیده است.

در طول زمان های معتدل سرمایه داری، یعنی زمانی که سرمایه داری در معرض تهدید انفجارهای قریب الوقوع اجتماعی قرار ندارد، مشکل سیاسی بنیادی سرمایه داری همچنان بجای خود باقی است. سرمایه داران باید اکثریت کارگران را از خنثی کردن اقدامات و پیامدهای سیستم اقتصادی سرمایه داری و بخصوص خصیصه توزیع درآمد، ثروت، قدرت و فرهنگ آن باز دارند. به همین منظور سرمایه داران در جستجوی اتحاد با بخشی از این طبقه هستند تا آنها را از سایر همکاران خود جدا کنند. آنها معمولا با احزاب سیاسی کار می کنند و از آن احزاب، برای تشکیل این گونه اتحاد ها بهره می برند.

بنا به گفته آنتونیو گرامشی، تئوریسین بزرگ مارکسیستی، سرمایه داران حزب سیاسی متحد خود را بکار می گیرند تا با بخش هایی از طبقه کارگر و احتمالا با افراد دیگر خارج از اقتصاد سرمایه داری، یک “بلوک سیاسی” تشکیل بدهند. این بلوک باید آنقدر قدرتمند باشد تا اهداف ضد سرمایه داری جنبش های طبقه کارگر را خنثی نماید.  ایده آل سرمایه داران این است که بلوک آنها، به عنوان نیروی هژمونیک، ازطریق کنترل رسانه های جمعی، پیروزی در انتخابات، تولید اکثریت پارلمانی و انتشار ایدئولوژی در مدارس و فراتر از آن از طریق توجیه سرمایه داری، حتما بر جامعه حکومت کند. هژمونی سرمایه داری سپس انگیزه های ضد سرمایه داری را بی نظم کرده و یا آن را از ایجاد یک جنبش اجتماعی در درون یک بلوک ضد هژمونی، یعنی از ایجاد جنبشی که باید به اندازه کافی قدرتمند باشد تا هژمونی سرمایه داری را به چالش بگیرد، ناتوان می کند.

ترامپ وضعیت کنونی هژمونی سرمایه داری را به نمایش می گذارد. اول و مهمتر از همه اینکه دولت وی در کمال ولخرجی ارتش را تأمین کرده و آن را ارج می نهد. دوم اینکه او در سال ۲۰۱۷، یک معافیت مالیاتی عظیم را برای شرکت ها و ثروتمندان قائل شد، علیرغم اینکه آنها از توزیع مجدد ثروت به سوی خود در ظرف چندین دهه بهره مند شده بودند. سوما، او به مقررات زدایی از بنگاه های سرمایه داری و بازارها ادامه می دهد. او برای تقویت سخاوتمندی اش نسبت به حامیان سرمایه دار خود، به طرز رسوایی با بخش هایی از طبقه کارگر اتحادهای سنتی به عمل می آورد. حزب جمهوریخواه که ترامپ آن را به ارث برد و به دست گرفت، به این خطا اجازه داد. آنها ضعیف شده بودند و به زیان های سیاسی خطرناکی رو کردند. آنها باید مجددا بازسازی و تقویت می شدند وگرنه حزب جمهوریخواه دیگر نمی توانست برای سرمایه داران وسیله ای جهت ساخت و تقویت سازمانی یک بلوک هژمونیک باشد. حزب جمهوریخواه احتمالا از بین می رفت و حزب دموکرات را برای سرمایه داران باقی می گذاشت که با آن متحد شده و آن را برای این چنین بلوک هژمونیک بکار گیرند.

در تاریخ ایالات متحده، سرمایه داران مکررا متحدین و عوامل هژمونیک خود را بین دو حزب اصلی تغییر داده اند. درست همانگونه که حزب جمهوریخواه به خطای اتحادهای خود با بخش هایی از طبقه کارگر اجازه داد، تا فضا را برای ترامپ باز کند، حزب دموکرات نیز با متحدان سنتی خود همین کار را کرد. این امر فضا را برای برنی سندرز، الکساندریا اوکازیو-کورتز و سایر افراد مترقی باز کرد. ترامپ برای احیا و بازسازی حزب جمهوریخواه به عنوان متحد هژمونیک با سرمایه داران ایالات متحده، باید مبالغ بیشتری را نسبت به جمهوریخواهان مسلط پییشین، به بنیادگرایان مسیحی، گروه های برتری سفید پوستان، نیروهای ضد مهاجر، شوونیست ها ( و بیگانه ستیزان)، مشتاقان قانون و نظم و دوستداران اسلحه اختصاص می داد.  به همین دلیل و اینگونه است که ترامپ آن استابلیشمنت را شکست داد.  کلینتون، اوباما و استابلیشمنت – صاحب نفوذان – قدیمی حزب دموکرات، به دلایل تاریخی و علیرغم اینکه به متحدین طبقه کارگر خود (کارگران، اتحادیه ها، آمریکایی های آفریقایی تبار، آمریکایی هایی لاتینی تبار، زنان، دانشجویان، دانشگاهیان و بیکاران) خیلی کم عرضه کردند، هنوز زنده اند. آنها به کنترل حزب ادامه دادند، سندرز و چالش های رشد یابنده ترقی خواهانه را مسدود کردند و در سال ۲۰۱۶ رأی عمومی را بدست آوردند، اما انتخابات را باختند.

سرمایه داران ترجیح می دهند از جمهوریخواهان به عنوان شریک هژمونیک خود استفاده کنند، زیرا جمهوریخواهان با اطمینان بیشتر و منظم تر از دموکرات ها، آنچه را که سرمایه داران از دموکرات ها می خواهند انجام می دهند. اما چنانچه زمانی اتحاد بلوک جمهوریخواهان تضعیف شود یا به عنوان یک شریک هژمونیک، نامناسب عمل کند، سرمایه داران ایالات متحده به سمت دموکرات ها تغییر جهت می دهند. آنها سیاست های کمتر مطلوب را حداقل برای مدتی خواهند پذیرفت، چنانچه درعوض آن، یک شریک هژمونیک محکم بدست بیاورند.  اگر اتحادهای ترامپ با بخش هایی از طبقه کارگر تضعیف یا منحل شود، سرمایه داران ایالات متحده به جای آن با دموکرات های بایدن – کلینتون – اوباما همراه خواهند شد. آنها در صورت لزوم با ترقیخواهان نیز همراه خواهند شد، همان کاری که در دهه ۱۹۳۰ با فرانکلین دلانو روزولت انجام دادند.

ترامپ قصد دارد اتحاد خود را با بیشتر از یک سوم کارگران آمریکایی ای که به نظر می رسد علیرغم اهانتی که به دیگران می شود، رژیم او را تأیید می کنند، تقویت بخشد. او بر روی این امر حساب می کند که برای اکثر سرمایه داران کافیست که با جمهوریخواهان بمانند. از این گذشته، اکثر سرمایه داران، جمهوریخواهان را ترجیح می دهند. رژیم او شدیدا از سودآوری نظامی و شرکتی حمایت کرد.  فقط شکست های قاطع ترامپ و جمهوریخواهان در برابر آماده سازی برای بیماری همه گیر و مهار آن و همچنین سقوط اقتصادی ناشی از سرمایه داری است که می تواند تمایل رأی دهندگان را به گزیدن دموکراتها تغییر دهد. بنابراین ترامپ و جمهوریخواهان، بر انکار این شکست ها و منحرف کردن توجه مردم از آن ها، متمرکز شده اند. استابلیشمنت حزب دموکرات با هدف متقاعد کردن سرمایه داران بر این که رژیم بایدن، پاندمی و سقوط اقتصادی را بهتر مدیریت خواهد کرد، یک پایگاه توده ای بزرگتری را برای حمایت از سرمایه داران فراهم می کند و فقط تا حد کمی نابرابری های آنرا اصلاح می نماید.

برای ترقیخواهان داخل و خارج از حزب دموکرات یک انتخاب مهم شکل می گیرد. بسیاری آن را احساس کرده اند. ترقیخواهان از یک سو ممکن است به عنوان جذابترین متحد هژمونیک برای سرمایه داران، به قدرت دست یابند. آنها ممکن است از طریق تشدید انتقادات اجتماعی به جای نرم برخورد کردن، یک اتحاد هژمونیک قدرتمندتر با کارگران را به کارفرمایان سرمایه دار بدهند که استابلیشمنت سنتی دموکرات توان و جرئت ارائه آن را ندارد. این کاریست که ترامپ با جابجایی استابلیشمنت سنتی حزب جمهوریخواه انجام داد. از سوی دیگر، ترقیخواهان با رشد خود وسوسه می شوند تا از جایگزینی متناوب دو حزبی که تسلط سرمایه داری را همچنان حفظ می کند، گسست نمایند. آنها آنگاه می توانند آزادانه در مورد سیاست های آمریکا طوری صحبت کنند که مردم آزادی انتخاب بیشتری داشته باشند: یک حزب ضد سرمایه داری و طرفدار حزب سوسیالیست که با دو حزب سنتا طرفدار سرمایه داری رقابت می کند.

مشکل سیاسی سرمایه داری، از مجاورت ذاتا غیردموکراتیک یک اقلیت کارفرما و یک اکثریت کارگر ناشی میشود. تناقضات آن ساختار، با حق رأی عمومی برخورد کرد. مانورهای سیاسی بی پایان پیرامون ساختن بلوک هژمونیک با بخش های آلترناتیو از میان کارگران، به سرمایه داری اجازه بقاء داد.  با این حال، این تضادها به تدریح از ظرفیت مانورهای هژمونیک در مهار و کنترل آنها، فراتر میرود. یک پاندامی به همراه یک سقوط اقتصادی عظیم ممکن است ترقیخواهان را برانگیزد و قادر کند که دست به گسست زده، سیاست های ایالات متحده را تغییر داده و تحولات اجتماعی را که دیرکرد دارد، تحقق بخشند.

منبع: Counterpunch

یازدهم آگوست ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=43479 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x