چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳

قصه امپراطور زاغه نشین؛ مردسالاری فرهاد مجیدی و حمله به یک زن؛ دربی تهران

نازک بین: فرهاد مجیدی در جریان نشست قبل از دیدار برابر پرسپولیس، که امروز جمعه ۱۴ ماه می در ساعت ۱۸ بوقت ایران در استادیوم آزادی برگزار میشود، حرف های تندی علیه ایفمارک و زهره هراتیان مبنی بر ایجاد حاشیه برای استقلالی ها به زبان آورد. الان خانم هراتیان چه کاره است که درباره نیمکت من تصمیم می‌گیرد؟ من به بزرگتر از او هم این اجازه را نمی‌دهم. این کارها برای قدیم است و لزومی ندارد قبل از دربی این کار را کنند. مربی ای که برای تیم امید اجازه داشته، الان برای تیم ما اجازه نمی‌دهند؟ مدارکش را ای اف سی تائید کرده اما ایفمارک نه! قبل از این فرهاد مجیدی گفته بود که اجازه نمیدهم یک پشه جدید هم وارد استقلال شود.

زهره هراتیان بخاطر سطع علمی و دانش پزشگی ورزشی اش مورد تائید فیفا و کنفدراسیون فوتبال آسیا است، در پاسخ به اتهامات سرمربی مردسالار استقلال گفته است: در ابتدا باید بگویم متاسفم از اینکه حرف هایی توسط فرهاد مجیدی مطرح شده که بی اطلاعی در آن موج می زند. درباره عدم تایید پزشک مورد نظر ایشان باید بگویم پزشکی که فرهاد مجیدی از آن نام می برد، اصلا یک دندان پزشک است! ما در قانون داریم که هر تیمی باید یک پزشک و یک فیزیوتراپ داشته باشد. پزشک موردنظر نیز از هر جای دنیا آمده باشد باید از ایران نیز پرولایسنس داشته باشد. آیا پزشک مورد نظر ایشان این مدرک را دارد؟ پزشکی که روی نیمکت تیمی می نشیند باید متخصص و آشنا به  مسایل پزشکی  باشد تا بتواند مشکلات ایجاد شده برای یک ورزشکار را حل کند. مثلا اگر بازیکنی در زمین دچار حمله قلبی شود، دندانپزشک چه می تواند بکند؟ هر باشگاهی کاملا حق دارد پزشک خود را کنار بگذارد اما جایش پزشک بیاورد نه دندانپزشک. متاسفانه سرمربی استقلال به من حمله می کند و می گوید این مشکلات برای پرسپولیس نیست! مگر پرسپولیس الان دندانپزشک یا چشم پزشک در تیم خود آورده است که بدون مشکل مجوز او را بگیرد؟ آقای مجیدی اینها فرافکنی است. آقای مجیدی الان چه کسی دارد برای استقلال حاشیه سازی می کند؟ اسم بردن از پرسپولیس و ایجاد حساسیت چه معنایی دارد؟ در حالی اصلا موضوع مشابهی در پرسپولیس اتفاق نیفتاد که شما مقایسه می کنید. متاسفم واقعا، در وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال کسی نیست که بخواهد از شخصی مانند زهره هراتیان که مطلب درست را دارد می گوید دفاع کند؟ آقای مجیدی شما که این طور بی محابا به من حمله می کنید بگویید ببینم اگر کسی از عزیزانتان دچار حمله قلبی شود او را به دندان پزشکی می برید؟ 

زهره هراتیان در پاسخ به این سئوال که، مجیدی درباره حضور این دندانپزشک در تیم امید ایران نیز صحبت کرده بود، می گوید: اگر این اتفاق افتاده باشد که تمامی مراجع ذیصلاح از جمله وزارت بهداشت و درمان باید به میدان بیایند و درباره این فاجعه تحقیق کنند. مگر امکان دارد؟ اگر اتفاق افتاده باشد قطعا تخلفاتی صورت گرفته و دپارتمان پزشکی فدراسیون فوتبال باید جوابگو باشد. اگر کارت این دندانپزشک به عنوان پزشک تیم زده شده باشد و او روی نیمکت می نشست که وزارت بهداشت باید به میان بیاید چرا که احتمال یک فاجعه می رفت که گویا به خیر گذشت. اگر هر اتفاقی برای بازیکنی در زمین بیفتد و کسی تحت عنوان پزشک روی نیمکت حضور دارد، واقعا پزشک نباشد، اگر مرگی اتفاق بیفتد، یک قتل عمد محسوب می شود. مراجع ذیصلاح باید از هر کسی یا کسانی که باعث این تخلف بزرگ بودند جواب بخواهند، تخلفی که حالا آقای مجیدی از آن به عنوان یک دلیل نام می برد. حتما باید فاجعه ای اتفاق بیفتد تا بدانیم پزشکی که روی نیمکت می نشیند با دندانپزشک و روانپزشک و چشم پزشک و حتی پزشک داخلی متفاوت است. 

ضروری است اشاره کرد، سایت رسمی AFC نوشت: دکتر زهره هراتیان، رئیس و بنیانگذار کنگره فوتبال کلینیک و عضو تیم پزشکی ای اف سی که پس از تبدیل شدن ایران مال به مرکز ۳ هزار تخته درمان مبتلایان کرونا در آنجا کار می کند، با وجود مثبت اعلام شدن تست کرونای پدرش به کمک رساندن به بیماران این مرکز ادامه می‌دهد. او در خصوص وضعیت حال حاضر گفت: «نتوانستم به ملاقات پدرم بروم اما از طریق فناوری با او در ارتباط بودم. خودم نیز علائمی داشتم و قرنطینه شدم اما پس از آنکه نتیجه تستم منفی شد سریعا به کار بازگشتم. همکارانم و من تلاش می کنیم تا با این ویروس مبارزه کنیم و کمپین فوتبال ۱ – ۰ کرونا را راه انداختیم. با کمک فوتبالیست‌های حرفه‌ای به مردم توصیه کردیم تا از سلامتی شان مراقبت کنند و به آنها از اهمیت ماندن در خانه گفتیم.» چندی قبل و در مراسم معرفی بهترین های پزشکی فوتبال آسیا زهره هراتیان به عنوان بهترین پزشک جوان آسیا از سوی AFC معرفی شد. او رابطه خوبی با فیفا دارد و مدیران پزشکی این نهاد معتبر ورزشی در دنیا به او اعتماد دارند.

زهره هراتیان که از سال ۲۰۱۱ به عنوان تنها پزشک ایرانی به زمره لژیونرهای ساختار پزشکی فیفا پیوست به عنوان اولین بانوی جهان در مسابقات مقدماتی جام جهانی مردان ۲۰۱۸ روسیه به‌عنوان ناظر پزشکی و افسر کنترل دوپینگ مسابقه عراق و تایلند در استادیوم پاس حضور یافت. با توجه به قوانین روند نمونه گیری دوپینگ یک افسر کنترل دوپینگ مرد به عنوان دستیار وی را در این ماموریت همراهی می کرد.

آدریانو در فاولاها ناپدید شد

علیرضا نجاتی -طی نه روز، شادترین روزهای زندگی ام به بدترین روز زندگی ام تبدیل شد. به معنای واقعی کلمه، از بهشت به جهنم رفتم۴ آگوست ۲۰۰۴؛ نه روز بعد از قهرمانی کوپا آمریکا به اروپا برگشتم تا اینتر را همراهی کنم؛ تماسی از خانه دریافت کردم. به من گفتند پدر در اثر حمله قلبی مرده. از فردای آن روز، عشق من به فوتبال دیگر مثل گذشته نبود.در سری یادداشت های The Players Tribune که بازیکنان داستان های جالبی از تجارب خود در زندگی شخصی و حرفه ای روایت می کنند، این بار نوبت به مهاجم اسبق اینتر و تیم ملی برزیل رسید تا داستان زندگی و فوتبالی پر فراز و نشیبش را تعریف کند. پیشنهاد می کنیم پیش از شروع، این داستان ها را هم بخوانید:

“آدریانو میلیون ها کیلومتر دور شد.” “آدریانو مواد می زند.” “آدریانو در فاولاها ناپدید شد.”آن ها گفتند من ناپدید شدم. می دانید چند بار این جملات را در تیتر اخبار دیده ام؟ مزخرف. خب، من این جا هستم و مقابل شما لبخند می زنم. می خواهید حقیقت را مستقیم از خودم و بدون روایت های مزخرف بشنوید؟ خب برادر، یک صندلی بیاور و این جا بنشین چون آدریانو داستانش را می خواهد تعریف کند . فاولا ،حتی مردم در فهم معنی این کلمه اشتباه می کنند. غیر برزیلی ها، معنایش را نمی فهمند. وقتی مردم درباره برزیل صحبت می کنند، همیشه یک تصویر تاریک را طراحی می کنند، تصویری که همیشه در درد و بدبختی است. بله، گاهی اوقات این طور می شود اما توضیحش پیچیده است. وقتی به بزرگ شدن و رشد کردن در فاولا فکر می کنم، به یاد می آورم که چه قدر خوش می گذشت. به پرواز بادبادک ها، چرخاندن فرفره ها و ضربه زدن به توپ در کوچه ها فکر می کنم. کودکی واقعی این بود؛ کودکی ما مثل کودکی مزخرف الان که فقط تق تق تق روی صفحه نمایش می کوبند، نبود. تمام خانواده کنارم بودند. ما همه به عنوان یک خانواده و قبیله رشد می کردیم. من رنج نکشیدم، من زندگی کردم. 

وقتی به بزرگ شدن و رشد کردن در فاولا فکر می کنم، به یاد می آورم که چه قدر خوش می گذشت. به پرواز بادبادک ها، چرخاندن فرفره ها و ضربه زدن به توپ در کوچه ها فکر می کنم.گوش کنید؛ من در دوران فوتبالم پول زیادی به دست آوردم اما برای تجربه دوباره آن شادی های فراوان، حاضرید چه قدر پول هزینه کنید؟ می دانید منظورم چیست؟ یک توپ همیشه به پایم چسبیده بود. خدا این استعداد را به من داد. وقتی هفت سالم بود، برخی از اعضای خانواده ام همه پول هایشان را جمع کردند تا من بتوانم در آکادمی فلامینگو بازی کنم. از فاولا به فلامینگو؟ لعنتی، بزن بریم. باید کفش می پوشیدم؛ ایستگاه اتوبوس کجا بود؟ دیوانه کننده بود. ما در محله  پنیا زندگی می کردیم و اگر ریو دو ژانیرو را بشناسید، می دانید که از پنیا تا مدرسه فوتبال فلامینگو چه اندازه راه طولانی است. در دهه نود، هنوز خط متروی ریو راه نیفتاده بود و دو خط اتوبوس وجود داشت. من هم یک بادام زمینی کوچولو بودم و نیاز بود کسی همراهم بیاید. آن جا بود که مادربزرگم با من می آمد. مادربزرگم برایم خیلی مقدس است. بدون او در زندگی من هیچ چیز نبودم و بدون او امروز شما شخصی به نام آدریانو را نمی شناختید. او یک افسانه است؛ شما هرگز درک نمی کنید من چه می گویم. بگذارید برای درک بهتر، داستانی به شما بگویم. 

وقتی که در اینتر بودم، خبرنگاران همه جا دنبالم می آمدند و عملا بیرون خانه من مستقر می شدند و تکان نمی خوردند. حس می کردم گیر افتاده ام. مادربزرگم در آن زمان همراهم بود و صدای قل قل آب جوش روی گاز را می شنیدم. پرسیدم: “چه خبر؟ چی می پزی؟” او پاسخ داد: “نه عزیزم، چیزی نمی پزم.” اما او یک قابلمه بزرگ روی گاز گذاشته بود، انگار که می خواست پاستا بپزد. او گفت: “من برای دوستان مان که بیرون هستند، هدیه ای دارم.” گفتم: “چی؟ تو دیوانه ای. تو نمی توانی این کار را انجام دهی.” او گفت: “نه، من فقط می خواهم دوستان خبرنگار ما کمی دوش بگیرند. خوب و گرم است و خوش شان می آید!” هه هه هه، لعنتی. او واقعا جدی بود و باید آرامش می کردم. مادربزرگم گفت: “آن ها دیگر نباید اعصاب عزیزم را خرد کنند. باید به آن ها درسی بدهم.” حالا فهمیدید مادربزرگم چه کسی است؟ وقتی بچه بودم، او هرروز صبح مرا سوار اتوبوس می کرد. از آن جایی که پول کافی هم نداشتیم، کمی برایم پاپ کورن درست می کرد تا چیزی برای خوردن داشته باشم. گاهی اوقات هم نان سفید می پخت و کمی شکر تویش می ریخت. این چیزی بود که ما می توانستیم بخوریم اما گاهی اوقات همین چیز ساده هم بهترین مزه را می داد، به خصوص وقتی که گرسنه بودید. آن پاپ کورن ها طعم بهشت می داد. وقتی به تمرین می رفتیم، مادربزرگم به کافه نمی رفت تا چای بنوشد بلکه می نشست و ساعت ها بازی مرا می دید. جالب ترین بخش ماجرا آن جاست که او هرگز اسمم را درست تلفظ نمی کرد. از وقتی که بچه بودم، او مرا “آدیرانو” صدا می زد نه “آدریانو”. وقتی هم که بازی می کردیم، او سر بقیه بچه ها داد می زد و می گفت” توپ را به آدیرانو پاس بدهید. دارید چی کار می کنید؟ به آدیرانو پاس بدهید.” من به او گفتم مادربزرگ، ساکت باش. نباید با آن ها این طور حرف بزنی. وقتی سوار اتوبوس می شدیم تا به خانه برگردیم، تحلیل ها شروع می شد. او می گفت: “آدیرانو، چرا آن طور می دویدی؟ چرا به آن طرف نرفتی؟ عزیزم، نمی فهمم چرا در آن صحنه شوت نزدی.” او واقعا به من انگیزه می داد. مادربزرگم برای خودش یک پا مورینیو بود. این مسیر هشت سال، هرروز طی شد و هیچ وقت فراموشش نمی کنم. هیچ وقت. نمی دانم چند ساعت را همراه با مادربزرگم در اتوبوس سپری کردیم. تقریبا کل زندگی ام بود. واقعا فکر می کنید من وقت درس خواندن داشتم؟ تعجبی ندارد که سه بار در کلاس پنجم، مردود شدم. مادربزرگم زندگی اش را فدای فوتبالیست شدن من کرد اما یک روز، کل این رویا تقریبا به پایان رسید. وقتی پانزده سالم بود، فلامینگو می خواست مرا آزاد کند. مشکل این جا بود که آن زمان مدافع چپ بودم و خیلی سریع رشد می کردم. تصور کنید آدریانو یک دفاع چپ لعنتی باشد؟ در پایان سال، ما را به صف کردند. آن ها به من گفتند برو در صف چپ بایست. راستی ها می مانند، چپی ها آزاد هستند. آن ها به من گفتند آدریانو، خداحافظ. وقتی که می رفتم در صف بایستم، یکی از مربیان فریاد زد نه، نه، نه. آدریانو نرو. او این جا می ماند. 

باورنکردنی است نه؟ دست خدا همراهم بود و نمی توانم توصیفش کنم. در آن زمان که نجات پیدا کردم، مرا به جلو بردند و می دانستم این آخرین فرصتم است. سخت جنگیدم. همه را کنار زدم تا در مسیر بمانم. یک چیز دیگر که غیر فوتبالی ها نمی فهمند، این است وقتی شما مهاجم نوک باشید، دویدن و سرعت در کار نیست. وقتی توپ به شما می رسد، دو دفاع وسط گنده بک، در تلاش خواهند بود شما را بکشند و خبری از دویدن نیست. این مثل یک جنگ است، جنگ خیابانی. بنابراین من باید هر حرامزاده ای که سد راهم بود را با مشت می زدم.آدریانو آخرین لعنتی ای بود که می ایستاد. این را به خاطر بسپارید. فلامینگو مرا به عنوان یک مهاجم نوک حفظ کرد. وقتی ۱۷ سالم شد، فرصت تمرین با تیم اصلی را به دست آوردم اما حالا باید با مردان بالغ بازی می کردم. آن ها برای غذا دادن به خانواده هایشان بازی می کردند و سطح، متفاوت بود. باید به همه نشان می دادم که نمی توانند سر به سرم بگذارند. هرگز آن صحنه را فراموش نمی کنم؛ در محوطه جریمه توپ به من رسید. مدافعان به سمتم هجوم آوردند و باید آن ها را کنار می زدم. چرخیدم و دروازه زیبا را مقابلم دیدم. توپ را روی پای چپم بردم و می دانید وقتی توپ را روی پای چپم می بردم، چه اتفاقی می افتاد. حتی نمی توانم توصیفش کنم. چشمم را بستم و با تمام قدرت شوت زدم. توپ به تیر خورد و مثل یک پرنده در هوا به پرواز در آمد، خداحافظ. به خدا قسم که توپ در نزدیکی خط وسط زمین فرود آمد. شوخی نمی کنم؛ همه از سرمربیان و بازیکنان تعجب شدند. آن ها همه با خودشان می گفتند این پسر دیگر کیست؟ 

چند ماه بعد به تیم ملی برزیل دعوت شدم. همه چیز خیلی سریع رخ داد. من هنوز آن زمان در کنار خانواده ام در فاولا زندگی می کردم. وقتی خبر دعوت بازیکنان تیم ملی روی تلویزیون آمد، من چرت می زدم. مادرم به اتاق آمد و فریاد زد: “آدریانو، آدریانو، پسرم، خدای من. تو به تیم ملی دعوت شدی.” من خر و پف می کردم. او فریاد می زد تو دعوت شدی. خدای من. من از خواب پریدم و گفتم: “ها؟ چی؟ شوخی می کنی؟” از تخت پریدم تا نامم را روی تلویزیون ببینم. من ۱۸ سالم بود و در فاولا زندگی می کردم. چطور ممکن بود خدا لطفش را شامل حالم نکرده باشد؟ این داستان حتی برای من هم هیچ جنبه منطقی نداشت. فقط یک سال بعد، به اینتر پیوستم و مردم مرا امپراطور صدا می کردند. چطور می توانید توضیحش دهید؟ من به شما می گویم؛ دست خدا همراهم بود. یادم می آید وقتی تازه به ایتالیا آمدم، نمی دانستم چه اتفاقی دارد می افتد. به بازیکنانی چون سیدورف، رونالدو، زانتی و تولدو نگاه می کردم که در کنارم بودند. چه ابهتی داشتند. یک بار سیدورف که پیراهنش را در آورده بود و در رختکن راه می رفت را دیدم؛ لعنتی بدنش فقط هفت درصد چربی داشت. هرگز یادم نمی رود. یک بار در یک بازی دوستانه در برنابئو مقابل رئال مادرید بازی کردیم و به عنوان یار تعویضی به بازی آمدم. صاحب یک موقعیت ضربه آزاد شدیم. پشت توپ ایستادم، خب چرا که نه؟ یک نفر پیش من آمد و گفت نه، نه، نه، من می زنم. حدس بزنید کی بود؟ ماتراتزی، آن حرام زاده بزرگ! به ندرت می فهمیدم چه می گوید چون هنوز ایتالیایی بلد نبودم اما فهمیدم که عصبانی است. او می خواست ضربه را بزند اما سیدورف آمد و گفت، نه بگذار این بچه ضربه را بزند. هیچ کس نمی توانست روی حرف سیدورف حرف بزند. ماتراتزی کنار ایستاد. اگر ویدیویش را ببینید خیلی جالب است. ماتراتزی دست هایش را روی لگنش گذاشته بود و فکر می کرد. مردم از من درباره آن ضربه آزاد می پرسیدند؛ چطور، چطور، چطور تو توانستی توپ را آن قدر محکم شوت کنی؟ به آن ها گفتم نمی دانم لعنتی ها، من فقط با پای چپم شوت زدم، بقیه اش کار خدا بود. واقعا نمی دانستم آن توپ چطور گل شد. 

 هر وقت به ایتالیا بر می گردم، با این سوال روبرو می شوم: “آدریانو، چرا از فوتبال رفتی و تنهایمان گذاشتی؟” می دانید، فکر می کنم شاید من یکی از اشتباهی ترین فوتبالیست های کره زمین بوده ام. مردم نمی فهمند چه اتفاقاتی برایم افتاد. همه آن ها داستان را اشتباه فهمیده اند. طی نه روز، شادترین روزهای زندگی ام به بدترین روز زندگی ام تبدیل شد. به معنای واقعی کلمه، از بهشت به جهنم رفتم ۲۵ جولای ۲۰۰۴؛ فینال کوپا آمریکا مقابل آرژانتین. هر برزیلی آن بازی را به یاد دارد. ما داشتیم در دقایق پایانی به آن حرام زاده ها می باختیم. آرژانتینی ها شروع کردند به مسخره کردن و تحقیر تا ذهنیت مان را از دست دهیم و البته بتوانند بیشتر وقت تلف کنند. لوئیس فابیانو می خواست با مشت همه را بزند؛ بازی را فراموش کنید، همه آن حرام زاده ها را بکشید. بقیه اش شعر، فیلم یا یک آهنگ است. در شلوغی، آرنجم را بالا برده بودم تا یک نفر را بزنم اما ناگهان توپ جلوی پایم افتاد، هدیه ای از بهشت. خب پسر، بیا این جا خوشگله. فقط با پای چپم با تمام توانم شوت زدم؛ بووم! یک بوسه از مردی چاق برای آرژانتینی ها. وقتی توپ به تور چسبید، نمی توانستم حسم را توصیف کنم، فوق العاده بود. بازی تازه مساوی شده بود اما می دانستیم که روحیه شان را خراب کردیم. می دانستیم در پنالتی ها خواهیم برد و قهرمان شدیم. شکست دادن آرژانتین به آن شکل برای کشورم، خانواده ام و من، شادترین روز زندگی بود. فکر کنید، پسری از آن فاولای لعنتی، قهرمان آمریکای جنوبی شد.

۴ آگوست ۲۰۰۴؛ نه روز بعد به اروپا برگشتم تا اینتر را همراهی کنم؛ تماسی از خانه دریافت کردم. به من گفتند پدر در اثر حمله قلبی مرده. واقعا نمی خواهم در این باره حرف بزنم اما فردای آن روز، عشق من به فوتبال دیگر مثل گذشته نبود. پدرم، فوتبال را دوست داشت و من هم فوتبال را دوست داشتم. ساده است، سرنوشتم فوتبالیست شدن بود. وقتی فوتبال بازی می کردم، برای کل خانواده ام فوتبال بازی می کردم، وقتی گل می زدم، برای کل خانواده ام گل می زدم اما وقتی پدرم مرد، دیگر فوتبال برایم هرگز مثل قبل نشد. یک اقیانوس آن طرف تر در ایتالیا و دور از خانواده ام بودم. نمی توانستم هضمش کنم؛ افسرده شدم. شروع کردم به نوشیدن الکل. واقعا نمی خواستم تمرین کنم. دیگر کاری با اینتر نداشتم؛ می خواستم به خانه برگردم. راستش را بخواهید، گل های زیادی زدم و هواداران مرا خیلی دوست داشتند اما لذت بازی برایم از بین رفته بود. آن شخصی که مرده بود، پدرم بود. دیگر خودم نبودم. ماجرا اصلا مربوط به مصدومیت و مشکلات بدنی نبود. وقتی در سال ۲۰۱۱ آشیلم پاره شد، فهمیدم از نظر بدنی کارم تمام است. می توان جراحی و توان بخشی انجام داد و سعی کرد به راه ادامه داد اما دیگر مثل قبل نمی شوید. درندگی من از بین رفته بود. دیگر تعادل نداشتم. هنوز لنگ می زنم. هنوز هم قوزک پایم سوراخ است. وقتی پدرم درگذشت، اوضاع روحم دقیقا همان طوری بود و زخم روحم هرگز از بین نمی رود. آدریانو چه اش شده؟ هم در قوزک پایم یک سوراخ داشتم و هم در روحم. در سال ۲۰۰۸ و دوران مورینیو در اینتر، خبرنگاران همه جا دنبال مان می کردند. هرکجا که من و مورینیو بودیم، می آمدند. به جهنم بروید! لعنتی ها! شما ها می خواهید مرا [غیرقابل ترجمه] مگه نه؟ نمی توانستم تحمل کنم. وقتی به تیم ملی دعوت شدم، پیش از رفتن مورینیو به من گفت: “تو دیگر بر نمی گردی؟ بر می گردی؟” به او گفتم: “خودت پاسخم را می دانی.” رسانه ها گاهی نمی فهمند شما انسان هستید. امپراطور بودن، خیلی فشار دارد. من از هیچ چیز به این جا رسیده بودم. من پسری بودم که می خواست فوتبال بازی کند اما حالا می نوشید و می نوشید. می دانم این روزها چنین چیزهایی را زیاد نمی شنوید زیرا همه چیز جدی تر شده و پول مهم تر شده اما راستش را بخواهید، من هنوز نتوانسته ام خودم را تغییر دهم و آن کودکی نباشم که از فاولا آمده است. رسانه ها گفتند من “ناپدید شده ام” اما نه، من نمی خواستم در قصر زندگی کنم. من فقط می خواستم پیش کسانی برگردم که گذشته ام را می شناختند، پیش کسانی که برایشان آدیرانو بود و در اتوبوس، پاپ کورن می خورد.

البته که این تصمیم برایم گران تمام شد؛ من فرم بدنی و ذهنی ام را از دست دادم. می دانستم به کمک نیاز دارم و به سائو پائولو رفتم تا کمک بگیرم. سائو پائولو بهترین دکترهای دنیا را داشت. پیش یک روانپزشک رفتم تا درباره افسردگی ام صحبت کنم و دوباره برگردم. این جا بود که من باید نسبت به آقای موراتی ادای محبت و احترام کنم. او به من اجازه داد تنها باشم چون می دانست چه چیزی را تجربه می کنم. من چند بار از ایتالیا به برزیل رفتم و برگشتم اما در نهایت نتوانستم به او دروغ بگویم. روزی موراتی به من گفت چه احساسی داری؟ من به او گفتم: “دیگر نمی توانم این جا بازی کنم، باید به برزیل برگردم.” موراتی پذیرفت و گذاشت با آرامش به برزیل برگردم. به همین خاطر برای او خیلی احترام قائلم. “آدریانو برای برگشت به خانه، از میلیون ها یورو پول صرف نظر کرد” بله شاید من از آن همه پول گذشتم اما ارزش روح چه اندازه است؟ چه قدر حاضرید پول خرج کنید تا وجودتان را پس بگیرید؟ پس از مرگ پدرم، هرگز مثل قبل نشدم اما آن فصل، واقعا حس کردم در خانه هستم. دوباره لذت می بردم. دوباره حس می کردم در خانه هستم. آدریانو، پسری از فاولا دوباره برگشته بود. آدریانو دوباره همان پسری بود که با مادربزرگش در اتوبوس می نشست. آدریانو همان پسری بود که فلامینگو کنارش گذاشت. آدریانو همان پسری بود که جنگید. آدریانو همان لعنتی ای بود که ایستاده بود. پول، شهرت و اعتبار باعث نشد که من تغییر کنم و خودم نباشم. من جام جهانی نبردم، لیبرتادورس نبردم اما می دانید؟ من زندگی ام جهنمی شد. از این که امپراطور بودم، لذت می بردم اما بدون آدریانو، امپراطور دیگر بی معنی بود. ادریانو هرگز تاج بر سر نمی گذاشت. آدریانو پسری بود که از زاغه ها آمده بود اما خدا به او لطف داشت. آدریانو هرگز در فاولا ناپدید نشد؛ او فقط به خانه اش برگشت. 

اتلتیکو با برد به قهرمانی لالیگا نزدیک تر شد

چهار دیدار از هفته سی و ششم رقابت های لیگ فوتبال اسپانیا موسوم به لالیگا انجام شد. در آخرین دیدار انجام گرفته، اتلتیکو مادرید توانست سوسیداد را ۲ بر یک شکست دهد. کراسو ۱۶ و کورا ۲۸ برای اتلتیکو گل زدند. تیم میهمان نیز توسط زوبلیدا در دقیقه ۸۳ تک گل خود را به ثمر رساند. اتلتیکو با این برد ۸۰ امتیازی شد و در صدر جدول خود را به قهرمانی احتمالی فصل جاری یک گام دیگر نزدیک کرد. بارسلونا با ۷۶ امتیاز اکنون در رده دوم قراردارد. رئال مادرید نیز با بازی کمتر و ۷۵ امتیاز در رده سوم حاضر است.در دیدارهای دیگر سلتاویگو یک بر صفر مقابل ختافه برنده شد. اوئسکا با همین نتیجه از سد بیلبائو گذشت .سویا نیز با یک گل بر والنسیا غلبه کرد.

آ.ث میلان با ۷ گل تورینو را ویران کرد

تیم فوتبال آث میلان در هفته سی و ششم رقابت های سری آ لیگ فوتبال ایتالیا به برتری پرگلی مقابل تورینو رسید. مسابقات هفته سی و ششم سری آ انجام شد. آث میلان که میهمان تورینو بود، ۷ بر صفر به پیروزی رسید.فرناندس ۱۹و ۶۲، کسیه ۲۶(پنالتی)،دیاس ۵۰،ربیچ ۶۷، ۷۲ و ۷۹ برای میلان گل زدند.میلانی ها با این برد پرگل ۷۵ امتیازی شده و بعد از اینترمیلان (۸۸ امتیاز، قهرمان فصل جاری) و آتالانتا(۷۵ امتیاز) در رده سوم قراردارند.در دیداری دیگر اینترمیلان که مقام نخست فصل جاری را کسب کرده، ۳ بر یک آ اس رم را مغلوب کرد.

سایر نتایج به این شرح است:

کالیاری صفر- فیورنتنیا صفر

آتالانتا ۲- بونونتو صفر

ساسولو یک- یوونتوس ۳

سمپدوریا ۲- اسپیزا ۲

لاتزیو یک – پارما صفر

بولونیا صفر – جنووا ۲

چلسی در خانه مغلوب آرسنال شد

تیم فوتبال آرسنال در دیداری از هفته سی و ششم لیگ برتر انگلیس به برتری مقابل چلسی رسید. آرسنال که به ورزشگاه استمفورد بریج رفته و در دربی با چلسی میهمان آبی پوشان بود، با گلی که دقیقه ۱۶ توسط امیل اسمیت رو زد، میزبانش را شکست داد.تیم فوتبال آرسنال که که در بازی رفت نیز ۳ بر یک برنده شده بود، بعد از این بازی ۵۵ امتیازی شد و تا رده هشتم جدول صعود کرد.چلسی نیز با ۶۴ امتیاز بعد از منچسترسیتی(۸۰ امتیاز، قهرمان فصل جاری)، منچستریونایتد (۷۰ امتیاز) و لسترسیتی (۶۶ امتیاز) در رده چهارم جدول جای دارد.

سایووو؛ دوندهٔ نابینایی که قهرمان پارالمپیک و نماد احیای آنگولا شد

سایووو در مسابقات پارالمپیک euro news

ژوزه سایووو نخستین قهرمان پارالمپیک آنگولا بود که در المپیک ۲۰۰۴ آتن سه مدال طلای دوومیدانی را بر گردن آویخت. داستان زندگی این سرباز پیشین، که بینایی‌اش را در جنگ از دست داده، الهامبخش است.

یورو نیوز نوشت:در سال ۱۹۹۸ وقتی کاروان نظامی ژوزه روی مین ضدتانک رفت این سرباز بینایی خود را از دست داد. اما وقتی به این جوان ۲۶ ساله که عاشق ورزش بود گفتند می‌تواند در مسابقات پارالمپیک شرکت کند، او خیلی زود زندگی دیگری را در پیش گرفت.ژوزه توانست مدال طلای دوی ۱۰۰ ، ۲۰۰ و ۴۰۰ مترِ پارالمیک آتن را کسب کند. او بعدها در مسابقات پارالمپیک‌ پکن و لندن نیز به مدال رسید.ژوزه دربارهٔ تجربهٔ نخستین مسابقه‌اش در پارالمپیک می‌گوید: «اولین مسابقه برای من احساس بسیار … خاصی داشت، کلمه‌ای پیدا نمی‌کنم که بگویم چطور بود. اما به خودم گفتم اگر تا اینجا آمده‌ام حتما در دنیا بهترینم، پس باید خودم و کارم را باور داشته باشم، و نیز باید به پشتیبانی مردمی باور داشته باشم که آنجا در استادیوم نیستند اما از دور مرا تشویق می‌کنند.»ژوزه می‌گوید که رویدادهای پس از مسابقات نخستش را خیلی خوب به‌یاد دارد، به‌ویژه استقبال هم‌میهنانش را در وقت بازگشت به کشور. سایووو در آنگولا به قهرمان ملی تبدیل شد. این جوان به بسیاری از مردم آنگولا انگیزه داد انگیزه داد تا پس از سالها جنگ و درگیری زندگی‌شان را از نو سروسامان بدهند.

قهرمانان جهان از سایووو می‌گویند

دیگر ورزشکاران مطرح نیز از او با احترام یاد می‌کنند. سایووو برای لوکاس پدرو، قهرمان پارالمپیک اهل برزیل، هم رقیب بوده و هم الهامبخش. طی پارالمپیک ۲۰۱۲ لندن، این دو، در فینال دوی ۴۰۰ متر با هم روبرو شدند؛ سایووو طلا گرفت و پرادو نقره.پرادو دربارهٔ سایووو می‌گوید: «او یک شخصیت استثنایی است که در جنبش پارالمپیک پیشرو بود، او به نابینایان نشان داد که اگر بخواهند می‌توانند به رویاهاشان برسند.»سایووو در سال ۲۰۱۲ توانست در دوی ۱۰۰ متر بر یکی از اسطوره‌های دوومیدانی غلبه کند. در طی مسابقه‌ای نمایشی در خانه، از مایکل جانسون آمریکایی که چشمانش را بسته بود پیش افتاد.مایکل جانسون می‌گوید: «همه به قهرمانانی نظیر سایووو که از بینایی محروم اند احترام می‌گذارند. اما وقتی با این شرایط پا به میدان بگذارید می‌بینید ماجرا چیز دیگری است.»کارل لوئیس، دیگر اسطورهٔ دوومیدانی نیز که اکنون مربی تیم هیوستون آمریکاست احترام زیادی برای دستاوردهای سایووو قائل است.کارل لوئیس معتقد است که سایووو دورترها را پیش از بقیه دیده است: «او گرچه بینایی‌اش را از دست داده اما خیلی بیشتر از آنچه تصور کنیم می‌بیند. او توانست دورتر از این‌ها را ببیند و قهرمان ملی، مدال‌آور المپیک، و یک شخصیت جهانی شد.»

بیانیه پرسپولیس پیش از دربی

باشگاه پرسپولیس تهران در آستانه دیدار روز جمعه برابر رقیب همشهری خود یعنی استقلال تهران، بیانیه‌ای صادر و تاکید کرد که این باشگاه به انتخاب داور داربی پایتخت احترام می‌گذارد. در این بیانیه آمده است: «این باشگاه (پرسپولیس) در پاسخ به تماس‌‎های صورت گرفته و سوالات رسانه‌ها در پی طرح بعضی مباحث مرتبط با بازی روز جمعه اعلام می‌دارد به جامعه داوران فوتبال ایران و همچنین تصمیم فدراسیون فوتبال و کمیته و دپارتمان داوری در انتخاب آقای محمدرضا اکبریان، داور بین‌المللی فوتبال کشورمان برای قضاوت دربی، احترام می‌گذارد.دربی  فوتبال ایران، مهم‌ترین و در عین حال جذاب‌ترین رقابت هر فصل فوتبال و ورزش کشور به شمار می‌رود و نیاز است که همه اهالی فوتبال به ویژه عوامل درگیر با این مسابقه، برای برگزاری هرچه بهتر آن تلاش کنند تا آرامش بر اردوی هر دو تیم حکم‌فرما شود. سیاست مدیریت باشگاه پرسپولیس بر اصل «آرامش به جای جنجال» استوار است. همچنین اعتقاد داریم نباید رفتارها، بیانیه‌ها، مصاحبه‌ها و اظهارنظرهایی صورت بگیرد که واهمه تلاش برای اعمال فشار و تاثیرگذاری بر برگزارکنندگان مسابقات، به ویژه مداخله  در امر داوری از آن استخراج شود.پرسپولیس با ذهنی آرام و امیدوار به رعایت عدالت در همه سطوح، از جمله عدالت در امر مدیریت بازی، نظارت بر اتفاقات، عملکرد داوران و مسائل حاشیه‌ساز وارد دربی خواهد شد.

با اعلام رسمی یوفا؛ شهر پورتو میزبان فینال لیگ قهرمانان شد

اتحادیه فوتبال اروپا به صورت رسمی از انتخاب شهر پورتو و استادیوم دراگائوی این شهر به عنوان محل برگزاری فینال لیگ قهرمانان فصل ۲۱-۲۰۲۰ میان تیم‌های چلسی و منچسترسیتی خبر داد.فینال امسال قرار بود روز هشتم خرداد در ورزشگاه آتاتورک شهر استانبول ترکیه برگزار شود اما به دلیل قرار گرفتن ترکیه در فهرست کشورهای دارای ضریب بالای ابتلا به کرونا و ممنوعیت ورود مسافران این کشور به انگلیس، یوفا مجبور شد محل برگزاری فینال تمام انگلیسی لیگ قهرمانان اروپا را تغییر دهد.به این ترتیب برای دومین سال متوالی امتیاز میزبان لیگ قهرمانان اروپا از ترکیه‌ای‌ها گرفته و به پرتغالی‌ها داده شد. سال گذشته شهر لیسبون و خانه تیم بنفیکا میزبان مصاف بایرن مونیخ و پاری‌سن‌ژرمن بود.طبق اعلام یوفا این بازی با حضور ۱۲ هزار تماشاگر در ورزشگاه خانگی تیم پورتو برگزار می‌شود.پیشتر یوفا اعلام کرده بود؛ متئو لاهوس داور ۴۴ اسپانیایی مصاف سیتی و چلسی در فینال لیگ قهرمانان را سوت خواهد زد. این اولین تجربه قضاوت او در فینال لیگ قهرمانان خواهد بود. او اما دو سال پیش در یک فینال تمام انگلیسی دیگر در لیگ قهرمانان اروپا میان تیم‌های تاتنهام و لیورپول داور چهارم بود

رئیس هیات مدیره استقلال توسط اطلاعات سپاه دستگیر شد.

به نقل از مهر «اسماعیل خلیل زاده» رئیس هیئت مدیره باشگاه استقلال و متهم اصلی پرونده شرکت ابریشم گیلان از سوی سازمان اطلاعات سپاه قدس گیلان دستگیر شد.وی هفته گذشته به اتهام پولشویی و اخلال در نظام تولید تحت تعقیب قضائی قرار گرفته بود که به علت ابتلاء به ویروس کرونا پس از تفهیم اتهام با صدور قرار وثیقه سنگین و تودیع آن، آزاد شد.«سید مهدی فلاح میری» دادستان مرکز استان گیلان در رابطه با آخرین جزئیات این پرونده اعلام کرد دستگاه قضائی همزمان با پیگیری برای احیای تولید در شرکت ابریشم گیلان، با تشکیل پرونده کیفری در حال رسیدگی به اتهامات اشخاصی است که طی سالیان متمادی موجب اخلال در تولید این کارخانه شده‌اند.

دربی ۹۵ سرخ آبی ها

 داربی ۹۵ امروز  (جمعه) در ساعت ۱۸ بوقت اروپا  در قالب هفته بیست و سوم لیگ برتر برگزار می‌شود و تقابل دو تیم به دلیل وضعیت آن‌ها در جدول می‌تواند جذابیت این بازی را افزایش دهد. استقلال می‌جنگد تا از کورس قهرمانی جا نماند و در مقابل، پرسپولیسی‌ها برای کسب صدرنشینی و رقابت‌ با سپاهان باید از سد شاگردان مجیدی بگذرند.اما شاگردان یحیی گل محمدی در ۱۰ تقابل آخر خود نسبت به استقلالی‌ها پیروزی بیشتری را کسب کرده‌اند. آن‌ها ۴ پیروزی در مقابل ۳ پیروزی استقلال به دست آورده‌اند و در آمارها نسبت به حریف خود برتری دارند.

https://akhbar-rooz.com/?p=113214 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

1 دیدگاه
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سیروس دهقان
سیروس دهقان
2 سال قبل

با درود نازکبین گرامی بدون داشتن اطلاعات کافی اعتراض به حق فرهاد مجیدی رابا ژست دفاع از زنان وارونه درک کردی دکتر مورد اشاره مجیدی هم پزشک است وهم دندانپزشک آنهم از آلمان بهتر است اول تحقیق کنید و مطلب بنویسید از سبک و سیاق نویسندگان کیهانی !!!!کپی نکن

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x