آیا اصول و فروع قوانین موسوم به خدا، ترفندهای رنگین ادیان جهان و بویژه ساختار دینمداران پلشت شیعی بسود نوع انسان کار، نوعدوست، خردورز و آزاده بوده و هست؟ آیا همین خودکامگی مذهبی که ما جزغاله شده ها قربانی آنیم و از ریز تا درشت ستم، سرکوب و فرااکنی های آنرا با پوست، خون و استخوان خود و زن و بچه هایمان بخوبی لمس کرده و می شناسیم و البته تنها، بر پایه همین تجربه های زنده و خونین ما از فاشیسم مذهبی پرسیدنی ست! آیا این خدا، دین او و اشرافیت دینکار و تبهکار آن که خود جزو بهره کشان کنونی اند، همگی یاور و دستیار بهره کشی ظالمانه انسان از انسان بسود گروه ناچیزی که مالک همه چیزند نبوده و نیستند؟ پاسخ من: البته که هستند و شگفتا چه بیرحمانه، آنهم با خروارها رنگ و ریای تقدیر الهی و سوء استفاده های سیستماتیک دینی!
از همینرو و پیش از همه من ناچار باید بگویم که تجربه ۴۳ ساله ی ما از دین دولتی سرمایه سالار خود بتنهائی راوی و گواهی شفاف برین روند درماندگی، ویرانی و آسیبرسانی از خدا، دین و” تخیل پوچ عدالت اسلامی” گذشته و اکنون علیه باورمندان خودش بوده، و همزمان نیز این مجموعه و بازتاب تلخ و تار حکومت مذهبی از هستی بی اساس و همچنین زندگی سیاه و تباه شده کنونی ما، چه حکایت ها از تحمیق و تحقیر ناآگاهی توده ای نداشته و ندارد که نباید فراموش شود و شایسته فراموشی هم هرگز نیست. زیراکه مصیبت های این روند ۴ دهه ای و تاریخ ۱۴۰۰ ساله و دردبار آنرا نه تنها مای ستمزده، هستی تکیده و در خاک و خون زمینگیرشده کارورز بل، خود باورمندان امروز و آتی مذهبی نیز با وجود اینهمه آسیب های اقتصادی و خسارت جانی جبران ناپذیر، مزه ارث حکومت دینی سرمایه سالاری را چه اینک ناگزیر چشیده و چه آیندگان بی گناه زهرش را خواهند چشید؛ و بی گمان هرکدام از بلازدگان ولائی ـ دینی می داند که در چنین نگاه و برداشتی که من سرنامه آنرا درین نوشته برگزیده ام، هیچگونه جای تهمتی به ادیان و دینگرایان نیست و یا گرافه گوئی ای ناحق در محتوای دیدگاه انتقادیم وجودندارد؛ چراکه از برکت نبود نظارت و رحمت خدا و از حکمت چپاولگران دینی بی پروا و بی آبرو دیری ست که نان و آب و روغن هم دیگر بسادگی یافت نمی شود چه رسد به…!؟.
بنابرین اگر شرایط حاکم بر زندگی ما چنین است که گفته شد و البته نیز بی کم و کاست واقعی هست؛ پس پرسیدنی ست! چرا کارگران و کارمزدان و زحمتکشان و بیش از همه زنان سرکوبشده و نابرابری زده ما که بیشترین آسیب ها را ازین دین و دستگاه دزد بازار آخوندی چشیده اند، بخشی از آنها، کارگران و مزدبگیران همچنان با بردباری تن به کارد تیز و بی رحم خدای موهوم توسط نمایندگان دینمدار و فربه شده ی او، و همزمان سرمایه سالاران همبسته با ادیان داده و می دهند؟ علل این خودزنی ها، و تناقض و تضاد روشن و دردآور ما در برابر فریب دینسالاران چیست؟ و چرا گروهی انگشت شمار و انگل که همگی کمترین سهم در تولید اجتماعی نداشته، ولی آزور و پیگیر مفتخورده، و همیشه ی خدا گردنه گیران نان آوران و زدایندگان حق زندگی تباهشده ی ما بوده و مانده و پابرجامی باشند؟ چرا! آیا ما ناآگاه و خیالپردازیم که پیوسته گول ” دین و سرمایه” را خورده و می خوریم؟
در اینکه ما ایرانی های شاه و شیخزده رویاپردازی را به خردپذیری برتری داده و می دهیم، شاید گفته و گمانه ی چندان دوری نباشد و نیست. زیرا: نشانه های ژرف، گسترده و سراسری آن بی گمان در گرایش و چرخش برخی به بازگشت به سلطنت از یکسو، و از سوی دیگر پیدائی و پابرجائی تبهکاران حکومت دینی در ایران است که می توان خود را بخاطرش ملامت کرد.
چون شاه به گفته ی خود کمربسته امامرضا و یک سایه ی خدا بر سر مردم “خودناباور” مذهبی گشته و حاکم مطلق بر اراده اسیرمان بود؛ و با آن ارث و باور به حکمت خدا، سپس وعده های دروغین خمینی و فرجام خیالپردازی عدل علی بود که استبداد مذهبی از دل “رویا”ی بیمار و ناخودآگاه ما سربرکشید، و ویرانی های زندگی کنونی و بدبختی ۹۹% در صدی های پاکباخته، با خودکامگی و خودسری چنین واپسگرایان نادان و درنده که می بینیم میسرشد. حقیقتی که می شود گفت زندگی امروز یکجا “فرجام خیالگرائی” ها و “تراژدی خودکم بینی” های فردی، اجتماعی و طبقاتی دیروز و امروز مایند. آخر مگرنه که ما خیالورزیم؛ و آشکارا مگر ندیده و هنوز نمی بینیم ملا و مکلا جماعت کشک هم برای دعاوی الهی خود نمی ساید؛ و ما قربانیان فرمانبردار و ساده دل همچنان امیدوار چشم به رحمت و عدالت خدا و مدیریت آسمانی و پاک ملاها دوخته و ساختن فردای بهتر خود را شگفتا از دکان دینمداران می جوئیم.
آیا ما دچار در دام خیال و توهم خردستیز مذهبی گرفتارنیستیم؟ آیا ما را ناآگاهی و باورکور مذهبی اسیر و به بندگی ناگزیر” دینمداران و سرمایه سالاران” نکشانده است؟ همچنانکه آیا ما منافع خودی و خودی ها را بر منافع جمعی ـ طبقاتی و بخواست ترفند دینکاران همیشه ترجیح نداده و نمی دهیم؟ همچنانکه بخشی از ما فسادها، جنایت ها، رسوائی ها و ناتوانائی های ساختار ضدبشری دینی را دیده و برای نابودی یکدست بساط آن تن به راهکار جدائی دین از دولت نداده و از همینرو تن به مبارزه مشترک علیه دین دولتی بی آبرویان نمی دهند؛ آیا حق زندگی و رهائی از چپاول و زور و ریای آخوندی بیانگر دشمنی با خداست؟ نه من باور نمی کنیم.
آیا الوهیت خدا و پشتوانه اصول دین، و همین سروری بی منازعه ملاها و مکلاهای حاکم، آنهم بی هرگونه اجازه ی کنترل، مداخله و مزاحمت دیگران علیه سران و ساختار حکومت دینی پرسیدنی! آیا این دین و این قوم مهارت مدیریت سالم و امروزی و مدرن سیاسی، اقتصادی و فرهنگی و…ما و کشور رنگین کمانی ما را داشته و دارد که دانش تاریخی و خرد تجربی ما از آنها آنرا نشناخته، ردکرده و یا از روی دشمنی، غفلت و یا نادانی ندیده و نسنجیده محکوم کرده باشد! ارج و ارزشی که امروز و ضرورتن ما می باید آن بخش ها دوباره آموزی کنیم تا بهتر دستور و فرمان الهی به پیش برده شود؟ هرگز! چهاردهه خودکامگی مطلق کافی نیست؟
آیا بخشی از ما با وجود اینهمه ناروائی ها، نارسائی ها و ناگوارائی های بیشمار از سران دین دولتی همچنان، در گذشته های موهوم خوشخیالی دیانت و یا یافتن دست غیب امامزمانی ولایت گمراه و گیج زمانه ی خود نیستیم؟ آیا ما از توان دوراندیشی، برنامه ریزی ساختن نیازها و آرزوها و دگرگون کردن هستی وامانده ی و ناسازگار خویش که چنین تهی، تباه و ناتوان مان کرده روگردان شدیم؟ آیا همه ی ما از خویش می پرسیم که چرا هستی ما و زوال زندگی مان درین چهاردهه اینگونه شکننده، ترحم برانگیز و واپسمانده شده است؟ علل و مسئولیت نابودی های آن به عهده کیست و چیست؟ آیا این جنگ ها، دشمنی افکنی ها، ماجراجوئی ها، سرخوردگی، شکست ها و درجاماندگی ها دسیسه و ترفند دشمنان ماست! یا نه خود ما موجب پیدائی و مستوجب بلای حکومت سرمایه سالار آخوندی از یکسو، و ژرفش پیوسته قدرت بلامنازعه و مرگبار آن از دیگر سوبوده و هستیم؟ آیا با پند و اندرز، و یا با تهدید ایمان به ترس از عقوبت خدا، می توان سرخوردگی خود را یاری و امیدواری آسمانی الهی داد، و همزمان سران کاخ نشین و صاحب سرمایه های خدا آورده را اندکی به شرم، همدردی و همراهی با کارگران و تنگدستان و زنان و جوانان ناامید، بیدادزده و گرسنه به همنوعدوستی اسلامی تشویق و به یارسانی ترغیب کرد؟ نه هرگز کدام آدم عاقلی یافت می شود که اینهمه توان مالی و قدرت بی پایان سیاسی ـ اقتصادی در دشتانش باشد و خود خواسته از آن چشم بپوشد؟!
نان، کار، آزادی، شرف، آبرو، دار و ندار، و جان و مال مان را آخوندها و یاوران بی عمامه شان بردند و با سرمایه سالاران خوردند و مبارزان دلسوز و برابریجومان کشتند. نه دیگر بس است و خودفریبی و باور به حکمت و مساعدت خدا بیش ازین کافی ست. ما کارگران و توده های خدا و ملازدگان پاکباخته چاره ای جز رهائی از ستم دین و بهره کشی سرمایه نداریم که آنهم جز با سرنگونی دین دولتی سرمایه سالار آغازشدنی نخواهدبود! و ما باید این بساط ضدبشری را به آشغال دان تاریخ بسپاریم و برای آن نیز هیچ فرصتی مفیدتر و کارسازتر از رد”انتخابات” ومحکومیت باور به رای گیری نداشته و نداریم. و بهتر است تا بیش ازین دیر نشده، امید خوار، زبون و خسته ی خود را از درگاه دروغین خدا و خدامداران پلید دورنگهداریم.
یادمان باشد که جنگ ادیان در طول تاریخ خونبار جهانی جز برای قدرت و ثروت سران ادیان نبوده و نیست که هربار برای پیشبرد و تحکیم فراملی آن، هر سرکرده دینی بنام خودش خدائی ساخته و داشته که برای راسیسم و فاشیسم دینی خویش حالا چه ” اسلامی، مسیحی و یا عیسوی” باشد برای رسیدن به اهداف آزمند و سیری ناپذیر خویش چه جنگ هولناک و چه نسل کشی ها برای اهداف برتریجویانه ملی ـ مذهبی براه نیانداخته و چه میلیون ها انسان ساده دل را قربانی طمع خود نساخته اند. بیاد بیاوریم جنگ های چهارصد ساله صلیبی و همچنین جنگ ۱۴۰۰ ساله سنی ـ شیعی را وفراموش نکنیم که این مای خردگریز بوده ایم که در طول تاریخ با پای خود به کشتارگاه خویش رفته ایم.
بهنام چنگائی ۲۹ فروردین ۱۴۰۰