پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت‏های شـــــبانه ۸ – ابراهیم هرندی

۳۸. از اینجا و آنجا

چنین می نماید که هموطنان ما درایران از این که ایرانیان برونمرزی بتوانند نقش سازنده‏ای در ریشه کن کردن حکومت آخوندی داشته باشند، دل بریده‏اند. البته این پنداره درست است زیرا که رویدادهای چند دهه گذشته نشان داده است که هرگاه که موج تازه‏ای از خیزش مردمی در گوشه‏ای از ایران جان می‏گیرد، بسیاری از سیاست بازان خارج نشین، نیز به امید موج سواری بسوی آن جنبش خیز برمی‏دارند و چنان گرد و خاکی بپا می‏کنند که باید در ایران باشی تا بتوانی همه چشم‏انداز را در دیدرس داشته باشی. بیرون از ایران که باشی، خواه ناخواه در کوران این گرد و غبار در گیر می‏شوی و واسمه‏ای بودن نمایش را نمی‏بینی.

اینجا که باشی، شاید خودت نیز در چنبر خیالات ِ این سیاست بازان گرفتار باشی و ندانی که هستی. اما آنجا که باشی با دیدن و یا شنیدن سخنان دانشمندانه استاد دکتر فلانی از رسانه‏های برونمرزی، بسیار آسان از هرکسی می‏توانی بپرسی که آخر این استاد که چل پنجاه سال است که از ایران رفته است، چگونه این چنین بی‏درنگ و بی تخفیف از ذهنیت جوانان امروز ایران می‏گوید و رفتارها و کردارهای همگانی را بررسی می‏کند و با گشاده دستی برای ما نسخه آنلاین و یا تلویزیونی می‏پیچد؟

اینجا که باشی، پرت بودن بسیاری از سخنان و اندیشه‏ها و برنامه‏های ایرانیان برونمرزی برای آینده ایران، آشکار نیست. گاه نیز پیدا و پنهان بودن پرت و پلای این و آن برای خارج نشینان اهمیتی ندارد. اما آنجا که هر سخن در پرتو تجربه‏های زندگی روزمره سبک و سنگین و سنجیده می‏شود، داوری دریافت و برداشت و یادداشت هر سخن شیوه دیگری دارد.

بسیاری از هم میهنان برونمرزی ما می ‏پندارند که با انگ ِ”دیکتاتور”، “زن ستیز” ، “آخوندِ خر” و چند شعار دهان پرکن درباره دموکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم می توان این رژیم را کله پا کرد. آنجا که باشی می بینی که بسیاری از مردم را مکانیزم روزمرگی چنان کلافه کرده است که هیچ پیوندی میان تجربه‏های روزمره زندگی خود و سخنان استاد دکتر مریخی نمی‏بینند.

تنهایی و بیکاری برخی از هم میهنان ما در اروپا و امریکا، آنها را به کوک کردن مضمون‏های سیاسی واداشته است و گرفتاری‏های فردی آنان را به گستره همگانی کشیده است. این چگونگی شکل گیری گروه‏های دروغین بسیاری را سبب شده‏است و نیزکوشش‏های ایرانیان برونمرزی از نگاه هم وطنان ما در ایران، هر روز بی‏بهاتر می‏کند. در آینده به بررسی بیشتر این گرفتاری خواهم پرداخت.

***
۳۹. رنگ‏ها و فرهنگ‏ها
فرهنگ, بازتاب رویارویی زیندگان و جهان است. هر جا که جانوری زندگی می کند، شیوه سازگاری آن جانوربا زیستگاهش زمینه ساز فرهنگ آن زینده می‏شود. پیش‏تر گمان براین بود که فرهنگمندی ویژه انسان است اما در روزگار ما، پژوهش‏های زیست شناسیک نشان داده‏است که بسیاری از جانوران، فرهنگ نژادی و یا زیستگاهی خود را دارند که از راه آموزش به آیندگان سپرده می‏شود. نمونه این چگونگی، لهجه برخی از پرندگان است که در هر سرزمینی ویژگی خود را دارد. آواز شناسان با پژوهیدن این گستره دریافته اند که لهجه کبوتر چینی را جوجه‏های کبوتران آمریکای جنوبی در نمی یابند. نمونه دیگری از داده های فرهنگی جانوران، گوناگونی شیوه کاربرد ابزار درمیان میمون‏ها برای دستیابی به تخم پرندگان، مغز استخوان و کندوهای عسل است. میمون شناسان این گوناگونی را نشانه فرهنگمندی این جانوران می دانند.

شاید آنچه فرهنگ انسانی را از فرهنگ‏های دیگر جدا می‏کند، توانایی انسان در نگارش و نگهداری راه‏ها و روش‏های فرهنگی و واسپاری روشمند آنها به آیندگان باشد. تنها انسان است که می‏تواند فرهنگی مکتوب و مدوَن داشته باشد. فرهنگ‏های جانواران دیگر، همه شفاهی و ناپایدار است و با دیدن و شنیدن و آموزدن از نسلی به نسل دیگر سپرده می‏شود. اما انسان در سایه توان و تکنولوژی خود ، نه تنها می‏تواند آموزه ها و اندوزه های خود را به آیندگان بسپارد که از روی و موی و صدای خود و دیگران نیز گرته برمی دارد و آن را به یادگار می گذارد.

هرفرهنگ شیوه نامه زیستن در سرزمین ویژه ای‏ست که راه‏های سازگاری با طبیعت ِ آن سرزمین را به زیندگان آن دیار می‏آموزد تا ماندگاری بیشتر نسل آنان را سبب شود(۱). از اینرو هرفرهنگ پیوندی ناگسستنی و آزمون پذیر با زادگاه خود دارد و دگرگونی‏های فرهنگی را می‏توان ناشی از ناهمگونی‏های زیستبومی دانست. برای نمونه، فرهنگ سرزمین‏های سرد سیر، گرما و راه‏های نگهداری آن را ارج می نهد وآتش را داده ای نیکو و آسمانی می‏پندارد. ادبیات چنین فرهنگی، دریایی از مثَل و متل وشعر و شعار و اندرز درباره ارجمندی گرما دارد وارزش و زیبایی را پرتو نقشی که آتش در سازگارتر کردن زندگی مردم آن سرزمین دارد، تعریف می کند. چنین است که رنگ‏های دلنشین و زیبا در سرزمینهای سرد، رنگ‏هایی است که نماد و نشانه ِ آتش و آفتاب است مانند سرخ، نارنجی، قهوه ای ، زرد و همه رنگ‏های همگروه سرخ. در این فرهنگ‏ها، نام رنگ‏های آتشین نیز یادآور آتش و آفتاب است و از آن برگرفته می شود. برای مثال، سرخ می شود آتشی و نارنجی، شعله ای و…..

نیز رنگ‏های گرماگیر مانند سیاه و سرمه ای که در سرزمین‏های سرد، دلخواه تر و مردم پسند تر از رنگ‏هایی‏ست که نور را وامی تاباند و یا از خود گذر می دهد. در این سرزمین‏ها پوشاک بسیاری از مردم از میان رنگ‏های تیره برگزیده می شود. واروی این چگونگی را در پوشاک مردم عربستان می توان دید که بیشتر از رنگ‏های روشن، بویژه سفید است. رنگ سفید کمتز از هررنگ دیگری انرژی تابشی آفتاب را نگه می دارد و در سرزمین‏های سوزان عربستان بهترین رنگ برای پوشاک است. ارزش این رنگ تا بدانجاست که در فرهنگ بیابان نشینان، سفیدی نماد پاکی و نیکبختی ست و سیاهی نشانه بدی و پلشتی. این ارزشداوری را در گویه‏هایی چون؛ سفید بختی، دلسیاهی، روسیاهی و …می توان شنید. نیز سپید پوشی در هنگام شادی و سیاه پوشی در زمان عزاداری. این گزینش در فرهنگ‏های رویاروی فرهنگ گرمسیری مانند فرهنگ چینی که در هنگام عزاداری سفید می پوشند، برعکس است.

سرد سیریان گرما را نشانه سلامت و سازگاری می‏پندارند و پسوند “گرمی” را در زبان نمادِ نیکی و سلامت می‏دانند. واژه هایی چون؛ دلگرمی، خونگرمی، سرگرمی، پشت گرمی، نمونه‏های فارسی این چگونگی است. رنگهای برتر هر فرهنگ را می توان در ادبیات عامیانه آن یافت یافت؛ اینهم نمونه اش؛ “گل سرخ و سفیدم کی می آیی؟” نیز هرچه آتشین، دلربا و زیبا پنداشته می شود، مانند؛ آتشین، آتشناک و آتشپاره.
در فرهنگهای کویری که آتش نماد دوزخ است، زنگهای برتر آن‏هایی‏ست که یادآور خنکی آب و آبناکی ِ خاک و هواست، مانند، آبی، سبز و رنگهای همریشه آنها. چنین است که در این فرهنگ‏ها آبی، رنگ عشق است و سبز رنگ برتری. شیعیان رنگ سبز را نشان سادات می دانند و مغول ها آنرا رنگ خدا.

روانشناسی رنگ، پیوند ژرفی با نقش زیستیاری رنگ‏ها دارد. رنگی دیدن جهان تنها ویژه انسان و چند جانور دیگر است و بیشتر جانوران جهان را با دو رنگ سیاه و سفید می بینند. اگرچه رنگین دیدن جهان بسی خوشایندتر از سیاه و سفید دیدن آن است، اما این توانایی برای خوشداشت انسان پدید نیامده است. از دیدگاه برآیشی، رنگ‏ها نمادها و نشانه‏های آب و هوای نیکو و خورا ک و نوشاک پاکیزه‏است. انسان دشت‏ها و دامنه‏های سرسبز و آبسال را از آنرو خوش می دارد که هماره در درازنای تاریخ برآیشی خود در این گونه زمین‏ها خوراک و نوشاک بیشتری یافته است و می تواند به کشت وکار و دامداری بپردازد.

رنگ سبزی‏ها و میوه‏های خوردنی نیز نشانه رسیدگی و آمادگی آن‏ها برای خوردن است. توانایی رنگی دیدن، ابزار بسیار ساده ای در اختیار انسان گذاشته است که وی با آن می‏تواند بی که به میوه دست بزند، خوردنی بودن آنرا از روی رنگ آن بررسد. این توانایی کوچکی نیست که بتوان با دیدن رنگیزه پوست مواد خوراکی به ماهیت شیمیایی آن پی برد.

پیوند رنگ‏ها و و فرهنگ‏ها، پیوندی شگفت و رازگون است که می تواند زمینه پژوهش‏های دامنه داری در گستره روانشناسی سازگاری با زیستبوم و نیز چگونگی پیوند فرهنگ و هنر و بوم و بر را فراهم کند و ای بسا که به رشته های تازه ای در حوزه روان درمانی کشیده شود.
…………………………..
۱. البته باید گفت که امروزه این چگونگی کم و بیش از میان رفته است و بسیاری از مردم جهان بی توجه به زمینه ها ی زیستبومی خود، پیرو فرهنگ غربی هستند.
***

۴۰. جنگ پیر و جوان

جوان بودن در ایران کار دشواری باید باشد. جامعه ما همیشه پدر سالار بوده است. پدر سالار و پیر سالار. در ایران همیشه میان پیر و جوان دیواری از بی اعتمادی و ناراستی برپا بوده است. نماد این چگونگی کشته شدن سهراب بدست رستم است. امروز نیز همچنان سهراب‏ها و نداهایی که برسر راه پیران گورین سبز می‏شوند، با گلوله‏های بیداد آنان بخاک می‏افتند. پدر سالاری و پیر سالاری دو نمونه از گرفتاری‏های تاریخی ماست. جامعه ای که درآن زور و زر در دست پیران آزمند است، از تغییر – هر گونه تغییری – گریزان است. هراس از دگرگونی در فرهنگ پیرسالار، ریشه در هراس از مرگ دارد. هراس از آن که نو، نشان از رفتن کهنه دارد. چنین است که پیرسالاران از دیگرگون شدن و نو شدن گریزا نند. دگرگونی یادآور این حقیقت است که ما ماندنی نیستیم. انسان، همیشه خواستار جاودانگی و ماندن است و هر گونه تغییری، ناپایداری ِ هستی را یادآروی می کند. اگرچه تازگی‏ها مد شده‏است که رفتن با جهان و تغییراتِ آن را نشانه روندگی و پویایی انسان بدانند، اما حقیقت این است که انسان از زمانی که مرگ را باور می کند، یعنی از چهل سالگی به بالا، دیگر از تغییر و دیگرگون شدن خوشش نمی‏آید.

دیگر آن که هر پدیده نو، ما را به گستره تازه ای می کشاند که ای بسا ما درباره آن چیزی ندانیم و بترسیم که این نادانی سبب شود که هم ما بی آبرو شویم و هم شاید دیگران جای ما را بگیرند.

جنگ ِ پیر و جوان هم ریشه در ناخوشایندی پیران از تغییر دارد. پیران از تغییر گریزانند، اما جوانان که مرگ را باور ندارند، خواستار دیگرگون کردن جامعه و جهان‏اند. چنین است که در همه جا، پیران اهرم‏های قدرت را با چنگ و دندان در دست می گیرند و با جوانان و آرزوهای آنان با پوزخند برخورد می کنند که:

آنچه در آینه جوان بیند
پیردر خشت خام آن بیند

در کشورهای دموکراتیک، نیاز جوانان در برنامه ریزی‏های کشوری در نظر گرفته می‏شود، اما در حکومت‏های خودکامه دیکتاتوری، حکومت هماره با جوانان و گروه های جوان، مانند دانشجویان و مد پرستان و دیگراندیشان و دیگرخواهان درستیز و کشمکش است و پایاندادِ این چگونگی هم اگر درهم ریزی جامعه و هرج و مرج و انقلاب بناشد، ستیز هماره پیر و جوان و گرفتاری‏های خانوادگی و روانی و فرهنگی‏‏ست.

***

۴۱. بدون شرح

از برای رفع یأجوج هوا از آب ِ خشک
خاکـیان ســدی بروی آتـش تر بســـته‏اند
(خاقانی)

***

۴۲. پنداره‏های نادرست

آگاهی انسان از رفتارهای و کردارهای خود بسی اندک تر از آن است که او می پندارد. یکی از افسون‏های ذهن انسان این است که دارنده خود را در این خیال ِ خوش می‏دارد که وی از خویش و جهان آگاه است و هماره همه چیز را در دیدرس خود دارد. اما هرگز چنین نبوده و نیست. بگذارید برایتان یک نمونه از کردارهای ژنتیک انسان را بیاورم که شاید تا کنون نشنیده باشی و آن این که اگر در هنگام خواب، جانور ریزی چون پشه، مورچه و یا عنکبوت وارد دهان انسان شود، مکانیزم جویدن خودبخود به کار می‏افتد و انسان بی که از خواب بیدار شود، آن مهمان ناخوانده را می جود و فرو می‏هد. کردارهای واکنشی و خودکار ِ تن انسان فهرست بزرگی دارد که در زمانی دیگر بدان خواهم پرداخت.
یکی دیگر از پنداره‏های نادرست روزگار ما این است که همه رفتارها و کردارهای انسان با منطق و خِرد سروکار دارد. چنین نیست. بخش بزرگی از خواهش‏ها و آرمان‏ها و نیازهای خردمندان، هیچ پیوندی با منطق و خرد ندارد. این چنین اگر می‏بود، در جهان از هنر نیز خبری نمی‏توانست باشد.
***
۴۳. با شما نیستم
ما ایرانی‏ها مردم ساده ای هستیم. ساده تر از آن که خود می پنداریم. آنسان ساده که برخی از ما ایرانیان را زرنگترین مردم دنیا می دانیم. برخی برآنند که ما از خودمان هم زرنگ تریم. این پنداره ویژه همه آنهایی‏ست که نمی توانند از نقطه ناممکن به خودشان بنگرند.
– نقطه ناممکن!؟
– یعنی نقطه ای بیرونِ از کیسه تن ِ فرد. یعنی این که از تن خودت بزنی بیرون و چند قدم از خودت دور شوی و به خودت بنگری. آنگاه می توانی از چشم انداز دیگران به خودت نگاه کنی.

بله، ما مردم بسیار خامی هستیم. البته تنها ما خام نیستیم‏. خوشبختانه و یا بدبختانه، خامی انحصاری نیست. اما خب، ما هم هستیم. دیروز و امروزمان هم همین را می گوید. مردمی ساده و خام. با شما نیستم ها. گمان هم نکنی که دارم ناسزا می گویم. نه.مرادم این است که ما آمادگی زندگی در دنیای بسیار پیچیده کنونی را نداریم. همه چیز برایمان زود تعریف می شود. زود آشنا می شود و رمز زدایی می گردد. ما همه چیز را زود یاد می گیریم، البته در خیال خود.   دیر هم می فهمیم که زود یاد گرفتن می تواند کار دست آدم بدهد و میانبر زدن افت و خیز دارد و گاه بهایی بس گزاف.

امروزه در غرب، سخن از بررسی ۳۶۰ درجه ای می شود. یعنی که نورافکن ذهن را برگرداگرد پدیده مورد بررسی انداختن و چشم اندازی چاررویه از آن داشتن. آنگاه دریافته‏ها از آن چشم انداز گوی گون را با چشمداشت به دستاوردهای دانشی درباره آن پدیده، در چرخه استراتژی‏های پیچیده سنجیدن و سپس پژوهیدن و پالودن پایانداد ِ آن در کمیته‏های رگبارذهنی.۱
این شیوه بررسی کجا و شیوه ِ یک درجه ای ما مردم درجه یک که هنر را نزد ایرانیان می‏دانیم و بس.
……………….
۱. Brain Storm؛ نشستی که درآن زبدگان و کارآمدن رشته ای، به پدیده مورد بررسی می اندیشند و پیچند و ساعتی با ژرف اندیشی، زیر و بم آن را می سنجند. خودمانی ترش می شود بند کردن ِ جدی به چیزی، کاری و یا برنامه ای.

***

۴۴. عاقبت بخیر

با ادب باش تا بزرگ شوی
بره گردی، نصیب ِ گرگ شوی

با ادب باش تا که در گیتی
بار هرگز نیاوری خیطی

نزنی از حریم ِ خود بیرون
ننهی پا به پایگاهِ جنون

تا نه چون من، اجق وجق باشی
بلکه هموار شق و رق باشی

” بله قربان” و “مخلصم”، گویان
آلت دست جمله پررویان

بشوی در سراسر عمرت
تا شود بیست دائماً نمره ت

بانی هرچه خوب و خیر شوی
عاقبت، عاقبت به خیر شوی

https://akhbar-rooz.com/?p=36844 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x