هفتتپه تاکنون دستاوردهای زیادی کسب کرده. چه کسی میتواند اعتصابها و درسهای “سنگر” را نادیده بگیرد؟ لغو “احکام بیش از یک قرن” را؟ تجربه انتخابات آزاد و مجمع نمایندگانش را چطور؟ حافظه جمعی هفتتپه و صدای رسای اسماعیلها و گامهای استوار ابراهیمها را مگر میتوان به سادگی از چهرهی شوش و از خاطر آزادیخواهان زدود؟!
اسدبیگی این جانور کلّاش و عنصر برجسته شبکه قاچاق ارز با دستان پرتوانِ پیشرو ترین بخش جنبش کارگری، “خلع ید” و رسوای عالم شد و هزاران نفر از مالکیت و از کنترل زالوی دستپروردهی دولت و چاکران بارگاهش رها شدند، اما اکنون تحت فشار عافیتطلبان و مبارزان اینترنتی و چپهای منزوی-تخیلی قرار گرفتهاند. در کلام این اساتید تمام اتفاقات تنها در یک عبارت خلاصه میشود و پنج سال مبارزه مستمر را در “سرمایهداری خصوصی به دولتی” ساده سازی میکنند!
برخیاز این اساتید دوست دارند ما را ملامت نمایند از اینکه به بورژوازی دولتی اعتنایی نداریم و کارگران در دام طبقه حاکم افتادهاند. با نگاه قیّم مآبانه ضمن آنکه نسبت به هوشمندی و آزادی عملِ بدنهی کارگری بی اعتنا هستند، با فضای کاری و فرهنگی آنان هم بیگانه اند.
آشفتگی فکری این دوستان به حدیست که حداقل اطلاعی هم از آموزهای که از آن دم میزنند ندارند؛ که حتی دههها از پتانسیل بالای پرولتاریا در امورات بورژوایی به نفع خود دفاع کرده است و با استراتژی نیازمندیهای مستقیم و فوری و در راه شرایطی که نیروها را برای پیروزی کامل آماده میسازد مبارزه میکند. جای تاکید دارد که در تحلیل مارکسی، جنبهی عینی قضیه مد نظر است و به خط و مشیهای ظاهری و آروغهای روشنفکری کاری نداریم.
در همین راستا، اعلام وضعیت “نقطه صفر” و ضرورت “تشکل مستقل” که لیدرهای هفتتپه به دقت بر آنها تاکید داشتهاند، تحلیل مشخصی دارد برای آن دسته از گوشهنشینان که از فرط بیافقی به تزهای بی سر و ته و خرده کاری کشانده شدهاند. اگر هیچ تفاوتی میان استراتژی و تاکتیک قائل نیستند حداقل انتظار داریم به خاطر هزینههای سنگین لغو بساط خصوصیسازی که کابلها و حبسها و ارعاب فراوانی را به انواع فعالان هفتتپه و نشریات و کمپینها و همراهان آنها تحمیل کرد، اندکی درنگ کنند.
واقعیت این است که از ابتدای مسیر تازهای که هفتتپه گشود، بیش از طراحان سوخته و سربازان گمنام، اتفاقا از سوی همین گروهها و محافل خودنمای “چپ” و ناسیونالیست بوده که گراهای امنیتی و بایکوت رسانهای و یاوهگویی و دخالتهای بیجا را مشاهده کردهایم. در این رقابتهای فرقهگرایانه که عمدتاً در کوچه خلوتهای مجازی یا هرازگاهی با هدایت ارگانهای سه چهار نفری و محافل غیراجتماعی به راه میافتد، یا از فرقههای سنتی آب میخورد و یا در همنشینیهای نامبارک با رخشانها و ترابیانها زمزمه میشود، جالب است که اتهامات اصلی متوجهی دخالتگریِ فعالان رادیکال و نقش موثر نیروهای سوسیالیستی است! خاطرمان هست در اوج اعتصابات کارگری، با پرچم اعتصاب شکنی مارش مجازی راه انداخته بودند که آلترناتیو شورایی پساانقلابی است و رهبران عملگرا و رادیکال جنبش را آدمِ کارفرما و شورای اسلامی مینامیدند و ابعاد رسانهای و وزن سیاسی هفتتپه را خطری برای کارگران و حامیانشان عنوان میکردند!!
چنین ذهنیگرایی محض در برخورد با یکی از منظمترین مراکز کارگری، هم نشات گرفته از انفعالیست که غایتِ اعتراض را خودبخودی و سازماندهی را بدون موضوعیت میپندارد؛ و هم برخاسته از اپورتونیسمی که آشکارا با تواناییها و دستاوردهای جنبش در عناد است.
جریانات دیگری هم موجودند که در حالی نسبت به تقلیل آلترناتیو شورایی (آنهم رو به سوژههای آن) هشدار میدهند، که خودشان سالهاست رنگ مجمع عمومی و کار جمعی را به خود ندیدهاند و به نماد سبک کار مخرب تبدیل شدهاند! جای شعف دارد که در هر تغییر توازنی، چنین شکافهایی بروز میکند و صفبندیهای جدیدی را ترتیب میدهد. البته در این بین هستند گروههای بیپرنسیپی که سابقهی پرباری در اتهامزنی به فعالین و تخطئه دستاوردها از خود نشان دادهاند و اکنون یا مغلوب شدهاند یا با وقاحت در جشن هفتتپه نیز پا میکوبند! به هر حال، در میانهی شوری که برای “یک گام به پیش” پا گرفته، وای به حال مدعیانی که جایگاه “دو گام به پس” را از الان برای خود رزرو کرده باشند!
اما از ساکنینِ “سیارات کمونیستی” به زمین و میدان اصلی که بازگردیم، خلع ید برای کارگران و سوسیالیستهای حامی هفتتپه به معنای توانستن است و حکم درجهای از اعمال قدرت و سازمانیابی دارد. از همین روست که امیدی دوباره آفریده و به “خرد جمعی” تعیّن بخشیده. بنابراین روشن است که چرا “بسیج عدالتخواه” نیز با سرگروهی جناحی از رژیم، سعی دارند تا زیر بار هژمونی مقطعی سوسیالیسم در معادلات سیاسی نروند و دستاوردهای آن را عقیم سازند! ولی توفیقِ فهم آن شاید نصیب طرفداران جدال غیرسیاسی طبقه کارگر نشود که از تودهها به مراتب عقبتر ایستادهاند.
“تازه آغاز راهیم” و همدلی، انسجام و حلقههای فشردهی هفتتپه که آن را در کوران مبارزات به نگین جنبش ما تبدیل کرده، جدال آن با سرمایهداران را به مرحلههای عالیتری هم خواهد رساند. صاحبان زور و سرمایه به هر ریسمانی چنگ زدند تا از سرمایهدار مورد علاقهشان دفاع کنند اما با قدرت متشکل کارگران و دفاع سرسخت جامعه روبرو شدند. به قوت خشمهای فروخورده و گرمای خوزستان، چه ما بگوییم چه نگوییم، الگوی هفتتپه دیر یا زود تکثیر خواهد شد و چنانچه در تثبیت “مجمع نمایندگان و اداره و نظارت همگانی” موفق عمل کند، باید تصور عقبنشینیهای بزرگتری را برای حاکمیت به واسطهی فوران جنبش رادیکال طبقه کارگر داشته باشیم.
نیروی کار عظیمی که سرمایه به وجود آورده، اعتراضات فرودستان را خواه ناخواه به سوی فراگیر شدن حرکت میدهد و نقش عمده و وظیفهی اساسی فعالان کارگری و سوسیالیستها همانطور که لنین میگفت: تسهیل رشد سیاسی و سازمانیابی سیاسیِ طبقه کارگر است. کسانیکه این وظیفه و نقش را به حاشیه میرانند و شیوههای مبارزه را تابع آن نمیسازند، در راه اشتباهی قدم گذاشتهاند و به جنبش زیان جدی میرسانند.
هیراد پیربداقی