جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

واژه هام از یادرس پَر می کشند! – اسماعیل خویی

آتش ار بودی به جان،می شد که خاموش ات کنم؛

یادی ار بودی به دل، می شد فراموش ات کنم!

در درونِ ظلمتِ جان ام تو خورشیدی و من

پلک ها بر هم فشارم، تا که خاموش ات کنم!

مهرت افزون تر شود چون بیشتر زآن بر خورم:

چشمه ی مهری که جوشی بیش، چون نوش ات کنم!

نوشخندت قُلقُلِ شیرینِ این چشمه ست، آه،

شعرِ خودجوش ام نثارِ مهرِ خودجوش ات کنم!

همچو شعرِ من، بگویی هر چه می خواهد دل ات:

گر چه، در آن، باید از انگاره روپوش ات کنم!

از حضورت کم نیارَد، در صراحت، یادِ تو:

هر شبی، زین رو، توانم سر در آغوش ات کنم!

ور نباشد خوابجامه ت، بیمِ عریانی مدار:

می شود، با بوسه، سرتاپای گُلپوش ات کنم!

در جوانی، از غزلواره م تو را تن پوش بود:

به که اکنون از غزل، ای عشق! تن پوش ات کنم!

در سرودن، حُرمتِ پیری م باید پاس داشت:

بعدِ عمری، گر کنون دستی در آغوش ات کنم!

هر حضورِ محترم خاموش می دارد مرا:

ای غزل! گویاتر آیی، گر که خاموش ات کنم!

خامُشی به، کز تو هر تحریرِ من مانَد بدآنک

با مِدادِ باد، بر سیلاب، منقوش ات کنم!

وز گذارت جای پایی هم نمی مانَد بر آن:

راه را با هر شمار از واژه مفروش ات کنم!

وَ نمی یابم صدا یا ره نشانی از تو را:

نیز اگر من گوش چشم و چشمِ خود گوش ات کنم!

واژه هام از یادرس پَر می کشند، ای شعرِ من!

خود تو گردی لال، من حاشا که خاموش ات کنم!

هجدهم دیماه ۱۳۹۸،

بیدرکجای لندن

https://akhbar-rooz.com/?p=106723 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x