جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

مناظره با آخوند و بقیه بحث ها – ناصر اصغری

اوایل زمستان امسال (۱۳۹۹)، لیلا حسین زاده در یک مناظره اینستاگرامی با دو تن دیگر ظاهر شده بود که به یکسری بحث و نقد دامن زد. نوشتن این سطور با گذشت یکی دو ماهی از آنها، زمانی که آن بحثها داغ بودند و با وجود اینکه لیلا حسین زاده این روزها حکم ۵ سال زندان گرفته است، شاید چنگی به دل نزند، اما در بحثی که با یکی از دوستان داشتم، من را تشویق، ترغیب و قانع به نوشتن نکاتم کرد.

***

انتقادها به شرکت در آن مناظره، و با تأکید بگویم نه مضمون بحث لیلا حسین زاده، حول دو مسئله دور می زنند. یکی از این انتقادها که زیاد هم مورد توجه قرار نگرفت، انتقاد به کار علنی بود. انتقاد دیگر انتقاد به چرائی شرکت در مناظره با آخوند و پلاتفرم و بلندگوئی بود که لیلا حسین زاده در آن ظاهر شده بود. در این یادداشت می خواهم به این دو انتقاد، و همچنین نکاتی که خود لیلا حسین زاده درباره “توجیه” شرکتش در این مناظره گفته است، بپردازم.

انتقاد به علنی کاری

انتقاد و نوشته ای که به شرکت لیلا حسین زاده از زاویه عدم رعایت مخفی کاری پرداخته بود، با امضای “هسته سرخ علی مسیو” بود. این نوشته البته نکات متعدد تحلیلی دیگری را هم وارد نوشته کرده است که آدم باید کمی دقت کند تا متوجه شود بحث نویسنده علی العموم انتقاد به علنی کاری است. خود لیلا هم گفته است که باید در این مدت به حدس و گمان متوسل می شده که شاید متوجه شود انتقاد نویسنده این نوشته و بحث و فحص های فیسبوکی و در دنیای رسانه های اجتماعی اساسا بر سر چه هستند. یکسری نگرشها البته خیلی جان سخت هستند تا صحنه را ترک کنند؛ بخصوص در جامعه ای که آن نگرشها چندین نسل فعالین سیاسی را با این شیوه ها و نگرش به سیاست بار آورده است. کمونیستهایی که بحث علنی و با اسم و رسم و مشخصات کار و فعالیت کردن را جا انداختند خیلی فحش خوردند تا اینکه آن نگرش کهنه و غیرکارآمد را کنار بزنند.

البته زمینه های اینکه تعدادی فکر کنند باید همچنان مخفی بمانند، بخصوص در میان نسل گذشته که رفقایشان را گرفتند و کشتند، خودشان را هم مورد پیگرد قرار داده، زندان و شکنجه کردند هنوز در خاطره خیلی از ماها زنده است و چه بسا بسیاری را به زندگی با آن کابوسها عادت داده است، هنوز ریشه کن نشده اند: حکومتی که تا دندان مسلح است و اعتراضات را با کشتار و زندان جواب می دهد و هنوز منتظر ظهور مهدی از آن چاه معروف است. نگرش به فعالیت سیاسی در جامعه ای مثل ایران، رنگ و روی محیط اجتماعی آن را دارد. هنوز باید زن خودش را از مرد مخفی نگه دارد! هنوز روشنفکرش برای تحقیر دیگران آنها را “خراب شده” می خواند.

اما اگر بخواهم آن جدالهای فکری را که با آن نگرش و نحله فکری داشتیم بطور خلاصه بنویسم، این است که مبارزه برای پس زدن ظلم و ستم، از هر نوعش، مخفیانه ممکن نیست. کارگر نمی تواند مخفیانه تشکل خودش را ایجاد کند. نمی تواند مخفیانه دستمزدش را بخواهد. زن نمی تواند مخفیانه به بیحقوقی مطلقی که در جامعه در جریان است، اعتراض کند. همه جنبشهای دیگر هم همینطور. اگر در جنبشهای اعتراضی همه مخفی باشند چه کسی اعتراضات را رهبری کند. چه کسی باید جلو بیافتد و رهبری اعتراضات را در دست بگیرد. این نکته از نظر من کلیدی است، چرا که اعتراض در جامعه هم اکنون در جریان است و اگر همه ماها مخفی بمانیم، آیا امکان اینکه این اعتراضات به دست رهبران و فعالین گرایشات دیگر درون جنبش اعتراضی بیافتند وجود ندارد؟

یک سطح از مخفی کاری سیاسی همیشه در جنبشهای اعتراضی اجتناب ناپذیرند. مثلا هسته ها و فعالینی که پشت پرده اند و سعی در رهبری و خط دهی به رهبران عملی و جلوی صحنه را دارند. اما دیگر نمی توان انتظار داشت که همه مخفی بمانند. جامعه که خانه تیمی گروه های چریکی سیانور خور و بمب و نارنجک به خود بسته، نیست! سوخت و سازی دارد که علنی است و با فعالین و ابزاری که بتواند آدم جمع کند و آن آدمها را رهبری کند، برای ایجاد تغییر در این سوخت و سازها امکان دخالت آن فعالین و ابزارشان را فراهم می کند.

نکته دیگر اینکه رهبران اعتراضات همیشه برای پلیس سیاسی شناخته شده اند. مخفی کاری ای که ما به خود تحمیل می کنیم، برخلاف نوشته علی مسیو، ما را از سرکوبها مصون نگه نمی دارد. برای جامعه وسیعتری ناآشنا نگه می دارد که هنگام دست درازی پلیس از حمایتهای توده ای کمتری برخوردار می مانیم. دوم اینکه ما را بعنوان رهبرانی که شناخته شده ایم و نظراتی چپ، کمونیستی و انسانی داریم را از دسترس جامعه دور نگه می دارد و موقع لازم، زمانی که جامعه دیگر وارد یک رویاروئی تن به تن با جمهوری اسلامی شده است، کسی ما را نمی شناسد و گوشی هم برای حرفهایمان نخواهیم یافت. این بحثها را کرده ایم و با جنگی که نیروی زیادی هم از ما برد، توانستیم آن را به باور غالب نسل بعدی کمونیستها و رهبران فعالین جنبشهای اعتراضی بکنیم. برای اسماعیل بخشی ها و لیلا حسین زاده ها مخفی کاری چریکی زیادی بی معنی و غیر قابل درک است. جامعه در حال جنگ و جدالی سرنوشت ساز با جمهوری اسلامی است و رهبر و خط دهنده جلو صحنه می خواهد. نمی شود با قایم شدن پشت اسامی نامأنوس و این نام تاریخی و آن هسته، کاری جدی از پیش برد.

نشست و برخاست با رجس و نجس

انتقاد دیگری که به حضور لیلا حسین زاده در آن مناظره شده، حضور وی کنار دست آخوند و پاسدار و حضور در رسانه های غیرخودی است. این انتقاد حتی از انتقاد اولی بی معناتر است. مگر فعالین جنبش های اعتراضی چه ابزارهای موثرتری برای افشا و بی آبروتر کردن جمهوری اسلامی و برای شناساندن خود به جامعه و بدنه اعتراضاتی را که می خواهند رهبری کنند دارند؟ همین یک هفته پیش بود که جوانمیر مرادی از صدور قرار جلب خود به جرم مصاحبه درباره وضعیت زندگی و کار و اعتراض کارگران خبر داد. مصاحبه و مناظره نکردن و پیدا نبودن و از تباهی زندگی در ایران چیزی نگفتن، آرزوی قلبی جمهوری اسلامی است. جمهوری اسلامی از اینکه “تو خوبی کن و در دجله انداز” اصلا هم بدش نمی آید. اما نمی خواهد کسی جلوی صحنه بعنوان رهبر جامعه شناخته شود. کتاب بنویسید، مخفیانه جلسه شعرخوانی هم بگذارید، اما کار متشکل سیاسی بعنوان رهبر جامعه نکنید، کار خیریه بکنید، هیچ مشکلی برای شما ایجاد نمی کند. صدها مثال معرف حضور هر رهگذری هستند.

آدم می تواند هزار و یک دلیل و برهان بیاورد که با کسی ننشیند و حرف نزند. اما نه لیلا حسین زاده در آن رسانه، به نظرم، منظورش خوش و بش کردن با آن دو سه آخوند بود و نه وقتی که اسماعیل بخشی وزیر جمهوری اسلامی را به مناظره دعوت کرد، منظورش نشستن و چای خوردن در استودیوی صدا و سیما بود. لیلا حسین زاده و یا هر فعال خلاف جریان چپ دیگری که در هر رسانه ای ظاهر می شود، می خواهد مخاطبین آن را خطاب قرار بدهد. نمی دانم روشنفکری که دلش می خواهد در فیسبوک یا اینستاگرام خود با دوستان خودش حرف بزند چه فکر می کند، اما کارگری که می خواهد همه عالم و آدم، هواداران احمدی نژاد و خامنه ای و این و آن هم بشنوند که مردم چه نفرتی و چرا از آنها دارند برای لیلا حسین زاده دست می زنند و دست مریزاد می گویند. زن می خواهد در آن جامعه ببیند که هزاران زن دیگر مثل لیلا حسین زاده بدون روسری و بدون گفتن بسم الله شروع به حمله به مقدسات جمهوری اسلامی بکنند و موش دوانی آن را در عراق، سوریه، یمن و بحرین و لبنان را هم محکوم کنند. هر آدم شریفی می خواهد هزاران کس دیگر مثل لیلا حسین زاده و جوانمیر مرادی از حق پایمال شده کارگر در آن جامعه بگوید و دیگران را به اعتراض و اعتصاب و هنجارشکنی دعوت بکند. می خواهند امثال لیلا حسین زاده را ببینند که دارد می گوید لباس آخوند در چشم احاد مردم این جامعه نفرت برانگیز است! اگر نگاه آدم فرقه ای و مذهبی نباشد گفتن این حرفها چه در حضور آخوند و لایو “بهار جاودانه” باشد، چه در استودیوهای ایران اینترنشنال و بی بی سی و چه در تلوزیون کانال جدید، چه فرقی دارند؟

نگرش فرقه های مذهبی و غیرمذهبی چنین است که با دیگرانی که مثل تو نیستند، حرف نزن. حتما حق با منتقدین است که نشستن با آخوند جماعت قباحت دارد. اما مگر آنجا مجلس خوش و بش و خط دادن به آنها در چگونه پیروز انتخابات شدن بود؟ من اگر در آن جامعه بودم اصلا خودم را مشغول ظاهر شدن در لایوهای فیسبوک و اینستاگرام طرفداران خودم نمی کردم. می رفتم فرصت پیدا کنم در لایوهای طرفداران احمدی نژاد، موسوی، خاتمی، خامنه ای و سلیمانی حضور به هم رسانم، با طرفداران آنها مناظره کنم که حرف دل جامعه را به آنها بگویم و سعی می کردم هر چه بیشتر از تعداد هواداران و طرفداران این جنایتکاران کاسته شود؛ مگر اینکه بر این عقیده بودم که همه آن مخاطبان هم دستشان در جنایات رژیم بوده است.

یک نکته دیگر را نیز می خواهم بگویم. بسیاری از آنهایی که به ظاهر سیاست می کنند و حرف چپ می زنند، سیاست کردن برایشان یک سرگرمی است. برای جامعه ای که می خواهد از این وضعیت رها شود می خواهد بلندگوی این رسانه و آن رسانه را در اختیار بگیرد که رسیدن به رهایی را تسهیل کند. برای آدمهای این جامعه، کسی که سرگرمی اش فیسبوکش، هسته مطالعاتی اش و “سیاست کردن” با دوست بغل دستش نیست؛ بلکه می خواهد برود والیبال و فوتبالش را بازی کند، رمانش را بخواند، درسش را دنبال کند، کارش را بکند و در یک کلمه زندگی کند، رهائی از این وضعیت شرط اول است. اما و اگر و رجس و نجس هم سرش نمی شود و نمی پذیرد.

کدام رسانه با کدام پول؟

به دنبال نقدهایی که به حضور لیلا حسین زاده در مناظره مذکور شد، او در جوابی که به این حمله ها داد می گوید: “آیا هر میزبانی ای را باید پذیرفت؟ … کدام رسانه‌ها باید خط قرمز باشند؟ … برای یک نفر بی بی سی و اینترنشنال خط قرمز است و یک نفر آنها را تریبونی میداند که باید از آن حرف زد؛ … به رغم آنکه این رسانه‌ها چنان قدرتمند و اثرگذارند که برخلاف خرده رسانه‌های کوچکی چون نشریه‌ای که میزبان مناظره‌ی من بود، تماما توان حل و هضم یک رویکرد و مصادره‌ی آن به نفع خود را دارند، رسانه‌هایی با پول‌های کثیف که دستگاه عظیم پروپاگاندای ارتجاعند؛ بنابراین اتخاذ رویکرد درقبال آن‌ها در سطح کلان سیاسی برای چپ اهمیت دارد.” این یک عقب نشینی است. من تقریبا همه نقدهای به مناظره مذکور را خوانده ام. هیچکدام از آنها مشغله ای جدی در جامعه را جواب نمی دهد. حرفشان این است که با دوستان بغل دستت و یا بقول معروف برای کسی که ایمان آورده موعظه کن.

اما آدم با خواندن جواب لیلا حسین زاده، احساس می کند که او هم فکر می کند اشتباه کرده و مجبور شده توجیه کند، آن هم توجیهاتی که سمپاتی ای برنمی انگیزند! اگر حضور در مناظراتی در رسانه هایی تأثیرگذار نیستند، چرا اصولا آدم وقتش را با آنها هدر بدهد!؟ بعد هم “پول کثیف” پول کثیف است و هیچ ربطی هم به عظمت دستگاه پروپاگاندای پشت آن ندارد. پولی که به یک آخوند امکان می دهد یک دفتر و استودیوئی باز کند که جامعه را تحمیق کند و بعد از مناظره لیلا حسین زاده دو آخوند بیاورد که داستان خردجال و داستان ۷۲ مظلوم بسراید، اگر از پول دم و دستگاه بی بی سی و ایران اینترنشنال کثیف تر نباشد، کمتر کثیف نیست. اگر کسی فکر کند که با حضورش اعتباری به رسانه ای می دهد، اول باید آن را بسنجد. من فکر می کنم این فونکسیونی برعکس دارد. مخاطبین لیلا حسین زاده می بینند که، مثلا، او حرف دلشان را می زند و دیگر به ترهات آخوندهایی که “بهار جاودانه” می آورد رضایت نمی دهند. اگر فردا کسی به لیلا حسین زاده، جوانمیر مرادی و یا هر رهبر و فعال یکی از جنبشهای اجتماعی بلندگو و فرصتی داد که با یک مرتجعی از یک جنبش دیگری مناظره کند و آبرویشان را ببرد، چه ایران انترنشنال باشد چه صدا و سیما، قبل از اینکه به منبع پولش، به اعتبار احتمالی دادن به آن، به طول و عرضش فکر کند، باید به این فکر کند که چه تأثیری روی مخاطبین خود می گذارد. باید بسنجد که چه حرفهایی می تواند آنجا بزند. جمهوری اسلامی به اندازه کافی به فعالین جنبشهای اعتراضی محدودیتهای سیاسی و رسانه ای تحمیل کرده است. نباید از کس دیگری، چه دوست باشد و چه لباس دوست پوشیده باشد این محدودیتها را پذیرفت.

چپهای نسل گذشته در خودسانسوری و دلیل و برهان فرقه ای آوردن برای تحمیل این محدودیت به خود، استادند. جامعه معترض امروز ایران از این سنت عبور کرده است. فعالین جنبشهای اعتراضی امروز چاره ای جز پیشروی ندارند و این راه را کسانی چون اسماعیل بخشی، سپیده قلیان، لیلا حسین زاده، جوانمیر مرادی و دهها و صدها تن دیگر که جامعه اکنون آنها را با علنی کار کردنشان و با استفاده از رسانه های دشمن طبقاتی شان بهتر می شناسد، نشان داده اند.

۱ مارس ۲۰۲۱

https://akhbar-rooz.com/?p=105709 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
جهان پیگیر
جهان پیگیر
3 سال قبل

سلام آقای اصغری. نوشته تان خوب است. اما فکر نمیکنید که با شرکت در چنین رسانه هایی اعتبار به این میدیا میدهید؟

ناصر اصغری
ناصر اصغری
3 سال قبل
پاسخ به  جهان پیگیر

نمی دانم منظورتان کدام رسانه است. اگر منظورتان با شرکت در مثلا یک رسانه ای که مخالف نظر شماست و سانسوری صورت نمی گیرد، با عدم شرکت مثلا چه چیزی را می خواهم ثابت کنم. می خواهم بطور غیرواقعی و کلک ثابت کنم که این رسانه مثلا به دادن به تریبون به من می خواهد برای خودش اعتباری کسب کند؟ خوب همین که به من تریبون داده است، معلوم است که دارای درجه ای از اعتبار است. در مبارزه سیاسی شما خواهی نخواهی یک درجه باید تنت را به نجسها و بی اعتبارها بزنید. فکر نکنم مبارزه ای خیلی منزه امکان پذیر باشد. ممنون از سئوالتان.

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


2
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x