سايت سياسی - خبری چپ - تريبون آزاد

ببرهای خشم، یابوهای اندیشه – سپهر

آگاهی دروغین یا وارونه »معجزه­ ی! «جماعتی است که »غم نان« را نمی­ شناسند و با فراغ بال می توانند جهان را به تماشا بنشینند. اما البته از منظری تاریک. از روزنه ­ی اتاق­ های شیشه ­ای و از آن­جا یابوی عقیم اندیشه را به جولان درمی­ آورند. حاصل اندیشه ورزی ایشان فرآورده ایی است از این دست: ذات آدمی را با سودجویی سرشته ­اند، رقابت همزاد انسان است

نویسنده ­ای ناشناس در توضیح کاریکاتوری پرمایه از پاول کوژینسکی نوشته است » … انسان گرسنه در درجه اول، هدفی مگر سیر­کردن شکم خود ندارد و غم نان اجازه نمی­ دهد انسان به تماشای جهان بنشیند، در زندگی عمیق شود و… «          

این نکته را که در درستی آن سرسوزنی تردید ندارم، »روان­شاد« مادربزرگم نیز دریافته بود. پس بیایید چند گام از آن »زنده یاد« فراتر رویم و نخست از این پرسش آغاز کنیم: آیا آن­ها که »غم نان« ندارند به تماشای جهان می­ نشینند؟ در زندگی عمیق می­ شوند؟ کتاب می ­خوانند؟ و آگاهی خود را بالا می­ برند؟ با نگاهی به پیرامون خود درمی­ یابیم که چنین نیست. بی ­آن­که نیازی به آمارهای میدانی داشته باشیم؛ که اگر چنین بود »غم نان« هرگز به وجود نمی ­آمد.

درست است که توانگران غم نان ندارند، غم جان­کاه دیگری اما بر دوش ایشان سنگینی می­ کند که به همان اندازه­، آفت آگاهی است؛ »غم سود«.

این نیز درست است: کسانی که »غم نان« ندارند از این بخت برخوردارند که به تماشای جهان بنشینند، در زندگی عمیق شوند و.‌.. اما افسوس در همان نخستین نگاه، جهان را، به­ ویژه جهان آدمیان و در مرکز آن خود را چنان که در واقعیت هست نمی ­بینند. کژدیسه می­ بینند »غم سود« و »سودای انباشت« میان شناسنده و سوژه­ی آگاهی یعنی واقعیت پرده ه­ای تاریک می­ کشد.

کارکرد آگاهی کژدیسه، وارونه نمایی حقیقت است و علامت آن است که چیزی برای پنهان کردن وجود دارد. چیزی که فهمیدنش برای عامل شناخت زیانبار است. برای شناخت درست پدیده­ ها و فهم روندهای آن، نظاره ­گر به تنهایی کفایت نمی­ کند. منظر(دیدگاه) نیز به ­همان اندازه مهم است.

بر همین نشان، آن­ها که »غم نان« ندارند، همچنین از این خوش بختی برخوردارند از آن چه در زندگی زیبا می ­نماید بهره ­مند شوند، اما بهره چندانی برنمی ­گیرند. بیشتر آن­ها دریچه­ های لذت بردن از زیبایی را برخود می ­بندند.

چنان­که ‌می­ دانیم زندگی، زیبایی، هنر و‌‌… اموری چوئی و کیفی­ و در سوی دیگر سود و سرمایه و چیزهائی از این دست چندی و کمی هستند. ذهن­ های حساب­گر و کمیت اندیش تنها زمانی می ­توانند امور پیش­گفته را درک کنند که آن­ها را به سطح امور درخور محاسبه یعنی پدیده ­های کمی فروبکاهند. نتیجه این رویکرد همانا آسیب رساندن به کیفیت پدیده­ هاست.

به دور از انصاف است اگر همه رهاشدگان از »غم نان« را با یک چوب برانیم. از این شمار هستند کسانی که برکژدیسگی پیروز می­ شوند و پویه­ های واقعی را چنان می­ بینند که هستند؛ فرزانگانی اندک شمار. شاعر پرآوازه ما شاید درباره برخی از آن­ها سروده است: »کاشفان چشمه، عاشقان نور… در برابر تندر می ­ایستند و خانه را روشن می­ کنند و…  «

اغلب یک خطای روش ­شناسی تابلوی عقیده ما را در ذهن ما آشفته و تاریک می ­کند. گویا فقر تقدیری ازلی – ابدی است. گردابی هایل که مردم درآن گرفتارند. از آن میان، گروهی به ساحل نجات راه می برند‌. سبک رو هم چون آب روان­ و شمار بیشتری برجای می ­مانند، سنگین هم­چون ریگ­ های ته آب.

چنین دیدگاهی به ما می ­گوید: رابطه ­ای منطقی میان توانگری و تهیدستی وجود ندارد اما نمی­ گوید جامعه ­ای که »غم سود« و »سودای انباشت« را نمی ­شناسد، لاجرم »غم نان« را هم نمی­ شناسد و باز براساس همین دیدگاه، توانگران، رهایی از گرداب فقر را وام­دار همت خویش­اند. گاهی  نسبت به هم­نوعان تهیدست احساس همدردی و دلسوزی به آن­ها دست می­ دهد، اما شرمساری نه. گرچه خود را در قبال سرنوشت اسیران زنجیر فقر سزاوار سرزنش نمی ­دانند اما پیش می ­آید که آن­ها را با لقمه ­ای می­ نوازند!

کژدیسگی یا همان وارونه نمایی ایدئولوژیک به آن­ها اجازه نمی ­دهد از خود بپرسند: چگونه از »غم نان« رهایی یافته ­اند و رهاننده چه کسانی هستند و اساساً نان از کجا و چگونه فراهم می­ شود! از آنجا که پاسخ درست چه ­بسا مایه شرمساری شود در واکنشی دفاعی، هرگونه آگاهی از این دست را از خود می­ رانند و پس می­ زنند: بار اصلی تولید و بازتولید زندگی بردوش آن­هاست، سازندگان واقعی جهان انسان­ها، همه آن­ چیزی که برای استمرار زندگی لازم است دست­کار آن­هاست، از شیر مرغ تا جان آدمی.

این گروه از مردم به رغم تنوع نژادی، قومی، ملی، فرهنگی، جنسی، سطح برخورداری از رفاه و معیشت و… دو ویژگی مشترک دارند که آن­ها را از دیگران متمایز می­ کند.

نخست آن­که: خود غم نان دارند اما دیگران را از این غم می­ رهانند تا »به تماشای جهان بنشینند، کتاب بخوانند و…  « در حالی که خود از این همه نصیبی ندارند. دو دیگر آن­که: هرچند کتاب نمی­خوانند، از دانش محدودی برخوردارند و فرصتی برای تماشای جهان ندارند اما بی­رحمی جهان و عمق فاجعه تراژیک زندگی خود و همگنان خویش را تجربه می­ کنند و همچنان زخم تازیانه واقعیت­ های بی­واسطه را بر توان و روان خود‌.

و چنین است که به گفته لوکاچ »امکان عینی برای فهم سازوکار جامعه ­ای که با وجود فراوانی نان »غم نان« را تولید می­ کند فراهم می ­شود‌«.

آگاهی راستین نتیجه فرآیندی است که از درآویختن با زندگی و در مرکز آن »تولید«، آغاز می ­شود. واقعیت های زمخت ناشی از این فرآیند از جمله بی­ حقوقی و هتک حرمت انسانی و گرسنگی در گام نخست تن و روان کنشگران این عرصه را شیار می ­زند، سپس به احساس در می ­آید و از آن­جا به اندیشه راه می ­جوید. خروجی چنین پویه ­ای آگاهی راستین است بدون کژدیسگی.

در برابر، آگاهی دروغین یا وارونه »معجزه­ ی! «جماعتی است که »غم نان« را نمی­ شناسند و با فراغ بال می توانند جهان را به تماشا بنشینند. اما البته از منظری تاریک. از روزنه ­ی اتاق­ های شیشه ­ای و از آن­جا یابوی عقیم اندیشه را به جولان درمی­ آورند. حاصل اندیشه ورزی ایشان فرآورده ایی است از این دست: ذات آدمی را با سودجویی سرشته ­اند، رقابت همزاد انسان است، کار و پول و زمین کالا هستند، بازار خودتنظیم­ گر است، دولت نماینده و حامی حقوق همه مردم است، دمکراسی صندوق رای بهترین نوع حکومت است، دستمزد، برابر با ارزش نیروی کار است. سرمایه آفریننده ارزش است، صاحبان سرمایه »کارآفرین« اند، مالکیت امری قدسی است، فقر و غنا نتیجه ناگزیر حکمت خداوند در پراکنش ژن،های خوب و بد در میان مردم است و…

این­ها سازندگان »زنجیرهای اندیشه« اند که به گفته ویلیام بلیک به همان اندازه زنجیرهای دست واقعی هستند. تولیدکنندگان رضایت از گرسنگی و دل سپردن به »غم نان«.

آگاهی زحمتکشان اما راستین خواهد بود. هم از آن­رو که چیزی برای پنهان کردن ندارند، نه می ­خواهند و نه می ­توانند خود و دیگران را فریب دهند. از منظری که تماشاگه آن­هاست حقیقت عریان در دسترس اندیشه است. از این آگاهی است که شور رهایی زاده می ­شود. رهایی تواُمان از خودکامگی و »غم نان«.

ببرهای خشم بر یابوهای اندیشه سترون پیشی می­ گیرند…

https://akhbar-rooz.com/?p=102622 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
علی
علی
3 سال قبل

«آگاهی زحمتکشان اما راستین خواهد بود. هم از آن­رو که چیزی برای پنهان کردن ندارند، نه می ­خواهند و نه می ­توانند خود و دیگران را فریب دهند.» در این گزاره اگر از آگاهی تعریفی داده شود، کمک بزرگی به خواننده خواهد شد. برای من هیچ تمایزی بین آگاهی زحمتکشان با غیر زحمتکشان نیست. به زعم من پروسه‌ی آگاهی از دو بخش متمایز تشکیل شده است: بخش دریافت واقعیت انضمامی و بخش پردازش آن در دستگاه ذهنی که محصول فعالیت سلسله اعصاب است. هم دریافت واقعیت انضمامی و هم پردازش آن در ذهن در تمام انسان‌ها به یک صورت انجام می‌گیرد. شاید نویسنده آگاهی راستین را در مقابل «آگاهی کاذب» که تعریف مارکس از ایدیولوژی است به کار برده است، که در این صورت متاسفانه اشتباه مضاعف می‌شود. برای مارکس ایدئولوژی شکل ناراست آگاهی نیست، بلکه اصلا آگاهی نیست. کاذب بودنش از آن روی است که فریفتارانه در جایگاه آگاهی قرار می‌گیرد؛ پروسه‌ای که شخص بر آن آگاه نیست. ‌

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x