کانون نویسندگان ایران به «عامترین تعبیر آزادی» (۱) متکیست؛ خواهان «آزادی بیان» است. آزادی بیان لازمهی فعالیت همهی احزاب و تشکلهاست. «کارکرد و هویت نویسندگان، چه هنگامی که مینویسند و فردند، و چه هنگامی که برای مبارزه با موانع موجود در نهادی گرد میآیند و جمعند، در گرو آزادی و استقلالشان است». (۲) بنابراین هدف کانون نویسندگان ایران دستیابی همگان به آزادی بیان خود است. چنانکه در بند اول منشور مترقی آن تأکید شده: «آزادی اندیشه و بیان و نشر در همهی عرصههای حیات فردی و اجتماعی بی هیچ حصر و استثنا، حق همگان است…» آزادی بیان، لازمهی دیگر آزادیهای دموکراتیک است و از اینروست که به مسئلهای سیاسی در مقابل قوانین ارتجاعی و استبدادی حکومتها تبدیل شده است.
با این وجود نباید از نظر دور داشت «کانون نویسندگان ایران با الگوی فرهنگی مسلط بر جامعه که در حقیقت میخواسته با محدود کردن آزادی بیان و تحمیل سانسور، ادبیات و فرهنگ را زیر سیطرهی حکومت در بیاورد ـ نه به دلیل سیاسی بلکه درست به دلیل الزامات آفرینش فرهنگی ـ مخالف بوده است». (۳)
درک نکردن یا درنظر نگرفتن همین موضوع است که مبنای مخالفت و به اصطلاح انتقادات به کانون نویسندگان ایران از طرف هوادارن جناحهای حکومت شده است. پذیرفتن این پیچیدگی که در عین همراه نبودن و حتی مخالفت با اندیشهای، میتوان و میباید از حق «بیان» آن اندیشه حمایت کرد، نیاز به درکی متفاوت از قدرت و سیاست دارد که در چهارچوب ذهن منجمد و بستهی استبداد زده نمیگنجد. ذهنی که همه پدیدهها را به خودی و غیر خودی تقسیم میکند، نمیتواند مدافع آزادی بیان باشد و چون آزادی بیان، بنیان آفرینشهای فرهنگی است، اذهان استبداد زده، همراهان و همکاران حکومتها نمیتوانند آثار فرهنگی ارزشمند و ماندگاری نیز خلق کنند، پس همواره سعی میکنند، آثار فرهنگی مترقی و مستقل را به بهانههای مخالفت سیاسی حذف و سانسور کنند، در واقع سعی میکنند آنچه را که رقیب خود میپندارند از میدان بهدر کنند. چنین است که بخشی از تولیدکنندگان کالای فرهنگی، که آزادی بیان را در حد مطلوب هیئت منصفهی دادگاه مطبوعات (۴) میخواهند، علیه هنرمندان واقعی جامعه، همدست حکومت شده و دستگاه سانسور را تقویت میکنند. اینچنین است که «فرهنگیکاران امنیتی» (۵) پدیدار شده و «فرهنگ حذف» و «سیاست سانسور» مکمل هم عمل میکند. (۶)
«کانون یک جمعیت ساده یا محفل معمولی یا گروه صنفی محدود نیست که کارکردش در خودش خلاصه شود». (۷) کانون نویسندگان ایران همپای لایههای گوناگون اردوی کار و زحمتکشان جامعهی مدنی فعال و در تکاپوست. هماکنون چهار عضو کانون نویسندگان ایران (رضا خندان مهابادی، بکتاش آبتین، کیوان باژن و گیتی پورفاضل) همراه با وکلا، دانشجویان، معلمان، روزنامهنگاران، کارگران و دیگر فعالین و زندانیان سیاسی در بندند، تنی چند منجمله آرش گنجی، میلاد جنت و نویسندهی این یادداشت زیر حکم یا در انتظار محاکمه قرار دارند. این وضعیت نشان دهندهی همراهی نویسندگان مستقل و متعهد با جامعه و گروههای گوناگون اردوی کار و زحمتکشان است که فریاد حقطلبیشان را خیابانهای کشور برای دستیابی به حقوق خود در تظاهرات اعتراضی هر روز میشنویم. جامعه در نیمهی دوم دههی جاری حداقل دو شورش عمومی و فراگیر را از سر گذرانده و تضاد طبقاتی به نقطهی حاد خود رسیده است. در چنین وضعیتی دفاع از حق آزادی بیان در واقع دفاع از امکان طرح مطالبات طبقهی کارگر و زحمتکشان است. از این زاویه آزادی بیان امری طبقاتی است که «حق همگان» است.
از آنجا که مراد از آزادی، آزادی مردم زحمتکش است؛ نه آنانکه در قدرت نشسته، ابزار و امکانات بیان و نشر، رسانهها را بهطور مطلق در قبضه دارند؛ آزادی بیان به معنای آزادی بیان طبقهی کارگر و ستمبران است. «آزادی بیان در آنجا مفهم دارد و دفاع از آن برای همگان آنجا ارزشمند است که شرایط آزادی بیان برای همگان فراهم باشد وگرنه این همان آزادی فروش نیروی کار است که در دوران سرمایهداری برای همگان فراهم میشود، اما کارگر مجبور است که در نظام سرمایهداری کار خود را به قیمتی بفروشد که سرمایهدار تأمین میکند زیرا که سرمایهداری حاکم است و دارای آن چنان قدرتی است که به راحتی میتواند کارگر را مجبور به فروش نیروی کارش به قیمت تعیین شده بکند. این همان آزادیای است که بارها بازجویان با متهم به بحث آزاد میپردازند اما در انتها متهم به سلولش روانه میشود و بازجو هم پاداشش را میگیرد. کدام آزادی بیانی وجود دارد هنگامی که شرایط مساوی برای بیان وجود نداشته باشد»؟ (۸) به دیگر سخن در برابر قانون سرمایهداری که آزادی سرمایهدار را تضمین میکند «آزادی بیان قانونی است که از شهروندان در مقابل قدرتمندان که ابزار سرکوب و خشونت و خفقان را در دست دارند، حمایت میکند». (۹)
اینجاست که در فقدان آزادی، تشکل مستقل نویسندگان مدافع آزادی بیان، کانون نویسندگان ایران، مانند همهی تشکلهای مستقل دیگر، با موانعی سیاسی برخورد میکند و مانند دیگر تشکلهای مستقل اعضایش تهدید و زندانی میشوند، امکان فعالیت از آن سلب شده و دائماً محدود و محدودتر میشود؛ اما مطالبهی آزادی بیان چیزی نیست که محدود شود چرا که با جان و زندگی آدمیان گره خورده است. «کانون یک نهاد از جامعهی مدنی است. جامعهی مدنی هم عبارت است از سلسلهی به هم پیوستهی نهادهای مختلف اجتماعی که وسیله و عامل حفظ حقوق و آزادیهای مدنی است». (۱۰) تنها با به رسمیت شناخته شدن حق آزادی بیان و فعالیت آزاد احزاب، انجمنها و تشکلها، با برقراری نظامی خودگردان و دموکراتیک بر پایهی حفظ منافع ملی و حقوق مردم است که میتوان به آیندهی جامعهی مدنی امیدوار بود و برای ساختن جامعهای آزاد و برابر که هم ممکن است و هم لازم، تلاش کرد.
زنده یاد محمدجعفر پوینده از کانون نویسندگان با عنوان «جمهوری نویسندگان» یاد میکند و در توصیف آن نقل قولی از پیر بوردیو میآورد: «جمهوری ادبیات مفهومی قدیمی است که پیر بل قانون اساسی آنرا به درستی دریافته و توصیف کرده است: همانا آزادی است که در جمهوری ادبیات حاکم است. این جمهوری دولتی بی نهایت آزاد است. در آن فقط حقیقت و عقل حکومت میکند و در پرتو حمایت آنها بی هیچ بدخواهی، بر ضد هر چیز و هرکس که باشد، پیکار میشود». (۱۱) چنین است که مطالبهی آزادی بیان با منافع تودهها گره خورده و همسو است. نویسندگان خواستار تغییر بنیادین نظم موجود ـ که همانا هدف غایی ادبیات است ـ برای ظهور و رشد امکان خلاقیت و شکوفایی تواناییهای همگان، در خدمت جمهور مردم هستند؛ یعنی سیاست در خدمت فرهنگ و هنر و نه بلعکس که با کژفهمی و بی سلیقگی دستمایهی منتقدان حکومتی علیه آنان شده است. روشنفکر را با تفکر انتقادی میشناسند، «تفکر انتقادی که الزاماً در گرو درخواست آزادی و مدارا بر مبنای خرد است، خود نحوهی حضور روشنفکر را در صحنهی عمل سیاسی نیز معین میدارد. به عبارت دیگر خود بهمعنی حضور در صحنهی سیاسی است اما به معنی انحصار کار او در «رهبری» و «کلام» نیست». (۱۲)
کانون نویسندگان ایران به عنوان یکی از قدیمیترین تشکلهای مردمی و مستقل ایران در تمام دوران فعالیت خود، پرچمدار عدالت و مدافع آزادی بوده و هست و خواهد بود. این را در تمام لحظات خطیر تاریخ کشورمان در همراهی و همدلی با مردم شریف ایران ثابت کرده است.
(۱) محمد مختاری، فعالیت و تفکر کانونی، تمرین مدارا، ۱۳۷۷
(۲) محمد مختاری، فعالیت و تفکر کانونی، تمرین مدارا، ۱۳۷۷
(۳) گفتوگو با محمد جعفر پوینده، فرهنگ و توسعه، شمارهی ۳۶ و ۳۵، مرداد ۱۳۷۷ برگرفته از کتاب «… تا دام آخر» ۱۳۷۸
(۴) همان
(۵) اصطلاحی از فرج سرکوهی برای آن بخش فعالان فرهنگی حکومت که با پروندهسازی امنیتی برای نویسندگان مستقل به دستگاه سانسور کمک میکنند.
(۶) محمد مختاری، دفع و نفی روشنفکران، تمرین مدارا، ۱۳۷۷
(۷) محمد مختاری، فعالیت و تفکر کانونی، تمرین مدارا، ۱۳۷۷
(۸) علیرضا ثقفی، بحثی دربارهی آزادی بیان، ۱۳۹۹
(۹) محبوبه موسوی، ۱۳۹۹
(۱۰) محمد مختاری، فعالیت و تفکر کانونی، تمرین مدارا، ۱۳۷۷
(۱۱) گفتوگو با محمد جعفر پوینده، فرهنگ و توسعه، شمارهی ۳۶ و ۳۵، مرداد ۱۳۷۷ برگرفته از کتاب «… تا دام آخر» ۱۳۷۸
(۱۲) محمد مختاری، فعالیت و تفکر کانونی، تمرین مدارا، ۱۳۷۷
منبع: کانون نویسندگان ایران
توجیه چماقداری ضد آزادی با تحلیلی طبقاتی
باید این حقیقت را پذیرفت که در جامعه ی طبقاتی که یک طبقه همواره حاکم است و یک طبقه و یا طبقات دیگر محکوم هستند، ازادی برای همه (آزادی بیان، آزادی اجتماع، آزادی تشکل و احزاب و…) یک توهم است و هیچ وقت به وقوع نمی پیوندد. اینکه طبقات مختلف اجتماعی در جامعه ی طبقاتی تا کجا و تا چه حد آزاد هستند، فقط توازن قوای طبقاتی تعیین می کند و نه هیچ چیز دیگر!
یعنی سطح و عمیق مبارزه طبقاتی است که به طبقات مختلف- طبقات زیر سلطه و استثمار شونده، قدرت بیان منافع شان که بر علیه منافع طبقه یا طبقات حاکم است، می دهد و نه قوانین، منشور و غیره!
این را در واقعیت هم دیده ایم. مثلا در این صد سال که طبقه بورژوازی جهانی و وابسته گان داخلی آن بر جامعه ایران حاکم بوده اند، فقط در چند مقطع کوتاه و یا نسبتا بلاد، بوده است که طبقثه کارگر و متحدین آن تا اندازه ای آزادی داشته اند. این مقاطع عبارتند از سال ۱۳۲۰ تا سال ۱۳۳۲ و از سال ۱۳۵۶ – ۵۷ تا سال ۱۳۵۹ و یا نیمه سال ۱۳۶۰! یا به فرصت کوتاهی در دورانی که به دوران انقلاب مشروطیت و پیروزی انقلاب اکتبر در روسیه مربوط می شود.
آزادی برای همگان، فقط زمانی است که جامعه ی طبقاتی نیست، مالکیت بر ابزار تولید اجتماعی – اشتراکی شده است و دیگر از دمکراسی و دولت بطور کلی خبری نباشد! بر این اساس در دولت آینده، دولت طبقه کارگر – دیکتاتوری پرولتاریا هم، پرولتاریا و متحدان او دولت را در دست دارند، بنا بر این، دیکتاتوری پرولتاریا یعنی آزادی برای طبقه کارگر و متحدینش و سرکوب طبقه سرمایه دار!
همواره، آزادی در جامعه طبقاتی، فقط میتواند تا حدود کم و بیش برای طبقه حاکم باشد و نه برای همۀ ابنای بشرِ زنده! یا توده های مردم – ملت – که شامل همه طبقات موجود و داخل یک جامعه میشود، مگر در اذهان و گفته های کاسه لیسان، خرافه گویان و حیله گران! برای فریب کارگران و زحمتکشان!، پوششی برای پوشاندن دیکتاتوری سرمایه داران و جنایاتشان درحق تولید کنندگان نعم مادی و خود محرومان و به طریق اولی در دیکتاتوری پرولتاریا نیز، اساسا، طبقه کارگر و متحدین آن آزاد هستند و فعالیت سرمایه داران از بین رفته و یا محدود میشود.
زمانی که جامعه طبقاتی نباشد، یعنی جامعه کمونیستی گردد، آنگاه است که همه آزاد میشوند، چون دیگر تضاد طبقاتی و منافع متضاد طبقاتی و بنا بر این مبارزه طبقاتی نیست و دولت بیمصرف می شود و به خواب ابدی و عمیقی فرو می رود و جامعه آزاد می گردد!
روشن نیست نویسنده حق ازادی بیان برای تک تک افرادجامعه ، گذشته از اعتقاد و موضعگیری سیاسی و جایگاه طبقاتی و اجتماعی ،جنس و رنگ پوست و تبارش می پذیرد یا ان را حق گروهی ،طبقه ای ، حزبی، پیروان دینی یا ایدئولوژی ویژه ای می داند.می فرماید که در جامعه ی سرمایه داری زحمتکشان و کارگران امکان بهره مندی از ازادی بیان ندارند در دیکتاتوری ها بله اما نگاهی به وافعیت های موجود در کشورهای دمکراتیک سرمایه داری خلاف ادعای ایشان را نشان می دهد در کشورهای دمکراتیک سندیکاها ، سازمان های سیاسی واحزاب گوناگون چپ و کمونیست و…… حق فعالیت دارند و روزنامه ها و مجله ها خود را منتشر می کنند ومانند دیگران از حق بیان نظریات و خواسته های خود برخوردارند.سانسور از میان رفته است و جز در برخی موارداستثنایی نوشتن و گفتن همه وهرگونه مطلبی ازاد است. بدست اوردن این حق بزرگ انسانی نتیجه ی چند سده پیکار بی امان و پیگرنیروهای ترقی خواه و چپ و ازادی طلب است. تا انجا که من می دانم چپ ها همیشه از این گونه ازادی ها حتا برای مخالفان خود دفاع می کردند و خواهان گسترش ازادی و حقوق برابر در زمینه ی اقتصاد بودند نه برچیدگی و ومحدود کردن انها بخود یا بخشی از جامعه .متاسفانه ادبیات بلشویکی استالینی که بویژه از ساهای ۱۹۳۰ برای توجیه دیکتاتوری و سرکوب دیگر اندیشان حتی در درون حزب با طرح این ایده که ازادی مفهومی انتزاعی و طبقاتی است اصل ازادی ها را نفی کردند و استبداد استالینی را عین ازادی شمردند و اسیب های بسیاری به چپ بین المللی زدند .
پرسش این است که ما اگر ازادی ها را محدود به زحمتکشان یا مسلمانا ن یا نژاد برتریا صاحبان ثروت و قدرت بدانیم با نفی عامیت و همه گیری ان ، انرا حق ان کس می شناسیم که فدرت را بدست می اورد . چه کسی تعیین می کند که حد ومرز برخورداری از ازادی چیست.؟ برای نمونه ما در ایران دهها گروه و سازمان چپ داریم که همگی مدعی دفاع از حقوق کارگران اند خود رانماینده ی واقعی کارگران میدانند و ودیگران را قبول ندارند وهریک تشخیص حق ازادی زحمتکشان و منافع انان را از ان خود می داند واگر بقدرت برسند بنا به تعریف شما دیگران را از ازادی ها محروم خواهند کرد و این می شود دیکتاتوری تک حزبی. یادتان باشد ژدانف در دوره ی استالین کار رابه جایی رساند که نویسندگان و هنرمندان در چارچوب رئالیسم سوسیالیستی ازادی بیان داشتند. وضع در چین سوسیال کاپیتالیست و کره ی شمالی و دیگر دیکتاتوری های چپ و راست و اسلامی و غیره هم روشن است