جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

کرونا: آزمون تاریخی بشریت (کورهایی که می‌توانند ببینند، اما نمی بینند) – محمود فلکی

به گمانم اگرچه ممکن است این بحران به فاجعه‌ی دردناکی منجر شود، ولی تغییرات جدی در روان و اندیشه و رفتار بسیاری از انسان‌ها و مناسبات اجتماعی پدید خواهد آورد
محمود فلکی

بسیاری از تأثیرات اجتماعی که شرایط پدیدآمده از شیوع بی‌سابقه‌‌ی ویروس کرونا بر انسان خواهد گذاشت، هنوز بر ما آشکار نیست. اما می‌توان پیش‌بینی کرد که در هر حال نوعی تأثیر روانی و اخلاقی در پی خواهد داشت که برخی از آنها از حالا آشکار شده‌‌اند. این تأثیرات احتمالن به گونه‌ای خواهد بود که بسیاری از مناسبات، از جمله مناسبات اجتماعی و سیاسی مشمول تغییراتی خواهند شد. اینکه این تغییرات مثبت یا منفی باشند، نمی‌توان پیش‌بینی کرد. در این راستا رفتار انسان‌ها، بسته به بینش و دانش و موقعیت آنها می‌تواند متفاوت باشد. اینکه آنها در شرایط بحرانی چگونه نسبت به موضوع می اندیشند و چه رفتاری در قبال آن در پیش می‌گیرند، تعیین‌کننده است.

۱٫ چگونگی اندیشه نسبت به موضوع

 آنهایی که کمتر با توّهم  و بیشتر با واقعیت به مسائل می‌نگرند و تحلیل می‌کنند، این فاجعه را آن‌گونه که دانشمندان در این راستا برآورد می‌کنند، دنبال کرده، و با توجه به واقعیت داده‌ها، می‌کوشند به نتایجی برای خود برسند یا دست کم منتظر می‌مانند تا همه چیز شفاف‌تر شود.

عده‌ای هم اما هوادار “تئوری توطئه” هستند و در هر حادثه یا بحرانی پای قدرت‌های مرئی و نامرئی را در پدیداری آن حادثه یا بحران به میان می‌کشند. این نوع تئوری از دو سو پدید می‌آید. یکی از سوی حکومت‌ها، به‌ویژه حکومت‌های توتالیتر. این حکومت‌ها با طرح این تئوری می‌خواهند ناتوانی‌ها و ضعف‌ها و ناکارایی سیاست خودشان را در “دشمن” فرافکنی کنند تا از خشم عمومی در امان باشند؛ مانند آنچه که در چین و ایران مطرح می‌شود و این ویروس را جنگ بیولوژیکی آمریکا بر علیه خودشان تلقی می‌کنند که در واقع شانه خاله کردن از بار مسؤلیت‌ها و قربانی جلوه دادِ خود است. حتا یکی از پزشکان مسئول ایرانی در ویدئویی که پخش شده، گفته که آمریکا این ویروس را طوری در آزمایشگاه تولید کرده که “نژاد ایرانی” را نابود کند و چون ایتالیایی‌ها به لحاظ ژنتیک شبیه ایرانی‌ها هستند، آنها هم مبتلا شده‌اند. این “دانشمندِ” عوام اما توضیح نداد چرا “نژاد”ها یا ملت‌های دیگر مانند چینی‌ها و دیگران هم به آن مبتلا شده‌اند و چرا این ویروس، آمریکایی‌ها را هم می‌کشد؟ متأسفانه بسیاری از انسان‌ها این نوع عوام‌فریبی را باور می‌کنند و با آنها هم‌زبان می‌شود، حتا اگر مخالف سیاست آنها باشند.

اما عده‌ای هم هستند که ظاهرن از باسوادها یا به اصطلاح “روشنفکران” به حساب می‌آیند که با وجود اینکه از مخالفان آن نوع حکومت‌ها هستند، ولی با همان زبان و ادبیات در شکل‌های مختلف به مسئله می‌پردازند. آیا یک بار شده که این افراد با خودشان صادقانه برخورد کنند و این پرسش را مطرح کنند که چرا “تئوری” آنها اغلب شبیه و یا همسان با “تئوری” قدرتمدارانی است که مخالفشان هستند؟ این همسانی از کجا آب می‌خورد؟ از ناتوانی در خردورزی در نتیجه‌ی تسلط ایده‌ئولوژی یا از چیزی دیگر؟

اصولن باور به “تئوری توطئه” شبیه باور به “سرنوشت” از سوی انسان‌های نابالغ به لحاظ فکری است. بر پایه‌ی باورمندان به “سرنوشت” همه چیز از پیش مقدر و تعیین شده و انسان شاهدی ناتوان در برابر رویدادهاست. برپایه‌ی باور “تئوری توطئه” نیز همه چیز از سوی قدرت‌های دیگر تعیین می‌شود. بدین گونه انسان خود را از اندیشیدن معاف می‌کند. وقتی همه چیز توسط دیگران (خدا یا قدرت‌های خارجی یا داخلی از هر نوعش) برای سرنوشت آدمی تصمیم‌گیری می‌شود، دیگر نه نیازی به اندیشیدن می‌ماند و نه حرکتی برای دگرگونی. در عین حال باید اشاره کرد که ساده‌ترین شکل “برآورد” یک حادثه یا بحران همین “تئوری توطئه” است، که نیازی به سند و مدرک نیست و هر کس می‌تواند این یا آن فرد یا قدرت را مسئول بداند. این نوع باور، بهترین ابزار برای قدرتمداران و پوپولیست‌ها ست برای منفعل کردن انسان ها. پخش این نوع “تئوری”ها مانند پخش خبرهای غیرعلمی و غیرواقعی جهت دفع این ویروس از سوی سودجویان شیاد یا ساده‌دلان، زیان‌آور است؛ مانند اشاعه‌ی خرافات یا تجویز به‌مثل خاکشیر یا فلان قرص و … جهت پیشگیری یا درمانِ این بیماری.

البته می‌دانم برخی خواهند گفت که آمریکا یا به طور کلی قدرت‌های استعماری برای به دست یافتن به منافع خویش کودتاها و قتل‌هایی مرتکب شده‌اند یا می‌شوند. این درست است. اما از یک‌سو نباید هر حادثه یا بحرانی را نتیجه‌ی “توطئه” دانست. از سوی دیگر هر مسئله‌ی مشخص را باید در پیوند با همان مسئله به تحلیل پرداخت، آن هم با سند و مدرک.

۲٫  چگونگی رفتار انسان‌ها

رفتار انسان‌ها در برابر بحران یا فاجعه می‌تواند نسبت به نوع و شدت آن بحران یا فاجعه متفاوت باشد. اکنون ما با فاجعه‌ای روبرو هستیم که دست کم در سده‌های اخیر، از زمانی که علم به علت بیماری‌ها پی برده، یعنی از زمانی که خرافات و جادو و جنبل جایش را به علم داده، بی‌سابقه است (به خاطر گلوبالیزه شدن اقتصاد و…). شرایطی پدید آمده که ترس از ویروس به ترس از دیگری تبدیل شده؛ چون هر کس فکر می‌کند که ممکن است دیگری به این بیماری مبتلا شده باشد، به گونه‌ای که در بسیاری موارد حتا اعضای خانواده هم از یکدیگر دوری می‌جویند.

البته “ترس” نوعی سپر روانی است برای مقابله با خطر که امری طبیعی و ضروری است. اما این بار ابعاد این ترس بسیار گسترده‌تر از مثلن جنگ یا حوادث طبیعی مانند سیل و زلزله است. در این راستا، به گمانم، رفتار انسان‌ها را باید در بُعد دیگری برآورد کرد.

اصولن شرایط بحرانی بهترین محک برای برآورد توان و شایستگی یا ناتوانی و ناشایستگیِ دولت‌ها یا سیستم حکومتی و هم محکی برای بلوغ یا نابالغیِ اندیشگی افراد یک جامعه است؛ یعنی بدین گونه می‌توان به چگونگی خردورزی یا بی‌خردی دولت‌ها و افراد پی برد. رفتار فرد در چنین شرایطی از هم اکنون در مواردی نشان داده شده است. اینکه آیا فرد تنها به “خود” می‌اندیشد یا اینکه دیگری، یعنی همنوع او هم برایش اهمیت دارد؟ یکی از این نوع پدیده‌ها که نشان دهنده‌ی خودپسندی مطلق فرد است، احتکار کالاست. منظورم احتکار از سوی سودجویان برای درآمد بیشتر نیست، بلکه احتکار فردی است که سعی می‌کند به مثل مواد غذایی یا لوازم بهداشتی بیشتری بخرد و در خانه انبار کند. به عنوان مثال، در ویدئویی که پخش شده، در یکی از فروشگاه‌ها (نمی‌دانم در کدام کشور، فرقی هم نمی‌کند) یک نفر همه‌ی دستمال‌های توالتی که در فروشگاه موجود بود بارِ چرخ دستی‌اش می‌کند. نفر دیگر که می‌خواست دستمال کاغذی بخرد، وقتی می‌بیند که نفر اول همه را برداشته، به او اعتراض می‌کند. اما آن شخص به اعتراضش بهایی نمی‌دهد و کار به زد و خورد می‌کشد. این نوع رفتار و برخورد در جاهای دیگر هم به شکل‌های مختلف پیش آمده. این البته از یک‌سو برمی‌گردد به اصل بقا که هر موجودی برای بقای خود تلاش می‌کند و در شرایط بسیار بحرانی می‌تواند حیوانِ درون، سربردارد؛ اما از سوی دیگر انسان موجودی است که به شعور و خرد مجهز است یا باید باشد و در نتیجه باید به مسؤلیت و مناسبات انسانی‌اش هم پایبند باشد. در اینجاست که رفتار هر فرد به تنهایی نشان دهنده‌ی میزان شعور و خردِ اوست در پیوند با دیگری و اینکه تا چه پایه آموزه‌های انسانی‌اش را در عمل، پیاده می‌کند.

در اینجاست که این بحران یا فاجعه می‌تواند آزمون تعیین کننده‌ای باشد تا نشان دهد که آیا انسان هم‌چون شهروندی متمدن تا چه پایه به مقررارت توجه می‌کند تا خود و در نتیجه دیگران را آلوده نکند؟ چه اندازه به لحاظ روانی مقاوم است؟ تا چه اندازه و چگونه شرایط را تحمل می‌کند؟ درک او از شرایط در چه راستایی عمل می‌کند؟ آیا او درد خود را دردی مشترک می‌یابد، یا اینکه تنها و تنها به بقای “خود” اهمیت می‌دهد؟ آیا او می‌فهمد که این فاجعه امری جهانی است و همه در یک کشتی نشسته‌ایم و اگر کشتی غرق شود، همه غرق می‌شوند؟ یا اینکه کور و کر خود را مرکز جهان می‌پندارد و تنها و به “خود” می‌نگرد؟ منظورم آن ایده‌آلیسم ذهنی و رمانتیک نیست که به‌مثل انسانی خود را برای دیگری قربانی کند، نه، به هیچ‌وجه. خود را قربانی کردن امری پیش‌مدرن و تصوری دینی است. منظور آن همدلی مشترک برای درد مشترک برای همنوع در جهت فائق آمدن بر بحران یا فاجعه‌ی مشترک است.

البته ناگفته پیداست که شرایط و فرهنگ در همه‌ی کشورها و مناطق یکسان نیست، اما حتا در همین ناهمسانی می‌توان رد پای رفتارهای متفاوت را شاهد بود.

به گمانم اگرچه ممکن است این بحران به فاجعه‌ی دردناکی منجر شود، ولی تغییرات جدی در روان و  اندیشه و رفتار بسیاری از انسان‌ها  و مناسبات اجتماعی پدید خواهد آورد. چگونگی و ابعاد این تغییرات را نمی‌توان پیش‌بینی کرد، اما نباید تنها به وجه منفی این تغییرات رسید. شاید انسان در نتیجه‌ی این بحران بالغ‌تر شود. اگرچه این بلوغ  یا رشدِ اندیشگی مانند همه‌ی موارد دیگر نمی‌تواند همه را دربر بگیرد. جهل همچنان در نزد بسیاری عمل خواهد کرد، اما در مجموع برخی از معیارها و ارزش‌های پیشین جای خود را به ارزش‌های تازه‌ای در جهت روشنگری خواهند داد.

در اینجا به یاد رُمان “کوری” اثر ساراماگو، نویسنده‌ی پرتقالی می‌افتم که به شرایط  کنونی شباهت دارد. در این رُمان، عده‌ای بر اثر یک بیماری ناشناخته کور می‌شوند. آنها را در محلی قرنطینه می‌کنند. اما به تدریج تمام انسان‌های آن شهر و بعد تمام کشور کور می‌شوند. تنها یک نفر (یک زن، همسر یک پزشک) هنوز بیناست که راوی، از طریق او بسیاری از صحنه‌ها را به خواننده منتقل می‌کند.

در اینجا نمی‌خواهم به تفسیر این رمان بپردازم، تنها دو نکته‌ی مهم را در پیوند با موضوع نوشته‌ی حاضر مطرح می‌کنم. نکته‌ی نخست این است که در قرنطینه، در حالی که عده‌ای با هدایت آن زن بینا می‌کوشند با هم و به کمک هم شرایط سخت را تا آنجا که ممکن است با سازماندهی، مطلوب کنند، کم کم اماعده‌ی دیگری با زورگویی و باجگیری به آزار دیگران می‌پردازند و غذای آنها را مصادره می‌کنند و حتا برای لقمه نانی آنها را مجبور می‌کنند زن‌هایشان را برای ارضای جنسی در اختیارشان بگذارند. یعنی یک نوع دیکتاتوری راه می‌اندازند. در اینجا تفاوت‌های رفتاری آدم‌ها در شرایط بحرانی نیز آشکار می‌شود؛ همان تفاوتی که معلولِ رشد اندیشگی یا جهل آدمی است.

نکته‌ی دیگر که باز هم به میزان رشد اندیشه و خردورزی ارتباط می‌یابد، به نتیجه‌ای است که این رُمان در پایان به آن می‌رسد: در حالی که بسیاری یا شاید همه در کثافت پدید آمده از خود انسان‌ها می‌لولند، گروهی که آن زن بینا و همسرِ کورَش در آن هستند به رهبری آن زن به سازماندهی ویژه برای تهیه‌ی غذا و گذران زندگی مناسب‌تر می‌پردازد. هر آنچه را که آن زن به دست می‌آورد بین همه‌ی اعضای آن گروه تقسیم می‌کند. سرانجام نوعی رشد اندیشگی و همدلی باعث می‌شود که مردم کم کم بینایی‌شان را به دست بیاورند. در واقع این کوری، نماد کوردلی یا کوری چشم ِ درون آدم‌هاست، آدم‌هایی که ظاهرن می‌بینند یا بهتر است بگوییم نگاه می‌کنند، اما نمی‌بینند. به بیان دیگر، در اشیاء و پدیده‌ها دقیق نمی‌شوند، تحلیل نمی‌کنند، از داوری‌ها و پیشداوری‌های سطحی فراتر نمی‌روند تا به روشن‌دلی یا درک علمی برسند و به روشنگری بپردازند؛ همان چیزی که آن زن، به عنوان نماد آگاهی و خردورزی، به آن می‌رسد که “من فکر می‌کنم ما کور نشده‌ایم، ما کور هستیم. کورهایی که می‌توانند ببینند، اما نمی بینند.” 

 هامبورگ-۲۰ مارس ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=23661 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Sajad golghazi
Sajad golghazi
4 سال قبل

دوست عزیز اقای فلکی بسیار خرسند شدم از قلم زدن زیبای شما
همیشه شاد وخندان باشید

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x