“برای جلال الف”
دریا سرکش است و توفانی
هر سو که مینگریم
آب است و آب است و آب
بر زورقی نشسته ایم که
مهارش به دست دریاست و
میبردش هرجا که خاطرخواه اوست
در پس ابرهای سیاه
رو درهم کشیده آسمان و
چشم برهم نهاده خورشید
و دیگر هیچ ناظری نیست.
در پیش رو
تکانهی موج است و دریای کف به لب
در پشت سر
مه غلیظ و خشم آب و راه گمشده
نگاههای مضطرب و غریو موج و نالهی الوار
برگرفته فضا را
آب مست که بگیرد آرام،
و پرچم سیاه ابر را
که بردارد از پیش چشم خویش خورشید،
اگر دوام بیارد این زورق،
کدام ساحل در انتظار ماست؟