جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

کووید ۱۹ و سرمایه داری فاجعه، جان بلامی فاستر و اینتان سواندی- ترجمه: ا. مانا

تیمی از دانشمندان آثار مشترکی را به رشتهٔ تحریر در آورده اند که آخرین آنها، «کووید ۱۹ و گردش سرمایه» در شماره ٔماه می مانتلی ریویو منتشر شد. «سلامت واحدِ ساختاری» حیطهٔ جدیدی است که اثرات مدارهای جهانی گردش سرمایه و دیگر زمینه های اساسی، از جمله تاریخ فرهنگ ها را، بر اقتصادیات کشاورزی و بیماریهای مرتبط در همه گونه ها را بررسی می کند

کووید ـ۱۹ ارتباط متقابلِ اکولوژی ۱، اپیدِمیولوژی ۲ و آسیب پذیریهای اقتصادی ناشی از سرمایه داری  را برجسته نموده است. در ابتدای سومین دههٔ قرن ۲۱، به مرور که مشکلات ساختاری سیستم ابعاد جهانی می یابند، شاهد ظهور سرمایه داری فاجعه هستیم.

از سالهای پایانی قرن ۲۰ ، جهانی سازی سرمایه داری هر چه بیشتر شکل زنجیره های کالایی۳، تحت کنترل کورپُراسیونها۴،  را بخود گرفته است، که نواحی تولید در جنوب سیاره۵ را به مراکز مصرف – مالی – و انباشت در شمال مرتبط می سازند. این زنجیره ها گردشِ اساسی جهانی سرمایه را تشکیل می دهند که پدیدهٔ امپریالیسم اخیر با ویژگی «سرمایهٔ انحصاری – مالی فراگیر» را می سازند. در این سیستم، درآمدهای امپریالیستی بیحدِ ناشی از کنترلِ تولید جهانی، نه تنها بوسیلهٔ «داد و ستد نیروی کار جهانی» (استثمار نیروی کار صنعتی در کشورهای پیرامونی)، که از رهگذرِ داد وستد زمین های ارزانقیمت توسط اگٰریبیزنسها۶ در کشورهای پیرامونی جهت تولید محصول قابل فروش در بازارهای شمال سیاره، حاصل می گردد.

در توضیح این گردش پیچیدهٔ سرمایه مدیران شرکتها، زنجیره های عرضه و ارزش را خاطر نشان می سازند، که زنجیره های عرضه گردش فیزیکی کالا را پوشش داده، و دیگری مربوطِ به «ارزش افزوده» در هر مرحله تولید – از مواد خام تا محصول نهایی – می باشد. تأکید بر این زنجیره ها، شبیهِ رویکردِ دیالکتیکی در تجزیه و تحلیلِ (آنالیزِ) «زنجیره های کالایی» مارکس در تولید و مبادله است که ارزش مصرف و مبادله را شامل می گردید. در اولین جلد «سرمایه» مارکس به واقعیت دوگانهٔ ارزشِ مصرف (شکل طبیعی) و ارزشِ مبادلهٔ موادِ طبیعی پرداخت که در همهٔ مراحلِ دگردیسی جهان کالایی وجود دارند. روشِ مارکس توسط رودولف هیلفردینگ در «سرمایهٔ مالی» توسعه یافت، جایی که او در بارهٔ «ارتباطات در زنجیرهٔ مبادلات کالایی» نوشت.

در ۱۹۸۰ تِرنس هاپکینز و امانوئل والرشتاین، تئوریسین های «سیستم جهانی»، مفهوم «زنجیره های کالایی» را بر مبنای ریشه های آن در تئوری مارکسی بازتعریف نمودند. گرچهِ آنچه بطور کلی، در موردِ این زنجیره ها، در آنالیزهای اخیر مارکسی و (سیستم جهانی) فراموش شد، مفاهیم مادی – اکولوژیکی ارزش مصرف بود، و به آنها به مثابهِ پدیده های صرفاً اقتصادی / ارزشی پرداخته شده بود. مارکس که هرگز محدودیت های طبیعی – مادی را که گردش سرمایه در آنها جریان دارد فراموش نکرد، جنبهٔ منفی و تخریبی «ازدیاد ارزش» سیستم سرمایه داری را در ارتباط با شرایطِ طبیعی تولید و متابولیسم )سوخت و سازِ) میان انسان و طبیعت مورد تأکید قرار می داد. «شکافِ غیرقابلِ ترمیمِ متابولیسم اجتماعی (شکافِ متابولیک) که ارتباط ویرانگرِ سرمایه داری با کرهٔ زمین را شکل داد، جایی که خاک را فرسود و استفاده از کودِ پرندگان در زمینهای کشاورزی انگلستان را آغاز نمود، به همان اندازه در اپیدمی های دوره ای مشهود بود – اپیدمی هایی که از تناقضات درونی سیستم سرچشمه می گرفتند».

این چهارچوب تئوریک که بر تناقض شکلهای ارزشِ مصرف و مبادله متمرکز است، اساسِ درکِ گرایشهای امپریالیستی در ایجادِ بحران ترکیبی اکولوژیکی، اپیدمیولوژیکی و اقتصادی است و اجازه می دهد تا ارتباطِ گردش سرمایه تحتِ امپریالیسم جدید با سبب شناسی بیماریهای همه گیر آفریدهٔ اگریبیزنسها را تشخیص دهیم (از جمله کووید ۱۹). همان چشم انداز متمرکز بر زنجیره های کالایی به ما اجازه می دهد درک نماییم که مختل شدنِ جریانِ ارزش مصرف در شکل کالاهای مادی و در نتیجه اختلال در جریانِ ارزش، چگونه به بحرانهای اقتصادی منجر می گردد. این امر، اقتصادی از قبل راکد را به لبهٔ پرتگاه رانده و روبنای مالی سیستم را تهدید به واژگونی می نماید.

نهایتاً، هر چه شکاف جهانی ایجاد شده توسطِ «سرمایه داری فاجعه» کنونی بزرگتر می گردد، که تغییرات اقلیمی و فرارفتن از حدود گوناگون زیست کرهٔ ما نشانه هایی از آن است، بحرانِ اپیدمیولوژیک حاضر چون دیگر نمودِ شگرفِ آن بروز می یابد.

مدارهای سرمایه و بحرانهای اکولوژیکی اپیدمیولوژیکی

بگونه ای قابل توجه، در خلال دههٔ گذشته یک شیوهٔ فراگیرِ بنام «سلامت واحد – جهان واحد» در پرداختن به سبب شناسیِ امراض سربرآورد که عمدتاً در پاسخ به بیماریهایی بود که از حیوانات انتقال می یافتند، مانند سارس – مِرس – و H1N1 که از گونه های زیستی غیر انسانی (رام شده یا وحشی) به انسانها سرایت نمودند. مدل سلامت واحد با درهم آمیزی آنالیزهای اپیدمیولوژیکی بر پایه ای اکولوژی، دانشمندان اکولوژی – پزشکان – دامپزشکان و متخصصان سلامت اجتماعی را در پروژه ای با مقیاس جهانی گردِ هم آورد. چهارچوب اکولوژیکی این مدل بعضاً توسط بانک جهانی، سازمان بهداشت جهانی، و مرکز کنترل بیماریها در ایالات متحده پذیرفته و در مواردی نیز نفی گردیده است. از این رو، شیوهٔ این مدل که بخشهای مختلفی را هدف گرفته بود بسرعت به آنچیزی تغییر یافت که در پی جمع آوری علایق سلامت عمومی، طب خصوصی، سلامت حیوانات، اگریبیزنسها، و شرکتهای بزرگِ دارویی برای پاسخ به اپیدمی های مقطعی بود – در حالی که راهبردِ شرکتهایی را شکل می داد که در آن سرمایه، بخصوص اگریبیزنسها، عنصر تعیین کننده هستند. نتیجه آنکه ارتباط بین بحرانهای اپیدمیولوژیکی و اقتصاد جهانی سرمایه داری در این مدلِ به اصطلاح واحد نادیده گرفته می شود.

برای جبران این کمبود، یک شیوهٔ جدید انقلابی در زمینه سبب شناسی امراض با نامِ «سلامتَ واحدِ ساختاری» ظهور یافت که نقطهٔ آغاز آن مدل سلامت واحد بود ولی ریشه در سنتِ گستردهٔ ماتریالیسم تاریخی داشت. نقطهٔ کلیدی این شیوه مشخص نمودنِ ارتباط پندمیک ها با مدارهای گردش سرمایه است که بسرعت شرایط زیست محیطی را تغییر می دهند. تیمی از دانشمندان۷ اثرات مشترکی را به رشتهٔ تحریر در آورده اند۸، که آخرین آنها، «کووید ۱۹ و گردش سرمایه» در شماره ٔ ماه می مانتلی ریویو منتشر گردید. «سلامت واحدِ ساختاری» حیطهٔ جدیدی است که اثرات مدارهای جهانی گردش سرمایه و دیگر زمینه های اساسی (از جمله تاریخ فرهنگها) بر اقتصادیات کشاورزی و بیماریهای مرتبط در همه گونه های زیستی را بررسی می نماید.

نقطهٔ شروع «سلامت واحدِ ساختاری» شیوهٔ «سلامت واحد» است که شاملِ موارد زیر است: ۱- تمرکز بر زنجیره های کالایی به مثابه منبعِ  پندمیکها ۲- خودداری از تمرکز بر جغرافیایی که ویروسهای جدید در آنها ظاهر شده اند بدون پرداختن به کانالهای اقتصادی جهانی سرایت این بیماریها ۳- دیدن پندمیک ها به مثابه مشکلات مقطعی و یا اتفاقات نادر و نه بحران ساختاری عمومی سرمایه آنگونه که مزاروش در «ماورای سرمایه» آورده است ۴- بکارگیری شیوهٔ زیست شناسی دیالکتیکی زیست شناسان هاروارد ریچارد لووینس و ریچارد لوانتین در «زیست شناسان دیالکتیکی» و ۵- اصرار بر بازسازی اساسی اجتماع بگونه ای که یک متابولیسم سیاره ای قابلِ دوام را برانگیزد. رابرت والس در اثرش «مزارع بزرگ، آنفلوآنزای بزرگ را می سازند» از ایده های مارکس در موردِ زنجیره های کالایی و شکافِ متابولیک استفاده نموده، و به نقدِ سیاستهای ریاضت اقتصادی و خصوصی سازی آنگونه که در ایدهٔ تضاد لادردل آمده است پرداخت. متفکران این شیوه بر روشی دیالکتیکی در زمینهٔ تخریبِ اکولوژیکی و سبب شناسی بیمارها تکیه می نمایند.

طبیعتاً اپیدمیولوژی مبتنی بر ماتریالیسم تاریخی در خلاء شکل نگرفته، و ریشه در سنتهای دیرین مبارزات سوسیالیستی و آنالیزهای اپیدمی ها، و نوشته های تاریخی دارد که در پی می آیند ۱- شرایط طبقهٔ کارگر انگلستان اثرِ انگلس که منشاء طبقاتی بیمارهای عفونی را بررسی نمود ۲- بحث مارکس در مورد اپیدمی ها و شرایط سلامت عمومی در کتاب «سرمایه» ۳- منشاء انسانی بیماری و ریشه ٔ انها در کشاورزی سرمایه داری، بازارها، و فاینانس (امور مالی)  در اثر جانور شناس بریتانیایی لانکستر (شاگرد داروین و دوست مارکس).

تشخیص صریحِ نقش اگریبیزنسهای جهانی و یک کاسه نمودن آن با تحقیقِ دقیق در هر زمینه ای از سبب شناسی بیماری، در روشِ «سلامت واحدِ ساختاری» اهمیت ویژه ای دارد، و بر بیماریهایی تمرکز می نماید که از حیوانات به انسانها سرایت می نمایند. رابرت والس در اثر فوق الذکر خاطر نشان می سازد که این بیماریها «اثرات جانبی گریزناپذیرِ حیاتی تلاشهایی هستند که هستی شناسی حیوانات و اکولوژی را با سود شرکتهای چند ملیتی همسو نموده، و به آفرینش عواملِ بیماریزای (پاتوژن های) مهلک منجر می گردد». مزرعه داری ماورا دریاها شاملِ تک محصولیهایی که از نظر ژنتیکی مشابه حیواناتِ بومی بوده (و حفاظهای ایمنی را حذف می نمایند)، مانندِ پرورش خوک و ماکیان توأم با جنگل زدایی سریع و ترکیبِ شتابزدهٔ پرندگان و دیگر حیوانات وحشی با پرورشِ صنعتی حیوانات – از جمله بازار موجودات زندهٔ آبزی (Wet Markets) – شرایطی را آفریده است که شیوعِ پاتوژنهای مهلک جدیدی مانند سارس، مِرس، ایبولا، H1N1، H5N1، و حال SARS-CoV-2 را دامن زده است. بیش از نیم میلیون نفر در همه دنیا از H1N1 جان سپردند و به احتمال قوی مرگ و میر ناشی از کووید ۱۹ از این هم بیشتر خواهد بود.

والِس یادآور می شود که اگریبیزنسها، شرکتهایشان را به جنوب سیاره منتقل می نمایند تا از مزایای نیروی کار و زمین ارزان بهره گرفته و تولیدشان را به همهٔ جهان گسترش دهند. پرندگان، حیوانات و انسانها مشترکاً در کارِ آفرینش بیماریهای جدید هستند. او اضافه می نماید که آنفلوآنزا هم اکنون از طریقِ شبکه های جهانی پرورش و تجارتِ حیوانات، آنجا که نخستین نژادهای خاص ظاهر می شوند، شیوع می یابد. با دسته های پرندگان و گله های حیواناتی که از محلی به محلِ دیگر منتقل می گردند گونه های جدید آنفلوانزا مداوماً در مکانهایی که مملو از حیواناتِ آسیب پذیر هستند یافت می شوند. پرورش ماکیان در مقیاسهای بزرگ مستعدِ ایجاد بیمارهای بدخیمی است که از حیوانات آغاز می گردند و آنالیزِ زنجیره های ارزش نشان داده است که ریشهٔ آنفلوآنزاهایی چون H5N1  در زنجیره های کالایی پرورش ماکیان بوده است.

ارتباط متقابلِ زنجیره های کالایی اگریبیزنسها، که اساسِ ظهور بیماریهای جدید با منشاء حیوانی است، موجب انتقال سریعِ  پاتوژنها از مکانی به مکان دیگر با استفاده از روابط انسانی و جهانی سازی می گردند. انسانِ حامل بیماری در خلال چند ساعت آنرا به اقصا نقاط جهان منتقل می نماید. والِس و همکارانش در مقالهٔ «کووید ۱۹ و گردش سرمایه» متذکر گردیدند که «بعضی پاتوژنها از مراکز تولید شروع می گردند ….. اما بسیاری مانند کووید ۱۹ از خطوط مقدم تولید سرمایه داری بوجود می آیند. درواقع حدود ۶۰٪ پاتوژنهای جدید از حیوانات وحشی به جوامع انسانی بومی سرایت می نمایند قبل از انکه در سطح جهان تکثیر یابند. آنان شرایط سرایت را چنین خلاصه می نمایند: «….. که علت کووید ۱۹ را نباید فقط در موضوعِ یک عنصر آلاینده و دوران بالینی آن، که در ارتباطاتِ زیست بومی که سرمایه  و دگر عوامل ساختاری به منافع خود گره زده اند، جستجو نمود. گونه های متفاوت پاتوژنها ……. پس از هر شیوعی ما را با چشمان حیرت زده بسراغِ  موتورهای جستجو روانه می دارند، نشانهٔ بخشها و راههای مختلف در حواشی همان جریانات استفاده از زمین و انباشت ارزش می باشند». 

سازماندهی مجددِ تولید امپریالیستی در قرون ۲۰ و ۲۱، که بنام جهانی شدن می شناسیم، در وهلهٔ نخست حاصلِ داد و ستد جهانی نیروی کار و استثمار زیاد (استثمار بی حد و حصر) کارگران در جنوب سیاره (شامل آلوده نمودن عمدی زیست محیطهای بومی) بسود مراکزِ سرمایه و مالی جهان بود. این سازماندهی همچنین محصول دادوستدِ زمین بود که همزمان توسط اگریبیزنسها عملی شد. چنانچه اریک هالت-خیمِنز در اثرش «A Foodie’s Guide to Capitalism» یادآور می گردد بهای زمین در مقایسه با درآمد آن در جنوب سیاره چنان پایین است که سود سرشاری را به سرمایه گذاران عرضه می دارد. درآمد ناشی از محصولات این زمینها در درجه دوم اهمیت قرار می گیرند……فرصتهای دادوستدِ زمین توسط عرضهٔ زمینهای بیشتر با سودهای قابل ملاحظه در بازار جهانی بوجود می آیند. در این بازار است که بهرهٔ حاصل از این زمینها محقق می گردد. این امکان اکثراً توسط آنچه انقلاب دامپروری می خوانند میسر شد، که دامها را با پرورشِ در مقیاس بزرگ و در تک محصولی های ژنتیک، به کالایی جهانی بدل نمود.

این شرایط توسط بانکهای توسعه، در چهارچوبِ آنچه «سازماندهی مجدد منطقه ای» خوانده می شود، که زارعین و تولیدکنندگان خُرد را بدرخواست شرکتهای چند ملیتی و در درجهٔ اول اگریبیزنسها از زمینهایشان می رانند، و از طریق جنگل زدایی سریع و نابودی زیست بومها، ترویج می گردند. به این موارد زمین خواری قرن بیست و یکم نیز گفته می شود، که با قیمتهای بالای مواد غذایی در ۲۰۰۸ و ۲۰۱۱، تسریع گردیده اند. صندوقهای مالی خصوصی نیز که در جستجوی دارایی های واقعی هستند، در پی بلاتکلیفی های ناشی از بحران بزرگ مالی ۲۰۰۷-۲۰۰۹ به این وضعیت دامن می زنند.نتیجهٔ حاصل، بزرگترین موجِ مهاجرت در تاریخ بشر است که با راندن مردم از زمین هایشان در یک روندِ جهانی دهقان زدایی، کشاورزی اکولوژیکی مناطقی را کاملاً تغییر داده و کشاورزی سنتی را با تک محصولی ها جایگزین نموده، مردم را به زاغه های حاشیه شهرها سوق می دهد. 

والِس و همکارانش مشاهده نمودند که مایک دیویس تاریخدان و تئوریسین شهرنشینی و دیگران مشخص نموده اند که چگونه این محیطهای جدید شهری به بازارهای محلی و مکانهای منطقه ای تبدیل می گردند که محصولات کشاورزی جهانی از میان آنها گذر می نمایند ………. در نتیجه، نیروی محرکهٔ بیمارهای جنگلی، که منبع اولیهٔ پاتوژنها هستند، فقط به مناطق داخلی (دورافتاده – م.) محدود نمی مانند. اپیدمیولوژی های همراه آنها بطرزی گویا در پهنهٔ زمان و مکان احساس گردیده اند. یک ویروس سارس به ناگهان و چند روز پس از خروج از غاری، خود را در حال شیوع در میان انسانهای ساکن شهرهای بزرگ می یابد.

اختلال در زنجیره های کالایی و اثر جهانی شلاقِ چرمی۹، (Bullwhip Effect)

 پاتوژنهای جدید که بطور غیرعمدی توسطِ اگریبیزنسها بوجود می آیند خود ارزشهای مصرفِ واقعی نبوده، بلکه پسماندهٔ سمی سیستم تولید سرمایه داری هستند که به زنجیره های کالایی اگریبیزنسها، بمانندِ بخشی از یک رژیم غذایی جهانی مربوطند. با این وجود، چنانچه برای اولین بار انگلس و لانکستر یادآور شدند بمانند انتقامی طبیعی، اثرات موجی بلایای ترکیبی اکولوژیکی و اپیدمیولوژیکی زادهٔ زنجیره های کالایی جهانی معاصر و عملکرد اگریبیزنسها، به شیوع کووید ۱۹ بمانندِ یک پندمیک منجر گردیده، و تمامی سیستم تولید جهانی را مختل نموده است. اثراتِ تعطیلی ها و فاصله گذاری اجتماعی، با توقفِ تولید در بخشهای کلیدی اقتصاد جهان، زنجیره های عرضه / ارزش را در مقیاس بین المللی تکان داده است. این امر موجِ شلاقی عظیمی را که توأماً ناشی از عرضه و تقاضا می باشد بوجود آورده است. بیشتر آنکه کووید ۱۹ در چهارچوب یک رژیم جهانی سرمایهٔ انحصاری – مالی نئولیبرال اتفاق افتاده است که ریاضت اقتصادی را در سطح جهان، از جمله به سیستم سلامت عمومی تحمیل نموده است. اتخاذِ فراگیرِ رویکردِ «تولید-در-لحظهٔ-نیاز» و رقابت براساسِ سرعت در تحویل تقاضای خریداران، در کنترلِ زنجیره های کالایی جهانی، شرکتها و تأسیساتی چون بیمارستانها را با کمبود موجودی وسایل لازم مواجه نموده است، مشکلی که با هجوم مردم برای خرید همین کالاها تشدید گردیده است. نتیجه این امر به هم خوردگی شدیدِ کُل اقتصاد جهانی بوده است.

زنجیره های کالایی جهانی امروز – یا آنچه «زنجیره های کار – ارزش» می نامیم،  سازمان یافته اند تا در درجهٔ اول نیروی کار ارزان (با در نظر گرفتن دو عاملِ هزینهٔ دستمزد و بهره وری) در کشورهای فقیرتر جنوب سیاره، جایی که تولید صنعتی عمدتاً در آن انجام می پذیرد، را استثمار نماید. بهای واحد نیروی کار در هند در سال ۲۰۱۴ معادل ۳۷٪ آمریکا بود، در حالی که در چین و مکزیک این بها به ترتیب ۴۶٪ و ۴۳٪ بود. در اندونزی این رقم بالاتر و معادل ۶۲٪ بهای نیروی کار در آمریکا بود. عمدهٔ این اختلاف بعلتِ دستمزدهای بسیار پایین در کشورهای جنوب بود، که فقط معادلِ جزئی از دستمزدهای شمال است. در همانحال، تولید توسطِ پیمانکاران مستقل از شرکتهای چندملیتی، با رعایت مشخصات مورد نظر این شرکتها، در کنارِ فنآوری پیشرفته بکارگرفته شده در کارگاههای تولیدی کشورهای جنوب، کارآمدی را به سطوحی رسانده است که با کشورهای شمال قابل مقایسه می باشد. نتیجه یک سیستم یکپارچهٔ جهانی استثمار می باشد که در آن تفاوت دستمزدها در شمال و جنوب سیاره بزرگتر از تفاوت کارامدی در این کشورها است، که به نرخ واحد بسیار پایین نیروی کار در کشورهای جنوب منتهی و حاشیهٔ سودِ ناخالص (یا مازاد اقتصادی) قابل توجهی را برای کالاهای صادره از کشورهای فقیرتر رقم می زند.

مازادِ اقتصادی قابل توجه خلق شده در جنوب در دفاتر حسابداری شمال بعنوان ارزش افزوده ثبت می گردد. در حالی که، عنوان «ارزش بدست آمده از جنوب» برای آن بیشتر قابلِ فهم است. کُل این سیستم نوین استثمار بین المللی مرتبط با جهانی سازی تولید، ساختار درونی امپریالیسم در قرن ۲۱ را تشکیل می دهد. این «یک سیستمِ جهانی استثمارگر / غاصبانه»  است   که حولِ دادوستد نیروی کار جهانی شکل گرفته، که به انتقالِ وسیع ثروت تولید شده از کشورهای فقیر به ثروتمند منجر می گردد.

همه آنچه گفته شد با انقلاباتی در حمل و نقل و ارتباطات ممکن گردید. بهای کشتیرانی با گسترشِ کانتینرهای استاندارد کاهش یافت. فنآوریهای ارتباطات چون کابل نوری، تلفنهای موبایل، اینترنت، برادبند (Broadband)، Cloud Computing، و ویدئو کنفرانس بهم پیوستگی جهانی را تغییر داد. مسافرت هوایی بهای سفرهای سریع را کاهش داد، و بین سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۹ سالانه ۶،۵٪ به میزان آن افزوده شده است. حدودِ یک سومِ صادرات آمریکا کالاهای واسطه ای هستند (پنبه، فلزات، موتورها، و نیمه هادیها) که برای تولیدات کالا در کشورهای دیگر استفاده می گردند. از رهگذرِ این تغییرِ سریع شرایط، که در کار آفرینشِ یک ساختار بین المللی انباشت یکپارچه و سلسله مراتبی است، زنجیره های کالایی جهانی معاصر بوجود می آیند. نتیجه، مرتبط شدن همهٔ اجزای جهان معاصر در چهارچوب یک سیستم جهانی سرکوب است، ارتباطی که اکنون نشانه های ناپایدار کننده ای را تحتِ تأثیرِ تجارت ایالات متحده علیه چین و اثراتِ اقتصادی کووید ۱۹ بروز می دهد.

پندمی کووید ۱۹ با تعطیلی ها و فاصله گذاری اجتماعی آن به «نخستین بحرانِ جهانی زنجیره های عرضه» تبدیل شد. این امر به از دست رفتن ارزش اقتصادی، بیکاری و کم کاری وسیع، سقوط شرکتها، ازدیادِ استثمار و گرسنگی گسترده و محرومیت انجامیده است. امر کلیدی در درکِ پیچیدگی و آشفتگی بحران حاضر آن است که هیچیک از مدیران شرکتهای چند ملیتی شناختی کامل از زنجیره های کالایی موسسهٔ خویش ندارند. معمولاً مراکز مالی و مأموران تدارکات در شرکتها عرضه کنندگان دست اول را می شناسند، نه دست دومی ها را، و بسیار کمتر از تأمین کنندگان دست سوم و چهارم خود آگاهند. الیزابت برا می نویسد که استاد دانشگاهی در مونیخ محاسبه نموده است که شرگت فولکس واگن پنج هزار عرضه کنندهٔ دست اول دارد که هرکدام آنها بطور متوسط ۲۵۰ عرضه کنندهٔ دست دوم دارند. این بدین معنا است که فولکس واگن بیش از ۱،۲۵۰،۰۰۰ عرضه کننده دارد که اکثر آنها را نمی شناسد، بدون آنکه ذکری از دست سومی ها به میان آمده باشد. هنگانی که ویروس جدید کرونا در ووهان چین شیوع یافت، مشخص گردید که ۵۱،۰۰۰ شرکت در دنیا حداقل یک عرضه کنندهٔ مستقیم در این شهر داشته، در حالی که ۵،۰۰۰،۰۰۰ شرکت حداقل یک عرضه کنندهٔ دست دوم در ووهان داشتند. در تاریخ ۲۷ فوریه ۲۰۲۰ هنگامی که فقط زنجیره های عرضه در ووهان مختل گردید، اعلام شد که ۹۰٪ از ۱۰۰۰ شرکت چندملیتی لیست «فورچن» یک عرضه کنندهٔ دست اول یا دوم در ووهان داشتند.

اثراتِ SARS-CoV-2 شرکتها را واداشت که کُل زنجیرهٔ کالایی خود را شناسایی نمایند. کاری که بسیار مشکل خواهد بود. زمانی که زلزلهٔ فوکوشیما اتفاق افتاد مشخص گردید که ۲۲٪ قطعات ضروری برای تولید اتومبیل از این شهر صادر می گردد. به نقل از مرکز بررسی کسب و کارها در هاروارد گفته شده است که مدیران یک شرکت ژاپنی تولیدِ نیمه  هادیها بعد از وقوع زلزله، تیمی ۱۰۰ نفره را به مدت یکسال بکار گمارده اند تا شبکهٔ عرضهٔ شرکت (شامل همه عرضه کنندگان) را شناسایی نمایند.

با حلقه های ارتباطی ناپیدا در زنجیره های کالایی، و جایی که این زنجیره ها در نقاط مختلفی می گسلند، شرکتها با اختلالات و عدم اطمینان در آنچه مارکس «زنجیرهٔ دگردیسی ها» در تولید، توزیع، و مصرف کالاهای مادی نامید مواجه اند که با تغییرات شدید در عرضه و تقاضای کُلی توأم است. عواقب کووید ۱۹، بر انباشت جهانی با هزینه های رو به افزایش آن، بی سابقه بوده است. در پایان ماه مارس سه میلیارد نفر از قرنطینه و یا فاصله گذاری اجتماعی تأثیر پذیرفته بودند. اکثر شرکتها فاقدِ طرحی اضطراری برای مقابله با گسستهای عدیده در زنجیره های عرضهٔ خود هستند. مقیاس این مشکل خود را در ناتوانی شرکتها در عمل به تعهداتشان نشان داد که  در وهلهٔ اول از چین آغاز گردید و به دیگر جاها سرایت نمود…… در اوایل ماه آوریل اعلام شد که ماه مارس ۲۰۲۰ شاهد پایین ترین میزان حمل و نقل دریایی در پنج سال اخیر بوده است. پروازهای مسافری تا میزان ۹۰٪ کاهش یافته است ….. که شرکتهایی را برآن داشته است که هواپیماهای مسافربری را به باری تغییر کاربری دهند.

بر اساسِ برآوردهای سازمان تجارت جهانی در اوایل آوریل مشکلات ناشی از کووید ۱۹ در خوشبینانه ترین حالت به کاهش ۱۳٪ و در بدبینانه ترین حال به کاهش ۳۲٪ در تجارت جهانی منجر خواهد شد. حالت دوم معادل کاهش تجارت در رکود بزرگ دههٔ ۱۹۳۰ در دوره ای سه ساله خواهد بود.

اثر حادِ اختلال در زنجیره های عرضه بخصوص در زمینهٔ وسایل پزشکی نمودار شده است. پرِمیر، یکی از خریداران عمدهٔ این وسایل برای بیمارستانها در ایالات متحده، اظهار می دارد که معمولاً ۲۴ میلیون ماسک N95 برای مشتریانش خریداری می نماید، در حالی که آنها در ژانویه و فوریهٔ ۲۰۲۰ بالغ بر ۵۶ میلیون ماسک مصرف نموده بودند. پرِمیر در ماه مارس ۱۱۰ تا ۱۵۰ میلیون دهانبند طبی سفارش داد در حالی که موجودی بیمارستانها و خانه های سالمندان بزحمت نیاز یک هفتهٔ آینده را تآمین می نمود. تقاضا برای ماسکهای طبی بشدت افزایش یافت در حالی که عرضهٔ جهانی آن ثابت ماند. کمبود مزمنِ کیتهای آزمایش کووید ۱۹نیز مشهود بود تا زمانی که چین در اواخر مارس تولید آنرا افزایش داد.

اجناس بسیار دیگری نیز نایاب شده اند، در حالی که در این آشفتگی عمومی انبارها مملو از کالاهایی چون لباسهای مُد روز هستند که تقاضا برای آنها کاهش یافته است. در دنیای «تولید-در-لحظهٔ-نیاز» و رقابت بر اساسِ سرعت در تحویل نیازهای خریداران، ذخیرهٔ کالا برای کاهش هزینه ها به حداقل کاهش می یابد. در نبود قطعات کافی در انبارها، زنجیره های عرضه صنعت خودرو بمانند بسیار دیگر از زنجیره ها در اوایل ماه می با کمبودهای مزمن مواجه خواهند شد. آنچنانکه پیتر هاسِن کمپ مدیر سابق تدارکات تسلا گفته است «۲۵۰۰ قطعه برای ساخت یک خودرو لازم است و فقط در نبود یکی از آنها پروسهٔ ساخت ناتمام می ماند». کیت های آزمایش کووید ۱۹ با کمبود یکی از قطعات لازم برای تولید انها در آمریکا نایاب گردیدند. در اواسطِ آوریل ۲۰۲۰؛ ۸۱٪ از شرکتهای تولیدی جهان با کمبود کالا مواجه گردیدند که موجب افزایش ۴۴ درصدی در اعلام تأخیر تاریخهای تحویل (فورس ماژور) از آغاز سال (شروع کرونا) تا ماه مارس، و افزایش ۳۸ درصدی در تعطیلی خطوط تولید گردید. نتیجه نه تنها کاهش کالا، که وقفه در گردش مالی و افزایش ریسکِ مالی بوده است. 

اثرات اقتصادی اختلال در زنجیره های عرضهٔ شرکتهای چندملیتی امروزین، که تا جایی که ارزش مبادله می آفرینند اهمیتی به سودمندی تولیداتشان نمی دهند، در زنجیرهٔ ارزش آنان یا بعبارتی بر گردش ارزش مبادلهٔ آنان نمایان می شود. گرچه محاسبهٔ میزان واقعی اثرات ناشی از این اختلالها زمان می برد، نشانه های آن در زیانهایی که این شرکتها تجربه نموده اند قابلِ مشاهده است. صدها شرکت چون بوئینگ، نایکی، هِرشی، سان مایکروسیستمس، و سیسکو در دو دههٔ گذشته با اختلالهای بحرانی در زنجیرهٔ کالایی اشان مواجه شده اند. مطالعهٔ ۸۰۰ مورد نشان داده است که تأثیرات این امر بر شرکتها عبارت بوده است از: ۱۰۷ ٪ کاهش در درآمدهای عملیاتی؛ ۱۱۴٪ کاهش در بازدهِ فروش؛ ۹۳٪ کاهش درصدی بازدهِ دارایی ها؛ ۷٪ رشد فروش کمتر؛ ۱۱٪ افزایش هزینه های تولید، و ۱۴٪ افزایش موجودی انبارها، که اثرات منفی آنها معمولاً برای دو سال ادامه یافته است. همان مطالعه نشان می دهد که بازدهِ سهام این شرکتها در دوره ای سه ساله …. بین ۳۳٪ تا ۴۰٪ در مقایسه با معیارهای آن صنعت کاهش یافته است. همچنین، نوسان بهای سهام آنها در سالِ بعد از اختلال ۱۳٪ بیش از سالِ قبل از اختلال بوده است.

گرچه کسی نمی داند همه اینها چه عاقبتی خواهند یافت، حتی در مورد یک شرکت منفرد، سرمایه دلایل زیادی دارد که نگرانِ عواقبِ «ازدیاد ارزش» و «انباشت» باشد. تولید در همه جا کاهش یافته و با اخراج کارکنان توسط شرکتها بیکاری و کم کاری افزایش می یابد، بیکارانی که در آمریکا بحال خود رها می شوند. شرکتها در تلاشند تا زنجیره های کالایی شان را متوقف نموده و حسی از ثبات را در این بحران فراگیر برانگیزند. بیشتر آنکه، اختلال همه زنجیره های دگردیسی مرتبط با دادوستدِ نیروی کار جهانی تهدیدی برای یک فروپاشی مالی در اقتصادِ جهانی است که هنوز ویژگی های رکود، بدهی و مالی شدن را دارد.

یکی از مهمترین آسیب پذیریهایی که آشکار گشت موردِ تأمین مالی زنجیره های عرضه است، که به شرکتها اجازه می دهد که پرداخت به تأمین کنندگان کالاهایشان را با کمک بانکها به تعویق اندازند. بگفتهٔ «وال استریت ژورنال»، شرکتها از سیستمی برای تأمین مالی زنجیره های عرضهٔ خود برخوردارند که میزان خالص بدهی انها را کمتر جلوه می دهد. بدهی به تأمین کنندکان در قالبِ چکهای تضمینی توسطِ دیگر علایق مالی فروخته می شوند. کریدیت سویس مالک چکهایی است که وجوه آنرا شرکتهای بزرگ آمریکایی چون Kellogg و General Mills باید تأدیه نمایند. با اختلالِ کلی زنجیره های کالایی، این سلسلهٔ پیچیده مالی، که با بورس بازی عجین است، در شرایط بحرانی قرار گرفته است، که آسیب پذیریهای بیشتری را در یک سیستم مالی از قبل شکننده بوجود می آورد.

امپریالیسم، طبقه، و پندمیک

 SARS-CoV-2 همانند دیگر پاتوژنهای خطرناک که در سالهای اخیر بوجود آمده یا تجدید حیات یافتند، رابطهٔ نزدیکی با یک سری عوامل دارد، از جمله: ۱- توسعهٔ اگریبیزنسها با تک محصولیهای ژنتیک گسترش یابندهٔ آن که آسیب پذیری در قبال ابتلا به بیماریهای با خاستگاه حیوانی ( وحشی یا اهلی) را افزایش می دهد ۲- نابودی زیستگاههای حیوانان وحشی و ایجاد اختلال در فعالیتهای گونه های وحشی، و ۳- زیستن انسانها در فضاهای محدود (و در نزدیکی حیات وحش – م.). شکی نیست که زنجیره های جهانی کالایی و انواع بهم پیوستگی هایی که ایجاد نموده اند، حاملِ انتقال سریعِ بیماری بوده که این شکلِ استثمارگرانهٔ توسعه را زیر سؤال برده است. چنانچه استفان روچ، از مدرسهٔ مدیریت ییل (Yale) و اقتصاددان اصلی بانکِ مورگان استانلی که برای اولین بار از اصطلاحِ «دادوستد نیروی کار» استفاده نمود، در موردِ بحران ویروس کرونا نوشته است، آنچه اداراتِ مرکزی مالی شرکتها در پی آن بودند «کالاهایی با هزینهٔ اندک بود بدون توجه به اینکه صرفه جویی در هزینه ها چه عواقبی در زمینهٔ سرمایه گذاری بر سلامت عامه، و حمایت از محیط زیست و کیفیت آب و هوا خواهد داشت». نتیجه این شیوهٔ ناپایدار «صرفه جویی در هزینه ها» بحرانهای جهانی معاصرِ اکولوژیکی و اپیدِمیولوژیکی، و پیامدهای مالی آنها است که به بی ثباتی بیشتر سیستمی انجامیده است که از قبل ویژگیهای «افزایش زیاده از حد» حبابهای مالی را یه نمایش گذاشته بود.

هم اکنون، کشورهای ثروتمند در مرکزِ بیماری کووید ۱۹ و مشلات اقتصادی ناشی از آن هستند، ولی این بحران در همه ابعادِ اقتصادی و اپیدِمیولوژیک آن آسیبهای بیشتری به کشورهای فقیر خواهد رساند. اینکه بحرانی سیاره ای از این نوع چگونه مدیریت شود، به سیستم امپریالیستی – طبقاتی موجود بستگی خواهد داشت. در مارس ۲۰۲۰ تیم مسئول کووید ۱۹« امپریال کالج» در لندن گزارشی منتشر نمود دال بر اینکه در سناریوی جهانی کووید ۱۹، در غیابِ تعطیلی و فاصله گذاری اجتماعی، چهل میلیون در جهان جان خود را از دست داده، با نرخهای بالاتر مرگ و میر در کشورهای ثروتمند چون بخش بیشتر جمعیت انها ۶۵ ساله و یا پیرترند. این آنالیز ظاهراً دسترسی بهتر به مراقبتهای پزشکی در کشورهای ثروتمند را در نظر داشته است. ولی فاکتورهایی چون سوء تغذیه، فقر، و آسیب پذیری بالاتر در مقابلِ بیماریهای عفونی در کشورهای فقیر را نادیده گرفته است. بهرحال، برآوردهای «امپریال کالج» بر اساسِ این فرضیات، شمار تلفات در شرق آسیا و آقیانوسیه را ۱۵ میلیون، در جنوب آسیا ۷،۶ میلیون، در آمریکای لاتین و کاراییب ۳ میلیون، در صحرای آفریقا ۲،۵ میلیون، در خاورمیانه و شمال آفریقا ۱،۷ میلیون، در مقایسه با ۷،۲ میلیون در اروپا و ۳ میلیون نفر در آمریکای شمالی تخمین زده بود.     

با تکیه بر این روشِ «امپریال کالج»، احمد مشفق مبارک و زکاری بارنت – هاول در دانشگاه  Yale   مقاله ای که در مجلهٔ «سیاست خارجی» چاپ شد خاطر نشان ساختند که کشورهای فقیر لازم است پیش از اجرای فاصله گذاری اجتماعی، بیشتر بیاندیشند. آنان یادآور گردیدند که دخالت نکردن دولت در کشورهای ثروتمند به مرگ صدها هزار و شاید میلیونها انسان بیانجامد، نتیجه ای که بسیار بدتر از عمیقترین رکود اقتصادی قابل تصور است. بعبارتی، عیرغم همه هزینه ها دخالت دولت در این کشورها قابل توجیه است. به نظر آنان با توجه به ارقامِ «امپریال کالج» و تلفات در حدود نصف، این امر در کشورهای فقیر صادق نیست. آنان تأیید می نمایند که این مدل؛ شیوع بیشتر بیماریهای مزمن، شرایط تنفسی، آلودگی ها، و سوء تغذیه در کشورهای فقیر را به حساب نمی آورد، که می توانند به تلفات بیشتر کووید ۱۹ در این بخش جهان بیانجامد. با اشاره به نرخ بالای بیکاری و کم کاری در این کشورها، نویسندگان مقاله باور دارند که فاصله گذاری، آزمایشات و جلوگیری شدید به اقتصاد آنان و زنجیره های عرضهٔ جهانی ( که عموماً از کشورهای فقیر آغاز می گردند) آسیب می رساند. مرگ دهها میلیون نفر در جنوب سیاره، به نظر این نویسندگان بهایی ناچیز برای رشدِ امپراطوری سرمایه است.

چنانچه مایک دیوویس ادعا می نماید، سرمایه داری قرن بیست و یکم در صددِ «اولویت گذاری های دائمی بین بشریت است ….. که بخشی از جمعیت انسانی را به انقراضِ تدریجی محکوم می نماید». او سؤال می نماید: «هنگامی که کووید ۱۹ در میان جمعیت پخش گردد، با حداقل دسترسی به امکانات پزشکی و سطح بالاتر فقر غذایی چه اتفاقی برای مشکلات توجیه ناپذیر سلامت و سیستم های ایمنی معیوب رخ خواهد داد؟ امتیاز سن اهمیت کمتری برای جوانان در زاغه های آفریقا و جنوب آسیا خواهد داشت. امکان دارد عفونت گسترده در زاغه نشینهای شهرهای فقیر حالت ویروس کرونا را تغییر داده و طبیعت بیماری را دگرگون نماید. قبل از پیدایش سارس در ۲۰۰۳، اپیدمی های فوق العاده پاتوژنیک ویروس کرونا به حیوانات اهلی، و قبل از همه به خوکها محدود بود. محققان فوراً دو مسیر متفاوت عفونت را تشخیص دادند: مدفوعی – دهانی، که معده و بافت روده ها را مورد حمله قرار می داد، و مسیرِ تنفسی، که ریه ها از آن تأثیر می پذیرند. در حالت اول معمولاً تلفات زیاد بود در حالی که حالت دوم عموماً موارد خفیف تر را شامل می شد. درصد کمی از بیماران فعلی، بخصوص مسافران کشتی های تفریحی، اسهال و حالت تهوع داشته، و به نقل از یک گزارش، امکان سرایت SARS-CoV-2 از طریق سیستم فاضلاب، زباله ها، آبِ آلوده، سیستم های تهویه، و اسپری ها وجود دارد. این پندمیک هم اکنون به زاغه های آفریقا و جنوبِ آسیا رسیده، جایی که آلودگی مدفوعی همه جا یافت می شود: در آب، سبزیجات خانگی، و گردوغبار ناشی از باد. آیا این امر مواردِ روده ای را افزایش خواهد داد؟ یا مثل حالت حیوانات، به غفونتهای مهلکِ بیشتری در میان همه رده های سنی منجر خواهد شد؟»

بحثِ دیوویس اخلاق ستیزی نابهنجار این موضع را آشکار می سازد که فاصله گذاری اجتماعی و بازداری تهاجمی ویروس در پاسخ به این پندمیک باید در کشورهای ثروتمند، و نه در کشورهای فقیر، اتفاق افتد. چنین راهبردهای امپریالیستی اپیدِمیولوژیکی در نهایت شرارت، فقر مردم جنوب را که محصولِ امپریالیسم است توجیهی برای مرگ میلیونها نفر برای حفظ رشدِ اقتصادی جهان، در وهلهٔ اول در راستای منافع آنانی می داند که در رأس هرم سیستم هستند. این را در مقابل رویکرد ونزوئلا قرار دهید، کشوری در آمریکای لاتین با کمترین تعداد تلفات به نسبت جمعیت در اثر کووید ۱۹، جایی که بصورت جمعی فاصله گذاری اجتماعی و تأمین اجتماعی تؤام با نظارت گسترده اشخاص را سازمان داد تا معلوم گردد که آسیب پذیری ها در کجا واقع، و با تستهای مکرر، توسعهٔ بیمارستانها و مراکز مراقبت پزشکی بر مبنای مدلهای کوبا و چین به کنترل بیماری همت گمارد.

از نظر اقتصادی، جنوب سیاره در کُلیت آن، جدا از اثرات این پندمیک، قرار است بالاترین هزینه را بپردازد. تعطیلی زنجیره های عرضه جهانی در اثر لغو سفارشات کشورهای شمال (و همچنین فاصله گذاری اجتماعی و تعطیلی صنایع در جنوب) و اصلاحِ زنجیره های کالایی که بدنبال خواهد آمد، کشورها و مناطقی را به نابودی خواهد کشاند.

مهم است دریابیم که کووید ۱۹ در میانهٔ جنگی اقتصادی برای برتری جهانی، که توسط ترامپ علیه چین آغاز شد، که ۳۷٪ رشد اقتصادی جهان از ۲۰۰۸ در آن رخ داده است، اتفاق افتاد. از نظر کابینهٔ ترامپ این جنگی با ابزار متفاوت است. در اثر جنگ تعرفه ها بسیاری از شرکتهای آمریکایی زنجیره های عرضه خود را از چین خارج نموه اند. برای مثال، لیوایز تولیدش در چین را از ۱۶٪ در ۲۰۱۷ به ۱ تا ۲٪ در ۲۰۱۹ کاهش داده است. در هنگامهٔ جنگ تعرفه ها و پندمیک کووید ۱۹، دو سوم از ۱۶۰ مدیرِ صنایعِ آمریکا که مورد سؤال قرار گرفته اند گفته اند که آنها مدتی است که عملیاتشان را از چین به مکزیک منتقل نموده، یا در صددِ خارج نمودن آن از چین بوده، و یا به خارج نمودن آن می اندیشند. نرخ دستمزدها در مکزیک اکنون برابر چین بوده و فاصلهٔ مکزیک تا بازارهای آمریکا کمتر است. جنگِ اقتصادی واشنگتن علیه چین چنان شدید است که  آمریکا از کاهش تعرفه های وسایل حفاظت شخصی که برای کارکنان سیستم بهداشت، اساسی است تا ماه مارس خودداری نمود. در همین حال ترامپ پیتر ناوارو اقتصاددانی را که مسئول جنگ اقتصادی هژمونیک با چین است را به ریاستِ کمیتهٔ دفاع برگزید که با بحرانِ کووید ۱۹ مقابله نماید.

ناوارو در این مسئولیتها، چین را به اعمالِ یک شوک تجاری متهم نمود که موجبِ از دست رفتن پنج میلیون شغل و تعطیلی ۷۰،۰۰۰ کارخانه شد و دهها هزار آمریکایی را با نابودی شغلهایشان، خانواده ها و سلامتشان به کامِ مرگ فرستاد. ناوارو اکنون می گوید که چین بدنبال یک «شوک ویروس چینی» را دامن زده است. براین اساس، او در پی یک کاسه نمودن سیاستهای آمریکا در رابطه به کووید ۱۹ که آنرا ویروس چینی می نامد، بوده و بدنبال بیرون آوردن زنجیره های عرضه ایالات متحده از چین است. با این وجود، از آنجاییکه یک سوم کالاهای واسطه ای تولیدی جهان در چین تولید می شوند، بخصوص در بخش تکنولوژی های برتر، و نظر به اینکه این امر در دادوستدِ نیروی کار جهانی اهمیت دارد، تلاش برای تغییر ساختارها اگر ممکن هم باشد با اختلال وسیعی همراه خواهد بود.

چند ملیتی هایی که تولیدشان را از چین خارج نمودند بطریقی دشوار متوجه شدند که این تصمیم به وابستگی آنها خاتمه نداده است. سامسونگ، قطعات الکترونیکی لازم را از چین به کارخانه هایش در ویتنام منتقل نمود – جایی که شرکتها برای فرار از جنگ تعرفه ها به آن پناه برده اند. ولی ویتنام هم آسیب پذیر است چون بشدت برای مواد و قطعاتِ واسطه ای به چین وابسته است. حالات مشابهی در دیگر کشورهای همسایهٔ جنوب شرقی آسیا اتفاق افتاده است. چین بزرگترین شریک تجاری اندونزی است، و بین ۲۰٪ تا ۵۰٪ مواد خام صنایع ان از چین وارد می شوند. در فوریه کارخانه های باتان اندونزی که ۷۰٪ تولیدات آن به واردات از چین وابسته است با کمبود مواد اولیه و واسطه ای مواجه بودند. آنان در صدد واردات از دیگر کشورها برآمدند و دریافتند که این کار ساده ای نخواهد بود. برای خیلی ها انتخاب آسانتر، متوقف نمودن تولید بود. کائو دوانگ میلیاردر چینی پیش بینی می نماید که نقش چین در زنجیره های عرضهٔ جهانی کاهش خواهد یافت و نتیجه می گیرد که جایگزین نمودن چین در کوتاه مدت دشوار خواهد بود چون دشواریهای بسیاری مانندِ کمبود تأسیسات زیربنایی دیگر کشورها در جنوب شرقی آسیا، دستمزدهای بالاتر در آمریکای شمالی و موانع بازسازی مجدد صنایع در کشورهای ثروتمند تحقق این هدف را ناممکن می سازند.

بحران کووید ۱۹ نباید حاصلِ نیرویی خارجی یا حادثه ای استثنایی تلقی گردد زیرا مربوط به گرایشات بحرانی پیچیده ای است که وسیعاً قابل پیش بینی می باشند، هرچند نتوان زمان دقیق بروز آنها را تخمین زد. امروزِ مرکز سیستم سرمایه داری با رکودی پایا در زمینه های تولید و سرمایه گذاری مواجه است، که برای گسترش و ازدیاد ثروت در رأس هرم، بر پایین ترین نرخهای تاریخی بهره، میزان بالای بدهی، جذب سرمایه از دیگر نقاط جهان، و بورس بازی مالی تکیه دارد. نابرابری درآمد و ثروت به مرزهایی رسیده است که قیاسی تاریخی برای آن نمیتوان یافت. شکافِ اکولوژی جهان ابعاد سیاره ای یافته است و در کارِ ایجاد محیط زیستی است که دیگر مکانی سالم برای بشریت نیست. پندمیکهای نوین بر پایهٔ سیستم جهانی انحصاری – مالی سرمایه شکل می گیرند که خود را به حامل اصلی بیماری تبدیل نموده است. سیستمهای حکومتی در هر جای جهانِ تحت لوای نئولیبرالیسم یا نئوفاشیسم، به سطوح بالاتری از سرکوبگری متوسل  می گردند.

طبیعت فوق العاده استثمارگرانه و نابودگر سیستم در آن حقیقتی نمایان می شود که عنوانِ «کارکنانِ اساسیِ حیاتی زیرساختها»، (مفهومی فرموله شده توسط دپارتمان امنیت ملی در ایالات متحده)،  همه جا به کارکنان یقه آبی۱۰ اتلاق می گردد، و قرار است تولید را عموماً بدون وسایل حفاظت شخصی به انجام رسانده، در حالی که برخورداران و طبقات غیر ضروری، از دیگران فاصله می گیرند. یک توقف واقعی نیازمند وسعت بیشتر و تدارکات و برنامه ریزیهای حکومتی خواهد بود، تا اطمینان حاصل شود که بجای تمرکز بر علایق مالی، از کُل جمعیت حمایت خواهد شد. دقیقاً بعلت سرشتِ طبقاتی فاصله گذاری اجتماعی، و دسترسی به درآمد، مسکن، منابع و مراقبتهای پزشکی، است که در صد بیماری و تلفات در میان رنگین پوستان آمریکا، جایی که بیعدالتی اقتصادی و زیست محیطی به حداکثر می رسد،  بیشتر است.

تولید اجتماعی و متابولیسم سیاره ای 

«اولویت نیازها» برای چشم اندازِ ماتریالیستی مارک اهمیتی  اساسی دارد. این به معناای آن است که بشر وجود خارجی داشته، جزئی از طبیعت بوده، و دنیای اجتماعی خود را در چهارچوب آن می سازد. همانندِ موجودی مادی لازم بود نخست نیازهای مادی خود را برآورند – خوردن و آشامیدن، تأمین غذا، سرپناه، پوشاک، و پایه های زندگی سالم، قبل از آنکه نوبت به پیگیری نیازهای عالیتر برسد، که برای تحقق کاملِ پتانسیلهای انسانی ضروری می باشند. با این وجود، در جوامع طبقاتی همیشه اکثریت عظیمی، تولید کنندگان واقعی، به شرایطی تنزل یافته اند و در شرایطی گرفتار آمده اند که باید برای تأمین نیازهای اساسی شان مبارزه نمایند. این امر بگونه ای بنیادین تغییر نیافته است. علیرغم ثروت سرشاری که طی قرون در اثر رشد اقتصادی تولید شده است، میلیونها و میلیونها نفر حتی در جوامع ثروتمندتر در شرایطِ مخاطره آمیزی در ارتباط با نیازهای اولیه ای چون غذا و امنیت، مسکن، آب آشامیدنی سالم، مراقبتهای پزشکی، و حمل و نقل قرار گرفته – تا جایی که سه میلیاردر در ایالات متحده ثروتی معادل نیمهٔ فقیرتر جامعه دارند.

در همان حال، زیست محیطهای بومی و منطقه ای، و همینطور همهٔ زیست بومها و سیستم کُلی زمین، به مثابه مکانِ سالمی برای بشریت، در معرض خطر قرار گرفته اند. تأکید بر «صرفه جویی در هزینه ها» (نیک واژه ای برای نیروی کار و زمین ارزان) به سرمایه های چندملیتی امکان داده است تا یک سیستم پیچیدهٔ جهانی زنجیره های کالایی بیافرینند که همه اجزایش طراحی گردیده است تا استثمار بیش از حد نیروی کار در مقیاس جهانی را، به حداکثر رسانده و در همان حال همهٔ گیتی را به بازارِ مستغلاتی تبدیل نماید، که بخش بزرگی از آن عرصهٔ عمل اگریبیزنسها می باشد. نتیجه، تهی نمودن کشورهای پیرامونی از مازاد تولیدشان و غارتِ «ثروتهای عمومی» کرهٔ زمین بوده است. در سیستم محدودِ محاسبات ارزش در نظام سرمایه داری، عمدهٔ ذخیره مادی، از جمله کُلِ «سیستم زمین» و شرایط اجتماعی نوع بشر، تا آنجا که وارد بازار نشده اند، مانند «برون – بودهایی»۱۱ِ در نظر گرفته می شوند، که می توانند در خدمتِ علایق انباشت سرمایه، غارت و چپاول گردند. آنچه که بنام «تراژدی ثروتهای عمومی» شناخته شده است، بقول گای استاندینگ۱۲ میتواند «تراژدی خصوصی سازی» نامیده شود. تضاد معروف لادردِل۱۳ امروزه ، همهٔ سیاره را چون عرصهٔ عمل خود در اختیار دارد.

گردش سرمایه در عصر اخیرِ امپریالیسم این گرایشات را به حداکثر درجه رسانده، و بسرعت در حال گسترش یک بحرانِ اکولوژیکی سیاره ای است که تمدن انسانی شناخته شده را در بر گرفته، و چون یک طوفانِ کاملِ فاجعه بر سرِ آن فرود خواهد آمد. این اضافه بر یک سیستمِ انباشت   است که فاقد هرگونه عقلانیتِ اولویت بندی نیازهای جامعه فارغ از ارتباطاتِ پولی است. انباشت و ازدیادِ ثروت بطرزی فزاینده وابسته به افزایش همه گونه اتلاف است. در هنگامهٔ فاجعه، یک جنگ سردِ جدید و امکان نابودی اتمی نیز پدیدار گشته، که نتیجهٔ رویکرد بی ثبات کننده و تهاجمی روزافزون ایالات متحده چون پیشگام این روند می باشد. این امر به تغییرِ ساعت روز رستاخیز در «بولتن دانشمندان اتمی» به ۱۰۰ ثانیه از نیمه شب، انجامیده است که معرف بیشترین احتمال وقوع درگیری اتمی از سال ۱۹۴۷ِ، زمانِ شروع بکار این ساعت، می باشد.

پندمیک کووید ۱۹ و خطرِ پندمیکهای فزایندهٔ مهلک تر نتیجهٔ توسعهٔ امپریالیسم نوین است. زنجیرهای استثمار و سلبِ مالکیت جهانی نه تنها اکولوژیها که روابطِ بین گونه های زیستی را بی ثبات نموده و آمیزه ای از پاتوژنهای سمی را بوجود آورده است. همهٔ اینها با تک محصولیهای ژنتیکی اگریبیزنسها، و نابود سازی وسیع زیست بومها شاملِ اختلاطِ کنترل نشدهٔ گونه ها، و یک سیستم جهانی «ازدیادِ ارزش» که زمین، جانِ انسانها، گونه های زیستی، و زیست بومها را چون «هدایای مجانی» می بیند، که علیرغم محدودیتهای طبیعی و اجتماعی، باید به تملک درآیند، شروع گردید.

ویروسها تنها مشکلِ در حال ظهور سلامت جهانی نیستند. استفادهٔ بیش از حد از آنتی بیوتیکها توسطِ اگریبیزنسها و داروهای مدرن به رشدِ خطرناکِ سوپرباگهایی۱۴ انجامیده است که تلفات بیشتری را موجب خواهند شد، که تا اواسطِ قرن جاری از تلفات سرطان بیشتر خواهد بود، و سبب شده است که سازمان بهداشت جهانی وضعیتِ «اضطراری جهانی سلامت» را اعلام نماید. از آنجاییکه بیماریهای مسری، بعلتِ شرایطِ نابرابر جوامع طبقاتی سرمایه داری، تأثیر شدیدتری بر طبقهٔ کارگر و فقرا، و مردم در کشورهای پیرامونی خواهد گذاشت، سیستمی که این بیماریها را می آفریند، چنانچه انگلس و چارتیستها در قرن ۱۹ یادآور شدند، میتواند به کشتار جمعی متهم گردد. بر پایهٔ پیشرفتهای انقلابی رخ داده در اپیدِمیولوژی، که رویکردهای «سلامت واحد» و «سلامت واحدِ ساختاری» به ارمغان آوردند، سبب شناسی این بیماریها میتواند به مشکل کُلی نابودی زیست بومها که حاصلِ سرمایه داری است، ربط داده شود.

در اینجا ضرورتِ یک «بازسازی انقلابی اجتماعی در مقیاس بزرگ» به نظر می آید، چنانچه بارها در گذشته نیز اتفاق افتاده است. منطقِ توسعهٔ تاریخی کنونی ضرورت یک سیستمِ «متابولیک بازتولید اجتماعی» بر پایهٔ اجتماعات-اشتراکات را برجسته می سازد که در آن تولید کنندگانِ همبسته بگونه ای منطقی متابولیسم جوامع خود را با طبیعت تنظیم نموده، تا توسعهٔ آزادنهٔ فردی پایه ای برای توسعهٔ آزادنهٔ همگان باشد، در حالی که در مصرف انرژی صرفه جویی و از محیط زیست مراقبت می گردد. آیندهٔ بشریت در قرن ۲۱ در مسیرِ استثمار و تملکِ بیشتر اقتصادی – اکولوژیکی، امپریالیسم، و جنگ نیست. در عوض، آنچه مارکس «آزادی در کُلیت آن» نامید، و مراقبت از «متابولیسم سیاره ای»، عاجلترین ضرورتهای امروز در تعیین حال و آیندهٔ بشر، و حتی برای بقای نوعِ بشر است.               

۱۳ ژوئن ۲۰۲۰

یادداشت ها:

  1. اکولوژی: بوم شناسی
  2. اپیدِمیولوژی: علمِ شناختن بیماریهای همه گیر
  3. زنجیره های کالایی : روندی است که مورد استفادهٔ شرکتها است تا با جمع آوری منابع آنها را به کالا تبدیل نموده و نهایتاً بین مشتریان توزیع نمایند.
  4. شرکتهای بسیار بزرگ
  5. جنوب و شمال : به ترتیب به کشورهای فقیر و ثروتمند جهان اتلاق می گردند.
  6. ۶.       Agribusiness – کسب و کارهای کشاورزی بسیار بزرگ
  7. Rodrick Wallace, Luis Fernandeo Chaves, Luke R. Bergman, Constancia Ayres, Lenny Hogerwerf, Richard Kock, and Robert G. Wallace
  8. Clear-Cutting Disease Control: Capital-Led Deforestation, Public Health Austerity, and Vector-Born Infection
  9. اثرِ شلاق چرمی: نوسانی در زنجیره تأمین می‌باشد که عامل اصلی به وجود آورنده آن تغییرات در میزان تقاضا است. با حرکت از سطح مشتری جزء به سطوح بالاتر در زنجیره تأمین، تغییرات کوچک در سطوح پایین باعث تغییرات بزرگ در سطوح بالایی می‌شود. این تغییرات موجب نوسانات بزرگی در مجموعه زنجیره تأمین خواهد شد.
  10. کارکنان و کارگران خطوط تولید و بخش خدمات که کارهای دستی را انجام میدهند – در مقابل کارکنان یقه سفید که عموماً در پستهای مدیریت و فنی هستند
  11. Externalities
  12. در کتابPlunder of Commons بقلمِ Guy Standing
  13. ۱۳.   Lauderdale Paradox که توسطِ میتلند، اِرلِ لادردل در قرن نوزدهم در مورد منشأ ثروت عمومی معرفی گردید و رابطهٔ معکوس ثروت خصوصی و عمومی را بیان می نماید. افزایش یکی حتماً به کاهش دیگری می انجامد.
  14. Superbugs – باکتریهایی که در مقابل آنتی بیوتیک ها مقاوم شده اند.
  • این مقاله در شماره ماه ژوئن مانتلی ریویو منتشر شده و ا. مانا آن را برای انتشار در اخبارروز ترجمه کرده است. متن اصلی مقاله در ترجمه ی فارسی توسط مترجم اندکی خلاصه شده است.

منبع: مانتلی ریویو – ژوئن ۲۰۲۰

https://akhbar-rooz.com/?p=35751 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x