چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

کنفرانس پراگ و چند چشم انداز – ف. تابان

۱. کمتر از دو ماه پیش وقتی همایش پنجم اتحاد جمهوری خواهان ایران به پایان رسید، گروهی از شرکت کنندگان در کنفرانس «پراگ»، مصوبات سیاسی آن همایش را مورد انتقاد و حتی تمسخر قرار می دادند و این همایش را به سازشکاری با حکومت اسلامی متهم نمودند. اکنون کنفرانس پراگ «بیانیه ی پایانی» ای منتشر کرده است که از ادعاهای نخستین این جریان بسیار فاصله دارد، نشانه ای از «قاطعیت» در آن نیست، در مبارزه با جمهوری اسلامی نقطه ی قوتی محسوب نمی شود و در معدود کلماتی از آن که بار سیاسی دارند، به اصلاح طلبی شناخته شده و رسمی نزدیک شده است.
من در این جا قصد نقد سیاسی این بیانیه را ندارم، می خواهم در پرتو آن به سرنوشت احتمالی آینده ی این جریان اشاراتی داشته باشم. بی گمان پاسخ به این پرسش که چرا این اتحاد در سومین کنفرانس خود که قاعدتا باید چهره ی شفاف تر و صریح تری را به نمایش بگذارد، چنین ناروشن سخن می گوید، باید در مرکز این اشارات قرار داشته باشد.

۲. اتحاد برای دموکراسی، با دو ادعا و چشم انداز بزرگ آغاز کرد. ادعا و چشم انداز نخست رقابت با جنبش سبز و رهبران آن و ایجاد یک آلترناتیو سیاسی در برابر و یا دست کم در کنار آن و ادعا و چشم انداز دوم، «وحدت اپوزیسیون» و برکشیدن خود از نخستین گام به عنوان یک «پروژه ی ملی» بر فراز گروه های مختلف اپوزیسیون.
هر چند هر دوی این ادعاها هنوز هم وجود دارند و از جمله در مناظره ی تلویزیونی اخیر آن ها با صدای آمریکا، همچنان خود را به مثابه نماینده «اپوزیسیون» معرفی کرده و از دیگران دعوت کردند تا به آن ها بپیوندند، اما بیانیه ی پایانی کنفرانس پراگ، فاقد موفقیتی در نزدیکی به این دو هدف و بیشتر از آن اساسا فاقد چشم انداز روشنی برای ادامه ی راه است. این بیانیه به دلایلی که در ادامه اشاره می کنم، تنها «نقطه ی مثبت» احتمالی این اتحاد یعنی اتحاذ یک موضع رادیکال و شفاف در برابر جمهوری اسلامی را هم وانهاده است.

٣. به نظر من در تشکیل این اتحاد، گرایش های مختلفی شرکت داشته اند که الزاما درک مشترکی از برقراری چنین اتحادی نداشته اند. یک گرایش قوی و موثر در این اتحاد به دنبال تبدیل شدن به نمونه ی شورای ملی سوریه و یا مدل «اپوزیسیون» معمر قذافی در لیبی و شناسایی از سوی غرب است. تاکید مداوم بر لزوم جلب حمایت دولت های خارجی و همچنین ظهور یک باره شخصیت هایی که در جنبش دموکراتیک مردم ایران سابقه خوبی نداشته اند، اما دارای توانایی های معینی در جهت ارتباط با دولت های غربی می باشند، ناشی از چنین تمایلی از سوی بخشی از تشکیل دهندگان این اتحاد است.
برای چنین گرایشی، بیانیه و قطعنامه و اساسا «محتوا»، از اهمیت ثانوی هم برخوردار نیست. چنین تفکری می تواند با هر سیاستی کنار بیاید و با آن تفاهم داشته باشد، زیرا خود «تغییر» را مهم تر از سیاست و برنامه و محتوای تغییر می داند. حمایت و پشتیبانی غرب برای این گرایش اصل اساسی در سیاست است. نمایندگان عمده ی این طرز تفکر به همین دلیل تا به امروز در هیچ غالب سیاسی و حزبی نگنجیده اند و بسته به شرایط از هواداری از جنبش سبز تا کوشش برای ایجاد آلترناتیو در برابر آن نوسان کرده اند و غیبت و حضور آن ها در جنبش تحت تاثیر چنین محاسباتی بوده است.
شانس تحقق چنین مدلی در ایران اما بنا بر بسیاری ارزیابی ها کم است. زیرا در ایران جنبشی وجود داشته است (و به تعبیر غالب هنوز هم وجود دارد) که مدل هایی نظیر سوریه و لیبی را برای ایران منتفی می سازد. یعنی هیچ آلترناتیوی را از بیرون نمی توان بر این جنبش تحمیل کرد و هر «اتحادی» که بخواهد این جنبش و فعالین آن را نادیده بگیرد خواه ناخواه به نتیجه ی موفقیت آمیزی نمی رسد.

۴. من گرایش های دیگر در تشکیل این اتحاد را نفی نمی کنم. بسیاری از دوستان و نزدیکان خود من، حقیقتا با این تصور که راه های تاکنونی برای اتحاد نیروهای اپوزیسیون شکست خورده و باید «کاری کرد»، این کار را در فراتر رفتن از تلاش های فعلی جستجو کردند و در این جستجو شکستن مرزهای جمهوری خواهی و نزدیک شدن به طیف هایی از پهلوی طلبان را آن طلسمی یافتند که می تواند بن بست کنونی را بشکند. برای آن ها «پروژه ملی» در این خلاصه شد که بتوانند با گروه هایی از پهلوی طلبان نیز همکاری کنند. در این فکر غلو زیادی صورت گرفت و کوشندگان آن تصور کردند، با حذف جنبش سبز، و یا در برابر جنبش سبز، اضافه کردن چند شخصیت پهلوی طلب می تواند شروع آن «پروژه ملی» و رویایی باشد. آن ها حرکت خود را چتری فرض کردند که می تواند بر فراز سر کل اپوزیسیون گسترده شود. دعوت مکرر از احزاب و جبهه های پرسابقه ی کشور که خط مشی مخالف این نزدیکی داشتند، به پیوستن به این حرکت؛ نشانگر آن بود که این دسته از فعالین «اتحاد برای دموکراسی در ایران» خود را همان تشکل ملی ای پنداشته اند که قرار است رسالت نجات ایران را بر عهده داشته باشد. آن ها هرگز به این موضوع اندیشه نکردند، که بنا بر کدام رسالتی که آن ها بر دوش گرفته اند، احزاب و جبهه های سیاسی پرسابقه ی کشور باید به آن ها بپیوندند؟!
اصرار بر ادامه ی این راه و پمپاژ مداوم این فکر به جامعه که ما همان «چتر فراگیر» و نمونه ی «اتحاد اپوزیسیون» هستیم، باعث شده است که این گرایش فکری، حفظ تنوع فعلی و گسترده تر کردن آن را به محتوای جریانی که به دنبال تشکیل آن است ترجیح دهد و کیفیت کار خود را فدای کمیت بیشتر نماید و به «بیانیه» ای رضایت دهد که از ادعاهای اولیه ی آن فاصله ای بسیار دارد.

۵. سه چشم انداز در برابر این اتحاد است.
اول. بخواهد به تشکیل جلسات گفتگوی گاه به گاه و بیانیه های کلی و عمومی ادامه بدهد و در مبارزه ی سیاسی کشور نقشی در همان حد جلسات هم اندیشی داشته باشد. این چشم انداز می تواند مفید باشد، به شرط آن که «اتحاد» بپذیرد جلساتی برای هم اندیشی است و در آن صورت حتی می تواند تنوع بیشتری بیابد، چنین چشم اندازی به این شرط امکان پذیر است که از ادعاهای اتحاد فراگیر و تشکیل آلترناتیو دست بر دارد و در دعوت از چهره های سیاسی با سابقه ی ناروشن، شفافیت را پیشه کند.
چشم انداز دوم. «اتحاد» بخواهد به یک جریان سیاسی موثر در عرصه ی سیاسی کشور تبدیل شود یعنی بخواهد برنامه ی سیاسی ارایه دهد، اتحاذ موضع در برابر حوادث کشور کند. در آن صورت این اتحاد به احتمال زیاد تجزیه خواهد شد و عناصری که به صورت مصنوعی و در پی اهداف دیگری در کنار هم قرار گرفته اند، بر سر جاهای خود باز خواهند گشت.
چشم انداز سوم، همان که تا به حال بوده است. یعنی اتحاد بخواهد با حیات حداقل سیاسی و تشکیل گاه به گاه کنفرانس ها، ذخیره ای برای شرایط غیرقابل پیش بینی آینده و طرف مورد اعتماد غرب در آن شرایط ویژه باقی بماند. چنین چشم اندازی در شرایطی که جنبش سبز یا جنبش های مشابه در داخل کشور پاسخ واقعی مخالفین به «شرایط ویژه» باشد، از شانس زیادی برخوردار نخواهد بود و همچنین نخواهد توانست تغییری در رابطه ی «منجمد» این «اتحاد» با اکثر احزاب و جبهه های سیاسی کشور ایجاد کند.

۶. به نظر من بهترین مسیری که این اتحاد می تواند طی کند، این است که جایگاه واقعی خود را بشناسد و بکوشد در همان جایگاه قرار گیرد و از باد کردن بیهوده خود و ادعاهایی که خواه ناخواه دیگر بخش های اپوزیسیون را به واکنش وا می دارد و نتیجه ی نهایی اش سرخوردگی در درون خود این جریان است، دست بردارد. ادعای متحد کردن اپوزیسیون را کنار بگذارد، به تلاش برای آن که احزاب سیاسی کشور را به خود ملحق سازد پایان دهد، این تصور مضر را که یک پروژه ی ملی و فراحزبی و اتحادی میان دموکراسی خواهان است ترک کند و بپذیرد که اتحادی است میان بخشی از جمهوری خواهان و بخشی از پهلوی طلبان. آن چه که واقعیت است، همین است و چیز دیگری نیست.

۷. این دو سوال اما همواره در برابر این «اتحاد» باقی خواهد ماند و پایه های آن را سست خواهد کرد:
الف. اگر شرط اولیه و اساسی دموکراسی خواهی آن است که پذیرفته شود دموکراسی تبعیض بر نمی دارد و برابری انسان ها را دست کم در برابر قانون می پذیرد، چگونه می شود با جریانی متحد شد که این اصل اساسی را به طور ماهوی زیر پا می گذارد، برابری انسان ها را نقض می کند و همچنان کوشش می کند شاهی را بر فراز سر ملتی بنشاند؟
ب. چرا جریانی از جمهوری خواهان از تلاش هایی که امروز جنبش جمهوری خواهی در کشور برای ایجاد نزدیکی و اتحاد مابین خود صورت می دهد، کنار کشیده، راه خود را سوا کرده و به انشعاب در داخل جمهوری خواهان کمک می کند؟ 

     از : اکبر آذر

عنوان : دست آورد نشست پراگ
حتی اگر دست آورد نشست پراگ فقط باز کردن راه گفتگو بین طیفی از نیروهای مختلف غیر سلطنت طلب(جمهوری خواه) با هوادارن مشروطه باشد دستاورد مهمی است.
با اشتباهی تلخ و بزرگ(به نام انقلاب اسلامی) رژیم شاه جایش را به رژیمی اسلامی داد. به جز حامیان رژیم اسلامی کمتر کسیست که دیگر این دگرگونی و سیر قهقرایی را تائید کند. در این صورت چرا نباید با آن بخش از مشروطه طلبانی که برای آزادی و الغای رژیم اسلامی تلاش می کنند همکاری و گفتگو نداشت.
آیا آن ها که با مبارزات مسلحانه شان و بعدتر هم با حمایت چندساله بی دریغشان در برپایی رژیم اسلامی مشارکت کردند هنوز به این باور نرسیده اند که “انقلاب اسلامی” نتیجه ناگزیر رفتن شاه در جامعه ایران بود. آیا راه های دیگری برای کاستن و زدودن استبداد شاهی وجود نداشت که الزاما در خدمت برپایی رژیم اسلامی قرار نگیرد. اگر چنین راه هایی وجود داشته که داشته، از طرف بخشی از خود مشروطه خواهان و سلطنت طلبان حمایت می شده. خوب این دسته امروز هم حضور دارند و حاضرند و توانایی مبارزه برای زدودن رژیم اسلامی را به سهم خود دارند چرا با آن ها نباید گفتگو کرد چرا باید ترسید که این گفتگوها موجب روی کارآمدن رضا شاه دوم خواهد شد. آیا واقعا شما اینطور ارزیابی می کنید که شانس رضاشاه دوم برای قدرت گیری زیاد است. اگر این طور است که باید جدی تر با آن ها وارد گفتگو شد.
۴۹۷۰۲ – تاریخ انتشار : ۲ آذر ۱٣۹۱       

     از : ف. تابان

عنوان : پاسخ به نظرات دوستان
* زنگنه عزیز، ممنون از تذکراتتان. من در این یادداشت ارزیابی از وضعیت جنبش سبز و میزان قدرت و ضعف آن نداده ام. خواسته ام بگویم وقتی جنبشی در ایران وجود دارد و رهبرانی دارد که به طور نسبی – دست کم – مورد اعتماد مردم معترض هستند، بر فراز سر آن ها نمی شود، شورای ملی نمونه ی سوریه درست کرد. نه در لیبی و نه در سوریه، چنین اپوزیسیون و چنین رهبرانی وجود نداشته اند. من خواسته ام بگویم این موقعیت خاص در ایران، مانع می شود که بتوان به این «اتحاد…» کارکردی مثل کارکرد شورای ملی سوریه و نظایر آن – که به نظر من هدف بخشی از شرکت کنندگان در این «اتحاد…» است – داد.

* دوست گرامی رامین. برای کسی شاخ و شانه نکشیده ام. از حق خود برای بیان نظراتم استفاده کرده ام. با بخشی از حرف های شما هم موافق هستم. امیدوارم سازمان اکثریت و هیچ جریان دیگری نیز به سیاست های دهه ی ۶۰ و اتحاد با ارتجاع به هر دلیلی، برنگردد. یک نگرانی من هم همینست. این بازگشت می تواند عینا به شکل سابق نباشد. هشدارهای من که نباید علیه یک ارتجاع با ارتجاع دیگر متحد شد، در همین جهت است.
این را هم می دانم که «در جبهه ی ما» هم آدم هایی با سابقه ی ناروشن هستند.

با این نظر هم موافق هستم که مسئول اول سازمان اکثریت و دیگران نیز نباید عضو دو حزب باشند. از نظر من اتحاد جمهوری خواهان ایران یا جمهوری خواهان دموکراتیک و لائیک هر چند اسم خود را جبهه گذاشته اند، اما در واقع حزب هستند. زیرا عضوگیری می کنند، ساختار حزبی دارند، هر فرد در آن ها دارای یک رای است و مهم تر از همه تصمیمات بر اساس اکثریت آرا گرفته می شود. همه ی این ها کارکردهای شناخته شده ی حزبی است. من موافق عضویت در دو حزب نیستم. دلیل آن هم روشن است. یکی از مهم ترین آن ها: اگر این دو حزب با هم در سیاست ها و یا حتی جهت گیری های اساسی اختلاف پیدا کردند، عضو دو حزبه باید جانب کدام را بگیرد و مجری کدام سیاست ها باشد؟

متاسفانه به بهانه ی «دموکراسی حزبی»، امروز ولنگاری و هرج و مرج و شلم و شوربا تبلیغ می شود، و شما هم ظاهرا مبلغ همین ولنگاری شده اید. در هیچ حزب جدی اروپایی هم شاهد این ولنگاری رسم شده در احزاب ایرانی نیستیم، چه رسد به احزابی که می خواهند در شرایط استبدادی مبارزه کنند.
چرا باید با تنبیه تشکیلاتی مخالفت کرد؟ اگر کسانی عضو حزبی بودند و سیاست این حزب را وقعی ننهادند و هر کاری خودشان دلشان خواست کردند، با آن ها چه باید کرد؟ اگر در اینجا انتقادی هست آن است که به نظر من این تنبیه باید به صورت عادلانه و در مورد همه ی کسانی باشد که در برابر سیاست های حزبی می ایستند. در حزب به نظر من ابراز عقیده باید آزاد باشد اما نمی توان اراده ی سیاسی مخالفی در برابر اراده ی سیاسی حزب (مصوبه کنگره ها و نهادهای عالی) شکل داد. این دیگر حزب نمی شود، آش شله قلمکار می شود که هر کس هر چه خودش تشخیص داد انجام می دهد. این اخلاقی نیست که کسانی عضو حزبی باشند و در رده های رهبری آن هم شرکت کنند و سیاست های حزب را اجرا نکنند و هر کاری خودشان دلشان می خواهد بکنند. شما بهتر است به جای اینکه از حزبی که خواهان رعایت انضباط تشکیلاتی اعضای خود است بازخواست کنید، از کسانی که خط مشی دیگری را در حزب اجرا می کنند بپرسید که چرا در حزب مانده اند؟ اخلاقا بهتر است این افراد از عضویت در حزبی که می خواهند علیه آن فعالیت کنند استعفا بدهند تا کار به تنبیه هم نکشد. من در اینجا مطلقا شخص معین و حزب معینی را در نظر ندارم و از یک الگوی حزبی که به نظر من صحیح می آید دفاع می کنم.

نکته ی آخر در مورد «تحلیل وزارت اطلاعات» که این روزها سر و صدای غیرعادی در مورد آن به راه افتاده و عده ای آن را دلیل حقانیت خود یافته اند. من انکار نمی کنم که وزرات اطلاعات با هر گونه حرکتی در اپوزیسیون مخالف است. اما اگر این ها دلیل حقانیت است که «مجاهدین خلق» از همه حقانیت بیشتری خواهند داشت. ما دوست عزیز، نمی توانیم عقلمان را دست وزارت اطلاعات حکومت جمهوری اسلامی بدهیم. اگر زمانی عقلمان را به دست اطلاعاتی ها بدهیم، ان ها خیلی راحت می توانند با تحلیل های انحرافی اساس حرکت های ما را زیر و رو کنند.
۴۹۶۹۱ – تاریخ انتشار : ۱ آذر ۱٣۹۱       

     از : زنگنه

عنوان : در پرچم ایران رنگ سفیدی هم وجود دارد!
آقای تابان , امیدوارم که من هم بتوانم راه شما را در انتقاد سازنده ای که نموده اید, ادامه دهم. این ایده که بتوان از شرایطی که نیروهای خارجی در منطقه و ایران فراهم می کنند, برای تغییر در ایران, استفاده کرد, چیز تازه ای نیست. اگر به گذشته باز گردید, اتحاد جمهوری خواهان نیز در شرایطی شکل گرفت, که بوش رئیس جمهور سابق آمریکا , سه کشور از جمله عراق و ایران را محور شرارت نامید و به عراق لشکر کشید. اتحاد جمهوری خواهان نیز بر این امید بودند که شاید در ایران شرایطی فراهم شود که بتوانند, آلترناتیوی باشند برای مقابله با جمهوری اسلامی . در آن زمان جنبش سبزی وجود نداشت. در ماههای گذشته در کنار اتحاد برای دمکراسی, برخی گرد منشور شورای ملی جمع شده و اخیرآ طرفداران سوسیالیسم نیز در حال شکل دادن پروژه چپ بزرگ هستند.مشروطه طلبان خود را قانع کرده اند که انتخابات آزاد را بپذیرند.به نظر من نباید نیروها را از این جریان ترساند. آنچه که به جنبش سبز مربوط می شود, به عقیده من بزرگ نمائی می شود. چنانکه شما نیز آنرا برجسته کرده اید. اینکه اتحاد برای دمکراسی در پراگ نتوانسته است موفقییت آمیز باشد, توجیه ای برای موفقییت جنبش سبز به شکل کنونیش نیست .به نظر من زمان آن رسیده است جنبش سبز را در جهت روشن ساختن ابهاماتی که در آینده این جنبش وجود دارد , وادار کرد. دلایل فراوانی در دست است که جنبش سبز, در اعتراضات خیابانی, مخالف شرکت, تحریم کنندگان شرکت در انتخابات سال ۸۸ در حمایت از آنها و در اعتراضات بودند. اگر فرض بر آن بگذاریم که جمهوری اسلامی چنان تحت فشار قرار بگیرد, که کروبی و موسوی را به میدان بفرستد , فکرنمی کنم که این دو آزادی انتخاب را برای همه و طور نمونه حتی پروژه چپ خواسار باشند.ما نباید تحت تآثیر بخشی از شخصییت ها ی جنبش سبز در اروپا شویم که مواضع معتدلتری دارند. من رنگ سبز را مانند بسیاری به مثابه سازندگی و آبادانی می بینم, که نمود آن در پرچم سه رنگ ایران دیده می شود.سئوال من آن است که رنگ سبز برای رهبران مردم شرکت کننده در جنبش ۸۸؛ نمود چیست؟ مطمئنم که شما نیزآقای تابان! رنگ سبزرا مانند من می بینید.
۴۹۶۶۶ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۱       

     از : رامین

عنوان : چپ ایرانی ضد هر همگرایی
اقای تابان
اگر واقعا همانطور که نوشتید وضع این دوستان (کنفرانس پراگ) انقذر ناروشن و منفی است چرا شما و سازمان متبوعتان اینهمه شاخ و شانه میکشید. دوست عزیز اگر در جبهه کنفرانس پراگ کسانی هستند با پیشینه نا دموکراتیک در جبهه شما کسانی هستند با پیشینه بسیار منفی که اصلاح طلب شدهاند. سازمان شما به جایی رسیده که اعضای با سابقه اش راتهدید به محازات تشکیلاتی می کند(در صورت شرکت در کنفرانس پراگ). و این در حالی است که مسول اول سازمان همزمان در دو سازمان سیاسی مختلف عضو است. در خاتمه تلاش ای دوستان قابل تقدیر است و بیانیه وزات اطلاعات
در تخطه کردن این تلاش بسیار گویا بود. امیدوارم سازمان شما بار دگر به سیاستهای دهه ۶۰ برنگردد.
۴۹۶۶۵ – تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱٣۹۱       

https://akhbar-rooz.com/?p=9000 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x