پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

“چهره های کمونیسم”
گفتگوی اومانیته با فردریک لوردن

فردريک لوردن فیلسوف و اقتصاددان در آخرین اثرش «چهره های کمونیسم»، نشان می دهد که چگونه خروج از سرمایه داری ، شیوه توسعه و روند تولید آن، به یک مسئله حیاتی تبدیل شده است. مدیر تحقیقات درمرکز ملی تحقیقات فرانسه، خطوط «جامعه انسانی» در درون «کمونیسمی با شکوه» را ترسیم می کند

فیلسوف و اقتصاددان در آخرین اثرش «چهره های کمونیسم»، نشان می دهد که چگونه خروج از سرمایه داری ، شیوه توسعه و روند تولید آن، به یک مسئله حیاتی تبدیل شده است. مدیر تحقیقات درمرکز ملی تحقیقات فرانسه، خطوط «جامعه انسانی» در درون «کمونیسمی با شکوه» را ترسیم می کند.

فردریک لوردن در گفتگو با اومانیته ارگان حزب کمونیست فرانسه: کمونیسم باید محتوی سازنده خود را نشان دهد

اومانیته: شما در جدیدترین اثرتان، “چهره های کمونیسم”، (١) نشان می دهید که «بستن پرانتزطولانی سرمایه داری ماقبل تاریخ» ضرورت فوری دارد. چرا خروج از سرمایه داری، شیوه توسعه و روند تولید آن، به یک مسئله حیاتی تبدیل شده است؟

فردریک لوردون: به خاطر ساده ترین و به باور من، قانع کننده ترین استدلال ها: سرمایه داری بشریت را نابود می کند. آن را از برون با غیرقابل سکونت کردن سیاره نابود می کند. و از درون با تشدید بهره کشی، ایجاد درد ورنج و شکنجه روانی – حتی تا سر حد خود کشی- و ایجاد گرایش های غالب سادیسم غیرانسانی در بین سلطه گران، با کالائی کردن همه چیز و از بین بردن پیوندهای اجتماعی، و پراکندن فلاکت روحی، فرهنگی و اخلاقی در شرکت ها به ویژه در شرکت های تازه تاسیس « استارت آپ»، با واژه هائی منحط که نشان از فرو پاشی و نابودی بشریت دارد. ما مدتی است که این موضوع را می دانیم و اکنون همه گیری هائی وجود دارد که کوید ١٩ فقط یکی از آنهاست. البته گفتمان مسلط به سرعت کوشش می کند که آن را به عنوان یک اتفاق ناخوشایند و بیش از همه کاملاً برون زا نشان دهد. متأسفانه، دلایل فزاینده جدی وجود دارد که این هجوم ویروسی، با تخریب محیط زیست که عامل اصلی آن سرمایه داری است ارتباط دارد. بحران ویروس کووید ۱۹و دیگر بحران های فراوانی که به دنبال آن خواهند آمد محصول سرمایه داری است. بحران کووید بحران سرمایه داری است؛ بحران کووید در پی آغاز یک آگاهی، اگر چه دیر هنگام ولی هشدار دهنده درباره تخریب شرایط زیست محیطی زمین با روند ی برگشت ناپذیر، پدید آمد. این پدیده همه گیری، به شرط ارتباط با علل واقعی آن می تواند به «تمرکز افکار» و ترویج این ایده که از این پس سرمایه داری خطری برای بشریت است کمک کند.

استدلال ها شدید و عمیق است: « واقعیت فاجعه» پیش روی ماست. اما این بی اعتباری لزوماً به مفهوم ایجاد ساختاری جایگزین نیست. برای شما ، هسته اصلی خروج از سرمایه داری در کمونیسم است. این خروج چگونه است ؟

هیچ مسیر از پیش تعیین شده ای در تاریخ وجود ندارد. این امر چیزی جز نتیجه احتمالی مبارزات سیاسی نیست. به عبارت دیگر، اگر توده ها برای کمونیسم مبارزه نکنند، چیزی به نام کمونیسم وجود نخواهد داشت؛ زیرا یک چیز کاملاً مسلم است: سرمایه داران تا نهایت بهره برداری و ویرانی، فرسودگی انسان ها و زمین به سوی کسب آخرین یورو یا دلار خواهند رفت

فردریک لوردون: من معتقدم که ما دیدگاه های مذهبی مارکسیستی را کنار گذاشته ایم که کمونیسم را یک سرانجام «محتوم و ضروری» (به معنای جبرگرایانه آن) سرمایه داری ای محکوم به «بحران نهایی» می دانست. هیچ مسیر از پیش تعیین شده ای در تاریخ وجود ندارد. این امر چیزی جز نتیجه احتمالی مبارزات سیاسی نیست. به عبارت دیگر، اگر توده ها برای کمونیسم مبارزه نکنند، چیزی به نام کمونیسم وجود نخواهد داشت. زیرا یک چیز کاملاً مسلم است: سرمایه داران تا نهایت بهره برداری و ویرانی، فرسودگی انسان ها و زمین به سوی کسب آخرین یورو یا دلار خواهند رفت. این یک نکته کاملاً مرکزی در استدلال است. سرمایه داران در طی چهل سال نئولیبرالیسم ، چنان قدرت و توانایی تحمیل یک جانبه را پیدا کرده اند که آن را رها نخواهند کرد. دوران برنامه های «اعتدال» در سرمایه داری – آنچه مدت ها «سوسیال دموکراسی» نامیده می شد – به پایان رسیده است. هر گونه تلاش برای تغییر روند سرمایه داری ، ناگزیر به رویارویی سختی تبدیل خواهد شد. اجتناب از یک فاجعه عمومی فقط می تواند به شکل سرنگونی سرمایه داری بروز نماید. با این حال نامیدن هرگونه نظم اجتماعی پسا سرمایه داری با واژه ساده «کمونیسم» ساده انگاری است . کمونیسم فقط دارای مفاهیم منفی نیست باید محتوای مثبت و اساسی آن را ارزش گذاری کرد.

کمونیسم باید نماد «آن مطلوب دیگر» باشد: آنچه شما آن را « چهره های کمونیسم » می نامید. به طور کلی این چهره ها کدامند ؟  

فردریک لوردون: انتخاب کلمه «چهره ها» بسیار مهم بود. بدیهی است که «ایده» کمونیسم بیش از ده سال است که تجدید حیاتی استثنائی داشته است – من به ویژه به همه کارهای آلن بدیو(٢) ، که در کنفرانس معروف در کالج بیرکبک لندن در سال ٢٠٠٩ مطرح شد فکر می کنم ، و دیگران. در اینجا ، نظر من متفاوت است: مسئله بر سر محتوی است. به بیان خیلی ساده: کمونیسم ، هنگامی که اصول اساسی آن را بیان کردید ، به چه شبیه است؟ و حتی: چه چهره ای دارد؟ سه ایده راهکاری عبارتند از: ابتدا، قرار دادن تولید در محدوده اکید زیست محیطی که کاملاً به عنوان نخستین گام نهادینه شود. آزاد کردن تولیدکنندگان از قید دستمزد. سوم، رها کردن افراد از بی ثباتی و بلاتکلیفی، با خروج آنها از «بازار» و « اشتغال» سرمایه داری. البته این فقط بیان رئوس مطالب است و نه محتوی آنها، من بیشتر مطالب را از پیشنهادهای برنار فریوکه بسیار قابل توجه یافتم، انتخاب کرده ام، به این دلیل ساده که این پیشنهادها در حال حاضر وجود دارد ! می خواهم بگویم که من پیشنهاد دیگری در دسترس نمی بینم که دارای معیارهائی باشد که به اعتقاد من ضروری است.

این الزامات چیست ؟

فردریک لوردون: مهمتر از همه ایجاد پیشنهادی کلی است ، یعنی از همان ابتدا مطرح کردن در سطح کلان و ماکروسکوپی.آلبته با توجه به اهمیت خودمختاری های محلی ، بدون دادن همه اختیارات به آنها ، و بنابراین با تلاش برای حفظ هم آهنگی مجموع ، و به روشی صریح ، روشن و تعدیل پذیر در تمام سطوح. و بدون چشم پوشی از بعد نهادی و سازمانی آنها. و سرانجام ، ما نباید منازعات اجتماعی که به درگیری سرمایه و کار تقلیل نمی یابد را از نظر دور داریم، که در این صورت تشکیلات اجتماعی کمونیست باید در برابر آن گلیم خود را از آب بیرون کشد( یا در واقع هر تشکیلات دیگر). همین چارچوب کلی است که پیشنهاد برنارفریو را به عنوان یک هدف کلی، فوق العاده بلند پروازانه ، کاملا ضد سرمایه داری مطرح می کند که در عین حال پایدار و مبتنی بر انسانشناسی خیال پردازانه نیست. با تنظیم همه این موارد ، محتوی بدست آمده قابل درک است: لغو مالکیت سودآور بر ابزار تولید. حاکمیت مجموعه های تولید کننده ؛ حذف کامل حوزه مالی ودر نتیجه مجموعه روابط بدهی بنیاد ( و البته پیش از همه مالکیت سهامداران)؛ جایگزینی منطق تأمین مالی با منطق پرداخت یارانه به پروژه های خصوصی توسط سیستم فدرال (بنابراین ، چند مقیاسی) صندوق های سرمایه گذاری مسئول مدیریت سیاسی تقسیم کار ؛ سرانجام ، سیستم «تضمین عمومی اقتصادی».

سیستم «تضمین اقتصادی عمومی» با هدف «بازسازی یک روند جدید تولید»، چگونه ایجاد می شود؟

فردریک لوردون: آنچه من «ضمانت اقتصادی کلی» می نامم چیزی نیست جز «حقوق مادام العمر» برنارفریو(٣). اگر نام دیگری انتخاب کردم ، از یک طرف ، برای بیرون آمدن از جنجال های پایان نا پذیری است که مقوله «حقوق مادام العمر» در آن غوطه ور است؛ از سوی دیگر ، بابکار گیری کلمه «تضمین» می خواهم تأکید کنم که هدف اصلی تشکیلات اجتماعی کمونیستی تأمین کامل زندگی مادی افراد از طریق حذف استبداد بازار و اشتغال است.

بر اساس ضمانت کلی اقتصادی ، مردم دیگر مجبور نیستند که به پای کار فرما افتاده یا فقط برای زندگی کردن خواهان الطاف بازار باشند ! بنا بر این دشواری در اینجاست که باید شرط اصلی ضمانت بی قید همگام با نیاز جمعی برای تأمین تمام بخشهای تقسیم کار انجام پذیرد. بی شک چیزهائی وجود دارد که برای برنار فریو وهمچنین برای من، هنوز باید در باره آنها فکر کرد. حداقل ما، یکی مثل دیگری متقاعد شده ایم که شغلهای مادی و تولیدی در هر تشکل جمعی قابل اجراست، مگر اینکه به هماهنگی خود بخود ایمان داشته باشیم. یکی از مواردی که من به ویژه در این کتاب بر آن تأکید می کنم، مسئله سطح نیروهای تولیدی است. با وجود تمام فضایل تجربیات «زاد ZAD *» (منطقه ای قابل دفاع.م) ، کمونیستی که به آن فکر می کنم یک «زادیسم تعمیم یافته» نیست. مسلم است که وضعیت کره زمین ما را ملزم می کند که سطح استاندارد زندگی مادی خود را بطور جدی کاهش دهیم، اما این از خود گذشتگی باید از حمایت اکثریت یک پیشنهاد سیاسی بر خوردار باشد. بنابراین باید تا آنجا که ممکن است پیش رفت، اما نه فراتر از نقطه ای که بخشی از مردم « کنار بکشند» زیرا از آنها فضیلتی خواسته می شود که احساس توانایی آن را ندارند. با این حال ، این نکته با عادات مادی بستگی دارد که همچنان نیاز به تقسیم کار و بنا بر این سطح عمیقی از توسعه نیروهای مولد دارد، البته کاملاً تحت کنترل.

در مقابل سرمایه داری و تصورخیالی ا ش از پول ، شما می گوئید که ما باید « مبارزه برای دادن تصویر مثبت» را بکار گیریم. شما یک «جامعه بشری» ، یا همان کمونیسم «مجلل» را پیشنهاد می کنید.

فردریک لوردون: استفاده از واژه «چهره ها» بیشتر از این جهت ضروری بود که کلمه ساده «کمونیسم» به طور غریزی بهمنی از تصاویر تاریخی بر اساس آپارتمان های جمعی وگولاگ، هر کدام زننده تر از دیگری را بر می انگیزد. چه کسی می تواند در مقابل چنین منظره ای کمترین تمایلی به کمونیسم داشته باشد ؟ اما این تصاویر به همه چیز شبیه است جز به کمونیسم . به هیچ وجه نمی توان تجربه های تاریخی گوناگون را «کمونیستی» خواند. در برابر این تصاویر فاجعه آمیز ، واقعی از نظر تاریخ ، اما نا درست در مورد کمونیسم، باید تصاویری دیگر اگرچه قبل از بوجود آمدن آن – از آنجایی که کمونیسم هنوز اتفاق نیفتاده است- ارائه کرد. این تصاویر مربوط به تضمین های اقتصادی کلی است، زمانی که افراد را از قید و بند های مادی ضروری برای گذراندن زندگی و اجباری های لازمه برای دستیابی به آن رها می کند ، و آنها را در شرایطی قرار می دهد که آزادانه خود را وقف فعالیت های خود می کنند. آزادانه ، یعنی ارائه بهترین لحظا ت زندگی. انسانها حتی زمانی که گرفتار سیستم دستمزد هستند ، لزوماً فعالیت خود در شرایط مذکور را طرد نمی کنند. آنها از شرایط تحقیرآمیزی که حاکمیت سرمایه داری آنها را مجبور به انجام آن می کند ، رنج می برند. ساده است: وقتی افراد فرصت خوب انجام دادن کاری را پیدا می کنند، آنرا خوب انجام می دهند…خوب و زیبا. کمونیسم مجلل، زندگی با چیزهائی کمتر ، اما برآمده از خواسته های آزاد و از اینرو زیبا و درست است.

چگونه می توان این چهره های کمونیسم را زنده کرد ؟ در مواجهه با یک سیستم قوی سلطه گر،« مبارزه مشترک» وجود دارد. اما آیا این کافیست؟

فردریک لردون : این کار تنها به شرط دادن معنی واقعی «مبارزه با هم» به آن قابل انجام است: انقلابی بودن. علاوه بر این ، این ادامه منطقی فرضیه من در مورد پایان «امکان سوسیال دموکراتیک» از لحاظ تاریخی است. سرمایه چنان تسلط کامل بر جوامع را به تسخیر خود درآورده است که دیگر هیچ نیرویی ، بجز یک نیروی انقلابی – واقعاً سرنگون کننده – ، نمی تواند آن را به رها کردن هیچ چیز بکشاند. باید متقاعد شویم: از سرمایه داری چیزی نصیب ما نخواهد شد. به همین دلیل است که تمام نیروهای سیاسی یا اتحادیه های کارگری که در طول تاریخ وارد افق «معامله سوسیال دموکرات» شده اند محکوم به یک بحران اساسی هستند. زمانی که چیزی بدست نمی آید منطقا آن افق بی فایده می شود. در همین حال ، سرمایه داری دیوانه وار به راه خود به سوی فاجعه ادامه میدهد.

کتاب من جز این نیست که این موارد را تا حد ممکن روشن کرده و از آنها نتیجه گیری نماید. پس استراتژی سیاسی و نیروی انقلابی چیست ؟

فردریک لوردون: من اعتقاد ندارم که جواب قبل از سوال وجود داشته باشد. همانطور که تاریخ انقلابی نشان می دهد استراتژی سیاسی و نیروی انقلابی از درون جنبش ظهور می کند.

(*) «منطقه قابل دفاع» نوعی اشغال منطقه با فراخوان سیاسی ، بیشتر اوقات در فضای باز ، و به طور کلی برای مخالفت با یک پروژه

١- Figures du communisme, de Frédéric Lordon, La Fabrique, 280 pages, 13 euros.

٢- آلن بدیو: «هیچ وقت به جز کمونیسم هیچ گزینه ای برای جایگزینی سرمایه داری وجود نداشته است. نمود های دیگر چیزی بیش از یک متغیر تعدیل سرمایه داری نبود ه است . لوموند دیپلوماتیک مارس ٢٠٢١ https://ir.mondediplo.com/2021/03/article3706.html

٣- لوموند دیپلوماتیک ٢٠١٧ نوامبر. برنار فریو: به مبارزات دفاعی پایان دهیم https://ir.mondediplo.com/2017/11/article2864.html

Frédéric LORDONمحقق در مرکز ملی تحقیقات علمی فرانسه

منبع: اومانیته

https://akhbar-rooz.com/?p=109980 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

5 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
میم حجری
3 سال قبل

فریدریک لوردون:
تخریب برونی:
سرمایه داری محیط زیست را برای بشریت غیرقابل زیست می سازد

تخریب محیط زیست
و
هر تعمیر و تخریب و توسعه و تکامل در جامعه بشری
قبل از اینکه به سیستم حاکم مربوط باشد به طبقه حاکمه مربوط است.
به زبان مارکس
چیزی سوبژکتیو است.
این بورژوازی است که تنها به سود حد اکثر می اندیشد و عالم و ادم را فدای منافع استراتژیکی و تاکتیکی خود می کند.
تخریب محیط زیست توسط بورژوازی باید مشخصا مورد بررسی قرار گیرد تا درک علمی شود و توضیح علمی داده شود:
بورژوازی واپسین
در مغایرت با بورژوازی آغازین
آمیزه ای از خریت و خردستیزی است.
متحد کنیسه و کلیسا و مسجد و منبر است
مدافع و مبلغ انواع مذاهب و خرافات و روحانیت است.
به همین دلیل زمین را از آب و خاک و هوا به زباله دانی تبدیل کرده است و حیات بشری را به خطر افکنده است.
اگر طبقه حاکمه پرولتری روی کار بود و به ساختمان کاپیتالیستی جامعه می پرداخت، قضیه فرق می کرد.

میم حجری
3 سال قبل

فردریک لوردون:
سرمایه داری بشریت را نابود می کند.
آن را از برون با غیرقابل سکونت کردن سیاره نابود می کند.
و از درون با تشدید بهره کشی، ایجاد درد ورنج و شکنجه روانی – حتی تا سر حد خود کشی- و ایجاد گرایش های غالب سادیسم غیرانسانی در بین سلطه گران، با کالائی کردن همه چیز و از بین بردن پیوندهای اجتماعی، و پراکندن فلاکت روحی، فرهنگی و اخلاقی در شرکت ها به ویژه در شرکت های تازه تاسیس « استارت آپ»، با واژه هائی منحط که نشان از فرو پاشی و نابودی بشریت دارد.

معنی تحت اللفظی:
سرمایه داری بشریت را از درون و بورن تخریب می کند:
۱
تخریب برونی:
سرمایه داری محیط زیست را برای بشریت غیرقابل زیست می سازد
۲
تخریب درونی:
سرمایه داری بشریت را از درون تخریب می کند:
۱
با تشدید بهره کشی
۲
با ایجاد درد ورنج و شکنجه روانی
حتی تا سر حد خود کشی
۳
با سادیسم غیرانسانی در بین سلطه گران
۴
با کالائی کردن همه چیز
۵
با از بین بردن پیوندهای اجتماعی
۶
با پراکندن فلاکت روحی، فرهنگی و اخلاقی در شرکت ها به ویژه در شرکت های تازه تاسیس « استارت آپ»
۷
با واژه هائی منحط که نشان از فرو پاشی و نابودی بشریت دارند.

قبل از تحلیل این نکات
باید به ایراد بینشی و اسلوبی(متدیکی) و مفهومی حریف فرانسوی اشاره کرد:
این سیستم سرمایه داری نیست که مخرب طبیعت و جامعه و انسان است، این سوبژکت سابقا تاریخی (بورژوازی) است که عمرش به سر رسیده و بر لب گور تاریخی اش ایستاده و تن به کفن و دفن نمی دهد و در قرن ۲۱ سوبزکت طراز نوین تاریخ (پرولتاریا) توان عملی و نظری لازم برای کفن و دفن کردن آن را ندارد.
اوج فاجعه همین جا ست:
کهنه
حاضر به مردن نیست
و
نو
قادر به کشتن نیست.

کاش درد فقط همین بود.
درد اکنون این است که نو (توده های مولد و زحمتکش، کارگران، دهقانان، پیشه وران و روشنفکران خلقی) به دلیل نادانی و نومیدی به بدترین دشمنان بشریت
به
مرتجع ترین جناح بورژوازی (فاشیسم) و در جهان سوم به فوندامنتالیسم هار و خردستیز و اخلاق ستیز و پیشرفت ستیز روی آورده است:
به ترامپ و پوتین و عربان و عردوغان و روح الله و حزب الله و داعش و طالبان و القاعده و غیره
ادامه دارد.

حمید قربانی
حمید قربانی
3 سال قبل

این نگاه از کمونیسم و اینکه کمونیسم جبری نیست و به مبارزه سیاسی ولی طبقاتی – پرولتاریا – بستگی دارد و اینکه کمونیسم با شکوه است، تجربیات تا کنونی را نمی توان به پای کمونیسم نوشت، به باور من به نگاه کارل مارکس خیلی نزدیک است، جز اینکه فردریک لوردون، هنوز طرح نمی کند که اولا چگونه می توان، دولت کنونی را از پیش پا برداشت و دولتی را ایجاد کرد، که تغییر جامعه از سرمایه داری به کمونیسم با شکوه را پیش می برد. بدون اینکه دولت موجود را از پیش پا برداشت، یعنی درهم شست نمی توان از هیچگونه کمونیسمی صحبتی به میان آورد! انقلاب قهری کمونیستی – جهانی – انقلاب مداوم – مسلحانه و ایجاد دیکتاتوری پرولتاریا از ضرورت گذار از سرمایه داری به کمونیسم، از جامعه منقسم به طبقات متضادالمنافع به جامعه بدون طبقاتی، بدون قانون ارزش و بدون ارزش اضافه، بدون دولت و بی نیاز به خرافات مذهبی و ملی ، نژادی و جنسیتی هستند که پروفسور ما شاید به مقتضای شغلش از طرح آنها پرهیز می کند و این او را در دو راهی بین رفرمیسم، آنارشیسم و کمونیسم مارکسی – لنینی به باور من، قرار می دهد! باید جرئت کرد و از انقلاب قهری کمونیستی و از دیکتاتوری پرولتاریا به دفاع برخاست و آنها را در دستور روز گذاشت تا جنگ طبقاتی را برای رسیدن به کمونیسم با شکوه را، قادر بود فراخوان به پرولتاریا جهان داد: “    کارل مارکس در نقدی بر برنامۀ گوتا : « اما این کمبودها در فاز نخست جامعۀ کمونیستى، هنگامى که این جامعه تازه پس از دردهاى طولانى زایمان از شکم جامعۀ سرمایه دارى سر برآورده، اجتناب ناپذیرند. حق هرگز نمى تواند بالاتر از ساختار اقتصادى جامعه و تکامل فرهنگى اى که مشروط به آن ساختار است، باشد.

در فاز بالاتر جامعۀ کمونیستى، پس از ناپدید شدن تبعیت برده ساز فرد از تقسیم کار و همراه با آن تضاد بین کار ذهنى و کار بدنى، پس از تبدیل شدن کار از صرفا وسیله اى براى زندگى به نیاز اصلى زندگى، پس از افزایش نیروهاى مولد همراه با تکامل همه جانبۀ فرد و فوران همۀ چشمه هاى ثروت تعاونى، آرى تنها در آن زمان مى توان از افق تنگ حق بورژوایى در تمامیت آن فراگذشت و جامعه خواهد توانست بر پرچم خود چنین نقش کند: از هرکس برحسب توانائى اش و به هرکس برحسب نیازهایش!

 

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد. متناظر این دورۀ تحول، یک دورۀ گذار سیاسى نیز هست که دولت در آن چیزى نمى تواند باشد جز دیکتاتورى انقلابى پرولتاریا.

اکنون برنامه [گوتا] نه به این آخرى مى پردازد و نه به سرشت دولت در جامعۀ کمونیستى.»، ترجمۀ سهراب شباهنگ. 

میم حجری
3 سال قبل
پاسخ به  حمید قربانی

بین جامعۀ سرمایه دارى و جامعۀ کمونیستى یک دورۀ تحول انقلابى از اولى به دومى وجود دارد
قربانی

این تصور غلطی بوده که توسط مارکسیست های آلمان دموکراتیک رد شده و تصحیح شده است.
سوسیالیسم
خودش
فرماسیون اقتصادی مستقلی است.
دیکتاتوری پرولتاریا
فرماسیون اقتصادی نیست.
یعنی
هنوز سوسیالیسم نیست.
مرحله گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم است.
دیکتاتوری پرولتاریا
برای این است که مقاومت ارتجاع را در هم بشکند و جامعه سوسیالیستی را برپا دارد.
سوسیالیسم به عنوان فرماسیون اقتصادی
حاوی استقلال نسبی است.

مراجعه کنید
به

سوسیالیسم

 

https://hadgarie.blogspot.com/2020/07/blog-post_901.html

میم حجری
3 سال قبل

فردریک لوردون:
سرمایه داری بشریت را نابود می کند.

خلایق عاجز از درک تفاوت سیستم و سوبژکت اند.
سرمایه داری (کاپیتالیسم) سیستم است و نه سوبژکت.
سرمایه داری
فرماسیون اقتصادی است.
و
مثل فرماسیون های اقتصادی دیگر
پدیده ای تاریخی است.
صفحات نخست مانیفست حزب کمونیست
در مدح سرمایه داری است.
در دامان سرمایه داری
عظیم ترین نیروهای مولده تشکیل یافته اند.
هر انتقادی از سیسم سرمایه داری
انتقاد انقلابی و علمی نیست.
انتقاد پرولتری از سرمایه داری
انتقادی دیالک تیکی است:
نقد و حذف جنبه های منفی آن است و حفظ و توسعه جنبه های مثبت آن

این سیستم سرمایه داری نیست که منفی و مخرب و مذموم است.
این طبقه حاکمه سرمایه دار (بورژوازی) است که سوبژکت است و سوبزکت بوده است.
همین بورژوازی
در آغاز
گورکن سیستم های برده داری و فئودالی بوده است
و غول های فلسفی از قبیل کانت و فیشته و هگل و فویرباخ در دامان خود پرورده است
بورژوازی آغازین طبقه اجتماعی انقلابی و خردگرا و اخلاق گرا و پیشرفت طلب بوده است.
ما
دیری است که با بورژوازی واپسین مرتجع و خردستیز و خرپرور سر و کار داریم
که
دشمن بورژوازی انقلاب ی اغازین و مخالف دستاوردهای علمی و فلسفی و اخلاقی و هنری آن است.
اخرین فیلسوف بورژوازی آغازین
فویرباخ بوده است.
اخریت فیلسوف بورژوازی واپسین
نیچه بوده است که خردستیز، خلق زحمتکش ستیز، اخلاق ستیز و پیشرفت ستیز بوده است
و
پیغمبر فاشیسم بوده است

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


5
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x