جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

چپ منزه و انفعال رسانه‌ای – شادی امین

فضایی که برخی از دوستان چپ در چنین مواردی که فعال و کنشگری چپ، از حیطه عادات حضور در رسانه "خودی" (که در بهترین حالت تنها چند صد مخاطب را جذب می‌کند) خارج شده و تلاش دارد تاثیرگذاری بیشتری داشته و مخاطبین دیگری بیابد، ایجاد می‌کنند، باعث می‌شود ما در میانه "محبوب ماندن" بین...

فضایی که برخی از دوستان چپ در چنین مواردی که فعال و کنشگری چپ، از حیطه عادات حضور در رسانه “خودی” (که در بهترین حالت تنها چند صد مخاطب را جذب می‌کند) خارج شده و تلاش دارد تاثیرگذاری بیشتری داشته و مخاطبین دیگری بیابد، ایجاد می‌کنند، باعث می‌شود ما در میانه “محبوب ماندن” بین رفقا، و گسترش حیطه تاثیرگذاریمان، به جای پذیرش خطاها و ورود به جدل در مورد محتوای بحث‌هایمان، دائم درگیر دفاع از چرایی حضورمان شویم. حضوری که باید بسیار دقیق، حساب شده و با رویکردی رادیکال باشد

موضوع رسانه و شیوه حضور چپ در رسانه های گوناگون، نه موضوعی مربوط به امروز است و نه با جدل حول حضور یک فعال چپ در نشریه ای وابسته به هواداران احمدی‌نژاد پایان می‌یابد. با این همه، با مروری بر نقدهایی که فعالان چپ به لیلا حسین زاده برای حضور در مناظره برگزار شده توسط نشریه “بهار جاودانه” کرده‌اند و پاسخ او به این نقدها، و البته با نگاهی به تجربه خودم، تحلیلی خواهم داشت درباره موضوع آشنای ناهمزیستی چپ با رسانه.

سال‌هاست که حضور در رسانه جریان اصلی میزان و ملاکی برای تشخیص چپ منزه از چپ منحرف و لیبرال شده است. پیداست که آنانی که در رسانه‌های جریان اصلی حضور پیدا می کنند، از صفوف “چپ‌های منزه” طرد و حذف می‌شوند. نگارنده این سطور از سنین نوجوانی در عرصه سیاست فعال بوده و در بیست سالگی مسئول یک تشکیلات وسیع چپ در آلمان (سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران (اقلیت)  و پس از آن نزدیک به ده سال از مسئولین کل خارج از کشور این سازمان ( فداییان اقلیت) و هماهنگ کننده فعالیت های تشکیلاتی آن در خارج از کشور، ازسازماندهندگان اصلی سمینارها و سخنرانی‌ها و آکسیون‌های تعرضی و دفاعی این سال‌ها بوده است. با این توضیح می‌خواهم بگویم، چپ، سبک کار و شیوه‌های تصمیم‌گیری، نقد و برخورد نظرات در میان اینگونه تشکل‌ها، و به خصوص معضل درک از سانترالیزم و رشد محفلیسم، نه برایم موضوعی صرفا تئوریک بلکه تجربه‌ای در عمل و غنی است.

امروز هنوز مبانی آن نظرات (چه مدافعین لنین، چه رزا لوکزامبورگ و چه طرفداران تروتسکی و …) را در میان کلیت چپ وحتی چپ چند نسل بعد می‌بینیم، بدون آن‌که این نظرات را با تجربه عملی بیش از چهل سال حیات پرتلاطم چپ در جامعه ایران پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی صیقل داده و نقد و اصلاح کرده باشند. از چنین منظری می‌توان به نوع برخوردهای صورت گرفته پیرامون عملکرد افراد و جریانات نوپای چپ در کنار سازمان‌ها و افراد با سابقه نظر انداخت. انحرافی دو سویه، که در یک سو با کم‌بها دادن و گاه نفی دستاوردها و تلاش‌های پرثمر طیف وسیعی از چپ خود را می‌نمایاند و از سوی دیگر در تلاش برای تعیین دستورالعمل و اجبار به تمکین برای نسل جوان بدون اینکه به رسالت آنان برای پیشبرد مبارزه باور داشته باشد، در بسیاری از رفتار و گفتار قدیمی‌ها خود را نشان می‌دهد.

بعد از استعفا از سازمان چریک‌ها، به گسترش کنشگری‌ام در جنبش زنان و اقلیت‌های جنسی و جنسیتی روی آوردم. رویکردی که پذیرش آن برای بخش بزرگی از رفقای قدیم ممکن نبود؛ به‌ویژه که بعدها این فعالیت‌ها با فعالیت در یک سازمان حقوق بشری در هم تنیده شد. در محافل خصوصی فعالیت‌هایم را به تمسخر گرفتند و حتی رفقایی که سال‌ها با من زندگی و کار کرده بودند، گویی ارتدادی رخ داده بود، از ادامه رابطه با من دست شستند. اینان به‌سادگی با افراد توده‌ای و اکثریتی و منفعل و سلطنت‌طلب می‌توانستند دوستی کنند، ولی با رفیقی که از بین آنها رفته است، و در جایی دیگر فعالیت موثر دارد، خیر. البته این روند عمومیت نداشت و روندی مطلق نبود و بودند کسانی که به انگیزه‌ها، صداقت و تاثیرگذاری تلاش‌هایم یقین داشتند و برایشان تن دادن به چنین چرخشی ممکن نبود. بدیهی‌است در چنین نگرشی، حتی موفقیت‌های شخص در مبارزه نیز موفقیت “غیرخودی” به حساب آید و از تشویق و ترغیب و تبلیغ آن خودداری شود. به گمان من این انحصارطلبی و نارواداری در برخورد به روش و سبک کارهای متفاوت و نو یکی از دلایل پراکندگی چپ در سال‌های اخیر است که در جای دیگری باید به ریشه‌یابی آن بپردازم.

به هر روی، موضوع کار من و رابطه‌ام با رسانه تغییر کرده بود. گفته بودم که مثلا در مورد موضوع همجنس‌گرایی با رسانه “شیطان” هم می‌نشینم. و این کار را کردم. اولین حضور من در یک رسانه جریان اصلی، بعد از سال ۱۹۹۵ و در رادیو بی‌بی‌سی به مناسبت کنفرانس جهانی پکن بود (که گویا کسی نشنید و نقدی نکرد)، و بار بعدی در سال ۲۰۱۰ در برنامه پرگار بی‌بی‌سی و حول موضوع همجنس‌گرایی بود. افرادی که حاصل تمام حضورشان در جنبش چپ در شرکت در چند جلسه شهری خلاصه می‌شد، شرکت من در بحث و مناظره‌های رسانه‌ای چون بی‌بی‌سی را بهانه کرده و در شبکه‌های اجتماعی به متلک‌گویی روی آوردند و از “کسانی که با بی‌بی‌سی همکاری دارند و برای حضور در رسانه تن به هر کاری می‌دهند” حرف زدند. برای این نگرش، هر حضور رسانه ای برای ارضای حس “دیده شدن” است و بالطبع تصویر آنان از مبارزه، اساسا نمی‌تواند چنین “دیده‌شدنی” را برتابد. کنایه‌هایی که نشان می‌داد اینها به شدت دچار “بیماری کودکانه چپ‌روی” هستند و قادر به تشخیص مصالح جنبش و تدقیق سیاست و تاکتیک اصولی در قبال آن نیستند. درخواست من برای بحث در مورد چگونگی حضور در رسانه و تعیین معیارهای آن هیچگاه نه جدی گرفته شد و نه چپ سردرگم حاضر شد به آن پاسخی دهد؛ اما به راستی چرا؟

به باور من چپ در دو دوره نتوانست تاکتیک‌های خود را با شرایط مبارزه علنی همگون کند، یکی بعد از انقلاب ۵۷ و در یافتن تاکتیک و استراتژی‌ای که بتواند از رسانه به عنوان حق خود و یک ابزار تعمیق آگاهی استفاده کند و در عین حال در مقابل حملات احتمالی و تزویر بورژوازی در قدرت بایستد. این اتفاق یک بار دیگر در هنگام حضور در خارج از کشور و در دوره تبعید افتاد و تا همین امروز ادامه دارد. همین عدم درک از ضرورت استفاده از تاکتیک‌های مبارزاتی گوناگون و اصولا عدم شناخت از کارکرد رسانه، عملا به دو انحراف عمده انجامیده است: انفعال و پاسیفیسم چپ در رسانه (هم فارسی زبان و هم در سطح بین‌المللی) و یا پذیرش هر دعوتی، مصاحبه با هر رسانه و استفاده از هر تریبونی.

با این مقدمه، وقتی که به بحث‌های حول مناظره لیلا حسین‌زاده با نشریه “بهار جاودانه” که توسط هواداران احمدی‌نژاد منتشر می‌شود، در کنار دو نفر دیگر (علی نانوایی، از دانشجویان تصفیه شده از یک تشکل مدافع احمدی نژاد و بهمن شریف زاده، که حجه‌الاسلام است و مشاور احمدی‌نژاد) با مجری‌گری یک روحانی دیگر نگاه کنیم نیز این سردرگمی را می‌بینیم. تنها فرق کوچکش این است که بحث‌های پیرامون حضور وی و این جدل در بین چپ در مورد اصولی بودن یا نبودن شرکت در چنین مصاحبه ها و مناظره‌هایی از سوی کسانی مطرح می‌شود که قبلا همگی متحدا علیه کسانی چون من و ما، در قبیح‌انگاری حضور رسانه‌ای‌مان متفق القول بوده‌اند و از هیچگونه تلاشی برای حذف ما در بحث‌های مرتبط با چپ فروگذار نکرده‌اند.

اجازه بدهید این بحث را با بررسی نظرات لیلا حسین‌زاده، به عنوان نماینده نظری بخش پر جنجال و صاحب صدای “چپ  موجود” ادامه دهم. هر چند که واقفم بسیاری از دوستان چپ هستند که رویکرد من و رفقای هم‌نظرم را در بهره‌گیری از رسانه جریان اصلی در گفتمان‌سازی و طرح ایده‌ها و افشاگری اصولی می‌دانند.

لیلا حسین‌زاده در توجیه حضور خود در میزگرد “بهارجاودانه” معیارهایی را بر می‎شمارد. اول اینکه: “با این هدف که سانسور احتمالی اعمال نشود، شرط حضورم در مناظره را پخش زنده‌ی آن دانستم.” شاید نتیجه بگیرید که با این استدلال اگر در یک مناظره که از طریق هر رسانه‌ای به شکل مستقیم پخش می‌شود شرکت کنیم بلامانع است. اما خیر، ایشان در ادامه موضوع منابع مالی رسانه را نیز به میان می کشد وبرای مثال در مورد بی‌بی‌سی و ایران اینترنشنال می‌گوید: “رسانه‌هایی با پول‌های کثیف که دستگاه عظیم پروپاگاندای ارتجاعند” پس تا اینجا معیار یکی عدم سانسور است و یکی هم منابع مالی آنها، و اینکه مبلغ و دستگاه پروپاگاندای ارتجاع نباشند. گویی ایشان از منابع مالی بهار جاودانه مطلع و آن را به هیچ وجه نیز کثیف نمی‌داند. احتمالا خواننده این سطور باید فکر کند که محتوای این رسانه نیز پروپاگاندای ارتجاع نیست. یعنی بپذیریم نماینده نظرات احمدی‌نژادی هست ولی پروپاگاندای ارتجاع نیست.

حال جلوتر برویم ببینیم آیا این پایان میزان و معیار ایشان و بخش عظیمی از حضرات چپ برای حضور در رسانه است، می‌بینیم خیر! هنوز نکته دیگری هم در مورد بی‌بی‌سی و ایران اینترنشنال هست (این دو رسانه مثال‌های لیلا حسین زاده هستند و نه من) که ایشان آن را چنین صورت‌بندی می‌کند: “این رسانه‌ها چنان قدرتمند و اثرگذارند که برخلاف خرده رسانه‌های کوچکی چون نشریه‌ای که میزبان مناظره‌ی من بود، تماما توان حل و هضم یک رویکرد و مصادره‌ی آن به نفع خود را دارند.” بزرگی و کوچکی رسانه نیز به معیارها اضافه شد. با چنین استدلالی اینان شانه‌های خود را از زیر بار مسئولیت تحلیل مشخص خالی می‌کنند. یعنی به بهانه قدرتمندی و یا کوچکی یک رسانه به عنوان معیاری که قابل اندازه‌گیری نیز هست، وظایف خود را به کناری می‌نهند.

اما تناقض در حرف و عمل بایستی باز هم برای مخاطب توجیه شود، پس در ادامه می‌گوید: “من فکر می‌کنم این هژمونی پایدار طیف اصلاح‌طلب در فضای رسانه‌ای داخل کشور است که موجب می‌شود استفاده از تریبون‌های آنان اغلب توفیق، اما استفاده از تریبون‌های دیگر خیانت محسوب شود؛ آن‌هم در شرایطی که چپ اساسا تریبون داخلی علنی ندارد.” پس بخشی از این چپ حضور در رسانه‌های اصلاح‌طلب را توفیق می‌داند. ایا این رسانه ها پروپاگاندای ارتجاع نبوده و منابع مالی‌شان هم “تمیز” است؟ اما چرا حضور در تریبون‌های دیگر را خیانت می‌داند؟ ایشان در ادامه دفاع از حضور خود، می‌نویسد: “اما می‌توانم توضیح دهم‌ پذیرش میزبانی نشریه‌ای که وابستگی امنیتی ندارد برای مناظره، نه به صرف استفاده از یک تریبون بلکه با هدف خطاب قرار دادن و حرف زدن با مخاطبان آن طیف صورت گرفت.” یعنی ما ابتدا باید با قاطعیت بپذیریم که ایشان مدارکی دال بر عدم وابستگی امنیتی این نشریه دارد و اگر کسی بیاید و با اطمینان بگوید رسانه‌ای که من در آن حضور یافتم وابستگی امنیتی ندارد، مشکل حضور از نظر ایشان حل است. فراموش نکنید در مورد نشریه ای حرف می‌زنیم که یکی از نشریات طیف احمدی‌نژاد و به نوعی ارگان آن محسوب می شود و این برنامه‌ در صفحه ای پخش می شود که هشتگ های زیرآن پست، #احمدی‌نژاد و #مشایی هستند، یعنی دو نفر که در حداقل ۸ سال تکیه زدن بر اریکه قدرت، در جنایات و سرکوب و تثبیت این نظام نقش بلاانکاری داشته‌اند.

وی در ادامه می‌گوید: “برای مناظره، نه به صرف استفاده از یک تریبون بلکه با هدف خطاب قرار دادن و حرف زدن با مخاطبان آن طیف صورت گرفت” در طرح این استدلال او آنچنان انگشت اتهامی به سوی دیگران نشانه رفته است که گویی دیگر افراد چپ، صرفا برای استفاده از تریبون در آن حضور می‌یابند و نه “با هدف خطاب قرار دادن مخاطب و حرف زدن با مخاطبان آن”. در پاسخ به این استدلال باید گفت اگر چنین هدفی، یعنی حرف زدن با مخاطبان یک رسانه، هدفی مشروع باشد، اگر قرار است “آلوده شویم” بگذار به جای حرف زدن با عده ای طرفداران احمدی نژاد، از طریق رسانه‌های جریان اصلی با طیف وسیعتری از مردم و مخاطبان حرف زده باشیم.

اما بیایید حالا که مشکل میزبان حل (؟!) شد، به سراغ میهمانان برنامه برویم تا ببینیم مناظره با چه کسانی و تحت چه شرایطی مجاز است؟ لیلا حسین‌زاده در این مورد می‌گوید: “نفر اول نه تنها جایگاه مادیش بخشی از بدنه‌ی سرکوب نیست، نه تنها دیگر در دنباله‌ی ایدئولوژیک و اخته‌ساز جنبش‌های اعتراضی سپاه، یعنی جنبش عدالت‌خواه دانشجویی عضو نیست، بلکه از جانب سپاه تصفیه شده و جایگاه مادیش هیچ چیز جز دانشجویی که فعالیت و اظهارنظر میکند نیست، یعنی هیچ نوع اتصال مادی به هیچ کجای بدنه‌ی حکومت در جایگاه سیاسی‌اش ندارد. نفر دوم به‌عنوان هوادار احمدی‌نژاد هیچ گونه سمت و مسولیت اجرایی در دولت احمدی‌نژاد نداشته و بالاترین مسولیتش مدیریت گروه مطالعات دینی در یک پژوهشکده بوده است. پس آیا طرفین مناظره اسلحه و ابزار سرکوب و انحصار و جایگاه عینی در نظام سلطه دارند که من در مقابل بجای مشت به آنها کلمه پرت کرده باشم؟”. سطحی‌تر از این نمی‌شد نیروی سرکوب را تنها به عنوان نیروی مسلح نشان داد. این کلمات درکشان از سرکوب تنها سرکوب خشن و نظامی است و هیچ درکی از دیگر لایه های سرکوب و انقیاد یک جامعه ندارد. باید پرسید این نگاه سیاستش در قبال پاسخگو کردن یقه سفیدان و کسانی که هیچگاه دستشان به خون آلوده نشده و فقط از پشت میزهای کارشان احکامی در خدمت خون‌ریزی و سرکوب صادر کرده‌اند و یا روش‌ها و قواعد سیستم سرکوب را تئوریزه کرده‌اند چیست؟ این نگاه مشاور و مدیر پژوهشکده دینی و دکتر و وزیر و نماینده مجلس و … که به انحا گوناگون به پایداری این نظام فعالانه یاری رسانده و می‌رسانند و امروز هم تلاش‌شان برای به قدرت رساندن مجدد بخش دیگر بورژوازی رانتی جناح خودشان است را با چنین آشفته‌فکری‌ای بخشی از خودمان تعریف می‌کند. اینجاست که شاید عده ای از دوستان چپ حق دارند که وی را متهم به “توهم” به این‌گونه مناظره‌ها می‌کنند. چون فردی از بدنه سپاه می تواند بدون نقد عملکرد خود و یا افشای جنایاتی که دیده یا از آنها مطلع است، به “خودی” بدل شود و یا شریف‌زاده،  “شیفته مشایی” و از نزدیکان احمدی‌نژاد، رییس جمهوری مرتجع و جنایتکار، به عنوان “مدیر مطالعات دینی یک پژوهشکده” از عملکردش در عرصه سیاست‌ سلب مسئولیت شود، پس آیا با این میزان از اعتشاش در استدلال، حق دارند دیگران گمان کنند شما به چنین چرخش‌ها و تغییراتی دل بسته‌اید؟

پایان سخن

مادامی که ما فاقد رسانه‌های جدی و پر مخاطب هستیم، استفاده از رسانه‌های گوناگون را گریزی نیست. اما اگر قرار است این حرفها زده شود، برای من شادی امین، حضور در رسانه‌های جریان اصلی به عنوان یک رسانه قدرتمند و پر مخاطب، که اتفاقا علاقه چندانی هم به دادن تریبون به ما ندارند، بسیار کارآتر و تاثیرگذارتر و بیشتر مایه گفتمان سازی است. اتفاقا برخلاف نظر لیلا حسین زاده، مادامی که شما خود فاقد رسانه‌ای قوی هستید، تمام نهادهای قدرتمند امکان مصادره به مطلوب حضور شما را خواهند داشت. کما اینکه حضور ایشان بیشتر باعث جذاب شدن گفتار آنان برای مخاطبان خودشان و آن صفحه شده و تازه در کنار آن، فخر دمکراسی دروغین خود را نیز “با دعوت از میهمانان با نظریه‌های مختلف و حتی پوشش گوناگون” به رخ ما و بقیه جامعه بکشند.در وضعیت کنونی چپ در ایران، این خطر مصادره به مطلوب شدن همیشه ممکن است، اما ایا این امر می‌تواند ما را به انفعال و عدم حضور در رسانه‌های جریان اصلی بکشاند که بزرگ هستند و ممکن است منابع مالی‌شان هم به قول خانم حسین زاده کثیف باشد؟  

تجربه من در شرکت در برخی از میزگردهای مهم مثل روزهای انتخابات دور اول روحانی در بی بی‌سی و طرح نظرات متفاوت و واقع بینانه و ارائه تحلیل درست که با همه حاضرین دیگر متفاوت بود و به دل بسیاری از مخالفان شرکت در انتخابات نشست و بسیاری نیز که در محدوده خاکستری مانده بودند را ترغیب به عدم حضور در انتخابات کرد و یا در حیطه موضوعات مرتبط با حقوق همجنسگرایان و ترنسجندرها، به ایجاد یک گفتمان متفاوت و آگاهی رسانی در جامعه ایران کمک شایانی کرد، نشان از این دارد که چنین حضوری اگر هدفمند و برنامه‌ریزی شده باشد می‌تواند در خدمت گسترش گفتمان چپ به کار آید. هر چند شرکت در این مناظرات و مصاحبه‌ها، با خشم و طرد و گاها برخوردهای سبک برخی رفقای سابق و فعلی روبرو شده، باید بدانیم که چنین برخوردهایی یکی از دلایل تناقضات کردار و نظریات افرادی چون لیلا حسین‌زاده هستند.

همانطور که اشاره کردم، به نظر من ماهنامه “بهار جاودانه” نه یک رسانه بلکه ارگان یک جریان سیاسی است. عدم تدقیق این موضوع ما را در تعیین تاکتیک دچار خطا خواهد کرد. به همین دلیل با صراحت اعلام می کنم، من، با فرض محال دریافت چنین دعوتی، به هیچ وجه با توجه به آرایش سیاسی نیروها در ایران، آن‌را نمی‌پذیرفتم. زیرا هر چند از بیرون آمدن از “خود” و تلاش برای ایجاد گفتمانی گسترده در بین مخاطبین “غیر خودی” دفاع می کنم، اما هر بار برای تعیین سیاست باید از خود بپرسیم تا چه حد چنین حضوری به پیشبرد مباحثی که به بسیج مردم و نهایتا تشدید خشم و اعتراض آنان و اتحاد و تشکل‌یابی و نهایتا اقدام به آن منجرشود کمک می‌کند؟ باید بپرسیم چقدر به گسترش مبارزات انقلابی و پرورش ایده انقلاب یاری می‌رسانیم؟

اما نباید از یاد ببریم، فضایی که برخی از دوستان چپ در چنین مواردی که فعال و کنشگری چپ، از حیطه عادات حضور در رسانه “خودی” (که در بهترین حالت تنها چند صد مخاطب را جذب می‌کند) خارج شده و تلاش دارد تاثیرگذاری بیشتری داشته و مخاطبین دیگری بیابد، ایجاد می‌کنند، باعث می‌شود ما در میانه “محبوب ماندن” بین رفقا، و گسترش حیطه تاثیرگذاریمان، به جای پذیرش خطاها و ورود به جدل در مورد محتوای بحث‌هایمان، دائم درگیر دفاع از چرایی حضورمان شویم. حضوری که باید بسیار دقیق، حساب شده و با رویکردی رادیکال باشد. چپ جوان ایران و “عموهای صاحب صدایش” هنوز برای چنین بیرون رفتنی از خود و رسانه‌های ناکارآمدش راه زیادی دارد.  لیلا حسین‌زاده درست می‌گوید آنجایی که می نویسد: “به خوبی می‌دانم در شرایط کنونی هرکسی هرچقدر پیوریتن هم که باشد، اگر بخواهد کار کند حدی از «الودگی» به محیط اطراف را دارد؛ مگر رفقای ناب و خالصی که هیچ کار نمی‌کنند و هیچ چیز ندارند جز خلوص بسیار بالای مارکسیسم ناب محمدی!”

https://akhbar-rooz.com/?p=101332 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

4 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Hadi Shahab
Hadi Shahab
3 سال قبل

 برای اطلاع کاملتر خواننده خیلی خوب میشد اگر خانم شادی امین در باره فعالیتشان در    
عدالت برای ایران , همکاری با شادی صدر و دیدار از کمپ مجاهدین خلق در آلبانی یک مقدار
توضیح بدهند تا ذهن خواننده بیشتر روشن شود. آیا خانم شادی امین برای مصاحبه با بی بی سی فارسی تایید ه ای از عمو های فعالان چپ در خارج کشورداشت؟   

خیلی خوب میشد اگر خانم امین یک لیست از دیدارهایشان با سازمانهای حامی جنسیتی و
ترانسجنسی منتشر کنند تا عمو های فعالان چپ در خارج کشور تایید کنند که دیدارکنندگان اینشان
دارای مواضع چپ رادیکال هستند یا خیر ؟

اگر چه شخصا هیچ علا قه و لزومی به بحث با هیچکدام از کارگزاران و کارمندان حکومت اسلامی را نمیبینم
اما فکر میکنم که این حق هر آدمی است که با کارگزاران و کارمندان حکومت اسلامی به مناظره بنشیند.
این حق نه از تایید  عمو های فعالان چپ در خارج کشور بدست میاید و نه دادنی است.

آزادی فردی چیزی است که هیچ سازمان سیاسی حق محدود کردن و یا ممنوع کردن آنرا ندارد.

مهم نیست که من با نظرات لیلا حسین زاده موا فق یا مخالف باشم. مهم آزادی فردی ایشان است
که نظرات خود را در مناظره ا ی که بدان علاقه دارد آزادانه بگوید.

فریدون س
فریدون س
3 سال قبل

تیتر و نکاتی که در آغاز نوشته ی خانم امین آمده است، مرا به این گمان نزدیک کرد که روی نقاد ایشان به “عموها و خاله ها” ی منزه ای است که نمی گذارند بنیاد های نقد و حضور چپ بر پاشنه ای نوین تر بچرخد. شروع به خواندن کردم. اما با دنبال کردن مطلب ایشان دریافتم گویا ایشان به کل از درک موضوعاتی که لیلا طرح کرده است عاجزند و موضوع را درنیافته اند. او انگار از این فرصت بحث، بیشتر برای توجیه و مطلوب نشان دادن حضور خودش در فضای سیاسی چپ در خارج از کشور استفاده کرده است، بدون آن که به اصل بحث نزدیک شود. یک مارکتینگ فرصت طلبانه ، همه این ها نشان می دهد بنیان فکری خانم امین، تازه در بهترین و خوشبینانه ترین حالت آن، دچار اعوجاجی عجیب است. هیچکس نیز هرگز در مورد این زیگزاگ های بزرگ و تناقض بینشی در زندگی فکری و سیاسی ایشان، به مثابه یک تیپ عمل گرای سیاسی، هیچ تحلیلی از قلمشان نخوانده و از دهانشان نشنیده است. پس، با خواندن نوشته خانم امین، خواننده در می یابد موضوعاتی را که ایشان اشاره می کنند، بیانگر این است که ایشان موضوعات مورد اشاره و بحث در گفتمان لیلا را اصلا درنیافته است. فهم سیاست و درک نوین از چپ و کنش های آن در ذهن خانم امین همچنان گویا حول تاریخ زندگی ایشان در حال دوران است. نگاه “تحلیلی” ایشان هم بیش از هر چیز انگار متوجه وجود و حضور شخص خودش در این عرصه مات مانده است. خانم امین، شما در زندگی سیاسی خود از منتهاعلیه سمت چپ عمل گرای فرمانبر و شعاری، به منتهاعلیه سمت راست سیاست طبقاتی و اجتماعی رسیده اید و برای آن هیچ دیدگاهی نیز ارائه نداده اید. ذهن شما اصولا با این گونه نگریستن ها بیگانه است. این جا هم که به کل از موضوع دورید. شما که خود در راه نیستید و راه را نمی دانید، راهنمایی چگونه توانید کرد؟

همايون فرزاد
همايون فرزاد
3 سال قبل

خانم امین، تیتر مقاله تان درست در تضاد با متن مقاله تان است. هر کس تیتر را می بیند احساس می کند شما می خواهید از «چپ منزه» و سیاست خشک آن انتقاد کنید. اما در متن درست برعکس می شود و شما هم به همان هایی می پیوندید که این روزها لیلا حسین زاده را تحت فشار قرار داده اند. به نظر من استدلال های او را هم درست متوجه نشده اید یا درست نقد نکرده اید. او در آوردن مثال از بی بی سی و اینترناسیونال و روزنامه های اصلاح طلب هیچ شرطی نگذاشته است. بلکه خواسته است معیاری های دوگانه بعضی از منتقدین را نقد کند که خودشان در فلان رسانه و بهمان رسانه حضور پیدا می کنند، کار می کنند و به او که می رسد حکم منع صادر می کنند. فراموش نکنید که این نقد او در اصل به انتقاد سه خطی آقای حسن مرتضوی صورت گرفت که خوشبختانه بعدا از موضع اولیه ی خود عقب نشست. حسن مرتضوی که فرمان آتش این حملات را صادر کرد، در آن سه خط نوشته بود:ا ین راه را بسیاری رفته‌اند و سرشان به سنگ خورده است. رفیق عزیز این کار هرگز در چپ جایی نداشته است. ما هرگز گفتگویی با فرصت‌طلبان از هیچ نحله‌ای نداشته و نداریم. [به زبان ساده یعنی این که ما فقط با خودمان گفتگو – البته لیلا حسین زاده می گوید «مناظره», می کنیم]. آیا این مواضع بیشتر قابل نقد کردن نیستند؟
با احترام.

محمد
محمد
3 سال قبل

خانم شادی امین عزیزبا شروع صحبتهایتان این تصور برایم پیش امد که گویا آدم منصفی پیدا شده و میخواهد از لیلاحسین زاده به خاطر کار بنظرم بزرگی که انجام داده است دفاع کند در ادامه کاملا شما توی ذوق مخاطبتون می زنید آنجا که چون همان عموها شما نیز به جای ارزیابی عملی که انجام شده و نه نحوه ی مقابله لیلا حسین زاده با نقد ها نقد شما هم چیزی جزبرخورد فرمال با موضوع مناظره به دست نمی دهد و گویا تنها باید شما پیدا میشدید و تیر خلاص را به این زن جوان دانشجوی سیاسی زندان کشیده و سربلند از انهمه فشار پلیسی که به جرم مناظره ای با مدعیانی نه در سطح رهبران سیاسی که با اتفاقا کسانی که حلقه اتصال ان رهبران با جنبش های دانشجویی و کارگری و …….بوده و یا هستند بنشیند و درست با میانجی این طرف ها سیاست های کلی نظام را به منطقی ترین شکل ممکن رسوا کند ، شلیک کردید . تاسف بار است که هیچیک از شما و عموها نه این را دریافید که لیلای جسور اولا یک تابو شکنی را صورت داد که هیچیک از شماها در چنین موقعیتی که او هست چنین نکرده است علیرغم ادعاها . او به عنوان یک زن در مقابل مردانی که مدافع باورهای مذهبی در باره حق زن در اسلان به عنوان نیمی از یک انسان ایستاد و آنها را در مورد اساسی ترین موضوعی که عدم رعایت آن موجب تبعیض جنسیتی است دفاع کرد و این جسارت را شما ندیدید . دوم آنکه در مقابل نمایندگان اندیشه سیاسی اتفاقا به قول شما جریان اصلی در اشلی کوچکتر ایستاد و حرفهایی در اشلواقعی را به زبان آورد آیا عموها و شما خاله ها را این کار باید ارزشمند تر باشد یا آن دفاع از خود را که لیلا حسین زاده صورت داده است ؟ بنظر میرسد شما و همه عموهایی که از بالای برج هپروتی حود ساخته انتظار داشته و دارند که جوانها برای پیدا کردن راه مرجعیت آنان را به رسمیت بشناسند اساسا دغدغه مردم را ندارید شما در مقام قیاس به نفس درست کاری را بالیلا می کنید که دوستان چریک شما با شما کرده اند . بدون هیچ تردیدی تاکید می کنم بدون هیچ تردیدی دانشجویان و کارگران اگر عموها و خاله ها اجازه دهند به لیلا حسین زاده به خاطر بیان واقعیت هایی که در ارایه مواضع خود داشت اورامحق میدانند و حتی خطاهای احامالی وی را در توضیح دلایل شرکت در چنین مناظره ای که با وجود او برای جوانان جرات و جسارت رویارویی سیاسی با مردانی را که لباس دین به تن دارند و با همین لباس سالهاست بلایی بر سر جامعه آورده اند که الیت ان جامعه به جای مبارزه در همه عرصه هابا محوریت مبارزه طبقاتی تنها به سکولاریسم و دموکراسی بسنده می کنند . حیفم می آید بگویم که درس بزرگ لیلا حسن زاده به رفقای جوان و حتی امثال ما این بود که در مناظره او بود که چهارچوب تعیین کرد و دیگگران را واداشت که به صورتبندی که او مشخص کرد تن دهند . ایکاش ویدئوی مناظره را باکمی دقت می دیدیدتا معلومتان شود که عموها و خاله ها چقدر چیزها را هنوز نیاموخته اند

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


4
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x