چشم ام از دیدنِ توسیر شود، بعد بُرو
در دلم نقشِ تو تصویر شود، بعد برو
آرزوی نَفَسی با تو نشستن دارم
روحم از عطرِ تو تخدیر شود، بعد برو
تو قدم رنجه کنی، در قدَمت می میرم
نگُذار آمدنت دیر شود، بعد برو
بارشِ عاطفه و شعر و نظر بازی و عشق
بر سرم از تو سرازیر شود، بعد برو
راحتم کُن، دلِ دیوانه بلایم شده است
بلکه با زلفِ تو زنجیر شود، بعد برو
قد و بالای تو رفتارِ صنوبر دارد
سرو، از این داعیه دلگیر شود، بعد برو
با تو زنده است دلم، با تو جوان است دلم
بی تو نگذار دلم پیر شود، بعد برو
گوش مسپار به من،قصه ی من طولانی است
یک خط از شعر که تفسیر شود، بعد برو
خانه ای نیست دگر،خانه خرابم کردی
خانه با مهر تو تعمیر شود بعد برو
شعر یاغی، به صفای تو قبول افتاده است
از زبان تو که تقدیر شود، بعد برو
————-
کریم سهرابی