شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

کورونا در شلحه ثوامر – محمود طوقی

کورونا در شلحه ثوامر

پیرزن آمده بود بادرد کمر و مفاصل . فشار خون هم داشت. حدوداً هفتاد ساله بود. از شلحه ثوامر آمده بود ، در فاصله ای ۲۵ دقیقه ای از آبادان.

به سختی خودش را به اتاق دکتر رساند .احساس کرد زمین زیر پایش لیز می خورد ودیوار اتاق دکتر پس و پیش می شوند.کمی هم سر درد داشت . درد می آمد تا پشت کاسه دوچشمش کمی ذق ذق می کرد و ولش می کرد و بعد سرگیجه به سراغش می آمد.تمامی استخوان هایش درد می کرد .طوری که فکر می کرد از پشت بامی افتاده است و تراکتوری از رویش رد شده است .هر جایش را دست می زدند درد می کرد . دلش می خواست جای نرم و گرمی دراز می کشید و یک آدم پر حوصله ای بند بند بدنش را ماساژمی داد.

 در فکر وخیالات خودش بود که حاج عبود نهیبش زد .

-اومدی دکتر یا اومدی عروسی . حیف نون.خب خبر مرگت خودتو تکون بده.

پیرزن پا تند کرد .باز هم سرگیجه سراغش آمد. حوصله غرغر کردن حاج عبود را نداشت . تا یادش می آمد حاج عبود سرش داد زده بود و برای هر چیز کوچکی به او سرکوب زده بود . وقتی هم که جوابش را داده بود کار به شکستن ظروف یا کتک کار ی کشیده بود . چند باری هم با سر و کله شکسته به خانه پدرش رفته بود اما پدرش گفته بود:

  • این حرف و حدیث ها توی هر زندگی هست بلند شو برو سر خانه زندگیت .

اما اوبرای همه این ها به مطب دکتر نیامده بود . از ترس کرونا آمده بود.که نمی توانست بدرستی آن را تلفظ کند و می گفت کومولا.می خواست بداند کومولا گرفته است یا نه.

پیرزن به سختی روی صندلی نشست و دکتر از پشت شیلدی که به صورت زده بود و کمی به کثیفی می زد پیرزن را برانداز کرد وپرسید :

-چی شده مادر جان.کجات درد می کنه؟

پیرزن خواست چیزی بگوید.پیرمرد فرصت نداد و گفت:هیچی خوشی زده است زیر دلش. از بس که جان عزیز است از دیروز افتاده است  به جان من که کومولا گرفتم .و تا منو نکشته منو برسون دکتر.الهی که کومولا از زمین برت داره زن و حاج عبود یک نفس راحتی بکشه .

پیرزن خواست چیزی بگوید . سرفه اش گرفت،اما نه زیاد .کمی گلویش را صاف کرد .و خواست چیزی بگوید.پیرمرد دوید توی حرفش. گفت :شب تا صبح ناله می کند . از جوانیش هم همین طور بود . خدا نگذرد از ناخدا حسین که این تحفه نظنز را برای من گرفت.تا صبح ناله می کند ونمی گذارد بخوابم .اگر از خدا نمی ترسیدم یک بالش می گذاشتم روی دهانش و خلاصش می کردم.

پیرمرد شوهرش بود .ازهفتادسال  کمی بالاتر می زد اما سر حال تر و قبراق تر از پیرزن بود. با چفیه ای سر و صورتش را پوشانده بود و تنها  چشم هاو ابروی راستش پیدا بود .

چشم هایی که بیشتر به چشم گربه شبیه بود .از ترس کرونا خودش را پوشانده بود.

پیرزن رو به دکتر کرد و گفت:تمام درد و مرض من از این حاج عبوده.از بس به جان من می افته و غر می زند. الهی که کومولامرا از زمین برداره و از دست این پیرمرد راحت شوم.

 دکتر پیرزن را معاینه کرد چیزیش نبود.

بعد رفت سروقت قلم و کاغذ . وبه پیرمرد گفت :

-چرا همسرت را اذیت می کنی .نمی ترسی کرونا بیاید سروقتت.اگر آمد یقه ات را گرفت می خواهی چه کار کنی.باید تعهد بدهی که دیگر زنت را نه کتک بزنی و نه دعوا کنی.

 حالا اسم و فامیل وتاریخ تولد و تعداد فرزندان و آدرس دقیق محل زندگیت را بگو. فقط مواظب باش چیزی را ازقلم نیندازی و پس وپیش نگویی.

نامش حاج عبود بود اهل شلحه ثوامر،خیابان مهر دهم. شغلش کشاورزبود .و ۷۵ سال هم سن داشت.سربازی هم نرفته بود و صاحب ۷ بچه  بود،سه دختر و ۴ پسر.

پرسش های دکتر  که تمام می شود دکتر رو به پیرمرد می  کند و می گوید :حاج عبود اهل و ساکن شلحه ثوامر خوب گوش هایت را باز کن تا فردا نگویی به من نگفته ای . اگر زنت را اذیت کنی کرونا را می فرستم به همین آدرس سراغت. اگر ماهی بشوی و به ته دریا بروی و اگر پرنده بشوی و بروی اوج آسمان  می آید ترا پیدا می کند و ترا جایی می برد که مرغان هوا به حالت گریه کنند .بلایی سرت می آورد که آرزوی مار غاشیه را کنی.

کروناپاسگاه و کلانتری نیست  که با پول و پارتی و ضمانت نجات پیدا کنی .

امروز در سراسر دنیا حرف حرف کروناست . ترامپ هم که صاحب نصف دنیاست و اول گردن کلفت در روی کره زمین است  از کرونا مثل سگ می ترسد تو که حاج عبود اهل شلحه ثوامری . فهمیدی .؟

پیرمرد ترسیده بود و مدام می گفت :بله بله  فهمیدم .خواهشاًآدرس مرا به کومولا ندهی.می گویند نصف دنیا را لت و پار کرده است.

دکترمی گوید: خوب ،انگشت نشانه دست راستت را بزن به استامپ و جوهری کن و بزن پای این ورقه تعهد که دیگر زنت را اذیت نکنی .

پیرمرد انگشت اش را جوهری می کند و محکم می زند پای ورقه تعهد و می رود  .

پیرزن دولا می شود تا دست دکتر را ببوسد دکتر دستش را که زیر دستکش لاتکس عرق کرده است به عقب  می کشد و می گوید :

لازم نیست مادر جان بلند شو تا کرونا  نگرفتی خودت را به کرایه های شلحه ثوامر برسان.

 بیمار بعدی  دختر جوانی است که با ماسک و دستکش وارد می شود و با اسپری پر از الکل صندلی پیرزن را ضد عفونی می کند  و با نگرانی می  پرسد :دکتر کرونا که نداشت.

پیرزن نزدیکی های در خروجی بود اما صدای دعا کردنش می آمد .

پیرزن از الله می خواست نگهدار دکتر باشد و در روز قیامت سید عباس شفیع دکتر شود .

دکتراز خودش می پرسد: یعنی بار دیگر که پیرزن برای مداوا به شهر می آید و می نشیند روی این صندلی  تا از دست حاج عبود شکایت کند و برای پا درد و کمر درد و سر گیجه اش دارو بگیرد من هستم تا حاج عبود را سیخ وکباب کنم تا پیرزن را اذیت نکند یا در زیر دستگاه ونتیلاتور خوابیده ام  ودارم نفس های آخرم را می کشم.  

https://akhbar-rooz.com/?p=24797 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x