پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳

ییانیه ی جمعی: یاد”جلال ملکشاه”، شاعر عشق و امید گرامی باد!

در سرزمینی تلخ
که انسان ایمن نیست
و رویش زندگی
در عفونت مرداب عقیم می‌ماند
نباید ایستاد
بە کوچ نمی‌اندیشم
باری اندیشه من سفری در خویش است
باید،
مرداب را خشکانید.

 “جلال ملکشاه”

با نهایت تاسف جلال ملکشاە شاعر معاصر و انقلابی کرد در ١٠ آبان ١٣٩٩ در سن ۶٩ سالگی درگذشت. علیرغم محدودیت‌های امنیتی از سوی جمهوری اسلامی و مشکلات ناشی از شیوع کرونا، شاعر بزرگ کرد با حضور شماری زیادی از علاقمندان او در ١١ آبان در زادگاهش – روستای ملکشان بە خاک سپردە شد.

جلال ملکشاه در سال ۱۳۳۰ هجری شمسی در روستای «ملکشان» از توابع شهرستان سنندج دیده به جهان گشود. دوران کودکی و نوجوانی خود را در شهر سنندج سپری کرد و مراحل تحصیل را تا سطح دیپلم در همین شهر گذراند. از همان دوران کودکی و نوجوانی به سرودن شعر و نوشتن داستان به زبان فارسی پرداخت.

ملکشاه شاعر و نویسنده ‌ای فعال بود. اشعار و مقالات وی که دیدی منتقدانه داشت در بسیاری از مجلات ایران منتشر شدند . جلال ملکشاه در دوران حکومت هر دو رژیم پهلوی و حکومت اسلامی به علت فعالیت‌های سیاسی زندانی شد. فعالیت‌های چشمگیر ملکشاه و توانایی خارق‌العاده او در عرصه شعر و داستان با وجود چاپ نشدن کتابی از او،  موجب عضویت او در کانون نویسندگان ایران گردید.

پس از انقلاب بهمن ۵٧، ملکشاه  شروع به نوشتن اشعار و نوشته‌ هایش به زبان کردی کرد. او مسئول بخش ادبی نشریه “سروه” ( شعر، داستان و …) در ارومیه، سردبیر نشریه ادبی “پرشنگ” در شهر اربیل  در کردستان عراق بوده، در موسسه فرهنگی اندیشه احمد خانی در ارومیه نیز مدت‌ها به کار نوشتن و پرورش شاعران جوان پرداخت.

اشعار ملکشاه بیان کنندە درد و رنج  ناشی از ستم طبقاتی و ملی، و بر علیه  ناهنجاری و نابرابریهای اجتماعی در کردستان است. او عاشق و شیفته آزادی و رهایی از یوغ ستمگرانی است که سرزمین مادری او را به چهار پارچه تقسیم کردە ‌اند. او زبان رسای آزادی ملت کرد در جغرافیای پهناور کردستان است.”ملکشاه یکی از شاعران مطرح “شعر نوکردی” است. کتاب “ناله زنجیر واژگان اسیر” ملکشاه در سال ۱۳۸۳ در سنندج به چاپ رسیده است. استاد «شیرکو بیکه‌س» می‌گوید: «شعر ملکشاه موجب رشد و پیشرفت زبان و ادبیات کردی شده، زبان او، زبانی رسا و دقیق در صحنه ادبیات ماست. شعر او از دل برمی‌خیزد و بر دل می‌نشیند. شاید اگر او زندگی راحتری داشت، می‌توانست آثار ارزشمندتری به جامعه خود ارائه دهد. برخی از اشعار زندە یاد ملکشاه به زبان های انگلیسی، فرانسه، روسی و عربی ترجمه شده‌اند.

ما دوستان، یاران و علاقمندان جلال ملکشاە، با غم و اندوهی بسیار یاد او را گرامی داشته، مراتب تسلیت، همدردی و اندوە خود را به خانوادە، دوستان و علاقمندان او ابراز میداریم. یاد او گرامی و جاودان باد!

  1. فرانک احمدی
  2. یوسف اردلان
  3. فریدون ارشدی
  4. کامران امین آوە
  5. ناصر امین نژاد
  6. ناصر باباخانی
  7. صدیق بابایی
  8. طاهر برهون
  9. یدالله بلدی
  10. ارسلان پورقباد
  11. طاهر حکمت
  12. هادی حجت الساداتی
  13. احمد حسینی
  14. عطاء حسینی
  15. خلیل حواری نسب
  16. بهمن درویشیان
  17. جعفر رستمی بوکانی
  18. بهرام رضائی
  19. مسعود رواندوست
  20. جمال زارع
  21. فرهاد سارائی
  22. فرزاد سارائی
  23. طه سلطانپور
  24. انور سلطانی
  25. همایون شعبانی
  26. صدیق شهدائی
  27. سلام صبار
  28. قادر صلاح‌زادە
  29. هادی صوفی زادە
  30. زیبا طوفانی
  31. ارسلان عزیزی
  32. بهمن علی پناە
  33. ابراهیم علی پور
  34. رضا فرخ
  35. عبدالله کردپور
  36. رئوف کعبی
  37. رضا کعبی
  38. معروف کعبی
  39. عزیز ماملی
  40. حسن ماورانی
  41. علی محمدی
  42. عبدالله مرادی
  43. کمال مریوانی
  44. پرویز مظفری
  45. فریدون میتران
  46. باباشیخ ناصری
  47. جلال ناوە
  48. مهناز نقشبندی
  49. امیر لطف الله نژادیان
  50. نجمه‌الدین یخچالی

https://akhbar-rooz.com/?p=90576 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

3 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
reza
reza
3 سال قبل

شاعر، پس از مرگ هم افشاگر است
م.رضا ملکشا

در فصل دگرگونی انسان و زندگی
کاری از پیش نخواهید برد
مرگتان سرنوشتی محتوم است
که تاریخ با الفبای جبر
برایتان نوشته است
جلال ملکشا

مرگ جلال ملکشا واکنشهای بسیاری را در پی داشت. واکنشهای متناقضی که بعضا از نگرشی سخت فتشیستی نسبت به شخصیت و شعر شاعر سرچشمه میگرفت و برخی دیگر از این نظرات، مغرضانه، سادهانگارانه و تخریبگرایانه بود. هر دوی این گرایشها شعر جلال ملکشا و زندگی هنری_سیاسی او را نه به مثابه یک روند تاریخی و برآمده از دل واکنشها و تغییرات مشخص اجتماعی و همچنین پوست اندازی دیدگاههای شخصی وی سنجیده و نه نقد اساسی و علمی به چرخشهای معنایی و سوژههای شعری وی در طول این چند دهه دارند. از همین روست که با ذائقههای غیر علمی شخصی و گاه با گفتههای بیسند و مدرک و تخریبگرایانه یا در حال مبدل کردن جلال ملکشا به اسطوره ای برای اذهان راست گرا و ناسیونالیست دو آتشه هستند و یا از جانب دیگر بخش ماورای چپ عمدتا خارج نشین تخریب همه جانبه ی او را با برچسبهای رنگارنگ در دستور کار قرار دادهاند. این وقایع نشان داد که مرگ جلال بخشی از زندگی حرفهای او به حساب میآید. دقیقا بخشی از دورانی که در مجله سروه به نقد ادبی مشغول بود. مرگ شاعر در لحظه ی کنونی به اندازهی نوشتههایش در همان دوران افشاگر است چرا که دگماتیسم ادبی موجود در نگرش این دو باله عمده را به عریانترین شکل نشان میدهد. این دگماتیسم شعر و ادبیات را نه یک میانجی برای فهم جامعه و دردها و تناقضات همه جانبه آن، بلکه تا سر حد یک شعار صرف تنزل میدهد. شعر به مثابه یکی از پویاترین انواع ادبی که در درون خود فرایندی پیچیده از معنارسانی و آگاهیبخشی را حمل میکند، زمانی که سالخی شده و به شعار مبدل شود ساختمانی بیقواره است که تنها کلمات و مفاهیم در آن همنشین شدهاند. همین امر درک تاریخی شعر، فرایند تکوین آن و تعهد موجود در آن را محو کرده و جایش را یا به ارضای احساسات شخصی میدهد و یا دستاویزی برای هجمههایی شود که بالهت سیاسی_ادبی را نمایان میسازد. درحالیکه دورنمای شعر و به طور مشخصتر افق شعر جلال ملکشا نه درآمیختن با تصنعِ اشخاص، اشیا و شعارها بلکه نور افکندن بر کلیات و جزئیات و در نهایت نقد آنها بود. نتیجهگیری دگماتیستی از تحلیل عاجز است و مستقیم به سراغ نتیجه گیری میرود. چرا که تصویرهای نه چندان شفاف و نه زیاده از حد مبهم شعر جلال را در قاپ سلب و بیرنگ و لعاب خویش چپانده است و طبیعیست که هارمونی موجود در تصویر جلال ملکشا با چنین قاپهایی نمیتواند هماهنگ شود. چرا که شعر اجتماعی همواره سرشتی در حال حرکت و پویا دارد. سرشتی که آن را آیینه ی تمام قد تاریخ و اوضاع انضمامی کرده است. این شعر رابطهای ارگانیک میان کلیت و فردیت به وجود آورده و از دل هر یک خصلتهای مشخصی بیرون میکشد تا با آن شعر را چند وجهی و مرکب کند . تا معنا و آگاهی شعر در ادبیات توده و اذهان توده رسوخ کرده و تصویرها هر چه بیشتر زنده و طبیعی جلوه کنند. این شعر دیگر پیش از آنکه احساسی باشد واقعیست، پیش از آنکه انتزاعی باشد مادیست و بیشتر از آنکه یک نوع ادبی تکین باشد ابزاری برای بیان زبان جامعه است. اگر بپذیریم شعر جلال ملکشا چنین خصلتهایی داشت پس با نگاهی کلی بر روبدادهای هفته اخیر میتوان اعالم کرد که دو بالهای که ذکرش رفت در مرتبهی مادون اندیشه ادبی ملکشا قرار دارند؛ این امر، عقب افتادگی اولی و عقبماندگی دومی را در فهم آثار ادبی به طور اعم و آثار ادبی جلال ملکشا به طور اخص نشان داد. شعر، به عنوان پدیدهای در زبان و استثنایی در گفتار در نزد این دو گرایش تکه مقوایی است که یا شعاری بر آن حک شده و یا بهانهای میشود برای نقب زدن به اوضاع و احوال و زندگی شخصی شاعر و نبش قبر رویدادهایی که همه بر خاک نرم و لرزان حدس و گمان و شایعه برقراراند. این نگرشها تفاوتمندی ساختاری و داللتهای معنایی زبان شعر را نادیده گرفته و در صدد هستند که معناهای حاضر و آماده و نجوا های کلیشهای را به زبان ظریف شعر و دوران زیست جلال تحمیل کنند. در پایان میبایست ذکر کرد که داجنشینانی که تا دوران حیات جلال ملکشا هیچ نقد مشخصی بر دوران زندگی سیاسی وی به ویژه در دهه های ۵۰ و ۶۰ نداشتند؛ حال لکنتشان یا در پس تریبون شبکه های ارتجاعی و یا در خفای فضای مجازی درمان شده است. بدیهیست که این افراد برای بیش از سه دهه کوچک ترین اشارهای به موضوعات اخیر نداشتند. به همین دلیل است که در خوشبینانه ترین صورت میتوان به عنوان هوچیگرانی تصورشان کرد که قصد موجسواری بر خبر مرگ جلال را دارند و در بدینانهترین صورت آن ها را میتوان همدست با دستگاه و نهادهایی که برای سال ها جلال و شعر او را سرکوب و اسیر کردند دستهبندی نمود. چرا که منطق تخریب، بدون مدارک و اسناد مشخص در لحظهای که خود جلال توان دفاع از خویش را ندارد چیزی جز امتداد منطق سرکوب چندین ساله نیست. جای دارد که از این دسته جات مختلف که منطق ذکرشده بر گفتمانشان حاکم است سوال کرد که ارتباط دوستانه )و نه تشکیالتی( جلال ملکشا با اکثریت احزاب سیاسی را در سال های پس از آزادی از زندان تا به امروز را چگونه تفسیر میکنند؟ طبیعتا موج تخریبهای اخیر در صورت صحت کوچکترین بخشهای آن میبایست پیشاپیش در طول چند دهه اخیر تاثیراتی حداقلی بر رفتار و رویکرد پایهها و سرکردگان این احزاب در برخورد با جلال ملکشا می داشت. شعر جلال چکیدهای از تاریخ ظلم، درد، مبارزه طبقاتی و تودهای و آرمان و آروزها است. تحلیل و شکافتن هر یک از این اشعار بخشی از سیمای اندیشه جلال را هویدا می کند. توقف و سکون بر روی یک بخش از شعر و یا زندگی جلال بیش از آنکه جایگاه و اهمیت نقش او را در ادبیات نشان دهد، فهمی اخته از اندیشه ادبی و سیاسی او ارائه میکند. 

بابک
بابک
3 سال قبل

گر خردمند ز اوباش جفایی بیند                     تا دل خویش نیازارد و درهم نشود

سنگ بدگوهر اگر کاسه زرین شکند               قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود

… و از آن رسواتر، نویسندە یا شاعر را چندان در شکنجه بگذارد که ناچار برای رهایی از دست دژخیمان در برابر تلویزیون، با چهرە درهم شکسته و نگاه ترس خوردەای که گفته‌هایش را تکذیب می‌کند، از آنچه اندیشیده و نوشته است آمرزش بخواهد …

محمود اعتماد زادە، به آذین، از هر دری

متاسفانه در تمام داوریهای که در رابطه با زندەیاد ملکشاە و بسیای از زندانیان دو رژیم شاهی و ولایی نادیدە گرفته میشود نقش زندانبان و شکنجه‌گرانی است که در پی شکستن شخصیت سیاسی اسیران در بند هستند. انجام چنین اعمالی از سوی عوامل دو چهره رژیم اسلامی در خارج از کشور که در پی خاکپاشی به چشم این و آن هستند امری است طبیعی، اما آنهایی که کورکورانه دنبالە رو چنین اتهاماتی هستند و چنگ به صورت افرادی چون ملکشاه می‌کشند ای کاش بە وجدان سیاسی خود مراجعه کردە و صادقانه به داوری اعمال خود در زندان میپرداختند تا ببیند تا چه حد پایدارتر و برتر از ملکشاه بودند؟؟؟ و یا اگر خود در معرض شکنجه‌های وحشیانه قرار میگرفتند تا کجا توانایی مقاومت داشتند!! مراسم خاکسپاری ملکشاه و سرودها و شعارهای مردم نشاندهنده احترام مردم کرد به فرزند آب و خاکی است که تا آخرین نفس به مردم و مبارزە آنها برای رسیدن به آزادی و عدالت اجتماعی و رفع ستم ملی وفادار ماند.

بابک

محمد
محمد
3 سال قبل

اینکه ایشان بعد از آزادی از زندان جمهوری اسلامی به سرودن شعر مشغول بوده و شعر های خوبی هم می‌سروده ، من صلاحیت اظهار نظر ندارم ، اما این را شاهد بودم که در سال ۱۳۶۳ در بند ۱ واحد ۱ زندان قزلحصار جلال ملکشاه جزو توابینی بود که تحت امر حاج داود رحمانی و نوچه‌هایش به فعالیت های توابانه مشغول بودند

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

3
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x