پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت های شـــــبانه: (۸۵) – ابراهیم هرندی

۵۵۶. نازی زدایی از فرهنگِ ایرانی

برنارد هنری لِوی که خود را روشنفکر و یکی از نوفیلسوفان فرانسوی می داند، چندی ست که هیاهوی بسیاری درباره ی گفتمانی که او آن راُ “نازی زادیی از فرهنگ” ایرانی نامیده است، در رسانه های همگانی فرانسه براه انداخته است. فشرده ی سخن او در این باره این است که رضا شاه پهلوی که ستاینده ی هیتلر و شیفته ی اندیشه ی آریایی پرستی او بود، نام ایران را که پیش از آن در تاریخ و پیمان نامه های بین المللی “پرشیا” بود، در سال ۱۹٣۵ میلادی به “ایران” تغییر داد. لوی این چگونگی را بسیار معنادار می داند و برآن است که رضا شاه این کار را برای خوشداشت هیتلر کرد زیرا که در زبان فارسی، “ایران” بمعنای سرزمین آریایی ست. لوی برآن است که در پی این چگونگی، حکومتِ هیتلر در پیامی که آنرا “قراردادِ قرن”، خواند، به رضا شاه نوشت که؛ “ما آریایی های غربی، شما را آریایی های شرقی می دانیم و باهم به پیروزی بزرگی که چیرگی برجهان است، دست خواهیم یافت.”

لوی برآن است که این گونه شد که رضا شاه پذیرفت که واژه ی “ایران” را که هیچ بارِ مثبتی در ذهن انسان غربی نداشت، بجای واژه ی “پرشیا” که یادآورِ تمدن ایرانِ باستان و شعر و قالی و سفال و هُنر و گربه ایرانی بود، بگذارد. در سال ۱۹۴۱ نیز که نیروهای متفقین، این ستاینده ی هیتلر، یعنی رضا شاه را از ایران بیرون انداختند، نازی زدایی را از قلم انداختند و چنان شد که ارزش های فرهنگ نازی در فرهنگ ایران تنید و یهود ستیزی و فریادِ مرگ براسرائیل، همچنان تا به امروز، بی هیچ شرم و آزرمی در کشور ایران، آزاد و پذیرفته شده است. به گمانِ لوی، این چنین است که امروز نیز، سردمداران جمهوری اسلامی، با سربلندی سخن از نابودی اسرائیل سخن می گویند و بی شرمانه می گویند که این قوم را باید از صفحه ی روزگار برانداخت!

برنارد لوی می گوید که دیری ست که ارزش های فرهنگِ نازی از همه ی فرهنگ های جهان، بجز فرهنگ ایرانی زدوده شده است و اکنون زمان آن فرارسیده است که جهانیان این لکه ننگ را از دامن جامعه جهانی پاک کنند. پیداست که برنارد لوی، با این تئوری تازه ی خود، پشتوانه ی ایدولوژیک برای حمله ی ترامپ به ایران را فراهم آورده است. این روشنفکرِ خود- گمارده ی فرانسوی که جهانیان را به ویران کردنِ ایران برای نازی- زدایی از فرهنگِ آن می خواند، مانند همه ی تندروهای دیگر، هدف را توجیه کننده ی وسیله می داند و راست و دروغِ آنچه که می گوید، برایش اهمیتی ندارد. لوی همچنان با شعار،ِ “نه غزه، نه لبنان” و یا “دشمن ما همینجاست” کاری ندارد. انگار که او مامور است و معذور.

جنبشِ نو- فیلسوفان فرانسه را دولت امریکا در دهه ی هفتادِ سده بیستم میلادی برای آلودن فضای فلسفی ضد امپریالیستی در فرانسه براه انداخت. نوفیلسوفان، فرهنگ فیلسوفان چپ گرا و مارکسیست را فرهنگِ ستایشِ قدرت می دانند و روی سخنانشان با کسانی مانند ژان پل سارتر و نیچه و هایدگر و اندیشه های پساساختارگرایان است.۱
…..
برای آگاهی بیشتر در این باره، نگاه کنید به لینک های ریز:

۱. www.les-crises.fr

۲. en.wikipedia.org

***

۵۵۷. گیتی مداری

“گیتی مداری”، نام فصلنامه حزب سکولار دموکرات ایرانیان است. هدف من از اشاره به این فصلنامه در این یادداشت، رسایی و زیبایی نام آن فصلنامه است. گیتی مداری، برابرنهادِ رسا و روشن و روانی برای گفتمانِ “سکولاریسم” است که دوست فرهیخته و نواندیشم دکتر اسماعیل نوری علا آن را ساخته و پیشنهاد کرده است. البته پیش تر، با واژه ی “گیتی گرایی” در برابرِ سکولاریسم آشنا بودم. اما پسوندِ “مداری” بجای “گرایی” در برابرِ”ایسم”، بسیار رساتر و روانتر می نماید. واژه ی گرایش در زبانِ فارسی مدرن، برای اشاره به گرویدن به آئین و دین و مرام و مسلک بکار برده می شود، مانند؛ دهری گرا، ملی گرا، کمال گرا، علم گرا و جنسیت گرا. اما پسوندِ “مداری”، اشاره به گستره ی موضوع دارد، مانند؛ سیاستمداری، شریعتمداری، دولتمداری و همایون مداری. مدار در زبان فارسی بمعنای دایره دور زدن و گستره ی گردش است. این دایره در نگرشِ سکولار، گیتی ست. اگر بپذیریم که انسان سکولار کسی ست که ذهن اش در گستره ی گیتی دور می زند و تنها با این جهان سروکار دارد، آنگاه گیتی مداری را برابرنهادِ بسیار با مسمّایی برای سکولاریستم خواهیم یافت.   

در پیوند با این واژه، گیتیانه و گتیایی را نیز داریم که به گمان من، یکی نارسا و دیگری نادرست است.
……
۱. drive.google.com

***

۵۵۸. مقدمه ای بر اقتصادِ سیاسی در عصر جهانی کردن

کتابِ “مقدمه ای براقتصادِ سیاسی در عصرِ جهانی کردن”، نوشته ی دکتر احمد سیف را در پیش رو دارم. کتابی پُر از نکته های آموزنده و سودمند، هم درباره ی اقتصاد و هم نیز درباه ی گفتمان جهانی شدن. این کتاب به زبانی چنان ساده و روان نوشته شده است که نیازی به پیشداشتِ دانش اقتصاد نیست. من با آنکه نه چیزی درباره ی اقتصاد می دانم و نه جهانی شدن، یا جهانی کردن، هم این کتاب را روان و خواندنی یافتم وهم آموزنده. با خواندن آن نیز، هم با تئوری استاپلر و ساموئلسون آشنا شدم و هم با الگوهای رشد اقتصادی و اقتصادِ سیاسی آب و مشکل آقای توماس پیکتی وده ها نکته ی ارزنده ای که می تواند درک ِ خواندن مقاله های اقتصادی و بازرگانی را در آینده برایم آسانتر کند. افزون براین همه، خواندنِ کتاب دکتر سیف، نکته های چندی را نیز در ذهن من برانگیخت که در این یادداشت به دوتا از آن ها اشاره می کنم.

نخست این که اگرچه گفتمان جهانی شدن و یا جهانی کردن، از حوزه ی اقتصاد به گستره های دیگر نشت کرده است و اکنون بسیارانی از فرهنگ جهانی، زیستبوم جهانی، زیستِ جهانی، هنرِ جهانی و حتی، حقیقت، مد، و غذای جهانی سخن می گویند. اما در حقیقت، هدفِ اصلی این پروژه، گشودن بازارهای جهان بروی سرمایه دارانِ غربی برای چاپیدن منابع کانی کشورهای پیرامونی و بیگاری گرفتن از نیروی انسانی آن هاست. جهانی شدن، یعنی فرارِ کارفرما از قوانینِ کار و ایمنی در کشورهای صنعتی به کشورهای پیرامونی مانندِ ویتنام، کامبوج، بنگلادش، رومانی، سری لانکا و…. برای برپایی کارخانه های و کارگاه های تولیدی با شیوه های عهد بوقی.

نکته دیگر این که، پیدایشِ طبقه ی زورمندِ تازه ای بنام نئوکان ها (نومحافظه کاران) در چهاردهه ی گذشته در کشورهای صنعتی غربی بویژه در امریکای شمالی و اروپای غربی، سیاست جهانی را بگونه ی بسیار هراس آوری چنان بازسازی کرده اند که بسیاری از گفتمان هایی که در نیم سده ی گذشته بدیهی پنداشته می شد، اکنون به پرسش گرفته می شود. نمونه های این گفتمان ها، ویرانی و آلودگی زیستبومی، افزایشِ گسل های طبقاتی، کشوری و میان- نسلی، بدی خشونت و جنگ است. اکنون در کشور امریکا گروهی حکومت می کند که با صدای بلند، خواهان دامن زدن به جنگ و ویرانی در کشورهای پیرامونی برای افزایشِ سودِ سرمایه خویش است. گروه کچلک بازی که به گفته نوام چامسکی، خطرناکترین دشمن انسان و انسانیت در طول تاریخ است و در چهل سالِ گذشته، همه ی رئیس جمهوران امریکا بحز اوباما را بازیچه سیاست های فاشیستی خود کرده است.   

***

۵۵۹. هـوا

چه خاطره‏ هایی در چنته ی این هواست!
یاد ایرانی که دیگر نیست
بوی بارهنگ و بادیان
در پسکوچه های کودکی
طعم نمناکِ هوای زاینده رود
که دیگر نه زاینده است و نه رود
و یاد روزی که جهان معنا داشت

چه خاطره‏ هایی در چنته ی این هواست!
یادِ تو
یادِ کوچه ی خالی
و پرندگان شعله وری
که در سپیده دمان پرکشیدند
و هر معنا را با خود بردند
چه خاطره‏ هایی در چنته ی این هواست!

***

۵۶۰. انقلاب فرانسه

ذهنِ انسان شکل های بی معنا و مبهم را تاب نمی آورد و آن ها را معنادار می کند. شکل هایی که ذهنِ ما از تودهای ابرِهای گذران در آسمان در می آورد، نمونه ای از این چگونگی ست. گرایشِ انسان به معناجویی و معناخواهی (گشتالت) در همه چیز و همه کار نیز، برآیندی از این چگونگی ست. این گونه است که آغاز و پایانِ جهان، هماره ذهن انسان را درگیرِ خود داشته بوده است و افسانه هاِیی که درباره ی چگونگی ِآغاز و پایانِ جهان و هستی ساخته شده اند، پیوندِ یکراستی با شیوه ی گذاران انسان در جهان و اخلاق و آداب زیستی او دارند. این افسانه ها، ماهیتِ هستی را تعریف می کنند و ارزش های بنیادی هر فرهنگ را شکل می دهند. گذاره های ارزشی، اخلاقی و کرداری ای که در متن های ادبی – تاریخی جهان، مانند، ایلیاد، اودیسه، گیلگمش و شاهنامه فردوسی آمده اند، همه افسانه هایی برای معنادار کردن هستی آدمی برروی زمین هستند.   

با تابشِ آفتابِ روشنگری از سده ی شانزدهم ترسایی بدینسو، افسانه ها از حقیقت تهی پنداشته شدند و هستی از آغاز و پایان افسانه ای جهان بُرید. از آن پس آدمی نه می داند که از کجا و برای چه به این جهان می آید و نه این که به کجا خواهد رفت. برخی از آگاهان براین باورند که ناآگاهی و بی خبری از آغاز و فرجامِ جهان، زندگی انسان را در پنداره ی او، از آغاز و پایانِ معنادار، تهی کرد و وی را به پوچی رساند. آنان که این روایت از هستی را باور دارند، می گویند که همه ی بدبختی های انسان در سه سده ی گذشته، از افزایش میزان افسردگی تا ناامنی و جنگ و آمارِ فزاینده ی خودکشی، از آغازِ دوره ی رُنسانس به این سو را باید در این چگونگی پی جُست. آنان همچنین می گویند که همه ی ارزش هایی را که انقلاب فرانسه از فرهنگ غربیان روبید، دستاوردهای هزاره های کهن بود که انسان با تجربه و خطا به آن ها رسیده بود. اما دستاوردهای آن انقلاب، دست پخت گروهی نیک اندیشِ سربهوا بود که آرمان های خود را جایگزینِ تجربه های کهنسال انسانی نمودند و انسان را به وادی شک و نسبیت و دهری گرایی کشاندند. به گمانِ این گروه، هنوز زمانِ داوری درباره ی نیک و بدِ انقلابِ فرانسه و دستاوردها و بازتاب های آن فرانرسیده است. اگرچه آن انقلاب، برآنچه انسان در هزاره های کهن، با آزمون و خطا بدست آورده بود، پایان داد و آن را بازتابِ فرهنگِ افسانه ای و پدرسالار و ستم – بنیاد خواند، اما خودِ این انقلاب، ارزش هایی را پدید آورد که هنوز بازتاب های کرداری، رفتاری و فرهنگی آن ها آشکار نشده است. برای نمونه، انقلابِ فرانسه، انقلاب کردن را کُنشی فرهنگی و پذیرفتنی کرد و خشونت را در پیوند با این چگونگی پذیره ای اخلاقی کرد. اما این نکته که پذیرشِ همگانیِ خشونت در پیوند با انقلاب، تاکنون چه بازتاب هایی در جامعه انسانی داشته است، هنوز مورد بررسی روشمند قرار نگرفته است.

***

۵۶۱. نکته

پندارِ آدمی در پیوند با غم و شادی ساختاری تاریخی دارد. در روزگارِ ما، شادی بهتر و برتر از اندوه پنداشته می شود و از اینرو، بسیاری از مردم می پندارند که شادی همیشه چنین جایگاهی در ذهن همگان داشته است. اما حقیقت این است که جایگاهِ ارزشیِ غم و شادی در گذارِ تاریخ، پیوندِ یکراستی با جهان نگری انسان در هرزمان داشته است. هرگاه که انسان در سرزمینی برای دوره ی درازی اسیر خشکسالی و تهی مایگی زیستبوم خویش بوده است، ونیز، هرجا که جنگ و ناامنی و بِیداد، برای سالیانی چند، دمار از روزگارِ انسان برمی آورده است، فرهنگ مرگ برجامعه سایه می گسترده است و نمایشِ اندوه، نشانه دانایی و وجدان می شده است. در چنان فرهنگی، دیدِ انسان، تونلی می شود و همه کُنش ها و کوشش های او با چشمداشت به ماندگاری دنبال می شود. پس هرچه پیوند یکراستی با زنده ماندن ندارد، تشریفاتی و بیهوده پنداشته می شود و خنده و بازی و سرگرمی، پوچ و بیهوده می نماید و نماد و نشانه ی بی خِردی و ناآگاهی و بیرگی می شود. چنین است که در دین هایی که در سرزمین های بی آب و کویری شکل می گیرند، خنده و شادی و خوشباشی جایی ندارد. در آن دین ها، گریه برهر دردِ بی درمان، دوا پنداشته می شود و چشمِ گریان و دل شکسته، ارزشمند و خداجو خوانده می شود. ملا محمد باقر مجلسی که از “اغزه ی علمای اعلام شیعی” در دوران صفوی بود، در کتاب بحارالانوار خود که در بیست و پنج جلد نوشته شده است و در آن از آدابِ همه چیز، از رفتنِ به بیت الخلا تا شیوه ی درستِ رویارویی با نکیر و منکر در شبِ اولِ قبر نوشته است، دلِ شاد را قدمگاهِ شیطان خوانده است و خنده را زنجیری که ابلیس بر ایمانِ بندگانِ راستین خدا می بندد. در اصولِ کافی و رساله الشیعه نیز که از کتابهای اساسیِ فقه شیعه است، خنده و شادی، نکوهش شده است و بندگان راستین خدا، به پرهیز از این دو اندرز داده شده اند.

***

۵۶۲. افلاکیان

خاکیان باید که برگیرند دل زافلاکیان
کیستند افلاکیان؟ افسانه های خاکیان

عرشیان و فرشیان و انبیا و اولیا
براساسِ گفته های راویان و حاکیان

بعله، باید دست بردارند و آسان بگذرند
خاکیان زافلاکیان چون ماهیان و ماکیان

ورنه از این التجای بی ثمر ما را چه سود
گرنشاید گفتگو باشان چو وُاکی- تاکیان*

گفتگو با آسمان و ریسمان نابخردی ست
گر نمی دانی سرو کارِ تو باشد با کیان

البته افلاکیان همواره جا خوش می کنند
در جهان، در کله های پوکِ لاادراکیان

“آسمان خالی ست” از افلاکی و جن و پری
نیک گفته ست این سخن را خانم حکاکیان

دست سوی آسمان بردن که راه چاره نیست
چاره را باید که خود پیدا کنید، ای شاکیان

تا “بهارِ عمر باشد باز برتختِ چمن”
خاکیان باید که برگیرند دل زافلاکیان
…….
Walkie Talkie. دستگاه گفتگوی بی سیم. البته این روزها تلفنِ بی سیم هم پیدا شده است

https://akhbar-rooz.com/?p=36494 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x