برای بانو صابری و گُل گیلان اش؛ “عباس منشی رودسری”
تابیده سپیده ز سر شانه ی بانو
خورشیدِ فلک سرزده از خانه ی بانو
یوسف همه حُسن اش که صباحی ازلی بود؛
تا شام ابد داده به کاشانه ی بانو
خندیده گل لاله به روی گل سوری
چون یادِ خوشِ چهره ی “فرزانه”ی بانو
در اوج زمستان بشود صبحِ بهاری
گلخانه ی نوبارِ بهارانه ی بانو
آلاله ی سرخی ز دلِ سبزه ی گیلان
جا مانده به کنجِ دلِ دیوانه ی بانو
خسرو باقرپور
۲۹ دی ماه ۱۳۹۹
اِسِن
- بانو صابری نوشته بود: “گلها و گیاهان را از وقتی هوا سرد شده است، توی خانه آوردهام. گل زرد خورشیدنشان هر بار که میایم خانه، گلهای تازه شکفتهای دارد. “حُسنِ یوسف” هم قد کشیده، چیزی نمانده به سقف برسد.”
**عباس منشی رودسری از زندانیان سیاسی ی چپ است که در جریان قتل عام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ اعدام شد. او کنار بسیاری دیگر از رفقایش در گورستان جمعی ی خاوران آرمیده است.
سپاس از خسرو باقرپور عزیز که از دل و جان یاد دوست زمده میدارد. مرسی خسرو جان وامدار مهرت هستم.
رفیق عباس منشی رودسری از جانباختگان سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) هستند