پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت های شـــــبانه: (۹۰) – ابراهیم هرندی

 


۵۸٣. آرایه های بی نام

شعرِ منظوم در همه ی زبان ها آرایه های بی نامی دارد که بسیاری از آن ها را در شعرِ برخی از شاعران چیره دست و ورزیده در هر زبان می توان دید و شنید. این آرایه ها بازتابِ چینشِ حروف و واژه ها در شعر، به گونه ای ست که موسیقی شعر را افزایش می دهد و ذهن را به گستره ی خیال می کشاند. در شعرِ منظومِ فارسی، حافظ و سعدی جلودارانِ این آرایه ها هستند و در شعر اکنونیان، شهریار، سایه، رهی معیری، اخوان ثالت و پژمان بختیاری و امیری فیروزکوهی، نام هایی هستند که در یادِ من مانده اند.

بنیادِ این آرایه ها، آهنگ، وزن، تکرار، تناسب، تقابل، مطابقه و صنایع دیگرِ شعرِ شفاهی ست، اما تنها با کاربردِ آگاهانه ای این صنعت ها در شعر، نمی توان بدان آرایه ها رسید. از اینرو من این آرایه ها را پرتوی از ذهن و زبانِ شاعرانه می دانم و گمان نمی کنم که هیچ یک از شاعرانی که نام بُردم، آگاهانه به این آرایش های بی نام پرداخته باشد. با کاربردِ آگاهانه ی صنایعِ شعری، می توان به صنعتگری در نظم پرداخت، اما شعر نمی توان ساخت. شعرِ قاآنی نمونه ی خوبی از این چگونگی ست. زیاده روی در کاربردِ صنایع شعری، آنگونه که قاآنی کرده است، خواننده را به این نکته می رساند که وی ورّاجی زبانباز بوده است. آنچه من در این یادداشت، آرایه های بی نام می خوانم، کاربُرد آمیزه ای از صنایع شعری در چینش واژگانی شعر است که گاه ریشه در تکرار و تناسب دارد و گاه در واتابِ همنشینیِ دو واژه با یگدیگر. برای نمونه، در این بیت از حافظ:

سمن بویان غبارِغم چو بنشینند بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

در این بیت، گذشته از تکرارِ «س»، «ش»، «ب» و «پ»، همنشینیِ واژه های سمن+ بویان، غبارِ+غم، بنشینند+ بنشانند، پری+ رویان و بستیزند+ بستانند، این شعر را تابناک و آهنگین کرده است. انگار حافظ جویباری از موسیقی خیال انگیز خود را از بلندای کوهی بسوی دره روان کرده است. جویباری که نرمای خیزوخواب و بلنداپست آن را در واژگان اش می توان حس کرد و با آنها به پایکوبی پرداخت. دوباره و چندباره ‌گویی مکانمندِ حرف، واژه یا عبارت در شعر، با افزودن موسیقی به آن، به روانی آن شعر می ‌افزاید و آنرا ذهن پذیر نیز می کند.

نمونه ی دیگر:

چو در دست است رودی خوش بزن مطرب سرودی خوش
که دست افشان غزل خوانیم و پاکوبان سراندازیم

در این بیت، حرف«د» ۶ بار، «و» ۶ بار و «س» ۵ بار تکرار شده است. آمیزش ذهنی تجربه‌ های آشنا با بیگانه شادی‌ آور است. اگرچه ذهن انسان از تکنواختی هماره آزرده می ‌شود، اما ورود به دنیای ناآشنایی ‌ها نیز بدون همپای آشنا هراس‌انگیز است. از اینرو، بیرون جَستن به دنیای بیگانگی ‌ها، خستگیِ یکنواختی را از ذهنِ آدمی می ‌زداید و گریختن از آن به جهانِ آشنا، هراس از بیگانگی را چاره می ‌کند. تکرار حرف در شعر، این آمیزش ذهنی را میسر می‌ سازد. شعر حافظ سرشار از این‌ گونه جست و گریزهاست:

این هم دو نمونه از این چگونگی در شعرِ اخوان:

ای تکیه ‌گاه و پناه
زیباترین لحظه‌های
پرعصمت و پرشکوه
تنهایی و خلوت من

اگر اخوان گفته بود؛ ای پناه و تکیه ‌گاهِ لحظه ‌های زیبای پرشکوه و پرعصمتِ خلوت و تنهایی من. جمله ای عادی ساخته بود.اما با کاربردِ وزن، ازهمین واژگان تصویری شاعرانه و ذهن پذیر ساخته است. منظورم از ذهن پذیر این است که می توان آن را بحافظه سپرد و زمزمه کرد. ذهن انسان سالم، آوای آهنگین را دوست دارد. ترنم آوای آهنگین و موزون، گشاد و بست ذهن را سبب می‌ شود و انسان را طراوت و تازگی می‌ بخشد. برخی از زیست ‌شناسان بر این گمان اند که شادیِ ناشی از شنیدن آهنگ در ذهن انسان، ریشه ی ژنتیک دارد، زیرا کُنش های زیستی ِ بدن جانداران – مانند خیزش و ریزش خون در رگ ها، فرودم و بازدم، حرکت قرینه ‌ها و انحناهای بدن– همگی پیرو آهنگ های ویژه خویش اند. هماوایی سخن آهنگین با آهنگ های درونی، نه تنها دل‌ انگیز است، بلکه بسیاری از کُنش های بدن را نیز کُند و تُند می ‌کند. از اینرو، خوشه چینان، بنایان، آهنگران و کارگران تکرارکار، در هنگام کار، دم می ‌گیرند و آهنگ آن را با کوشش های خود هماهنگ می‌ کنند. یادگیری و ازبرکردن سخن آهنگین، موزون و منظوم، بسیار آسانتر از سخن غیرموزون است.

وزن، قافیه، ردیف، تکرار، تسجیع، ترصیع، تناسب، تقابل و مطابقه، همگی از ترفندهای آهنگ ‌آرا و ابزار نقطه ‌گذاری شعر شفاهی ست. وزن، نظم در تولید آواست. در شعر منظوم فارسی، این نظم بر مبنای کمّیت هجاها، یعنی نظم میان هجاهای کوتاه و بلند، است. قافیه و ردیف نه تنها دوپاره ی بیت را موزون می ‌کند، بلکه نقش نقطه آخر جمله را نیز بازی می ‌کند.

رویه ی دیگری از این آرایه های بی نام، کاربردِ شگفتِ واژه در جایی که شنونده و یا خواننده ی شعر انتظار آنرا ندارد، است. نمونه ای از این آرایش، کاربرد واژه ی “هنوز” در پایانِ شعرِ مرثیه از شاملوست:

و ما هم‌چنان
دوره می‌کنیم
شب را و روز را
هنوز را

نمونه ی دیگر، واژه ی “آری” در پایان شعرِ “قصه شهرِ سنگستان” از اخوان است:

بگو آیا مرا دیگر امید رستگاری نیست ؟
صدا نالنده پاسخ داد :
…آری نیست.

سخن درباره ی آرایه های بی نامِ شعرِ منظوم، رشته ای ست که می تواند سرِ درازی داشته باشد. رشته ای که پرداختن بدان، کارِ من نیست. اما در این یادداشت تنها خواستم اشاره ای به آن بکنم.

***

۵٨۴. زمانِ غصه و ماتم نیست

بهـــــار دارد می آیـد
به دل بگو که بیاساید

بکام غم نشود ویران
بدام غُصه نفرساید

بگو که نوروز در راه است
بگـو که آغـوش بگشاید

نسیم نورسِ نوروزی
بگو که دیر نمی پاید

بگو که از جا برخیزد
دوباره پنجره بگشاید

و باز آشتی کند با خویش
امیدوارشود، بــــایـِد.

کلوچه گِرد کند آرام
کلوچه دانِ مسی ساید

دوباره سفره نوروزی
به نقل و سبزه بیاراید

کنار خانه تکانی، دل
زداغ و دغدغه پیراید

زمانِ غصه و ماتم نیست
بهــــــار دارد مـی آیــــــد


***
۵٨۵. آتش بس ِ یک طرفه!

در آستانه فرارسیدن نوروز باستانی، حکومت اسلامی ایران برای نشان دادن حُسن نیت خود، اعلام آتش بس کرده است. سخنگوی نیروی انتظامی در این باره امروز در جمع خبرنگاران اعلام کرد که؛ از آنجایی که اسلام دین رافت و شفقت و نشاط است، نیروهای ما در شب چهار شنبه آخر سال، از گشودن آتش بروی مردم خودداری خواهند کرد، بشرطی که مردم نیز به بهانه چارشنبه سوری در میدان ها و پارک ها و حتی در حیات خانه هایشان آتش روشن نکنند

وی گفت ما در احادیث و روایات، هیچ سندی نداریم که نشان دهد که این عملِ مذموم و بیهوده، کار خوبی است. آیا شما جایی خوانده و یا شنیده اید که رسول الله ( ص) و یا یکی از اهل بیت (ع) و یا حضرت امام (ره)، در چنین شبی، از روی آتش پریده باشند؟ یا لااقل یکی از بچه های آنها مثل سکینه و رقیه و این ها، به چنین کاری دست زده باشند؟ اگر خوانده اید که به ما هم نشان بدهید! حتی در روایات آمده است که اگر پریدن از روی آتش، جنبه درمانی هم داشته باشد، بازهم فعل مکروه است. پس لطفاَ کسی داشتن زردی را برای پریدن از روی آتش بهانه نکند که پذیرفته نمی شود.

وی افزود: پس با این حساب، نباید انتظار داشت که یک طرف دستش باز باشد که در این شب، هر آتشی که می خواهد در سراسر کشور اسلامی بسوزاند و طرف مقابل دست روی دست بگذارد و فقط نظاره گرتوطئه های صهیونیست ها و آلِ سعود و امپریالیست هایی باشد که با این کار می خواهند کشور ما را به آتش بکشند. درست است که صبر ما انقلابی است اما بهرحال محض اطلاع همه‍ی ساواکی ها و سلطنت طلبان و سکولارها و اوباش و اراذلِ دیگه باید یادآوری کنم که کاسه صبر انقلابی ما کاسه است نه دیگ.

نامبرده افزود حالا که صحبت از دیگ شد، باید بگویم که بحمدالله، دیگ های اتمی ما همه پر از اورانیومی هایی است که در تنورهای دیجیتال امام مرحول، به امانت گذاشته شده است و اگر لازم شد با اقتدارِتمام عملیاتی خواهند شد. وی گفت که شک ندارد که فرهنگ غنی اسلامی ما، این اورانیوم ها را از اورانیوم هایی که در کشورهای دیگر است، غنی تر خواهد کرد و دنیا در وقتِ لازم خواهد دید که به کوریِ چشمِ ترامپ و اصحابش، چطور برای اولین بار، اورانیوم ۲۴ عیار دبش ِ فرد اعلا در کشور ما ساخته خواهد شد. هنگامی که درِ دیگ ها را بر داریم خواهید دید که اورانیوم ما چنان خوش پخت و غنی خواهد بود که یک وجب روغن، روی آن باشد. انشاالله.

وی افزود: آنها که می گفتند که دیگ و سیخ و سه پایه به چه دردی می خورد، امروز انگشت به دهان مانده اند که این اختراعات ایرانی چه کمک مهمی به اتمی شدن سرزمینِ اسلامی ما کرده است و این دیگ های شما ملت اسلامی، با چه عظمت و افتخاری دارند بر روی سه پایه های ایرانی، اورانیوم فقیر ِیک من ده شاهی را این گونه غنی و دلاری می کنند!

***

۵٨۶. شعر

باشد که عشق در تو بروید بهار وار
باشد که راه,
کوچه دهد گام هات را
باشد که شادمانی
از دور، روبروی تو آغوش واکند

باشد نسیم پشت سرت نرم
خورشید عشق کٌنج دلت گرم
باشد که باغ هر هیجان در تو گل کند

***

۵٨۷. اســـتاد گهگــــاهی

گاه چنین می نماید که وی جهانی چنان کوچک دارد که هیچ کس را جز او در آن جایی نیست. اما گاهی خودش را چنان بزرگ می پندارد که جایی برای هیچ کس در جهان باقی نمی گذارد.

***

۵٨٨. گویـش و نـگارش

گفتن و نوشتن دو حوزه ی گوناگون است. در برخی زبان ها، این دو با هم همسایه اند اما در زبانِ فارسی از هم بیگانه اند. چرا؟ پاسخ این پرسش آسان نیست، و یا هست و من نمی دانم. شاید از آنرو که زبان و فرهنگ شفاهی، زبان و فرهنگ زیر دستان بوده است و زبان و فرهنگ کتبی، زبان و فرهنگ زبَر دستان. زبان شفاهی، زبان روزمَرِگی و نزدیکی و مهربانی و خودمانی شدن است و زبان نگارش، زبان دیوانی و رسمی و اداری و درباری و کتابی و حسابی و سند و مدرک و تاریخ. شاید.

البته زبان گویش و نگارش باید از هم جدا باشد اما این جدایی به معنای بیگانگی این دو از یکدیگر نیست. به گمان من نگارش باید دو ویژگی داشته باشد. نخست، رسانه زبان استاندارد باشد، یعنی که بکاربرنده ی واژگانی باشد که همه ی کاربرانِ زبان آنرا دریابند. دیگراین که گونه ی بی لهجه زبان باشد تا همگان در هرکجای گستره زبانی که هستند، خواندن اش برایشان آسان باشد. البته به این سادگی هم نیست، اما دنباله ی کار را در این یادداشت نمی توان گرفت.


۵٨۹. قـندِ آمیخته با گـُل؟ نه

“چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی”
آن شـب قــــدر کـه مـا از تـو گرفـتیم لبــی

لب آن جوی، لبت جوی لبالب ز عسل
بـود، آمیخـته بـا آتـش ســــوزان تبـی

لبی از شهد جوانی و طرب مالامال
قند آمیخته با گـُل؟ نه، بهشتی رُطبی

عربی خواندی و هی گفتی و هی خندیدیم
از ملک فیصل و بن لادن و احـمد چلبـی

تـو و دلـتنگی و دوری زکــس و یـار و دیـار
من و بی صبری و بی خوصلگی، جان به لبی

گیسوان تو رها بود و پریشان در باد
فارغ از چشمِ حسودان و رقیبان و اَبی

راستی، اون چه دعایی ست که در اول ِ کار
دزدکی زیر لبت زمـزمه کردی، عربی؟

اوج ِ مـوج ِ هـیجان بود در آن داد و گـرفت
های و هوی تو که می رفت سوی بی ادبی

چه شـبی بود و تـبی بود و لبـی بود و بری
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی!

https://akhbar-rooz.com/?p=36471 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x