گروه نویسندگان سرخط: شما در صدر اخبار «سیاسی» روز اغلب عکس یا فیلم یک یا چند فعال حرفهای «مدنی» شناختهشده، هزینهداده و برخیشان دلسوز و جسور و البته مسالمتجو را میبینید که به دیدار مادران کشتهشدگان رفتهاند، برای آزادی یک زندانی شعار میدهند، برای لغو اعدام یک زندانی دیگر عکس میاندازند،در اعتراض به یک مسأله کنار هم جمع میشوند و عکس میگیرند و…
اگر غرض ورزانه به این فعالیتها نگاه نکنیم در درجهی اول برایمان ستایشانگیز خواهد بود که افرادی به جای ما شجاعت حضور و اعتراض دارند و اعتراضی در جریان است و دلسوزانی موجب میشوند صدای برخی ستمدیدگان به گوش برسد.
اما بیایید کمی از این دلسوزان جسور سوال بپرسیم.
اول: چرا اغلب در این اقدامات شجاعانهشان، نفی کلیت حاکمیت غایب است و هرگز جز در بزنگاه انتخاباتها و مناسکی سیاسی از این دست، مشخص نمیکنند طرف چه کسی ایستادهاند؟
دوم: اگر اعتراضات آنها پیگیری مطالباتی است و به همین دلیل همواره در جزئیت مانده و به کلیت راه نمییابد، پس تا کنون به کدام پیروزیای رسیدهاند؟ کدام یک از مطالباتشان در سالهای طولانی فعالیت فراهم شده؟
سوم: اگر اعتراضات آنها پیگیری مطالبه نیست، بلکه بلند کردن صدای ستمدیدهای در جامعه است، چرا اغلب به سراغ ستمدیدگانی میروند که به هر طریق ممکن خود صدایی دارند و دردشان را فریاد میزنند؟ مثلا توجه کنید این فعالان از میان بیش از ۱۵۰۰ خانواده کشتگان آبان، دقیقا به سراغ خانوادههایی میروند که از پیش خود در رسانه حضور دارند و فعالانه صدای خود را بلند کردهاند
چهارم: اگر بنا دارند با این اعتراضاتشان به مردم برای سامان دادن اعتراض کمک کنند، پس چرا همیشه در اعتراضاتشان مردم عادی، غایبند؟ چرا همیشه در عکسهایشان تعداد محدودی فرد سرشناس دیده میشود؟ مردم برای اعتراض نیاز به سازماندهی دارند، این دور هم جمع شدن و عکس گرفتن افراد سرشناس چه کمکی به سازماندهی مردم تا کنون کرده است؟
پنجم: اگر مدنظرشان هیچ یک از اینها نیست بلکه آگاهی رسانی است دقیقا با عکس و فیلم گرفتن از خود چه چیزی به آگاهی مردم اضافه میکنند؟
ششم: اگر منظورشان این است که خود به تنهایی قدرت سرشاخ شدن با حکومت را دارند (چنانکه سابقهی هزینهدادنها، مشهوریتشان و شدت پرداختن رسانهها به آنها میتواند چنین توهمی را حتی برای مخاطب هم بهوجود آورد)، آیا میتوانند تشریح کنند نفس حضور و تهیهی عکس دقیقا چقدر برای حکومت ایجاد ضربه میکند؟ آن هم حکومتی که در شرایط «ولو بلغ ما بلغ» با مردم است، رسما در دوران بازی مشروعیت نیست و زور عریان خود را به مردم نشان داده، آنهم با به کارگیری انواع جنایت.
هفتم: احتمال دارد این فعالین عزیز به ما پاسخ دهند (چنانکه گهگاه میگویند) که اساسا «سیاسی» نیستند، آنها خود مانند اعتراضاتشان «مدنی» هستند. در اینجا ما ناگزیریم به خنده بیفتیم. چرا که اگر بخواهیم قدری این حرف را جدی بگیریم «امر سیاسی» درکل بیمعنا میشود، چرا که کنش سیاسی، زندانی سیاسی، خبر سیاسی و سپهر سیاسی در این مملکت طبق این تعریف نباید سیاسی باشد. شاید از همینجا راهی به حقیقت فعالیت این عزیزان بگشاییم:
پاسخ سوالاتی که مطرح شد تقریبا مشخص است. بنابراین به ناگزیر و نومیدانه باید در گام نخست استنتاج کرد ما با دور باطلی از اعتراض فی نفسه اعتراض باید مواجه باشیم که معترضین گهگاه خود حتی انکار میکنند که سیاسی است. چرا که این اعتراضات تاکنون هیچ روند جزئیای را حتی تغییر نداده، منجر به سازمانیابی مردمی نشده، راهگشا برای مشارکت مردمی در اعتراضات نشده، آگاهیای بیش از آنچه از پیش در اخبار هست اضافه نکرده بلکه در بهترین حالت به جاری بودن اخبار در رسانههای مختلف، شدت بخشیده؛ به همین ترتیب غالبا بیصدایی را صاحب صدا نکرده چرا که عمدتا درخصوص موضوعاتی این اعتراضات صورت میگیرد که از پیش در صدر اخبارند. اگر این توصیفات کل وضعیت را پوشش میداد هنوز اتفاق قابل پرداختنی رخ نداده بود. در یک آش درهمجوش سرکوب و اعتراض، عدهای با حسننیت و دلسوزی به سبک خودشان اعتراض میکنند؛ ممکن است بگویید گیریم که از نظر نویسندگان، اعتراض آنان فایدهای ندارد؛ خب بسیاری از اعتراضات در این وضعیت سرکوب بیفایده است. اساسا در این سطح مسأله ای برای نقد وجود ندارد.
بله! کاملا درست میگویید! مسأله این است که این دور باطل، مازادهایی در سپهر سیاسی تولید میکند و ما اصولا با این مازادها کار داریم و به آنها نقد داریم.
در کنار پست مخابراتیای که اولین دختر انقلاب بر سر آن رفت
۱. این سبک فعالیت که مبنایش رسانه است، خود را سوار بر مسایل مطرح در جریان اصلی رسانهای میکند؛ یعنی هر موضوعی در رسانهها بیشتر مطرح باشد بیشتر در این سبک فعالیت مورد توجه قرار میگیرد. از این جهت به این سبک فعالیت همان نقدهایی وارد است که به رسانههای جریان اصلی. همواره گروههای بدون رسانه و مسائل نگنجیده در رسانههای جریان اصلی از چشم این فعالین هم دور میمانند. از طرفی این فعالین با تشدید و بیشتر بالا آوردن اخبار رسانههای جریان اصلی خود در فرایند محذوف سازی و تبعیض رسانهای دخیلاند.
۲. این سبک فعالیت بر تصویر چهرهها سوار است. این چهرهها به ناگزیر محدودند و با سازماندهی میدانی توده، بیگانه؛ این چهرهها به ناگزیر پایگاه رسانهای دارند یا پیدا میکنند، این چهرهها به ناگزیر به روابط قدرت رسانهای وارد میشوند. اصلا مهم نیست چقدر چهرههای سالم و با خوشنیتی هستند، بههرصورت باندهای رسانهای درمورد آنها وارد عمل میشوند. این سبک فعالیت فارغ از سالم و خوشنیت بودن فعالینش همیشه به بازی باندها ره میبرد. همیشه یک چهره باید چهرهتر شود یا از چهرهتر شدنش جلوگیری شود. همیشه از یک چهره میتوان در فلان موقعیت سیاسی بهره برد یا نبرد. همیشه فلان چهره میتواند ضمنی یا صریح حرف ما را بزند. بر همین مبناست که باندها و ردیف بودجهها و بیلان کارها ردیف میشود. برای چاپ شدن عکس فلان فعال زندانی، میلیونها دلار پرداخت میشود و برای اینکه آن یکی فعال کاندیدای فلان جایزه شود کلی از باندهای قدرت به تکاپو میافتند. یک لحظه صبر کنید! مبارزه و اعتراض یادمان رفت! هروقت جمع محدودی از چهرهها را دیدید که مدام تکرار میشوند و اعتراض میکنند، ناگزیرید یادی از باندهای قدرت پخش شده در سراسر جهان، جنگ چهرهها، رقابت جایزهها و کشاکش منافع گروهها بکنید. این چهرهها متفاوتند از چهرههایی که در مسیر یک مبارزهی جمعی و در دل گروهی از معترضان ساخته میشوند. به عکسهای چهرهها دقت کنید! ببینید در پسزمینهی عکس، آسمان و بهار است یا تصویری از مبارزات جمعی جاری.
۳. هرقدر هم از آسیبهای باند و باند بازی بگوییم یا طردکنندگی جریانهای اصلی رسانهای را برشمریم هنوز به قلب آسیب این سبک فعالیت پی نبردهایم. اینها اعتراض را به نمایش اعتراض بدل میکنند؛ به جای جمعیت عظیم بینام و نشانهایی که میسوزانند، میدرند و پایههای نظم موجود را میلرزانند تا از هم بپاشد، اجتماعات چندنفرهای از چهرههای مسالمتجو میگذارند که گویی درون عکسها منجمد شدهاند و قرار نیست دستشان علیه وضعیت کاری بکند. فضا را پر از آکسیون های اعتراضی این چنینی میکنند. فضا را پر از مسالمت منجمد شده میکنند. خشم داغداران را، خواست آزادی را ، مطالبهی معترضان را همه را در مسالمت عکسها و فیلمها منجمد میکنند. به سراغ داغداران میروند، به سراغ خانوادهها و مطالبه گران میروند. اینچنین بهویژه در شرایط اختناق و در حالی که همه در «چه باید کرد» ماندهاند سم اینگونه فعالیت در فضا منتشر میشود و میتواند عدهای را هم به نام بالاخره «کاری کردن» خوشحال کند. این چنین است که تا آنجا که از پسش بر بیایند، بخواهند یا نخواهند، آگاه باشند یا نباشند، تا هر کجا که امکانش بود پویایی و ویرانگری خشم را به ایستایی و مسالمت عکس استحاله میکنند. وقتی این گروه از فعالین میگویند ما «سیاسی» نیستیم ازقضا صادق است، چون به این نحو از امر سیاسی، سیاست زدایی میکنند. البته سیاست در معنای رهاییبخش.
این است خطر این گروه از فعالین و آیا میتوان مطالبهگران، فعالان و داغداران آبان را از این سبک فعالیت بیم داد؟ بهویژه داغداران آبان که درواقع اولین وارثان خروش خشمگین تودههای بینام و نشان برای برانداختن وضعیت هستند؟
این موارد برشمرده، تازه بیشتر انتقاداتی فرمی به سبک فعالیت این گروه از فعالین است و پرداختن به محتوای فعالیت آنها خود فرصتی دیگر میطلبد.
حداقل از مبارزات یواشگی که بهتر است!!! “جای معلم زندان نیست”! رژیم هم حرفی با این ندارد اما معلم و کارگر و مخالف شان از نظر آنها جایشان زندان است! عکس های یادگاری است و فرصتی برای دور هم جمع شدن و یک جورهای سوپاپ رفع خطر و به دنیا نشان دادن که مخالف ها آزاد می توانند حرفهایشان را انهم جلوی زندان بزنند!
یک بلایی که نقد ناشناس به بار بمی آورد! تشدید بی اعتمادی و عدم تحمل یکدیگر. اگر هدف از این نقد اصلاح سبک مبارزه است چرا به شیوه ای صمیمانه و از درون انجام نشده؟ چرا شخصی با این افراد صحبت نشده؟ چه دلیلی دارد در عرصه عمومی به یکدیگر بتازیم؟ این کار بیشتر به رقابت بین سبک ها! دامن نمی زند؟ سبک فعالیت مخفیانه از خارج از کشور و نقد از بیرون گود چه عواقبی دارد؟ چرا چهره افرا مورد نقد باید علنی باشد اما منتقد مخفی؟
تمامی موارد مطرح شده بی کم و کاست درست و قابل تجسم و فهم است و در مواردی محدویت و تنگی سوژه ها از فرط تکرار و مشابهت موضوعات خسته کننده و شاید بعضآ نا امید کننده باشند ! ضمن اینکه اتاق فکر مافیاهای قدرت و ثروت هر وقت رکود و خموشی و کرختی زیاد بر جامعه غالب شود چنین سوژه های مشخصی را با شاخک های موضوعی خاص خودشان سیخ میزنند یا به نحوی تحریک میکنند تا جو کاذب و بلوا و شور اغوا گرانه از پیش قابل کنترل ایجاد کنند! ولی مسئله تحول یا ایجاد انگیزه برای سیل عطیم بی نام و نشان ها که بیشترین زیان را از حضور و وجود این سییستم بغایت ظالم و کثیف متحمل میشوند، بیشتر فرهنگی است تا سیاسی؟ در ایران غیر از خشونت و بیرحمی بیش از حد رژیم در مقابل معترصین و مخالفین وضع موجود که هزینه اظهار وجود ناراضی و مخالف غالبا از شدت آزار و شقاوت دستگاههای امنیتی و انتظامی به خود زنی و بی پناهی مطلق معترضین ختم میشود! مشکل فرهنگی و تاریخی است که بی اعتمادی و عدم حس اشتراک در موضوعات مشخص سبب تفرقه و حرکت های پراکنده و غیر منسجم میشود بآ قهرمان سازی های دستچین شده است که عاقبت خود سیستم از این قهرمانان منفرد و پراکنده در مواقع ضروری بهره برداری سوء مینماید!!! ولی هر آنچه که باید میشد و نشد یا وارونه شد! یک طرف قصه است ، طرف دیگر قصه ظلم، غارت و لجنزاری که هر روز عمیق تر و بیشتر میشود و در مقابل زمین، زمان، طبیعت ،و خلاصه همه چیز بر علیه وضع نابهنجار و خیلی بد موجود است… مسئله هماهنگ کننده و رهبر در شرایط موجود خیلی تعیین کننده و اصلی است که متاسفانه اجماعی بینابینی برای آن وجود ندارد. در دهی که کسی را راه نمیدهند که یکدفعه سراغ کدخدا را نمیگیرند! این اپتیمومیست بودن و زور زدن بدون پشتوانه و زیاده خواهی بی وجود کوچکترین بستر و زمینه چنین آشفتگیها و پریشانی و هشوی را ایجاد نموده است. نبآید خود را و مردم خود را با اروپا و جهان مترقی مقایسه کنیم! مشکلات آنقدر ویران کننده و عظیم است که به هر کجا دست بگذاری خلاف عرف و عقل و منطق و تجربه بشر قرن بیست و یکمی است… تا حق کشی و ظلم هست حق خواهی و اعتراض و مبارزه هم هست ‘ فقط باید نادانیها و اشتباهات و ضعف ها را بیشتر شناخت و در مسیر درست تحول و دگرگونی پذیرفتنی و موجه قرار گرفت… قهرمان بازی و قهرمان پرستی های ضعیف و خود را مرکز عالم و مغز متفکر دانستن و خودم قربون خودم رفتن دورانش در حال سپری شدن است . باید نو و عام فکر و عمل کرد… دوران حرفهای ملال آور حرکت ها و تحلیل های محفلی و جرگه ای و فرقه ای و گروهی که تازه پنجاه نفرشان نمیتوانند یکساعت سر موضوعی مشخص و عام با هم به اتحاد نظر و توافق برسند؟ چه رسد به کشور وسیع و پر تنوع قومی و فرهنگی و فلسفی و فکری… بگوش عقل میشنوم که خواب و یخ توده ها در حال بیداری و ذوب شدن است.، و مئتوانیم تا فردای نه چندان دور با امدلی و اتحاد بتدریج با هشیاری و بیداری بیشتر زندگی بسامان و موجهی را برای اکثریت فراهم کنیم…