شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳

چون شیخِ شاه گشته خدا گردد – اسماعیل خویی

گر شاه و شیخ را نگری شیر و روبهی،

بینی چه می شود، چو شود روبهی شهی!

گردد نیازِ شیر به خون آزِ روبهک:

آزی که زیرکی شود از سمّ اش ابلهی!

چندان که اقتصاد نماید از آنِ خر

بر او، که تخت منبرِ او گشته بر مَهی!

وَ شرع می رود که کند رستگار خلق:

چون شیخِ شاه گشته خدا گردد آنگهی!

شادی شود گناه به حدّی که، خود،مگر

اشگِ عزا به شُستنِ آن واکند رهی!

دردا! که راهِ توبه درازاست تا خدا:

امّا مجالِ ماست همین عُمرِ کوتهی!

وین کوتهی همیشه نماید، ز بیمِ مرگ،

کوتاه تر، به پیری ی هر جانِ آگهی!

وین آگهی به یادِ تو آرد که بوده ای،

تا بوده ای، روانه دراین، یا چنین، رهی!

وز راهِ خود، به فرضِ محال، ار جهی برون،

وای تو! کرده ای جهشِ نا موّجهی!

زیرا که، از کجای رهی راست در افق،

خود را فکنده ای به دلِ چاهِ بی تهی!

وین چاهِ بی ته ات به رسیدن رسانده است:

چون گولِ ناگهانه به هیچا قدم نهی!

وینک فضای طنزِ سیاهی ز گریه خند:

حسِ امان به ظلمتِ بی روزنِ چهی!

مرگِ پرنده، خازنِ آوازِ او به گور؛

یادِ پرنده، زنده به پژواکِ چهچهی!

نوروزِ شاد و هومنِ نوروززادِ من:

کآن را تبه کند به یکی یادِ ناگهی!

معجونِ عید وداغِ پسر، سوگ و سالِ نو:

سیلِ سرشگ و جازِ پریشانِ قهقهی!

دوم فروردین ۱۴۰۰،

بیدرکجای لندن

https://akhbar-rooz.com/?p=113234 لينک کوتاه

0 0 رای ها
امتیازدهی به مقاله
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها

خبر اول سايت

آخرين مطالب سايت

مطالب پربيننده روز


0
افکار شما را دوست داریم، لطفا نظر دهید.x