پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳

به نام چپ نوین، به کام سلطنت – سرور علی محمدی

خمینی بارها گفته بود که من ادعایی ندارم و مانند یک طلبه در قم تدریس خواهم کرد. رضا پهلوی هم از خمینی آموخته است که بگوید هیچ ادعایی ندارد و همانند یک شهروند ایرانی مبارزه می کند و این مردم ایران هستند که رهبر خود را باید برگزینند. و با این حال می کوشد تا...

چندی است که سلطنت طلبان در لوای چپ نوین می کوشند، با شکستن کاسه کوزه ها،  برسر نیروهای انقلابی مخالف شاه ، لاشه ی متعفن سلطنت را به عطر تجدد، دموکراسی و آزادی خواهی بیالایند و به نام نماد سکولاریسم به افکار عمومی بقبولانند. این بخش از به اصطلاح روشنفکران که تولیدشان در تطهیر نظام ارعاب و وحشت رژیم پهلوی است بی آنکه به علت وجود و رشد مذهب در ایران بپردازند، شمشیر از نیام برکشیده و بر گردن نیروهایی فرود می آورند که ساواک به فرمان شاه در شکنجه گاههای مخوف بدن آش و لاش شده شان را به جوخه ی اعدام می سپرد. تمام هم و غم اینان حذف بخشی از تاریخ مبارزات زنان و مردانی است که از جان خود گذشتند تا عدالت اجتماعی و آزادی را برای مردم ایران زمین به ارمغان آوردند.

با نگاهی گذرا به این برگ از تاریخ کافی است تا ماهیت کسانی که می کوشند آب تطهیر بر عملکرد سلطنت پهلوی بریزند، روشن شود. این طیف نادانسته و یا دانسته از بیان واقعیات در هراس اند و نمی توانند، به عبارت صحیح تر نمی خواهند وقایع را آنگونه که بوده بازخوانی کنند. واقعیت این است که مخالفت رضا شاه با مذهب بنیادی نبود و در برداشتن چادر به زور سرنیزه از سر زنان و ممنوعیت مراسم عزاداری خلاصه  شد. حذف روحانیان از چریکه ی قدرت بدان سبب بود قزاق تازه به قدرت رسیده که قدرتش را به زور اسلحه و همیاری دولت انگلیس تثبیت کرده بود، تحمل شریکی برای طعمه ای که به دامنش افتاده بود، را نداشت  به گفته ی  خود او “رژیم او یک نفر و انا لاغیری بود”.  رضاشاه  از سال ۱۳۱۰  شروع به فشار و زندانی کردن مخالفان خود کرد، طبق ماده ۸۱ قانون مجازات عمومی، توهین به رییس مملکت به هر نحوی که باشد از سه ماه تا سه سال حبس تعیین شد و اگر زندانی اظهار ندامت نمی کرد سالها در اتاق های نمور زندان میهمان شکنجه گران بود. رضا شاه حتی به اطرافیان خود، کسانی که در به قدرت رسیدن او نقش داشتند هم رحم نمی کرد بسیاری از دولتمردان گرفتار زندان و شکنجه و حتی مرگ شدند (درسی که سران رژیم جمهوری اسلامی از رضاخان گرفت که حتی به اطرافیان خود هم رحم نکند.) با افزایش تعداد دستگیر شدگان، مرمت و بازسازی یکی از قصر های زمان قاجار به زندانی مدرن با دستگاه های پیشرفته، توسط مهندسین آلمانی و افتتاح آن در سال ۱۳۰۸ توسط رضا شاه، مشکل کمبود مکان برای به بند کشیدن مخالفین از میان برداشته شد.  بسیارانی در این زندان در اثر شکنجه جان باختند. به هنگام گزارش وضعیت زندانیان سیاسی، رضا شاه  می پرسید: این ها هنوز زنده اند؟ مگر ما هتل برای این ها ساختیم؟ اگر زندانی از مشروطیت و قانون اساسی سخنی بر زبان می آورد سرهنگ نیرومند رییس زندان قصر دستور برپا ساختن چوب و فلک را صادر می کرد و در حالی که به زندانی شلاق می زد می گفت: “شلاق قانون اساسی است و فلک مشروطیت”. فشار رضا شاه بر روی روشنفکران بیش از سایر زندانیان بود  در سال ۱۳۱۶ با دستگیری گروه ۵۳ نفر، در بین آن ها ،استاد دانشگاه و حقوقدان و دانشجویانی که به جرم خواندن یا ترجمه کتاب و داشتن افکار مارکسیستی، پس از ۱۶ ماه بازجویی طاقت فرسا به دادگاه رفتند. بی دلیل نیست که محاکمه آنان را محاکمه کتاب نامیدند، نطق شش ساعت و نیم دکتر تقی ارانی در دادگاه خشم دربار را برانگیخت. ارانی در زیر شکنجه در سلولی نمور، بیماری های مختلف گرفت که بنا به شهادت دکتر زندان به فرمان شاه از امکانات درمانی کاملا بی بهره بود. دانشمندی که می توانست برای مملکت مفید باشد در سن ۳۸ سالگی در زیر شکنجه جان باخت. شاه گمان می برد با مرگ ارانی جوانان یارای مخالفت با یکه تازی های او را نخواهند داشت اما دیری نپایید که شاعر جوان احمد شاملو در رثای ارانی بی هویتی رضاشاه را چنین به تصویر کشید:

 تو نمی دانی غریو یک عظمت، وقتی که در شکنجه یک شکست نمی نالد، چه کوهی ست!

 تو نمی دانی نگاه بی مژه محکوم یک اطمینان، وقتی که در چشم حاکم یک هراس خیره می شود، چه دریایی ست!

 تو نمی دانی مردن، وقتی که انسان مرگ را شکست داده است چه زندگی ست!

 تو نمی دانی زندگی چیست، فتح چیست، تو نمی دانی ارانی کیست

رضا خان                                                                                                        

شرف یک پادشاه بی همه چیز است.

آن کس که برای یک قبا برتن و سه قبا در صندوق،

و آن کس که برای یک لقمه در دهان و سه نان در کف،

وآن کس که برای یک خانه در شهر و سه خانه در ده،

با قبا و نان و خانهء یک تاریخ چنان کند که تو کردی، رضا خان

نامش نیست انسان، نه نامش نیست انسان،

انسان نیست، من نمی دانم چیست،

جز یک سلطان

 آیا من و ما حق داریم از “چپ های نوین” بپرسیم که  نماد تجدد ایران در دوران رضا شاه ساختن زندان قصر، و دستاوردهایش شکنجه و اعدام روشنفکران و آزادیخواهان بود؟

در دوران تمدن بزرگ محمد رضا شاه نه تنها زندان قصر توسعه یافت بلکه زندان اوین و کمیته ی مشترک و صدها خانه ی امن برای شکنجه و اقرار گرفتن از زندانیان ساخته شد. محمد رضا شاه که حتی تاب تحمل دولت قانونی دکتر مصدق را نداشت با همیاری سازمان سیا و اراذل و اوباشی چون شعبان جعفری با کودتا در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ دولت را ساقط و نخست وزیر قانونی را به محاکمه، و بسیاری از جوانان و روشنفکران را به بند کشید. هیچ نیرویی حتی جبهه ملی اجازه فعالیت نداشت، و سرانجام با اعدام دکتر فاطمی وزیر امور خارجه ی دولت قانونی، برای تحکیم هر چه بیشتر پایه های لرزان سلطنت  دست نیروهای متحجر مذهبی را باز گذاشت تا آزادانه مسجد و تکیه بسازند با تاسیس مدرسه علوی و مدرسه دختران، تعلیم و تربیت را هم به حوزه سپرد. و برای خوش خدمتی از خزانه ی دولت بودجه و مقرری ثابتی هم  به حساب مدرسه ی فیضیه قم و تمام مدارس دینی واریز می کرد تا با پشتوانه ی مادی و معنوی تمام ارگان های حکومتی، آخوند ها در هر کوره دهی منبر برپا کرده و جهالت را نهادینه کنند.

شاه  بارها گفته بود دعوای اصلی ما با چپ ها و طرفداران مصدق است و مذهب پاسدار تاج و تخت و ملایان تنها یاوران ما در هر بزنگاهی خواهند بود. شعار خدا، شاه، میهن. در پناه رشد مذهب در ایران نتیجه عقاید خرافی شخص شاه بود. خیانتی که با هیچ “پیمان نوینی” از تارک رژیم پادشاهی پاک نخواهد شد. مصاحبه ی شاه با اوریانا فالاچی بیانگر طرز تفکر خرافی و دیکتاتور منشانه ی پادشاهی است که مدعی رهبری ایران بسوی دروازه های تمدن بزرگ را دارد. محمد رضا شاه در پاسخ به این پرسش که چرا زندانیان سیاسی را اعدام می کنید؟ در کمال وقاحت و بی شرمی می گوید: من نمی دانم شما در مورد اعدام و غیره چگونه فکر می کنید، اما بعضی از قضاوت ها به نوع تربیت، فرهنگ، آب و هوا مربوط می شود که ممکن است برای یک کشور خوب و برای سرزمین دیگری بد باشد!!!!!  خبرنگار مزایای دموکراسی در غرب را برمی شمرد. شاه می گوید من نمی دانم با این دموکراسی چه باید کرد همه را به شما می بخشم. در تمام مصاحبه هایش می گوید برای آن که بتوانی کشور را اداره کنی باید دیکتاتور باشی.

حال که ما میگوییم زندان های شاه مملو از جوانانی بود که به جرم خواندن و داشتن کتاب شکنجه می شدند، کاغذ سیاه می کنند که کذب محض است. می گویند که ما خریدیم و خواندیم و زندان هم نرفتیم. چپ ها  مقصرند که سخن گفتن را تمرین نکرده، دست به اسلحه بردند. اسناد ساواک گویای واقعیتی است که سلطنت طلبان و حامیان آن می کوشند از افکار عمومی پنهان کنند. جا دارد سپاسگزار پی گیران بی امان  ثبت اسناد، ناصر مهاجر و مهرداد وهابی  باشیم که در بازگویی وقایع دهشتبار، بیدادگاه های نظامی محمدرضا شاه  که جوانان مبارز را تا پای مرگ شکنجه می دادند، اسنادی را در کتاب، «به زبان قانون» به ثبت رساندند. تنها بازخوانی دو سند کافی است تا پی به یاوه سرایی های سلطنت طلبان و پیروان نوین شان ببریم: مهدی بازرگان در بیدادگاه  نظامی اعضای نهضت آزادی صراحتا گفته بود: “ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه ی سیاسی برخاسته ایم و از رئیس دادگاه انتظار داریم این نکته را به بالاتر ها بگویند.”* روایت اسناد تاریخی بیانگر این واقعیت است که چهار سال پس از پیش بینی داهیانه ی مهدی بازرگان، بیژن جزنی و حسن ضیاظریفی در حقیقت  آخرین کسانی بودند که در بیدادگاه های نظامی  با استناد به مواد مندرج در قانون اساسی از جنایت های شاه و ساواک پرده برداشتند. جزنی در دفاعیات خود می گوید:* “چنانچه طی هشت سال اخیر کم و بیش توضیح داده ام به قانون اساسی کشور معتقدم و خواستار اجرای تمام و کمال آن هستم به نظر من دو موضوع در قانون اساسی یا روح آن به فراموشی سپرده شده یکی در مورد آزادی های فردی و اجتماعی و دیگری در مورد دفاع از منافع ملت ایران که اینک بطور کامل و همه جانبه اجرا نمی شود”. دقیقا همین نکات را هم در دفاعیه ی حسن ضیاظریفی می خوانیم *”قانون اساسی و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، حقوقی به آحاد ملت ایران داده است که من به نام یک فرد ایرانی حق دارم از این حقوق بهره مند باشم و هر فرد ایرانی حق دارد در مقابل تجاوز به این حقوق به دفاع برخیزد جنین دفاعی نه تنها به معنی  ضدیت با سلطنت مشروطه تلقی نمی شود بلکه درست در جهت انجام وظایفی است که قانون اساسی برای ملت ایران در دفاع از مشروطیت تعیین کرده است”

 خبر محاکمه ی بیژن جزنی و یارانش در دادگاههای نظامی، که با فشار افکار عمومی در خارج از کشور، و با پشتیبانی و همیاری ژان پل سارتر و جمعیت بین المللی حقوقدانان انعکاس جهانی می یابد. فیلسوف بزرگ دنیا برتراند راسل در تلگرافی کوتاه اما کوبنده به شخص محمدرضا شاه، می نویسد: *”از خبر پیگرد چهارده روشنفکر که در یک دادگاه نظامی به محاکمه کشانده خواهند شد منقلب شدم. این اقدام به دنبال شکنجه های سنگدلانه صورت می گیرد این اقدام در صورت عدم دخالت شما، به قیمت جان بسیاری تمام خواهد شد جهان متمدن چنین جنایتی را نخواهد بخشید. از شما می خواهم از مجاز شمردن این جنایت دست بردارید.”

روزنامه ی اطلاعات در تاریخ ۹ دی ماه ۱۳۴۷برابر با ۳۰ دسامبر ۱۹۶۸این خبر را در صفحه ی ۱۷ خود به چاپ رساند به این شرح: از امروز محاکمه ی چهارده نفر که به علت داشتن فعالیت های کمونیستی دستگیر شده اند، آغاز گردید. این چهارده نفر متهم هستند به تشکیل دسته ای که مرام اشتراکی داشته، به تبلیغ مرام کمونیستی پرداخته اند. به موجب قوانین موجود هرگونه اقدام و فعالیت در زمینه ی تبلیغ و انتشار کتب و نشریاتی در مرام کمونیستی جرم شناخته می شود.”*

در آن زمان بر هیچ کس دانسته نبود که ساواک با این که جزو ادارات نخست وزیری است اما از شخص شاه دستور می گیرد و به او گزارش می دهد. و اما نکته ی قابل توجه برای چپ های نوین انعکاس خبر محاکمه ی این مبارزان در روزنامه های ایران است. مدرک از این مستدل ترمی خواهید؟  سال ۴۷  تنها تیری که از کمان فداییان قلب رژیم را نشان گرفته بود فریاد آزادی خواهی و برقراری حکومتی بر اساس قانون اساسی مشروطیت بود. سیاهکل پاسخی بود به رفتارهای وحشیانه ی حکومتی و یکه تازی های آمریکا در ایران. بدیهی است که پذیرش این واقعیت برای سلطنت طلبان و طرفداران نوین شان دشوار است که دیکتاتوری شاه عامل اصلی انتخاب راه مبارزه ی مسلحانه برای دست یافتن به حداقل حقوق و آزادی ها بود. از دهه ی چهل شاه در پناه شکنجه و خفقان  و کشتار آزادیخواهان، جزیره ی ثبات و آرامش را برای یکه تازی های امپریالیست ها فراهم ساخت.

نقش رژیم پهلوی در به قدرت رسیدن مذهبیان را نمی توان انکار کرد. اگر در نظام پیشین امر به معروف و نهی از منکر در خیابان ها نبود، ساواک در هر کوی و برزن و حتی در خانه ها هر صدای مخالفی را در نطفه خفه می کرد. “دیوار موش دارد و موش گوش دارد” را مامورین پنهان و آشکار  ساواک نهادینه کرده بود. به رگبار بستن  هفت فدایی و دو مجاهد در حالی  که  دوران محکومیت شان را می گذراندند با چشم بند و دست های از پشت بسته در تپه های اوین، * جنایتی که چهره ی کریه رژم پهلوی را در دنیا شناساند، رژیمی که حتی به رای دادگاه های نظامی هم پایبند نیست. شکنجه و سربه نیست کردن مبارزان، از دستاوردهای رژیم پهلوی است، که در جمهوری اسلامی، هم نهادینه شده است. میراثی که  محمدرضاشاه از خود به جا گذاشت جزرژیم جمهوری اسلامی نمی توانست  باشد رژیمی که بر موج انقلاب بر حق مردم سوار شد و با همیاری ماموران ساواک انقلاب را به قهقرا کشاند. یادمان نرود که خمینی بارها گفته بود که من ادعایی ندارم و مانند یک طلبه در قم  تدریس خواهم کرد. رضا پهلوی هم از خمینی آموخته است که بگوید هیچ ادعایی ندارد و همانند یک شهروند ایرانی مبارزه می کند و این مردم ایران هستند که رهبر خود را باید برگزینند. و با این حال می کوشد تا خود را در قالب سمبل سکولاریسم  بخورد ملت بدهد. سلطنت طلبان و پیروان نوین شان از درک این حقیقت عاجزند که بیان جنایات رژیم پهلوی، به معنای دفاع از رژیم جمهوری اسلامی نیست. کسانی که از سکولار بودن رژیم پهلوی دم می زنند آیا می دانند که  پایبندی به: ۱/ دموکراسی و عدالت اجتماعی ۲/ حقوق مساوی برای استفاده از خدمات اجتماعی  ۳/..حفاظت از آزادی قلم و بیان ، از اصول خدشه ناپذیر یک رژیم سکولار است؟ اگر می دانند و با این همه تلاش می کنند  که  دیکتاتوری  پهلوی را، در ردیف رژیم های سکولار بخورد جوانان بدهند. باید گفت که زدودن جنایات دیکتاتورها  از اذهان ملت و صفحات تاریخ امکان پذیر نیست.

.شرم کنید و نگویید که رژیم پهلوی سکولار بود.             .  

* احمد شاملو قصیده برای انسان ماه بهمن  بهمن ماه ۱۳۲۹.                             

*به زبان قانون  بیژن جزنی و حسن ضیاشریفی در دادگاه نظامی،به کوشش ناصرمهاجر و مهرداد باباعلی  نشر نقطه                                                                   

*به زبان قانون  ص ۹۷                                                                         

*منبع پیشین همان صفحه                                                                        

*مصاحبه ی محمد رضا شاه با اوریانا فالاچی منبع یوتیوب                                 

*مصاحبه  محمدرضا شاه با خبرنگار آمریکایی منبع یوتیوب                                   

* به زبان قانون تلگرام برتراند راسل به شاه ص ۵۹.                                        

* اعترافات بهمن نادری پور ملقب به تهرانی،  شکنجه گر معروف ساواک در کشتار بی رحمانه ی بیژن جزنی و یارانش . روزنامه ی اطلاعات خرداد ماه ۱۳۵۸.

https://akhbar-rooz.com/?p=100043 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

16 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
امیر ایرانی
امیر ایرانی
3 سال قبل

نوشتار هموطن سرور علی محمدی از آنجا مورد توجه و اهمیت است که ایشان تلاش داشتند یک روشنگری خاصی را ارائه دهند.
مشاهده می شود ایشان در این روشنگری اشان بگونه ای می خواهند بیان کنند
به بهانه استبداد حال حاضر، نمی توان استبداد قبلی را بزک کرد و به نسل های بعدی که ممکنه است حافظه تاریخی نداشته باشند و یا نمی خواهند داشته باشند بفروشند چون استبداد، استبداد است چه شاهی باشد و چه شیخی و چه …چون تمام استبدادها در کشتن مخالفین اشتراک دارندو همه استبداد ها برای کشتن مخالفین خودش دلیل خودش را خواهد ساخت و…
رضا پهلوی یک شهروند ایرانی است با بقیه ایرانیان هیچ تفاوتی ندارد و هیچ شانیت خاصی نخواهد داشت اما اگر این فرد خودش و یا دار و دسته اش بخواهند بر اساس چیزی به نام وراثت و یا موروثی بودن و یا ژنتیک برای موجودی به نام رضا پهلوی هویت مبارزاتی خاص تعریف کنند می توان گفت
اینها عقب مانده های ذهنی بیش نیستند و چیزی به نام وراثت ضد دمکراتیک واژه ایست که در فرهنگ جوامع بشری وارد شده است.
اما باید گفت
چیزی های گذشته فقط پله ای هستند برای ترقی حال؛ اما هیچ مشروعیتی برای فخر فروشی و یا امتیاز گرفتن نیستند!

فرشته
فرشته
3 سال قبل

توضیح بیشتر….

هدف من جانب داری از این دسته و یا آن گروه نیست. بلکه پیام من مدارا و تحمل است. اگر ما یاد نگیریم تا یک دیگر را مدارا کنیم هیچ گاه به آزادی نخواهیم رسید.

ایران فردا به همکاری همه نیاز دارد حتا اگر این نویسنده نمی پسندد، به تمام آن کسانی هم که در ۱۲۰ شهر ایران فریاد زدند رضا شاه روحت شاد هم نیاز دارد.

این را هم اضافه کنم که در فرانسه بازمندگان خاندان پادشاهی بوربون یک حزب به نام “اتحاد برای پادشاهی” یا
Alliance Royale دارند. این‌ها معتقد به بازگشت پادشاهی به فرانسه هستند. تا کنون انتخابات محلی چند شهرداری را هم برنده شده ا‌ند. ولی کسی آن‌ها را مسخره نمیکند و کسی هم به آن‌ها نمی‌گوید لاشه متعفن

هرمز قدکچی
هرمز قدکچی
3 سال قبل
پاسخ به  فرشته

آفرین بر شما !
ولی نکته ای که شما فراموش کردید .قانون اساسی فرانسه ست و نهاد های جا افتاده ی این کشور ست که با ارداه ی رئیس جمهور و نخست وزیرو…. خدشه دار نمی شود.
در این کشور دیدیم آقای مکرون آمد بدون حزب کاندید شد و رئیس جمهورگردید و احزاب بزرگ این کشور را شکست داد.
نتیجه : فرانسه و بسیاری از کشور های آزاد دارای یک سیسم جا افتاده ی وزن کشی سیاسی هستند.
حالا بوربون ها در این وزن کشی ها در کجا قرار میگیرند مهم نیست. ولی می توانند رای بیاوردند.
مهم این ست که هرکس می تواند کاندید شود و به هرکس خواست رای دهد.
درکشور ما از الطاف شاهانه و دین سالارانه هرکس نمی تواند کاندید شود و به هرکس خواست رای دهد. همیشه یک عده قیم و لله و دایه های عزیز تراز مادر وجود داشته که برای مردم تصمیم گرفتند.
به همین دلیل ساده امروز رهبر بی خرد در راس امور کشور ایران ست که در مورد خرید واکس کرونا هم اظهار فضل می کند. ( بخوان فضولی !)
در انتخابات هم رهبر بی خرد و شورای نگهبان او همه کاره اند تا مبادا کسی خارج از طایفه ها و قبایل مذهب شیعه وارد قلمرو ام القرای آنها شود. پس انتخابات و وزن کشی موقوف !
قانون اساسی هم برای امام دواز دهم نوشته شده ست و رهبر بی خرد ازمواهب آن استفاده می کند. بقیه هم در ایران بروند پی کار خود تمام ..
در بین نیروهای مخالف خارج از کشور هم ، وضع رضایت بخش نیست.
هر کس و هر گروه بدون اینکه در انتخاباتی شرکت کرده باشند .خیال می کنند همه ی ایران منتظر ورود آنها به کشور ست. از اشخاص معروف تا کسانی که هنوز مخفی کار ی می کنند و با اسم مستعار فعالیت می کنند . یعنی به انتخابات علاقه ندارند و مهم نیست مردم آنها را بشناسند که چه نوابغی هستند. همه و همه به تنها چیزی که اهمیت نمی دهند وزن کشی سیاسی در انتخابات ست.
انواع بیانیه ها و تومار نویسی و کنفرانس برای دموکراسی و شورای مدیریت گذارو بیانیه نوین و فرشگرد و شبگرد…. دخیل به ترامپ و پمپئو و …… کمک های بشردوستانه امپریالیسم ، تقاضای تحریم بیشتر و تقاضای حمله نظامی و….. انجام میشود ولی دل کسی برای انتخابات ازاد و وزن کشی سیاسی تنگ نمیشود . چون صرف ندارد.
می گویند: چون حکومت همه جا را قبضه کرده فرض بر این گذاشته شده که انتخابات در ایران محال ست .همه پرسی محال ست . عجب بدبختی داریم .
اگر این طور بود که این همه حکومت در این سالهای تغییر نمی کرد.
اول باید تمام گروهها با هر مرام و مسلک نیاز انتخابات وزن کشی سیاسی با رای مردم را بر حکومت فاسد و متقلب تحمیل کنند .بعد در مورد ائتلاف ها و نزدیکی می توان بر اساس وزن اشخاص و گروهها مثل تمام دنیا عمل کرد. وزن اشخاص و گروها را مردم در انتخابات ادواری تعیین می کنند.
ما نداریم که !
بهمبن دلیل رهبر بی خرد خیال می کند همه «عاشق » او هستند.
وزن کشی نشان داد که بایدن کمی از ترامپ سنگین تر بود.
دو ماه گذشت ترامپ و طرفدارانش و تمام اهرم های فشار نتوانستند قانون را با هوچی گری شکست دهند .
ما فرسنگها از این این تجربه ها دوریم .

فرشته
فرشته
3 سال قبل

به یاد دارم یکی از نخستین نکته هایی که در کلاس جامعه شناسی به ما آموختند این بود که در هنگام پژو هش از کلماتی چون “باید” و “نباید” خوداری شود و از “هست” و یا “بود” استفاده شود. و همچنین است خوداری از واژگانی که نشان دهنده قضاوت و ارزش گذاری شخصی میباشند. زیاد لازم به توضیح نیست که ارزش گذاری شخصی از مستند بودن پژوهش میکاهد. از یک تحقیق مستند انتظار میرود که واقعیت‌ها را آن گونه که “هستند” یا “بودند” نشان دهد و قضاوت را به عهده خواننده یا شنونده بگذرد.

در دیکتاتور بودن رژیم پهلوی شکی نیست. ولی استفاده از کلماتی چون “ستم شاهی”، “شاه الهی”، و یا آن چه که این نویسنده محترم استفاده کرده، “لاشه متعفن رژیم پهلوی”، فقط نویسنده را ارضا می‌کند. گویی مخاطب این نویسنده محترم خودش است. متاسفانه باید بگویم که برای این روش تاریخ نگاری غیر طبیعی نخوهد بود که مرتکب اشتباهات عمدی و یا سهل انگاری در بیان واقعیت‌ها هم بشود. مثلا، شعبان جعفری در تظاهرات، یا کودتا یا قیام ملی (یا هر چه که نامش است) ۲۸ مرداد شرکت نداشت. بلکه او از حدود ۶ ماه پیش از آن تاریخ در زندان بود. عکس‌های او در تظاهرات و همراهانش نشان میدهد کت پوشده ا‌ند. این عکس‌ها مربوط به ۲۸ مرداد نیستند. زیرا لباس زمستانی او و همراهانش با گرمای مرداد ماه جور در نمی آید.

از آن گذشته، طبق افشاگری جمال امامی نماینده خوی در مجلس هفدهم، یکی از طرفداران سابق مصدق، شعبان جعفری با واسطه آیت الله کاشانی، به وسیله تیمسار نخأی (از منسوبین مصدق در شهربانی) با حقوق ماهی سیصد تومن در ماه استخدام شده بود. وظیفه شعبان جعفری خبری چینی و حمله به روز نامه‌های مخالف مصدق بود. و حقوق او هم از بودجه محرمانه شهربانی پرداخت میشد. ولی او آنقدر در شرارت زیاده روی کرد تا به زندان انداخته شد.

به هر حال چرخش شعبان جعفری به سمت شاه پس از آن صورت گرفت که میانه کاشانی با مصدق شکر آب شد.

Parsi
Parsi
3 سال قبل
پاسخ به  فرشته

درست می فرمایید. این پرخاشگری و توهین به مخالفان یکی از ویژگیهای ادبیات سیاسی چپ ایران است. هر از چند گاهی مقاله هایی به این سبک منتشر میشوند که بیشتر به یک انشا شباهت دارند تا یک مقاله سیاسی. به این و ان فحش دادن راه نجات ایران نیست.

یحیی انوری
یحیی انوری
3 سال قبل

نمیدانم تعریف شما از سکولاریسم و بخصوص آن سه شرطی که در آخر نوشته تان برشمردید را از کجا آورده اید.با این تعریف قطعا تاکنون نظام سکولاری درجهان وجود نداشته حتی دولت فرانسه(که پایش در زمبنه عدالت اجتماعی می لنگد) و یا شوروی سابق( در زمینه کمبود آزادیها) .اصلا بگذارید از این کلمات سخت سخت!بگذریم.آیا شما منکر این هستید که رضا شاه دست روحانیون را از دو نهاد کلیدی آموزش و پرورش و عدلیه کوتاه کرد و بجایش نهادهای مدرن پایه گذاری کرد؟آیا در حکومت پهلویها قوانین مدرنی تصویب و اجرا نشدکه الان ایرانیها و بویژه زنان در حسرت آن هستند؟آیا در نظام قبل به پیروان سایر مذاهب تعرضی میشد؟ قطعا مواردی که در مورد مظالم رضا شاه و جنایات ساواک برشمردید درست است و فهرست آنها بسیار بالا بلند تر از این حرفهاست ولی ایا میتوان رضا شاه را با اولاف پالمه مقایسه کرد یا بهتر است با محمدعلی شاه و یا مثلا موسولینی مقایسه شود؟ آیا وقتی مارکس از تاثیر مثبت استعمار بریتانیا بر پیشرقت هندوستان تاکید میکند ریزه خوار استعمار بوده است !!؟ .آیا چپ ایران(اصلا گیریم به فرض واقعا محال)همگی با هم متحد شوند آیا توان ایجادتغییری در وضعیت فلاکتبار کنونی مردم ایران دارد؟اگر پاسخ سوال منفیست با چه نیروهایی باید متحد شد؟وزن آنها در جامعه ایران چقدر است؟نکند چپ هم منتظر امام زمان است؟

گيتي سلامي
گيتي سلامي
3 سال قبل

دوست عزیز سرور با خواندن نوشته ات متعجب شدم که کدام دسته از سلطنت طلب هایی هستند که در لوای چپ نوین منحرف شدن انقلاب ۵۷ را یا به عبارتی کاسه و کوزه ها را بر سر نیروهای انقلابی مخالف شاه می شکنند و زیر لوا ی چپ نوین به تبلیغ نظام سلطنتی می پردازند زیرا همیشه شنیده بودم که فلان چپی ، تغییر موضع داده سلطنت طلب شده ولی عکس آن را نشنیده بودم، به هر حال در ابتدا نوشته ات را یک بازنگری تاریخی از جامعه ی مستبد زده مان که البته به قول محمد مختاری با “چشم مرکب “همه جانبه دیده نشده ، فهمیدم . ولی با خواندن کامنت جوابیه به آقای بهرنگ متوجه شدم نوشته ات جوابیه یا روی سخن با آقای نیکروز اعظمی می باشد که به مقاله ی آقای فانی یزدی برخورد کرده است. اخلاق سیاسی حکم می کند و بهتر این بود از همان ابتدا این موضوع برای خواننده مشخص می بود. زیرا از نظر من شفافیت یکی از اصول اخلاق سیاسی و کار سیاسی است . هردو نوشته را پیدا کردم و خواندم تا بدانم موضوع از چه قرار است. از انجا ییکه بحث بر نوشته آقای اعظمی است و او را سلطنت طلبی می دانی که در لوای چپ نوین  مبلغ سلطنت است فقط به این نکته اشاره می‌کنم . آنگونه که در پایان نوشته ذکر کرده است (ایشان را نمی شناسم )آقای اعظمی مبلغ سلطنت نیست و به “کام سلطنت طلب “ هم نیافتاده است . این را از جوابیه ایشان به آقای فانی یزدی فهمیدم در مقاله ی “ایکاش دوست عزیزم رضافانی یزدی از منظر چپ خلیل ملکی، به نظام پیشین می نگریست”  در آخر آن متناقضین أعظمی نوشته است :”نتیجه: قیاسی که نسبت به خامنه ای و شاه ایران،‌ مجتبی خامنه ای و رضاپهلوی کردی (یعنی آقای فانی یزدی)قیاس مع الفارق بود و مملو از کینه ورزی و نه نقد منصفانه نسبت به رژیم پیشین و رضا پهلوی. ما که خود را در چپ نوین تعریف می کنیم فرسنگ ها با چپ سنتی و برخی جمهوریخواهان غش کردهء اصلاح طلبان دینی فاصله داریم و رضا پهلوی را نماد سکولاریسم ایرانی می دانیم و این معنایش سلطنت خواهی نیست.”

نکته ی دیگری که ذکر آن لازم است ، اشاره به سکولار نبودن رژیم شاه است که شرح یک جنبه از آن به درستی در قسمتی از نوشته ات آورده ای. اگر منظور آقای اعظمی این است که رژیم شاه ، نماد سکولار بوده به نظر من این چنین نیست زیرا در آن زمان اسلام دین رسمی بود . با تعریفی که من ازسکولار می فهمم در یک جامعه ی سکولار مذهب رسمی وجود ندارد و مذاهب در آن جامعه هم ارزش و هم ردیف می باشند و همین طور مذهب بر قوانین اجتماعی تاثیری ندارد، یا به عبارتی دولتی یا ساختار حکومتی سکولار است که نه باورهای مذهبی را پشتیبانی می‌کند و نه با آن‌ها مخالفت می‌کند. اما اگر اقای اعظمی بر این باشد که آقای رضا پهلوی به مثابه ی یک فرد(اما زاده شده در یک خانواده ی سلطنتی) نماد سکولار می باشد و ان را از رژیم سلطنتی شاه پدر و پدر بزرگ جدا می کند، نظر ایشان است. در مخالفت و رد این نظر از نگاه من این استدلال قوی و کافی نیست که گفته شود: “رضا پهلوی هم از خمینی آموخته است که بگوید هیچ ادعایی ندارد و همانند یک شهروند ایرانی مبارزه می کند و این مردم ایران هستند که رهبر خود را باید برگزینند. و با این حال می کوشد تا خود را در قالب سمبل سکولاریسم بخورد ملت بدهد” .

زیرا از نظر من هر فردی نسبت به عمل خود می بایستی قضاوت شود. این أصل برای خانواده های مسئولین رژیم جمهوری إسلامی هم صدق می کند تا زمانی که همسران و فرزندان انها شریک جرم شان نباشند. برای پایه گذاری یک جامعه ی سالم و نهادینه کردن دموکراسی در جامعه ی استبداد زده مان بهتر این است بدون عینک ایدئولوژی( بدون تعصب) ، منصفانه و با چشم مرکب به یک پدیده یا موضوع برخورد کرد و بر سر این أصول دموکراتیک همه اتفاق نظر داشته باشیم در غیر اینصورت نمی توانیم آن جامعه ای که در لیاقت ما مردم ایران است بسازیم. 

پر کار بمانی

 

گيتي سلامي
گيتي سلامي
3 سال قبل
پاسخ به  گيتي سلامي

با عرض معذرت تصحیح این عبارت : در اخر ان متن آقای أعظمی نوشته است:”نتیجه: قیاسی که نسبت به خامنه ای و شاه ایران،‌…”

سرور علی محمدی
سرور علی محمدی
3 سال قبل

با سپاس از مسعود گرامی به نکات مهمی اشاره کردند .
آقای بهرنگ عزیز اگر شما نوشته های مرا دنبال کرده بودید چنین برداشتی نداشتید. هر دانش آموخته ی ادبیات فارسی و جامعه شناسی از بار کلماتی که به کار می برد به خوبی آگاه است . به عنوان مطلب دقت کنید به نام چپ نوین ، در غیر این صورت می نوشتم چپ های نوین رفتار و اعمالشان در خدمت سلطنت است . و تاکید کردم “سلطنت طلبانی که در لوای چپ نوین …..”

لیثی حبیبی - م. تلنگر

اساس باید داشتن صداقت باشد. وگرنه بسیارانی از “نو” و “نوین” برای اهدافی خاص و بسیار کهنه و پوسیده سوءِ استفاده می کنند. شاید آن ها نمی دانند، کهنگی را نمی توانند پنهان سازند. گاه، تازه آن است که کهنه نشود، ورنه بس تازه که کهنه شده است.
گذشته از بکار گیری «ریزه خوار» از سوی جناب سرور علی محمدی، امروزه ریزه خواران در گمراه سازی بشر و غارت و ویرانی ایران و کل جهان نقشی عظیم دارند. برای نشان دادن چگونگی رفتارشان در غارت و ویرانی جنگل ها، با این سرتیتر «نیستِ تو از “جانِ” تو هستش بُوَد – حاصلِ “اندیشه ات” پَستش بُوَد در وبگاهِ «وَشتَنِ واژه ها» پرداخته ام.

گذشته ی تاریخی را با هیچ منطقی نمی توان پاک کرد. گرچه این تئوری علمی نیز وجود دارد که افراد با فراموش کردن گذشته از رنج های خود می کاهند. ولی در بررسی های تاریخی، بی رجوع به گذشته، حال، دُم بریده می شود و توان متصل شدن به تاریخ را ندارد.
اساس، داشتن صداقت است. وقتی ما صادق هستیم، سخن ما بیان حقیقت است. از بیان حقیقت نباید ترسید. زیرا شامل افشای همه از جمله خود ما می شود برای بِه سازی. یعنی روشنگری برای بِه سازی ست؛ و نه خرابکاری. و آنگونه روشنگری به سود همه است. همان تئوری علمی که می گوید اگر فراموش کنی رها می شوی ز رنج؛ هم می گوید، برای سالم سازی گنجِ وجود، همه چیز را یکبار ار اعماق به سطح آور و بریز جلوی چشم خود بی هراس، و بعد دفترش را ببند. اگر ما به آن سخن زیبای علمی عمل کنیم، بی هیچ تردیدی به سود همه ی ما است.
پس چرا نیست؟!
زیرا بشر دوران ما فاسد شده است؛ صادق نیست؛ سیاست باز است و حقه بازی را هنری بزرگ می داند.

آیا این تصمیم و چکیده ی اندیشه ی مستقل بشر است؟
می تواند هم از آنِ افراد باشد، ولی اغلب این “سیاستِ” دیکته شده ی سردمداران بسیار بیرحم و سودجوی جهان است – سودجویی به هر قیمتی. یعنی افراد جامعه ی بشری اغلب یا ریزه خوار آن غارتگران بیرحمِ سودجو می شوند، یا در قراردادی نانوشته برای روزی به نرخ روز خوردن، خودشان آن “اصل” را فرصت طلبانه و سودجویانه رعایت می کنند. این امری ست مثل خودسانسوری.
هر دو وجه آن همینک در غارت سرمایه ها و ویرانی طبیعت جهان نقشی بزرگ دارد. نقش ریزه خواران در ویرانی جنگل های شمال میهن از نقش رشوه خواران و سَهمبَران کمتر نیست. اغلب، نیروی قلمی شان، ریزه خواران اند. بسیارگاه برای رد گم کردن، با پُررویی تمام خود را فعال فرهنگی می نامند.

آنچه نوشتم، افشره ای ست که اینجا آمده. ولی بار ها همین موضوع را در وبگاه های خود بسط داده با آوردن گواه های زنده ی منطقه ای(منطقه ی غرب استان گیلان) گشوده ام.

بهرنگ
بهرنگ
3 سال قبل

خانم علی محمدی عزیز

به نظر می رسد، اگر کسانی هستند که در چهار چوب ادعای باورمندی به “چپ نوین” توجیهی برای دفاع از سلطنت و رضا پهلوی برای خود پیدا کرده اند و بنا به گفته ی شما هر نحله ای از چپ را که چنین باوری نداشته باشد، سنتی نامگذاری کرده اند، شما هم چنین تقسیم بندی را قبول کرده اید. وگرنه تیتر نوشته ی خودتان را آنطور انتخاب نمی کردید.

خانم علی محمدی، چیزی به نام چپ نو واقعیت دارد و با چپ سنتی، آیینی یا اراده گرا تفاوت دارد. معیار تمیزشان از یکدیگر هم حمایت یا عدم حمایت از سلطنت و رضا پهلوی نیست. مهمترین ویژگی چپ سنتی، اراده گرایی و عدم پذیرش دموکراسی است که در کشور اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای بلوک شرق به تجربه در آمد و به شکست انجامید. و بارزترین ویژگی چپ نوین، پایبندی اش به دموکراسی در عین پذیرش عدالت اجتماعی است. بعلاوه چپ، صرفنظر از سنتی یا نوینش در یک نکته ی مهم اشتراک دارند و آن هم تلاش برای طرد مالکیت خصوصی بر ابزار تولید است. با چنین ویژگی‌هایی که چپ باید داشته باشد، بعید به نظر می رسد فردی یا گروهی بتواند هم ادعای چپ نوین داشته باشد و هم از سلطنت و رضا پهلوی حمایت و با آن همکاری کند.

.

مسعود
مسعود
3 سال قبل

نسیم گرامی، چه خوب بود اگر تاریخ سختی را که مردم ما پشت سر گذاشته اند به مرگ ۴۵ نفر تقلیل نمی دادید، و چه خوب بود اگر می گفتید که ایکاش در زمان شاه، ما نه تنها تاریخ قاجار بلکه تاریخ صفویه و کلا تاریخ ایران را خوب خوانده بودیم. ایکاش به ما به خاطر جنایات فعلی جمهوری اسلامی توصیه نمی کردید که ما تاریخ جنایاتی را که دراین سرزمین اتفاق افتاده است فراموش کنیم. زیرا فراموش کردن گذشته، فراموش کردن جنایات همین جمهوری اسلامی هم هست، ایکاش به هر کس که به تاریخ نگاه می کند، مهر وابستگی به این و آن را نمی زدید، زیرا در این بازی خود شما هم بخاطر چشم پوشی از گذشته، زبانم لال به همدستی باجنایات دیروزی جمهوری اسلامی و فراموش کردن آن متهم میشوید. باور کنید یادگیری از تاریخ چیز بدی نیست

نسیم
نسیم
3 سال قبل

طرح موضوع سلطنت و محکوم کردن جنایات آن دوره (که قطعا” وجود داشته و انجام شده است) در حالیکه جمهوری اسلامی در نهایت توحش و هزاران بار بیشتر برعلیه مردم جنایت می کند، دو دلیل بیشتر نمی تواند داشته باشد:
۱- کمک و همراهی با جمهوری اسلامی است، مثال فرخ نگهدار، مجله هفته و راه توده
۲- سردرگمی و بی هدفی در باره تحولات ۵۷.
اینکه یک روشنفکر با صادقانه ترین خیرخواهی ها در بقدرت رسیدن خمینی نقش داشته موضوع دور از انتظار و قابل سرزنشی نیست. اما اینکه ۴۲ سال بعد و با دیدن نتایج مرگ آور آن همچنان به مبارزه با شاه مشغول هستند شرم آور است. انگار کسی در دوره سرکوب ساواک به مبارزه با احمدشاه مشغول باشد! البته از جماعتی که موشک زدن عمدی و برنامه ریزی شده به هواپیمای اکراینی و دروغ های بیشرمانه در مورد کشته شده ۱۷۶ نفر را می بینند و باز هم مسئله اصلی شان کشته شدن ۹ نفر در ۴۵ سال پیش است، انتظار چندانی نیست.
چپ نوین وجود ندارد، فهم عمیق تر از مفهوم سوسیالیسم علمی و سوسیال دموکراسی وجود دارد. برای این فهم باید از دیکتاتوری و نماینده تام الاختیار و ابدی بودن مردم دست بردارید. بگذریم که ریزه خوار نامیدن مخالفین فکری توسط شما امید جندانی باقی نمی گذارد.
انقلابیون سابق در ۵۰ سال گذشته منجمد شده اند.

سرور علی محمدی
سرور علی محمدی
3 سال قبل

آقای بهرنگ گرامی . چندی است که در سایت های مختلف عده ای که خود را چپ نوین می دانند و رژیم پهلوی را سکولار و رضا پهلوی را سمبل سکولاریسم می دانند . کسانی مثل آقای نیکروز اعظمی ، مقاله ی ایشان را یکی از دوستان من از ایران فرستاده بود ، در اینترنت می توانید پیدا کنید و نظراتشان را بخوانید آخرین مقاله ی ایشان در پاسخ به رضا فانی یزدی بود . به زعم این حضرات ما چپ های سنتی هستیم که از قافله ی تمدن عقب ماندیم و پشت به آرمان های حق طلبانه ی مردم و آزادی خواهان نکردیم. من مخالف انتقاد از عملکرد های نیروهای چپ نیستم .اما براین باورم که چپ باید همواره به عدالت اجتماعی و برابری و آزادی پای بند باشد و تحت هیچ شرایطی دست دوستی بسوی غارتگران سرزمین مان دراز نکند . روی سخن من با کسانی که تحت هر شرایطی و با هر عنوانی از رضا پهلوی حمایت می کنند و با افزودن نوین به چپ می خواهند عرض اندام کنند و کسانی را که مخالف این دریوزگی ها هستند چپ سنتی می دانند .شما به درستی به بیژن جزنی اشاره کردید و دیدگاههای نوین او را نمی توان انکار کرد. من فکر می کنم باید به این حضرات گفت که ریزه خواری تان را بکنید و بدانید که حیثیت چپ در دنیا بیش از آن است که شما بتوانید انرا مخدوش کنید.پیروز باشید

رضا صمیمی
رضا صمیمی
3 سال قبل

سرکار خانم علی محمدی
چپ نو یا ضد چپ؟
در اخبار روز بحث های زیادی علیه چپ سنتی و دفاع از چپ نو صورت گرغته و هرکس به میل خود تعریفی را ارائه کرده ست. ولی این ها خد را هرگز ضد چپ معرفی نکرده اند.
امثالآقای نیکروز اعظمی مقوله ی دیگر ست که خیلی دیر به قافله پشیمان شدگان «چپ» پیوسته ست.
پشیمان شدگان حسابشان از چپ نو و سنتی با هر تعریفی جداست
سالهای پیش دوستان ایشان در محفل های پهلوی پرستان در کنفرانس هائی در کشور های جهان سورچرانی داشتند. با بودجه های «کمک های بشر دوستانه امپریالیسم» برای دموکراسی در ایران برای تحریم هتای بیشر هورا می کشیدند. خود افشاگری و گزارش از کنفرانس ها در رسانه منتشر می شد. تا به «شورای مدیریت گذار » رسیدند.
بعداز «پیام نوین » آقای رضا پهلوی عده ای از دوستان این «شورای مدیت گذار» نامه ای در حمایت از آقای رضا پهلوی نوشتند..
از همه این ها جالب تر یکی از دوستان همین پشیمان شدگان آقای بولفضل محققی ست که نوشته های صفحه فیس بوک او در خبر نامه گویا و چند سایت باصطلاح چپ باز نشر شد که در زمینه های مختلف روایت خود را تعریف کرد..
۱. خاطرات پراکنده شخصی از دوران زندگی در افغانستان و تاشکند
۲. خاطرات از قبل و بعداز انقلاب در حانه های تیمی و زندگی دانشجوئی
اخیرا در اثر پیشرفت های ایدئووژیک با طرح سئولاتی کلی رسالتی جدیدتر از روایت نویسی برای خود قائل شده ست. سری گفتار هائی تحت عنوان :
الف ـ “چرا هنوز برخی ها نمی توانند دل از جمهوری اسلامی بر کنند؟” ( ۵ قسمت )
ب ـ چرا نسل جدید ایران ما را نمی شناسد؟ ( ۴ قسمت تا بحال منتشر شده )
این نویسنده از دریچه عینک خودش خیال می کند که همه ی چپ های ایران در زمان شاه مثل او فکر می کردند و شبیه او کار و زندگی کردند . چرا انقلاب کردند؟
بازهم فکر می کند که همه مثل او و سازمان او از حکومت اسلامی ایران حمایت کردند.
از همه بدتر باز هم خیال می کند که بعداز این ۴۲ سال سرکوب خونین تمام دگر اندیشان ، نسل جوان باید مثل نسل جوان در حکومت شاه نسبت به پیشینیان شناخت و همذات پنداری داشته باشد.
اخیر بعداز مدتها از انتشار روایت های این جناب محققی شخصی بنام شاهین اسدی مطلبی به عنوان جوابیه بریا او نوشت که بعداز ده ها سریال و پاورقی در ساست ها از جمله در اخبار روز خودمان منتشر شد:
https://www.akhbar-rooz.com/%d8%ac%d9%88%d8%a7%d8%a8%db%8c%d9%87-%d9%88-%d9%86%da%af%d8%a7%d9%87%db%8c-%d8%a8%d9%87-%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%a2%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a7%d8%a8%d9%88%d8%a7%d9%84%d9%81%d8%b6%d9%84-%d9%85/
«جوابیه و نگاهی به نوشته ی آقای محققی » خواندن این مقاله میتواند واکنش یکی از چپ های ایرانی را نسبت به این دست روایت های پشیمان شدگان نشان دهد . بهر صورت این ها از چپ فاضله گرفته اند و بعضی از اینها با صراحت در نوشته ها ی خود از ضد چپ بودن خود احساس مباهات هم می کنند.
این ها نوشتم که توجه شما را به مرز بین چپ نو و ضد چپ جلب کنم.

بهرنگ
بهرنگ
3 سال قبل

همه ی مطالبی که در باره ی استبداد شاهان پهلوی ، مخالفتشان با نیروهای ملی و چپ و میدان فراخ گستردن برای فعالیت نیروهای مذهبی را که نویسنده در این نوشته بدانها اشاره کرده است، نمی توان انکار کرد. ولی همه ی اینها چه ربطی به “چپ نو” دارد؟
آنچه را که راجع به فداکاری و دفاع جانانه ی بیژن جزنی و ضیاء ظریفی در بیدادگاه های شاه نوشته است،را آیا باید به حساب چپ سنتی یا آیینی گذاشت؟ مگر بیژن جزنی خود از طلایه داران نگاه نوین در اندیشه ی چپ ایرانی نبود؟
کاشکی در این نوشته مشخص می شد که منظور نویسنده از چپ نوین چیست و نماینده یا نمایندگانش از نظر ایشان چه کسان یا جریاناتی هستند؟
آیا اساسا می توان فرد یا جریانی که شیپور را از سر گشادش می نوازد و در صدد برگرداندن آب رفته به جوی است، می توان “چپ” نوین به حساب آورد؟
به نظر نویسنده اگر چپ نوین چنین ویژگی ای دارد، چپ غیر نوین(سنتی) کدام است؟
چپ واقعی و مطلوب نویسنده کدام است؟

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


16
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x