جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳

یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۰۲) – ابراهیم هرندی

ابراهیم هرندی

۶۳۷. ایمان، دین، مذهب، حکومت، تا ترامپ و پوتین!

ایمان هرجا که زمینه پیدا کند، دین ساز می شود و دین – هر دین – همیشه مذهب ساز می شود و مذهب – هر مذهب – ابزاری برای بدست آوردن قدرت است. اهل ایمان مردمانی نرمخو و خوشرفتارند، اما زمانی که دیندار می شوند، خود را مکلّف می پندارند و خیال می کنند که وظیفه ی الهی دارند که دیگران را به راهِ راست، هدایت کنند. پس دلسوزانه به نق زدنِ به آن ها می پردازند و با بکن، نکن های بی پایان نمای خود، آنان را به سوی بهشت راه می نمایند.

البته اگر مومنِ دیندار به قدرت برسد، دست و زبانِ خود را دست و زبانِ خدای خود می کند و با آنها چها که نمی کند، یعنی که می کند. از آن پس، راهنمایی ها و رهنمودهای دلسوزانه و خواهرانه و یا برادرانه ی او  جای خود را به خط و نشان های مکتبی و حکم های حکومتی و داغ و درفش می دهد.

هنگامی که مومن دیندار به حکومت می رسد، دیگر نه مومن است و نه دیندار. گفتمانِ “لامصب” را برای این جور کسان ساخته اند، یعنی کسی که دیگر هیچ خدایی را بنده نیست و در منشِ زیستی اش، ارجگذارِ هیچ مذهب و ملت و قانون و قاعده و هنجار و ارزشی  نیست. چنان انسانی در خطِ هفتمِ منشِ کرداری اش که آخرین پله از نردبان تکامل دینی اوست، “آتش- به – اختیار” می شود.   

نابرده رنج گنج میسّر که می شود

دیگر خدا و مذهب و قران زیاده اند

این سخن خمینی که؛ “اگر برای حفظ حکومت اسلامی لازم باشد، حتی امام زمان هم باید فدا شود.”، نمادی از این چگونگی ست. مومنِ دیندار، به حکومت که می رسد، مومنان و دینداران دیگر را، هرکه و هرکجا که باشند،”عمله و اکره”ی خود می خواهد. این که گاه گفته می شود که گناهان اهل شریعت را به حساب اهل طریقت نگذارید، سخنی خام و ناروا و بیهوده است که نه با دستاوردهای انسان شناسی سازگار است و نه با روندهای رفتاری و کرداری آدمیان در گذارِ تاریخ زیسته. هرگاه و هرجا که زمینه برای اهل طریقت آماده باشد، آنان بسیار زود، بساط شریعت خود را – البته به طریقتِ ویژه ی خود – پهن می کنند و دام می گسترند و دمار از روزگارِ مردم برمی آورند. منظومه های خمینی را بخوانید و ببینید که او در دیوان اش، چه عارفِ وارسته و بی نیاز و آسان گذار و نرمخوی و نازکدلی می نماید. دلشده ی شوریده ای که ابوسعید ابوالخیر و ابوالحسن خرقانی در مقایسه با او، به کفارِ حریص و حربی چون ترامپ و پوتین می مانند!

***

۶۳۸. چقدر از خودمان داستان در آوردیم.

هر ملت با زبان نیک و بد ِ خویش سخن می گوید، زبانی که همسایه اش آن را در نمی یابد. او این زبان را بر بنیادِ سنت ها و حقوق خویش بنا کرده است. (نیچه)
….

هرچه پیشتر می ‏رویم، بیشتر در می ‏یابیم که بریدن از قافله ی تمدن جهانی در راستای “بازگشتِ به خویش”،(یا بازگشت به خیش؟)،  چه کارِ ناروای بزرگی بوده است. به ما گفته بودند و پذیرفته بودیم که بخود آمدن و بازگشت به گذشته، کلید راه آینده است و راه رستگاری فردا را باید در بازگشت به دیروز جُست. گفته بودند و پذیرفته بودیم که پاسخِ همه ی پرسش‏های اساسی این مرز و بوم را، گذشتگانِ ما داده‏ اند و ما والگان وادی مغرب زمین، بیهوده با پیروی از راه‏ ها و روش‏ های غربیان در پی آینده ‏ای بهتر هستیم. یکی گفته بود؛ بابا، همین بادگیرهای ساختمان‏ های یزد، کولرهای طبیعی‏ ست، که گذشتگانِ خدابیامرزِ ما، برای رهایی مردم از گرمای سوزان کویری ساخته ‏اند. حالا ما با داشتنِ کولرِ آبی پُز می دهیم و بی خبر از این گره گشایی ‏های شگفت انگیز بومی، دل و دین در گرو راه‏ ها و روش‏ های غربی نهاده ‏ایم و نسخه ‏هایی را که آنان برای سرزمین ‏های خود پیچیده ‏اند، برای درمان بیماری‏ های فرهنگی و اجتماعی خود بکار می ‏بریم.


                                                                           
دیگری گفته بود؛ راه چاره بازگشت به دوران با شکوه ایران باستان است. روزگاری که تخت جمشید برای جهانیان سازمان ملل بود و مردم از گوشه و کنار جهان برای برطرف کردن همه گیر و گرفتاری‏ هایشان به سوی این سازمان باستانی سرازیر می شدند. برخی نیز مدام فریاد می زند که؛ اسلام به ذات خود ندارد عیبی. خیر و صلاح دنیا و آخرت را باید در این دین الهی جُست. خدا هم راه را داده است و هم چاه را. “واعتصمو بحبل‏الله جمیعاً ولاتفرقو”.

انگشت شمار کسان نیز هی می گفتند: “زرشک!”

***

۶۳۹. نوبتِ مـا.

تا نوبتِ ما شد، همه چی زیر و زبر شد

در نوبتِ مــا، دوره ی امّــا و اگــر شـد

یک خِنزریِ پنزری از ره نرسیده

شاهنشـه اسـلامیِ عـمامه بـسر شد

هر راه سوی چاه، سراسیمه روان گشت

هر بد که در اندیـشه ی ما بود، بـَتـر شد

هر پویش و هر جوشش و هرکوششِ ناچیز

همــسایـه ی دیــوار بـه دیــوارِ خــطر شـد

فوّاره ی خون از دل این خاک بپاخاست

جـام دل ما، کاسـه ای از خـون جگر شد

بیدِکـهنِ شـهر که تـندیسِ طرب بود

انداخته شد، دار شد و چوبِ تبر شد

درهمهمه ی خیز و ستیزی که شد آغاز

بیهوده چرا سینه ی ما سخت سپر شد؟

طُومار مُغان، جِقّه ی کی، قُـبّه ی نادر

بـا تاجِ خشــایار، هـمه بـارِ ســفر شــد

خوردند و ببردند و به بیگانه سپردند

فرهنگِ زمان، سنّتِ بردار و ببر شد

مام وطن آزرده و افسرده و خاموش

سهم اش زجهان،‌ چشم تر و دامنِ تر شد

صدها سده گیتی هیجان داشت نه خیطی

تا نوبت ما شد، همه چی زیروزبر شد!

***

۶۴۰. کائنات از کار افتاد و شکست.

هنگامی که اعضای شورای عالی انقلاب پا به اتاق گذاشتند، نگاهشان به ساعت ربع- زن افتاد که در تاقچه ی میانی آرام و خامونش نشسته بود و به گواهی عقربه هایش، در ساعت ده و بیست دقیقه از کار افتاده بود. یکی که خود را نقیبِ خود- گماشته ی گروه می پنداشت، با صدای بلند فریاد زد؛ “تکبیر”. چند نفری هق هق کنان به گریه افتادند و چندتای دیگرهم دستشان را به نشانه ی اندوه، جلوی چشمانشان گرفتند و آهسته برپیشانی زدند، اما زیر چشمی، باز صفحه ساعت ربع- زن را وارسی کردند و لابد بین خوف و رجا مانده بودند و باورشان نشده بود که ساعت، درست در زمانِ مرگ امام از کار افتاده باشد. یکی با خود اندیشیده بود که آخر مگر ساعت، شیعه ی مرتضی علی و پیرو خط امام است که با مرگ او از کار بیفتد؟ دیگری در حالی که با خود گفته بود، “اینم یه بازی دیگه س”، دست اش را روی شیشه ساعت کشیده بود و بر سر و روی خودش کشیده بود و با صدایی بلند، صلواتی بر محمد و آل اش فرستاده بود. یکی هم انگار که جعبه ی ساعت ربع زن را با جنازه امام عوضی گرفته باشد، روبروی آن نشسته بود و زار، زار اشک می ریخت و خدا را به روح آن امامِ همام، قسم می داد!

روز پیش در شهر چو افتاده بود که ساعت ربع زنی که در اتاق امام خمینی روی دیوار بوده است، در زمان پرواز روح ملکوتی آن حضرت به ملکوتِ اعلی، این مصیبتِ عظمی را تاب نیاورده است و درست در ساعت ده و بیست و دقیقه شب، از کار افتاده است. می گفتند که پرستاری که شبِ آخر بالای سر امام بوده، گفته بود که من ساعت همراهم نبود و در لحظه عروجِ امام، به ساعت دیواری نگاه کردم که آن لحظه تلخ ِ تاریخی را یادداشت کنم، دیدم ساعت ده و بیست دقیقه شب است. ساعتی بعد هم که می خواستم اتاق را ترک کنم، باز نگاه کردم و دیدم که ساعت در همان ده و بیست دقیقه از کار افتاده است.!


حالا اعضای شورای عالی انقلاب آمده بودند تا آن معجزه الهی را با چشمان خودشان ببینند و ساعت را از بیت امام به موزه منتقل کنند و در فهرستِ اموال منقول انقلاب، به ثبت برسانند.

در این بحبوحه، آبدارچی امام گفته بود؛ بابا، وال لا، بل لا، این ساعت ماه هاست که از کار افتاده بود. اما هنگامی که یکی از برادرها به او توپیده بود و با پرخاش ازش پرسید بود که؛ “عمو، تو بابی هستی یا کمونیس….یام هردو؟”، آبدارچی چنان خفخانی گرفته بود که هرگز دیگر یارای زبان باز کردن نداشت!

***

۶۴۱. گفتـگوی تمــدن‏ها


“سیاستِ ما، عین دیانتِ ماست و دیانتِ ما، عین سیاستِ ما.” (امام خمینی)


انگلیسی پرسید؛ مگر قرار نبود که شما تظاهراتِ آرامی در برابر سفارتِ ما برگزار کنید تا نشخوارِ شب برای اخبار رادیو تلویزیون‏ هاتان باشد؟ شما که به ما قول شرف داده بودید که هوای سفارتخانه و پرسُنلِ ما را در کشورتان داشته باشید و سلام رسانده بودید و از ما خواسته بودید که نگران نباشیم. پس این چرخش ناگهانی چه بود؟ سیاست شما، همه مردم جهان را گیج گرده است. این چه گونه سیاستی ست؟

پاسخ آمد که؛ سیاستِ ما، عین دیانتِ ماست و دیانتِ ما، عین سیاستِ ما.

انگلیسی باز پرسید که؛ آخر دیانت شما قرار بود مرهمی برای ورشکستگی اخلاقی جهان باشد و خودبخود، دین فطری بشر را که بقول شما، اسلام است، به همه جای جهان بکشاند و تومار کفر جهانی را درهم بپیچد. شما که گفته بودید که اسلام ناشناخته ترین دین در جهان است و همین که فرصت شناساندن آن بدیگران داده شود، همه ی مردمِ جهان، خودبخود شیفته ی آن خواهند شد! پس چی شد؟

کو آن راًفت و عطوفت اسلامی که شما از آن دم می زدید؟ این چه دیانتی ست که ماموران حکومتی ‏اش، ناگهان عربده کشان به حریم خصوصی دیپلمات‏ های کشوری دیگر یورش می‏ برند و با داد و فریاد و سیخ و میخ و چاقو و پنجه بوکس و کلنگ، هرچه بر سرِ راه خود می ‏یابند، می شکنند و می سوزانند و اموال خصوصی کارمندان سفارت را از مسواک برقی سفیر گرفته تا اسبِ چوبیِ  دختر خُردسالِ منشی را هم با خودشان می ‏برند؟

دیانت شما چگونه دیانتی ست؟

پاسخ آمد که؛ “دیانتِ ما عین سیاستِ ماست و سیاستِ ما، عین دیانت ما.”

***

۶۴۲. آیــنده

جهان در پنداره هرکس به سویی می رود. یکی آن را رویان بسوی تکامل می پندارد و دیگری روان به ژرفای نیستی. یکی مانده است تا کسی بیاید و جهان را پر از “عدل و داد” کند و دیگری در این آرمان که کسی برود تا جهان آباد شود. یکی آن را با آرمان های خود همراه می داند و دیگری با ده فرمان خدا. اما راست این است که این جهان در اندک زمانی که انسان دران می زید، به هیچ کجا نمی رود و برای هیچ کسی نیز؛ تره خـُرد نمی کند.

برآوردهای زمین شناسیک، عُمر زمین را نزدیک به پنج میلیارد سال می داند. نسل انسان در پنجاه هزار سال گذشته برروی زمین پدید آمده است و ای بسا که تا پنجاه هزار سال دیگر، نشانی از او برروی این گوی گردان تیپا خورده نباشد. نسل هر زینده ای در جهان عمر ویژه ‏ای دارد که با پایان یافتن آن، همه دسته ‏ها و رسته ‏ها و گونه ‏های آن زینده رخت از جهان برمی بندند. البته اگر دگرگونی‏ های ناگهانی زیستبومی پیش از پایان عمر نسل آن زینده، او را از درگاه طبیعت بیرون نکند.

بــله، هر چه هست در ذهن ماست. تاریخ با کسی قراری ندارد و زمین – بی آن که بجایی برود، هماره بدور خورشید در گردش است.

۶۴۳. امـامـیات

زنده یاد، منوچهر محجوبی در نشریه ی طنزِ آهنگر که در واپسین دوره ی انتشارش در لندن چاپخش می شد، سبک تازه ای در غزلِ طنزآلود، بنامِ “غزلیاتِ خمینی” ساخته بود و از همکاران گهگاهیِ آهنگر خواسته بود که در این سبک نیز طبع آزمایی کنند و از زبان امام، غزلی نزدیک به زبان و ادبیات وجهان نگریِ او بنویسند. غزلِ زیر، نمونه ای از طبع آزمایی من در آن سبک است. یادش گرامی باد. (یادِ محجوبی را می گویم، اشتباه نشود.)

کیفِ ما را کوک کرد این انقلاب
کـفر را مفــلوک کرد این انقلاب

هـرچه چشـم‏اندازِ نامـشروع بـود
پاک کرد و پوک کرد این انقلاب

امریکا و شوروی را در جهان
جملگی مضحوک کرد این انقلاب

خـارجی ها را نـمود از دم فَـشَل
کافران را خوک کرد این انقلاب

چهره کفر جهانی را چه خوب
پُر زچاک و چوک کرد این انقلاب

ســــنگرِ صـدامیان را از مـیان
ضربه زد، متروک کرد این انقلاب

آیه ی “بَلْ هُمْ أَضَل“، درباب شیخ
را بسی مدروک کرد این انقلاب

عـالـمانِ حـوزه را پــروار کــرد
دشمنان را دوک کرد این انقلاب

ناخودی نابود کرد و از خودی
گاه تکّ و توک، کرد این انقلاب

لاکـــن البته ولی با این همـــــه
کیف ما را کوک کرد این انقلاب

***

یـادداشـت های شـــــبانه: (۱۰۱)

یادداشت های پیشین در سایت اخبار روز

https://akhbar-rooz.com/?p=103104 لينک کوتاه

5 1 رای
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x