پیشگفتار
آن طور که رسانه های برون مرز در روزهای اخیر به تفصیل پوشش داده اند، آقای رضا پهلوی در یک گفتگو، که خصوصی عنوان شده، با اعلام انصراف خود از میراث داری سلطنت، تاکید کرده است که بر تمام اصول جمهوریت پایبند است. ایشان از حامیان خواسته است که او را با دیگر شهروندان ایرانی دارای حقوق مساوی بشناسند. و چنانچه درخواست فوق جدی باشد از این پس عنوان شاهزاده، والاحضرت، ولیعهد و از این قبیل تحریف هویت ایشان است. کما این که برای اول بار ایشان، هم تراز با ۶۲۰ تن از همیاران، بدون استفاده از القاب، بیانیه ای را امضا کرده است.
بر اساس سخنانی که شنیده ام، امید و انتظار دارم آقای رضا پهلوی و حامیان ایشان، در روندهای آتی، تحلیل ها و توصیه های سیاست گذاری از سوی خیرخواهان ایران را مورد توجه قرار دهند، هر یک را که معقول دیدند در عمل به کار گیرند، و هر یک را نادرست انگاشتند در بوته نقد قرار دهند.
توصیه اول: برتری جمهوریت به هواداران توصیه کنید
سی و یک سال پیش رضا پهلوی در یک بیانیه ۱۴ مادهای برای اول بار اعلام کرد که اصول دموکراسی را میپذیرد. در آن روزها فداییان خلق نسبت به این بیانیه واکنش مثبت نشان دادند و در نشریه کار شماره ۷۳ (دوره دوم-اسفند ۱۳۶۸) به ایشان گفتیم شما اگر معتقد به دموکراسی هستید باید بین رهبری سیاسی و شاهزادگی یکی را انتخاب کنید.
در آن روزها ایشان را هواداران «شهریار ایران زمین» لقب می دادند. او امروز اما در یک گفتگوی غیر رسانه ای اعلام میکند مدعی و میراثدار سلطنت نیست اما مدعی رهبری سیاسی است. این کناره گیری نیم گام به پیش است. این انصراف البته در فضای خصوصی و به طور شفاهی ابراز شده. در بیانیه ای که اخیرا به امضای ایشان و ۶۲۰ نفر از همیاران به ایشان انتشار یافته وی خود را همتراز با دیگر امضا کنندگان با عنوان «رضا پهلوی، مدافع حقوق بشر» معرفی کرده است.
این هویت تازه زمانی احراز و قطعی خواهد شد که ایشان اعلام کند از این پس از القاب ولیعهد، شاهزاده، والاحضرت و غیره شخص ایشان استفاده نخواهد کرد و بستگان و دوستداران ایشان مجاز نیستند از این عناوین در مورد وی استفاده کنند. رضا پهلوی حالا می گوید نه «مناسبات چوپان رمه گی» قبول دارد و نه نظام موروثی را. حالا انتظار این است که او از دیگر سلطنت طلبان با همین صراحت دعوت کند: یا به جمهوریت بپیوندند و یا برای خود میراث دار دیگری پیدا کنند.
توصیه دوم: با مخالفان سیاسی به گفتگوی علنی بنشینید
ما از سی و یک سال پیش مدام به آقای رضا پهلوی و حامیانش متذکر شده ایم شرط پایبندی به دموکراسی، پایبندی به گفتگو با مخالفان سیاسی و پاسخگویی به حامیان است. ایشان در این سی سال نیم گام در این راستا برداشته است. او گاه به گاه در جمع علاقه مندان حاضر می شود و یا با خبرنگارها می نشیند و به پرسش های آنها، حتی اگر چالشگرانه باشد، پاسخ می دهد.
اما او تا امروز مطلقا به گفتگوی باز هیچ یک از مخالفان تن نداده است. او می تواند توجیه کند که با این یا آن جریان سیاسی صحبت علنی نخواهد داشت. اما نمی تواند به اصول جمهوریت و دموکراسی وفادار باشد، اما دعوت هیچ یک از رهبران احزاب و سازمان سیاسی برای گفتگوی باز را نپذیرد. مونولوگ پایبند به دموکراسی نیست. آقای پهلوی علاقه مند است با رهبران سیاسی پشت درهای بسته «مذاکره» کند. این کار بسیار بدی است اگر برای ساماندهی گفتگوی علنی نباشد. اولین و مهم ترین معنای نشستن و بحث کردن با مخالفان سیاسی به رسمیت شناختن حق موجودیت آنهاست. کسی که تردید دارد که با مخالفان سیاسی گفتگوی تلویزیونی زنده داشته باشد در سودمندی اصول اولیه دموکراسی تردید دارد، در پذیرش حق موجودیت، و برابر حقوقی مخالفان سیاسی با خویش، دچار تردید است.
به این ترتیب در این ۳۱ سال آقای رضا پهلوی دو نیم گام به سوی دموکراسی برداشته است. و این بدان معناست که تلاشها برای تغییر رفتار رهبران سیاسی، چندان هم هیچ و پوچ نیست. امید است که همین سیر و همین تلاش ها ادامه یابد، و به دلیل کم بودن و کُند بودن، قطع نشود. باشد که سرانجام جامعه ایرانی موفق شود از کسی که پدر و پدر جد ایشان معماران بی بدیل دیکتاتوری فردی بوده اند، چهره ای بسازند که کردارش با مخالفان و منتقدان کمتر از اسلاف نشان برده باشد.
توصیه سوم: هواداران را به پرهیز از فحاشی و دروغ دعوت کنید
اگر تغییر رفتار رهبر واقعا «یک گام به پیش» باشد، باید تغییر رفتار در میان پیروان او نیز ظاهر شود. دیده بانی رفتارهای حامیان نوخاسته ایشان در دوره های اخیر متاسفانه نشان از «ده گام به پس» دارد. سلطنت طلبان اصیل ایران همیشه زبانی فاخر رفتاری متین داشته اند. اما، به دنبال گرمی بازار تبلیغات سیاسی در شبکه اجتماعی، حامیان رضا پهلوی، سرخود یا به فرموده، به میدان آمده اند و به کثیف ترین و شنیع ترین الفاظ به روی مخالفان شمشیر کشیده اند و شاهزاده در تمام این سال ها مطلقا سکوت کرده و نظاره گر مانده است.
توسل به آلات جنسی در فعالیت سیاسی، دروغ پراکنی بی شرمانه، وعده کشتار خونین مخالفان و منتقدان، همه و همه کثافاتی بوده است که زیر تصویر رضا پهلوی در سال های اخیر فضای مجازی را متعفن ساخته است و این رهبر فرزانه نه هیچ گاه این حامیان سینه چاک را اندرز به تغییر رفتار داده است و نه خود از این اوباش اعلام برائت کرده است.
مداحان آیت الله خمینی قبل از به قدرت رسیدن با فریاد «رهبر فقط روح الله» اجتماعات فدائیان خلق و دیگران را مورد هجوم قرار دادند. امروز هم آقای رضا پهلوی پرچم رهبری مبارزات مردم علیه جمهوری اسلامی بلند کرده اما هنوز به مداحان نهیب نزده است که شما حق ندارید زیر نام من مخالفان و منتقدان ما را مورد توهین، تحقیر، تهدید و تهمت قرار دهید و به مرگ تهدید کنید.
توصیه چهارم: ایران و امریکا را دعوت به گفتگو کنید، با تحریم اقتصادی مخالفت کنید.
آمادگی رضا پهلوی برای اعلام برائت از میراث داری سلطنت از پی انتشار بیانیه ای صورت می گیرد که با عنوان «نه به جمهوری اسلامی» انتشار یافت. گرچه در بیانیه مذکور هیچ صحبتی از تحریم ها و مذاکره ایران و امریکا به میان نیامده، اما نیروهای اصلی حامی بیانیه، به شمول شخص رضا پهلوی، مکررا مخالفت خود را با کاهش فشار و رفع تحریم های اقتصادی علیه ایران اعلام کرده اند. آنها تصور می کنند توافق میان ایران و امریکا به بقای جمهوری اسلامی کمک می کند و زمینه برای خیزش های توده ایِ ناشی از رنج اقتصادی را تضعیف می کند. کار این کمپین، و توپخانه های رسانه ای نیرومند آن، این است که تا جایی که ممکن است صدای «نه به جمهوری اسلامی» در کاخ سفید و کاخ کنگره صدای رسای مخالفان نظام شنیده شود، و به «نه به توافق با جمهوری اسلامی» تعبیر گردد.
واکنش طیفی از جمهوری خواهان به پذیرش اصول جمهوری خواهی توسط رضا پهلوی خود نشانه یک هدف گیری دقیق و انتخاب زمان مناسب است. جمهوریخواه شدن رضا پهلوی شمار بیشتری از جمهوری خواهان راستگرا را به تمکین به سرکردگی رضا پهلوی تشویق می کند و صدای «نه به جمهوری اسلامی» بیشتر به صدای «نه به توافق با جمهوری اسلامی» نزدیک می کند. این کمپین در فضای سرد و مرده پیشا انتخاباتی در ایران، به راه انداخته شده است.
کمتر از ۳ ماه به انتخابات مانده و کمتر شهروندی به این فکر می کند که انتخاب او برای رئیس جمهور آینده ایران کیست. تو گویی در این کشور حاکمیت سیاسی به روی نهاد انتخابات گرد مرگ پاشیده است. و این در حالی است که در تمام ۲۴ ساعت شبانه روز توپخانه های رسانه ای ثروتمند، موضوع رضا پهلوی و ضعف و قوت «نه به جمهوری اسلامی» را برای شهروندان تشریح می کنند.
آقای رضا پهلوی لطفا توجه کند که با تحریم می توان کشور را تضعیف و فقر بیشتر را بر مردم تحمیل کرد. اما نمی توان قدرت را تحصیل کرد.
تحریم ها اصلی ترین عامل تقویت تندروها در حکومت، یک بهانه بزرگ برای تضعیف نهاد انتخابات، یک عامل مهم تحمیل گرانی و بیکاری بر زحمتکشان کشور است. حمایت از تحریم ها همدستی در زجر دادن مردم است. بیشترین بهره ادامه روابط خصمانه میان ایران و امریکا نه به جیب ایران می رود نه به جیب امریکا. هیچ کس به اندازه اسرائیل و عربستان سعودی از تحریم ها که شما متاسفاه از آن حمایت می کنید بهره نخواهد گرفت. آنها امیدوارند «نه به جمهوری اسلامی» در واشنگتن «نه به توافق با جمهوری اسلامی» فرا رویانیده شود.
امیدوارم آقای رضا پهلوی و دیگر امضا کنندگان این بیانیه در منازعه میان اسرائیل و سعودی با ایران، جانب ایران را بگیرند، با بقیه مردم ایران همراه شوند، و بر خلاف آن دو کشور، خواهان مذاکره و توافق میان ایران و امریکا شوند. کاش خاندان پهلوی و همه کسانی که در سال های قبل از انقلاب با محافل حاکمه امریکا روابط نزدیک داشته اند، امروز از آن روابط برای گشودن بن بست رابطه ایران و امریکا بهره گیرند. تکیه بر فشار و مداخله خارجی هرگز – تاکید می کنم، هرگز – ایران را به سوی دموکراسی، به سوی همزیستی همه فرزندان آن زیر یک آسمان سوق نخواهد داد. تجربه صد ساله خاندان پهلوی پیشاروی ماست.
اسفند ۹۹: مروری بر تجربه صد ساله
بازگشت به نقطه صفر
اندک زمانی پس از آنکه رضا پهلوی در اسفند ۱۲۹۹ پرچم رهبری برافراشت، در میان روشنفکران ایران بحث افتاد که جمهوری یا سلطنت؟ و پس از ۵ سال سرانجام پاسخ این شد که این داوری ها را کنار بگذاریم و به فکر نجات کشور باشیم: رضا پهلوی یگانه ناجی است. و اعجاز بزرگ این شد که عقربه این تفکر ناب ایرانی، با اندیشه حاکم بر بزرگترین امپراطوری جهان همسو، و حاصل آن شد که بساط مشروطه و قاجار هر دو یک جا برچیده شوند.
و درست ۱۰۰ سال بعد، در اسفند ۱۳۹۹ پهلوی سوم با شماری از روشنفکران ایرانی همراه شده که سلطنت و جمهوریت مهم نیست. این داوری ها را کنار بگذاریم و به فکر نجات کشور باشیم. و عجیب این که این تفکر ناب ایرانی، این بار هم با اندیشه و اراده دست راستی ترین قدرت های حاکم بر جهان همسو افتاده است.
و جالب تر از همه این که، به فاصله یک قرن، نام ناجی همان رضا پهلوی است.
اگر امروز همه پرسی ۱۲ فروردین ۵۸ تکرار شود محال است «آری به جمهوری اسلامی» به سختی شکست نخورد.
یکصد سال پس از اسفند ۹۹ از جهاتی ایران به همان شرایط بازگشته است. فضای روانی بخش بزرگی از جامعه نخبگان ایرانی وضعیت سیاسی همان سال ها را تداعی می کند.
آیا این بازگشت به نقطه صفر است؟ آیا این تکرار تاریخ است؟ تفاوت ها کدام است؟ آنچه رخ می دهد تراژدی است یا کمدی؟
کدام رهبری مسئول است؟
تصور نرود آنچه رخ می دهد حاصل «رهبری» پهلوی سوم است. وضعیت حاضر قبل از همه محصول راهی است که رهبر جمهوری اسلامی طی ۳۰ ساله اخیر – در رابطه با مردم و در رابطه با امریکا – طی کرده است.
ایران به این جا رسیده است زیرا رهبر جمهوری اسلامی، به سود نظام دانسته است که
- نقش انتخابات در تخلیه نارضائی مردم هرچه کم رنگ تر شود،
- که دولت و مجلس از راس امور به حاشیه رانده شوند،
- که چهره های محبوب و مورد اعتماد مردم همه به حبس و حصر و تبعید از کشور محکوم شوند،
- که زاویه دید و دوربین رسانه ی ملی چنان تنگ شود
- که مردم گوش ها و گوش های شهروندان به روی آن بسته شود و به رسانه های ثروتمند و دست باز خارجی سپرده شود،
- که خطر پناه بردن به حکومتی موروثی در جامعه ای استبداد کشیده کم رنگ شود،
- که دست راستی ترین و مرتجع ترین نیروها در منطقه و در ایالات متحده در ذهن کثیری ناجیان ملت شناخته شوند.
تصور پوچ
گرچه مشخصات وضعیت سیاسی، به لحاظ شدت انزوای حکومت و سطح نارضایتی شهروندان، به لحاظ خالی شدن صحنه سیاست از نیروهای میانجی و اصلاح جو و میل جامعه سیاسی به قطبی شدن، و به لحاظ حد ناکارآمدی حکومت در برون برد کشور از بحران، با وضعیت کشور در اسفند ۱۲۹۹ تشابهات کلاسیک دارد، اما این تصور که پیچیدن همان نسخه صد سال پیش، حتی با افزودن فشار تحریم ها، مساله ایران را حل میکند تصوری پوچ و بی پایه است. تشدید فشار، با کمک تحریم ها، برای اجرای «نه به جمهوری اسلامی» در دوره های اخیر به تقویت موضع نیروهای حامی «نه به توافق امریکا و جمهوری اسلامی» منجر شده است. این کارها اقتدارگرایان حاکم را اقتدارگرا تر، زجر مردم زحمتکش را افزون تر کرده است.
راه باز کردن راه
طی ۷۲ سال نخست بعد از مشروطه در طیف وسیعی از دموکراسی خواهان ایران این تصور رایج بود که دموکراسی و حکومت موروثی لزوما در تعارض نیستند و ممکن است سازش پذیر گردند و دکتر محمد مصدق شاخص ترین نماینده سرشناس آن شد.
در ۴۳ ساله اخیر در طیف وسیعی از دموکراسی خواهان ایران این تصور رایج شد که اسلام گرایی با دموکراسی لزوما در تناقض نیست و ممکن است همزیست پذیر گردد و آقای محمد خاتمی شاخص ترین نماینده این طرز فکر شد.
در طول این ۱۱۵ سال اما طیف دیگری از ایرانیان بوده اند که معتقد شده اند افزودن هر پسوند یا پیشوند به دموکراسی مایه لنگش دموکراسی، و جمهوریت یگانه ساختار مطمئن برای جاری شدن آن، است. و اتحاد جمهوری خواهان ایران و اصول دهگانه بیانیه تاسیسی آن شاخص ترین نمایده این طرز فکر شد.
و اما در سرزمین ما ایران، ۱۱۵ سال پس از انقلاب مشروطه هنوز هر سه نحله فکری و سیاسی حضوری غیر قابل حذف دارند. اهمیت جمهوریخواه شدن سلطنت طلبان را به هیچ وجه نباید کمتر از جمهوریخواه شدن اسلام گرایان تلقی کرد. دموکراسی ایرانی هنوز، شاید هم تا دهه ها، شاهد رقابت انتخاباتی نمایندگان جریان هایی خواهد بود که دموکراسی را بی پیرایه نمی پذیرند. بهترین شانس برای دموکراسی ایرانی در چشم اندازهای قابل رویت رسیدن به وضعیی است که هم اسلام گرایان جمهوری خواه و جمهوری خواهان پهلوی طلب و جمهوری خواهان دموکرات هر سه از حق موجودیت و مشارکت حق حضور یکدیگر در رقابت های انتخاباتی حمایت کنند. و تا رسیدن به چنان شرایطی هنوز راه بس دشوار و ناشناخته است. این راه با تلاش برای تغییر رژیم از راه تکیه بر فشار خارجی گشوده تر نخواهد شد. بسته تر خواهد شد. این راه گشوده تر خواهد شد هرگاه امروز نمایندگان این سه نحله از دعوت به گفتگوی رو در رو با یکدیگر اجتناب نکنند و از حق موجودیت و حضور یک دیگر در صحنه سیاسی دفاع بکنند. تجربه تا امروز مکرر نشان داده است جمهوری خواهانی که دموکراسی را بدون پسوند و پیشوند پذیرفته اند، برای آغاز و بسط گفتگو با دو نحله دیگر توان و آمادگی دارند.
تاریخ یکصد و پانزده ساله ایران نشان داده است که زدایش اندیشه های اقتدارگرایانه، اسلام گرایی و سلطنت طلبی، از قامت اندیشه سیاسی در ایران تا امروز نامیسر بوده است. اما دمیدن روح جمهوری خواهی در کالبد سلطنت طلبی و اسلام گرایی با گذر زمان هر زمان ممکن تر شده است.
تاریخ یکصد و پانزده ساله کشور ما نشان داده است که تکیه بر فشار خارجی برای تغییر حکومت در ایران به قهر میان جریان های سیاسی دامن می زند و نقش صندوق رای را در مدیریت کشور کمرنگ می کند.
راه نجات کشور ترویج گفتگو میان حکومت و مخالفان، و میان حکومت و ایالات متحده امریکا است. گشودن راه برای سازمان گری این دو گفتگو مهم ترین وظیفه ملی و مردمی است. و اتحاد جمهوری خواهان ایران، به استناد اصول فکری، و به استناد سوابق، پیگیرترین نیرو در دعوت همگان به حمایت از این دو نوع گفتگو است.
فرخ نگهدار
لندن – پنج شنبه ۲۸ اسفندماه ۱۳۹۹
مخافت با کمپین ُ ُ نه به جمهوری اسلامی ّ ّ یعنی اری به جمهوری اسلامی. هیچ احتیاجی هم به طومار نوشتن نیست. گندم وکاه اینجا ازهم جدا میشوند.
در بازی حکومت،
نه به جمهوری اسلامی یعنی آری به حکومت اسلامی
آیا شما در زمان «مرگ بر شاه» و «شاه باید برود» و «جمهوری اسلامی آری یا نه ؟ »
در ایران بودید ؟ آیا فکر می کردید بعداز چند ما بشود مجلس خبرگان و حکومت ولایت فقیه ؟ و ۴۲ سال ترس و ونکبت و وحشت؟
من که در همه پرسی «جمهوری اسلامی آری یا نه » مثل هزاران نفر دیگر شرکت نکردم وجدانا فکر نمی کردم وضع این قدر خراب شود . ولی آیا تحریم کردن همه پرسی به معنی آری به حکومت دیکتاتوری شاه بود؟ که تازه از زندانش بیرون آمده بودیم؟
همین برخورد های کلیشه ای خارج از کشوری هاست که اجازه نمی دهد مردم به پاخاسته که قیام ۹۶ و ۹۸ را آفریدند کار خود را ادامه و تمام کنند.
حالا بعداز ترامپ تاکتیک خود را عوض کرده اید.
مردم ایران سالهای ست که به جمهوری اسلامی نه گفته اندو هرروز به تعداد آنها اضافه می
مگر آخرین انتخابات را ندیدید مشارکت ۲۰ در صد هم نبود. میلیونها نفر در ایران حکومت را نمی خواهند .
.خیلی خوب ست که شما هم به مردم ایران پیوسته اید ولی بیش از این شلوغ نکنید.
اری من ان زمان درایران بودم و در رفراندم هم شرکت کردم. گناه شکست قیامهای ملت ایران بگردن من است یا انان که درداخل وخارج به هر بهانه ای میخواهند شکاف دریک جبهه یک پارچه علیه ج ا ایجاد کنند؟ سوال شما را بایک سوال پاسخ میدهم ایا «نه به جمهوری اسلامی» یعنی «اری به سلطنت طلبی»؟
در یادداشت پیشین توضیح دادم
نگارنده با درک خود در سال ۵۷ دیدم که حکومت شاه و شخص شاه با تمام شعارها و عوامفریبی ها به پایان رسید . اکثریت مردم و تمام نیروهای خارجی و داخلی از سقوط آن بدلایل زیادی راضی بودند.
نه به جمهوری اسلامی و تحریم آن در ۱۲ فروردین ۵۸ دهن کجی به خمینی و روحانیون و عوامفریبی مشروعه خواهان بود که خمینی بشدت از فدائیان و کسانی که رای ندادند و به جمهوری اسلامی نه گفتند آتش گرفت .
امروزتوجه به « # نه به جمهوری اسلامی » به مراتب از سال ۵۷ حساس تر و مهم تر ست. به معنی «آری به سلطنت نیست» ولی آینده ایران نیاز قانون اساسی مترقی و مردمی دارد . دیگه از من گذشته که به هر حکومت پادشاهی و جمهوری اکتفا کنم . ابدا ابدا فراموش کن.
اصلا با هیچ ایرانی که خلاف نکرده مشکل و زاویه ندارم. صدها صاحب منصب شریف حکومت گذشته بهترین کتاب ها را نوشته اند . حساب سیاسی های حکومت گذشته را با نخبگان جدا کنید.
تجربه شکست آمیز و فاجعه بار همه پرسی ۵۷ برای نگارنده که در آن زمان شرکت نکردم حکم می کند که با وسواس بیشتر و درایت بیشتر برای جایگزین جمهوری اسلامی فکر کنم .
بهمین دلیل من از« نه به جمهوری اسلامی » در ایران با شعار «جههوری اسلامی نمی خایم ، نمی خایم » حمایت می کنم و می دانم که آنها می دانند شتر را کجا بخوابانند.
راستش برای پوپولیسم و این شلوغ بازی ها حساب باز نمی کنم و سال هاست می بینیم که چه در سر دارند . پیروز باشیم
ادمین محترم اخبار روز مطلب ارسال شده ام را حذف کرده اید.فقط برای روشن شدن خودم میخواهم بدانم آیا در آن نوشته به فردی توهین شده بود؟
جناب نگهدار .حکومت پهلوی ها دربین تمام سلسله های ایرانی حداقل از ۱۴۰۰ سال تا کنون عصر جمهوری اسلامی ، برخاسته از ارزش های قبیله ای نبود .درنظام های قبیله ای ، خویشاوندگرایی ، غارت و چپاول منابع ملی ، حذف و عدم تحمل دگراندیشان مبانی کشورداری را تعریف می کند .متاسفانه ضدارزش های قبیله ای درتاروپود فرهنگ تاریخی بومی ایرانیان نهادینه شده اند .درجمهوری اسلامی ، معیار همسویی جناحی سیاسی هم افزوده شده است .ظهور رضاخان میرپنچ بعنوان موسس سلسله پهلوی ، بطور خلاصه تلاش درراستای ضربه زدن به نظام قبیله ای و شایسته سالاری در بکار گماردن نیروهای انسانی ، دفاع از استقلال و منافع ملی ایران ،قراردادن ایران در مدار جهان توسعه یافته ، دفاع از هویت ملی ، فرهنگ و تمدن ایران کهن و همچنین سکولاریسم بود.این اصول ، مبانی کشورداری نظام پهلوی ها بود .حال میزان موفقیت و شکست شان در کشورداری و اشتباهات انها موضوع بحث دیگری است که درشرایط ایران آزاد از جمهوری اسلامی ، مورد نقد قرارخواهد گرفت .پهلوی ها در طول تاریخ ایران ، بنیانگذار یک مکتبی متفاوت درکشورداری بودند که منافع و امنیت ملی ایران هسته اصلی را تشکیل می داد .شاهزاده رضا پهلوی تربیت یافته دراین مکتب است .شما نمی توانید از رضا پهلوی شاهزاده بودن ، ولیعهد بودن را بگیرید .حال اینکه خودش ، به نظام سلطنت موروثی پشت پا زده اند ، به دلایل و مطالعات خودش برمیگردد و بشما ربطی ندارد که تعلقات خودش را منکرشود .
دوم اینکه درمیان تمام بازیگران اپوزیسیون ،چپ ها ، طرفداران جبهه ملی ، سکولارها و اسلامگرایان و … متوسط خوشنامی و دفاع از امنیت و منافع ملی ایران ( ایراندوستی ) تمام چهره های اپوزیسیون به اندازه رضا پهلوی نیست . شاهزاده رضاپهلوی ، یک سرمایه ملی و بهترین گزینه برای رهبری مبارزات مدنی است .این راهم بدانید همواره نظام ها ی خوب و بد ، به همت یک تن انجام می پذیرد .صفویان بدست شاه اسماعیل ، قاجار بدست آغامحمدخان ، نظام پهلوی بدست رضاخان میرپنج ، حکومت شوراهای شوروی سوسیالیستی بدست یک تن بنام ولادیمیر ایلیچ لنین ، جمهوری اسلامی بدست روح الله خمینی و عقاید انها شکل گرفتند .این موضوع درمورد کلیه حکومتها درطول تاریخ انجام پذیرفته است .آزادی ایران از حکومت آخوندها و استقرار یک نظام مطلوب از همین قاعده مستثنی نیست .متاسفانه بقای جمهوری اسلامی تا کنون هم مرهون حسادتهای شما و امثال شماها در عدم انسجام نیروهای اپوزیسیون هست .شما بعنوان یکی از رهبران چپ ، همانند حزب توده ، مقبولیت ندارید . این توصیه های شما ، درمواردی توهین آمیزست . شما چپها بویژه ، با تاریخ ایران و با افکار منسوخ شده مارکسیسم لنینیسم ، با وطنی که همه امکانات رشد را دراختیار شما گذاشته ، مشکل دارید .اول شما باید مشکل تان با خودتان را حل کنید بعد توصیه های از موضع بالا بکنید .
هرمز گرامی
در تمام دوران پس از ورود مدرنیته به ایران وجود جریان های فکری چپ و راست واقعیت وجودی جامعه ما بوده است. واقعیت این است که هیچگاه در تاریخ ایران نیروی چپ نیروی مسلط و حتی اندیشه مسلط بر جامعه ما نبوده است. انتظار چپ از نیروهای راستگرا مثل شما، این است که روش پهلوی اول و دوم در برخورد با چپ را رها کنید، از اعدام چپ دست بردارید و به همزیستی با آن تن دهید. چپ های رفرمیست بارها و بارها با صدای بلند اعلام کرده اند که حق موجودیت وحضور شما نیروهای راست گرا را می پذیرد و از آن دفاع می کند.
شما چطور؟ آیا همچنان علاقه مند و مُصِر هستید که به رفتاری که طی ۵۷ سال با چپ داشته اید ادامه دهید؟
بسیار مایلم که شما به رفتاری که با مخالفان، به خصوص مدافعان اندیشه سوسیالیسم، داشته اید، دوباره بیاندیشید. ماجرا از بستن نشریه دنیا و قتل زنده یاد تقی ارانی در زندان شما شروع شد. این عناد نه به نفع شما بود، نه به نفع ما و نه به نفع ایران. از این رفتار بزرگانِ شما با ما چپ ها مرتجعان سود بردند و ایران زیان دید.
اول فروردین ۱۴۰۰ را فرصتی بیانگاریم بری تامل بر راه طی شده از سوم اسفند ۱۲۹۹ تا امروز. امیدوارم این تامل به ما و شما کمک کند در قرن پیش رو ایرانی بسازیم بر پر پایه درس های گرانقدر قرن بیستم.
جناب نگهدار گرامی .دوباره از شما متشکرم که نقد مرا پاسخ دادید .بدرستی به تامل درباره تعامل بین بازیگران میدان سیاست بویژه با چپ ها برپایه قرن بیستم برای ساختن ایران اشاره کردید .اندیشه سوسیالیسم که به مالکیت جمعی ابزارهای تولید به منظور جلوگیری از استثمار انسان از انسان می پردازد ، اندیشه ای است جذاب و قابل احترام که دولتهای کشورهای اسکاندیناوی در بخش هایی از اقتصاد ، سوسیالیسم را بکار می برند و جامعه ای ساخته اند براساس برابری ها ، نفی تبعیض و رعایت حقوق اقشار مختلف و ملت شان از شادترین های جهان هستند .درایران از اوایل قرن بیستم ،اندیشه چپ که وارد شد ، رهبران سوسیال دموکراسی ایران ، در تحلیل ماهیت مترقی یا ارتجاعی انقلاب مشروطیت بعلت عدم آگاهی از اصول مارکسیسم ،گرفتار سردرگمی شده بودند و از تبریز به کارل کائوتسکی یکی از رهبران برجسته جنبش سوسیال دموکراسی آلمان نامه می نوشتند و از طرف حزب سوسیال دموکرات چپ های ایران ،دست بدامن او میشوند تادرباره ماهیت انقلاب مشروطیت و وظیفه سوسیال دموکراتهای ایران درچنین انقلابی نظر بدهند که بنظر انها ، اگر انقلاب مشروطیت مترقی است شرکت کنند و درغیراینصورت درانقلاب شرکت نکنند . پاسخی که کائوتسکی داد ، برابهامات افزود و سپس به پلخانف نامه نوشتند و پاسخ گرفتند که بازهم روشنگر راه مبارزه برای سوسیالیسم در ایران نبود .زیرا مفاهیم چپ و تعریف روند تاریخ از نظر ماتریالیسم تاریخی ۵ دوره جبری جوامع بشری ، درایران کاربردی نداشت.چونکه درایران پرولتای صنعتی وجودنداشت و ایران دراغاز سرمایه داری بود و مفاهیمی مثل مبارزه طبقاتی ، پرولتاریای صنعتی ، مبارزه برای سوسیالیسم و تجهیز طبقه کارگر درقالب حزب طبقه کارگر معنایی نداشت .البته جوان بودن یک تفکر درذات خود ، ایرادی ندارد اما صاحبان فکری چپ درایران ، با تاریخ ایران بکلی بیگانه بودند . در ایران ان دوره ، جنگ بین مشروطه و مشروعه بود .دران زمان تا زمان رضاشاه اندیشه چپ تحمل می شد و جامعه بر چپ روی های امثال حیدرخان عمواقلی با عملیات تروریستی وی ، چشمانش را می بست .اما پس از انقلاب اکتبر۱۹۱۷ ، چپ درایران تحمل نشد .زیرا حزب کمونیست ایران و سپس حزب توده ایران بااولویت دادن رابطه انترناسیونالیسم پرولتری با حزب کمونیست برادر بزرگ اتحاد شوروی ، هرحکومتی را نسبت به حفظ امنیت ملی و مصالح عالیه کشور حساس میکرد .بویژه اینکه کشوری مثل ایران با ۲۰۰۰ کیلومتر مرزمشترک با اتحاد شوروی و خاطرات تاریخی بد از همسایه شمالی داشته باشد .بازهم مایه تاسف است که حزب چپ ، دراندیشه و عمل خود ، مستقل نبود. هرهوادار و کادرهای حزبی عملا شوروی پرست تربیت می شدند .نه منافع ملی و نه حقوق اقشار مختلف ، نه آزادی به معنای واقعی مطرح نبودند .شما احزاب چپ ملی را باید بستایید زیرا منافع ملی و حقوق بشر برای شان مهم است .بدیهی است هرنظامی از گسترش منافع خارجی ها مثل شوروی هراسناک می شود .شما یقین بدانید اگر همان حزب کمونیست ایران ، در خط مشی و استراتژی مستقل بود ، قانون ممنوعیت مرام اشتراکی در سال ۱۳۱۰ وضع نمی شد ضمنا گلی به جمال رضاشاه که بادستگیری ۵۳ نفر ، جان شان را از اعدامهای استالین نجات داد .دکترتقی ارانی متاسفانه درزندان بعلت بیماری تیفوس درگذشت و رضاشاه او را نکشت ( بنا به گواهی تاریخ ).حزب توده درمورد مرگ دکترارانی دروغ می گفت .امیدوارم احزاب چپ ایران ، از برخوردهای قرن بیستم درس بگیرند و برای ملت خود ، حقوق اقشار مختلف کشورخود مبارزه کنند .ببینید چرا وابستگان مزدور جمهوری اسلامی در لبنان ( مثل حزب الله حسن نصرالله) ، حشدالشعبی های عراق در عراق ،و … منفور ملتهایشان هستند .زیرا انها برای منافع باند و اهداف ایدئولوژیک جمهوری اسلامی نسبت به منافع ملی کشورخودشان ، اولویت می دهند .خلاصه کنم بسیار انسان های فرهیخته و متخصص چپ درایران درقرن بیستم ، علیرغم مهرشان به ایران ، متاسفانه قربانی همین اولویت دادن به منافع حزب برادربزرگ اتحاد شوروی شدند .پاینده ایران .و درود بر حزب چپ ملی .بازهم از تو فرخ گرامی متشکرم که دقت فرمودید.
شما باید در همان زمان کائوتسکی مکث کنید که سوسیال حزب دموکرا ت آلمان را با قیصر آلمان و خلافت عثمانی برای شروع جنگ جهانی اول هم کاسه کرد که این ننگ ابدی هنوز سوسیال دموکرات های آلمان را عذاب می دهد.
رزالوکزامبورگ یکی از نمایندگان واقعی جنبش کارگری و سوسیالیستی جهان بود که در مقابل کائوتسکی و حزب سوسیال دموکرات و جنگ ایستاد و برای صلح و. دموکراسی تا پایان جنگ مبارزه کرد و در این راه از جان گذشت.
ولی بعضی از رهبران مشروطه و روشنفکران چپ ایرانی خیال کردند آلمان از انگلیس و روسیه «بهتر» ست . رفتند آلمان و بنفع قیصر آلمان تبلیغ کردند. در ایران همه علیه انگلیس و روسیه و بنفع خلافت عثمانی فعالیت کردند.
ولی آلمان شکست خورد ، در روسیه انقلاب شد.
تمام حساب کتاب های مشروطه خواهان و نیروهای چپ بهم ریخت.
در همان زمان پیش و پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه مارکسیست های واقعی جهان به لنین و بلشویک ها انتقاد داشتند و هرگز با آنها همسو و همراه نشدند.
تشخیص لحظه ها و تحلیل درست در آن روزگار سخت بود.
در حکومت شاه نیز با وجویدکه بیشتر نیروهای چپ شمول فدائیان خود را مارکسیست لنینیست می دانستند ولی شوروی و حزب توده را قبول نداشتند.
ولی در جهان امروز و دسترسی به تمام امکانات مطالعاتی و بحث و گفتگو در جا زدن در مارکسیسم لنینیسم عجیب بنظر می رسد .
از آن عجیب تر چه مارکسیست و چه سوسیال دموکرات و لیبرال هیچ دلیلی برای دنباله روی و همسوئی و حمایت از حکومت مرتجع اسلامی ولایت فقیه وجود ندارد.
آقای نگهدار! گفتار شما همینجا تناقض دارد. «از اعدام چپ دست بردارید» یعنی چه؟ پاسخ «منطقی» این است که شما هم از ترور شاه و تروریسم دست بردارید. این هر دو جمله سخنی نامربوط به زمان است. از کجا این سخن را آورده اید؟ اگر اشاره تان به رضاشاه است، او اصلا بخاطر دست زور و دیکتاتوری اش بود که حمایت شد و پاسخ به نیازهای زمانه خودش بود چه انتظار دمکراسی از چنین آدمی؟ بستن روزنامه دنیا و کشتن ارانی یک مبحث تاریخی است. در صورتی میتوان به امروز آنرا ربط داد که یک تروریست سلطنت طلب زیر ماشین شما بمب بگذارد! آیا واقعا چنین امری را حتا در یک ایران پادشاهی فرضی پس از جمهوری اسلامی در این دنیای دیجیتال متحمل میدانید؟ در دنیای دیجیتال آیا دل آسمان باز شده و نظیر دکتر ارانی و مجله دنیا فقط یکی خواهد بود که با کشتن او از میان برود؟ ناسلامتی شما جامعه شناسی خوانده اید. یک بحث تاریخی را به کنش در عرصه عمل مشروطه خواهان ربط ندهید. وقتی سخن دکتر ارانی را پیش می کشید همانگونه که قبلا یاد آور شدم، نیاز روحی شما یافتن پاسخی به کینه پدرکشتگی با مرام چپ است. رضاپهلوی حتا با محکوم کردن رضاشاه نمیتواند این زخم شما را التیام دهد. این زخم شما یک زخم تاریخی است و اصلا التیامی ندارد. در مورد امثال این زخمهای تاریخی تا دلتان بخواهد میتوان بحث کرد و در کتابهای تاریخ جستجو کرد.
اما در مورد سوسیالیست دیروز، اگر در ایران سکولار دمکرات فردا حزب توده بخواهد در ارتش رسوخ کند که روزی کودتا کند جلوی آنرا با یک کودتا خواهیم گرفت. بیله دیگ بیله چغندر. اما اگر قواعد بازی دمکراسی را رعایت کردید، چه کسی بهتر از احزاب سوسیالیستها برای دفاع از منافع کارگران و مزد بگیران در مجلس شورای ملی در مقابل زیاده خواهی های سرمایه داران؟ ما مشروطه خواهان که سالهاست در میدان عمل دست تفاهم جلو آورده ایم شما چپ ها هی با ذکر مصیبت دکتر ارانی و ۲۸ مرداد طاقچه بالا میگذارید! آقا بحث تاریخی را رها کنید نه شما حزب توده سال ۳۲ هستید و نه ما شعبون بیمخ های آن سال. راستش من یک مقدار اصلا از طرح این مباحث تنم کهیر میزند. کسر شان است.
کو گوش شنوا؟
این گردنه ۲۸ مرداد و گردنه ۵۳ نفر پر از برف و یخ است و هنوز باز نشده اند. هر چه میخو اهیم به ایران امروز و درد جامعه ایران فکر کنیم بعضی از دوستان محبت میکنند و به ما شراب کهنه ۷۰ ۸۰ سال تعارف میکنند. تازه باید تشکر هم بکنیم!
هموطن آقای هرمز
سلسله پهلوی را باید در دو تضاد استبداد و غیر استبداد تعریف کرد تا قضاوت درستی در مورد او داشت
بعد از تحولات مشروطه و ساختار نیروهایی نظامی که شکل گرفته بود(قزاق ها، نیرو جنوب و ژاندارمری) و ساختار جامعه ،ایجاد سلسله بر اساس قومی منتفی شده بود اگر بر اساس قومی سلسله ای می خواست شکل بگیرد باید بختیاری ها سلسله ای تشکیل می دادند که این هم شدنی نبود پس اینکه سلسله پهلوی بر اساس قومی نبود یک امتیاز مثبتی برایش نیست
اما بر اساس واقعیت آن دور که تضاد استبداد و غیر استبداد پر رنگ شده بود سلسله پهلوی چون بازگشت به استبداد بود یک سلسله ارتجاعی محسوب می شود که ویرانی های خودش را بوجود آورده بود
در دنباله سلسله های پادشاهی در ایران در یک حمایت مشکوک از طرف قدرت های جهانی وقت سلسله ای به نام سلسله پهلوی توسط فردی به نام رضاخان که بعدن رضاشاه نامیده شد تاسیس گردید که بعد از حذف رضا شاه از سلطنت با یک تبانی دیگر با بیگانگان پسر رضا شاه که محمدرضا نام داشت پادشاه جدید شد .
اما این سلسله براساس استبداد خواهی پیشا مشروطه تعریف شد که تاسیس آن با روند تحولات آزادی خواهی ودمکراسی خواهی مغایرت داشت و چون به استبداد گذشته بر گشته بود یک سلسله ارتجاعی تعریف می شد.
باید گفت
چون هر دو بازیگران این سلسله بر خلاف روند آزادی خواهانه و دمکراسی خواهانه عمل می کردند این دو پادشاه از طرف مردم نهی و نفی شدند. و محمدرضا شاه با رفتارش، شرایطی را بوجود آورد که مردم با اعتراضات و عکس العمل هایی توانستند بساط سلسله پهلوی را برچیدند و این سلسله را به تاریخ سپردند.
بعد از سقوط سلسله پهلوی و برچیدن آن، شوربختانه حکومتی حاکم بر کشور شد که از همان ابتدای وجودیش هنرش ساختن اپوزیسیون بود که در نهایت کار را بجایی رساند که حتی استبداد خواهان رژیم پیشن با محوریت پسر شاه که آنرا ولیعهد می دانستند، خود را در گروه های اپوزیسیونی تعریف کردند و حتی از دیگر اپوزیسیون ها هم طلبکار شدند و با داشتند رسانه مختلف در ادعای اپوزیسیونی اشان شلوغ بازاری خاصی را بنمایش گذاشتند.
اما این گروه اپوزیسیونی خاص با یک مشکل اساسی مواجهه شدند:حامیان جهانی استبداد قبلی حاضر به پذیرش این گروه اپوزیسیون بعنوان محور برنامه ها اعتراضی نسبت به رژیم حاکمدبر ایران نشدند این گروه را یک گروه تاریخ گذشته می دیدند. اما این گروه برای بودن و بقا با رقبای منطقه ای این سرمین همکاری هایی را انجام دادند وچون می دانستند از نظر حامیان خارجی دیگر بحساب نمی آید اما امیدوار بودن که حمله ای به کشور شود شاید در این حمله به نان و نوایی برسند که این امیدورایشان تحقق نیافت که ناامیدی، یک سردر گمی نیز برای این اپوزیسیون سلطنت خواه بوجود آورد. که در این سردرگمی، ولیعهدی که محوریت را برای آنها داشت یک مطلب جدیدی را عنوان کرد؛ او گفت دیگر به وراثت و روش سلطنتی اعتقادی ندارد باید جمهوری را پذیرفت که این گفته ولیعهد باعث سر درگمی عجیبی در بین سلطنت خواهان شد و…..
این ادعا رضا پهلوی باعث نگرانی ها و پرسش های در بین سایر گروه های اپوزیسیونی نیز شد یکی از پرسش اینست: آیا محوریت داشتن در یک اپوزیسیون آنهم اپوزیسیونی که مورد توجه قدرت های جهانی نبود باعث این تصمیم نشده است؟ چون با این ادعا جدیدش می تواند یک محوریت جدیدی برای خودش خلق کند.
که می بینیم با توجه به ادعا رضا پهلوی، آقای نگهدار نکاتی را به رضا پهلوی گوش زد می کند
که این عکس العمل نگهدار باعث شد نظر دهندگانی بسمت محاکمه نگهدار بروند که این روش نقادی در نوع خودش جالبست
سلام ایرانی عزیز . به شما و سایر ایرانی ها توصیه می کنم که کتاب ” برآمدن رضاخان برافتادن قاجار و نقش انگلیسیس ها” نوشته سیروس غنی ترجمه حسن کامشاد ، را بدقت مطالعه کنید تا واقع بین شوید .می توانید ان را از اینترنت هم دانلود کنید .
آقای هرمز عزیز از اینکه بفکر دانش افزایی اینجانب وبقیه هستید سپاس گزارم
به پیر به پیغمبر کارم خواندن کتاب هم هست اما نمی دانم چرا سوادم از سطح آکابر بالاتر نمی رود در همین سطح مانده است اما در همین سطح اکابری فهمیدم این مستبد ها پدر صاحب این مملکت را در آوردند و با روش استبدادیشان نیرو ها ارزشمند جامعه را یا کشتند و یا می کشند و اگر هم نکشند آنها را خانه نشین می کنند و…
جناب ایرانی عزیزم
هموطن گرامیم .ما فرهنگ بومی عجیبی داریم یک شخصیت مشترک دربین تمام افراد ، تشکل ها و احزاب طیف های سیاسی و غیرسیاسی ( از ماوراء راست تا ماوراء چپ ) به نسبت های متفاوت داریم که عبارتند از حذف و عدم تحمل اندیشه مخالف ، ناتوانی در تعامل مشترک بین خودمان “. رضاخان میرپنج ( رضاشاه بعدی ) ، آیت الله مدرس ، آیت الله روح الله خمینی ، فرخ نگهدار ، مسعود رجوی ، نورالدین کیانوری تا محمدخاتمی ، علی خامنه ای ، محمدرضاشاه پهلوی ، و کارگزاران نظام های قاجاری تا کنون (جمهوری اسلامی ) همگی در حذف صاحبان افکار مخالف و عدم تحمل یکدیگر مشترک بوده و هستند .اینهم از شگفتی های فرهنگ ایرانیان تا تقریبا هم اکنون بوده است .( البته خوشبختانه بعد از ۲۵۰۰ سال تازه تازه دربین نسل های جوان تر امیدواری هایی دیده می شود ).ما نیز مانند هرملت دیگری ، نیازمند به تاریخ هستیم تا دلایل شکست ها و پیروزی های را بررسی کنیم و از تاریخ گذشته ، بعنوان چراغ آینده بهره گیریم .معیارما دربرخورد با شخصیتهای تاریخی “منافع و امنیت ملی ایران ” است .شخصیتهایی هستند که به منافع و امنیت ملی می اندیشیدند ، عملکرد و استراتژی خودرا درراستای خیر عمومی مدیریت و رهبری کردند و توسعه و پیشرفت ایران را مدنظر داشتند ،(گروه اول ) و نیز شخصیتهایی بوده اند که منافع فردی و باندی شان را به منافع ملی ( خیرعمومی ) ترجیح داده اند . رهبری و مدیریت گروه دوم تخریبی و ضدتوسعه ای است . حال گروه اول هم درمسیر خود مرتکب اشتباهات فاحشی می شود .من بعنوان یک شهروند ، اشتباهات انها را چماق نمیکنم که برسرشان بکوبم و قدردان زحماتشان نباشم .میگویند اشتباهات داوری در فوتبال هم جزیی از فوتبال است .میرزا فراهانی ( مربی ولیعهد محمدمیرزا) ،عباس میرزا ، میرزا تقی خان امیر کبیر ، رضاشاه ، محمدرضاشاه ، محمدمصدق و .. از این گروه هستند و گروه دوم شامل عمده پادشاهان قاجاری ،رهبران جمهوری اسلامی از روح الله خمینی تا کنون هستند .قطعا قضاوت تاریخ درباره دوگروه یکسان نباید باشد .برای گروه اول مثل رضاشاه باید منصفانه خدامت بزرگ وی را دید .شما عظمت یک کوه را دروهله اول نمی توانید تشخیص دهید .مگر اینکه یک مقیاسی کوچک مثل حضور یک ادم در عکس را مشاهد کنید .جمهوری اسلامی ۴۲ ساله مصداق همان مقیاس کوچک است که عظمت خدمات نظام پهلوی بویژه رضاشاه را نشان می دهد . بنابراین رضاشاه را دوباتره شناخت .من سلطنت طلب نیستم اما منافع و عظمت ملی ایران و توسعه ایران برایم مهم است .و اما گروه دوم محکوم به شکست و بدنامی هستند .جمهوری اسلامی قطعا رفتنی است و ما مردم باید متحد ” به به جمهوری اسلامی ” بگوییم تا این باندهای تبهکار ساقط شوند .
شما حداقل باید این را بدانید که اگر انگلستان و فرانسه فاتح جنگ جهانی اول نمی شدند. آنها با کمک آمریکا نمی توانستند نقشه جهان را عوض کنند .
به آیرون ساید انگلیسی ماموریت داده شد که فکری به حال مرزهای جنوبی روسیه بعداز انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ کند.
راه انداختن رضا خان میرپنج از هنگ قزاق قزوین برای انجام کودتا علیه احمد شاه برای جلوگیری از نفوذ بلشویک ها در ایران بود . نه بحاطر عمران و آبادی کشور بلا زده ی ما. برای رضاخان مجسمه نسازید !
در قلمروی عثمانی متلاشی شده آتاتورک ماموریت یافت که کشور ترکیه را بنیاد نهد که به مراتب بهتر از رضا شاه عمل کرد.
نبوغ رضا شاه را باید در رفتار جنون آمیز او با خدمتگزاران کشور و کسانی که او را به شاهی رساندند مشاهده کرد نه همدستی با آلمان هیتلری .
رضا شاه حتی نفهمید که چرا انگلیس او را کاندید کودتا کرد و «دائی جان ناپلئون» وار با صاحب منصبان خود که تمام بدبختی ها را از چشم انگلیس می دیدند بسمت آلمان هیتلری رفتند که در جهان آنروز حکایت از بی خبری مجض و بی مایگی اجتماعی می کرد. آلمان خالق دو جنگ جهانی بود و قابل اعتماد نبود و نیست.عظمت طلبی آلما خطرناک بود و هست. مانند ترامپ گه می گوید : اول آمریکا !
ایران بنا بر مصلحت غرب باید مجهز به حکومتی مقتدر در مقابل روسیه انقلابی می شد و این می توانست بدلیل همسوئی با قرار ها و آمال های مشروطه خواهان مورد استقبال قرار گیرد و گرفت.
باید بمراتب بهتر از آنچه رضا شاه انجام داد برای پیشرفت و توسعه اجتماعی انجام می شد که نشد . آنهمه جنایت هم نباید صورت می گرفت و ایران به کام آلمان هیتلری نباید می رفت که متفقین جلوگیری کردند.
چرا چنین شد؟
چرا حتی بعداز تبعید رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ و باز شدن فضای باز سیاسی و رشد جنبش مشروطه و قانون اساسی ، باردیگر در سال ۱۳۳۲ انگلستان و آمریکا با کمک دربار بجان مشروطه افتادند؟
لطفا شعار ندهید پاسخ دهید.
جناب صلاحی .حرفهای شما شعاری است .لطفا شما هم کتاب “برامدن رضاخان سقوط قاجار و نقش انگلیسی ها ” را مطالعه کنید .این کتاب مستند و علمی است .اگر ان را دروغ و غیرعلمی یافتید ، اعلام کنید تا ادعاهای بالا را اثبات کنید .مطمئن هستم که درافکارخودتان ، بازنگری خواهید فرمود .
زمینه سازی کودتای ۱۲۹۹
سید ضیا در تابستان ۱۲۹۸ گروهی را گرد هم آورد که برخود “کمیته آهن” نام نهادند. کمیته آهن گروه سیاستمداران ضد بلشویک بودند. حسین خان عدلالملک (دادگر) و منصورالسلطنه (عادل) و معززالدوله (نبوی) و اپیکیان (از ایرانیان ارمنی)، کریم خان رشتی (زمیندار بزرگ گیلان)، دکتر مودبالدوله (نفیسی پزشک)، سید محمد تدین، محمود خان مدیرالملک (جم)، محمدتقی بهار (ملکالشعرا)، کلنل کاظم خان سیاح (افسر ژاندارمری)، سروان مسعود خان کیهان (افسر ژاندارمری ) از همبندان (اعضا) کمیته آهن بودند که پیوسته در نشستهای کمیته که در خانه سیدضیا برگزار میشد با یکدیگر دیدار و گفتگو میکردند. دولت مرکزی در تهران از دیدگاه سیاسی به پایان قدرت خود رسیده بود.
ارتش سرخ وارد رشت شد و پیشهوری و احسانالله خان کوشش کردند که تهران را اشغال کنند ولی نیروهای قزاق با فرماندهی رضا خان جلوی کمونیستها را گرفتند و تهران را نجات دادند. خرداد ماه ۱۲۹۹ سید ضیا به دیدار نورمن سفیر انگلیس در ایران رفت و درخواست کرد که اگر وی از سوی انگلیس پشتیبانی شود، رفرمی در ایران بوجود خواهد آورد. نورمن به وزیر خارجه انگلیس لرد کُرزون [۱۲] نوشت که “سید ضیا طباطبایی کاندیدای ارزندهای برای پست نخستوزیری میتواند باشد.” در این هنگام وثوقالدوله نخستوزیر پیشین ایران در انگلستان بود. وی به دیدار کرزون رفت و از وی درخواست کرد که او را دوباره برای نخستوزیری پشتیبانی کند. سیدضیا دریافت که وی تازه واردی به دنیای سیاست است و نمیتواند با قاجاریان ثروتمند و سیاستمداران پیر دستپروده روس و انگلیس رقابت کند. سیدضیا برآن شد که خود با کودتایی دولت قاجار و وضع اندوهبار ایران را از میان بردارد. کلنل کاظم خان سیاح و مسعود کیهان از افسران ژاندارمری دو نکته را به آگاهی سید ضیا رساندند یکی که اگر کودتا کند آنان ژاندارمری را به پشتیبانی از وی آماده خواهند ساخت و دیگر اینکه اگر کودتایی انجام یابد، نیروی قزاق نیز باید از آن پشتیبانی کند. سیدضیا با محمد نخجوان تماس گرفت و از وی جویا شد که آیا آماده است که در کودتا علیه دولت ناتوان سپهدار اعظم شرکت کند؟
نخجوان درخواست سیدضیا را رد کرد و همکاری نکرد. پس از آن سیدضیا با رضا خان وارد گفتگو شد. رضا خان، سیدضیا، مسعود خان و کاظم خان گِرد هم آمدند. رضا خان پذیرفت که با نیروی قزاق کودتا را به انجام برساند و پس از پیروزی فرمانده نیروی کل قزاق بشود. سیدضیا پذیرفت و پرسید که رضا خان به چه نیرو و ابزاری نیاز دارد. رضا خان گفت: “در گام نخست ما به رخت و کفش نیازمندیم.” سیدضیا پذیرفت که رخت و ابزار برای سربازان فراهمآورد و پرسید آیا نیاز دیگری نیز هست؟ رضا گفت: “سه ماه است که سربازان و افسران حقوق دریافت نداشتهاند.” سیدضیا پاسخ داد بیدرنگ حقوق افسران و سربازان پرداخت خواهد شد. مرتضی یزدان پناه از افسران قزاق در این گفتگو نیز بود. رضا خان به یزدانپناه گفت که سربازان قزاق را فراخوانید و به آنها خوراک دهید پس از اینکه آنها سیر شدند من سخنانی کوتاه خواهم گفت. پس از اینکه سربازان خوراک خوردند، رضا خان بر روی بلندی ایستاد و چنین گفت:
سربازان! شما شاهد وضعیت ما در گیلان بودهاید، ما تا گردن در گِل و لای فرو رفته بودیم. آنها به ما رخت برای پوشش ندادند، آنها حقوق ما را ندادند، آنها ما را فراموش کردند. ما باید به این اوضاع پایان داده و این وضع توان فرسا را سامان دهیم
سربازان و افسران قزاق کف زدند و سخنان رضا خان را ستودند. رضا خان با امیراحمدی از فرماندهان نیروی قزاق درباره کودتا به گفتگو نشست و به آگاهی امیراحمدی رساند که وی گرایش به سردار سپه شدن دارد. امیراحمدی به رضا خان گفت که دو افسر ارشد دیگر نیز در نیروی قزاق وجود دارند که برای فرماندهی کاندیدا هستند که یکی از آنان پدر زن خود او سردار محمد توفیقی سردار عظیم است. رضا خان دو نامه به امیراحمدی داد که به این دو تن افسران ارشد برساند. رضا خان در آن نامه از آنان خواسته بود که دیدگاه خود را درباره سردارسپه شدنش ابراز دارند. امیراحمدی با این دو نامه به تهران آمد و در نشست افسران ارشد قزاق درباره اینکه رضا خان جانشین سردار سپه کنونی شود گفتگو کردند
آقای هرمز گرامی درود بر شما
در پاسختان
سعی داشته ای یک تقسیم بندی از انسان ها مفید و غیر مفید بیاورید اما افرادی را کنار هم گذاشته اید که هیچ سنخیتی با هم ندارند که اگر بخواهیم وارد جزئیات شود وارد مطالبی می شویم که از حوصله همه خارج است
اما مختصرن مواردی را می آورم
می دانیم
افرادی در کنار زندگی شخصیشان و روز مره اشان یک تحرک اجتماعی با نوعی فعالیت سیاسی برای خود تعریف می کنند که بیگمان این افراد در این تعریف، یک اولویت بندی در فعالیتشان لحاظ خواهند کرد که در این اولویت بندی حفظ سرزمین از اهمیت خاصی برخوردار است که بعد از حفظ سرزمین در پی این خواهند رفت که شرایط مناسبی را در سرزمین ایجاد شود تا ساکنان سرزمین در آزادی هم گذران عمر کنند و هم بتوانند خلاقیت های فردیشان را بنمایش بگذارند و….
اما تجربه تاریخی می گوید گاهی انسان هایی ظهور می شوند که ظهور آنان و اعمالشان بستر ساز مناسبی برای تحقق شرایط مناسب تحولات اجتماعی مورد نیاز جامعه است و گاهی هم انسان هایی ظهور می کنند که یک انحراف تاریخی در روند تحولات بوجود می آورند اما این افراد تحمیلی گاهی یک حداقلی از تحولات مورد نیاز را برای خالی نبودن عریضه از خود نشان می دهند اما روش اصلی و شاید ماموریت اصلیشان از بین بردن انسان های مفید جامعه باشد.
اگر بخواهیم وارد جزئیات شویم که رضا شاه کی بود و یا محمدرضا شاه کی بود هم خسته کننده است و هم تکراری.
اما یک پرسش تاریخی در مورد ظهور فردی به نا رضا خان وجود دارد: از یک کمیته پنج نفره کودتایی در روندی مشکوک رضاخانی حاکم می شود که بعدن بجز رضا خان و همراه خاصش(امیراحمدی) نیروهای دیگر حذف می شوند و رضا خان سوار با کار می شود و در شرایط تاریخی مشکوک بخش اندکی از میهن پرستان در شاه شدن رضا خان با او همکاری می کنند و در چند سال اول حکومت رضاشاهی با او همکاری دارد
و پروژه هایی در کشور اجرایی می کنند اما وقتی رضا شاه از تحکیم موقعیتش اطمینان پیدا کرد و برای حفظ خودش شروع به حذف میهن پرستان کرد و ایران را ملک شخصیش تصور کرد و بقیه ماجرا …
اما یک بازی جدید به نام نه به جمهوری اسلامی که با محوریت شخصی به نام رضا پهلوی راه افتاده است پرسش هایی را می آفریند
رضا پهلوی هویت قبلی اش را کنار می گذارد و با هویت جدید خودشان را نشان می دهد و بدین طریق محوریتی برای خودش می آفریند
بدور از به به و چه چه به این فرد باید این ادعا جدیدش و محوریت جدیدش را بر اساس ماموریت خاصی باید دید یا یک نگرش جدیدی که فرد بهش رسیده است
باید کنجکاو شد این حرکتش بازی در زمین سپاه و بیت است و یا در زمین سپاه و بر ضد بیت است. باید به این موضوع توجه داشت وجود حاکمیت پلید بر کشورمان، مشروعیت به هرکس برای سکاندار خاصی نمی دهد واین افراد همذ نمی توانند شرایطی را بوجود آورندکه بقیه ذوق زده و چشم بسته دنبال حرکات مشکوکشان بدوند.
اما در بازی حکومت، باند های خاص که ریشه در تمامیت خواهی سپاه و بیت رهبری دارند در پی گرفتن دولت با سازو کارهای موجود، که در ساختار فعلی حکومت تعریف شده ،هستند
که این گرفتن هم باید در انتخاباتی که ساختار حکومتشان تعریف کرده انجام شود.
اما این باند ها از این وحشت دارند که هیجان جامعه برود بالا و می دانند بابالا رفتن هیجان جامعه تمام پروژه های آنها برای گرفتن دولت به هم می خورد و اگر بخواهند در این هیجان دولت را بگیرند یا باید تقلب آشکار کنند ویا حرکت کودتایی انجام دهند
که می بینیم در این نگرش باندهای حکومتی
چیزی به نام نه به جمهوری اسلامی راه می افتند که این حرکت بیشتر در خدمت باند ها سپاه خواه جلوه گری می کند که این جلوگری دیگر مشکوک می شود ….
از وارد شدن به این بحث که سپاه و بیت برای نگهداشت روحیه استبداد خواهی در جامعه روی چه گروه هایی از اپوزیسیون حساب خاصی باز کرده اند و شاید در یک پیمان نوشته شده یا نانوشته بده بستانی با هم دارند خود داری می کنم. اما هرچه است آینده وقایعی را آشکار می کند.
جناب ایرانی گرامی .درود بر شما .تمام شکست هاو پیروزی های ملتها ، باضعف و قوت جامعه مدنی و میزان توانمند شد توده مردم ، رابطه مستقیم دارد .بطوریکه اگر ملتی آگاه به حقوق مدنی خویش ، تشکل پذیر در سازمانها و احزاب و نهادهای مردمی قادر به ایجاد نهادهای سیاسی فراگیر و همچنین نهادهای اقتصادی فراگیر می شوند .درچنین صورتی از ظهور دیکتاتور و قدرت انحصاری جلوگیری کرده و از دموکراسی و نظام آزاد حفاظت کنند .اما درجوامعی مثل ما ،که جامعه به مفهوم علمی وجودندارد و ما ، بصورت گله ای و جداجدا زیست می کنیم ، همه اقشار از حقوق خود ناآگاه و فراری از تحزب و جمع شدگی باشند ، بدیهی است پوپولیست ها و ایضا دیکتاتورهای تمامیت خواه در حاکمیت قرارگرفته و نهادهای سیاسی و اقتصادی استثماری را بنفع یک باند اقلیت فرادست ایجاد می کنند و با کمک نیروهای مسلح و امنیتی کردن فضا ، منابع ملی و ساختار قدرت را در انحصار بانداقلیت قرار می دهند .انقلاب اسلامی ۵۷ تاکنون چنین روندی را طی کرده است ( مشابه استالین و هیتلر و …).شما اگر به پیام ها و مواضع رضاپهلوی دقت فرمایید ، وی معتقداست نمی خواهد خود را درقالب یک پادشاه یا رئیس جمهور و یا نماینده پارلمان ببیند بلکه درکنارمردم بر تحکیم پایه های دموکراسی درایران همراه مردم باشد .او میخواهد در آگاهی بخشی به مردم ، مشوق انها درایجاد تشکل های مدنی برای پیگیری مطالباتی که درخدمت فراگیرشدن سیاست و اقتصاد و حضور واقعی مدنی ملت ایران باشد تا مردم ، نظام مطلوب خود ، پارلمان قوی از نمایندگان واقعی مردم ، قوه قضاییه واقعا مستقل ، با یک قانون اساسی دموکراتیک و مدرن ، پیدا کنند بطوریکه تمام ساختارهای قدرت از خود مردم باشد و هیچ قشر انحصار طلب و فرادست اقلیت در قدرت بوجود نیاید .حق اولیه هرانسانی مثل رضاپهلوی است که آزاد زندگی کند .وی اصولا نظام پادشاهی را نمی خواهد زیرا هنوز مردم ایران ، آن بلوغ کشورهای اروپایی را ندارند که دانا و پیگیر به حقوق شان باشند ( از طریق تشکل ها ) بلکه پادشاه در ایران بعد از ۵ سال مبدل به دیکتاتور می کنند .لذا دیکتاتورها قربانیان ضعف مردم هستند .این یک اصل مسلم تاریخی است .همین علی خامنه ای یا روح الله خمینی ، ازروز اول قدرت شان ، دیکتاتور نبودند .این مردم بودند که دیکتاتورشان ساختند و شدند بلای جان کشور و اکثریت ملت .من حرف ایشان را فهمیدم که از عمق علاقه وی به دموکراسی و آزادی ایران برخاسته است .صادقانه و شفاف هم مواضعش را بیان کرد .دراین میان نه منافع سپاه و بیت و اخوندها هرگز مطرح نیست بلکه بسیار هم در تهییج مردم علیه حکومت فقها برای دستیابی به براندازی حکومت و رسیدن به ازادی موثراست .موفق باشید .بدرود
آقای هرمز گرامی
یک سری صفات برای شخصی به نام رضا پهلوی بر شمردی
اینها آرزوی خودت است یا نیت آن فرد؟!!!!
یکی از مصیبت های این سرزمین هم
همین بوده وهست
یکی را بر اساس آرزو های خودم علم می کنیم بعد زیر علمش سینه می زنیم
من حداقل ۲۰ سال است که مواضع و شخصیت رضاپهلوی را از جهات گوناگون بررسی کرده ام .او دربین تمام شخصیتها و احزاب ، شایسته ترست
هرمز گرامی
قرار شد غیر مستند صحبت نکنیم. نوشتهاید:
«رضاخان میرپنج ( رضاشاه بعدی ) ، آیت الله مدرس ، آیت الله روح الله خمینی ، فرخ نگهدار ، مسعود رجوی ، نورالدین کیانوری تا محمدخاتمی ، علی خامنه ای ، محمدرضاشاه پهلوی ، و کارگزاران نظام های قاجاری تا کنون (جمهوری اسلامی ) همگی در حذف صاحبان افکار مخالف و عدم تحمل یکدیگر مشترک بوده و هستند .»
ممکن است شواهدی بیاورید که نشان دهد فرخ نگهدار در ۴۰ ساله اخیر در یک مورد «در حذف صاحبان افکار مخالف و عدم تحمل یکدیگر » رفتاری مشابه دیگر اسامی ذکر شده داشته باشد؟
فرخ گرامی اسامی که ذکر کردم ، نمادهایی از یک جامعه دهها میلیونی هستند که همگی در دامن یک فرهنگ متصلب نیاندیشیدن و عدم پرسشگری و عدم کنجکاوی درشناخت جامعه ، انسانها و پدیده ها ، بصورت دو ارزشی مطلقگرا( صفر و یکی ) تربیت یافته و مکانیکی عمل کرده ایم انچه مطابق ارزش های ما نبوده ،بجای تعامل و گفتگو ، یا متوسل به اسلحه ترور و قتل و اعدام ،یا با حبس و ساقط کردن فرد از حیض انتفا به محرومیت از حقوق اجتماعی اقدام کرده ایم ، یا به اخراج از سازمان و کار و اشتغال و تحصیل عمل کرده ایم و یا حداقل حاضر به شنیدن حرف و استدلال طرف مخالف نشده ایم . هریک به مراتبی از بیماری حذف کردن مبتلا هستیم .متاسفانه این بیماری بسیار ریشه دار دربین ما ایرانیان است .زیرا علیرغم اینکه بسیاری از هموطنان در غرب ، کشورهای آزاد و دموکراتیک زندگی و کار می کنند ، هنوز هم نتوانسته اند با هم یک تعامل مشترک ، استراتژی مشترک زیر یک سقف صمیمانه برای ایران و مصالح عالیه کشور به یک تفاهم و توافق عمیق برسند .
کار این هم فقط شده توصیه دادن به دیکتاتور و بچه دیکتاتور سابق! طرف رو تو دهات راه نمی دادند سراغ کدخدا را می گرفت! توصیه بهتر این است که به توصیه های این راه گم کرده از دیکتاتور و غیر دیکتاتور کسی گوش نکند!
جناب آقای نگهدار .شما درتوصیه چهارم ، ضمن انتقاد از کمپین “نه به جمهوری اسلامی ” شاهزاده رضا پهلوی و ۶۲۰ نفر دیگر از امضاکنندگان را بخاطر تحریم انتخابات ریاست جمهوری درکمتراز۳ماه ، محکوم می کنید .شما به انتخابات در جمهوری اسلامی بعنوان یک فرصت درراستای تغییر نگاه می کنید و مشوق مردم به شرکت درانتخابات جمهوری اسلامی هستید .
۱) ما دیگر فریب این استدلال های باطل شده شرکت درانتخابات را نمیخوریم . زیرا جمهوری اسلامی دراساس به انتخابات اعتقادی ندارد .انتخابات در اصل تحمیل یک هزینه گزاف به کشور برای چیدمان افراد وابسته به حکومت است .ما دیگر نمیخواهیم بایچه و مضحکه جمهوری اسلامی شویم . جمهوری اسلامی برای فریب جهان غرب ، بسیار از مشارکت مردم درگذشته سوء استفاده های تبلیغاتی و سیاسی کرده است .ما سالهاست که انتخابات را مردود می دانیم تابحال هم نتیجه ای مثبت نگرفته ایم .ما ، درداخل ایران بشدت روی کمپین نه به جمهوری اسلامی با تحریم انتخابات ، فعالیت داریم و از کنش خود ، بسیار خرسندیم .انتخابات ۱۴۰۰ با کمترین درصد مشارکت ،موجب رسوایی ولایت فقیه و عدم مقبولیت جهانی حکومت سفاک آخوندها می شود .جهان بویژه اروپا باید بداند که جمهوری اسلامی ، حکومت نیست بلکه یک باند فاسد جنایتکارست و نباید این باند را تقویت کند .قطعا یک جنبش ملی درداخل ایران ، جمهوری اسلامی را جاروب می کند .
۲)شما متاسفانه گرفتار اشتباه فاحش هستید . شما جمهوری اسلامی را با ایران یکی میگیرید . این موضوع جدایش منافع و امنیت ملی ایران با باند تبهکار جمهوری اسلامی یک اصل بدیهی است .متاسفانه رفتارهای نابخردانه جمهوری اسلامی در منطقه ، موجب تنش های منطقه علیه ایران و ملت ایران شده اند .ریشه تحریمها ی آمریکا و سازمان ملل نیز در همین نابخردیهای جمهوری اسلامی است .تاجمهوری اسلامی هست ، این نابخردی ها هم تداوم دارد .ما ، درکنار ایران هستیم علیه جمهوری اسلامی . اصولا دفاع از منافع و امنیت ملی ایران ، لازمه اش سرنگونی مدنی جمهوری اسلامی است . ما ایرانیان باید چنین هزینه ای را برای حفظ ایران یکبار برای همیشه باید بپردازیم .
۳) شما که مواضع شاهزاده رضا را دنبال می کنید ، شاهزاده رضاپهلوی ، هرگز بویژه در ۲۰ سال اخیر ، طرفدار نظام خاص مثل پادشاهی یا جمهوری نبوده و نوع نظام را به انتخاب مردم ایران واگذارکرده و خود را مطیع خواست مردم دانسته اند .ازانجا که ذهنیات شما هنوز آغشته به توهم می باشد ، وی را درقامت یک پادشاه می دیدید و ادعاهای او را به تاسی از پدر و پدربزرگش ، فریب می دانستید .همان کینه ورزی های چپ روانه برشما هنوز هم غالب است .بشما میگویم کتاب چگونگی برامدن رضاخان نوشته دکتر سیروس غنی را دقیق بخوانید و تمام مواردی را که دروغ می دانید ، افشا کنید و سیروس غنی را دروغگو معرفی کنید .اگر هم مطالب ان را درست یافتید ، ذهنیات توهم زای خود درمورد خاندان پهلوی را اصلاح و واقعی کنید .
هرمز گرامی
حق شماست که از خاندان پهلوی و از کارنامه آنان تا هرکجا که مایل بودید دفاع کنید. اما شما حق ندارید و نباید به کسانی که با روش و منش انها مخالفید، تهمت بزنید و یا مواضع و حرف های آنان را تحریف کنید.
شما از قول من نوشته اید: «جناب آقای نگهدار .شما درتوصیه چهارم ، ضمن انتقاد از کمپین “نه به جمهوری اسلامی ” شاهزاده رضا پهلوی و ۶۲۰ نفر دیگر از امضاکنندگان را بخاطر تحریم انتخابات ریاست جمهوری درکمتراز۳ماه ، محکوم می کنید»
هرمز گرامی!
این حرف فرخ نگهدار نیست. در توصیه چهارم من «نه به جمهور اسلامی» محکوم نکرده ام. من از رضا پهلوی و دیگر امضا کنندگان خواسته ام که از تحریم اقتصادی کشورشان حمایت نکنند و از مذاکره ایران و امریکا حمایت کنند.
تلاش من این است که پهلوی طلبان در رفتاری که پهلوی اول و دوم با مخالفان داشته اند تجدید نظر کنند و آنها را به خاطر کارهایی که نکرده اند محکوم نکنند. از شما هم همین درخواست را دارم. لطفا توصی چهارم مرا بخوانید و ببینید آنچه نوشته اید همان است که من گفته ام یا تحریف کرده اید. اگر حرف خود را مستند کردید، من پوزش خواهم خواست و تصحیح می کنم. اگز پاسخی نشنیدم آفرین خواهم گفت به آن قلم پاک خطا پوش.
جناب نگهدار گرامی .سپاس از اینکه انتقاد مرا مطالعه کرده و پاسخ دادید .من هرگز بشما تهمت نزده ام .اگر چنین برداشتی کرده اید پوزش خواهم .مشکل من با شما دراین است که شما جمهوری اسلامی را قبول داشته و برسمیت می شناسید اما من جمهوری اسلامی را بعنوان یک حکومت متعارف با حداقل استانداردهای پذیرفته شده ، قبول ندارم زیرا جمهوری اسلامی مطلقا مسئولیتهای یک حکومت را ندارد و قابل بازگشت به استانداردهای یک حکومت را ندارد زیرا مجموعه باندهای غارتگر و جنایت پیشه مافیایی با منافع متضاد ست که اتوریته ولایت فقیه انها را نگهداشته و ازفروپاشی جلوگیری میکند .این باندهای قدرت درایران ، هرگز به منافع عمومی ، برنامه ریزی و مدیریت بر اجرای توسعه ملی حتی پای بندی به قانون اساسی شترگاوپلنگی جمهوری اسلامی شان را ندارند.این ساختار معیوب جنایتکار سیستماتیک ، مانع بزرگ توسعه و تهدید اصلی امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران است که وظیفه شهروندی و مدنی خود می دانم تا منزوی تر ، منفورتر و درعین حال متحدتر با شهروندان دربراندازی ساختار جنایت کار حاکم باشم. شما پیام نوروزی ولی فقیه را هم شنیدید و خواندید .پس از مرگ ولی فقیه هم این حکومت اصلاح پذیر نیست که امیدوار باشید زیرا فرهنگ سازمانی این باندهای قدرت ، برکشورداری اصولی و علمی نیست .امیدوارم براندازی جمهوری اسلامی ، درزمان حیات ولی فقیه مطلقه رخ دهد تا زمینه محاکمه قانونی وی و همدستانش در ظلم به ایران و ایرانیان فراهم شود درغیراینصورت ، پس از مرگ وی اتفاق بزرگ آزادی ایران رخ دهد .لذا هرگونه خوش بینی و برسمیت شناختن به این باندهای قدرت بنام جمهوری اسلامی ، یک اشتباه بزرگ است .جمهوری اسلامی یک داعش تمام عیار اما با پیچیدگی های فریبکارانه ظاهرا مدرن مثل برگزاری انتخابات ، تفکیک ۳ قوا ، مجلس شورای اسلامی با نمایندگان نظارت استصوابی شورای نگهبان استبداد دینی ، با کاراکترهای ماله کش فریبکار تحصیلکرده آمریکا مثل جواد ظریف ها و لابی های پلید در امریکا مثل نایاک و امثالهم که فریب غرب را بهتر بلندند .ضدیت با منافع و امنیت ملی درذات جمهوری اسلامی است .هرگونه مذاکره این باند با آمریکا ، فقط درخدمت بقای این ساختار معیوب است .
تا انجا که بنده نوشته ها و مصاحبه های آقای نگهدار را دنبال می کنم، ایشان همیشه خواستار استقرار یک رژیم سکولار و دمکرات در ایران می باشد۰ همین مضمون با توجه به ظرفیت کنونی ج۰ا یعنی گذار از این سیستم۰ بنابراین اختلاف مخالفین با ایشان بر نوع چگونگی دوران گذار باید باشد نه اصرار بر تهمت پشتیبانی ایشان از جمهوری اسلامی۰ بردن بحث به موضوعات فرعی و انگ زنی ما را از موضوع اصلی و رسیدن به زبان مشترک دور میسازد۰ تمام اینها البته به معنای پشتیبانی بنده از دیدگاه های اقای نگهدار نیست۰
موضوع به سادگی که شما فکر می کنید نیست. اصلا به موضوع گذار مسالمت آمیز ارتباط ندارد بلکه دلواپسی از فروپاشی حکومت مرگ و جهل ست . دلایل زیادی وجود دارد که آقای نگهدار
کاسه ی داغ تر از آش برای بقای حکومت ارتجاعی ولایت فقیه شده ست و دست بسیاری از اصلاح طلبان منقد حکومتی را نیز از پشت بسته ست. اثبات این موضوع خیلی ساده ست.
یک ـ آقای رضا پهلوی در یک فایل صوتی نظرات جدیدی را ابراز کرده ست.
این جناب نگهدار ست که خود را «پیش مرگ » حکومت می کند .طبق معمول بهر کس که به حکومت اسلامی بگوید« بالای چشمش ابروست » وارد صحنه شده شده و ۴ توصیه برای آقای رضا پهلوی نوشته ست.
دو ـ چندی پیش حزب چپ اعلامیه ای د رمورد انتخابات ۱۴۰۰ صادر کرد :
تحریم گستردهی انتخابات فرمایشی، فرصتی مناسب برای تقویت جنبش اعتراضی مردم!
جناب نگهدار آشفته شد و فورا مقاله علیه موضوع حزب چپ نوشت.
سه ـ در تاریخ ۲۷ بهمن ، ۲۴ فعال سیاسی بیانیه ای خطاب به حکومت اسلامی منتشر کردند.
بیانیه تحلیلی جمعی از فعالان سیاسیآمریکاستیزی و اسرائیلستیزی را کنار بگذاریدجناب نگهدار باردیگر وارد صحنه شد و ۴ انتقاد به بیانیه ی فوق وارد کرد .
اگر قرار باشد به واکنش های جناب نگهدار نسبت نیروهای مخالف حکومت بپردازیم مثنوی هفتاد من میشود.
برخورد های غیر مسئولانه او دل بیمار گونه و از هر پرنسیب مبارزاتی تهی می باشد.
معلوم نیست که چرا دلسوزی های خود برای بقای حکومت اسلامی را در داخل ایران و در کنار نیروهای حکومتی انجام نمی دهد؟
جناب آقای سپهری،
اتفاقا موضوع مناقشه همین نوع گذار است۰ گامهای تدریجی و مجبور کردن حاکمیت به عقب نشینی یا تغییر ناگهانی و انقلاب؟ کسانی که موافق انقلاب هستند باید توضیح دهند که :
۱ـ ایا جامعه بحران زده ایران شکمی برای هضم انقلاب دیگر را دارد؟ ایا نهادی در ایران فعلی وجود دارد که مانع از گسست جامعه و عدم فروپاشی شود؟
۲ـ برنامه موافقان انقلاب و سرنگونی ناگهانی برای روز بعد از سرنگونی رژیم چیست؟ هنوز به جز مسائل کلی وصحبت های زیبا چیزی ندیده ایم۰
۳ ـ نگاه تاریخی و ایدئولوژیک به انواع انقلابها در جهان از جمله کشور خود ما موید ترجیح گامهای تدریجی همراه با توسعه سیاسی نیست؟
مواردی را که در محکومیت ایشان ذکر کردید، میتواند در همان نگاه ایدئولوژیکی که عرض کردم مورد تفسیر قرار بگیرد۰نگاهی که بسیاری از ایدئولوگ های چپ مشهور دنیا از جمله جناب چامسکی۰۰۰ با ان هم نظرند۰
آیا شما و همفکران شما می خواهید حکومت مشروعه ولایت فقیه را با گامهای تدریجی مجبور به عقب نشینی کنید تا از عقاید قرون وسطائی خود دست بکشند و مجبور به تغییر قانون اساسی ارتجاعی خود شوند ؟
در این راه موفق باشید.ولی ببینید با عبدلکریم سروش ها بر سر روایت و حدیث های مذهبی چه میاورند. بحث سیاسی و جدائی دین از حکومت یعنی مرگ اسلام سیاسی . خوابتان خیر باشد.
ما درباره ی حکومت اسلامی صحبت می کنیم.
نه شما و نه نگهدارها ، نه طایفه ها و قبایل مختلف حکومت اسلامی نمی توانید با حربه های ی کهنه و زنگ زده ی انقلاب ، برانداز ، فروپاشی ، ساختار شکن ، سرنگونی و…… عمر ننگین حکومت مرتجع را تمدید کنید.
حکومت های تمامیت خواه خصوصا ارتجاعی و ایدئولوژیک اگر به خواست مردم توجه نکنند در بحران اجتماعی دفن می شوند. مسئول بحران آفرینی هم خود حکومت های تمامیت خواه می باشند . شما نیروهای خارج از کشور را از چه می ترسانید؟
مگر ما در جنگ ، دزدیها ، کشتار ، غارت ، فساد ، اعتیاد و… نقشی داشته ایم.
این داستانها را برای حکومتیان و مسببان فاجعه ای که ۴۲ سال ست مردم ما را به این روز سیاه کشانده ست تعریف کنید.
خانم سرحدی زاده در پاسخ پیغامی که فرخ نگهدار توسط همسرش خانم صبا انصاری در مسافرت به ایران برای ابولقاسم سرحدی نژاد( وزیر کار مهندس میر حسین موسوی) فرستاده بود که برای بازگشت نگهدار به ایران وساطت کند.
جواب داده بود : به آقای نگهدار بگوئید در انگلستان بماند وضعش از ما بهتر ست.
شما حقایق ایران را قلب می کنید.
شما بجای مطالعه ی انقلابات و توصیه آن به دیگران ، بهتر ست در مورد سرنوشت حکومت های تمامیت خواه ، دیکتاتوری و ایدئولوژیک صحبت کنید .
این مشکل لحظه ی کنونی ایران ست
که حکومت دینی محکوم بر فروپاشی ست نوع فروپاشی هم بستگی به لجاجت و تعصب و حماقت و ماهیت حکومت دارد . شاه اگر در سال ۵۶ به ندای فروهر ، سنجاابی و بختیار پاسخ می داد مسیر سرنوشت ایران عوض می شد.
امروز هم حکومت ایران باید از این همه مواضع ارتجاعی و تشنج آفرین دست بردارد. زندانیان سیاسی را آازاد کند. هزار و یک مورد خلاف حکومتی هست لی شما فقط به فکر دیکتاتور ها هستید.
در باره همبستگی ملی برای کنار گذاشتند حکومت تمامیت خواهی دینی و ضد ملی صحبت کنیم
سهند سپهری عزیز
این طور که از نوشته شما بر می آید شاید اختلاف میان من و شما این باشد که من معتقدم همه فعالین می توانند، حق دارند، و شایسته است بر اساس اصول آرمانی و ارزشی که پذیرفته اند، تلاش کنند فعالیت سیاسی دیگران را به سمت تحقق آن آرمان ها و اصول ارزشی سوق دهند. و شما معتقدید که هدف فعالیت سیاسی همه فعالین باید معطوف به ضربه زدن به حکومت و در چیدن وسایل سرنگونی آن باشد.
من متوجه نشدم که در حرکت سیاسی روزمره شما جای اصول آرمانی و ارزشی کجاست؟
عده ای می گویند بیائیم با وجود اصول آرمانی و ارزشی متفاوت حول یک «شعار مشترک» به نام «نه به جمهوری اسلامی» متحد شویم؛ می گویند مانع عمده، برای تحقق آرمان ها و پیگیری ارزش ها، جمهوری اسلامی است. تا این را برنداریم پیگیری دیگر آرزوها ناممکن است.
بحث من و فرض من این است که بعد از سقوط جمهوری اسلامی باز هم در ایران نیروهایی که دموکراسی را خالص و بی پیرایه نمی خواهند، یا از اساس با دموکراسی مخالفند، هم چنان نیرومند خواهند بود. حتی امکان دارد بتوانند استبداد دیگری را جایگزین کنند.
به این لحاظ قبول ندارم که ابتدا و انتهای رسالت نیروهای چپ در «نه به جمهوری اسلامی» خلاصه می شود. و یا با این «نه» گفتن مبارزه ما برای دفاع از آرمان هایمان، و برای ترویج آنها در اذهان شهروندان، شروع و خاتمه می یابد.
و اعتقاد یا برداشت شما این است که کارهای من، از جمله نقد بیانیه ۲۴ نفر، یا توصیه به رضا پهلوی، خامنه ای، یا حزب چپ در مورد مواضعی که اتخاذ می کنند، در جهت بقای حکومت اسلامی، در جهت مقابله با «نه به جمهوری اسلامی» است.
سنهد سپهری گرامی
این اعتقاد شما دو ایراد دارد:
اولا، غیرمستند و تحریف است. شما به استناد هیچ یک از جملاتی که در تمام نوشته و گفته های من آمده نمی توانید اعتقاد را مستند کنید. سلطنت طلبان خیلی هوشمندانه چنین اتهامی را به من وارد می کنند. چون در نظر آنها یگانه آرمان و وظیفه برحق کمک به برکندن جمهوری اسلامی با استفاده از تمامی راه ها و وسایل ممکن است، از جمله با تشدید تحریم اقتصادی و فشار حداکثری، از جمله با تهمت و دشنام. شما چرا؟
ثانیا، اصلا معلوم نیست چپ چگونه و با کدام تحلیل ها و ارزیابی ها با خلاصه کردن تمام اصول آرمانی و ارزشی و اعتقادی خود در شعار «نه به جمهوری اسلامی» به بسط اندیشه های عدالت خواهانه، صلح جویانه، و رهایی طلبانه خویش در اذهان شهروندان کمک کرده است.
یک تفاوت ماهوی میان روش سیاست ورزی من و شما وجود دارد. برای شما شاید از جا کندن حکومت جائر وظیفه اول و آخر است. برای من کمک باز کردن گره های ذهنی خود و همراهان، تولید فهم بهتر از وضعیت سیاسی به کمک تبادل نظر و گفتگو، ترویج ذره ذره ارزش های دموکراتیک و سوسیالیستی در اذهان هر نحله ای از شهروندان، مهم ترین وظایف روزمره است. من هرگز به فعالین سیاسی نخواهم گفت: مبارزه شما علیه سلطه جویی و تجاوز گری و زورگویی های حکومت های امریکا، «از کانال مبارزه با ولایت فقیه می گذرد». من هرگز مبارزه برای ترویج اندیشه های سوسیالیستی، صلح خواهانه، و دموکراتیک در اذهان نیروهای سیاسی مختلف را به سقوط نظام موکول نخواهم کرد.
هرگاه من و شما قبول کنیم که به ترویج دروغ و تهمت، و اتهام زنی غیر مستند، علیه همدیگر روی نیاوریم، هرگاه هردو قبول کنیم که به وسایل قهرآمیز، از جمله با مراجعه به حکومت ها، برای از حذف یک دیگر از صحنه سیاسی متوسل نشویم، حق داریم و باید با یک دیگر در مورد رابطه شعارها و فعالیت ها با آرمان و ارزشهای پایه ای خود گفتگو داشته باشیم.
من تا حالا بیش از ۴۰ سال است که همین کار را ادامه داده ام و فکر کنم در بقیه عمر هم به مسیر دیگری نروم. نمیدانم شما چند سال است در راه «نه به جمهوری اسلامی» رکاب می زنید. به دلیل عدم اطلاع از کارنامه شما و همفکران نمی توانم درباره اظهار نظر کنم، اما آرزو می کنم سنهد ایرانی هم اگر یک فعال سیاسی با اندیشه های سوسیالیستی و دموکراتیک است، به سان عزیزانی چون آریان پور، رئیس دانا، زرافشان، درویشیان و دیگران، مخالفت با استبداد حاکم هم مروج ایده های سوسیالیستی و دموکراتیک در جامعه باشند، به هیچ قیمت پشتیبانی از و مهربانی با قربانیان استبداد را ترک نکنند، و دفاع از حقوق و مطالبات روزمره زحتمکشان را به سرنگونی جمهوری اسلامی موکول نکنند.
آقای نگهدار
شما باردیگر حرفهای مرا کنار گذاشتید و موضوعات دیگری را مطرح کردید.
حرف آخر:
بعداز ۵۵ سال تلاش دانشجوئی ، صنفی ، سیاسی ، علمی ، فرهنگی ، مدنی ، صنعتی ، تحقیقاتی از فرزندانم الهام میگیرم که چه خوب با دوستان خود حشر و نشر می کنند.جوانان و زنان در ایران نیروی محرکه تغییر ، پیشرفت ، آزادی و عدالت اجتماعی هستند.
ـ حکومت پادشاهی بعداز کودتای ۲۸ مرداد ، ۲۵ سال به «دیگران» ظلم و ستم کرد که منجر به فاجعه شد.
ـ حکومت مشروعه اسلامی روزگار مردم را ۴۲ سال ست سیاه کرده ست. از فاجعه هم گذشته ست . هر لحظه از بقایش خسارات جانی و مالی را برای مردم ایران و منطقه بیشتر می کند. می بینیم که این ها نیز به سرنوشت حکومت شاه گرفنار شده اند ایران آبستن حوادث بی نهایت مخربی ست . میلیونها نفر ایرانی نیز در مهاجرت با امید به نجات و گشایش زندگی مردم ایران، به بازگشت خود به وطن امیدوارند.
نگارنده بر خلاف طرفداران دو حکومت تمامیت خواه حاکم و شکست خورده و دیگر فعالان سیاسی که عمری در مبارزه علیه دو حکومت صرف کرده اند ولی متاسفانه در فکر پایان دادن به جبهه گیری ها و آشفتگی ها در بین اقشار مختلف ایرانی نیستند و هر یک فقط به رویاهای خود فکر می کنند نه به حل مشکل مردم ایران بخصوص نیروهای انقلابی که فقط به سوسیالیسم فکر می کنیم بدون اینکه برای زیر سازی آن به خود زحمت بدهند فقط شعار می دهند.
مانند میلیونها ایرانی دیگر به این فکر می کند که به غیر از کسانی که تا بحال متهم به جنایات و خیانات مختلف می باشند و دادگاههای صلاحیت دار باید به آن رسیدگی کند.
مردم ایران حق دارند به هر کس که می خواهند رای دهند تا نمایندگان آنها برای تدوین قانون اساسی شرکت کنند.این موضوع باید روزی شروع شود و مثل تمام کشورهای آزاد جهان ادامه یابد.
تمام ایرانیان هم حق دارند برای نمایندگی خود در مجلس و هر فعالیت اجتماعی دیگر داوطلب انجام وظیفه نمیند و کاندید شوند.
اجازه دهیم مردم ایران صد ها متفکر ، کارشناس ، حقوق دادن ، متخصص در زمینه های مختلف را بشناسند تا بجای شایسته های هوچی ها و عوام فریبان سوار بر امواج نارضایتی ها نشوند. کار را باید به کاردان سپرد.
ما در خارج از کشور باید در این راستا کار کنیم.
ولی شما فقط به فکر بقای حکومت هستید.
مگر ژنرال آگوستی پینوشه تا آخر قانون اساسی شیلی را تغییر نداد؟
آیا نقش مردم شیلی را توانست انکار کند ؟
شما می دانید که حکومت اسلامی از حکومت پینوشه نیز سفاک تر و ضد مردمی تر ست. پس چرا از این حکومت دفاع می کنی؟
مگر در شیلی انقلاب شد؟
همین چندی پیش در شیلی همه پرسی برای تغییر قانون اساسی که در زمان پینوشه مخدوش شده بود برگزار شد که بزودی آن قوانین اصلاح خواهد شد.
این ها را فعالان مختلف اجتماعی ما در ایران نیز می دانند.
شما خود را به کوچه علی چپ زده اید ؟
این حکومت اسلامی ست که باید کوتاه بیاید شما هم باید در این باره با آنها مذاکره کنید. موفق باشد !
آیا حکومت ایران از حکومت شیلی پینوشه بیرحم تر و تمامیت خواه تر نیست؟
بهتر ست شما بین همراهی برای نجات ایران و مردم یا حمایت از حکومت یکی را انتخاب کنید.
از این حکومت ورهبران و نهادهای سرکوبگر و قاسد آن مرتجع تر نیروئی در ایران وجود ندارد.
نترسید آینده ی ایران بدون این حکومت بهتر ست.
مگر با استدلال و جداگانه بجای مچ گیری از این یا آن نیروی مخالف حکومت اسلامی ثابت کنید در ایران ، تکرار میشود در ایران !! کدام نیرو گزینه ای مرتجع تر و تمامیت خواه تر از حکومت اسلامی حاکم خواهد بود؟
دیدار
یک فایل صوتی از رضا پهلوی انتشار یافته است. عده ای ذوق زده با حضور در بی بی سی و ایران اینترنشنال و رادیو فردا و صدای آمریکا و فضای مجازی به اظهار نظر پرداخته اند. جالب اینکه از خود رضا پهلوی به جز این فایل صوتی کوتاه هیچ خبری نیست در حالی که عرف این است که معمولا با مراجعه مستقیم به کسی که چنین اظهاراتی می کند از او خواستار توضیح بیشتری هستند. در دمکراسیخواهی رضا پهلوی همین بس که در طول ۴۲ سال گذشته حتی برای یکبار هم در جمع ایرانیان حضور فیزیکی نداشته است و هر چه بوده مصاحبه و جلسات گزینشی بوده است. رضا پهلوی برای به چالش کشیده نشدن از حضور در جلساتی که مدعوین گزینش نشده باشند ابا دارد. به دنبال این اظهارات، رسانه های آلترناتیو ساز همچون بی بی سی و ایران اینترنشنال و …. برنامه هایی را به همین منظور تدارک دیدند که مهمانان از طیف چپ وازده و راست و میانه از این اظهارات خوشحالی کرده و آن را مثبت تلقی کردند. قابل توجه اینکه رضا پهلوی و جریانات سیاسی طرفدار ایشان همچون فرشگرد تا همین چند ماه پیش با پشتیبانی آشکار و نهان از دولت ترامپ، سیاست های جریان وابسته به خود را با دولت عربستان و اسراییل هماهنگ کرده بودند و مشخص نیست چه تحولی رخ داده که به ناگهان خواب نما شده و به این ترفند جدید تبلیغاتی متوسل شده اند. نکته دیگر اینکه طرفداران رضا پهلوی با توجه به شعارهای اعتراضات مردمی در چند سال گذشته ادعا می کنند که مردم دوران سلطنت رضا و محمدرضا پهلوی را مثبت ارزیابی می کنند و بر پایه همین ارزیابی همین چند روز پیش رضا پهلوی مطلبی ستایش آمیز را با تقدیر از پدر بزرگش انتشار داد. این تناقض که از یک طرف به ستایش از دوران سلطنت ادامه داد و از طرف دیگر با اظهارات دوپهلو به نفی این سیستم پرداخت سوالاتی را در ذهن به وجود می آورد. چنانچه طرفداران رضا پهلوی معتقدند اکثریت مردم طرفدار این جریان هستند باید مردم را دعوت به اعتصاب و نافرمانی مدنی بکنند نه با حمایت از مرتجعان و جنگ طلبان در دولت ترامپ و حامیان آنها در منطقه عملا فشار را به مردم ایران تحمیل کنند. رضا پهلوی برای اولین بار نیست که چنین پروژه های چلوکبابی را رونمایی می کند. وی قبلا چندین مرتبه برنامه هایی را ارایه داد که در نهایت به بایگانی فرستاده شد. مورد اخیر که باید آن را پروژه استیصال این جریان قلمداد کرد از همین الان به بایگانی رفته است اما تفاوت این مورد جدید با موارد قبلی این است که واقعیت سیاسی میهن ما را بیشتر آشکار ساخت. به همین مقاله آقای نگهدار نظری بیندازیم و بار دیگر فضای رسانه ای را هم مرور کنیم به راحتی متوجه خواهیم شد که اکثریت فعالان سیاسی مدعی آزادی و دمکراسی در نهایت مردم را دعوت به قبول استبداد از نوع ولایت فقیهی یا سلطنتی با روتوش جمهوری خواهی می کنند. ایجاد دگرگونی و تحولات ریشه ای در جامعه با کمپین های مجازی و پروژهای غیر واقع بینانه میسر نمی شود. تحولات اجتماعی به صورت اراده گرایانه متحقق نمی شود و این مهم نیازمند فراهم آوردن زمینه هایی است که حضور فیزیکی اقشار اجتماعی را موجب بشود. با توجه به ضعف های موجود در صحنه سیاسی ایران، چشم انداز امیدوار کننده فعلا وجود ندارد. اپوزیسیون مترقی عملا به محاق رفته است و عرصه برای تاخت و تاز نیروهای مستبد و مرتجع و طرفداراستبداد فراهم شده است. نقش رسانههای پرمخاطب همچون بی بی سی و ایران اینترنشنال و رادیو فردا و صدای آمریکا برای کانالیزه کردن تحولات احتمالی به نفع دولت هایی که تامین کننده مالی این رسانهها هستند وضعیت را به مراتب دشوار کرده است. با توجه به این واقعیت ها باید اذعان کرد در شرایط حاضر حتی اگر ما شاهد تحولاتی باشیم این بدان معنا نیست که دمکراسی و آزادی دستاورد این تحولات خواهد بود.
فواد گرامی!
اگر اشتباه نکنم، این اولین کامنتیست که پای نوشتهای میگذارم و قطعاً آخرینِ آن خواهد بود.
بگذارید ازتان سوأل کنم: شما را چه میشود؛ ما را چه میشود، آدمهایی را به رسمیت میشناسیم و مقالاتشان را منتشر میکنیم که بایستی سی سال پیش به بخش خاکستری تاریخ پیوسته باشند؟
فواد گرامی!
آشنایی من با شما محدود به دو سمینار میباشد و از این روی نمیتوانم قضاوت درستی نسبت به شما داشته باشم، اما در همان دو دیدارِ از راه دور، شما را در رابطه با مطالبی که مینویسید و رویشان پافشاری میکنید، انسان صادقی یافتم. به باور من شما به قرائت معینی از دموکراسی باور و التزام عملی دارید و با اینکه دیدگاهها و الویتهای سیاسی من با شما متفاوت است، اما حتم دارم که از هماکنون مشغول بافتن طناب دار برای مخالفان سیاسیتان برای ایرانِ آباد و آزادِ فردا نیستید.
فواد گرامی!
اصل دموکراسی حکم میکند که بسیاری از مقالات را در نشریاتمان منتشر نکنیم، ضمن آنکه دورِ بسیاری از آدمها را باید خطّ قرمز بکشیم. باور کنید دست و دلام نمیرود اسم این آقا را اینجا بنویسم، اما اما اصل دموکراسی با هر قرائت و خوانشی به ما نهیب میزند که بعد از سالها تأخیر، باید بپذیریم که فرخ نگهدار (ها) نبایستی در معادلات سیاسی، اجتماعی ما محلی از اعراب داشته باشند.
باور کنید، اگر پای نوشتهٔ ایشان دهها نقد نوشته شود؛ صدها دشنام داده شود، ضمن اینکه این کامنتها این آقا را راضی می کند، این عمل برای شما باخت- باخت است و برای ایشان بُرد- برد.
فواد گرامی!
من و شما در بهترین حالت، چند سال دیگر حضور اجتماعی خواهیم داشت و بعد ( و باز در بهترین حالت ) بازنشسته خواهیم شد. بیایید روی این اصول دموکراتیک فکر کنید و روی آن یک موضع انسانی اتخاذ نمایید.
حذف نوشتههای فرخ نگهدار، حذف یک اندیشه نیست، بلکه احترام گذاشتن به فکر و اندیشه و اصالت انسانیست.
با احترام
امضاء محفوظ
ما موافق با سانسور نیستیم!
هر کس اجازه دارد نظر بدهد و ما معتقدیم که میتوانیم تحلیل کنیم و نظرات را ارزیابی!
با درود….تاریخ هم علم است…ماتریالیستی است…از کهنه به نو…سالها نیرویی می تواند سد راه بشریت ومردم شود اما نمی تواند جلوی پیشرفت وتکامل آن را بگیرد….ابزار آن وقایع می باشد….همانطور که فایل صوتی منتظری چهره کریه جنایتکار جمهوری اسلامی را بیش از پیش آشکار کرد ,فایل صوتی رضا پهلوی هم کار را برای سلطنت طلبان تمام کرد…حالا فقط ارتجاع حاکم رو در روی جنبش دمکراتیک مردم قرار گرفته است…پیش به سوی جبهه اتحاد چپ (دمکراتیک_رادیکال) ایران….هر چند که ساختار آینده باید نکات ذیل را در نظر داشته باشد….. https://tamasha.com/v/ONbNY http://cclip.ir/v/3135515
من فکر میکنم آقای نگهدار بجای این که این همه زحمت به خودشان بدهند، به آقای رضاپهلوی توصیه میکردند که حال که از مقام «رضاشاه دوم» کناره گیری کرده اند، بیایند نام شان را بگذارند «فرخ نگهدار دوم!» راحت تر نیست؟ توصیه های آقای نگهدار چیزی بجز این نیست که آقای رضاپهلوی تمام و کمال نظرات آقای نگهدار را بپذیرد. خب شما که دیگر چیزی از او باقی نمیگذارید! پس خودش چه؟ آقای نگهدار در طیف جمهوریخواهان چند درصد این مواضع شما را قبول دارند که چنین شرط و شروطی را گذاشته اید؟ تا جایی که میدانم مواضع شما حتا نزد بسیاری چپهای معتدل هم دارای اعتبار نیست که از یک سلطنت طلب سابق انتظار دارید یکشبه پشت پا بزند به هرآنچه که بوده. هول نشوید برادر. رضا پهلوی تنها گفته است نظام جمهوری را بهتر میداند و تمایل ندارد مسئولیتی بعنوان پادشاه بعهده بگیرد. ایشان شده است یک فرد عادی مثل دیگران. یک ایرانی عادی. شما چه اصراری دارید که از میان میلیونها ایرانی روی این ایرانی عادی آقای رضاپهلوی زوم کنید؟ او دیگر از هرآنچه که بوده کنار کشیده و با هر گونه معیار سیاسی نه وزنه سیاسی است و نه هواداری دارد و نه مقام سیاسی. موافق بودن این ایرانی عادی با سخنان شما چه تاثیری میتواند بر سرنوشت کشور داشته باشد؟ شما بروید با دوتا آدم صاحبنام و صاحب سابقه در میان جمهوریخواهان این سخنها را در میان بگذارید. ایشون تازه از راه رسیده اند و کلاس اول جمهوریخواهی نشسته اند و تا جایی که من میدانم نمیخواهند در این رشته ادامه تحصیل بدهند و فعالیتی کنند. اگر میخواستند فعالیت کنند که همان جایی که بودند بالاخره یک وزنی داشتند. اما من میدانم شما برای چه میخواهید با رضا پهلوی رو در رو بنشینید. میخواهید هرآنچه در دوران پهلوی ها شده بدون توجه به سازندگی ها، فقط مسائل حقوق بشری را بیرون بکشید و توی سر رضاپهلوی بکوبید و له اش کنید و خوب که به هدف تان رسیدید و چیزی از او باقی نگذاشتید تفاله اش را بندازید دور. میدانم.. شاید کینه سالها در دل شما را وسوسه میکند. ولی شرط انصاف نیست. بگذارید زندگی اش را بکند. او هم مثل بقیه مردم در ایران حق دارد بگوید نه به جمهوری اسلامی. شما این سخنها و توصیه ها را به ایرانیان داخل کشور بکنید که روز به روز تعدادشان دارد بیشتر میشود و گرسنگی و کمبود میکشند و به جمهوری اسلامی نه میگویند. شما رفتار یک انسان مهر طلب را دارید. آنهم طلب مهر از سیاه کام ترین حکام روی زمین.
یکی از خطا اینست که تمام تخم مرغ ها در سبد فردی به نام رضا پهلوی گذاشت
اگر بعدن این فرد با یک تبانی با سپاه کار دگر کرد
اینکارش مرگی برای اپوزیسیون نیست ؟
حتا سلطنت طلبان افراطی هم همه تخم مرغهای شان را در سبد فردی بنام رضاپهلوی نگذاشته اند. در هیچ منشوری از گروههای طرفدار نظام پادشاهی نمی بینید که رضا پهلوی را جایی مانند محمدرضاشاه یا رضاشاه نهاده باشند. در نهایت جایی دارد که یک رئیس جمهوری در کشوری جمهوری دارد که در آن نخست وزیر مسئول اجرایی است و رئیس جمهور رئیس سمبولیک کشور در حد دریافت کننده استوار نامه یک سفیر است. یک امر تشریفاتی. اگر رضاپهلوی با سپاه تبانی کرد میشود همین که امروز کرده. یعنی از آنچه بوده استعفا داده. آیا کسی ضرر کرد؟ آیا در مبارزه با جمهوری اسلامی دستکم از نگاه جمهوریخواهان خللی بوجود آمد؟ اگر خلل باشد پس این همه استقبال جمهوریخواهان از این حرکت رضا پهلوی از چه رو است؟ رضا پهلوی اگر با سپاه تبانی کند مردم ایران کور نیستند و قبل از همه خود سلطنت طلبان او را ذبح خواهند کرد این را به شما اطمینان میدهم. و راه مبارزه با جمهوری اسلامی هم همچنان ادامه خواهد یافت این بار بدون رضاپهلوی.
یک توصیه در جواب ۴ توصیه: آقای نگهدار لطفا باز نشسته شوید
آقای “تحلیلگر سیاسی”، فدایی اسبق،توده ای سابق ،جمهوری خواه فعلی نظام مورد علاقه شما حتی جمعیت امیرالمومنین رو تحمل نمیکنه.کجای کاری؟ گرچه کار از اندرز به شما گذشته چرا که: رشته ای بر گردنت افکنده “دوست” می روی هر جا که خاطرخواه اوست
دی ۹۶ و ابان ۹۸ و تسخیر خیابان ها توسط کارگران و اقشار فرو دست جامعه چنان سهمگین بودند که حتا امروز پس لرزه ها و امواج ان را دریافت میکنیم
۱-پایان مشروعیت سیاسی نظام فاسد اسلامی و بحران همه جانبه ان
۲- تغییر موضع بخشی از اپوزیسون راست و چپ ، رضا پهلوی و حزب استالینیست توده !
اما برای دلالان و واسطه هایی ولایت فقیه و سرمایه داری غرب – فرخ نگهدار و دوستانش- هیچ چیز تغییر نکرده است و کماکان تنها راه حل ، تبانی و سازش با فاشیسم اسلامی است !
اگر اقای نگهدار نام خود را از این نوشته بردارد گمان می رود یکی از تبلیغات چیهای رژیم نوشته باشد شما که برای رنج و درد و فقر مردم دل می سوزانید نه تنها رژیم را مسئول ان نمی دانید تازه راه حل را در تشویق مذاکره مخالفان با ؤزیم می دانید ؟؟؟؟؟شما همصدا با لابی های های رزیم تمام تلاشتان این است که فاسدترین و سرکوبگرانه ترین رژیم ایران در صد سال گذشته را سرپا نگه دارید تا هم چنان به جنایت کاری و نابودی کشور و اشوب در منطقه غارت منابع کشور ادامه دهد و شما و هم اندیشانتان در اروپا لم بدهید وادای ازادی خواهی و دفاع از کارگران را در اورید . یک بار رفتید و با خمینی هنکاری کردید و به جنبش دمکراتیک و چپ ایران ضربه های سهمگین زدید اکنون بهتر است دستکم از پشتیبانی از دژخیمان رفقای خود دست بردارید .
آقای نگهدار به اندازه کافی برای ایران و ایرانی زحمت کشیدن موقعی که امام خمینیشون را آوردن ایران. حالا اجازه بدن دیگران اظهار نظر بدهند
پرسشی است آیا جمهوری خواهی رضا پهلوی یک تاکتیک فریبکارانه یا انتخابی فرصت طلبانه یا بازی در زمین باندهای خاص اقتدارگرایی حاکمیت فعلی حاکم بر ایران است یا خیر تجربه ۴۲ ساله باعث شده نگرش جمهوری خواهی در ایشان پرورانده شود؟
هرچه هست گذر زمان این ادعای رضا پهلوی را مشخص می کند و مشخص خواهد شد که اعمال ایشان نتیجه مثبتی برای جامعه ایران داشته و یا خیر و ایشان هم چون اسلافش روش های مخربی را پی ریزی کرده می کند.
برای اینکه نتیجه ای از بحث حاصل شود نیاز به آوردن مطالبی است.
گذشته را به یاد می آوریم آنهم گذشته ای که پدران ما مشروطه را آفریدند، مشروطه ای که شعار آزادی ،دمکراسی و عدالت اجتماعی خواهی را پی ریزی کرد و نسل های بعدی نیز در پی تحقق این شعار رفتند و….
در مشروطه نهادی بنام پادشاهی تعریف شد و وجودش ،عامل وحدت کشور در نظر گرفته شد و عامل وحدت، مسئولیت اجرایی چندانی برایش تعریف نشد که با ظهور رضا شاه و محمد رضا شاه و با کردار و نگرششان عملن بساط پادشاهی مشروطه را در این کشور برچیدند
و بجای آن پادشاهی استبدادی را احیا کردند که این دو نفر با روش استبدادیشان هنرمندانه جامعه را به مرحله انفجار برسانند که نتیجه انفجار در سال ۵۷ باعث شد بساط پادشاهی استبدادی تو سط مردم برچیده شود و…
یاد آوری پادشاهی مشروطه و دنباله آن که پادشاهی استبدادی بود به این منظور است که وقتی رضا پهلوی ادعای وراثت کند ارث او پادشاهی استبداد ی بیش نخواهد بود یعنی ایشان فقط وارث استبداد است و ارث او فقط استبداد است که شاید بعد از ۴۲ سال رضا پهلوی متوجه شده این ارثی که او دنبالش است استبدادی بیش نیست که در دنیای جدید حتی حامیان قبلی پدرش و پدر بزرگش حاضر نیستند روی ارثش و میراث داریش سرمایه گذاری کنند (حتی ترامپ او را در هیچ مرحله ای بحساب نیاورد)پس اگر بخواهد روی ارثش ادعای کند و یا مانوری دهد، ادعا و مانورش طنزی بیش نمی آفریند که شاید با یک خردگرایی محاسباتی به این نتیجه رسیده که اگر بخواهد در بازی هایی به بازی گرفته شود باید ارث و میراثش که در تاریخ ایران هم مشروعیت نداشته کنار بگذارد و روش دیگری را پی بگیرد که روش دیگر هم باید در جمهوری خواهی باشد و…
اگر جمهوریت خواهی ایشان در آزادی خواهی و پذیرش تکثرگرایی در حوزه سیاست و اندیشه ریشه داشته باشد، می شود به جمهوری خواهی ایشان امیدوار بود و گرنه ادعایش دکانی است برای بودن و به بازی گرفتنش در بازی های سیاسی و…..
در دنیائی که «بهترین » حکومت های پادشاهی پارلمانی و سلطنتی چون انگلستان و اسپانیا سراپا عیب و ایرادند.
از یک طرف جهان شاهد فرار پادشاه سابق اسپانیا خوان کارلوس به کشور های عربی به خاطر گرفتن رشوه می باشد.
در طرف دیگر در انگلستان موضوع نژاد پرستی کاخ ملک الیزابت این روزها سوژه رسانه های بزرگ ست.
معلوم نیست پهلوی پرستان به چه چیز حکومت های استبدادی ضد مردمی و ضد مشروطه ی پهلوی ها می نازند؟ جز جو سازی و تفرقه افکنی کار یاز دستشان بر میاید؟
این ها بهانه ای شده اند که حکومت فاشیستی ولایت فقیه در پاسخ به مبارزات دائمی مردم در نهایت بلاهت مردم را از «لولوی» بازگشت حکومت پادشاهی و طاغوتی می ترساند.
بدیهی ست که همه به این حرفهای مبتذل حکومت دروغگو و بی آبرو می خندند.
در واقع از فردای ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ بخشی از مردم باور داشتند که بعداز شاه نوبت دو حانیت مرتجع ست.
۴۲ سال طول کشید که امروز اکثریت مردم در کنار گذاشتن حکومت دینی به توافق رسیدند.
امان از دست «نگهدار» ها که برای حفط حکومت ولایت فقیه دلواپس ست.
وای بر آنها که مبارزات ضد استبدادی بعداز مشروطه و خصوصا زمان آریامهر را فراموش کرده و معلوم نیست به چه دلیل برای حکومت های فاسد پادشاهی انگلیس و اسپانیا دروغزنی می کنند تا حکومت پادشاهی در ایران بازسازی شود.
زنده باد مبارزات آزادیخواهانه و ضد استبدادی مردم ایران
پاسخ به آقای نگهدار
شما در پایان این نوشته خود «اتحاد جمهوریخواهان ایران» را بعنوان پیگیرین ترین نیرو در دعوت همگان به حمایت از گفتگوی مخالفان با حکومت و حکومت با آمریکا توصیف کرده اید.
نگارنده ی این یادداشت به عنوان یکی از امضا کنندگان منشور ۱۰ ماده ای اتحاد جمهوریخواهان ایران در سال ۱۳۸۲/ ۲۰۰۳ میلادی تعجب می کند که شما که منشور آجا را زیر پا گذاشتید و بر خلاف اهداف منشور که بخشی از آن در زیر این نوشته آمده ست به تک روی های خود ادامه دادید …. طوری از اتحاد جمهوریخواهان ایران می نویسید که گویا در این ۱۸ سال این اتحاد «گسترده » تر و «مقبول» تر از پیش شده ست:
[ یکی ازعلل “بن بست اصلاحات” سرسختی اقتدارگرایان در تداوم استبداد است، اما علل دیگر آنرا باید در محدودیت برنامه سیاسی اصلاح طلبان، تناقضات نظری، اتکای یک سویه بر ظرفیت های قانون اساسی و کم توجهی به سازماندهی نیروهای جامعه مدنی جستجو کرد. این تجربه نشان داد که اصلاحات تدریجی و قانونی به میانجی مجلس و قوه مجریه، بدون تکیه به نیروی سازمان یافته مردم و تغییرات بنیادی در قانون اساسی به سرانجام نخواهد رسید. ساختار سیاسی و قانون اساسی جمهوری اسلامی که دین و دولت را درهم آمیخته و برپایه تبعیض میان شهروندان بناشده است، نمی تواند مبنای تدوین قوانین و تنظیم مناسبات اجتماعی به شیوه ای امروزی و مردمسالارانه باشد.
امروز ولایت فقیه و نهادهای وابسته به آن بزرگترین مانع در راه استقرار مردمسالاری و ثبات و پیشرفت کشورند. ایستادگی آنان در برابر آراء ملت و جنبش اصلاحات به جدال فرساینده بین جناح ها، عدم هماهنگی دستگاهها و از دست رفتن اعتماد مردم انجامیده و اساس مشروعیت نظام را فروریخته است.] پایان نقل قول از منشور آجا ـ سال ۱۳۸۲
۱۸ سال از انتشار منشور اتحاد جمهریخواهان گدشت و فرصت ها را سوزاندید.
شما بر خلاف قرارهای منشور آجا برای دفاع از حکومت ولایت فقیه و اصلاح طلبان انواع موضع گیری های تفرقه افکنانه و اتحاد شکنانه را گرفتید.
ولی مردم عرفی و مترقی در ایران به مبارزات به حق خود علیه حکومت فاسد و مرتجع و کشتار ادامه دادند.
تصادفی نیست که شما و طرفداران استمرار حکومت دینی کاری به وقایع و اعتراضات ۱۳۹۶ و ۱۳۹۸ ندارید.
پهلوی پرستان نیز از کنار جنبش های مردمی داخل ایران علیه حکومت بیشرم می گذرند.
در گذشته بارها تکرار کردیم که انگیزه ی مردم عرفی برای شرکت در انتخابات دوم خرداد ۷۶ به کلی با ۱۳۸۸ متفاوت بود.
شما باید بدانید که مردم عرفی در سال ۱۳۸۴ با شرکت نکردن در انتخابات به اصلاح طلبان فهماندند که آنها در مقابل ولی فقیه کار آمد نبودند. احمدی نژاد حتی رفسنجانی را نیز شکست داد و انتخاب شد.
شما خوب می دانید که مردم عرفی در سال ۱۳۸۸ با انگیزه ای قوی تر از دوم خرداد۷۶ به انتخابات روی آوردند فقط و فقط برای جلوگیری از انتخاب رئیس جمهور مفتضح ولی فقیه محمود احمدی نژاد که در سراسر جهان آبروی ایرانی ها را برده بود. کسی که با موضوع گیری های احمقانه خود بوئی از آدمیت نبرده بود . رکورد مشارکت در تاریخ انتخابات حکومت فاسد جمهوری اسلامی شکسته شد ولی با تقلب بزرگ بی نتیجه ماند .
بدین لحاط لفاظی های شما با انتخابات و نهاد انتخابات در حکومت ولایت فقیه بیشتر به حرفهای فکاهی و اسباب خنده شبیه شده ست.
مردم راه خود را برای گذار از حکومت کشتار اسلامی در ایران ادامه می دهند.
شما تا می توانید برای بقای حکومت ولایت فقیه مایه بگذارید
ما به هر نوع حکومت تمامیت خواه نه می گوئیم.
از جنبش های واقعا موجود در ایران حمایت می کنیم.
به امید نزدیکی نیروهای خارج از کشور به یکدیگر علیه حکومت اسلامی
بابک مهرانی
بابک مهرانی عزیز
مفصل نوشتید. اما معلوم نکردید که بالاخره ضرورت اعمال فشار و تلاش برای برقراری گفتگو میان حکومت و مخالفان را قبول دارید یا نه؟ آیا ضرورت ترویج گفتگوی علنی میان مخالفان را میپذیرید یا نه.
خط آخر نوشته آقای مهرانی جواب سوالات جنابعالی است!
من برایتان متاسفم که اینچنین… با مسائل سیاسی در ایران برخورد می کنید!
اصلاحطلبان داخلی نمیتوانند با فشار
حکومت را مجبور به گفتگو کنند تا چه رسد سکولارهای متنوع خارج از کشور!
این حکومت خیلی وقت استکه نکته مثبتی در خود ندارد و مردم هم به آن پی برده اند ،حال وظیفه افرادی مانند شماست که در صف مردم مبارزه را هدایت کنید!!!
آقای پهلوی حد اقل شجاعت نه گفتن به جمهوری اسلامی ونه گفتن به حکومت شاهنشاهی را دارد!
کیای گرامی!
در پاسخ به بابک مهرانی نوشتم، اگر شما بحث مذاکره (و نه دیالوگ) را در سطح استراتژی مطرح کنید و طرفدار گذار مسالمت آمیز هم باشید حتما مذاکره با حکومت، هرچه قدر هم خونریز، جزو وظایف شماست.
در این جا اضافه می کنم اگر شما بحث گفتگو (و نه مذاکره) را به مثابه فرهنگ مطرح کنید، این نیاز به رضایت طرف مقابل و توانمندی شما هیچ ربطی ندارد. ما مخالفان را به گفتگو فرامی خوانیم چون حق موجودیت آنان را به رسمیت می شناسیم. کسی که بایکوت می کند بعد از دسترسی به قدرت کشتار می کند. این که طرف مقابل تن نمی دهد یا جواب نمی دهد دلیل آن نیست که ما دست برداریم یا آنان را مورد خطاب قرار ندهیم و مثل آنها از مباحثه امنتاع کنیم.
همانگونه که در توصیه ها به رضا پهلوی گفتم، معنای امتناع او از گفتگوی رو در رو با مخالفان بوی بد می دهد. این همان منشی است که آقای خمینی قبل از انقلاب پیشه کرد. او قبل از گرفتن قدرت هرگز در ملاء عام با مخالفان بحث نکرد، حتی آنان را خطاب هم قرار نداد. این نشانه خیلی گویایی است برای ما که بدانیم کدام رهبر دموکراسی را می پذیرد و کدام یک فقط در حرف می پذیرد.
باز هم تاکید می کنم معنای نفی گفتگو با رهبرن احزاب حکومتی و پیراحکومتی، یا رهبر پهلوی گرایان، رد و نفی حق حیات، حضور و مشارکت اسلام گرایان طرفدار جمهوری اسلامی، و سلطنت طلبان طرفدار نظام سابق است.
به یاد اوریم که مجاهدین خلق که دهه هاست هرگونه ارتباط، دیالوگ مستقیم، مذاکره، و توافق با همه نیروهای سیاسی کشور را نفی کرده اند بارز ترین نمونه نیروهای استبداد گرایی هستند که حتی در دورن خود هم هیچ کور سوی نقدی را تحمل نمی کنند.
شما ظاهرا هنوز به استراتژی ” اتحاد ،انتقاد” اعتقاد دارید ،در صورتیکه آن با حمله حاکمیت به حزب پایان یافت.
اکنون شاید سرنگونی قهر آمیز شعار مناسبی باشد چون آنطرف با قدرت وحشیانه دنبال می کند و استراتژی خود ساخته ولایت را پیش می برد ، درست مانند داعش!
دریچه مذاکره و گفتگو با حاکمیت تنگتر از آنست که می بینیم .
شیوه های مبارزه و اتحاد در اپوزیسیون راهی است که ظاهرا در جلوی ما قرار گرفته است ،هر چقدر هم هزینه بردار باشد ،هزینه اش از این حالت بیشتر نیست.
آقای نگهدار ،
با تشکر که نظرها را می خوانید.
مذاکره با چنین حکومتی بی اعتناَئی به جنبش دادخواهی قربانیان و خانواده ی یاران جان باخته ی ماست . حکومت کشتار باید باتهام جنایت بشری محاکنه شود.
ما با مشروعه خواهان آدمکش کاری نداریم !
ما فدائیان خلق در ۱۲ فرودین ۵۸ همه پرسی غیر قانونی و تحمیلی خمینی را تحریم کردیم.
یاران ما مانند هزاران نیروی مترقی عرفی و متمدن منتظر تشکیل مجلس موسسان بودند که نمایندگان آحاد مردم در آن شرکت کنند و قانون اساسی جدید نوشته شود.
نیروهای مذهبی و ملی در عوالم حکومت اسلامی و تعلقات شخصی در همه پرسی فرمایشی خمینی که برای گرفتن تائیدیه و چک سفید از مردم صورت گرفت شرکت کردند.بدون اینکه قانون اساسی «جمهوری اسلامی » که به آن رای «آری » دادند تدوین شده باشد.
شوربختانه اهداف شریف انفلاب مشروطه و انقلاب بهمن ۵۷ با سیاست های بغایت انحرافی و ضد دموکراتیک ما و دیگر جریانات سیاسی در قبال تشکیل مجس خبرگان و تدرین قانون اساسی ارتجاعی حکومت اسلامی موجب قدرت گرفتن ارتجاعی ترین اقشار اجتماعی به رهبری روحانیت شد که همه می دانند جز حافظ شیرازی……
شما در کنار گذاشتن حکومت مشروعه خواهان ۴۲ سال غفلت کره اید و صحبت از مذاکره با چنین حکومتی بی اعتناَئی به جنبش دادخواهی قربانیان و خانواده ی یاران جان باخته ی ما می باشد که حکومت باید باتهام جنایت بشری محاکنه شود.
بابک مهرانی
بابک مهرانی عزیز
ممنون از پاسخ
به نظر من گذار از هر نظامی، بدون مذاکره میان حکومت موجود و حکومت بعدی، قطعا مسالمت آمیز نخواهد بود. آیا شما این حرف را قبول داری؟ می توان مذاکره با حکومت و موضوع گذار مسالمت امیز را یک جا رد کرد. می توان گذار را کلا کنار گذاشت و مذاکره هم کنار گذاشت. می توان گذار را به شیوه های قهرآمیز پی گرفت. اما نمی توان هم گذار مسالمت آمیز را پی گرفت و هم هرگونه مذاکره با حکومت مستقر را نفی کرد.
توجه کن که من این بحث را در مورد ما و جمهوری اسلامی طرح نمی کنم. بحث تجربه بشری است.
آقای نگهدار !
در کامنت قبلی نوشتم که حکومت اسلامی بخاطر اتهامات جنایات بشری باید محاکمه شود. تمام.
شما را از کنار این موضوع رندانه رد میشوید و حرف را عوض می کنید و راجع به گذار مسالمت می نویسید. که سالها برانداز برانداز کردید !
اینطور که نمی توان بحث کرد .
کفایت مذاکرات !
با آرزوی نزدیکی پیروزمندانه ی نیروهای مخالف حکومت کشتار اسلامی در ایران و خارج برای رسیدن به حکومتی مردمی و شایسته مردم ایران.
بابک مهرانی
با سلام
مذاکره با حاکمیت یک مسئله عادی ونرمال است چه از طرف اصلاح طلبی و چه از منظر سرنگون طلبان , اگر لازم باشد می تواند انجام شود و شرایط خاص خودش را دارد و هیچ کس نمی تواند بگوید در روش مبارزاتی من اصلن مذاکره جایی ندارد.
ولی با این رژیم باید از تجربه گذشته استفاده کرد. تجربه سازمان فداییان خلق اکثریت و حزب توده ایران با مذاکراتشون با رژیم , قبل از حمله وحشیانه و قتل عام اعضا وهوادارانشون از یک طرف . و مذاکرات حزب دمکرات کردستان ایران با رژیم و ترور مذاکره کنندگان توسط رژیم ,و سرکوب هزاران حرکت وتجمع مسالمت آمیز مردم برای مذاکره و گفتگو با مسئولین در طی این ۴۲ سال. را باید مد نظر گرفت.
با تشکر.
از لحاظ نظری حق با آقای نگهدار است. سوال اینجاست که چرا تابحال خودشان برای «مذاکره با حکومت» پیشقدم نشده اند؟ اتفاقا وسایلش هم مهیاست! یه توک پا تشیف بیارن رستوران میکونوس حتما نظام با ایشون مذاکره خواهد کرد. بنده با روح صادق شرفکندی تماس میگیرم که بعنوان ناظر بیطرف حضور داشته باشند که پس از مذاکرات در راه بهشت با روح آقای نگهدار باهم قدم بزنند که ایشان در محیط جدید احساس غریبگی نکنند. ازشون قول میگیرم که آن فحش ناموس را هم حین شلیک مذاکره بر زبان نیاورند که در نوشته آقای نگهدار میخوانیم که به این خاطر خیلی از سلطنت طلبان افراطی رنجور شده اند. عه.. از اتاق فرمان میگویند که روح آقای قاسملو هتل هیلتون وین را پیشنهاد کرده اند. بهرحال در های مذاکره همیشه باز است و حق با رفیق نگهدار است. اپوزیسیون نباید این فرصتهای طلایی را از دست بدهد.
محسن عزیز
فرخ نگهدار هرگز به «مذاکره مخفی» با حکومت اعتقادی نداشته و به دعوت رضا پهلوی به گفتگوی خصوصی هم همیشه پاسخ منفی داده است. من مکرر تکرار کرده ام که موافق گفتگوی علنی با تمام مخالفان سیاسی ایرانی و غیر ایرانی هستم. حتی به درخواست جان بولتون هم جواب مثبت دادم مشروط بر این که علنی باشد. ما باید از گفتگوی علنی با هر گروهی استقبال کنیم. این کار بسیار سودمند است و به شفافیت و دموکراسی و همگرایی نیروها کمک می شکند.
همین چندی پیش نقدی نوشتم بر بیانیه ۲۴ نفره در مورد سیاست خارجی، آقای دکتر مهدی نوربخش، از محرران و امضا کنندگان بیانیه نقد مرا پاسخ گفت و من هم دوباره بر نقد ایشان توضیحاتی نوشتم. آخرین پاسخ ایشان هنوز در نشریه وزین زیتون درج است. این گفتگوهای رفت و برگشت خصلت هم اندیشی به خود گرفت، به صیقل خوردن مواضع، به فهم بهتر و نزدیکی بیشتر کمک کرد.
منظور این که:
اولا گفتگوی علنی با مذاکره مخفی یکی است. مذاکره مخفی با حکومت کاری خطرناک است.
ثانیا گفتگوی علنی با حکومت اشتباه نیست. حتی اگر حکومت حاضر نیست، که نیست،
سوم این که اگر حکومت به گفتگوی علنی تن نداد ما باید مسئولین حکومت را به نام مورد خطاب قرار دهیم و حرف هایمان را بزنیم.
چهارم این که فکر نکنیم گفتگوی علنی با سلطنت طلبان و غیره، حتما ستیزه جویانه است و به افشاگری و تقابل می انجامد. یقین دارم که گفتگوی علنی بسیار مفید است و هرگاه تداوم یابد هم پایه های دموکراسی ایرانی را مستقر و تحکیم خواهد کرد.
آقای بابک مهرانی در تقابلی با آقای نگهدار نکته ای را بیان کرد که چنانچه موضوع این نکته پایه تحلیل های ایشان باشد باید گفت تحلیل هایش و انتقادهایش پرسش برانگیز است؛
ایشان گفته اند در ۸۴ مردم قهر کردند این قهر باعث پیروزی فردی به نام احمدی نژاد شد
باید ببینیم این ادعای آقای مهرانی درست است یا خیر!
در سال ۸۴ با مدیریت خاصی ، بیت و برنامه ریزی سپاه
چهار نفر به نام های رضایی و لاریجانی و قالیباف و فرد ناشناخته برای افراد جامعه به نام احمدی نژادرا آماده کردند و گفتند در دور اول باید با یک تقلب یکی از آنها را مقابل رفسنجانی قرار دهیم و در دور دوم هم با تقلب نیروی مورد نظرمان را به پیروزی برسانیم و چون مردم حساسیتی نسبت به رفسنجانی ندارند نسبت به تقلب در مرحله دوم عکس عملی نشان نمی دهند
که جالب است از بین چهار نفرشان در لحظه آخر اجرای پروژه به نام احمدی نژاد رقم زدند به سه تای دیگر گفتند بروید کنار و ….
اما سپاه می دانستند رفسنجانی هنوز در بین جامعه سنتی پایگاهی دارد و یکی از افرادی خواهد در مرحله اول رای بالایی می آورد
به همین خاطر روی وجود رفسنجای در دور دوم برنامه ریزی کردند و….
در مورد قهر کردن که مهرانی ادعا کرد باید گفت با توجه به آمارها
قهری در کار نبود بل با ادعایی که تیم اقتصادی کروبی در مورد یارانه و دادن ۷۰ هزار تومان از پول نفت به مردم دادند مشارکت بالا شکل گرفت
که کروبی هم نفر دوم شد و بقیه ماجرای تقلب
اما در دوره اول یک فراوانی کاندید باعث شد رای های زیادی که اکثر مخالف برنامه بیت و سپاه بودند سرشکن شوند بین کاندید های موجود
معین نزدیک به چهار میلیون مهر علی زاده یک میلیون
رای کروبی و نزدیک به ۷ میلیون
که تقلب باعث شد رایش برای احمدی نژاد خوانده شود
و رای رفسنجانی که زیاد تر از بقیه بود؛
که اگر اتحادی بین آنها بود
و یک نفر را در مقابل چهار نفر بیت معرفی می کردند در همان دور اول کار تمام می شد و تقلب برای فردی بنام احمدی نژاد موضوعیت نمی یافت و….
پس در سال ۸۴ قهری در کار نبود
که با تجربه وقایع سال۸۴ در سال ۸۸ اتحادی روی یک نفر شکل گرفت که منجر به پیروز میرحسین و در همان دور اول شد و کار تمام شد
که سپاه و حاکمیت تمامیت خواه چون این نتیجه را نمی خواستند مجبور به کودتا شدند و اعتراض مردم نیز شکل گرفت و…
گزارش شما مربوط به سال ۸۴ دقیق نیست.
در سال ۸۴ انتخابات به دو دور کشیده شد.
در دور اول ( مشارکت ۶۳ ٪) معین کاندید اصلاح طلبان و کروبی ، لاریجانی و قالباف حذف شدند. در سال ۷۶ و دوم خرداد ۸۰ ٪ !!!
میزان مشارکت سال ۸۴ با سال ۷۶و ۸۰ قابل مقایسه نبود.
در دور دوم فقط ۵۹ ٪ مشارکت کردند.
نیروهای عرفی و مترقی که هیچوقت در گذشته و قبل از ۷۶ در انتخابات شرکت نکرده بودند دوباره کنار کشیدند. مشارکت از ۸۰ در صد سقوط کرد!!!!
ابراهیم نبوی ، مسعود بهنود و اصلاح طلبان راجع به شرکت نکردن مردم در انتخابات مثل ۷۶ و ۸۰ خیلی نوشتند.
بهر صورت احمدی نژاد و رفسنجانی در دور دوم رقابت کردند.
اگر وقت داشته باشی و مطالبم را در مورد انتخابات سال۸۴ مجدد مطالعه کنید مطالبم بر اساس دور اول و دور دوم و بازی بیت و سپاه در سال ۸۴ آورده شده است و اگر ریزشی بوده آمار نشان از ریزش زیادی نمی دهد
ناکامی در مقابل بازی بیت و سپاه ناشی از چیز دیگری بود
شاد و تندرست باشی
آین آقای رژیم نگهدار هر تغییر مثبت در اتحاد بین گروههای اپوزیسیون را به اصلاح شدن رژیم اسلامی بربری ربط میده. خوب این هم یک نظریه دیگه که خامنه ای یکدفعه دمکرات میشه.