پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

شراب جدید دربطری کهنه؟ شالوده سیاست های جو بایدن رئیس جمهور منتخب آمریکا – احمد هاشمی

در اینجا این سئوال پیش می آید که آیا همه آنچه را که جو بایدن در دستور کار قرارداده و خواهد داد، شراب جدید در بطری کهنه نیست؟ چرا با وجود آگاهی فزاینده از فوریت تهدیدات زیست محیطی، شکاف فقر و ثروت...

در اینجا این سئوال پیش می آید که آیا همه آنچه را که جو بایدن در دستور کار قرارداده و خواهد داد، شراب جدید در بطری کهنه نیست؟  چرا با وجود آگاهی فزاینده از فوریت تهدیدات زیست محیطی، شکاف فقر و ثروت، نابرابری اجتماعی و انواع تبعیضات، دولت ها هنوز هم یک گام فراتر از ارائه دستورالعمل های ارزشی و آرمانی اقدامی انجام نمی دهند؟  آیا می توان با گفتار درمانی مداوم  دموکراسی، حقوق بشر، صلح  و همبستکی ایجاد نمود و ازاین طریق، ریشه  پوپولیسم و ناسیونالیسم را خشکاند؟ 

مقدمه

تردیدی در این نیست که شالوده سیاست های جو بایدن رئیس جمهور منتخب آمریکا در جهت طرد رویکردهای سیاسی دولت ترامپ و کم و بیش حاوی بنیان های سیاست های باراک اوباما خواهد بود.

بحران ناشی از تغییرات اقلیم، مقابله با انواع تبعیض ها و در راس آن تبعیض نژادی، مشکل راست افراطی و تروریسم داخلی و مهمتر از همه، در لحظه کنونی مقابله با بحران پاندومی کرونا، چالش های اساسی سیاسی روز درآمریکا هستند.

خشونت و تروریسم داخلی در آمریکا در ابعادی است که مورخ آمریکایی “داکلس برینکلی” مراسم تحلیف بایدن را با تحلیف آبراهم لینکلن در سال ۱۸۶۱قابل مقایسه می داند: “زمانی که آمریکا در آستانه جنگ داخلی بود و رئیس جمهور جدید در معرض تهدید به ترور شدن قرار داشت”، او در ادامه می گوید: “بوی خشونت در هوا به مشام  می رسد”.

جو بایدن رئیس جمهور در شرایط فعلی، در تنگنای بحران های متراکمی قرار گرفته است، که هیچ رئیس جمهور قبل از او با چنین وضعیتی مواجه نبوده است، ناسیونالیست ها و پوپولیست ها توانستند در این چهار سال بنیاد لیبرال دموکراسی را به لرزه در آورند که به تعبیر “مایکل بشلاس” مورخ دیگر آمریکائی “دموکراسی آمریکا در آستانه قبض روح شدن قرار داشت”.

بحران لیبرال دموکراسی

شالوده مادی دموکراسی لیبرال، با بحران های سیستماتیک سرمایه مالی و همچنین آسیب پذیری ساختارهای اجتماعی و کار، با جهانی شدن اقتصاد و تکنیک دیجیتال، به لرزه در آمده است.

از اواخر دهه ۱۹۷۰ تسلط سیاست نئولیبرالی بازار آزاد رادیکال با تمهیدات مقررات زدائی، خصوصی سازی و ریاضت اقتصادی و… منجر به کاهش درآمدها، اخراج های دسته جمعی، تضعیف اتحادیه های کارگری شد.

بحران دولت رفاه و کاهش تامین اجتماعی دستمزد بگیران و اقشار پایین، شکاف بین فقرا و ثروتمندان را عمیق تر نمود، به موازات کمبودهای مادی، بحران های اجتماعی نیز گسترش یافت.

از سال ۲۰۱۵ نشانه های بحران در لیبرال دموکراسی آشکار گشت، از این زمان بود که لیبرال دموکراسی به تعبیر “برنارد مانین” به یک “دموکراسی تماشاچی” تبدیل شده است و  هم چنین محققینی مانند “ولفگانگ مرکل” صحبت از “دموکراسی معیوب” و “ولفگانگ استرک” از “نمایی از دموکراسی” می کنند.

 رابطه لیبرال دموکراسی با پوپولیسم و پوپولیست ها

تردیدی در این نیست که پوپولسیم راست، دستاورد بحران در لیبرال دموکراسی و ناتوانی آن از ارائه راه حل در موضوعات مربوط به سیاست، اقتصاد و فرهنگ چه در عرصه ملی و گلوبال است، از سوی دیگر پوپولیسم امروزی محصول فرعی موج سوم دموکراسی در کشورهای دموکراسی نوپا هم است. این تصورکه پوپولیسم  می تواند تصحیح کننده لیبرال دموکراسی باشد از بنیان بی پایه است.

پوپولیسم برعکس این تصور مثبت که “مردم باوری” است، واجد معنای منفی، عوام گرایی و عوام فریبی می باشد. پوپولیسم  ایدئولوژی نیست، اما می تواند آمیزه ای از ایدولوژی های مختلف باشد.  پوپولیسم تاکتیک سیاسی و سبک و شیوه ای از سیاسی ورزی یک شخص یا یک شخصیت سیاسی و یا جنبش معینی است، گفته می شود “پوپولیسم کفشی است که برای آن پای مناسبی نمی توان یافت”.

پوپولیسم امروزی و شیوه های عمومی سیاست ورزی آنان

 پوپولیسم امروزه تقلیل دهنده اندیشه  است و تفاوت ها و پیچیدگی ها و تضادها را در جهان  سیاست نمی بیند و یا این که نمی خواهد ببیند و به دنبال جست و جوی ریشه نابسامانی ها در جامعه نیست و برای مشکلات پیچیده  راه حل ساده  عرضه می کند، راه حل های آنها عمدتا موقتی و کم دوام و همراه با وعده های کلی و مبهم می باشند.

 کلیشه های رایج، تصنعی و تکراری و پیشداوری های موجود در جامعه  منبع فعالیت پوپولیست ها هستند.

پوپولیسم همزاد بحران در جامعه است. در اثر بحران وضعیت سیاسی- اجتماعی برای مردم غیر قابل تحمل بوده و مردم دچار سرخوردگی و یاس و استصال هستند.

امتناع سیاسی در میان اقشار مختلف مردم , ضعف در جامعه پذیری سیاسی و فقدان ابتکار و نوع آوری احزاب سیاسی در شرایط تغییر مدام مسائل اجتماعی و اقتصادی، محیط بسیار مناسبی را برای فعالیت پوپولیست ها فراهم می آورد. زمینه برای رشد پوپولیسم در جامعه ای با نهادهای ضعیف و فقدان سامان سیاسی در کنار نقش فائقه شخصیت ها و رجال سیاسی بسیار مناسب است.

پوپولیست ها گمان می کنند که “گوش آنها نزدیک دهان مردم” است  و ادعا می کنند که روانشناسی و مشکلات “مردمان ساده” را خوب می فهمند و اصلا از زبان آن ها سخن می گویند و این شناخت انحصاری فقط در اختیار آن ها است. و از آنجایی که آنها مردم را یکپارچه می بینند، با بیان خواست ها و مطالبات یک گروه کوچک یا بزرگ گمان می کنند که آن ها سخنگوی همه مردم هستند. پوپولیست ها با استفاده از سمبول ها و استعاره ها و غریزه ها و احساسات مردم در پی جلب توجه هرچه بیشتر مردم هستند و از این طریق سعی می کنند آرای آن ها را بدست آورند.

تمرکز روی شخصیت کاریزماتیک به جای موضوع، وعده به جای برنامه، نخبه ستیزی و مخالفت با روشنفکران و گقتار درمانی از وجوه دیگر شیوه های پوپولیستی می باشد.

پوپولیسم ترامپ و رسانه ای شدن سیاست

پیدایش اشکال جدید نمایندگی سیاسی خارج از نهادهای سیاسی سنتی یعنی رسانه ها (تلویزیون و شبکه های اجتماعی جدید) منجر به رسانه ای شدن سیاست شده است. در این دو دهه گذشته احزاب و جنبش های پوپولیستی رسانه ها را، مرکز ثقل سیاست پوپولیستی قرار داده اند.

فضای مجازی و شبکه های اجتماعی نقش موثری در پیروزی ترامپ داشنتد. تبحر استفاده از شبکه های اجتماعی مانند فیس بوک از جانب ترامپ و هوادارانش باعث شد، که روزانه صدها شایعه، اطلاعات مغشوش و خبرهای جعلی، علیه  هیلری کلینتون انتشار یابد. علاقه مفرط شبکه های آمریکائی به شخصیت دو بعدی ترامپ و سوژه های منفی، باعث شد که ترامپ احتیاج چندانی به تبلیغات نداشته باشد و مدام به صورت رایگان پوشش رسانه ای بگیرد، که از طریق آن هوادارانش را می شوراند و پیام های ساده خود را به آنها می رساند.

شالوده  اقتصادی – اجتماعی  پوپولیسم ترامپ

 زلزله سیاسی که در ۸ نوامبر سال ۲۰۱۶، به پیروزی ترامپ در انتخابات آمریکا به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور منجر شد، بسیار مهمتر از پیروزی طرفداران خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا بود. برای اولین در آمریکا رئیس جمهوری سوگند یاد کرد که نه در ارتش و نه مصدری سیاسی فعالیت داشته است.

 دلیل اینکه “پوپولیسم توانست بر سرمایه داری در کشور منشا غلبه کند” (هابر ماس)، بسیج گروه هایی از مردم بود که در پروسه جهانی شدن، گسترش تکنیک و چیرگی اقتصاد دانش بنیان، موقعیت خود را از دست داده اند.

پیروزی ترامپ عمدتا در ایالت های غرب میانه با رای کارگران سفید پوست با تحصیلات پایین ممکن شد. به طور مشخص در آمد سرانه یک سوم رای دهندگان ترامپ کمتر از  ۵۰۰۰ دلار است، در حالی که در آمد متوسط  سرانه در آمریکا حدود ۵۶۰۰۰ دلار است. ۴۱ درصد از رای دهندگان هیلری کلینگتون گروه های با دستمزد پایین، در حالی که ۵۳ درصد از رای دهندگان ترامپ با درآمد نازل بوده اند.

نابرابری  اجتماعی ناشی از اقتصاد نئولیبرالی و ریاضت اقتصادی، یکی از مهمتری اهرم های تبلیغاتی ترامپ پوپولیست بود.

برمبنای سنجش تولید ناخالص داخلی، آمریکا ثروتمندترین کشور در جهان است. اما ثروت در آمریکا به ویژه در مقایسه با سایر کشورهای جهان نابرابر تقسیم شده است. بنا به گزارش اداره سرشماری آمریکا (U.S Census Bureau  ) در سال ۲۰۱۸ بیست درصد از ثروتمندان آمریکا به اندازه، باقی هشتاد درصد آمریکایی ها صاحب ثروت بوده اند.

“پاول کرومن” برنده جایزه نوبل در اقتصاد نشان می دهد، که در آمریکا از زمان ریاست جمهوری ریگان تا کنون از رونق اقتصادی، عمدتا طبقات بالای اجتماعی سود برده اند. میزان دارائی ثروتمندان آمریکائی از مجموعه درآمد ملی در فاصله سال های ۲۰۰۷- ۱۹۷۶ از  ۸.۹ درصد به ۲۳.۵ درصد افزایش یافته است. درهمین فاصله ثروت یک دهم درصد (میلیاردرهای آمریکایی) از ۲.۶ درصد به ۱۲.۳ افزایش داشته است.

 از سوی دیگر آمریکا تنها کشوری با درآمد بالا است، که بیش از بیست و هفت درصد شهروندان، فاقد بیمه درمانی هستند.

بحران مالی- اقتصادی  2008 و نتایج آن

بحران وام‌های رهنی در اواخر سال ۲۰۰۶ میلادی در آمریکا آغاز شد. وام‌های رهنی برای خرید مسکن در آمریکا حجم قابل ملاحظه‌ای در بازار اعتبارات دارد و از چندین تریلیون دلار تجاوز می‌کند. در گذشته، مسکن خریداری شده تا بازپرداخت کامل وام، در وثیقه بانک وام‌دهنده باقی می‌ماند و از این‌رو اعطای این وام‌ها نمی‌توانست بحرانی در بازار اعتبارات به وجود آورد، همانطور که در بالا گفته شد با تسلط الگوی بازارمالی نئولیبرالی در بازار وام‌های رهنی، مؤسسات مالی وام‌دهنده توانستند با انتشار اوراق بهادار که متکی بر مسکن خریداری شده بود، بازار ثانویه‌ای برای وام‌های رهنی ایجاد کنند.

با توجه به این‌ که قیمت مسکن در آمریکا مرتباً افزایش می‌یافت سود متعلق به این اوراق در مقایسه با سایر اوراق بهادار بسیار بیشتر بود و از این ‌رو بسیاری از بانک‌ها و مؤسسات مالی در آمریکا، اروپا و آسیا حجم عظیمی از این اوراق را خریداری و در سبد مالی خود نگه می‌داشتند ضمن آنکه بازار سفته‌ بازی بر روی این اوراق بسیار گرم بود و سودهای کلانی را در بر داشت.

با ترکیدن حباب مسکن در آمریکا و کاهش شدید قیمت مسکن، بسیاری از خانواده ها قادر به بازپرداخت اقساط وام‌های خود نشدند و لذا سودآوری این اوراق بهادار به سرعت کاهش یافت و بسیاری از بانک‌ها و مؤسسات مالی که حجم قابل‌ملاحظه‌ای از این اوراق را در سبد دارایی‌های خود داشتند ورشکسته شده و یا به آستانه ورشکستگی قرارگرفتند. بحران در این دسته از بانک‌ها و مؤسسات مالی به سرعت به سایر نهادهای مالی سرایت کرد و با توجه به یکپارچگی بازارهای مالی توانست از آمریکا به اروپا و آسیا توسعه یابد که بحران مالی جهانی را موجب شد.

 در نتیجه این بحران بیکاری در آمریکا از ۴.۶ درصد به ۱۰ درصد افزایش یافت. از طرف دیگر دولت بوش برای متوقف نمودن بدهکاری دولتی که در اثر بحران از ۶۵ درصد درآمد ناخالص ملی به ۱۰۲ درصد رسیده بود “برنامه صرف جویی” را  اعلام نمود که حاصل آن فشار بیشتر بر گروه های مزدبگیر و اقشار کم در آمد بود.

تجارت آزاد و واردات اجناس ارزان

یکی از مهمترین  دلایل توسعه نابرابر اقتصادی ترازنامه نابرابر واردات و صادرات است. در شرایطی که  این ترازنامه برای آلمان ۳۰۱ میلیارد دلار و برای چین ۳۰۴ میلیارد دلار مازاد بود، اما آمریکا در مقابل تراز نامه منفی ۴۳۵ میلیار دلاری قرار داشت.

نتیجه این روند جواب رد به ادامه گلوبالیسم، از جابب بخش بزرگی از طبقات و اقشار کم درآمد آمریکا بود و این موضوع  یکی مهمترین شعارهای انتخاباتی ترامپ شد.

“دوران موقت”و شالوده سیاست های دموکرات ها در آمریکا

گفته می شود که ما در “دوران موقت” زندگی می کنیم. یکی از نشان های دوران موقت این است که جابجائی قدرت، ساختارها و الگوهای عمل سیاسی گذشته را بکلی نابود کرده است، اما ساختارها و الگوهای جدید هنوز موجود نیست.

پایان جنگ سرد، آغاز جهان تک قطبی بود و دراین دوره، آمریکا ثروتمند ترین، قدرت مندترین کشور جهان بود، هیچ رقیب دیگری را نیز تاب نمی آورد.

دوره تک قطبی طولانی نبود. جنگ های پرهزینه و بحران مالی، قدرت سیاسی- اقتصادی آمریکا را کاهش داد، ولو اینکه هنوز قدرت نظامی شماره یک جهان باقی مانده است.

در شرایطی  که توسعه و رشد اقتصادی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری مدام در حال کاهش بوده است، کشورهای موسوم به گروه بریکس، (چین، روسیه، هند، آفریقای جنوبی، و برزیل) موتور اصلی رشد و توسعه اقتصادی در جهان شده اند.

گسترش قدرت اقتصادی چین در کنار گروه بریکس از یکسو و بازسازی اتحادیه اروپا پس از فروپاشی شوروی،  باعث گشت  است که چین و اتحادیه اروپا به بازیگران مهم در نظام بین المللی تبدیل گردند.

افزایش قدرت چین، اتحادیه اروپا و ژاپن و تثبیت جایگاه روسیه در معادلات جهانی و منطقه ای، شکل گیری توزیع  جدید قدرت در قالب نظام تک- چند قطبی، در اوایل قرن بیست و یکم را فراهم نموده است. بدین ترتیب ساختار نظام موجود بین المللی، ترکیبی از یک ابرقدرت و چهار قدرت بزرگ یعنی چین، اتحادیه اروپا، ژاپن و روسیه است، بدین تریب در نظام  سیاسی بین المللی یک جانبه گرائی، جایش را به چند جانبه گرائی داد.

حضور بازیگران جدید در عرصه بین المللی، شکست یک “روایت استراتژیک” واحد و فراگیر تحت عنوان پیروزی قطعی دموکراسی لیبرال و برآمد اقتدارگرائی نوین، مفهوم سازی اجمالی پدیده “سیاست جهانی” را بسیار دشوار نموده است.

وافعیت این است که جنگل جهان سیاست در شرایط کنونی، “ناپایدار”، “پیچیده” و “در تغییر مداوم”  قرار دارد. نیروهای سیاسی دخیل در این جنگل گسترده با جهان بینی های رقیب از فبایل و گروه های قومی، ناسیونالیسم جدید و نواحی فرهنگی، در سازمان های منطقه ای، بانک های سرمایه گذاری و شرکتهای چندملیتی گرفته تا نهادهای جهانی، انجمن های مدنی، شبکه های اطلاعات یا اشکال مختلف رسانه را شامل می شوند.

اینترنت و پیشرفت های تکنولوژیکی به خصوص در عرصه های فناوری های نوین در ارتباطات، اطلاعات و حمل ونقل  یک سطح بازی هموار برای اقتصاد جهانی ایجاد کرده است: به تعبیر توماس فریدمن، جهان مسطح است.

حوادث بیست سال گذشته، از جمله حملات ۱۱ سپتامبر، حمله و تجاوز به افغانستان و عراق، بهارعربی، تجاوز روسیه به گرجستان و اوکراین، تحولات پیچیده و چند لایه در خاورمیانه و شاخ آفریقا به خصوص در سوریه، منازعه بین بازیگران داخلی، منطقه ای و جهانی، وضعیت بغرنجی را در منطقه و جهان ایجاد نموده است.

سیاست خارجی اوباما

اوباما به این موضوع پی برد که جایگاه تک قطبی آمریکا رو به افول است. او در آوریل سال ۲۰۱۶ در ماهنامه اتلانتیک به جفری گلد برگ گفت “تقریبا تمامی قدرت های بزرگ جهانی قربانی فزون گستری خود شده اند” و درادامه این گفتگو متذکر شد که: “من فکر می کنم داشتن این ایده که در هر زمانی یک مشکلی وجود دارد و ما باید آن را به نیروی نظامی خود منتقل و محول کنیم، تا نظم برقرار شود، ایده هوشمندانه ای نیست. باید گفت که ما مایل به چنین کاری نیستیم”.

سیاست خارجی اوباما با پیروی از منطق بین المللی گرایی لیبرال (گلوبالیسم)  در عرصه سیاست بین المللی متکی به چند جانبه گرائی و خویشتن داری بود. او در پایان سال اول ریاست جمهوریش به دلیل گسترش همکاری های جهانی و تقویت دیپلماسی بین المللی موفق به دریافت جایزه صلح نوبل شد.

در رابطه با ایران، اوباما توانست از طریق سیاست چندجانبه گرایی و تامین مشارکت قدرت های دیگر جهانی، شدیدترین و جامع ترین تحریم های بین المللی را در شورای امنیت به تصویب برساند.

بحران مالی و ارزی ناشی از تحریم ها باعث شد، که ولی فقیه به طور مخفیانه با وساطت پادشاه عمان تن به مذاکره دهد، این مذاکرات با آغاز کار دولت روحانی علنی شد و نتیجه این مذاکرات طولانی، تحقق برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) بود.

موفقیت دیگر سیاست خارجی اوباما از سرگیری روابط عادی با کوبا بود، در این رابطه  او به چندین دهه خصومت بین دو کشور پایان داد.

مهمترین موفقیت او، اما پیوستن به معاهده تغییرات اقلیمی پاریس و تلاش گسترده در عرصه مبارزه با تغییرات اقلیمی و آب و هوایی بود.

 در عرصه اقتصادی نیز او از پیمان ترانس پاسیفیک پشتیبانی نمود، از این پیمان به عنوان بزرگترین توافقنامه تجاری منطقه ای در تاریخ نامبرده می شود.

ادامه سیاست خارجی اوباما توسط جو بایدن

جو بایدن چهار دهه در کمیته روابط خارجی سنا حضور داشت و هشت سال نیز معاون باراک اوباما در کاخ سفید بود.

احیای روابط آمریکا با متحدانش در اتحادیه اروپا و ژاپن اولین اقدام  بایدن خواهد بود. رابطه آمریکا و چین در این چهار سال اخیر با تنش های زیادی روبه ‌رو بود و به نظر می آید که در دوره بایدن هم کم و بیش این تنش ها در قبال سیاست‌های تجاری و تکنولوژیکی ادامه یابد.

 حمایت از دولت اسرائیل و ترغیب کشورهای عربی بیشتری به عادی ‌سازی رابطه خود با اسرائیل، ادامه خواهد یافت.

یکی دیگر از اولویت های سیاست خارجی بایدن تعیین تکلیف با  پرونده ایران و به طور مشخص برجام است. شواهد و قرائن نشان می دهند که بازگشت بدون قید وشرط از جانب بایدن در کار نخواهد بود. وزیر خارجه بایدن می خواهد بر سر توافقی محکم تر و طولانی تر مذاکره کند، مذاکره ای که تنها به برنامه هسته ای محدود نخواهد بود.

سیاست داخلی  رفاهی عاجل جو بایدن

برنامه رفاهی اعلام شده تاکنون عبارتند از: افزایش دستمزد حداقلی فدرال تا ۱۵ دلار در ساعت، وام به مشاغل کوچک و افزایش پرداخت مستقیم پول به خانواده‌ها، پرداخت ۲۰۰ دلار اضافی در ماه برای هزینه‌های تأمین اجتماعی، بخشودگی ۱۰ هزار دلاری وام‌های دانشجویی و لغو برنامه کاهش مالیات دوران ترامپ.

بایدن تغییرات اقلیمی را تهدیدی جدی و جودی برای آینده بشر خوانده است و می گوید با پیوستن به موافقت نامه پاریس که ترامپ از ان خارج شده بود، جهان را برای اقدام سریع‌تر در جلوگیری از انتشار گازهای گلخانه‌ای ترغیب می‌کند. این توافق‌نامه، ایالات متحده را متعهد کرده که تا سال ۲۰۲۵، انتشار گازهای گلخانه‌ای را تا ۲۸ درصد کاهش دهد. بایدن پیشنهاد کرده که هزار و ۷۰۰ میلیارد دلار برای فناوری‌های سبز اختصاص یابد، تا به مرور زمان و تا سال ۲۰۵۰ تولید گازهای گلخانه‌ای در ایالات متحده به صفر برسد. بیش از ۶۰ کشور دیگر در سال ۲۰۱۹ متعهد شدند که تا سال ۲۰۵۰ تولید گازهای گلخانه‌ای خود را به صفر برسانند، اما چین و هند که از بزرگ ‌ترین انتشاردهندگان منواکسید کربن در جهان محسوب می‌شوند، هنوز چنین تعهدی را نپذیرفته‌اند.

شراب جدید دربطری کهنه؟ شالوده سیاست های جو بایدن رئیس جمهور منتخب آمریکا

جوبایدن رئیس جمهور منتخب آمریکا با امضای ۱۷ فرمان اجرایی، برخی ازمصوبات دولت ترامپ را لغو نمود. بدون تردید این اقدام را می توان مثبت و سازنده ارزیابی نمود. برنامه رفاهی اعلام شده نیز،هرچند گام کوچکی  تلقی می شود، اما در رابطه با تامین اجتماعی اقشار کم درآمد و محروم جامعه به خصوص در شرایط  بحران کرونا بسیار مهم  است.

در عرصه روابط بین الملی نیز جو بایدن می خواهد سیاست خارجی تعامل گرا و خویشتن داری را در پیش گیرد. سخنرانی جو بایدن در مراسم تحلیف نیز اما مجموعه ای از شعارهای ارزشی و آرمانی بود.

  در اینجا این سئوال پیش می آید که آیا همه آنچه را که جو بایدن در دستور کار قرارداده و خواهد داد، شراب جدید در بطری کهنه نیست؟  چرا با وجود آگاهی فزاینده از فوریت تهدیدات زیست محیطی، شکاف فقر و ثروت، نابرابری اجتماعی و انواع تبعیضات، دولت ها هنوز هم یک گام فراتر از ارائه دستورالعمل های ارزشی و آرمانی اقدامی انجام نمی دهند؟  آیا می توان با گفتار درمانی مداوم  دموکراسی، حقوق بشر، صلح  و همبستکی ایجاد نمود و ازاین طریق، ریشه  پوپولیسم و ناسیونالیسم را خشکاند؟ 

احمد هاشمی
[email protected]

https://akhbar-rooz.com/?p=101644 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
کیا
کیا
3 سال قبل

بایدن نمتواند ترامپ و یا اوباما باشد!
وظیفه بایدن بند بازی روی پل صراطی میباشد که یکطرفش به اوباما و طرف دیگرش به ترامپ می انجامد.
حال توانایی دمکراس در آمریکا را باید به نمایش بگذارد!

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x