جریان مشروطه سلطنتی مدعی سکولار دموکراسی و نیروی جمهوری خواه سکولار دموکرات در عین اشتراکاتی که طی مسیر گذار با همدیگر دارند، رقیب برنامهای و سیاسی یکدیگر نیز هستند. آنها و هر نیروی ذینفع در چنین جنبشی را فقط اشتراکات و نیاز سیاسی در مبارزه با جمهوری اسلامی است که وصل همدیگر میکند. اما القاء اینکه گویا ائتلاف ملی دموکراتیک پیرامون “نه به جمهوری اسلامی و آری به دموکراسی” رقیب اتحاد جمهوریخواهی و یا که نافی هستی مستقل مشروطه طلبان است، پایه ندارد. ائتلاف ملی همسویان پایبند به دموکراسی و متعهد به مناسبات دموکراتیک با هم طی دوره گذار و بعد آن، نیازمند ظرف مناسب خود است
شعار محوری متن
تازگی متن منتشره “نه به جمهوری اسلامی” در “نه!” گفتن آن به جمهوری اسلامی نیست، بلکه از یک سو به ترکیب و تنوع امضاءهایی است که زیر خود دارد و از سوی دیگر محدود کردن خود در کادر شعار محوری به وجه سلبی. حجم متن از چند سطر فراتر نمیرود، حال آنکه لیست نامها با احتساب مشخصات انضمامی تا همین جا ٢۵ برابر آن است. در این کثرت، هم حضور طرفداران سلطنت مشروطه به شمول نماد آنان آقای پهلوی را شاهد هستیم و هم جمهوریخواهانی که خواهان یک جمهوری سکولار دموکرات در ایراناند. از دیدگاه برنامهای نیز جمع پشتیبانان یکدست نیستند و در آن، میتوان از نئو لیبرالها تا مدافعان سوسیال دموکراسی را سراغ گرفت. اهمیت و حساسیت متن به فعل و انفعالاتی استکه در صف بندیهای اپوزیسیون جریان دارد و میتواند بر سمت و سوی آن اثر بگذارد.
همزمانی
نشر متن مشترک با مشخصه “نه به جمهوری اسلامی” توسط جمعی که از نظر تبار و دیدگاههای برنامهای متنوعاند، موضوعی نیست که بتوان از کنار آن گذشت. مخصوصاً که با بیانات تازه آقای رضا پهلوی حدوداً همزمان شده و در محتوی، برخوردار از همپیوندیهاست. در یک طرف، جایگزینی شعار اثباتی “زنده باد سکولار دموکراسی جای جمهوری اسلامی” با رویکرد کنونی “نه به جمهوری اسلامی” و در طرف دیگر زیر پرسش بردن “حکومت موروثی” و ابراز احترام به “جمهوریت”. تعدیل نالازم از سوی بخشی از دوستان جمهوریخواه و عبور حسابشده آقای پهلوی ولو در کلام از آنچه که تاکنون میگفت. اگر چسباندن نوع معینی از ساختار قدرت به شعار “نه به جمهوری اسلامی” واقعاً هم آن را از فراگیری میاندازد، جاانداختن اشتراک بر سر سکولار دموکراسی هم کم جای سئوال ندارد.
تصریحی ضرور ولی ناقص
تکرار و تصریح “نه به جمهوری اسلامی”، ابراز موضعی است ضرور زیرا رابطه با قدرت را تبیین میکند. در عالم سیاست، هر نیرویی مقدمتاً ناگزیر از تعیین نسبت خود با قدرت مستقر است: اینکه باور به اصلاح قدرت موجود دارد تا مقتضی آن، مشی تغییر در حکومت در پیش گیرد یا که قدرت موجود را مانع تحولات نیازین جامعه میداند وناگزیر رویکرد تغییر حکومت بر میگزیند؟ دو سمتگیری متنافر که به مشیهای مختلف میرسند. این بحث در اساس متعلق به آنانی است که بر نیاز کشور به گذر از نظام جمهوری اسلامی تصریح دارند. گرهگاهی که متن جمعی به درستی بر آن ایستاده و تصریح دارد. فقط با این پرسش توام با دریغ که چرا موارد اثباتی دموکراسی، آزادی و سکولاریسم فراگیر فقط در متن آمدهاند و در شناسه اصلی یعنی “نه به جمهوری اسلامی” غایب هستند؟
راهبرد سلبی پیامد دارد
“نه به جمهوری اسلامی” برای مشخص شدن هدف استراتژیک در استراتژی گذار، گرچه مبنایی لازم و بنیادین و آغاز کار است اما نوع گذار و چگونگی مناسبات نیروها در مسیر گذار و فردای آن را روشن نمیکند. “نه به جمهوری اسلامی” چون استراتژی و تاکتیک نیست از خصلت کاربردی هم تهی است. “نه به جمهوری اسلامی” فقط یک بخش از هدف راهبردی معتقدین به گذار را نشان میدهد و در آن بخش مکمل که به امر جایگزینی برمیگردد غیبت دارد و لابد هم با این تصور که سخن اثباتی موجب اختلاف میشود. حال آنکه عدم تصریح تفاوتها در حرکت ائتلافی، هم چشم اسفندیار خود حرکت است و هم دارای پیامد برای فلان یا بهمان موتلف آن ائتلاف. متن “نه به جمهوری اسلامی” تفاوت خود با هر نافی این نظام را روشن نکرده که اشکالی بسیار جدی است و نباید بر آن چشم پوشید.
ضرورت بسیج فراگیر
در بحث میان آنانی که بر سر گذر از جمهوری اسلامی توافق دارند و طبعاً هم در گفتگویی انتقادی از نرم تا تند با هم، چند موضوع مطرح است. هدف ایجابی، روش گذار و نیز چند و چون ایده تجمیع حداکثر نیرو و به بیانی سمبولیک “همه با هم” در مسیر گذار آری یا نه؟ همسویان آیا وجود همسویی در مبارزه میدانی را به رسمیت میشناسند و از آن در نقشه سیاسی خود بهره میجویند یا نه؟ آنی که بپذیرد مانع اصلی هرگونه تحول دموکراتیک اساسی در ایران وجود جمهوری اسلامی است، در مبارزه خود پیگیر نحواهد بود هرگاه که از بسیج همگانی برای رسیدن به هدف صرفنظر کند. باید تصریح کرد که آنچه در گذشته گیر داشت و فاجعه بارآورد “همه با من (خمینی)” و مبهم ماندن هدف ایجابی سکولار دموکراسی بود و نه تجمع در مخالفت جمعی با دیکتاتوری شاه. فهم این تفاوت، کلیدی است.
دو مولفه از جنبش فراگیر “نه به جمهوری اسلامی”
زمینه ائتلاف سیاسی در ایران امروز، از جمله یکی هم ناشی از وجود همسوییهایی معین میان جمهوریخواهان سکولار دموکرات با مشروطه طلبان است. تا آن زمان که اینان را حلقه مشترکاتی بهم وصل کند، اشتراک سیاسی میان آنان نه تنها قابل صرفنظر کردن نیست، بلکه مبنای رابطه گیری سیاسی نیز هست. مشروطه طلبی در امروز ایران، هستی و آینده خود را در وجود شخص رضا پهلوی میبیند. بنابراین صحبت را باید سر این برد که آیا فرزند شاه میتواند در محدوده اشتراک عمل سیاسی با جمهوریخواهان سکولار دموکرات قرار بگیرد یا نه؟ و اگر آری، با چه پایگاهی در میان طیف سلطنت؟ نیز اینکه اشتراک عمل دو مولفه جمهوری خواهی و مشروطه طلبی با کدام رویکرد و مکانیسمی؟ این امر، الزام میدارد که بر هدف و نقشه ایشان مکث شود.
برآمدی تازه ولی نه هنوز قطعی
آقای پهلوی در مقام ولیعهدی ساقط از قدرت پدری با چهار دهه ادعای احیاء تاج پهلوی، اخیراً دمکراتیک ترین سخن همه عمر خود را زده ولو در یک مجلس خصوصی که طبعاً مقدمهای بوده است برای امضاء بعدی در علن. او در این برآمد اصل را بر جمهوریت گذاشت، ترجیح خود را سیستم جمهوری معرفی کرد و گفت با سلطنت موروثی میانهای ندارد. این، سخنی است تازه و متفاوت با گذشته از زبان ولیعهدی که محاط طیف سلطنت است. او تاکنون و حتی در “پیمان نوین” چندی قبل خود، امر مهم را چیستی محتوی حکومت میدانست و نه شکل آن و پیرامون اینکه چگونه میتوان هم مداخله گر سیاسی بود و هم برای شاه شدن خیز برداشت حرف دوپهلو میزد. حالا اما خود را فقط در تک امضاء سیاسی معرفی میکند که طبعاً اگر در آن ثبات پذیرد و ادامه دهد تاثیر جدی خواهد گذاشت.
استقبال محتاطانه
در میدان سیاسی برخورد با آقای پهلوی نمیتواند در این منجمد بماند که ما را با تو کاری نیست چون پسر تاجداری هستی بد سابقه و نوه کسی که تا تاجدار شد آزادیها را کشت! در مواجهه با ایشان هم، مبنای برخورد سمتگیری و رفتار سیاسی امروز اوست مشروط به پایبندی به گفتار در کردار. دچار سادهاندیشیهای از ایندست هم نباید شد که گویا ایشان جمهوریخواه شده و کار سلطنت در ایران تمام است! او اگر از پایگاه سلطنت جدا شود برایش چیزی از پهلوی بودن باقی نخواهد ماند! او وابسته به سلطنت است و نوساناتشان نیز تا به امروز بازتاب تمایلات جریانهای مختلف سلطنت طلبی؛ روندی که هنوز هم تمام نشده است. بنابراین همین که او در راستای ناامید کردن سلطنت طلبان استبدادخو و تکیه بر مشروطه خواهان لیبرال مشروطه طلب عمل بکند، جای استقبال دارد. اما فقط توام با احتیاط.
روانشناسی نامطلوب اما رو به رشد
نیروی خواستار جمهوریت در مواجهه با واقعیت مشروطه طلبان باید روانشناسی سیاسی جاری در جامعه را علیرغم نامطلوب بودنش دریابد تا بتواند مقابله با آن را در ظرافت سیاسی پیش ببرد. رشد گرایش بازگشت به پیشا جمهوری اسلامی در امروز ایران و با چنین شتاب و دامنهای، متاسفانه واقعیتی است که با انکارش چیزی عوض نمیشود. باید کوشید آن را در معنی واقعیاش شناخت که اساساً نوعی از ترجمان ولو کژ نه به جمهوری اسلامی در جامعه است. پدیده روآوردنها به نوستالوژی، ثمره کار سیاسی هوشمندانه طیف سلطنت طلب نیست بلکه از یکسو و عمدتاً نتیجه منطقی تبهکاریهای چهار دههای جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر هم قسماً غیبت آنچنان نیروی دموکرات سازمانیافته در صحنه عمل سیاسی که هم با دیکتاتوری سکولار پیشا انقلاب مخالف باشد و هم با استبداد ولایی کنونی.
نه دنباله روی و نه بی اعتنایی
سربرآوردن گفتمان عامیانه “آن خدابیامرز” نه نشانه داشتن خاطره نیک جامعهای ای جوان از گذشته کشور – که تجربه ملموسی هم از دوره اختناق شاهنشاهی ندارند – بلکه توسل جستن به دسترسترین وسیله در قیاس با جهنم محصول جمهوری اسلامی است. رونق شعار “رضا شاه روحت شاد” از چنین واقعیتی برمیخیزد. بروز پدیدههایی همچون بیانیه ١۴ نفر و حتی قسماً بخشی از همین برآمد اخیر ۶۴٠ امضایی، بازتاب نیاز به اشتراک وسیع علیه جمهوری اسلامی است. سیاستورزی نافذ و مورد اعتماد با پرخاشگری و تحقیر چنین واقعیتی محقق نمیشود. اگر دنباله روی و دچار جو شدگی خطاست، بی اعتنایی به واقعیت صحنه خطایی است بزرگتر که بهرهاش را پوپولیسم سلطنتی میچیند. باید سیاستی در پیش گرفت که مانع از تولید پایگاه برای سلطنت شود. از منزه طلبی سیاسی به چیزی نتوان رسید.
عینیت جنبش فراگیر “نه به جمهوری اسلامی!”
اگر در همین تجربه ایران معاصر بمانیم خواهیم دید که عمل مشترک سیاسی در وسعت ملی، عموماً حول هدف سلبی شکل می گیرد. وجه اثباتی، بیشتر عرصه تفاوتهاست! جنبش مشروطه حول نه به استبداد سلطانی نضج گرفت. در نهضت ملی شدن نفت، خلع ید از شرکت نفت بریتیش پترولیوم همچون نماد بهره کشی استعماری بود که توانست ملتی را بسیج کند. در انقلاب ۵٧ مارش سیاسی ملی با “نه به شاه” دیکتاتور راه افتاد. تجمیع ملی پیرامون مانع عمده، واقعیتی است سیاسی که نمیشود با تفلسف سیاسی آن را دور زد. در ایران کنونی هم، این ائتلاف دموکراتیک “نه به جمهوری اسلامی” است که باید وسیعترین نهضت ملی را شکل بدهد. معمار اصلی “نه به جمهوری اسلامی” هم کسی نیست حز خود جمهوری اسلامی! این “نه!”، موجی است با نمودهای مختلف که مدام دامنه میگیرد. گستردگی این ایده در جامعه که چرا مخالفان با هم نیستند نه القاء سیاسی از بالا که نشانگر عینیت سیاسی کشور و جوشیده از متن جامعه اسیر جمهوری اسلامی است.
لزوم اتحادهای ایجابی درون جنبش سلبی
برآمدهای اثباتی بر سر “چه میخواهیم” نه تنها نافی جنبش ملی “آنچه نمیخواهیم” نیستند، بلکه مولفههایی ضرور از این جنبشاند. جمهوریخواهان سکولار دموکرات باید که بکوشند با منسجم کردن خود ثقل هر چه بیشتری در ائتلاف ملی کسب کنند. بهمین سیاق نیروی چپ نیز باید تلاش کند تا درون جبهه جمهوریخواهی متحد جای پای نیرومندی داشته باشد. جمهوریت و دموکراسی و آزادی خواهی، فقط بخشی و البته بخش مهمی از ارزشهای چپ است. چپ بیش از همه در عدالتخواهیاش است که تشخص میپذیرد. اما همانگونه که چپ منتظر نمیماند تا اول متحد شود و بعد در جبهه جمهوریخواهی ورود کند، جمهوریخواهان نیز نمیتوانند شکل دهی به ائتلاف ملی دموکراتیک بر سر “نه به جمهوری اسلامی” را موکول به ابتدا متحد شدن خود کنند. جدا از حرکت جامعه نمیتوان چراغی برای آن شد.
تکیه بر اتمیزاسیون ره بجایی نمیبرد
پس ایراد نه سر همراهی و اشتراک در مبارزه با جمهوری اسلامی، بلکه علاوه بر نارسایی در موضوع فقدان وجه اثباتی، در نوع همراهی هم هست. رویکرد بیانیه “نه به جمهوری اسلامی” در موضوع تجمیع نیرو، اتمیزه کردن جنبش است. موضوع هم این نیست که چرا جمع قابل توجهی دست به امضاء جمعی زدهاند، چرا که امضاء منفردها پای این یا آن آکت سیاسی منطق خود را دارد و مفید هم است. به خصوص در سپهر سیاسی ایران کنونی که وجود فعالین سیاسی منفرد و غیر متشکل فراوان، واقعیتی از اپوزیسیون است. اما جمع اتموار حول امر راهبردی و کلان، با عرض پوزش کیسه سیب زمینی را میماند. در چنین جمع بی شکلی، اتمی که درشت تر از بقیه است بیشترین نیروی گرانشی در خود دارد. اتمهای دیگر میتوانند توسط آن خورده شوند و از تاثیرگذاری متناسب با وزن خود بازبمانند.
چرا کنگره ملی؟
راه وصول به جنبش فراگیر دموکراتیک پیرامون “نه به جمهوری اسلامی” کوشش جهت برپایی کنگره ملی است. ساختاری که در آن، هر مولفه از ائتلاف، هویت و وزن خود را دارد و میتواند از موقعیت مستقل اثباتی خویش پاسداری کند. در چنین ساختاری، اسکلت بندی اصلی با تشکلهای سیاسی تعریفپذیرند ضمن اینکه میتواند و باید چنان تمهیدی ببیند که خیل منفردین را دربربگیرد و منفردین با ورود در همین ظرف ملی چه بسا با هم نظران خود مولفه متشکلی از ائتلاف شوند. جمع اتمیزه یعنی همه با من، جنبش فراگیر متشکل از مولفههای متشکل تعریف پذیر اما یعنی همه با هم! ایران ما با تجارب تلخی که از موضوع “همه با من” دارد، تجمع به سرکردگی این یا آن فرد را بر نمیتابد. اینکه حد تاثیرگذاری هر مولفه از ائتلاف بستگی به وزن اجتماعی آن دارد تردید نیست، این اما حق ویژه معنی نمیدهد. ائتلاف جنبشی سامانمند، بر برابر حقوقی و به رسمیت شناختن همدیگر اتکاء دارد.
جنبش ملی فراگیر رقیب کسی نیست
جریان مشروطه سلطنتی مدعی سکولار دموکراسی و نیروی جمهوری خواه سکولار دموکرات در عین اشتراکاتی که طی مسیر گذار با همدیگر دارند، رقیب برنامهای و سیاسی یکدیگر نیز هستند. آنها و هر نیروی ذینفع در چنین جنبشی را فقط اشتراکات و نیاز سیاسی در مبارزه با جمهوری اسلامی است که وصل همدیگر میکند. اما القاء اینکه گویا ائتلاف ملی دموکراتیک پیرامون “نه به جمهوری اسلامی و آری به دموکراسی” رقیب اتحاد جمهوریخواهی و یا که نافی هستی مستقل مشروطه طلبان است، پایه ندارد. ائتلاف ملی همسویان پایبند به دموکراسی و متعهد به مناسبات دموکراتیک با هم طی دوره گذار و بعد آن، نیازمند ظرف مناسب خود است. تولید چنین ظرف سیاسی نه با تشویق اتمیزاسیون در صفوف نیروی گذار که با تشکل یابیها در راستا و درون کنگره ملی است که میسر میشود.
بهزاد کریمی – ٢۹ اسفند ماه ١٣۹۹ (سالروز ملی شدن صنعت نفت) برابر با ١۹ مارس ٢٠٢١
خبرها، گزارش ها و ویدئوهای بیشتر را در تلگرام اخبار روز ببیند
دوستان لطفآ به این سؤالات پاسخ دهید.
۱- آیا هنگامی که سرانجام مردم به خیابان ها سرازیر شدند و خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی کسی میتواند به مردم بگوید و به خود ببالد که موافق بیانیه “نه به جمهوری اسلامی” نبوده؟
۲- آیا دوستان چپ ما از استالین هم چپ ترند که برای مبارزه با فاشیسم دست در دست پیر استعمارگر انگلیس گذاشت.
۳- بنظر میرسد که دوستان فرق بین همکاری و حل شدن را درست درک نکرده اند. آیا استالین متهم شد که لنگه چرچیل است چرا که همچون او زیر بیانیه سرنگونی فاشیزم را امضاء کرده؟
دوستان, سادگی و صداقت در گفتارمان مهمتر از تمامی این ارزیابی ها و توجیهات است. ما به روشنی اعلام میکنیم که “نه”ما به جمهوری اسلامی “نه” به دو ایده است. یکی ترکیب سیاست ( جمهوری ) با دیانت ( اسلام ) و دیگری وجود بخش غیر انتخابی در راس حکومت ( چه اصل ولایت فقیه و چه سلطنت ).
پاسخ سئوال ۱ ـ مردمی در ایران سال هاست به حکومت کشتار نه گفته اند و مردمی هم منافعشان را در بقای حکومت می بینند. مگر در حکومت گذشته چنین نبود؟
ولی این حکومت مرتجع و تمامیت خواه دینی در بحرانی که ایجاد کرده مثل حکومت گذشته و تمام حکومت های تمامیت خواه از کار خواهد فتاد.
مهم این ست که مردم در ایران دوباره به کسی مثل خمینی یا هر عوام فریب دیگر اعتماد نکنند.
پاسخ سئوال ۲ ـ این سئوال ناشی از بیسوادی ست که نمی داند که فقط بخشی از چپ ایران در ۲۵ سال حکومت پادشاهی و بعداز انقلاب گرایش و هواداری از شوروی می کردند.
در ضمن متفقین ( انگلیس ، فرانسه ، آمریکا ، کانادا و….) حساب شده از ارتش سرخ شوروی برای شکست نکبت سرمایه داری استفاده کردند و بعد حساب «سوسیالیسم واقعا موجود را رسیدند» نه بر پاسخ سئوال ۳ ـ اصلا این سئوال بسیار مبتذل ست که لزومی به بحث ندارد.
بهتر ست بجای موعظه در مورد «سادگی « و «صداقت» در گفتارمان به چند مورد از تجربه های تاریخی رجوع کنی که چگونه پادشاهان و امپراتور ها در کنار مردم خود در مقابل فاشیسم و نازیسم و دشمنان بشریت جنگدیند و در قلب مردم خود جای گرفتند.
اول ـ پادشاه نروژ بعداز اشغال کشورش توسط قوای هیتلر نه تسلیم شد و نه همکاری کرد بلکه زیر زمینی شد و در انگلستان پناهند گردید. به فرستاده هیتلر گفته بود که دولت و پادشاه منتخب مردم هستند و از کسی دیگری دستور نمی گیرند.
دوم ـ هیلاسلاسی امپراتور اتیوپی وقتی در همان دوران ترس و نکبت کشورش توسط نیروهای فاشیست ایتالیائی اشغال شده بود با کمک قوای انگلیسی فاشیست ها را جارو کرد و قهرمان ملی شد.
شور بختانه نه رضا شاه و نه محمد رضا شاه چنان خصوصیات مردم دوستانه و میهن دوستانه از خود نشان ندادند. با انگلیس و قدرهای بزرگ به تاج و تخت رسیدند .حتی با آنها نیز برخورد عقلائی نکردند و دیدیم رضا شاه را چگونه تبعید کردند و محمد رضا شاه را با کودتا آورند و در انقلاب توسط جیمی کارتر ، هایزر و سالیوان مجبور به ترک کشور شد.
حتی اگوستی پینوشه به مراتب بهتر از شاه در مقابل جیمی کارتر و دخالت آنها در شیلی عمل کرد و با دو همه پرسی در سال ۱۹۸۰ حکومت خود را محدود به ۱۰ سال کرد و در سال ۱۹۸۹ به رای «نه » توسط مردم احترام گذاشت و کنار رفت.
شما بهتر ست کمی به داخل ایران عنایت کنید.
آقای بهزاد کریمی!خوب ایا برای امضا یک بیایه مشترک با جریانات ارتجاعی،نیاز به این همه صغرا و کبری چینی و تحریف لازم است؟خوب بفرمایید جریان خلع شدگان از حکومت در قیام بهمن، چه قول ووعده ای باید به امثال شما بدهند تا که رسما در کنارشان قرار گیرید؟هر چند که با کمی دقت نام و امضای برخی از نزدیکان فکری شما و جریان فکری شما را میتوان در لیست امض کنندگان یافت.
با احترام
آیا کسی هست که آدرسی بمن بدهد که متن ” نه به جمهوری اسلامی ” را خودم بخوانم ؟ ! من نقدهای زیادی از این متن خوانده ام و دریغ از یک مقاله که آدرس خوانش اصلی این متن را در اختیار خواننده بگذارد ( مخصوصآ اگر متنی باشد که اسامی امضاء کنندگان اولیه متن هم در آن باشد ) . پیشاپیش از لطف دوستان سپاسگزارم .
در ضرورت ائتلاف در مواردی اصلا بحثی نیست. آن چه بحث انگیز است این واقعیت ساده است که هر ائتلافی فراخوانی ست به «همه با من»؛ فرقی نمی کند این فراخوان از طرف هر کس که می خواهد باشد: چه راست و چه چپ، دعوت به «همه با من» است. این واقعیت را با نمام وجود طی انقلاب ۵۷، به قیمت زندان و شکنجه و اعدام، تبعید و دربه دری، تجربه کردیم. اما کنسرواتیسم حاکم بر چپ هرگز نگذاشته است خود را از دایره ی بحث های روشن فکرانه بیرون بکشیم و تجربه ی خود را مبنا قرار دهد و اجازه ندهد آزموده را مکررا بیازماید.
از زمان انقلاب مشروطه تا هم اکنون ما دو مانع مهم تاریخی بر سر راه دموکراسی و توسعه ی سیاسی داشته ایم: سلطنت و روحانیت. سلطنت را با انقلاب ۵۷ از اریکه ی قدرت پائین کشیدیم، و روحانیت نیز به قیمت بسیار زیاد در دستور روز قرار گرفته است. حال نباید اجازه داد آن چه از در برون شد اکنون با تزویر از پنجره به درون آید.
در موضوع ائتلاف هژمونی آن چیزی ست که هر کس آن را به دست آورد بقیه را مطیع برنامه ی سیاسی خود خواهد کرد..خمینی، به عنوان رهبری مذهبی کریزماتیک، با کمی دروغ های دل خوش کن توانست تحت شعار «همه با هم» همه را به زیر یوغ خود کشد. این امکان برای رضا پهلوی هم وجود دارد که با ایدئولوژی «ایرانشهری» و بهره برداری از «فرشاهنشاهی» و کمک امپریالیست ها همان کند که خمینی کرد. رضا پهلوی فعلا پوسته خربوزه را زیر پای «جمهوری خواهان سکولار دموکرات» قرار داده است تا بعد چه افتد و چه پیش آید.
چپ سرنگونی طلب ( نه جریان توده ای -اکثریتی) از نظر وزن اجتماعی ونظری در موقعییتی نیست که که تاثیری در کوتاه مدت بر روند تاریخی ایران داشته باشد .تجربه دو سال اول بعد ۵۷ و رشد بی نظیر چپ در آن زمان درس تاریخی بزرگی است که چپ عدالت خواه بیش از نیروی اجتماعی دیگراحتیاج به فضایی با آزادی ارایه عقاید دارد و این تنها با سرنگونی جلادان حکومت جمهوری اسلامی در جنبشی فراگیر و قوی ممکن می شود کارزار -نه جمهوری اسلامی قدمی درست در این راستا است پایگاه اجتماعی و به خصوص ضعف استدلالی آنان سست تر از آن است که مانع شرکت ماثر و تاثیر گذار چپ در این حرکت شود.
تجربه سیاسی مردم را دست کم نگیرید از جنبش های کارگری تا حرکت زنان از اعتراضات وسیع طبقه متوسط از آبان ۹۶ا تا دی ۹۸…نشانه های جامعه ای رشد یافته تر و آگاه تر دارد از ترس سایه سلطنت طلبی منفعل نمانیم .
شما که می فرمائید و جنبش داخل کشور را طرح می کنید : «تجربه سیاسی مردم را دست کم نگیرید از جنبش های کارگری تا حرکت زنان از اعتراضات وسیع طبقه متوسط از آبان ۹۶ا تا دی ۹۸…نشانه های جامعه ای رشد یافته تر و آگاه تر دارد از ترس سایه سلطنت طلبی منفعل نمانیم »
این را هم بگوئید چگونه امضاء کنندگان خارج از کشوری را بزعم شما « پایگاه اجتماعی و به خصوص ضعف استدلالی آنان سست تر از آن است که مانع شرکت ماثر و تاثیر گذار چپ در این حرکت شود.» را به داخل ایران متصل می کنید؟
از کی تابحال ای نیروهای ضد چپ ، ملی و مشروطه نمی توانند «مانع شرکت موثر و تاثیر گذار چپ در این حرکت شود» ؟
مطمئنی اید که امضاء کنندگان را می شناسید؟
لزومی به شناختن فردی امضا کنندگان نیست در بین آنان از اسماعیل خویی چپ دل نازک شاعر تا اندیشمند استواری چون آرامش دوستدار و صد ها نفر دیگر و اکنون هزاران نفر دیگر با انگیزه های متفاوت هست اگر منظور سلطنت طلبان آشکار و پنهان در این لیست است حرف من این است که این نباید از شرکت چپ در کازار همه گیر شونده نه به جمهوری اسلامی شود یا ما توانایی عملی و نظری ارایه نظرات اجتماعی
خود را در کازاری همهگانی در رقابتی تاریخی با سلطنت و سرمایه داریم و یا با گوشه نشینی حق به جانب عرصه عمل اجتماعی را به محافظه کاران رنگارنگ می سپاریم.
سلطنت طلبان بخصوص در این مجموعه حرفی برای گفتن جز رجوع ریاکارانه به گذشته ندارند در فضایی آزاد و دمکرات سستی ساختاری آنان بسرعت آشکار خواهد شد حتی در افغانستان هم باز گشت به سلطنت میسر نشد .ما تجربییات بیشتری داریم.
اشاره به شعار همه با هم سرجلاد جمهوری اسلامی هم گمراه کننده است
نه آن موقع همه با هم بودند و نه امروز همه با هم خواهند شد.
آن وقت هم ملیون ها کرد و سنی و چپ ایرانی گرچه در سرنگونی رژیم شاهنشاهی شریک بودند اما از فردای انقلاب همه با هم خمینی را با شجاعت رسوا کردند. امروز هم در بیشک ملییون ها سپاهی و بازجو و بسیجی و اصلاحطلب همپیمان رژیم مرگ اسلامی
در نه واقعی به جمهوری اسلامی شریک نخواهند شد. همه با هم نبوده و نیست.
سلامت باشید
سخت در اشتباه هستید.
مردم در ایران راجع به پادشاهی و جمهوری مشکلی ندارند .
حکومت های پادشاهی را حسابی تجربه کردند و آخر سر با اردنگی کنار گذاشتند.
این اسم جعلی جمهوری اسلامی را روکش حکومت اسلامی خمینی کردند تا با اون قانون اساسی ولابت فقیه کذائی که برای امام دوازدهم نوشته شده را سر هم کنند.
این ها بدرد آخوندای شاه عبدالعطیم ، سقاخانه امامزاده معصومه قم ، اما رضا مشهد و جمکران و… میخوره نه اداره ی کشور ایران.
حالا شما در خارج از کشور در باره ی طرفداران پهلوی ها و جمهوری خواهان راست بنویسید و بنویسید . دیگر بعداز ۱۰۰ سال از مشروطه و این همه جنایات و خیانات با قانون اساسی شاهی و شیخی
اگر بنا باشد دوباره مردم بجای توجه به مضمون ، محتوای تمام قوا ناشی از مردم ست ، اهداف ، آمال ، سمتگیری ها ، شرط و شروط ، باید ها و نباید ها.، سیاست ها ، استقلال ، آزادی ، قانون ، دادگستری ، عدالت و…… …… در قانون اساسی دوباره به اباطیلی چون « پادشاهی موهبتی ست الهی ..» یا اراجیف مندرج در قانون اساسی حکومت اسلامی دل خوش کنند .
بهتر ست که شما هم به این نمایش های خارج از کشور آویزان نشوید.
مگر شما هم دنبال سر هم کردن قانون اساسی ارتجاعی دیگری باشید.
اصول قانون اساسی مقدم به این ست که چه کسی می خواهد نماینده مجلس ، یا رئیس جمهور یا شاه شود.
اگر مردم ایران به قانون اساسی منسجم ، مترقی بدون دخالت دین و مذهبی با اصول روشن و دقیق برای نجات مردم و کشور در دریای طوفانی جهان برسند می توانند نهادهای مختلف اجتماعی را تکمیل و ترمیم و یا از نو بسازند.
این ها کار یک یا ده و صد ها الیت و مشهور در کشور ۸۰ میلیونی نیست.
بگذارید مردم ایران راه خود را سر فرازانه به مقصد برسانند.
آقای بهزاد کریمی ، ما در باره ی نیروهای سیاسی واقعا ایران موجود صحبت می کنیم .
۱. باوجود سرکوب مداوم در دو حکومت تمامیت خواه پادشاهی و ولایتی بخش هائی از تمام آن نیروها که در چارچوب کلی مخالف و منقد بودند به عنوان نیروهای ملی ، مذهبی ، چپ ، دموکرات ، لیبرال و.. تعریف می شدند وجود دارد که در صد ها گروه تقسیم شده اند. بعضی هم جدیدند.
۲. احزاب حکومتی ایران نوین ، مردم ، رستاخیز ، جمهموری اسلامی و…که نمی توان آن ها را کلی ، مشروطه خواه یا جمهوریخواه به حساب آورد تبدیل به ده ها محفل و گروه و حتی منفعل شده اند.
با این مقدمه باید عرض شود که شما نوشته خود را در پایان به بحث جمهوری یا مشروطه تبدیل کردید .
” جریان مشروطه سلطنتی مدعی سکولار دموکراسی و نیروی جمهوری خواه سکولار دموکرات در عین اشتراکاتی که طی مسیر گذار با همدیگر دارند، رقیب برنامهای و سیاسی یکدیگر نیز هستند… ”
از شما با بیش از ۵۰ سال تجربه در امور صنفی سیاسی و سازمان چریکی انتظار میرود چنین خوش بینانه به ده ها گروه و محفل (حتی بیش از دهها ) با ادعای مختلف و حتی عجیب و غریب
ارفاق نکنید و چشم خود را بر واقعیت ها نبندید که دو جریان شسته و رفته « مشروطه سلطنتی سکولار دموکرات » و «جمهوری خواه سکولار دموکرات» داریم . به به ! هر دم از باغ بری میرسد…
آقای کریمی ، در زمان حیات داریوش همایون این بحث ها در همین اخبار روز وجود داشت و در آرشیو موجود ست.
وقتی جریانی خود را مشروطه خواه و طرفدار حکومت مشروطه پارلمانی / سلطنتی سکولار و دموکرات معرفی می کند. آیا می تواند دوره ی نسبتا آزاد بین ۱۳۲۰ و ۱۳۳۲ را انکار کند؟
آیا چنان جریانی می تواند کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ علیه مشروطه را مانند انگلیسی ها و آمریکائی ها محکوم نکند؟
این جریان مدعی مشروطه سلطنتی اصلا کدام دوره از حکومت های پادشاهی واقعا موجود بعداز انقلاب مشروطه را با مختصات «حکومت مشروطه سلطنتی » مورد ادعا خود نزدیک می دانند.
در بحث های تا کنونی همیشه دشمنی خود را با حکومت مشروطه سلطنتی واقعی قبل از کودتای ۲۸ مرداد . بخصوص حکومت ملی دکتر محمد مصدق نشان داده اند.
حتی داریوش همایون کودتای ننگین ۲۸ مرداد را به «عاشورا» چپ ها نسبت می داد.
در مورد # نه به جمهوری اسلامی ، بدیهی ست و همه میدانیم که حکومت دینی و مشروعه با قانون اساسی آن ارتجاعی ست و اکثریت نیروها برای گذار از آن توافق دارند.
ولی در بحث جایگزینی هر مدعی « مشروطه سلطنتی سکولار دموکراسی » یا «جمهوریخواه سکولار دموکرات » نمی تواند به صرف ادعا های خود مورد قبول و تائید واقع شود.
کدام پشتوانه ی مبارزاتی و فعالیت سیاسی در راه مشروطه خواهی داشته اند؟
آقای کریمی شما می دانید که در انگلستان ، اسپانیا ، سوئد ، ژاپن ، دانمارک وایران خودمان قرنها حکومت پادشاهی وجود داشته ست.
در تمام کشورهای یاد شده در بالا بعداز انقلابات اجتماعی ، پادشاهان و امپراتور ها خود را جمع و جور کردند و قدرت را به بتدریج به مردم و مجلس واگذار کردند بعیر از ایران !!!
حتی اردن و مراکش با اصلاحات هنوز حکومت مشروطه سلطنتی وجود دارد.
در ایران حکومت پادشاهی خودکامه نخواست سلطنت کند و تمامیت حکومت پادشاهی سرنگون شد.
حالا در جامعه ای که حکومت پادشاهی مثل قبل از مشروطه و شهریور ۱۳۳۲ وجود ندارد تا آنرا مشرو ط به قانون کنیم آیا اصلا لزومی دارد حکومت پادشاهی را دوباره بازسازی کرد و آن هم از نوع مشروطه را ؟ اصلا چنین کاری ممکن ست؟
با درود …البته ما انتظار آنرا داشتیم که بعد ازچهل سال , جبهه اتحاد چپ (دمکراتیک_رادیکال) ایران , کمپین (نه) به جمهوری اسلامی (نه) به هرنوع دیکتاتوری واستبداد را عنوان کند .اما در هر حال ساختار آینده باید نکات ذیل را در نظر داشته باشد. http://tamasha.com/v/ONbNY http://cclip.ir/v/3135515
نوشتاری واقعبینانه و امیدوار کننده!
برای عبور از جمهوری اسلامی به برنامه ،همکاری سخت و تشکل است در این را همه نیروها را باید سازمان داد و اهداف را در یک کنکره ملی تعیین کرد ،آنچه از نوشتار برداشت می شود.
حال زمان عمل فرا رسیده است !؟