چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳

رفیقی در قاب ِ عکس – بهمن پارسا

روشن است که؛ “استاد غزل سعدی است”

هرگاه از مقابل  عکس تو بگذرم

سیمای  مهربان ترا خوب  بنگرَم

بغضَم گلو  گرفته  و در پیش عکس تو

وقتَست آنکه سفره ی دل را بِگُستَرم

آن  روز  سردِ  بهمن و  جایی جنوب شهر

گویی هم اینک است ، تویی در برابرم

از لابِلای  کاغذ شبنامه   ها سَرَک

بر می کشید جمله ، ز اوراقِ ” اَختَرَم “

در  پای ِ کوره پُتک به سِندان چو میزدی

گفتم : چه می کنی ؟ و تو گفتی: “چَلَنگرَم”

دِل  را  به توده  دادی و رفتی زِ چشم  من

از  تو به غیر ِ این نَشَود  هیچ باورَم

سالِ سیاه  و بهمن  ِ پیچیده در دروغ

هرگز نگشته  پاک ز اوراق ِ دفترم

باور مکن  که نادِ مم  از راه رفته چون

با پای خسته نیز هنوزم  بر  آن سرم

خون می چِکَد زِ دفتر آزادگان و من

خونین دلِ تمامی ِ گلهای پر پر م

۲۱ ژانویه ی کُرُنایی ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=101668 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رستم پروهان
رستم پروهان
3 سال قبل

بهمن خان بررگوار سلام عرض میکنم، رستم هستم از ساربروکن شما را واقعن ستایش میکنم. یاد رفیق شهیدمان حسن صرافپور همیشه زنده است و اولین باراست که بعداز سی و شش سال کسی باین زیبایی از او از چلنگر از ایسکرا(اختر) و همه رفقای توده ای اینطور عاشقانه و درد مندانه یاد کرده . امیدوارم درست درک کرده باشم چون شعر شما و کلماتی که بین ما رایج بود مرا یاد حسن انداخت. شما همیشه معلم من بوده اید هرجا باشید عمرشما بقول فرمایش خودتان ( با عزت و شرافت ) دراز باشد.
ارادتمندتان ر-پ

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x