جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

جمعه ۱۰ فروردین ۱۴۰۳

ذوبِ آهن، ذوبِ کارگر، ذوبِ نظام
کمیته پژوهش کارگری خاتون‌آباد

برای ما این نه یک سرگرمی پژوهشی-تحقیقی، که فهم چالش‌های سیاسی بر سر راه تداوم منطق خیزش‌ها و قیام‌هایی چون آبان ۹۸ است؛ چالش‌هایی که از نگاه ما فراتر از کلیاتِ مربوط به ساختارهای حاکمیت، نیازمند رخنه در متن حیات اجتماعی-سیاسی این نیروهای بالقوه ...

برای ما این نه یک سرگرمی پژوهشی-تحقیقی، که فهم چالش‌های سیاسی بر سر راه تداوم منطق خیزش‌ها و قیام‌هایی چون آبان ۹۸ است؛ چالش‌هایی که از نگاه ما فراتر از کلیاتِ مربوط به ساختارهای حاکمیت، نیازمند رخنه در متن حیات اجتماعی-سیاسی این نیروهای بالقوه انقلابی است. رخنه‌ای به قصد شناختِ از نزدیک، فهم چند و چون درخودماندگی‌ها، و دست‌آخر تلاش برای سربرآوردن خلاقیت‌های پراتیک از دل پدیده‌ی زنده‌ی کارگران و حاشیه‌نشینان، انسانِ ماه دی، انسانِ ماه آبان.

مقدمه‌ی کمیته:

برخیزیم برویم ببینیم کارگران معترض چطور آدم‌هایی هستند؟ برخیزیم و برویم ببینیم آنان که در دی و آبان از نبرد تن به تن با پاسدارها و ضدشورش و بسیجی‌ها نترسیدند چطور تیپ‌هایی هستند و چطور زندگی می‌کنند؟ چطور مواقعی که از شدت بحران انتظار داریم بلند شوند، برنمی‌خیزند و در هنگامه‌ای که می‌پنداریم به خاطر فقر و سرکوب بی‌حس و محافظه‌کار شده‌اند، جان بر کف حاضر می‌شوند و به‌آتش می‌کشند، حکومت را می‌ترسانند و گاه تاریخ را تغییر می‌دهند.

ما هم درباره‌ی این نیروها بسیار خواندیم و کم هم ننوشتیم اما برآنیم که این پدیده‌ی زنده چیزی نیست که تحلیل درباره‌ی آن را به صورتبندی‌های منطقی و دقیق نظری یا مطالعات و پژوهش‌های میدانی پیشین بسپاریم. این روزها نه تضمینی است که شورشیِ دیروز به یک‌باره وا ندهد و خسته نشود، و یا خسته و بی‌حوصله‌ی دیروز، کاسه‌ی صبرش لبریز نشود و یک مبارز تمام‌عیار از آب درنیاید. در نیمه‌ی اول سال ۱۳۵۷ بسیاری از مبارزان از چرایی عدم وقوع خیزش‌ها و اعتصابات در میان کارگران علی‌رغم شرایط اقتصادی-سیاسی نامناسب و همچنین سوابق اعتراضی درخشان، متعجب و خشمگین بودند:

«رفقای کارگر!… شما باید از بی ‏عملی بیرون آیید… اکنون که کشور ما انقلابی ‏ترین روزهای خود را می‏ گذراند… کارگران آن‏طور که شایسته ‏ی طبقه‏ ی کارگر است به‏ طور فعال در این مبارزه شرکت نمی‏ کنند… ما باید به صف پیشگامان جنبش کارگری اخیر، یعنی کارگران صنعت نفت، ذوب‌آهن و برق… بپیوندیم. راستی چرا این کارگران این‌گونه با رژیم مبارزه می‏ کنند ولی ما تقریبا بی ‏تفاوت به این امور، که در اطراف ما می‏ گذرد به کارمان ادامه می ‏دهیم؟» (اعلامیه‌ای از سازمان «پیکار در راه آزادی طبقه‏ ی کارگر»)

از این قبیل تَشَر زدن‌ها طی ۴۲ سال گذشته برای نیروهایی چون ما کم اتفاق نیفتاده است:

  • چرا پس از سرکوب شوراهای کارگری تا اواخر ۱۳۵۹، نشد که بار دیگر کارگران علیه جمهوری اسلامی برخیزند؟
  • چرا شورش‌های حاشیه‌نشینانِ کوی طلاب مشهد و اسلام‌شهر در دهه‌ی ۱۳۷۰ به دیگر حاشیه‌نشین‌های کشور تسری پیدا نکرد؟
  • چرا کارگران نفت اعتصاب گسترده‌ای نکردند؟
  • چرا کارگران در همبستگی با کارگران معترضِ کشته‌شده‌ی مس خاتون‌آباد (ریاحی، جاویدی، مهدوی و مؤمنی) در دی‌ماه ۱۳۸۲ اعتراض نکرند؟
  • چرا…
  • چرا آبان تکرار نمی‌شود؟

۳ سال است که از هنگام خیزش دی‌ماه ۹۶ از هر تریبونی می‌توان سخن از مقوله‌ای ذیل عنوان «شورش فرودستان» را شنید. برخی با ترس، برخی با خوشحالی و برخی با تردید، جملگی از پایان آنچه «طبقه‌ی متوسط» می‌نامند و آغاز فروپاشی جمهوری اسلامی به‌دست همین فرودستان می‌گویند. ده‌ها مقاله و سخنرانی در خصوص چیستی «شورش فرودستان»، «نسبت فرودستان با طبقه‌ی کارگر»، «مبارزه‌ی مدنی یا قهرآمیز» و… نوشته و ایراد شده است. در این ۳ سال (بجز سالی که گذشت به سبب توأمان شدن با همه‌گیری کرونا) تعداد اعتراضات کارگری هم کم نبود و برخی از آن‌ها چون «هفت‌تپه»، «فولاد» و «هپکو» بارها و بارها نام‌شان تکرار شد. فراز و فرودهای بسیاری پیرامون این اعتراضات اتفاق افتاد و تا به امروز هم ادامه دارد. در این خصوص هم ده‌ها مصاحبه و مطلب تولید شد.

اگر با استدلال‌های نظری و شواهد تجربی می‌پذیریم که کارگران (به معنای کلیه‌ی مُزدبگیران) و حاشیه‌نشینان، به سبب جمعیت، موقعیت‌شان در ساختار تولید و خشمگینی ناشی از شرایط هردم اسف‌بارتر برای انسانیت‌شان مهمترین نیروهای تغییر زمانه‌ی ما هستند، پس نه جای منتظر نشستن برای وقتِ نامعلومی‌ست که به اعتبار تئوری یا تحلیل‌های تجربی گذشته (و با این سرعت تحولات چه جای تعجب که بگوییم مشاهدات ۶ ماه پیش هم قدیمی‌ست) چشم‌انتظار خیزش از سوی آنان باشیم و به اعتبار رخ دادن/ندادنش مدام شوکه و خوشحال یا خشمگین و افسرده شویم؛ و نه جای صرف‌نظر کردن از شرایط ناپایدار روانی-سیاسی این نیروهاست. ما انتخاب می‌کنیم چون بسیاری از گذشتگان به درون آنان رویم، با چشم خود جزئیاتی مهم را ببینیم و بشنویم و تا حد امکان به عوض منتظر غیرفعالِ خیزش و قیامی ماندن، در بالا بردن احتمال وقوع آن به اعتبار فهمِ میانجی‌های برخاستنِ این نیروها، همت گماریم.

به این‌ترتیب در گزارش‌هایی که از نظر خواهد گذشت، قصد داریم با بررسی شرایط تعدادی از کارخانه‌ها، مناطق حاشیه‌ای و شهری کشور، به سنجش وضعیت جاری در آن‌ها و میزان تطابق شرایط واقعی کارگران و حاشیه‌نشینان با انتظارات سیاسی شکل‌گرفته از ایشان به واسطه‌ی تحولات سیاسی دی ۹۶ و آبان ۹۸ بپردازیم. ضرورت انتخاب هریک از مناطقی که تحقیق در آن صورت گرفته نیز در ابتدای یادداشت مربوط به همان نقطه آورده شده است.

جمع‌آوری این اطلاعات از طریق مصاحبه با کارگران و ساکنان حاشیه‌ها و مشاهدات میدانی ما صورت گرفته و خواهد گرفت. نهایتا در این سلسله‌گزارش‌ها، تلاش کرده‌ایم تا با ارائه‌ی بازتابی واقعی و به‌دور از کلیشه‌های رایج، اولا تاکیدی بر اهمیت مشاهدات میدانی مداوم برای نیروهای مبارز فعلی در راستای پیوند با سوژه‌های اصلی انقلابی داشته باشیم و دوما دیگرانی که مشغول این اقدام و یا در پی انجام آن هستند را دعوت به همکاری کنیم‌. همان‌طور که اشاره شد برای ما این نه یک سرگرمی پژوهشی-تحقیقی، که فهم چالش‌های سیاسی بر سر راه تداوم منطق خیزش‌ها و قیام‌هایی چون آبان ۹۸ است؛ چالش‌هایی که از نگاه ما فراتر از کلیاتِ مربوط به ساختارهای حاکمیت، نیازمند رخنه در متن حیات اجتماعی-سیاسی این نیروهای بالقوه انقلابی است. رخنه‌ای به قصد شناختِ از نزدیک، فهم چند و چون درخودماندگی‌ها، و دست‌آخر تلاش برای سربرآوردن خلاقیت‌های پراتیک از دل پدیده‌ی زنده‌ی کارگران و حاشیه‌نشینان، انسانِ ماه دی، انسانِ ماه آبان.

اصفهانِ ما، اصفهانِ آن‌ها

تصور کنید اصفهانی که از منظر منطق اقتصادی برای جمهوری اسلامی یعنی ذوب‌آهن، مجتمع فولاد مبارکه، پالایشگاه‌های نفت و پتروشیمی، و شرکت پلی‌اکریل، بدل به صحنه‌ی اعتصاب و اعتراض دسته‌جمعی کارگران این مجتمع‌های تولیدی شود. حتی اعتصاب و اعتراض مدت‌دارِ یک‌هشتم جمعیت کارگران شاغل در این واحدها می‌تواند در حکم یک فاجعه برای سود صنعت و صنایع وابسته به محصولات این واحدها باشد.

تنها مورد ذوب‌آهن را در نظر بگیریم: ذوب‌آهن اصفهان اولین و بزرگترین کارخانه‌ی تولیدکننده‌ی فولاد ساختمانی و ریل در ایران و بزرگترین تولیدکننده‌ی محصولات طویل در خاورمیانه با حدود ۱۶۰۰۰ کارگر، چه از حیث جایگاه ویژه و حیاتی آن در صنعت کشور و چه از لحاظ شمار نیروی کاری که در مرکز کشور به خدمت گرفته است، یک شاه‌رگ تولید به‌حساب می‌آید. اکنون تخیلِ متأثر از ابتدای متن ما را بر آن می‌دارد که بپرسیم چرا نشود ذوب‌آهن در جایگاه شاه‌رگ اعتصاب و اعتراض کارگران ایران قرار گیرد؟

حافظه‌ی تاریخی جنبش کارگری ایران امروز به سختی به یاد می‌آورد که اصفهان به اعتبار مبارزات کارگران‌اش -به ویژه در کارخانه‌های نساجی‌- حد فاصل ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۴ طلایه‌دار جنبش کارگری بود. آنان حتی در فروردین ۱۳۲۴ برای مدت ۲۰ روز طی یک نبرد خونین با کارفرمایان و گروه‌های فشار مسلح وابسته به ایشان، زمامداری شهر را هم به‌عهده گرفتند.

استعدادهای شورش و خیزش مردم در اصفهان بار دیگر از دی‌ماه ۹۶ به این‌سو با اسم شهر قهدریجان و اعتراضات توأم با درگیری‌های شدید کشاورزان آن بر سر مسأله‌ی آب، نگاه‌ها را متوجه خود کرد؛ و در جریان قیام آبان ۹۸ از حیث تعداد نقاط درگیری در رده‌ی سومین استان قرار گرفت.

اکنون ببینیم در شاه‌رگ آهن ایران، آتش‌کاران چگونه حاضرند؟ اوضاع چطور است؟ کاسه‌ی صبرشان از سختی کار و کمی دستمزد و دیگر شرایط کاری لبریز شده یا که پراکنده و سر در گریبان به امیدی دور روزگار می‌گذرانند؟

در اولین گزارش مختصر از سلسله‌گزارش‌هایی که وعده‌ی آن را دادیم، از طریق گفتگو با شماری از کارگران ذوب‌آهن، در صدد برآمدیم تا جَوِ کارگری حاکم بر آن را بهتر درک کنیم و جمع‌بندی سیاسی موقتی از این مجتمع تولیدی تعیین‌کننده در صنعت کشور به‌دست دهیم.

***

پرسنل کارخانه‌ی ذوب‌آهن به تفکیک نوع قرارداد کاری به سه دسته‌ی رسمی، قرارداد مستقیم و پیمانکاری تقسیم می‌شوند (البته تعدادی از نیروها نیز پس از ۵ سال کار قراردادی، استخدام رسمی می‌شوند). آخرین گزارش تفسیری مدیریت مربوط به سال ۱۳۹۷، تعداد کارکنان رسمی و قراردادی شرکت را در سال‌های ۹۶ و ۹۷ به شرح زیر اعلام می‌کند:

شرح۳۱/۰۶/۱۳۹۷۲۹/۱۲/۱۳۹۶
کارکنان رسمی۴۷۱۴۴۸۳۰
کارکنان قراردادی۹۲۵۳۹۳۹۷
جمع۱۳۹۶۷۱۴۲۲۷

این گزارش آماری از تعداد کارگران به تفکیک جنسیت و همچنین تعداد کارگران پیمانکاری ارائه نمی‌دهد.

اما گفته‌های کارگران حاکی از این است که زنان سهم بسیار کوچکی از پرسنل کارخانه در بخش اداری را شامل می‌شوند و “مجوز ورود به بخش خط تولید) به استثنای کارشناسان بهداشت حرفه‌ای( را ندارند.”

گزارش تفسیری سال ۹۶ نشانگر آن است که شمار پرسنلِ با مدرک دیپلم چه در میان کارگران رسمی و چه کارگران قراردادی نسبت به سایرین بیشتر است.

به گفته‌ی یکی از کارگران بازنشسته که از سال ۷۰ در این کارخانه مشغول به کار شده است “در آن زمان تمامی کارگران و پرسنل ذوب‌آهن رسمی بوده‌اند” حال آنکه نسبت پرسنل رسمی به کل پرسنل با نرخ نزولی در سال ۹۶، ۳۳.۹ درصد و در سال ۹۷، ۳۳.۷ درصد بوده است.

مقایسه‌ی دستمزد این سه قسم نشان می‌دهد که کارگران رسمی از میزان دستمزد و مزایای مساعدتری نسبت به کارگران قرارداد مستقیم، و این کارگران نسبت به کارگران پیمانکاری برخوردارند.

علاوه بر سطح دستمزد و مزایا، امنیت شغلی کارگران قرارداد مستقیم با قراردادهای یک‌ساله و کارگران پیمانکاری با قراردادهای ۳ماهه بسیار پایین و غیرقابل مقایسه با کارگران رسمی‌ای است که هر ساله تعدادی از آنان بازنشست شده و نیروی جدیدی نیز به آنان اضافه نمی‌شود.

همان‌گونه که گفته شد شرایط کارگران پیمانکاری از همه وخیم‌تر است. در گذشته قراردادهای کاری ۸۹روزه آن‌ها را از شمول نظام تأمین اجتماعی خارج می‌کرد و اکنون قراردادهای یک تا سه ماهه حق سنوات، بیمه‌ی بیکاری و بسیاری دیگر از حقوق آنان را به شیوه‌های قانونی و غیرقانونی سلب می‌کند و در صورتی که این کارگران دردسرهای پروسه‌ی طولانی شکایت از کارفرما را به جان بخرند، پس از اتمام مدت‌زمان قرارداد از کار اخراج می‌شوند.

قانون طبقه‌بندی مشاغل حدود ۲سال است که در ذوب‌آهن اصفهان به اجرا درآمده اما این‌بار نیز کارگران پیمانکاری خارج از حدود این قانون قرار دارند و همه‌ی آن‌ها با هر مسئولیت و تخصصی در بهترین حالت پایه‌ی بیمه و حقوق مصوب را دریافت می‌کنند.

نارضایتی اصلی کارگران معطوف به سطح پایین دستمزدهاست. کارگران از طریق دوستان و آشنایان خود و یا کارآموزانی که از کارخانه‌های دیگر به‌طور موقت به ذوب‌آهن می‌آیند از سطح دستمزد و مزایای کارخانجات مشابه دیگر مطلع می‌شوند. قریب به اتفاق کارگران مصاحبه‌شونده معتقد بودند که “حقوق و مزایای کارگران مجتمع فولاد مبارکه از کارگران ذوب‌آهن بسیار بالاتر است” و نسبت به این موضوع معترض بودند.

مسأله‌ی دیگری که کارگران بخش‌های پُرخطرتر کارخانه را درگیر می‌کند، ایمنی است. اگرچه رعایت موارد ایمنی در این کارخانه در وضعیت وخیمی قرار ندارد اما کارگران بخش‌هایی مثل ریخته‌گری از کمبود امکاناتی مثل لباس و کفش ریخته‌گری صحبت می‌کنند.

به بیان یکی از کارگران “اگرچه بازرسی از بخش‌های مختلف مرتبا انجام می‌گیرد و کمیته‌ی حفاظت فنی جلسات هفتگی برای رسیدگی به امور ایمنی برگزار می‌کند اما پیگیری بسیاری از موارد در همین سطح تهیه‌ی گزارش می‌ماند و به مرحله‌ی اجرا نمی‌رسد.”

فرد دیگری عدم وجود امکانات ایمنی کافی را “علت تسامح مسئولین ایمنی در برخورد با افراد متخلفی که مقررات ایمنی را به درستی اجرا نمی‌کنند” عنوان می‌کند.

آلودگی صوتی، آلودگی حرارتی، قوس الکتریکی، اکسید آهن موجود در محیط، ذرات سیلیس معلق در هوا، بخارات گوگرد و سیانور، گردوغبار، دود حاصل از سوزاندن کربن چُدن، گازهای فرآیندی مانند کُک (coke) و تولوئن آزادشده در فرآیند کُکسازی و ترکیب اتفنول‌دار از جمله آلودگی‌ها و خطراتی است که کارگران برشمردند.

علی‌رغم تأکید مفرط کارخانه بر فعالیت‌های زیست‌محیطی انجام‌گرفته، اظهارات تعدادی از پرسنل دال بر عدم تعویض به‌موقع فیلترها و خاموش بودن آن‌ها جز در مواقع انجام بازرسی است.

همچنین شایان ذکر است که سروصدای زیاد این کار، عمده‌ی کارگران را در اندک‌زمانی دچار مشکلات جدی شنوایی می‌کند. آنان نمی‌توانند از گوش‌گیر استفاده کنند چرا که باید بتوانند صدای فریاد هشداری را در خصوص افتادن چیزی بشنوند. در طول روز آسیب‌دیدگی‌های سطحی سوختگی در زمره‌ی مواردی‌ست که برای این کارگران عادی شده است.

این مسأله‌ای‌ست که دغدغه‌ی آن را می‌توان در مطالبه‌ی بیمه‌ی درمان، بیمه‌ی عمر و حوادث از سوی بازنشسته‌های ذوب‌آهن دید. در آخرین اعتراض گسترده‌ی آنان که اردیبهشت سال گذشته بود، دست‌کم ۵۰۰ نفر مقابل استانداری اصفهان جمع شدند. پاسکاری شدن بازنشسته‌ها میان صندوق فولاد و ذوب‌آهن برای تحقق مطالبات‌شان موضوعی‌ست که از سال ۸۸ به سبب خصوصی‌سازی برخی از شرکت‌های فولاد منجر به تعویقات مکرر مستمری بازنشسته‌های زیرمجموعه‌ی آن شده است. صندوق بازنشستگی فولاد کشور ۸۶ هزار بازنشسته دارد که ۶۰ درصد آنها را بازنشستگان ذوب‌آهن تشکیل می‌دهند.

نکته‌ی قابل توجه دیگر اظهار بی‌اطلاعی یا تردید اکثر کارگران درباره‌ی وجود تشکل‌های کارگری پیش‌بینی‌شده در قانون کار است. یکی از کارگران در پاسخ به این سوأل که کدام‌یک از تشکل‌های کارگری (انجمن صنفی، شورای اسلامی کار، نماینده‌ی کارگری) در کارخانه فعالیت می‌کنند، گفت “تنها نهادی تحت عنوان انجمن اسلامی به فعالیت‌های فرهنگی می‌پردازد!” اقلیتی از کارگران هم گفتند که کارخانه دارای نماینده‌ی کارگری است اما این شخص توان پیگیری چندانی ندارد و صرفا سمتی فرمایشی است. تعدادی نیز گفتند که “قبلا نماینده‌ی کارگری نداشتیم و به خاطر مسائلی که اخیرا بر سر آیتم‌های دستمزد پیش آمده، اکنون مسئولین در حال برگزاری انتخابات و تعیین نماینده‌ی کارگری هستند.” با این اوصاف تنها راه پیگیری مطالبات کارگران، به صورت فردی و از طریق صحبت با مسئولان یا مراجعه به سرپرست هر بخش است.

وسعت کارخانه و عدم وجود شهرک‌های مختص به ذوب‌آهن (نیروی کار از شهرهای اطراف تا شعاع ۵۰ کیلومتری که به کارخانه سرویس رفت‌وآمد دارد، تأمین می‌شود. بنابراین عمده‌ی کارگران در شهرهای زرین‌شهر، اصفهان، شاهین‌شهر و شهرضا زندگی می‌کنند) باعث شده تا ارتباط چندانی میان کارگران بخش‌های مختلف کارخانه شکل نگرفته و اطلاع آن‌ها از حال یکدیگر محدود به هفته‌نامه‌ی رسمی کارخانه به اسم «آتش‌کار» باشد که اتفاقات بخش‌های مختلف را بازتاب می‌دهد و در واقع یک بولتن اداری گزارش عملکرد است.

با توجه به این نواقص و تعداد بالای نیروی کار، سابقه‌ی اعتراض و اعتصابات در کارخانه بسیار کمرنگ و محدود است تا حدی که کارگران به جز اعتصاب کوتاه‌مدت چندماه قبل، یا هیچ اعتراض جدی‌ای را به خاطر نمی‌آوردند و یا تاریخ آخرین اعتراض یا اعتصاب را در موارد مختلف سال‌های ۷۴، ۷۶، ۸۴ و ۸۵ اعلام می‌کردند. تمامی اعتراضات مذکور پیرامون حقوق معوقه و یا افزایش دستمزد بوده است.

آخرین اعتصاب مربوط به ۲ تا ۳ ماه پیش است که حدود ۲۰۰۰ نفر از کارگران در اعتراض به آیتم‌هایی از دستمزد مانند فوق‌العاده‌ی خارج از مرکز[۱] که به کارگران ذوب‌آهن پرداخت نمی‌شود، به مدت ۳ تا ۴ ساعت دست از کار کشیدند و با قول مسئولین و مدیران برای پیگیری مطالبات کارگران اعتصاب پایان یافته است. همان‌گونه که کارگران نیز می‌گفتند “اعتصاب رسانه‌ای نشده و هیچ خبری مربوط به آن در دسترس نیست.”

اعتراض کارگران بیشتر متوجه مزایای دستمزدی‌ای است که نسبت به کارگران مجتمع فولاد مبارکه و شرکت نفت پایین‌تراست.

در سال ۱۳۹۲، ۵۶ درصد سهام ذوب‌آهن توسط سازمان خصوصی‌سازی در بورس عرضه شده و بدین‌ترتیب «شرکت سرمایه‌گذاری صدرتأمین» از هلدینگ‌های زیرمجموعه‌ی شرکت سرمایه‌گذاری تأمین اجتماعی (شستا) که تا سال ۱۳۸۷ به طور تخصصی در حوزه‌ی صنایع کاشی و سرامیک فعالیت می‌کرد، به دنبال تغییر سیاست‌های شستا با ورود به حوزه‌ی صنعت کانی‌های فلزی و غیرفلزی، مالک اصلی این کارخانه شد. در حال حاضر سهام‌داران عمده‌ی کارخانه عبارت‌اند از سازمان تأمین اجتماعی با ۵۵.۹ درصد مالکیت، شرکت پویش بازرگان ذوب‌آهن اصفهان با ۱۷.۳ درصد مالکیت و شرکت سرمایه‌گذاری سامان فرهنگیان با ۱.۲ درصد مالکیت. بخشی از سهامداران کارخانه نیز کارگرانی هستند که سال ۹۰ در کارخانه مشغول به کار بوده‌اند (به کارگرانی که بعد از سال ۹۰ در کارخانه مشغول به کار شده‌اند سهامی تعلق نگرفته است).

به زعم کارگران خصوصی‌سازی با قطع حمایت‌های دولتی باعث تضعیف کارخانه شده است، که جلوه‌ی آن را می‌توان در کاهش برخی از مزایا و امکانات مشاهده کرد. البته پیرامون این مسأله اعتراضی صورت نگرفته است.

جمع‌بندی

به نظر می‌رسد با تفکیکی که به جهت نحوه‌ی قرارداد استخدامی میان کارگران این کارخانه بوجود آمده، انتظار اعتراض داشتن از جانب کارگران با قرارداد رسمی و حتی قرارداد مستقیم را باید تا حد زیادی منتفی دانست. این مسأله در کنار بی‌خبری کارگران از هم به دلیل وسعت کارخانه و تقسیم کارِ عمیق صورت‌گرفته در آن از یک سو، و همچنین محافظه‌کاری درونی‌شده در ایشان به‌سبب ترسِ ازدست دادن شغل، شرایط مادی برای شکل گرفتن عملِ جمعی طبقاتی را مختل کرده است.

در شرایط حاضر شاید تنها عامل جدی پیونددهنده‌ی کارگران این مجتمع گسترده به‌ یکدیگر، خطرات متوجه سلامتی ایشان به اعتبار مواردی است که در گزارش به آن اشاره شد؛ اما به نظر می‌رسد این موضوع به عنوان تبعات ناگزیر و طبیعی ناشی از کار برای کارگران نرمال شده است.

بار بودن هزینه‌ی اخراج بر هر شکلی از امکان اعتراض و انتقاد از کارفرما برای کارگران، باعث شده کارگران حتی نسبت به پیش‌بینی امکان تشکل‌یابی کارگران در قانون کار (به شکل واقعاموجود «شورای اسلامی»، «انجمن صنفی» و «نماینده کارگری») هم درصدد کسب اطلاعی برنیایند، چه رسد به تلاش برای شکل دادن به آن.

با این تفاصیل به مثال بسیاری از دیگر کارگران کشور، تنها بحث «معوقات دستمزدی» به شکلی بسیار محدود و غیرمستمر اعتراض و اعتصاب را در میان این کارگران باعث شده است.

به این‌ترتیب به نظر می‌رسد برای درانداخته شدن ابتدایی‌ترین ایده‌ی اعتراضی در اذهان این کارگران، مهمترین مانع عبارت است از غلبه بر فقدان ارتباط کارگران یک مجتمع تولیدی با یکدیگر. ساخته شدن یک شبکه‌ی ارتباطی به واسطه‌ی کارگرانی از هر واحد که در جریان اوضاع روزمره و کاری دیگر همکاران خویش قرار بگیرند، فوری‌ترین نیاز مجتمع‌های تولیدی بزرگی نظیر ذوب‌آهن است. ساخته شدن ارگانی خبری که اخبار کارگری کارخانه را نشر دهد و به مرور کارگران نسب به مطالعه‌ی آن ترغیب شوند، می‌تواند از دیگر ایده‌های فراروی از چالش مذکور باشد.

ساخته شدن این میانجی‌های ارتباطی تا حد امکان باید بیرون از کارخانه و بدون برانگیختن کوچکترین شکی در درون آن صورت پذیرد؛ چه اینکه در مجتمع‌های تولیدی‌ای با جایگاه حساس اقتصادی نظیر ذوب‌آهن، حراست کارخانه نقش چشم و گوش حاکمیت را ایفا می‌کند. آنان با دقت از دوربین‌های نصب‌شده در سالن‌های تولید روابط را رصد می‌کنند و با بروز هر نارضایتی یا شنیدن شایعات، سایه‌ی شوم خویش را بر کارخانه می‌گسترانند. در این راستا استفاده از خود کارگران برای جاسوسی امری شایع و رایج بوده و هست. سوءاستفاده از تفکیک شغلی کارگران و به‌جان هم انداختن آنان تکنیک همیشگی کارفرمایان بوده است. از این‌روست که باید برای ساختن و محافظت از شبکه‌های ارتباطی بی‌گدار به آب نزد و آهسته و پیوسته عمل کرد.

همچنان که اشاره شد، امروز نه‌تنها کارگران ذوب‌آهن و کارگران اصفهان، بلکه بسیاری از کارگران کشور حافظه‌ی تاریخی جنبشی ضعیفی دارند و قادر نیستند برای مثال رشادت‌های طبقاتی حتی ۱۰ سال گذشته‌ی همگنان خویش را به‌یاد آورند. در دستور کار قرار گرفتن مستمر و جذابِ این یادآوری به صورت خاص و ویژه‌ی هر صنعت، استان و حتی هر مجتمع تولیدی، می‌تواند در بالا بردن اعتمادبه‌نفس طبقاتی کارگران نقشِ به‌سزایی ایفا کند.

بگذار دست‌ها به یاد آورند که چطور می‌توان جز آهن، بساط غیرانسانی کار مزدی را ذوب کنند!


[۱]یکی از آیتم‌های مزدی که به کارگرانی که در کارگاه‌های دور از مناطق مسکونی مشغول به کارند تعلق می‌گیرد.

منبع: منجنیق – فلاخن شماره ۱۸۵

https://akhbar-rooz.com/?p=112701 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
حمید قربانی
حمید قربانی
2 سال قبل

باید سازمانی موجوی یابد که قادر گردد، توهمات موجود در میان کارگران و زحمتکشان را بطور کلی، به بهبود شرایط زندگی شان در چارچوب نظام موجود اجتماعی – سرمایه داری امپریالیستی با دلیل و برهان از بین برده و کارگران را به این واقف نماید که بدون تلاشی و واژگونی نظام حاکم اجتماعی، روز به روز زندگی شان بدتر و بدتر می شود و این هم چیز موقتی نیست، بلکه ادامه دار هست و خواهد بود، زیرا نظام سرمایه داری بعنوان نظام حاکم نه تنها بر ایران، بلکه بر جهان در حال فروپاشی است و دیگر رفرم بردار نیست. این وضعیت برای جوامعی همچون ایران صد چندان است، زیرا که خود باید مافوق سود امپریالیستی را برای سرمایه داران خارجی و داخلی مهیا نماید و جز این سرمایه در این جوامع راه دیگری برای زنده ماندن و رشد انگلی و سرطانی و اختک واره ای خویش ندارد، بنا بر این هر دولت – رژیم هئیت اجرائی از سرمایه داران و به هر نامی بر این جامع حاکم گردد، یعنی قدرت سیاسی – دولت طبقاتی – سرمایه دارانه باشد، فرقی در قضیه نمی دهد. نظام حاکم هم واژگون نمی گردد، مگر اینکه در نخست دولت موجود بوسیله انقلاب قهر- بوسیله جنگ طبقاتی کارگران و زحمتکشان درهم شکسته گردد و بر خرابه هایش دولت کارگران و زحمتکشان مسلح ساخته گردد. در این رابطه است که موضوع تشکلات و بخصوص نقش تشکل سیاسی یعنی حزب سیاسی کارگران – کارگران آگاه – می تواند طرح گشته و جای خود را بیابد. باید کارگران را به این واقف نمود که بدون متحد شدن، بدون سازمان یافتن بعنوان یک طبقه و بدون تسلیح طبقاتی، هیچ مسئله ای به نفع کارگران هیچ کارخانه، معدنی و مؤسسه تولیدی، خدماتی، آموزشی و بهداشتی یعنی پرستاری و غیره حل نمی گردد. چنین تشکلاتی و بویژه حزب سیاسی طبقه کارگر – حزب کارگران ، جز از راه برگزیدن یک مبارزه مخفی در تمامی اشکال آن که سازمان آن می تواند، همین کمیته ها باشند، موجودیت نمی یابد. باید گزارشات در نتیجه گیری ها به این امر مهم و اساسی منجر گردند تا از حالت فقط گزارشدهی صرف خارج گردند. این ضرورت یعنی حزب سیاسی را می توان در قطعنامه ای مارکس به کنگره انترناسیونال سال ۱۸۷۱ لندن ارائه داد، مشاهده نمود : کارل مارکس:
مبارزات اقتصادى و مبارزات سیاسى 
یک:
طبیعتا هدف نهایى جنبش‏ سیاسى طبقۀ کارگر، تصرف قدرت سیاسى است؛ و طبیعتا براى این منظور، سازمانى از طبقۀ کارگر که داراى درجه‌اى از انکشاف قبلى بوده و در جریان خود مبارزات اقتصادى تشکیل شده و رشد یافته است، ضرورى مى‌باشد. 
 اما از طرف دیگر، هر جنبشى که در آن طبقۀ کارگر به عنوان طبقه به مخالفت با طبقات حاکم برمى‌خیزد و مى‌کوشد آنها را به وسیله فشارى از خارج تحت سلطه‌ى خود درآورد، جنبشى سیاسى است. مثلا کوشش‏ براى به چنگ آوردن کاهش‏ زمان کار از سرمایه داران منفرد در یک کارگاه یا فقط در یکى از شاخه هاى صنایع به وسیله‌ى اعتصاب و نظایر آن، جنبشى صرفا اقتصادى است. در مقابل، جنبش‏ به منظور به دست آوردن قانون هشت ساعت کار و نظایر آن، جنبشى سیاسى است. و به این ترتیب است که از همه‌ى جنبش‏ هاى اقتصادى منفرد کارگران، در همه جا جنبشى سیاسى پدید مى‌آید. یعنى جنبش‏ طبقه به منظور پیروز گرداندن منافع خویش‏ در شکلى عمومى، و در شکلى که داراى نیروى الزام اجتماعى عام مى‌باشد. اگرچه این جنبش ‏ها به وجود یک سازمان قبلى نیاز دارند، معهذا به نوبۀ خود وسایل انکشاف چنین سازمانى مى‌باشند.
 
در آن جایى که هنوز طبقۀ کارگر به درجه‌ى کافى سازمانى دست نیافته، تا بتواند علیه قهر دسته جمعى _ یعنى اقتدار سیاسى طبقات حاکم _ به مبارزه‌اى قاطع بپردازد، در هر حال باید با کار تهییجى پیاپى علیه شیوه‌ى برخورد سیاسى دشمنانۀ طبقات حاکم نسبت به ما، این طبقه را به آن درجه‌ى سازمانى ارتقا داد. در غیر این صورت، طبقۀ کارگر به صورت آلت دست طبقات حاکم باقى خواهد ماند.
(تلخیص‏ از نامه‌ى مارکس‏ به ف. بولت، مورخ بیست و سوم فوریه ۱۸۷۱، به نقل از «کارمزدى و سرمایه»، انتشارات سوسیال، پاریس‏، ۱۹۷۲)
دو :
_ با توجه به این که پرولتاریا به عنوان طبقه، فقط در صورتى مى‌تواند علیه قهر دسته جمعى طبقات مالک وارد عمل شود که در حزب سیاسى مجزاى خویش‏، در تخالف با همه‌ى اشکال قدیمى احزاب طبقات مالک، متشکل گردد؛ _ با توجه به اینکه تشکل پرولتاریا در حزب سیاسى‌اش‏ براى تضمین پیروزى انقلاب اجتماعى و هدف نهایى آن، نابودى طبقات، ضرورى است؛ _ با توجه به این که باید وحدت نیروهاى طبقه‌ى کارگر، که از قبل در مبارزات اقتصادى تحقق یافته، به عنوان اهرم توده هاى این طبقه در مبارزه علیه اقتدار سیاسى استثمار کنندگانشان به کار آید؛ کنفرانس‏ به اعضاى انترناسیونال خاطرنشان مى‌سازد که در جریان مبارزه‌ى طبقه‌ى کارگر، فعالیت اقتصادى و فعالیت سیاسى این طبقه به طرزى ناگسستنى با هم پیوند دارند. 
(تلخیص‏ از قطعنامه‌ى کنفرانس‏ لندن انجمن بین المللى کارگران _ انترناسیونال _ سپتامبر ۱۸۷۱، به نقل از همان ماخذ.)]
یک نکتۀ دیگری لازم است اینجا از زبان مارکس گفته شود و آنهم لزوم و ضرورت در هم شکستن دولت موجود، دولت سرمایه داری است. این را کارل مارکس بعد از در خون غرق شدن کموناردها درکمون پاریس و بررسی علل شکست دولت پرولتاریا – کمون پاریس بود که توانست به این درک کامل برسد که پرولتاریا نمی تواند از دستگاه دولتی موجود برای رسیدن به اهدافش استفاده نماید:” کمون ثابت کرد که طبقه ی کارگر نمی تواند به طور ساده ماشین دولتی حاضر و آماده ای را تصرف نماید و آنرا برای مقاصد خویش به کار اندازد.” مانیفست کمونیست، پیشگفتار چاپ آلمانی، سال ۱۸۷۲. 
حروف درشت از من است.
 بعد از این استکه نقش قهر و انقلاب قهری برای کارل مارکس و فردریش انگلس پر رنگتر می گردد و به نوشته ی لنین در آثارشان با کلماتی مانند درهم شکستن، داغان کردن، نابود کردن، خُرد کردن دولت موجود روبرو میشویم مسئله انقلاب قهری این قدر برای حزب بلشویک و لنین مهم می شود که در بهترین اثرش به نام دولت و انقلاب می نویسد : ” بدون انقلاب قهری پرولتاریائی تعویض دولت بورژوائی با دولت پرولتری مقدور نیست”،
 تجربیات بعد از لنین تا امروز به کارگران نشان داده است که بدون دولت کارگران – دیکتاتوری پرولتاریای مسلح – شوراهای مسلح کارگران و زحمتکشان هیچ مشکل جدی حل نشده، بلکه روزبروز بر مشکلات کارگران و زحمتکشان افزوده می گردد که امروز کارگران در ایران هم شاهد آن هستند. کارگران نمی توانند، به این توهم دچازر شوند که اگر مثلا شکل دولت و نام آن از جمهوری اسلامی به چیز دیگری تغییر یابد، مشکلات شان حل و یا حداقل تخفیف می یابد، همچنانکه در سال ۱۳۵۷ در ایران نظام شاهنشاهی به گور سپرده شد و جمهوری اسلامی به کارگران و زحمتکشان تحمیل و نتیجه را امروز می بینیم. 

ذکر این نکته هم خالی از فایده نیست که این فقط در مورد جامعه ایرانِ سرمایه داری ادغام شده ی در سرمایه جهانی و با دولت مرتجع و قاتل کم نطیری مثل هم اکنون نبوده است، بلکه چیزی جهانی است، امروز می توانیم به امریکای لاتین و آفریقا نگاه کنیم که بویژه در آفریقای جنوبی که دولت آپارتائید سرمایه داران سفید سرنگون شد و جایش را دولت سرمایه داران سیاه پوست بعنوان یک دولت ضد نژاد پرستی، ملی و دموکراتیک گرفت، امروز فقر ۱۰ برابر شده و فاصله طبقاتی بیشتر از هر جای جهان تحت سلطه ی سرمایه داری امپریالیستی شده است یا خاورمیانه و سال ۲۰۱۱ را می توان مثال زد. 

 کارگران باید هر گونه توهم را از دست بدهند! سرمایه و سرمایه داری دیگر واقعا فاسد شده و اصولا بختک واره شده است! بیماری همه گیر کرونا و مرگ میلیونی یکی از نشانه های آنست. نشانه دیگر آن همین افغانستان است که روزی نیست، صدها نفر بی دست و پا نشوند و خونشان جاری نگردد و پیر و جوان، زن و مرد، کودک و جوان کشته نگردند و یا کردستان و یا خود ایران! کارگران می توانند، به همه چیز برسند و اما با استراتژی و سیاست و سازمان نبرد طبقاتی و ادامه آن تا دیکتاتوری پرولتاریای مسلح! 

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x