دمی آرم به سر هر دم، به امّیدِ دمی بهتر:
نمی آید مرا، امّا،دمی هرگز کمی بهتر!
ندارم چشم شادی دیگر از این غم فزا دم ها:
وَ بی معناست، می دانم، تمنّای غمی بهتر!
در این عالم، همین است آدم و دیگر نخواهد شد:
مگر در عالمی دیگر بجویی آدمی بهتر!
ولی آن عالمِ دیگر خیالی بود و بس: آدم
مگر خود از همین عالم بسازد عالمی بهتر!
پس از عُمری توانستم بدانم این ودانستم
که از تنهایی ی مطلق نیابی همدمی بهتر!
به جُز عشقی سرورآور، ندیدم هیچ دلخواهی،
که بیشی زآن، به هر چشمی، نماید از کمی بهتر!
بدو گفتم: ـ «برای ات شعرِ آسان فهم گویم!» گفت
که ـ : «هر شعرِ از آن هم باز کمتر مُبهمی بهتر!»
سوم آذرماه ۱۳۹۸،
بیدرکجای لندن