وقتی انسان ها از تنهایی می نالند، منظورشان این نیست که اطرافشان خلوت است؛ تنهایی این است که هیچکس نمی فهمد چه می گویند…
«ایزایا برلین »
همهی بارانهای جهان را
تاب آوردم
با دانههای درشت و تلخاشان،
آوای شُرشُرشان
ضربآهنگ شگرفاشان
بر بام خانههای شهری
پنهان به مهی سنگین را شنیدهام.
هنوز، اما
در خاطرم مانده است،
بارشِ بارانِ سَبُکی
که از چال گونه و لبهای داغت
برمیگذشت
تا جوانهای زاده شود،
برگی به آفتاب لبخند زند.
بارانِ تنهایی را
چگونه تاب آورم!
به هنگامیکه
خیس میکند
همهی جان و تنم را.
٢/۴/٢٠٢١
طرز نگارش برخی واژه ها
نادرست است:
تلخاشان
غلط است:
تلخشان
اسعد در این غلط نویسی پیگیر نیست:
آوای شُرشُرشان
را
درست می نویسد
اما
ضربآهنگ شگرفاشان (شگرفشان) را غلط.
البته در مواقعی باید طرز نگراش دیگری پیشه شود.
مثالا
یادم آمد.
باد ام نمی برد
یعنی باد مرا نمی برد
وقتی انسان ها از تنهایی می نالند، منظورشان این نیست که اطرافشان خلوت است؛ تنهایی این است که هیچکس نمی فهمد چه می گویند…
«ایزایا برلین »
این تنهایی
تنهایی خودستایانه و برتری طلبانه و سوبژکتیو است.
محتوای این تنهایی کذایی
همان محتوای
«من در میان جمع و دلم جای دیگر است»
است.
تنهایی اوبژکتیو
محتواها و علل متفاوت دارد:
کاپیتالیسم
جامعه را اتمیزه می کند (مارکس) و اعضای جانعه را بیکس و بی پناه و تنها می سازد.
شاملو و اگزیستانسیالیست های دیگر هم از تنهایی
فضیلتی می سازند و پوز می دهند
و خود را باد می زنند.
ترامپ هم منادی تنهایی شاملوئیستی است:
من به تنهایی به اندازه همه رؤسای جمهور امریکا شق القمر کرده ام.
دلیل دیگراحساس تنهایی
زندگی انگلی است.
زحمتکشان و خردگرایان
از فرط کار
اصلا فرصت برای احساس تنهایی ندارند.
نفسهای بامداد
به شماره افتاده است،
شغالی گَر
پوزه در گوشتی تازه و گرم
فرو میبرد.