پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳

نیم نگاهی فلسفی به فن آوریِ آسیاب ها و توربین هایِ بادی – نادر تجدد

این تکنولوژی طی سالهایِ اخیر و در رقابت برایِ سر برآوردنِ خود تنها با انرژی فسیلی طرف نبوده است، بلکه با پا به میدان گذاشتن انرژیِ هسته ای، با رقیب دیگری مجبور به دست و پنجه نرم کردن بوده است. در برخی از کشورها مانند دانمارک، پشتیبانیِ مردمی و هواداران جنبش...
Bildergebnis für Bilder Enrgie von Wind

این تکنولوژی سال هایِ اخیر و در رقابت برایِ سر برآوردنِ خود تنها با انرژی فسیلی طرف نبوده است، بلکه با پا به میدان گذاشتن انرژیِ هسته ای، با رقیب دیگری مجبور به دست و پنجه نرم کردن بوده است. در برخی از کشورها مانند دانمارک، پشتیبانیِ مردمی و هواداران جنبش سبز در طی سال هایِ دهه یِ هفتاد از انرژی بادی و مقابله و اعتراض ­های آنها با انرژی هسته ای، بخاطر آلودگیِ محیط زیستی ناشی از زباله­ های اتمیِ آن، اجازه نداد تا استفاده از انرژی هسته ­ای در این کشور پا بگیرد، و در عوض رشدِ رو به افزایشی را نصیبِ انرژی بادی ساخت. در جایی که در کشوری مانند فرانسه به دلیل تسلطِ سیاسی و اقتصادی نمایندگان و صاحبان تکنولوژی هسته ای، دست برتر نصیبِ انرژی هسته­ ای شد

مقدمه

          این مقاله را با تعریفی از باد و انرژی آن آغاز می­ کنیم، و به درک اولیه ی انسان از آن و اهمیت آن در زندگیِ انسان­ ها و نقشِ باد در شکل ­گیری نوعی جهانبینی آغازین در آن، پی می­ گیریم. آنگاه بدان می­ پردازیم که علاوه بر درکی اسرارآمیز و هستی شناختی از پدیده ی باد، هسته ی مرکزیِ توجه بدان و انگیزه ی بنیادین این نگاه،  بهره­ برداریِ عملی از آن در زندگیِ انسان ها بوده است. نگاهی به آن می­ داریم که در سیرِ تکاملی خود، از آسیاب ­های بادیِ سنتی به توربین­ هایِ بادیِ عظیم و مدرن، این تکنولوژی به نقطه ای رسیده است، که امروزه می­ توان آن را به مثابه یکی از مهمترین بخش هایِ انرژیِ پاک و تجدیدپذیر به حساب آورد، که می­ کوشد نقشِ مهمی را در جایگزینی این انرژی به جای انرژی فسیلی، ایفا نماید. اما، بنا به نقشی که این نوع انرژی در این راه برای خود در پیش گرفته، می خواهیم در عینِ حال و به ویژه به زمینه ی فلسفی ای که به ما این امکان را داده و می دهد تا این فن­آوری را در این جایگاه قرار دهیم، بپردازیم. با این چشم­ انداز که آیا فلسفه می ­تواند با نگاهِ ویژه خود، در ایجادِ زمینه ای اخلاقی- فرهنگی، این تکنولوژی را، در راه پیشرفتش کمک کند، تا آن را از بیراهه هایی که نگاهِ مسلطِ در پیشرفتِ کورِ تکنولوژی در برابر چشمانش، وسوسه گرانه با انگیزه یِ تنها، سود، می ­تواند پهن کرده باشد، برحذر دارد.  

تاریخچه ی کوتاهِ انرژیِ بادی

          از نظر علمی، باد فقط جریان هوا است و یا به عبارتی، باد، مولکول­ هایِ هوایِ در حالِ جنبش و جابجایی روی زمین است، که به دلیل اختلاف دما ، فشار و چگالیِ بین مناطق گرم و سرد بالای زمین به واسطه گرمایِ خورشید، از هم گشوده و به هم فشرده می شوند. این جابجایی و گردشِ جوی تحت تأثیرِ چرخشِ زمین و ناهمواریِ سطح زمین قرار می­ گیرد، که ما را قادر می ­سازد تا توزیع جغرافیایی باد را بر تمامی مناطقِ کره زمین، برحسب اینکه باد چگونه و به چه شیوه  و از چه جهتی می ­وزد، ترسیم نماییم. اما باد، که امروزه شناختِ علمی از آن نقطه شروع دقیق سازی و محاسبه انرژی آن است، از ابتدای گام­ گذاری انسان بر روی کره ی زمین از آن الهام گرفته و برای او به عنوان منبعِ انرژی و زندگی شناخته شده است. از آغازِ زندگیِ فرهنگیِ انسانها، باد در درکِ انسان از زندگی نقش به سزایی داشته است، آنگونه که انسان خدایانی را برای باد خلق می کرده، باد را می پرستیده و سعی در درک آن داشته، و در راه کنترل نیروی باد و بهره برداری از انرژیِ آن، در زندگیِ خویش به اشگالِ گوناگون می کوشیده است. می­ توان از تعالیم بودا به “وایو” به عنوان خدای باد در هندوئیسم اشاره کرد، که یکی از عناصر چهارگانه طبیعت، یعنی آب، زمین، آتش و هوا یا باد، به حساب می امد، که در طبیعت یک تعادلی را بوجود می اورد. تعالیم بودا منبعِ الهام برایِ خدایانِ بادِ یونانیان به نام “آنه موی” می شود که هر کدام از آن خدایان بنا به جهتِ وزش باد برایِ خود نامی داشتند، و شدت و آرامش بادها، رفتارِ طوفان­ ها و نسیم­ ها، هرکدام به پدیده هایی خدایی نسبت داده می شدند. فرارویاندنِ باد را به مقامِ خدایی و پرستش آن را در فرهنگ های کهنِ دیگر هم می توان یافت، از آن جمله اند، “فوجین” خدای بادِ ژاپنی ­ها، “ونتی” خدایِ بادِ رومی ­ها، “نیورد” خدایِ باد نروژی ها و غیره. هرکدام از این خدایان به نحوی با زندگیِ مردمان آن سرزمین­ ها پیوند برقرار می کردند، که متناسب با درکشان از هستی و تصورشان از نیروهایِ موجود در طبیعت بود. نمونه ی وجود این خدایان در فرهنگ ها نشان می­ دهد که تا چه اندازه پدیده ی باد و نقشِ آن در زندگیِ انسان­ها برایِ آنها در شکل گیری جهان بینیِ آنها و درکشان از دنیایِ پیرامون ، همواره اهمیت داشته است.

          اما به مقامِ خدایی رساندنِ باد در زبان و عملِ انسان ها به معنایِ آن است که انسان از ابتدایِ تمدنِ بشری درکِ خوبی از نیروها و انرژی موجود در باد داشته و هدف از اینگونه به نمایش گذاری و بیانِ این انرژیِ طبیعی این بوده است که تا چه اندازه این انرژیِ طبیعی می ­توانسته در زندگیِ روزانه آنها اهمیت داشته باشد. انرژیِ باد یکی از اولین منابعِ غیرِ حیوانیِ انرژی بود که توسط تمدن­ هایِ اولیه مورد بهره برداری قرار می ­گرفت. این بدان معنا می­ باشد که در کنار درک اسطوره ای و هستی شناسانه از پدیده ی باد، از همان ابتدا بهره برداریِ فنی از انرژیِ باد، هسته­ ی مرکزی در زندگیِ عملیِ انسان ها بوده است.

بهره برداری از نیرویِ باد به چهارهزار سال پیش باز می­ گردد، به آن زمان که ساختِ قایق­ های بادبانی و آسیاب­های بادی سنتی آغاز شد. مواردِ مشخصی که تا به حال آثارشان پیدا شده است مربوط به آسیاب هایِ بادی ایرانی است، با محورهای عمودی و بادبان­ های چوبی که قدمتش به سده هایِ پس از میلاد باز می گردد، و نمونه هایِ غربی آن با محورهایِ افقی، که تا هزاره ی پس از میلاد قدمتش تخمین زده می­ شود. از نسخه ی ایرانیِ آن گرفته تا نسخه ی پیشرفته ترِ غربیِ آن، در این فناوری بادی پیشرفتی مشاهده می شود در جهت بالا بردن بازدهی بیشتر و بهره برداریِ بهتر از نیرو و انرژیِ بادی. در جوامعِ کشاورزی و پیش از صنعتی، در سراسر جهان، از آسیابهایِ بادی سنتی برایِ آرد کردن دانه ها، تهیه ادویه ها، رنگ ها و ساختِ کاغذ، اره و تکه تکه کردن چوبِ درختان و پمپاژ آب، استفاده می­شد. بعدها صنعتگران ماهرِ اروپایی به ساخت آسیاب­ ها و توربین ­های بادیِ با کاراییِ بیشتری دست یافتند، که به مرور به سرزمین هایِ دیگر، فناوری آن گسترش یافت. تاریخچه انرژیِ باد، تحولی عمومی را از یک ماشین صنعتیِ ساده یِ چرخنده آسیاب­ های بادی به کمک نیرویِ باد و با استفاده از انواع پروانه های بادبانی شکل و پره گون به نمایش می گذارند، تا توربین­ های بادیِ مدرنِ غول­ پیکر و سنگینی که، مجهز به روتورهای بزرگ و سه پره ای می­ باشند، که می­ توانند انرژیِ مکانیکی و دینامیکیِ باد را به انرژیِ الکتریکی تبدیل نمایند.

          روندِ تکاملیِ آسیاب هایِ بادیِ سنتی با روتورهایِ بادبانی شکل آن، به توربین­ هایِ بادیِ با پروفایل پروانه ایِ آن از قرن سیزده تا اواخر قرن نوزده به مدت حدود پانصد سال طول کشید. برایِ صدها سال در تاریخ توربین­ های بادیِ اروپا، این توربین ­ها عمدتا برایِ پمپاژ مکانیکیِ آب استفاده می شد، که در دوران اخیرترش این تکنولوژی به آمریکا انتقال یافت و در دورانی به وفور در آن سرزمین به کار گرفته می­ شد، که تعداد آنها به شش میلیون توربین تنها بین سالهایِ ۱۸۵۰ تا ۱۹۷۰ تخمین زده می ­شود. اما در سال ۱۸۹۱ بود که برایِ نخستین بار توربین هایِ بادی برای تبدیل انرژیِ دینامیکی و مکانیکیِ باد به انرژیِ الکتریکی در دانمارک تکامل یافت و به تولید رسید، که بهره برداری از آن تا پایانِ جنگِ جهانیِ اول، به ویژه با شتابِ بالایی در دوران جنگ، در بازدهیِ ۲۵ کیلوواتیِ آن، در آن کشور سراسری شد. اما سوختِ فسیلیِ ارزانی که پس از جنگ در کارخانه هایِ بزرگِ بخار برایِ تولید برق استفاده می شد، گسترش توربین هایِ بادی را از دستور روز خارج کرد، که منجر به بسته شدن بسیاری از کارخانجاتِ تولیدی توربین­ ها شد، به طوریکه تنها تعدادِ اندکی از آنها توانستند به تولید سطح پایینِ خود ادامه دهند. مابین دو جنگِ جهانی بود که با گسترش توربین­ هایِ بادیِ کوچک در استفاده های شخصی و غیر متمرکز آن برای تبدیل انرژی الکتریکیِ تولیدیِ توربین ­ها به حرارتی برای گرمایشِ خانه ها و همچنین ذخیره یِ برق در باطری ها و استفاده از آن برای روشنایی و استفاده از وسایلِ الکتریکی، این تکنولوژی توانست تکانِ دوباره­ ای به خود دهد. باز در طی جنگِ جهانیِ دوم بود که گسترشِ توربین هایِ بادی در اندازه ­های بزرگ­ترِ آن تا متجاوز از یک مگاوات، در دانمارک و کشورهای دیگر اروپایی و همچنین در آمریکا رو به گسترش نهاد. اگرچه پس از جنگ جهانی دوم با در دسترس بودن ارزانِ انرژی فسیلی و تاثیر منفیِ آن بر رشد و گسترش توربین­ های بادی مواجهه  می­شویم، اما در مجموع، توسعه و گسترش رو به پیش این تکنولوژی، با نشان دادن بازدهی بیشترِ آن در ابعاد بزرگتر و با روتورهای با قطر بیشتر، می ­توان گفت که این تکنولوژی امروزه توانسته خود را در صدر یکی از شاخه های مهم تولید انرژی پاک و تجدید پذیر قرار دهد. این تکنولوژی در طی سالهایِ اخیر و در رقابت برایِ سر برآوردنِ خود تنها با انرژی فسیلی طرف نبوده است، بلکه با پا به میدان گذاشتن انرژیِ هسته ای، با رقیب دیگری مجبور به دست و پنجه نرم کردن بوده است. در برخی از کشورها مانند دانمارک، پشتیبانیِ مردمی و هواداران جنبش سبز در طی سال هایِ دهه یِ هفتاد از انرژی بادی و مقابله و اعتراض ­های آنها با انرژی هسته ای، بخاطر آلودگیِ محیط زیستی ناشی از زباله­ های اتمیِ آن، اجازه نداد تا استفاده از انرژی هسته ­ای در این کشور پا بگیرد، و در عوض رشدِ رو به افزایشی را نصیبِ انرژی بادی ساخت. در جایی که در کشوری مانند فرانسه به دلیل تسلطِ سیاسی و اقتصادی نمایندگان و صاحبان تکنولوژی هسته ای، دست برتر نصیبِ انرژی هسته­ ای شد، آنچنان که نه تنها علاقه ای به گسترشِ انرژی بادی از خود نشان نمی­ دادند، بلکه بیشتر، حتی کارشکنی­ هایی هم برایِ گسترش آن در این کشور از خود نشان می­ دادند. شکلِ مشخصِ پشتیبانیِ مردم و هواداران جنبش سبز از توربین های بادی بمثابه انرژیِ تجدیدپذیر و پاک در دانمارک نمونه جالبی است که شاید در تاریخ توسعه تکنولوژی نمونه ای از آن را بسختی بتوان یافت. در دهه ی هفتاد بود که ابتکار ساختِ بزرگترین توربینِ بادیِ آن زمان به قدرت دو مگاوات با شرکت چندین صد نفری از معلمان و شاگردانِ یکی از مدارسِ فنی آن کشور و با همکاری برخی دانشگاه ها و موسساتِ پژوهشی و بسیاری علاقمندانِ دیگر، به طرح، ساخت، نصب و راه اندازیِ این توربین دست یازیدند، که هنوز پس از متجاوز از چهل سال این توربین در حال تولید برق است، و سالانه به مناسبت سالروزِ افتتاح آن، هوادارانش جشن می ­گیرند. امروزه، این تکنولوژی که توانسته است برتری خود را در رساندن انرژی پاک و در رقابت با سایرِ انرژیها، ارزان­تر، به اثبات برساند، با شدت بی سابقه ای در حال رشد در سراسر جهان می­ باشد. توربین هایِ بادی نه تنها برای استفاده از انرژیِ الکتریسته ی تولیدیِ آن به همه کشورها بیش از پیش راه می­ یابند و خریدارانِ مشتاقی دارد، بلکه فن­آوریِ ساختِ توربین هایِ بادی در اندازه های بسیار بالایی که امروزه تا پانزده مگاوات رسیده است، به بسیاری از کشورها راه یافته و در رقابتی تنگاتنک با هم در کار تولید این فناوری می­ باشند. امروزه علاوه بر کشورهایِ اروپایی نظیر دانمارک، آلمان و اسپانیا که جلودار تولید و صدور و بهره برداری از این فناوری می­ باشند، کشورهایی نظیر آمریکا و همچنین بویژه در سالهای اخیر، چین هم، به نحوی روزافزون در کار گسترش و پیشبرد این تکنولوژی می باشند.     

  از فلسفه ی زیست محیطی تا فلسفه ی توربین­ هایِ بادی

 امروزه هنگام گفتگو پیرامون فن­آوریِ انرژیِ بادی به آن نکات مهمی پرداخته می شود، که این فن­آوری را از فن­آوری و یا تکنولوژی به مثابه درکِ عمومیِ رایجِ از آن متمایز می­ سازد. پیش از همه و از همه مهمتر اینکه این فن­آوری خود را در چاچوب انرژی­ های تجدید پذیر دسته بندی می­ کند، که از اهمیتِ بسیاری در حل مسایلِ محیطِ زیستی برخوردار بوده، به نحوی که می ­تواند تاثیرِ تعیین کننده ای در انتقالِ تاریخی، از دوران انرژی فسیلی با محدودیت ذخایرِ آن، به دورانِ جدید تاریخِ انسانی ایفا نماید، که در آن انرژی پاک و تجدیدپذیر بعنوان منبعِ انرژی، نقش مسلطی را خواهد داشت. پیشرفتِ کورکورانه تکنولوژی با مصرف و بلعیدنِ بی مهابایِ منابع زیرزمینی به روشی غیر طبیعی، خشونت آمیز و نابود کننده، امروزه انسان را بر سر یک دو راهی قرار داده است. تمامیِ مطالعات و گزارش­ های علمی نشان می دهند که ما انسان­ها در حالِ از دست دادنِ کنترل و مهارِ ماشینِ بزرگی هستیم که آن را به راه انداخته­ ایم و کورکورانه آن را به نحوی پیش می ­رانیم که محیطِ زیست­مان را، که اهمیتِ حیاتی برایمان دارد، به نابودی می­ کشانیم. گویی کابوسِ” راشل کارستن”، دانشمند و زیست شناسِ آمریکایی در حال تحقق است. او در کتاب تحقیقاتِ زیست شناسیِ خود به نام “بهارِ خاموش”،  آگاهیِ زیست محیطی را به عنوان مفهومی فلسفی در رابطه با محیطِ زیست پیش نهاد، و در دهه شصت بود که تغییر پارادایمی را برای یک تفکرِ نوینِ فلسفیِ محیطِ زیستی اعلام کرد، و آن هنگامی بود که نابودیِ جانداران کره ی زمین به دلیل استفاده بی رویه انسان ­ها از مواد شیمیایی، بشریت را بر سر یک دو راهی قرار می ­داد. و گویی که هنوز می توان فریادِ او را شنید:

“ما هم اینک بر سرِ یک دو راهی ایستاده­ ایم. راهی که ما زمانِ درازی در آن رانده ایم، راهی به نحوی فریبنده آسان، در بزرگ­راهی زیبا، که در آن با سرعتی سرسام آور می­ رانیم، ولی پایانی دهشتناک در انتظارمان نشسته است. و راه دومی که آن­ چنان شلوغ و پر ترافیک نیست، و تنها آخرین و تنها شانسِ رسیدن به هدفی را به ما می­ دهد که حفظِ  کره ی زمین­مان را تضمین می ­کند.”

فریادی که ما را به رابطه اخلاقی امان در برابرِ پرندگان و طبیعت، و به مسئولیت اخلاقی مان درقبالِ محیطِ زیست فرا می­ خواند، ما انسان­ هایی را که مسبب یک بهار خاموش، یک بهارِ بدونِ آوازِ پرندگان هستیم. “راشل” با مفهومِ شعور یا آگاهیِ زیست محیطی ما را از غیرِ شخصی کردنِ طبیعت و بی تفاوتی نسبت به آن و روندهایی که در آن جاری است، به این عنوان که این گونه برخورد ما را به تقلیل گرایی و قطع رابطه اخلاقی با طبیعت می­ کشاند، بر حذر می دارد.

          گام بعدی را به سویِ یک سیستم فلسفی تر در رابطه با محیطِ زیست، “آرنه نس” فیلسوفِ نروژی با طرح فلسفه ی اکولوژیکی و با هدف ب] راه انداختنِ جنبشی اکولوژیکی به مفهوم بنیادین و ژرفِ آن، بر می دارد. فلسفه یِ این اندیشه، گره گشایی و رفاه زندگی را برای همه انسان­ها و غیر انسان­ها توامان، با همه غنا و اشگال گوناگونِ زندگی در آن، با هم و در یک ردیف ارزش می گذارد، با این دید که معیار این ارزش­گذاری تنها سودمندی برایِ اهدافِ انسانی نیست، زیرا که انسان­ ها حق ندارند این ثروت و تنوع را تنها برای ارضایِ نیازهایِ خود از بین ببرند، و یا کاهش دهند. نگاهِ این فلسفه، در راستایِ کاهش و کنترلِ جمعیت، برای شکوفایی زندگی و فرهنگِ بشری، جلوگیری از دخالتِ بی رویه انسان در طبیعت که آن را به سرعت در معرض نابودی قرار داده است، مستلزم ساختن به تغییرات بنیادیِ سیاستها در ساختارهایِ بنیادیِ اقتصادی، تکنولوژیکی، و بر سرِ کار آوردنِ دولتهایی متناسب با این ساختارها، و در نهایت موظف کردن انسانها، می ­باشد، که در توافق با این فلسفه، می باید، بکوشند تا این تغییرات را عملی سازند. این فلسفه خواستارِ یک دگرگونیِ بنیادین و طرحِ پرسش­ هایی هر چه ژرف­تر پیرامونِ نظامِ اقلیمی می ­باشد، که همه ی ما جزوی از آن بشمار می آییم.

          در پنج دهه ی گذشته تغییراتِ عمده ای در آب و هوایِ زمین و نظامِ اقلیمی ایجاد شده است، آن چنانکه ما اکنون با یک مشکلِ جدیِ زیست محیطیِ جهانی روبرو هستیم، که بطور تصاعدی در حالِ رشد است. تقریباً همه ی تحقیقاتِ علمیِ گوناگون نشان می دهند که ما به سمت یک گرمایشِ جهانیِ رادیکال و یک محیطِ زیست و طبیعیِ نامتعادل در حال حرکت هستیم، که می تواند منجر به فرآیند های اکولوژیکی ناپایدار، غیرِ قابلِ کنترل و برگشت ناپذیر شود، آن چنانکه که می تواند هر راه حلی را ناممکن سازد. اما با وجودِ این آگاهی، و همچنانکه سیاستمدارانِ ما نسبت به تخریبِ محیطِ زیست و مسئولیت پذیری در این رابطه دادشان به هواست، همه ی ما همچنان در این ویرانسازی برگشت ناپذیر در سراسر جهان فعالانه شرکت می ­کنیم. هنگامی که رانندگی می­ کنیم، در آسمان پرواز می­ کنیم، در دستگاه هایِ حرارتیِ خانه هایمان هنوز سوخت ­هایِ فسیلی استفاده می ­کنیم، جنگل­ها­یمان را از بین می­ بریم و غیره، به این معنا است که ما همچنان در حالِ دگرگون ساختنِ محیطِ زندگی امان و نابودیِ آن می ­کوشیم. و درست در همین جا است که برایِ تک تک ما انسان­ها، فلسفه ی شعور و آگاهیِ زیست محیطی اهمیتِ خود را می­ یابد، جایی که روشن می­ سازییم، که چگونه در گفتار و کردار با این مشکل برخورد می­ کنیم. بنابراین، امروزه تفکرِ فلسفی پیرامون تکنولوژی جنبه ای اخلاقی به خود می­گیرد، آنگونه که شعورِ زیست محیطی در هسته مرکزی آن قرار می­ گیرد، با این محتوا که تمامی تک تک ما انسان­ ها را در قبال سیاره امان، برایِ داشتنِ موضعی نسبت به مسایلِ زیست محیطی، نه فقط در گفتار، بلکه در کردار و عمل­کرد، مسئول و متعهد می­ شناسد، که در غیرِ این صورت، این تفکر به امری پوچ، بی ربط، غیر مسئولانه و غیرِ اخلاقی فرو کاسته می ­شود.

          اگرچه آگاهیِ زیست محیطی با جنبه هایِ فلسفیِ آن در باره تکنولوژی و تاثیر آن بر محیطِ پیرامون، مشخصا به دوران اخیرتر تعلق دارد، ولی این فلسفه به نوعی ریشه در اندیشه ی فلسفیِ هایدگر، فیلسوفِ آلمانی، در باره تکنولوژی باز می ­گردد. فلسفه ­ی تکنولوژیِ هایدگر که توسط او در اثرش به نام ” پرسش در باره تکنیک” فورمول بندی شد، امکان تفسیر و درک متفاوتی را در باره پیشرفتِ تکنولوژی و ماهیت آن، فراهم آورده است. انتقادِ هایدگر در باره جنبه هایِ منفیِ تکنولوژی از سویِ برخی از اندیشمندان و فیلسوفان با استقبال روبرو نشد. اما از دیدِ بسیاری دیگر، هنگامی ­که به پیشرفت کور تکنولوژی و به اثرات ویرانگر آن بر محیط زیست می­ نگریم، نمی ­توان به اندیشه او در این باره بی توجه بود، بلکه لزومِ بازگشت به اندیشه هایِ او را با دیدی نوین اجتناب ناپذیر می­سازد. از نگاهِ هایدگر، درکِ مدرن از تکنولوژی به نحوی رادیکال در جهتِ دیگری نسبت به دیدِ دنیایِ قدیم از تکنیک و فن یا “تخنه”، پیش رفت. تکنیک یا فن با دیدِ کهن، با هنر و صنایع دستی سازگار بود و به نحوی پویا و زنده با طبیعت هماهنگ بود، آنگونه که طبیعت را به چالش نمی ­کشید و از آن خواسته های نامعقول نداشت، آنچنانکه تکنولوژی مدرن دارد. فناوریِ مدرن طبیعت را برایِ کشف و استخراج ذخایر آن به چالش می­ کشد، تا از آن برای تامین انرژیِ مورد نیاز سود جوید. از اینرو این فناوری مسیر طبیعیِ طبیعت را با بکار بردن زور و قدرت و بگونه ای تجاوزکارانه بازسازی و قالب بندی می کند، تا بدین ترتیب طبیعت را در متن و بافتِ ذهنی انسان جای داده، و تمامیِ روندها و پدیده هایِ طبیعی را به سود خود و برآوردنِ نیازهای خود بنابر الگوهایِ ذهنیِ خود شکل دهد و بکار گیرد. بنابراین، تفکر فلسفی هایدگر در رابطه با تکنولوژی حتی بیش از گذشته اهمیتِ خود را حفظ کرده است، و از اینرو بخشِ عمده ای از جنبشِ زیست محیطی را، که امروزه می­ تواند تاثیر بسزایی در توسعه ی فن­آوری­ ها در جهتِ سازگاریِ آن­ها با محیط زیست داشته باشد، می ­بایست مدیون اندیشه های او دانست. به گفته “آرنه نس”، هایدگر را می­ بایست پیشرو فکریِ جنبشِ سبز امروز در شکل اکولوژیکیِ رادیکالِ آن دانست، و او را آغازگرِ جنبشِ سبز و محیطِ زیستی به شمار آورد. هایدگر بیان می ­کرد که در عصرِ تکنولوژیک، انسان­ها طبیعت را کالایی می­ دانند که، از آن روی دارایِ ارزش است که می ­تواند برایِ تقویت قدرتِ انسان مورد بهره برداری قرار گیرد. همانند هایدگر، اکولوژیست ­هایِ رادیکال نیز بر آن پای می فشردند که بحرانِ زیست محیطیِ کنونی تصادفی نیست، بلکه ناشی از نگاهی انسان محورانه است، که طبیعت را نابود می­ کند و بدینگونه از انسانیتِ خود می ­کاهد. “آرنه نس” این اندیشه ی هایگر را، مبنی بر اینکه انسان نباید آفت طبیعت باشد، بلکه برعکس می­ بایست بگونه ای خلاقانه خود را در پیوند و هماهنگ با طبیعت درگیر سازد، مورد ستایش قرار می­ دهد. با این نگاه، طبیعت را نباید تنها بمثابه کلیتی از روندهایِ فیزیکی، مورد شناسایی قرار داد، بلکه باید بیشتر آن را، بمثابه پدیده­ای نگاه کرد، که در لحظه ای خود را در یک منطقه، در آگاهیِ انسان به نمایش گذاشته، می ­گشاید، آشکار و پدیدار می ­نماید و در لحظه ­ای دیگر از او روی برگرفته و ناپدید می ­شود.

          انتقاد هایدگر از فناوری یا تکنولوژی به وجه تاریکِ توسعه آن است، که شامل آن بخش از تکنولوژی می­ شود که امروزه ما از آن به عنوانِ منبعِ آلودگیِ محیطِ زیست، گرمایشِ کره زمین، انتشارِ گاز کربنیک و غیره یاد می ­کنیم. به گفته هایدگر، جوهرِ تکنولوژیِ مدرن را باید از چگونگیِ دردسترس بودنِ آن برایِ استفاد از منابعِ انرژی درک کرد، و در همین جاست که امروزه تکنولوژی وجه خطرناکِ خود را به نمایش می ­گذارد. در نتیجه ی استفاده از منابع انرژی است که مشکلاتِ زیست محیطی را بوجود آورده ایم، و در همین­جاست که باید دید چگونه می ­توان با آن به مقابله پرداخت. هایدگر با خودِ ماشین صنعتی مخالفتی ندارد و بر آن نیست که باید آن را نابود کرد، بلکه برایِ او مهم این است که انسان چگونه خود را از طریقِ تکنیک و تکنولوژی در طبیعت و منابعِ طبیعی بمثابه منبع انرژی دخالت می­دهد. هنگامی که هایدگر فن­آوریِ مدرن را از تخنه یا تکنیک با فهمِ سنتی آن از دوران کهن فرق می گذارد، همانا تفاوتِ آنها را در چگونگیِ رابطه برقرار کردنِ این دو فن­آوری با منابع انرژی در نظر دارد. فن­آوریِ مدرن، طبیعت را با خشونت به چالش می­ کشد و طبیعت را بعنوان یک منبعِ انرژی می ­داند که برایِ استخراج، بهره برداری، و ذخیره ی انرژی در اختیار ماست. برعکس، “تخنه” یا تکنیک به معنایِ کهنِ آن، به طبیعت به عنوان منبع انرژی آنگونه نگاه نمی کندکه در اختیار ما قرار گرفته شده است، تا ما آن را به سود خود دستکاری کنیم و در نهایت طبیعت را بمثابه یک شرکتِ تولیدی نگاه کنیم. “تخنه” طبیعت را آزاد می­ گذارد تا پویاییِ خود را آشکار سازد و به تولید رساند، بدون اینکه خواسته باشد بر طبیعت چیره گردد. هایدگر حتی از این هم فراتر رفته و نمونه هایِ این مقایسه را مشخص می­ کند، و درست در همین جاست که او بطور مشخص دو نوعِ گوناگونِ انرژی را از هم متمایز می­ دارد. هایدگر مصداق “تخنه” یا فناوریِ قدیم را آسیابهایِ بادیِ سنتی می­ داند، که از انرژیِ باد برایِ گرداندنِ سنگ هایِ آسیاب و با هدفِ آرد کردنِ گندم و دانه هایِ نباتی و همچنین پمپاژ آب مورد بهره برداری قرار می­ گرفت. از نگاه او، هنگامی که آسیابِ بادیِ سنتی خود را در طبیعت می­ یابد، روندِ طبیعت را تغییر نمی­ دهد، نسبت بدان خشونت نمی­ ورزد و آن را به چالش نمی­ کشد، و نمی­ کوشد تا انرژیِ دسترس پذیرِ جریانِ باد را ذخیره کند.

Bildergebnis für انرژی باد در ایران

          آنچه که در اینجا مهم است، آن است که آسیاب­هایِ بادی با گونه ای از انرژی سروکار دارند، که ذاتا نمی­ توانند جریان طبیعی محیطِ زیست را، زمانی که فناوری در آن فعال می­ شود، تغییر دهند. هنگامی که باد می­ وزد، جریان باد از لابلایِ پروانه هایِ آسیابِ بادی می­ گذرد و دوباره در طبیعت جاری و ساری می ­شود، همچنانکه در خودِ طبیعت رخ می دهد، هنگامی که باد می ­وزد و این مسیرِ طبیعیِ باد است، که از لابلایِ ناهمواریهایِ سطحِ کره زمین، کوهها، جنگلها و غیره می­ گذرد و جریان می ­یابد، و این بخشی از طبیتِ باد است. آسیاب­هایِ بادی هم در دلِ طبیعت، می­ توانند خود را همچون سمبولی از ناهمواری­هایِ زمین بنمایانند که مانند درختان و کوه ها، باد می­ تواند هنوز بطور طبیعی از لابلایِ آنها عبور کند. به زبان علمی اگرچه باد انرژیِ جنبشیِ خود را از دست داده و نوعِ دیگری از انرژی تولید شده، اما وجود باد همیشگی و ماندگار است. هایدگر به دسته بندی­هایِ انرژی آنگونه که امروزه ما انرژی­ها را به دو بخشِ انرژیهایِ تجدیدپذیر و تجدیدناپذیر دسته بندی می کنیم، طبقه بندی نمی­ کرد، اما بطور غیرمستقیم تفاوت این دو را نشان داده است. استفاده از جریان باد در آسیاب ­های بادی، دگرگونی در ماهیت آن ایجاد نمی­ کند، اما هنگامی که ما در برابر جریان آب مانع ایجاد می­ کنیم تا آب را در پشتِ سدها برای استفاده از آن ذخیره کنیم، بدین ترتیب ما ماهیتِ رودخانه و کارکرد آن را در طبیعت بطور عمده تغییر داده ایم، و بدان شخصیتی مصنوعی و دستکاری شده و غیرِطبیعی بخشیده ایم. یا هنگامی که قطعه زمینی را برایِ تولید ذغال سنگ و سنگِ معدن و دیگر منابع به چالش می­کشیم، می­ خواهیم پوسته ی خاکیِ آن را از ژرفایِ زمینش که ذخیره این منابع است، جدا سازیم، سنگ معادنش را از دلش بیرون بیاوریم، تا آنجا که حتی با استخراج اورانیم آن، نه تنها برای استفاده از آن، بلکه برای تخریب بیشتر کره ی زمین بکار بگیریم. و بدینگونه، دیگر به آن قطعه زمین به مفهوم کهن آن که می ­بایست تنها به عنوان مزرعه ای کشاورزی از آن مراقبت و پرستاری کرد، نگاه نمی­ شود. آنچه که انرژی­های تجدیدپذیر را از سایرِ اشکالِ انرژی متمایز می ­سازد این است که انرژی­هایِ تجدیدپذیر یا جایگزین به اشکالِ گوناگونِ انرژی­هایی اشاره دارد که ذخیره محدودی ندارند، بلکه تنها در رخدادِ کنونی آنها محدود هستند. اشکال انرژی­هایی که از باد، خورشید و موج­ هایِ دریا بیرون می ­آیند، دارایِ یک همچون ویژ­گی می ­باشند. این نوع انرژیها هستند که استفاده از آنها امروزه در کانون مبارزه انسان برای بقایِ خود قرار گرفته اند، که می­ بایست بمثابه انرژی­هایِ آینده هر چه زودتر جایگزین اشکال سنتی، ثابت و محدودِ انرژی، بشوند. انرژی­های سنتی و عمدتا فسیلی نه تنها به دلیل آنکه آنها میراثِ طبیعت هستند، می بایست حفظ شوند، بلکه می ­بایست از استفاده از آنها برای حفظِ محیطِ زیست اساسا” اجتناب کرد.

          هایدگر از مهمترین منابعِ الهام بخشِ جنبش­ هایِ زیست محیطیِ کنونی به شمار می آید، و از اینرو نباید فلسفه تکنولوژی او را ساده گرفت که گویی او فقط رویکردی عاشقانه و رومانتیک به تکنولوژی یا فناوری داشته است. هنگامی که او انرژیِ بادی را جدا کرده و به آسیاب­هایِ بادی سنتی مرتبط می­ سازد که در آنجا، و در قلبِ طبیعت ایستاده و بمثابه بخشی از طبیعت با آرامش کار می ­کند، او در این رابطه حرفی برایِ گفتن دارد. اینگونه نیست که هایدگر به لحاظ رومانتیک بودنِ آسیاب­ هایِ بادیِ سنتی آنها را “خوب” می­ داند، بلکه او آنها را از آنرو می­ ستاید که با طبیعت هماهنگ و متعادل هستند و طبیعت را از بین نمی­ برند. از طرفی دیگر، هایدگر معتقد نیست فناوری مدرن “بد” است برای اینکه رومانتیک نیست، بلکه از آن رو به انتقاد از آن برمی­ خیزد که تکنولوژیِ مدرن ناهماهنگ با طبیعت تکامل یافته است. این تکنولوژی بنابر قوانین کورِ خود می­ کوشد تا با خشونتی همراه با افتخار خود را در طبیعت بگسترانیده، بر آن تسلط یافته، و به آن تنها به عنوان یک منبع انرژی نگاه کند، که باید تا آخرین قطره هایش را بلعید، صرفنظر از اینکه چه تاثیراتِ زیست محیطیِ ویرانگرانه ای به همراه دارد. اما رومانتیک نامیدنِ فلسفه تکنولوژیِ هایدگر تفسیری است کج و معوج از رویکرد او به تکنیک بمثابه “تخنه” و رابطه آن با هنر و پدیده فراموشیِ فیلسوفان، چیزی که هنوز هم ادامه دارد. بنا به گفته هایدگر، فیلسوفان از زمانِ افلاطون به این طرف، هستی را به فراموشی سپرده اند و بجایِ پرسش در باره مفهوم هستی یا وجود، تنها دل به هستنده داده اند و خود را در درکِ موجودات غرق ساخته اند. به گفته او، این تنها فیلسوفان پیش از سقراط بودند که در جستجویِ هستی بودند و آنها بودند که قادر بودند پرده ای از راز هستی بگشایند. اما از زمانِ اختراع مُثُل یا ایده ی افلاطونی، بیشترِ فیلسوفان از هستی دوری گزیدند، چرا که معتقد بودند که رازِ هستی گشودنی نیست. یونانیانِ پیش از سقراط با هستی آشنایی داشتند و آن را همان فیزیک با مفهومی هستی شناسانه می­نامیدند و می ­شناختند، اما از آن پس، با طرح ایده ی افلاطونی، هستی را همان چیزهایی به شمار می­آوردند که به چشم می ­آید و می­ توان دید. از همانجا بود که فیزیک یا هستی همان طبیعت می­ شود و هر چه که فراتر از آن است و به چشم نمی ­آید، به جهانی ماورای طبیعی یا متافیزیکی تعلق می­ گیرد که شناسایی ناپذیر است، و این ایده به خدایی دسترس ناپذیر تبدیل می ­شود که خالق مفهوم خوبی است. بدین ترتیب، از آن زمان به این­سو انسان­ها از شنیدن آوایِ هستی محروم می­ شوند و در تاریخ متافیزیک و ماورایِ طبیعت غرق می­ شوند، تاریخی که در آن، هستی به فراموشی سپرده می­ شود. فیلسوفان نیز از آن زمان هستی را فراموش کرده اند، و تنها به آنچه که هست، یعنی هستنده ها و موجودات می ­پردازند، بدون اینکه چیستیِ خودِ هستی را به پرسش کشند.

          دیدنِ “تخنه” یا تکنیک و فن بمثابه هنر از جانب هایدگر از آنروست که او اثر هنری را نیز همچون سایرِ موجودهایِ طبیعت، یک هستنده یا یک موجود به شمار می آورد، که به دستِ انسان از موادی آفریده شده است، که برایِ خود جایگاه خاصی در جهان اختصاص می ­دهد. در هنر، انسان این امکان را می ­یابد که هستی را در هستنده یا وجود را در موجود تجربه کند و بیازماید. در کار هنری، هستنده خود را می­ گشاید و پرده از راز هستیِ خود برمی ­دارد که چه هست و چگونه هست، و به عبارتی هستیِ هستنده در اثرِ هنری خود را آشکار می کند و در پرتوِ هستی اش خود را به نمایش می­گذارد. اثرِ هنری در واقع یک رخدادی را به نمایش می­ گذارد، که در آن کشاکشی بین آشکار شدن و پنهان کردن جریان می ­یابد، کِش­مَکشی که در پرده ای زیبا خود را به نمایش در می ­آورد و تقابلی که سبب می­ شود تا تفاوتِ هستی شناختی مابینِ هستی (وجود) و هستنده (موجود) آشکار شود. نمایان شدنِ هستی به مثابه یک رخداد که به یکباره آشکار می­ شود و باز پنهان می ­گردد، کارِ اثر هنری است که تجربه و آزمون آن را برای ما میسر می­ سازد. این اثر هنری، این رخداد زودگذر و فرّار را در یک قالب هنری برای نمونه یک شعر، نقاشی و یا یک اثرِ سینمایی، منجمد ساخته و در معرض دیدِ ما قرار می­دهد. هایدگر خود، برایِ نمونه یک کارِ هنری، نقاشیِ کفشِ کهنه یک روستایی توسط ونگوک را مثال می زند که چگونه این نقاشی که با رنگ و بوم به کمک هنرمند موجودیت یافته، در رابطه ی این کفش در پایِ یک روستاییِ زحمتکش و کار او در پیوند با محیط اجتماعی آن روستا و دنیایِ پیرامونِ آن هستی یافته و اینکه چگونه این پیوندِ هستی شناختی در این اثر رخ می­ نماید و خود را به نمایش می ­گذارد و به بیننده اثر کمک می­ کند که به رازِ هستیِ این هستنده، که آن کفش باشد در رابطه با دنیایِ پیرامونش، پی ببرد . در اینجا اشاره به نمونه دیگری از یک اثر هنری بی فایده نیست که به بحث مورد نظر نیز مرتبط می باشد، و آن اثر سینماییِ “اکیرا کوروساوا” به نام “رویا” و آن بخشِ پایانیِ آن بنام “روستایِ آسیاب ­های آبی” است. در این اثرِ هنری، روستایی به نمایش گذاشته می ­شود که مردمانش به سادگی با طبیعت پیرامون هماهنگ زندگی می­ کنند و با آن کاملا هم نفس هستند، و در آن بدون هیچگونه تعرضی به طبیعت از تکنولوژیِ آسیاب­هایِ آبی که دست ساخت خودِ آنهاست بهره می ­جویند. در کناره های دو رودخانه ی جاری با آبی زلال، آسیابهایِ آبی با زیباییِ ویژه خود آنچنان در دلِ این طبیعت زیبا جای گرفته و در چرخشند که بر زیبایی آن جهان رویایی کوروساوا دوچندان افزوده اند. آبِ رودخانه بدون هیچگونه سدی با آوایی زیبا جریان می­ یابد و پره ­هایِ آسیاب­هایِ آبی را نیز در کناره ­هایشان می ­گرداند و این گردش، که گویی جنبش طبیعت را به نمایش گذاشته، در آمیزش با امواج آبهایِ جاری و آوایِ آنها، به همراه آوایِ پرندگان، زنده بودنِ طبیعت را در پیوند زنده با مردمانِ اهالی، با فروتنی به رخ می­ کشاند. پیرمردی متجاوز از صد ساله در کنارِ رود نشسته و در حال تعمیر­ چرخِ آسیابی، داستانِ زندگیِ آرام آن روستا و اهالی سعادتمند آن را و راز هستیِ آن زندگی را برای رهگذری اتفاقی بیان می کند و آشکار می ­سازد. تمامیِ صحنه هایِ این اثر همچون نقاشی­هایی به هم پیوسته لحظه به لحظه هر گوشه ­ی راز این رویایِ آدمیزاده را که اینک آن را یه کابوسی مبدل ساخته است، به نمایش می ­گذارد و برایِ بیننده آشکار می کند.  

          از نگاهِ هایدگر، تخنه بمثابه ریشه ی واژگانیِ هنر در واقع همان دانش نامیده می شود که می خواهد بر حقیقت پرتوی بیافکند، و بدین ترتیب هنر بمثابه تخنه بنا به درک یونانیان همان حقیقت آشکار است. چیزی در آفرینشِ هنریِ یک اثرِ هنری نهفته است، که این اثرِ هنری را از اینکه آن را تنها یک آفرینش بنامیم فراتر می­ رویاند، بلکه باید آن را یک شعری بشمار آورد که در کار آشکاراندن و افشایِ حقیقتی است. در واقع از این نگاه، اثر هنری اساسا” ماهیتی شاعرانه دارد، زیرا اجازه می­دهد که حقیقتِ هستنده به نمایش درآید و آشکار شود. می­ توان گفت، فلسفه ی هنرِ هایدگر بدنبال اعتلایِ خودِ هنر نمی ­باشد، بلکه او در بازتابِ شاعرانه یک اثرِ هنری در پیِ کشف و آشکارگیِ هستی است. بدین ترتیب هایدگر هنر و آفرینش هنری را با تخنه و یا تکنیک به هم می­ بافد و در تخنه سرچشمه ای از هنر می­ جوید، تا راه حلی برایِ برون رفتِ تکنولوژی از این پیشرفتِ انحرافی و کورِ خود، بیابد. بنابراین روشن است که در اینجا تنها سخن از رومانتیک کردن تکنولوژی نمی ­تواند در میان باشد، بلکه این از جنبه هایِ اساسیِ فلسفه هایگر است، که اگرچه او خیلی در جزییات آن فرو نرفته است، اما می ­بایست کوشید آن را به درستی درک و تفسیر کرد. چگونگیِ ارتباطِ مردم با هنر و اثر هنری به معنایِ شاعرانه ی آن، تعهدی خلاقانه و سرزنده است که می تواند در تکنولوژی و یا فناوری و فراورده هایِ آن بازتاب یابد. و در همین جاست که به گفته هایدگر در همانجا که خطر نهفته است، راه نجات نیز سر بر می­آورد، و برایِ رهایی از این فراموشی و بیگانگی در جهان می­بایست به فرآورده های بشری با خلاقیتی نوین نگاه کرد، و از همین­جاست که اندیشه های او، راه را برای پاکیزه کردن نوع نگاهمان به این فراورده­ ها می­ تواند بگشاید.

          بنابراین می ­توان گفت که نقطه آغازین اندیشه ورزیِ فلسفی پیرامون توربین­هایِ بادی را به معنای مدرن آن می ­توان به فلسفه ی تکنولوژیِ هایدگر گره زد. در مشکلِ زیست محیطی کنونی، که برایِ دور زدن از انرژیهایِ فسیلی به انرژیهایِ پاک و تجدیدپذیر برایِ نجاتِ زمین از گرم شدن آن اشاره دارد، این نگاهِ هایدگر زمینه ای اخلاقی و پایه ای منطقی را، برای توجیه و درستیِ بهره برداری کردن از انرژی های تجدیدپذیر بطور کلی، و انرژیِ بادی و توربینهای بادی بطور ویژه، برایِ پیشرفت و توسعه، بوجود می­آورد. این مبنایِ اخلاقی که به اشکالِ گوناگون در میانِ متفکران و روشنفکرانِ اکولوژیکی و زیست محیطی و غیره، پس از هایگر رایج و فرمولبندی شد، صرفنظر از وابستگیهایِ سیاسیِ آنها، می­بایست به لطف هایدگر دانست. هنگامیکه به پیشرفت و توسعه تکنولوژیِ توربین هایِ بادی بویژه در چهار پنج دهه اخیر نگاه می­ کنیم، بخوبی می­ توان دید که این فن­آوری، پشتیبانیِ جنبش­هایِ کاملا اخلاقی و آگاهانه از نگاه زیست محیطی را عمدتا با خود به همراه داشته است. توسعه این فناوری برایِ چیرگی بر مشکلِ زیست محیطی و جلوگیری از افزایش دمای کره زمین روزبروز اهمیتِ بیشتری پیدا می­ کند. در سالهای اخیر که راندمانِ توربین­های بادی بالا رفته و قیمت تمام شده برق حاصل از آن کاهش یافته، بخوبی این بخش از انرژی تجدیدپذیر توانسته نشان دهد که در رقابت با انرژی فسیلی حتی در بازار سرمایه که سود موتور محرکه ­ی پیشرفتِ تکنولوژی­هاست، از سودآوری برخوردار است. از اینرو می­ توان دید، روزبروز بر فعالان اقتصادی، حتی تا سطح شرکتهایِ چندملیتی و گروههای بزرگِ صنعتی در سرمایه گذاری در زمینه تولید توربین­هایِ بادی از یکسو، و تقاضا برایِ نصبِ آنها به منظور تولید الکتریسته از سویِ دیگر، افزایش می­ یابد. البته می­ توان گفت در طی صد ساله اخیر پیشرفتِ فن­آوری انرژی بادی همچنین بشدت وابسته به بحران­هایِ انرژی، بویژه در دورانِ جنگ­هایِ جهانی و منطقه ای که بر استخراج و تولیدات و قیمت انرژی­هایِ فسیلی بویژه نفت تاثیر می­گذاشته، بوده است. برایِ نمونه همانطور که پیشتر اشاره شد، در دو جنگ جهانی اخیر، که طیِ آن­ها چندین سال به ویژه کشورهای صنعتی دچارِ کمبودِ سوخت شده بودند، همچون نقاطِ عطفی در پیشرفتِ فن­آوریِ انرژیِ بادی در این کشورها بشمار می ­آیند.

دشواری­هایِ گسترش توربین­هایِ بادی و برونرفت ­ها

 اما علیرغمِ این تقاضایِ فزاینده و این واقعیت که هنوز بخشِ کوچکی از انرژیِ مصرفیِ جهان توسط انرژی­هایِ تجدیدپذیر و توربین­هایِ بادی بدست می­آید، مقاومتِ زیادی در برابرِ این اشکالِ جایگزینِ انرژی و انرژیِ بادی وجود دارد. می­توان گفت که فعالانِ صنعتی که سودآوریِ خود را در انرژیهایِ فسیلی می­بینند از مخالفین اصلی و سرسختِ فن­آوری­های انرژی­هایِ تجدیدپذیر می­باشند، که به تناسب نقش هایشان در مراکزِ مهمِ تصمیم گیری­ها، چه در عرصه اقتصادی و چه سیاسی، به تقابل و گاها” به کارشکنی در توسعه این فناوری­ها بر می ­خیزند. بویژه حکومت­هایی که همچنان به انرژی­های فسیلی وابسته اند به میزانِ وابستگیِ آنان بدان، نه تنها هرچه کمتر گرایش به سرمایه گذاری و یا تشویقِ سرمایه گذاری­ها در این جهت از خود نشان می­ دهند، بلکه با سیاست­های اقتصادی که این حکومت ­ها در پیش می­ گیرند، آنها در جهت جلوگیری و حتی از بین بردن نطفه هایِ در حالِ رشد این صنعت در قلمروی خود عمل می­ کنند. این مانعِ رشد را بویژه بیش از هرجایی می ­توان در کشورهایِ نفت­خیزی دید که در متجاوز از یک سده با شراکتِ نفتخواران بین المللی لگام گسیخته در پیِ استخراجِ بی رویه انرژیهایی زیر زمینی و فسیلی و نفتیِ خود می کوشند. در این کشورها اساسا” رژیم­ هایی شکل می­گیرند، که تناسب حیرت آوری با بقا و تداوم این غارتگریِ بی رویه دارند. در طی این سال­ها در یک چنین کشورهایی آنچنان نیروهایِ اجتماعی ای شکل گرفته است، که هر چه بیشتر از تولید فاصله گرفته و انگل وار پیرامونِ این حاکمیت­ ها را برای بقایِ عمر هرچه طولانی­ترِ آن­ها پر می­ کنند، آنچنان که حتی هنگامی که انقلاب­های رهایی بخشی در آنها جریان می ­یابد، پس از خلاء­ مقطعی و کوتاه، بسرعت نظامی متناسب با این خصلت اجتماعی شکل می­ گیرد. برخی از این نظام ­ها حتی با ملی کردن منابع انرژیِ فسیلی و نفتیِ خود و با درآمدهای هنگفتی که از این راه بدست می ­آورند، قادر نیستند از آن در جهت شکوفایی، باروری و سعادت مردمان خود سود جویند، بلکه بیشتر بواسطه وجود این ثروت راحت الوصول تمایل زیادی به ثروت اندوزیِ حاکمان و رواجِ فسادی افسار گسیخته و پر کردنِ شکمِ حامیانِ خود، پیش می روند، و برای حفظ این موقعیت خود به استقرار رژیم­های دیکتاتوری و تمامیت خواه تمایل نشان می دهند. در این کشورها عموما حکومت­ها هیچ تمایلی از خود برای برنامه ریزی­ها و سرمایه گذاری­ها در جهت گسترش فن­آوری­های وابسته به انرژی­های تجدیدپذیر مانند انرژی­هایِ خورشیدی و بادی، به هیج وجه دیده نمی شود. از اینرو می­ توان این حکومت­ها را هم نیز بدلیل این وابستگی به انرژی­های فسیلی، حکومت­هایِ فسیلی نامید، که عمدتا آلودگی زیست محیطی را با خود بهمراه دارند و تقویت می نمایند، و این حکومتها به هیچوجه با دورانِ گذار از انرژیِ فسیلی به انرژی پاک و تجدیدپذیر که اهمیتی حیاتی برای بشریت دارد و در دستور مبرم روز است، همخوانی ندارند. در این کشورها حتی جنبش­ های طرفدارِ محیطِ زیستی هم اگر وجود داشته باشند بسیار ضعیف هستند و احزاب و سازمان­های موجود هم از حساسیت ­های لازم برایِ گام ­برداری در این جهت برخوردار نبوده و از اینرو آنچنان تاثیر گذار نمی باشند، و یا به دلیل موانع حکومتی، حتی در صورت حساس بودن از امکان این تاثیر گذاری، برخوردار نیستند. 

          اما از آنجایی که در دوران اخیر، فن­آوریِ انرژی­های تجدیدپذیر در کشورهایِ پیشرفته سرمایه داری و صنعتی، به علتِ دور از دسترس بودنشان از مناطقِ نفتخیز و کشورهای نفتخیز، پیشرفتِ چشمگیری کرده است، همراه با گسترشِ این فن­آوری مباحث تازه ای مطرح می­شود، که البته مبرم بودنِ آنها فعلا بیشتر در ارتباط با همین کشورها می­باشد. اگرچه جنبش­های زیست محیطی و احزاب و سازمان­های طرفدارِ انرژی­هایِ پاک در این کشورها بسیار فعال هستند و در برخی از این کشورها حتی دولتهایی بیشتر برسرکار می ­آیند و ماندگار می­ شوند، که دارایِ برنامه های جدی در این جهت می­باشند، اما در این کشورها نیز مقاومت ­هایِ گوناگونی را در برابر گسترشِ این انرژیهای تجدیدپذیر شاهدیم، که توجه بدانها لازم است. این مقاومت­ ها نه تنها از جانبِ برخی نظریه پردازان، گروه ها و صاحبان صنایعی می ­باشد که مستقیم و غیر مستقیم منافعشان با انرژی فسیلی و همچنین انرژی هسته ای گره خورده است، بلکه در میان مردم عادی و حتی گروه­هایی که خود را بخشی از جنبشِ سبز بشمار می­ آورند، رایج گردیده است. این مقاومت­ ها از جانب مردم و هوادارانِ زیست محیطی بویژه به دلیلِ برخی از مشکلاتی است که گسترشِ توربین هایِ بادی، که در اینجا موردِ نظر است، به همراه داشته است، که پرداختن بدانها نیز ضروری است.

          در اوایلِ دهه هشتاد به لحاظ فنی توربین­های بادی دارای سروصدایِ زیادی بودند که منجر به برخی نارضایتی­ها و اعتراض­ها از سویِ مردم بر علیه گسترش آنها، بویژه در مناطقی که به محلِ سکونتِ مردم نزدیک­تر بود، می­ شد. امروزه تا حدود زیادی این اشکالهایِ فنی برطرف شده است و حساسیت زیادی از سوی طراحان و مهندسانِ توربینهای بادی نشان داده می­ شود که این فناوری با حداقلِ میزان سروصدا که استاندارهای وضع شده، اجازه می دهد، به بازار تحویل داده شود. در دورانِ کنونی، مقاومتِ مردم تا حدودی جنبه ای زیباشناسانه بخود نیز گرفته است، بدینگونه که این فن­آوری بویژه در نصبِ انبوه آن، از خود یک ناهماهنگی به نمایش می گذارد که در نگاهِ مردم، نه تنها آن زیبایی اولیه ای که سالها پیشترش یک یا چند توربین بادی در دلِ طبیعت به نمایش می­گذاشت، دیگر در آن مشاهده  نمی­شود، بلکه گاها” آن مجموعه، خود را نا متجانس و ناهماهنگ با طبیعت به رخ می کشاند. و درست همین نکته است که جنبه ای متناقص برایِ فلسفه انرژی بادی فراهم می­آورد. زیرا در حالی که توربینهایِ بادی برایِ حلِ مشکلِ زیست محیطی و در رابطه با گرمایش کره ی زمین دارایِ ارزش اساسی است، با این همه، این فن­آوری از نظر زیباشناسی در گسترشِ آن در طبیعت مشگل ساز می­شود. از نظر اکولوژیکی، که اساس جنبشهایِ زیست محیطی بشمار میآید، اعتقاد بر آن است که مناظر هنگامی زیبا هستند که عناصر گوناگونِ این مناظر با هم یک کلِ واحدِ ارگانیکی، پایدار و هماهنگی را تشکیل دهند، در حالی که ادغام توربین­های بادی در یک مجموعه ی زیست محیطی با دشواری مواجه می­شود و حتی گاها” به از بین بردن برخی مناطق سبز به علتِ نصبِ توربین­ ها و ایجاد منطقه صنعتی، منجر می­ شود.

          شاید بتوان این مقاومت مردم را در برابر توربین­هایِ بادی از زاویه ی دیدی پساپدیدارشناختی درک کرد، که بر اساسِ آن امروزه تکنولوژیِ نوین را مطابق پارادایمی نگاه می کند که دستگاه را در برابر شیء و شیء در دستی، آنچنان که هایدگر بدان نظر دارد، قرار می­ دهد. بنا به نظر هایدگر و یکی از پیروانش بنام “بورگمن”، دستگاههایی که انسان­ها خود را با آنها درگیر کرده و سروکار دارند، تنها اشیایی فیزیکی نیستند، بلکه آنها را می­بایست همانند آسیاب­هایِ بادیِ هایدگر، فرآورده هایی انسانی بشمار آورد. این فراورده ها باید با طبیعت و زمینه های فرهنگی و تاریخی مکان­هایی که در آن قرار می­گیرند، هماهنگی داشته باشند، آنچنان که حرکتِ پویای طبیعت را در حالِ درگیریِ نزدیک انسان با آن به نمایش بگذارد، و درهایِ این فراوده برای دسترسی انسان بدان باز و گشوده بماند. رابطه انسان­ها با این فن­آوری به دیدِ هایدگر همان مواجهه “دا زاین” مکانمند در اجتماعی از عناصر طبیعت و فرهنگی همراه با شیء در دستی است. از نظر هایدگر دو گونه برخورد می ­توان نسبت به شیء داشت، که حاکی از دو نحوه ارتباط و مواجهه ما با اشیا میباشد: یک برخورد ناشی از مواجهه نظری ما با اشیا به صورت اشیای پیش دستی می­باشد، که حاکی از شناخت نظری است و در جایی رخ میدهد که ما بعنوان فاعل شناسایی از بیرون از اشیا به آنها می ­نگریم. در این نوع برخورد، ذهن و عین به دو دنیای جداگانه تعلق دارند و ما بمثابه سوژه(ذهن) به ابژه (عین) با استفاده از یکسری مقولات ذهن ساخته به شناخت جهان دست میازیم. حقیقت از این نگاه به معنای تطابق عین با ذهن می ­باشد و پیامدِ تاریخیِ آن سرگشتگی سوژه است که آیا این تطابق کامل بوده است، که در نهایت بیگانگی انسان را از دنیای پیرامون خود بهمراه داشته است.  هایدگر این نوع برخورد را تلقی سنت متافیزیکی از شی می­داند. برخورد دوم که هایدگر طرفدار آن است، مواجهه ما به اشیا به صورت اشیای تو دستی است، که این نوع مواجهه ی ما با اشیا همیشه همراه با نوعی دست­ ورزی و ارتباط نزدیک با شیء می­ باشد. در این نوع برخورد فرضِ جدایی ذهن از عین منتفی می­شود و انسان به مثابه مشاهده گرِ از بیرون جای خودش را به دازاین میدهد، که دیگر همچون مشاهده گری بیرون از مکان و زمانِ اشیا نیست، بلکه دازاین خود، مکانمندی دارد و مکانِ خاص دازاین همان محیط پیرامون است با بعد زمانیش همراه با رخدادهایی طبیعی و فرهنگی، همانجایی که اشیا برایش مکشوف می­شوند، و دازاین و اشیا در نوعی رابطه دیالکتیکی با هم قرار می­گیرند، که ملزم به گشودگیِ دازاین و شی هر دو با هم است، برای کشفِ حقیقت بمعنای نامستوری آن، که برآیندی است از این دو گشودگی، گشودگیِ دازاین و گشودگیِ شیء. بدین ترتیب، دازاین اجازه می ­دهد تا شیء مجال بروز یابد. برایِ مثال چکش با نبودنِ دازاین هم چکش هست، ولی این دازاین است که آن را هنگامی که در دست می­ گیرد و با آن رابطه برقرار می کند، به عنوانِ ابزاری برایِ کوبیدن به انکشاف می­ رساند. این همان رابطه دیالکتیکی بین آن دو است که حقیقت را در نتیجه ی تعاملِ میان دازاین و شیء تو دستی، به کشف می­ رساند. با این دید، حقیقت و ناحقیقت به دو وجه یک سکه­ می­ مانند، که در ضمن می­توانند به هم تبدیل شوند، زیرا در هر مواجهه دازاین با شیء، وجهی از آن شیء بنا به نوع رابطه دازاین با شیء خود را برای دازاین آشکار می کند، که حقیقت و نامستوری یا ناپوشیدگی است، و وجوهی پنهان می­ مانند که ناحقیقت و مستوری یا پوشیدگی، می ­نامد.

           می­ توان گفت، نگاه هایدگر به تخنه وجه دیگرش همان مواجهه ی دازاین با شیء است، که در مکان­مندی­ دازاین در محیط پیرامون­اش به تجلی در می­آید، به گونه ای که می­خواهد از این نگاهِ متافیزیکی به شی یا پدیده تکنیکی مورد نظر، فاصله بگیرد، و این دو را در یک گشودگی متقابل ببیند. این شیء که در این جا همان فناوری مورد بحث ماست، می­بایست همچون شیء ای ساخته شود که شیء بودگی خود را مانندِ تمامیِ دیگر عناصر و موجوداتِ طبیعت، بما بیآشکارانده و به نمایش درآورد، و در دست و دسترسِ ما باشد. اما دستگاه­ها و یا ماشین آلات صنعتی با هرچه پیچده­تر شدنِ خود دارای ویژه گی­هایی شده اند که به معنایِ عام آن از شیء با این دیدگاه فاصله گرفته و متمایز می­شوند، آنچنان­که “برگمن” کوشیده با یک سری ویژه گی­ها آنها را از هم تمیز داده و بشناساند. شیء بمثابه شیء در دستی هایدگر خود را در برابر ما می­گشاید و می­آشکاراند و ما را با خود کاملا چه بصورتِ فردی و چه اجتماعی درگیر می­کند و در خود دخالت می­دهد و از اینرو ما را نیازمندِ دارا بودنِ قابلیت­هایی میکند. در جایی­که برعکس آن، دستگاه بمثابه شیء پیشِ دستیِ هایدگر، ما را، بمعنایِ انسان­هایی که در پیرامون آن و با آن در یک بافت اجتماعی قرار می­گیرند، اما انسان رابطه ای بیرونی با این بافت و عناصرِ آن برقرار میکند، بدین نحو که، از درگیر شدن و مداخله در آن خود را معاف می­دارد و آزاد می­گذارد، و از اینرو این دستگاه، از ما قابلیت­ها و صلاحیت­هایِ ویژه ای را انتظار ندارد، و ابزاری می­شود بدون دارا بودنِ هیچگونه شخصیت انسانی، که استفاده از چشم و مراقبتِ مردمی را هم منتفی می­سازد، و آنرا به متخصصین می­سپارد. دستگاه، بخشی از کار را بدون اینکه انسان را در آن کار دخالت داده و مشغول سازد، انجام می­دهد، و این دستگاهِ ماشینی بدون اینکه آنچنان به چشم بیاید در پسِ زمینه ها خود را پنهان می­سازد. هرچه این دستگاه­ها و ماشین آلات پیشرفته­تر باشند، بسته تر شده و از بافت و زمینه خود جداتر می­افتند، و بدین ترتیب آدمی را از توانایی درگیری مستقیم در کار آن محروم می­سازد. اگر بخواهیم به مشکل توربین­هایِ بادیِ مدرن از نقطه نظر تقابل دستگاه و شیء از این زاویه نگاه کنیم، می­توان گفت که برایِ اکثرِ ما آنها تنها دستگاه بحساب می­آیند، دستگاهی بسته و جدا از متن و زمینه خود. بویژه هرچه این توربین­هایِ بادی بزرگتر می­شوند از دسترسیِ ما بدانها کمتر می­شود و آنها بیشتر در مکان­هایی نصب می­شوند که از دید ما پنهان می­مانند و یا بسختی دیده می­شوند. اینکه عموما در باره آنها تبلیغ نمی­شود، و یا آنگونه وانمود می­شود، که توربینهای بادی هم همانند دیگرِ ماشین آلات صنعتی که برق تولید میکنند، در کارِ تولید همان کالایند، منتها به شیوه ای دیگر، براحتی در برابر چشم مردم، وجود توربین ­های بادی در طبیعت، بی­مورد و توجیه ناپذیر به نظر خواهند آمد. بدین ترتیب توربین­ هایِ بادی بمثابه یک دستگاه برای مردم ناشناخته می­ماند، و برایِ آنها بخوبی روشن نمی­شود که چه قابلیت­هایِ خلاقی، با توجه به جهت­گیری آنها در دل آن طبیعت و آن فرهنگ در این دستگاهها نهفته است. آنها بمثابه ابزارها و وسایلی به نظر می­آیند، ناشناخته و بدور از دسترس و بدون هیچ­گونه رابطه واقعی با این ماشین صنعتی و هیچگونه دانش و اطلاعی از منشا و پیشرفتِ آن، دستگاههایی که در مکان­هایی نصب شده­اند، که هیچ تجانسی با آن مکانها ندارند. بدین ترتیب توربین­هایِ بادیِ مدرن دستگاه­هایی پنهان، بسته و یکنواختی در همه جایِ دنیا بنظر می­آیند که بسیار از سایر ساختمان­ها، خانه ها و یا آسیاب­هایِ بادیِ سنتی، که به صورتِ محلی و در زمینه ای هماهنگ، در منطقه ای متناسب با شرایط جغرافیایی، آب و هوایی و فرهنگیِ آن، در کنار یکدیگر گرد آمده­اند، متفاوت می­باشند. توربین­هایِ بادیِ مدرن در پارک­هایِ بزرگی به منظور تولیدِ برقِ گسترده و کاهش هزینه هایِ نصب، سرویس و تعمیر و نگهداری و به ردیف می­شوند. ضرورتا این پارکهایِ بزرگ در مالکیت کارخانجات و شرکت­هایِ بزرگ می­باشند، که تنها تماسی صنعتی از سوی متخصصین با این توربین­های بادی قابل تصور است. در این پارکهایِ بسیار بزرگ، افق­هایِ طبیعت کاملا تحتِ سلطه ی ماشین آلاتِ توربین­هایِ بادی است، و دشوار بتوان آنها را در چشم انداز طبیعت به زیبایی ادغام کرد. می­ توان گفت که دیگر از آن رابطه ی احساسی ای که مابینِ مردمِ محل با آسیاب­هایِ بادی سنتی و توربین­هایِ بادیِ کوچک متعلق به مالکینِ کوچک برقرار میشود، در این پارکهای بزرگ دیگر خبری نیست. چرا که در اینجا با سرمایه داران بزرگ و هیئت مدیره های صنایع و کارخانه ­ها و بانک­ها سروکار داریم، که در این پارکها سرمایه گذاری کرده­اند، و جایی برای هیچگونه رابطه نزدیک بین مردم محلی و رابطه احساسی با این توربین­ها باقی نمی­ گذارد. به عبارتی، شخصیت محلیِ جامعه ضعیف شده است، و فرد در آن احساس نمی­کند که در خانه است. برایِ اینکه انسان احساس کند در این جهان در خانه است، لازم است که در رابطه با جهان پیرامون جهت­گیری داشته باشد و بتواند بین اشیا تمایز قائل شود و آنها را از هم تشخیص دهد. این میزانِ بسیار زیادِ توربین­هایی که در این پارک­هایِ بزرگ گرد آمده اند را نمیتوان بلحاظ زیبا شناسی، زیبا نامید، بلکه شاید تنها بتوان آن را یک اثری والا یا به دیدِ هنری سوبلیم و دارایِ عظمت نامید. اما آیا اینکه به خلقِ همین آثار به اصطلاح سوبلیم باید ادامه داد، یا اینکه فن­آوری توربین­های بادی را از این مسیری که دارد طی میکند، باز گرداند و در راهی انداخت که هایدگر بر آن اشاره دارد، و یا آیا می­توان این فن­آوری را با همان مفهوم “تخنه”­ی آن که با هنر همخوانی دارد نجات داد، پرسشی است باز و پیشِ رویِ ما، که باید فلسفه را به یاری گرفت تا روزنه هایی برایِ پاسخ گشود، و آن را تنها به دستِ پیشرفتِ کور تکنولوژی نسپرد.

         موقعیتِ نصبِ توربین­های بادیِ مدرن، عمدتا و از لحاظ تاریخی در خشکی و چشم اندازهای طبیعی بوده است. در طی متجاوز از بیست سالِ گذشته این توربین­ها به مرور خود را به ساحلِ دریاها نزدیک کرده و از ساحل­ها نیز گذرانده، به دریاها کشانده اند و گسترانیده اند. امروزه حتی در دریاها هم این توربینها آنچنان از ساحل­ها فاصله می­گیرند که دیگر به چشم نیایند، تا جاییکه به دلیل ژرفایِ بسیار زیادِ دریا، این توربین­ها می­باید به برجهای شناور مجهز شوند که با کابل­هایِ بلندی به کفِ دریاها وصل می­گردند. اگرچه این پیشرفت به مکانهایِ دورِ دریاها، عمدتا بدلیل شرایطِ پایدار باد در وسط دریاها و شدتِ آن و بازدهیِ بهتر توربین­ها می­باشد، اما دلیلِ مهم دیگری هم ما را به آن سو سوق می­دهد، و آن اینکه از دیدِ مردم، این ماشین­ها پنهان بمانند، تا هیچ کس نتواند آنها را ببیند و از دیدنِ آنها آزار ببیند و دست به اعتراض زند. می­توان پیش­بینی کرد که اگر این توسعه و پیشرفت توربینها در دلِ دریاها به امری ضروی مبدل شود، تا هنوز این فناوری بتواند خود را در ناحیه سبز انرژی نگهدارد، شاید بتوان متصور شد که انرژی امواج بتواند زمانی نقشِ جایگزینِ آنرا در آینده به عهده بگیرد، چرا که می­تواند در آینده به لحاظ اقتصادی و دیگر مزایایِ فنی اش به صرفه­تر باشد. اما از آنجایی که در حالِ حاضر بهره برداری از توربین­هایِ بادی روزبروز در مقیاسِ گسترده تری در دستور روز قرار می­گیرند، از اینرو لازم است به همان دلایلِ مشگلاتِ زیست محیطی، به این پیشرفت و توسعه تنها از زاویه ی دیدِ اقتصادی و رقابت­هایِ بین شرکتها نگاه نکرد. بویژه آن بخش از توربین­هایِ بادی که در خشکی کار گذاشته می­شوند باید هماهنگی­های لازم را با طبیعت داشته باشند، و به آن صدمه نزنند، با تاریخ و فرهنگ بومی مناطقی که کار گذاشته میشوند، تناسب داشته باشند، حتی این امکان برایِ اهالی گشوده باشد که به بازدید آنها بتوانند نایل آیند و حتی انگیزه مراقبت و نظارت را در آنها تقویت کند. همزمان، این فن­آوری لازم است به راه­هایی دست یابد که بگونه ای نامتمرکز در تولید برق، بر اساس توربین­های کوچکتر و ارزان­تر با شراکتِ صاحبان محلی چه بصورت فردی و چه به شکلهایِ گوناگونِ تعاونی­ها و با شراکت هرچه بیشتر اهالی، گسترش یافته، خود را سازمان دهند. حتی تهیه، نصب، نگهداری و تعمیراتِ توربین­ها، باید به صورت محلی امکان­پذیر باشد. از سویِ دیگر، روی ساختمان و معماریِ توربین­هایِ بادی از جنبه زیبایی شناسی و هماهنگی آن با طبیعت باید بیش از پیش توجه نشان داده و کارشود. برایِ نمونه گاه می­توان در زمینه ای دید که توربین­هایِ با سه پره که شبیه گل می­شود بر زیبایی طبیعت پیرامون می­افزاید، و گاه توربین­هایِ با پره هایِ بادبانی با یادآوری تجربه تاریخیِ سفرهایِ دریایی همراه با ترس و مبارزات انسان­ها با جنبه هایِ ژرفِ انسانی و احساسیِ آن در در دلِ دریاها، دلنشینیِ ویژه ای به آنها در دل طبیعت می­دهد. توربین­ها را می­توان همچون مجسمه هایی با بار زیبایی شناسانه آنها در عین اینکه سمبولی از محیطِ زیستِ سالم و انرژی پاک به نمایش درمی­آیند، در چشم اندازها به تجربه درآورد، آنچنانکه مردم آنرا همچون ماشینِ صنعتیِ زمخت و آزاردهنده ای، نگاه نکنند.  

          از آنجایی که توربین­هایِ بادیِ بزرگ بدلیل راندمان بالایِ آنها در مساحتی کوچکتر قابل صرفته تر واجتناب ناپذیر بنظر می ­آیند، نه تنها امکان بازدید و نزدیک شدن مردم بدانها می­ بایست فراهم باشد، لازم است برای مشارکت فعال آنها نیز، پیش از نصب توربین­ها، اطلاعات لازم به آنها در باره این توربینها، برنامه ریزی برایِ آنها، نکات ایمنی در باره آنها، داده شود، و همچنین از تاثیر سالم و پاک آنها در رابطه با محیط زیست، کاهش گاز کربنیک، آلودگیِ هوا و غیره کاملا آنها را آگاه کرد. دخالت دادنِ اهالیِ نزدیک به پارک­ها و توربین­ها ممکن است و می­تواند، با برانگیختنِ حسِ کنجکاویِ آنها در باره عملکردِ توربین­هایِ بادی و موارد غیرمترقبه ای که امکان دارد اتفاق بیافتد، همراه باشد. ساکنان را می­توان در فرآیندِ تصمیم گیری­ها در موردِ رنگ، مکان و آرایشِ توربین­ها مشارکت داد، و حسّاسشان کرد تا از همان راه دور چشم به توربین­ها داشته باشند و از عملکرد احتمالا ناجور و غیرِعادیِ آن­ها گزارش دهند. نمونه ی تهیه یِ فیلمی که توسط یکی از ساکنینِ نزدیک به یکی از توربین­هایِ یک شرکت دانمارکی که کنترل سرعتِ گردش پره هایش از دست رفته بود، و منجر به خرد شدنِ پره ها و کلا فروریختن توربین شده بود، مورد جالبی است، از آن روی که به کمک این فیلم، امکان تجریه و تحلیل کامل­ترِ سانحه، به منظور علت یابی آن فراهم شد. از این فیلم هنوز به عنوان یکی از مستندات برای تجزیه و تحلیل ساختاری توربین­ها استفاده میشود. کارخانجاتِ تولیدیِ این فناوری میتوانند مناسبتهایی را ترتیب بدهند که خانواده های پرسنل آنها، یا اهالی محله هایی که این توربینها باید در آنجاها کار گذاشته شوند، بتوانند از این کارخانه ها دیدن کنند تا با چگونگیِ تولید توربینها آشنا شده و با آنها بیشتر مانوس شوند. درست کردن موزه هایی که بتواند روندِ تاریخی پیشرفتِ این تکنولوژی را همراه با بروشورهای توضیحی به نمایش بگذارد، از اقداماتِ مفیدی است که می تواند در جهت نزدیکی مردم با این تکنولوژی و افزایش علاقمندی آنها بدان، کمک بسزای داشته باشد.

          رویدادهایِ گوناگونِ هنری مانند اجرایِ کنسرت­های موسیقی نزدیک و مرتبط با توربین­هایِ بادیِ محل می­ تواند زمینه سازِ یکپارچه سازیِ توربین­ها در محله به عنوانِ بخشی از جامعه در زمینه ی فرهنگیِ آن باشد. توربین­ها باید در مکان­هایی قرار گیرند که به زیباترین نحوه خود را بنمایانند، نمایی آزار دهنده بخود نگیرند، به طبیعت، حیوانات و پرندگان احترام گذاشته شوند. باید به خاطر داشت که آن چشم اندازهایی که توربین­ها و پارک­ها در آن قرار می گیرند، آنگونه بر ما اثر گذارند که در درازمدت این توربین­هایِ بادی را بپذیریم و در نهایت آنها را بمثابه ی بخشی از انرژی ارزان و پاک، و همانند سایرِ عناصری که در دل مناظر برایمان پذیرفته شده است، مانند پلها، راه­ها، آسیاب­هایِ آبی در کنار رودخانه­ ها و آسیاب­های بادی در دلِ مزارع، در نظر بگیریم. این عناصر دارایِ ارزشِ عمل­کردی و زیبایی شناسانه هستند، که به ما کمک می­ کنند تا آنها را همچون یک موسیقیایِ چشم اندازی زیبا تجربه کنیم. چشم اندازی که شاید این ندایِ هایدگر را بتوان در آن باز شناخت که تکنولوژی را از گرایش­ هایِ خطرناکش از راه هنر می توان نجات داد.

نتیجه گیری

باد و بهره برداری از انرژی باد ذاتیِ زندگیِ بشری است و نمی توان آن را از درک انسان از جهان و جهان­ بینی و فلسفه­ زندگی و تعهد انسان بدان، جدا به شمار آورد. در زندگیِ انسان ها، در کنار خورشید، باد از نخستین منابع حیاتی انرژی در طبیعت بود که بشر از آن آگاه شد و آن را بکار برد، و می توان گفت یکی از مهمترین منابعی است که به کمک آن می توان کره زمین را از آلودگی هایِ خود ساخته بشری، نجات داد. این فن­آوری اگرچه پشتببانیِ مردمی و جنبش­ های زیست محیطی را برایِ رشد و پیشرفتِ خود در دهه های گذشته با خود به همراه داشته است، ولی در تداوم و پیشرفت خود در کشورهای پیشرفته، در سالهای اخیر، در پذیراندن خود به این نیروها ی مردمی و محیطِ زیستی با مشکلاتی روبرو شده است، که ضروت برخی بازبینی هایی را در روندِ گسترش آن در پیش روی قرار داده است. امکانِ اندیشه ورزی و فلسفه پردازی در باره ی فناوری انرژی بادی را می توان از نگاهی به دوران اخیر نسبت داد، و به فیلسوفان دهه هایِ گذشته که برجسته ترین آنها هایدگر می باشد، که الهام دهنده متفکرینی شد، که برای پایه ریزی اندیشه های حفظ محیطِ زیستی کوشیده اند. در اینجا کوشیدیم جنبه هایی از این فلسفه و دیدگاهها در رابطه با فن­­آوری انرژی باد را بازگشاییم، تا شاید در پرتو آن بتوان دیدِ روشن تری از ماهیتِ هستی شناختی این تکنولوژی داشت، و از ورای آن بتوان راستاهایی را برایِ اجتناب از کجروی هایِ آن در روند گسترش رو به رشدش، بدست داد.

زمینه­ یِ ادبیِ مقاله:

  1. Heidegger, Martin: ”Spørgsmålet om teknikken”, Denmark, Gyldendal.
  2. Heidegger, Martin: ”Kunstværkets oprindelse”, Denmark, Gyldendal.
  3. Heidegger, Martin: ”Væren og Tid , Denmark, Klim
  4. Verbeek, Peter Paul:“What things do”, Amsterdam, 2000.
  5. Næss, Arne: “The Deep Ecology Movement: Some Philosophical Aspects”, in Philosophical Inquiry 5
  6. Carsen, Rachel: “Det Tavs forår” eller “The silent Spring”, Gyldendals forlag
  7. Jørgensen, Dorthe: ”Skønhed, en engel gik forbi”, Univers, 1 udgave, 2. oplag 2008

نادر تجدد

سیزده فوریه ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=104687 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x