یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳
یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳

زبان قیام و سرکوب انقلاب – حسین ایمانیان

شرح سه نکته درباره‌ی قصّه‌نویسی امروز

به واسطه‌ی نقد کتاب «آقارضا وصله‌کار»، نوشته‌ی مهیار رشیدیان

(صفر)

«آقا رضا وصله‌کار» قصّه‌ی بلندی‌ست به قلم مهیار رشیدیان که نشر نیلوفر منتشرش کرده است. کلّ متن کتاب یک بازجویی را روایت می‌کند؛ امّا یک‌طرف بازجویی، که همان گفتار بازجوست، به‌کلّی حذف شده و ما صرفن با پاسخ‌های متهم مواجه‌ایم. از متن پاسخ‌ها متوجه می‌شویم که زمان بازجویی در همان سال‌های ابتدایی پس از قیام بهمن است؛ مکان هم خرّم‌آباد یا یکی دیگر از شهرهای لرستان است و تمام متن با لحن و لهجه‌ی محلّی نوشته شده است و نه با لحن و لهجه‌ی تهرانی، یا بهتر: فارسی تلویزیونی. همین توصیف چند جمله‌ای از کتاب خبر از نویسنده‌ای می‌دهد جدّی که از دشواری‌های شکلی و ساختاری ترسی نداشته و از همان ابتدا اثرش را در گستره‌ای محدود و ناهموار در وسعت بی‌کران سرزمین روایت‌گری بنا کرده است. هرچند این وسعت فریبنده ست و بسیاری از مساحتش اینک از طرف دیگر عرصه‌های هنری و روایی اشغال شده است.

با این اوصاف از سه جهت با اثری مواجهیم که دغدغه‌مند است و می‌خواهد یکی دیگر نباشد از صدها کتاب قصّه‌ای که هرساله منتشر می‌شود: نخست ایده‌ی فرمالش که یک بازجویی تک‌سویه را پیش می‌نهد؛ دوّم زمینه و زمانه‌ی رخداد که پس و پیشِ بهمن را در یکی از شهرهای کوچک ایران در نظر دارد؛ و سوّم زبان قصّه که گفتار متّهم است و یک‌سره محلّی و اصیل.

با این همه «آقا رضا وصله‌کار» مشکلاتی هم دارد که به آن خواهیم پرداخت. امّا پیش از آن شرح سه نکته که نشان‌گر قوّت متن اند:

۱. دگرگونی بی‌بازگشت رسانه‌ی هنری قصّه‌نویسی

امروز، با فراگیر شدن هنرهای تصویری و ویدئویی، کاروبار قصّه‌نویسی نیز به‌کلّی دگرگون می‌بایست شود. بسیاری از امکانات و مصالح قصّه از طرف دیگر هنرها، به‌خصوص سینما، جذب شده‌اند و بسیار تنگ کرده‌اند آن قلموریی از روایت را که پیش‌تر در گستره‌ی کارِ قصّه فرادید می‌آمد. قصّه‌نویسی به عنوان یک رسانه‌ی هنری، چنان‌چه بخواهد فرزند زمانه‌ی خود باشد می‌بایست مصالح دیگری جست‌وجو کند جز توصیف پدیدارهای عینی یا ذهنی از سوی راوی. این از دست شدن امکانات روایت از طرف هنرهای جدید در ابتدای سده‌ی بیستم چه بسا خود اصلی‌ترین عامل پوست‌اندازی رمان قرن نوزدهمی به رمان‌نویسی مدرن باشد. در بسیاری از رمان‌های مدرن راوی دانای کل در هنر روایت‌گری جایش را به استقرار یک دوربین می‌دهد و این‌گونه است که راوی سوّم‌شخص محدود به یک شخصیت بالا می‌آید؛ راوی‌ای که در دایره‌ی دید چشم‌هایش محصور شده، دیگر محیط بر واگویه‌های ذهنی آدم‌های داستان نیست و حداکثر فقط به ذهنیتِ خودش دست‌رسی دارد.

حال باید دید در زمانه‌ی حاضر که رسانه‌های جدید و دمِ دست قلمرو یا عنصر روایت را از همه سو تنگ کرده‌اند قصّه‌نویسی چه راهی پیش پا دارد. به عبارت دیگر، قصّه‌نویس در زمانه‌ی ما چه تمهیداتی را پی می‌افکند تا درونی‌ترین لایه‌ی فرمال خود اثر را، که همانا روایت‌گری‌ست، به طریقی سامان دهد که مختص قلم باشد و محتوای قصّه هرگز جز از طریق خود متن به چنگ نیاید. تنها این‌گونه است که مرگ قصّه به تأخیر می‌افتد و امکاناتی تازه در روایت واقعیتِ امر سر برمی‌آورند. توصیف مستقیم پدیده‌ها، پندارها و رخدادهای داستانی تمهیدی‌ست که مدرنیسم قصّه از آن سر باز می‌زند تا فرم قصّه، آن‌چه صرفن در هنر قصّه‌نویسی پدید می‌آید، شکل ببندد.

۲. مقطع قیام بهمن هم‌چون غنی‌ترین فضا برای اندیشه‌ی سیاسی و هنری

بهمن هنوز مهم‌ترین و نزدیک‌ترین واقعه‌ی تاریخی‌ست که واکاوی قصّوی تنش‌ها و نقطه‌های عطفش می‌تواند آبستن ادبیاتی درگیر و متعهد باشد. چه آن را انقلاب نام دهیم و چه قیام، وضع امروزین ما، و وضع کنونی حکومت، هر دو ریشه در رخدادهای پس و پیش بهمن دارد. حتّا برای نسل‌های برآمده از فردای بهمن، نفس رویدادها و رویدادنگاری نقطه‌های عطفی که سرنوشت بهمن را به استبدادی سیاه کشاند، خود پاسخ‌هایی بسیار در برابر پرسش‌های این نسل قرار می‌دهد. قرائت دقیق و انتقادی تاریخ بهمن می‌تواند به آثار ادبی و هنری مایه‌ای اجتماعی بخشد؛ و نقّادی چنان ادبیاتی خود وجهی تاریخی به خود می‌گیرد و این‌گونه، با تفسیر مادّی تاریخ، نقد ادبی می‌تواند بنیانی علمی داشته باشد.

در حدّفاصل دی ماه ۱۳۵۶ و شروع فضای انقلابی در شهرهای مختلف، تا شکست انقلاب در سال ۱۳۶۰، روزگاری بسیار غنی از تاریخ معاصر ایران است. آن‌چه در آن زمان فرادید می‌آمد امروز با انتشار اسناد مربوط به مذاکرات روحانیت و غرب، بسیار شفّاف‌تر از گذشته در دسترس شناخت تاریخی، اجتماعی و اقتصادی بهمن قرار دارد. امروز به ساده‌گی درک می‌کنیم چه‌گونه بوده است که شرایط عینی انقلاب در ایران، در مقیاس جنگ سرد، غرب را به حمایت از روحانیت و راست سنّتی بازار تشویق می‌کرد. به دیگر سخن، قدرت‌های غربی و در رأس آن‌ها امپریالیسم امریکا زودتر از همه‌ی روشنفکران و مبارزان ایرانی نگاهش را به روحانیت شیعه و شخص خمینی دوخته بود تا تضمینی بگیرند برای حذف نیروهای مترقی و سازمان‌های سیاسی چپ و کمونیست در فردای قیام. همین تصویر مختصر از وضع متشتت سیاست و نبرد قدرت در فردای بهمن، به خودی خود آبشخور ادبیاتی دیگر در نسبت با قصّه‌نویسی امروز ایران می‌تواند باشد. آن‌چه در زیرین‌ترین لایه‌ی لابی‌گری‌های معطوف به قدرت می‌گذشت، و نیز در پروپاگاندای جهان غرب، سودای آن داشت تا روند ریشه‌ای شدن انقلاب را منحرف کند و در میان جریان‌های چندگانه‌ی نیروهای مبارز ایران هیچ دارودسته‌ای بهتر از روحانیت شیعه نمی‌توانست این موضوع را تحقق ببخشد. البتّه میدان دادن به اسلام‌گرایان از سال‌ها پیش از بهمن از سوی دربار وقت آغاز شده بود امّا قشر تندروتر آن‌ها بود که عملن از سوی «دنیای آزاد» تبلیغ می‌شد، چرا که قدرت گرفتن‌شان علاوه بر سرکوب ترقی‌خواهان ایرانی، تنش‌های مذهبی و قومی را در منطقه افزایش می‌داد و این آخری، به‌خاطر جنگ و ویرانی‌هایی که به بار می‌آورد بیش‌تر مورد نظر کشورهای متروپل بود، چرا که از انباشت جهانی سرمایه بحران‌زدایی می‌کرد و زمینی برای سرمایه‌گذاری مجدد در اختیار شرکت‌ها و انحصارات غربی قرار می‌داد. به این ترتیب در همان سال‌های ابتدایی پس از قیام ضدسلطنتی بهمن نفس مبارزه‌ی سیاسی از نو در افق قرار گرفت، با این تفاوت که این بار شیخ به جای شاه نشسته بود؛ و حجم سرکوب و کشتار به مراتب شدیدتر از گذشته در برابر نیروهای سیاسی قرار می‌گرفت. آن‌چه تغییر چندانی نکرد دولتی بود که می‌بایست حافظ منافع بورژوازی باشد و دم‌و‌دستگاهی امنیتی که اگر عریض و طویل‌تر از گذشته نبود، تفاوت چندانی هم با مدل پیش از بهمن نداشت. سرکوب سیاسی جایش را به سرکوبی فراگیرتر داد و ابعاد جدید فرهنگی و اجتماعی به آن اضافه شد.

با این اوصاف حلّاجی تاریخ و پرداختن به مقطع بهمن، به تصویر کشیدن یا به تخیّل آوردن مناسبات اجتماعی و تاریخی در پس و پیش بهمن، ظرفیت بسیار فراخی دارد برای پرداخت هنری و ادبی. امکانات قصّه‌نویسی امروز که در فاصله‌ای چهار دهه‌ای با آن مقطع قرار دارد خیلی شفّاف‌تر است از زمانی که آن وقایع روی می‌داد، و روایت قصّوی آن پتانسیل زیادتری دارد. به خصوص آن‌جایی که نویسنده‌ی امروز رسوب چهل‌ساله‌ی وقایع مذکور را در ذهن خویش دارد و هر روزه به میان‌جی وضع کنونی‌اش می‌تواند به بهمن نقب بزند و از آن افسون‌زدایی کند.

۳. زبان قصّه در تقابل با فارسی تلویزیونی

قصّه‌نویسی فارسی، امروز، گرفتار در دایره‌ی تنگ زبان عرفی‌ست؛ قریب به اتّفاق آثاری که تولید می‌شود همه‌گی با زبانی تحریر می‌شود که می‌توانیم فارسی تلویزیونی یا فارسی معیار بخوانیمش. این‌گونه، ابتذال درون چنان زبانی بر خود متون قصّوی غلبه می‌کند و دست‌وپای سبک را می‌بندد. و این در صورتی‌ست که میراث قصّه‌ی مدرن در زبان فارسی، به‌خصوص در نوشته‌های چوبک، آل‌احمد و گلشیری، همه‌ی توش و توان زبانی اثر قصّوی‌شان را علیه فارسی معیار نیروگذاری می‌کرد. کار قصّه در نظر ایشان، علاوه بر محتوایی که از حیات تپنده‌ی اجتماع برمی‌گرفت و بازنمایی می‌کرد، با به درون کشیدن زبان‌هایی دیگر جز فارسی معیار روزنامه‌ای، به انجام می‌رسید؛ یعنی آن‌جا که صدای آدم‌های داستان دست‌نخورده و با حفظ فاصله‌ی درونی‌ای که با زبان معیار دارند به درون متن کشیده می‌شود. این هنر نویسنده است اگر بتواند فارسی را طوری بنویسد که در سوخت‌وساز واقعی جامعه جریان دارد. آن‌چه فارسی تلویزیونی نام نهادیم به هیچ رو زبان زنده‌ی پایتخت نیست؛ در تهران امروز بسیاری لهجه وجود دارد که با در هم تنیده شدن‌شان نوعی زبان بومی برای این کلان‌شهر ساخته که به‌کلّی متمایز است از زبانی که در تولیدات رسمی صوتی و تصویری به کار برده می‌شود. با این اوصاف پیوند زبان و شخصیت، هم‌آوایی این دو، در قصّه‌نویسی امروز پروژه‌ای‌ست که نویسنده‌هایی زبردست می‌طلبد؛ قصّه‌نویس‌هایی که به زبان زنده‌گی بنویسند و نه به زبان گزارش‌گری یا بازنمایی‌های رسمی و شبهِ رسمی.  

……….

(آخِر)

با همه‌ی این‌ها، با وجود سه نکته‌ی مثبتی که در «آقارضا وصله‌کار» یافت می‌شود و پیش‌تر به اختصار به آن پرداخته شد، اگر از جنبه‌هایی دیگر از کار قصّه‌نویسی به ارزیابی اثر بپردازیم مشکلاتی آفتابی می‌شود که به شدّت از ارزش کار نویسنده می‌کاهند.

نخست این‌که از منظر مضمون‌پردازی با اثری اخته و روایتی خالی از تازه‌گی روبه‌رو‌ایم. مضمون‌ها و نقش‌مندی‌هایی که در متن هست، همه‌گی پیش‌تر در آثار دیگران پرورش یافته است و مؤلف از آن‌ها گرته‌برداری کرده است. برای مثال «فتح‌نامه‌ی مغان» از طریق دیگری در «آقارضا وصله‌کار» تکرار شده است؛ و به همین قوّت می‌توان دیگر مضمون‌های متن را در دیگر منابع قصّوی که به بهمن و پیرامونش نظر داشته‌اند، در قصّه‌ی موضوع نقد پیدا کرد. از این‌ها می‌توان به بازجو اشاره کرد که در پس و پیش بهمن کماکان به کار خود ادامه می‌دهد؛ که بیان‌گر این نکته ست که «چیزی عوض نشده»؛ یا این‌که نوازنده‌ی کمانچه در واپسین صفحات تنها آوای کلاغ‌ها را می‌تواند در حنجره‌اش بازسازی کند.

علاوه بر این‌ها متن بسیار کش‌دار است و جملات تکراری زیادی در آن یافت می‌شود؛ که نویسنده می‌توانست با نوعی حدّاقل‌گرایی هنری، متنی فشرده‌تر و سرشارتر بیافریند.

با این‌همه در «آقارضا وصله‌کار» با نویسنده‌ای جدّی روبه‌روایم که دغدغه‌ی تاریخی و اجتماعی دارد؛ قصّه‌نویسی که به مقوله‌ی فرم نگاهی ژرف دارد و از ابتذال زبانی، یا بهتر: از زبان ابتذال، چیزی که خود مسأله‌ی اصلی آثار امروزی‌اند، سر می‌پیچد.

۱۹ بهمن ۱۳۹۹
تهران

اين مطلب را به شبکه های اجتماعی ارسال کنيد

https://akhbar-rooz.com/?p=103919 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest
0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز

0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x